سفارش تبلیغ
صبا ویژن

708) سوره فاطر (35) آیه 8 أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ

بسم الله الرحمن الرحیم

708) سوره فاطر (35) آیه 8

أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَصْنَعُونَ

ترجمه

آیا پس آن کس که بدیِ کردارش برایش آراسته شد و آن را نیکو می‌بیند؟! پس قطعاً خداوند هر که را بخواهد در گمراهی وامی‌نهد و هر که را بخواهد هدایت می‌کند؛ پس جانت به حسرت‌ها بر آنان [از کف] نرود، [که] بی‌تردید خداوند بدانچه می‌کنند داناست.

نکات ادبی

«زُیِّنَ»

قبلا بیان شد که «زینت» به معنای هر چیزی است که به وسیله آن چیز دیگری را زیبا جلوه دهند؛ و با «جمال» این تفاوت را دارد که «جمال» زیبایی موجود در متن آفرینش خود شیء است؛ اما زینت زیبایی‌ای است که به شیء ضمیمه می‌کنند تا زیبا به نظر برسد؛ به تعبیر دیگر، زینت، از خود شخص نیست؛ بلکه به اموری می‌گویند که با افزودن چیزی به شخص مورد نظر انجام می‌شود؛ بنابراین، آرایش، گردنبند و گوشواره و ... را «زینت» می‌گویند، اما مثلا زیبایی طبیعی صورت یا قامت را جمال می‌گویند.

جلسه 50 http://yekaye.ir/15-11-hood/

و تدبرهای 3 و 4 در جلسه 150 http://yekaye.ir/al-anam006-043/

«حَسَراتٍ»

ماده «حسر» در اصل به معنای «آشکار کردن» به کار می‌رود (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص61) که ابتداءاً در مورد کسی که لباسش را کنار می‌زده و قسمت‌هایی از بدن که زیر لباس مخفی شده را نمایان می‌ساخته به کار می‌رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص235) و برخی بر این باورند که اصل این ماده به معنای «کنار زدن و عقب زدن» است و «آشکار شدن» از لوازم این معناست، نه اصل معنای آن. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص216)

در هر صورت از مشتقات بسیار پرکاربرد این واژه «حسرت» (جمعِ آن: «حَسَرات») است که به معنای افسوس خوردن بر چیزی است که از دست رفته و غالبا همراه با پشیمانی می‌باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص235)، و متناسب با اینکه اصل ماده آن چه معنایی داشته درباره وجه تسمیه‌اش هم اختلاف دارند.

در زبان عربی سه کلمه «غمّ» و «حسرت» و «أسف» (تأسّف) به لحاظ معنایی بسیار به هم نزدیکند که هریک از اینها به ترتیب، اعمّ از بعدی است: «غم» برای هرگونه ناراحتی به کار می‌رود؛ «حسرت» غمی است که به خاطر فایده‌ای که از دست رفته، مرتب در یاد انسان زنده می‌شود؛ و «أسف» حسرتی است که همراه با غیظ و غضب باشد؛ و بقدری همراهی با غیظ و غضب در آن پررنگ شده که گاه صرفا در معنای کسی که عصبانی است نیز به کار می‌رود. (الفروق فی اللغة، ص262[1])

به فرد عاجز و درمانده، هم «حاسر» و هم «محسور» گفته می‌شود؛ حاسر از این جهت که گویا خودش قوا و توانایی‌های خود را پوشانده و کنار زده؛ و محسور از این جهت که گویی مشکلات او را از موقعیتش کنار زده است (فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً؛ اسراء/29)

و کلمه «حسیر» (یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ؛ ملک/4) هم می‌تواند در معنای حاسر باشد و هم محسور (مفردات ألفاظ القرآن، ص235)

و وقتی ماده «حسر» به باب استفعال می‌رود تعبیری بلیغ‌تر برای «حسرت خوردن» می‌باشد: «لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ‏؛ انبیاء/19) (مفردات ألفاظ القرآن، ص235)

ماده «حسر» و مشتقات آن جمعا 12 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ

به لحاظ نقش کلمه «حسرات» در این جمله، آن را متعلق به فعل محذوفی دانسته‌اند که روی هم رفته یک جمله حالیه تشکیل می‌داده است؛ و تقدیر کلام چنین بوده: «فلا تذهب نفسک تتحسر علیهم حسرات: جانت [از کف] نرود در حالی که بر آنان حسرت‌ها می‌خوری» (مجمع البیان، ج‏8، ص627)[2] و البته برخی آن را مفعول لاجله نیز دانسته‌اند (= به خاطر حسرت‌ها بر آنان، جانت [از کف] نرود). (الکشاف، ج3، ص600، البحر المحیط، ج‏9، ص15[3])

اختلاف قرائت[4]

قرائت این عبارت به همین صورت «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ» بسیار مشهور است؛ اما ابوجعفر (از قراء عشر) و نیز اعمش و ابن‌محیصن (از قراء اربعه عشر) و نیز در برخی قرائتهای غیرمشهور مانند قرائت قتادة، عیسی، الأشهب، شیبة، أبو حیوة و حمید و نیز در یکی از طریق‌های نافع (قاری مدینه) به صورت «فَلا تُذْهِبْ نَفْسَکَ» قرائت شده است که در این صورت، فعل ذهب به صورت متعدی و «نفسک» مفعول آن می‌شود: جانت را مگذار که [از کف] برود.

(مجمع البیان، ج‏8، ص627[5]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص15[6])

حدیث

1) علی بن سوید می‌گوید از امام کاظم ع سوال کردم از «عُجب»ی که عمل را فاسد می‌کند؟

فرمودند: عُجب درجاتی دارد؛

از مراتب آن، این است که برای بنده زشتیِ عملش زینت داده می‌شود و آن را خوب می‌بیند و به سبب آن دچار عُجب می‌شود و حساب می‌کند که کار خوبی کرده است؛

و از مراتب آن این است که بنده به پروردگارش ایمان می‌آورد و بدین سبب بر خداوند عز و جل منت می‌گذارد در حالی که خداوند است که بر او منت دارد.

الکافی، ج‏2، ص313

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِی یُفْسِدُ الْعَمَلَ؟!

فَقَالَ ع: الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیَمُنَّ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ الْمَنُّ.

 

2) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خود فرمودند:

هرکه از خودش به غیر خود مشغول شود در ظلمات سرگردان می‌شود و در وادی‌های هلاکت می‌افتد و شیاطین در طغیانش او را یاری می‌رسانند و بدی‌های اعمالش برایش زینت داده می‌شود.[7]

نهج‌البلاغه، خطبه 157

فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فِی الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَکَ فِی الْهَلَکَاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَیَاطِینُهُ فِی طُغْیَانِهِ وَ زَیَّنَتْ لَهُ سَیِّئَ أَعْمَالِه.‏

 

3) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا خداوند عز و جل خلایق را آفرید و می‌دانست که به کجا رهسپار می‌شوند، و آنان را امر و نهی فرمود؛

پس هرچیزی را که بدانان دستور داد برایشان راهی برای اخذ و عمل بدان قرار داد؛

و هر چیزی که آنان را از آن نهی کرد، برایشان راهی به ترک آن قرار داد؛

و آنان اخذکننده و ترک‌کننده نیستند مگر به اذن خداوند.

التوحید (للصدوق)، ص359

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی الْأَخْذِ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی تَرْکِهِ وَ لَا یَکُونُوا آخِذِینَ وَ لَا تَارِکِینَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّه.[8]

 

‏4) شخصی [به نام ابن دودان] به امیرالمومنین ع عرض کرد: در عجبم از این قوم که شما را کنار گذاشتند در حالی که هم نسبت شما به پیامبر از آنان نزدیکتر بود و هم شما بودید که نگهبان و قوام‌بخش قرآن بودید.

فرمود: ای برادر بنی اسد، تو را اضطراب و بیقراری است که سخن غیراستوار می‏گویی! با این حال تو را حرمت خویشی و حق پرسش است، طلب علم کردی پس آگاه باش:

خود سرانه خلافت را عهده‏دار شدن، و ما را که نَسَب برتر است و پیوند با رسول خدا (ص) استوارتر، به حساب نیاوردن، حکایت ترجیح‌دادنی بود که گروهی بخیلانه بدان چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند؛ و داور خداست و بازگشتگاه روز جزاست.

[و این شعر را خواندند: ]

«[این سخن بگذار] و از غارتی که بانگ آن در گوشه و کنار برخاست گفتگو به میان آر.»

بیا و داستان پسر ابو سفیان را به یاد آر که روزگار مرا به خنده آورد، از آن پس که گریانم کرد، و به خدا سوگند که جای شگفتی نیست که کار از بس عجیب می‏نماید شگفتی را می‏زداید، و کجی و ناراستی می‏افزاید. آن جماعت خواستند نور خدا را در چراغ آن بکشند، و دهانه آبی را که از چشمه‏اش می‏جوشد ببندند، آبشخور با صفایی را که میان من و آنان بود گل‌آلود کردند. اگر محنت آزمایش از ما و ایشان برداشته شود، آنان را به راهی برم که سراسر حقّ است، و اگر کار رنگ دیگری پذیرد: «پس مبادا به خاطر حسرت‌ها بر آنان جانت [از کف] برود که قطعا خداوند بدانچه می‌کنند کاملاً داناست.» (فاطر/8)

نهج‌البلاغه، خطبه 162 (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص165)؛ الإرشاد، ج‏1، ص294[9]؛ المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب ع، ص371-372[10]

و من کلام له ع لبعض أصحابه‏ و قد سأله کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال ع

یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَیْهِ [یَوْمُ‏] الْقِیَامَةِ

وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ       وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ‏

 وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ فَلَقَدْ أَضْحَکَنِی الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْکَائِهِ وَ لَا غَرْوَ وَ اللَّهِ فَیَا لَهُ خَطْباً یَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ وَ یُکْثِرُ الْأَوَدَ حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ یَنْبُوعِهِ وَ جَدَحُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ شِرْباً وَبِیئاً فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَی أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَی مَحْضِهِ وَ إِنْ تَکُنِ الْأُخْرَی «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ».[11] و [12]

تدبر

1) «أَ + فَـ + مَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً ...»

این آیه را با حرف «فـ» (= پس) مبتنی بر آیه قبل کرد؛ یعنی اگر کسی اعتراض دارد که چرا برای کافران عذابی شدید است و برای مومنان نیکوکار مغفرت و پاداشی کریم، پس آیا انتظار دارید که شخص بدکاری که بدیِ کارش را خوبی قلمداد می‌کند را مانند کسی قرار دهیم که واقعا کار خوب می‌کند؟! (المیزان، ج17، ص19)

 

2) «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً...»

در این آیه، کافران را مصداق کسانی دانست که زشتیِ اعمالشان برایشان زینت داده شده است. از این تعلیل، معلوم می‌شود که کافران مهمترین مصداق کسانی‌اند که عمل بد خود را خوب قلمداد می‌کنند.

در آیه‌ای دیگر، قرآن کریم، چنین کسانی را نقطه مقابل کسانی معرفی می‌کند که بر اساس بینه (دلیل روشن) زندگی می‌کند «أَ فَمَنْ کانَ عَلی‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم‏: پس آیا کسی که (کارهایش) بر اساس بینه‌ای از جانب پروردگار خویش است همانند کسی است که زشتیِ عمل‌اش برایش آراسته شده و از هواهای خود پیروی کرده‏اند؟» (محمد/14)

این نشان می‌دهد بی‌بینه بودنِ کافران مهمترین عاملی است که موجب شده هر کار زشت خود را هم خوب قلمداد کنند.

نکته تخصصی معرفت‌شناسی (نسبت کفر و نسبی‌گرایی)

اگر دقت کنیم مهمترین دلیل نسبی‌گرایان این است که هرکسی عمل خود را خوب قلمداد می‌کند.

در واقع، این آیات وجود این واقعیت اجتماعی را تایید می‌کند اما در عین حال این واقعیت را به نحوی معرفی می‌کند که ثمره‌اش اذعان به امکان تفکیک حق از باطل است، نه تسلیم شدن به نسبی‌گرایی!

در واقع، انسان‌ها دو دسته‌اند:

مومنان، که دل در گروی حق و حقیقت داده‌اند؛ و کافران که در مقابل حق موضع می‌گیرند و لجاجت می‌ورزند. (قبلا اشاره شد که مقصود از کافر، کافر حقیقی است نه کافر شناسنامه‌ای، جلسه قبل، تدبر 2)

مومن، چه اهل عمل صالح باشد یا نباشد، می‌داند که عمل صالح است که واقعا نیکوست؛ و حتی آن مومنانی که اهل عمل صالح‌اند همچنان خود را در معرض خطا (عمل ناپسند) می‌بینند و از این رو، در آیه قبل ابتدا از مغفرت خدا برای آنان سخن به میان آمد و سپس از پاداشِ کارشان (توضیح در جلسه قبل، تدبر4).

اما کافر کسی است نظام محاسباتی‌اش دچار اختلال است و از این روست که عمل بد خود را خوب قلمداد می‌کند.

پس اگر کسی در مسیر ایمان به حق و حقیقت قدم برداشت، خوب و بد را واقعا از هم تمییز می‌دهد، و اگر هم احیاناً گاهی مرتکب کار بد شود، می‌داند که کارش بد است و از این روست که توبه می‌کند؛ اما کسی که در مسیر کفر و عناد با حق قدم برداشت، طبیعی است که در تشخیص خوبی و بدی گمراه می‌شود.

بدین ترتیب، اینکه در فضای کافران، نسبی‌گرایی توجیهی پیدا کند، طبیعی است؛ آنچه جای تعجب دارد این است که چگونه کسانی خود را مومن می‌دانند و از نسبی‌گرایی دم می‌زنند!

 

با توجه به کثرت تدبرها و نکات قابل استفاده از این آیه، بقیه تدبرهای این آیه در روز بعد ارائه می‌شود.


[1] . أن الحسرة غم یتجدد لفوت فائدة فلیس کل غم حسرة. و الأسف حسرة معها غضب أو غیظ و الآسف الغضبان المتلهف على الشی‏ء ثم کثر ذلک حتى جاء فی معنى الغضب وحده فی قوله تعالى (فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ) أی أغضبونا، و استعمال الغضب فی صفات الله تعالى مجاز و حقیقته ایجاب العقاب للمغضوب علیه.

[2] . حسرات مصدر فعل محذوف تقدیره فلا تذهب نفسک تتحسر علیهم حسرات و جمیعا نصب على الحال و العامل فیه ما یتعلق به اللام من لله

[3] . و انتصب حَسَراتٍ على أنه مفعول من أجله، أی فلا تهلک نفسک للحسرات، و علیهم متعلق بتذهب، کما تقول: هلک علیه حبا، و مات علیه حزنا، أو هو بیان للمتحسر علیه، و لا یتعلق بحسرات لأنه مصدر، فلا یتقدّم معموله. و قال الزمخشری: و یجوز أن یکون حالا، کأن کلها صارت حسرات لفرط التحسر، کما قال جریر:

  مشق الهواجر لحمهن مع السرى  حتى ذهبن کلاکلا و صدروا

 یرید: رجعن کلا کلا و صدورا، أی لم یبق إلا کلا کلها و صدورها، و منه قوله:

  فعلى إثرهم تساقط نفسی  حسرات و ذکرهم لی سقام‏

 انتهى. و ما ذکر من أن کلا کلا و صدورا حالان هو مذهب سیبویه. و قال المبرد: هو تمییز منقول من الفاعل، أی حتى ذهبت کلا کلها و صدورها.

[4]. غیر از موردی که در متن آمد دو اختلاف قرائت کمتر مشهور هم در البحر المحیط، ج‏9، ص15 گزارش شده است:

قرأ الجمهور: أَ فَمَنْ زُیِّنَ مبینا للمفعول سوءُ رفع. و قرأ عبید بن عمیر: زَیَّنَ له سوءَ، مبنیا للفاعل، و نصب سوء و عنه أیضا أسوأ على وزن أفعل منصوبا و أسوأ عمله: هو الشرک.

و قراءة طلحة: أمن بغیر فاء، قال صاحب اللوامح: للاستخبار بمعنى العامة للتقریر، و یجوز أن یکون بمعنى حرف النداء، فحذف التمام کما حذف من المشهور الجواب. انتهى. و یعنی بالجواب: خبر المبتدأ، و بالتمام: ما یؤدی لأجله، أی تفکر و ارجع إلى اللّه.

[5] . قرأ أبو جعفر فلا تذهب بضم التاء نفسک بالنصب و الباقون «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ» و الوجه فیهما ظاهر.

[6] . و قرأ الجمهور: فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ، مبنیا للفاعل من ذهب، و نفسک فاعل. و قرأ أبو جعفر، و قتادة، و عیسى، و الأشهب، و شیبة، و أبو حیوة، و حمید و الأعمش، و ابن محیصن: تذهب من أذهب، مسند الضمیر المخاطب، نفسک: نصب. و رویت عن نافع.

[7] . کمی قبل و بعد این جملات چنین است:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِکْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِیدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِیلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ الدَّهْرَ یَجْرِی بِالْبَاقِینَ کَجَرْیِهِ بِالْمَاضِینَ لَا یَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ وَ لَا یَبْقَى سَرْمَداً مَا فِیهِ آخِرُ فَعَالِهِ کَأَوَّلِهِ مُتَشَابِهَةٌ أُمُورُهُ مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلَامُهُ فَکَأَنَّکُمْ بِالسَّاعَةِ تَحْدُوکُمْ حَدْوَ الزَّاجِرِ بِشَوْلِهِ فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فِی الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَکَ فِی الْهَلَکَاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَیَاطِینُهُ فِی طُغْیَانِهِ وَ زَیَّنَتْ لَهُ سَیِّئَ أَعْمَالِهِ فَالْجَنَّةُ غَایَةُ السَّابِقِینَ وَ النَّارُ غَایَةُ الْمُفَرِّطِین ...‏

[8] . دو حدیث دیگر ناظر به عبارت «یضل الله من یشاء و یهدی من یشاء» وجود دارد که می‌توان آنها را در راستای همین حدیث فوق دانست:

وَ مِمَّا أَجَابَ بِهِ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیُّ ع فِی رِسَالَتِهِ إِلَى أَهْلِ الْأَهْوَازِ حِینَ سَأَلُوهُ عَنِ الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیضِ أَنْ قَال‏ ...ثُمَّ قَالَ ع فَإِنْ قَالُوا مَا الْحُجَّةُ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى‏ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ قُلْنَا فَعَلَى مَجَازِ هَذِهِ الْآیَةِ یَقْتَضِی مَعْنَیَیْنِ أَحَدُهَمَا عَنْ کَوْنِهِ تَعَالَى قَادِراً عَلَى‏ هِدَایَةِ مَنْ‏ یَشَاءُ وَ ضَلَالَةِ مَنْ یَشَاءُ وَ لَوْ أَجْبَرَهُمْ عَلَى أَحَدِهِمَا لَمْ یَجِبْ لَهُمْ ثَوَابٌ وَ لَا عَلَیْهِمْ عِقَابٌ عَلَى مَا شَرَحْنَاهُ وَ الْمَعْنَى الْآخَرُ أَنَّ الْهِدَایَةَ مِنْهُ التَّعْرِیفُ کَقَوْلِهِ تَعَالَى‏ وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ وَ لَیْسَ کُلُّ آیَةٍ مُشْتَبِهَةٍ فِی الْقُرْآنِ کَانَتِ الْآیَةُ حُجَّةً عَلَى حُکْمِ الْآیَاتِ اللَّاتِی أُمِرَ بِالْأَخْذِ بِهَا وَ تَقْلِیدِهَا وَ هِیَ قَوْلُهُ‏ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ‏ الْآیَةَ وَ قَالَ‏ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ‏ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لِمَا یُحِبُّ وَ یَرْضَى وَ یُقَرِّبُ لَنَا وَ لَکُمُ الْکَرَامَةَ وَ الزُّلْفَى وَ هَدَانَا لِمَا هُوَ لَنَا وَ لَکُمْ خَیْرٌ وَ أَبْقَى إِنَّهُ الْفَعَّالُ لِمَا یُرِیدُ الْحَکِیمُ الْمَجِیدُ. (الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص453)

عن الحلبی عن زرارة و حمران و محمد بن مسلم عن أبی جعفر و أبی عبد الله ع قال إن الله احتج على العباد بالذی آتاهم و عرفهم، ثم أرسل إلیهم رسولا، ثم أنزل علیهم کتابا فأمر فیه و نهی، و أمر رسول الله ص بالصلاة فنام عنها فقال: أنا أنمتک و أنا أیقظتک، فإذا قمت فصله لیعلموا إذا أصابهم ذلک کیف یصنعون و لیس کما یقولون إذا نام عنها هلک، و کذلک الصائم أنا أمرضتک و أنا أصحتک، فإذا شفیتک فاقضه، و کذلک إذا نظرت فی جمیع الأمور لم تجد أحدا فی ضیق، و لم تجد إلا و لله علیه الحجة و له فیه المشیة، قال: فلا یقولون إنه ما شاءوا صنعوا و ما شاءوا لم یصنعوا، و قال: فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ و ما أمر العباد إلا یرون سعیهم، و کل شی‏ء أمر الناس فأخذوا به فهم موسعون له، و ما یمنعون له فهو موضوع عنهم، و لکن الناس لا خیر فیهم ثم تلا هذه الآیة: «لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‏ وَ لا عَلَى الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ» قال: وضع عنهم ما عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ، «وَ لا عَلَى الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ» قال: وضع عنهم إذ لا یجدون ما ینفقون، و قال «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ» إلى قوله: «لا یَعْلَمُونَ» قال وضع علیهم لأنهم یطیقون، «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ» فجعل‏ السبیل علیهم لأنهم یطیقون «وَ لا عَلَى الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ» الآیة (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص104)

[9] . وَ قَدْ رَوَى نَقَلَةُ الْآثَارِ أَنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِی أَسَدٍ وَقَفَ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ الْعَجَبُ مِنْکُمْ یَا بَنِی هَاشِمٍ کَیْفَ عُدِلَ بِهَذَا الْأَمْرِ عَنْکُمْ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً نَوْطاً بِالرَّسُولِ وَ فَهْماً لِلْکِتَابِ‏ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَا ابْنَ دُودَانَ‏ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ‏ ضَیِّقُ الْمَحْزَمِ‏ تُرْسِلُ غَیْرَ ذِی‏مَسَدٍ لَکَ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ کَانَتْ أَثَرَةً سَخَتْ بِهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ فَدَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حُجُرَاتِهِ‏ وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی أَمْرِ ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ فَلَقَدْ أَضْحَکَنِی الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْکَائِهِ‏ وَ لَا غَرْوَ یَئِسَ الْقَوْمُ وَ اللَّهِ مِنْ خَفْضِی وَ هِینَتِی وَ حَاوَلُوا الِادِّهَانَ فِی ذَاتِ اللَّهِ وَ هَیْهَاتَ ذَلِکَ مِنِّی فَإِنْ تَنْحَسِرْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ تَکُنِ الْأُخْرَى‏ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ‏ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ‏.

[10] . وَ قَوْلِهِ حِینَ سَأَلَهُ ابْنُ دُودَانَ [ذوذان]: فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ: عَجِبْتُ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الَّذِینَ عَدَلُوا هَذَا الْأَمْرَ عَنْکُمْ،! وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ فَرَطاً بِرَسُولِ اللَّهِ، وَ قَیِّماً لِلْکِتَابِ!؟ فَقَالَ: [ع‏] یَا ابْنَ دُودَانَ، إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ، وَ تَسْأَلُ عَنْ غَیْرِ ذِی مَسْئَلةٍ وَ لَکَ مَعَ هَذَا أَحْسَنُ الْإِجَابَةِ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ. فَاعْلَمْ: أَنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ [وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ‏] آخَرِینَ، فَإِنْ یَرْتَفِعْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى نَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ، وَ إِنْ تَکُنْ‏ الْأُخْرَى فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ وَ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ

[11] . در تفسیر القمی، ج‏2، ص207 روایت شده است که مصداق بارز این آیه زُرَیْق وَ حَبْتَر می‌باشند:

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ حَسَّانَ عَنْ هَاشِمِ بْنِ عَمَّارٍ یَرْفَعُهُ فِی قَوْلِهِ: «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ» قَالَ: نَزَلَتْ فِی زُرَیْقٍ وَ حَبْتَرٍ.

[12] . در الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص241 و 245 و 247-248 هم حدیثی آمده است که در پایانش حضرت به این آیه استشهاد می‌کنند: جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا مَا فِی الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ‏ لَدَخَلْتُ فِی دِینِکُمْ فَقَالَ لَهُ ع وَ مَا هُوَ؟ ...

قال ... وَ أَجِدُهُ یَقُولُ «فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ» وَ یَقُولُ «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏» أَعْلَمُ فِی الْآیَةِ الْأَوْلَى أَنَّ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ لَا تُکَفَّرُ وَ أَعْلَمُ فِی الثَّانِیَةِ أَنَّ الْإِیمَانَ وَ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَاتِ لَا تَنْفَعُ إِلَّا بَعْدَ الِاهْتِدَاء...

فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ... وَ أَمَّا قَوْلُهُ «فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ» وَ قَوْلُهُ «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»‏ فَإِنَّ ذَلِکَ کُلَّهُ لَا یُغْنِی إِلَّا مَعَ الِاهْتِدَاءِ وَ لَیْسَ کُلُّ مَنْ وَقَعَ عَلَیْهِ اسْمُ الْإِیمَانِ کَانَ حَقِیقاً بِالنَّجَاةِ مِمَّا هَلَکَ بِهِ الْغُوَاةُ وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَنَجَتِ الْیَهُودُ مَعَ اعْتِرَافِهَا بِالتَّوْحِیدِ وَ إِقْرَارِهَا بِاللَّهِ وَ نَجَا سَائِرُ الْمُقِرِّینَ بِالْوَحْدَانِیَّةِ مِنْ إِبْلِیسَ فَمَنْ دُونَهُ فِی الْکُفْرِ وَ قَدْ بَیَّنَ اللَّهُ ذَلِکَ بِقَوْلِهِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ وَ بِقَوْلِهِ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ لِلْإِیمَانِ حَالاتٌ وَ مَنَازِلُ یَطُولُ شَرْحُهَا وَ مِنْ ذَلِکَ أَنَّ الْإِیمَانَ قَدْ یَکُونُ عَلَى وَجْهَیْنِ إِیمَانٍ بِالْقَلْبِ وَ إِیمَانٍ بِاللِّسَانِ کَمَا کَانَ إِیمَانُ الْمُنَافِقِینَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ لَمَّا قَهَرَهُمْ بِالسَّیْفِ وَ شَمَلَهُمُ الْخَوْفُ فَإِنَّهُمْ آمَنُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ فَالْإِیمَانُ بِالْقَلْبِ هُوَ التَّسْلِیمُ لِلرَّبِّ وَ مَنْ سَلَّمَ الْأُمُورَ لِمَالِکِهَا لَمْ یَسْتَکْبِرْ عَنْ أَمْرِهِ کَمَا اسْتَکْبَرَ إِبْلِیسُ عَنِ السُّجُودِ لِآدَمَ وَ اسْتَکْبَرَ أَکْثَرُ الْأُمَمِ عَنْ طَاعَةِ أَنْبِیَائِهِمْ فَلَمْ یَنْفَعْهُمُ التَّوْحِیدُ کَمَا لَمْ یَنْفَعْ إِبْلِیسَ ذَلِکَ السُّجُودُ الطَّوِیلُ فَإِنَّهُ سَجَدَ سَجْدَةً وَاحِدَةً أَرْبَعَةَ آلَافِ عَامٍ وَ لَمْ یُرِدْ بِهَا غَیْرَ زُخْرُفِ الدُّنْیَا وَ التَّمْکِینِ مِنَ النَّظِرَةِ فَلِذَلِکَ لَا تَنْفَعُ الصَّلَاةُ وَ الصَّدَقَةُ إِلَّا مَعَ الِاهْتِدَاءِ إِلَى سَبِیلِ النَّجَاةِ وَ طُرُقِ الْحَقِّ وَ قَطَعَ اللَّهُ عُذْرَ عِبَادِهِ بِتَبْیِینِ آیَاتِهِ وَ إِرْسَالِ رُسُلِهِ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ لَمْ یَخْلُ أَرْضُهُ مِنْ عَالِمٍ بِمَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْخَلِیقَةُ وَ مُتَعَلِّمٍ عَلَى سَبِیلِ النَّجَاةِ أُولَئِکَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ قَدْ بَیَّنَ اللَّهُ ذَلِکَ فِی أُمَمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلَهُمْ مَثَلًا لِمَنْ تَأَخَّرَ مِثْلَ قَوْلِهِ فِی قَوْمِ نُوحٍ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ وَ قَوْلِهِ فِیمَنْ آمَنَ مِنْ أُمَّةِ مُوسَى وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ وَ قَوْلِهِ فِی حَوَارِیِّ عِیسَى حَیْثُ قَالَ لِسَائِرِ بَنِی إِسْرَائِیلَ مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ؟ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ یَعْنِی بِأَنَّهُمْ مُسْلِمُونَ لِأَهْلِ الْفَضْلِ فَضْلَهُمْ وَ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَمَا أَجَابَهُ مِنْهُمْ إِلَّا الْحَوَارِیُّونَ وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِلْعِلْمِ أَهْلًا وَ فَرَضَ عَلَى الْعِبَادِ طَاعَتَهُمْ بِقَوْلِهِ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ بِقَوْلِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ بِقَوْلِهِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ وَ بِقَوْلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ الْبُیُوتُ هِیَ بُیُوتُ الْعِلْمِ الَّذِی اسْتُودِعَتْهُ الْأَنْبِیَاءُ وَ أَبْوَابُهَا أَوْصِیَاؤُهُمْ فَکُلُّ مَنْ عَمِلَ مِنْ أَعْمَالِ الْخَیْرِ فَجَرَى عَلَى غَیْرِ أَیْدِی أَهْلِ الِاصْطِفَاءِ وَ عُهُودِهِمْ وَ شَرَائِعِهِمْ وَ سُنَنِهِمْ وَ مَعَالِمِ دِینِهِمْ مَرْدُودٌ وَ غَیْرُ مَقْبُولٍ وَ أَهْلُهُ بِمَحَلِّ کُفْرٍ وَ إِنْ شَمِلَتْهُمْ صِفَةُ الْإِیمَانِ أَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالى‏ وَ لا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ فَمَنْ لَمْ یَهْتَدِ مِنْ أَهْلِ الْإِیمَانِ إِلَى سَبِیلِ النَّجَاةِ لَمْ یُغْنِ عَنْهُ إِیمَانُهُ بِاللَّهِ مَعَ دَفْعِ حَقِّ أَوْلِیَائِهِ وَ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ وَ کَذَلِکَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا وَ هَذَا کَثِیرٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْهِدَایَةُ هِیَ الْوَلَایَةُ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی هَذَا الْمَوْضِعِ هُمُ الْمُؤْتَمَنُونَ عَلَى الْخَلَائِقِ مِنَ الْحُجَجِ وَ الْأَوْصِیَاءِ فِی عَصْرٍ بَعْدَ عَصْرٍ وَ لَیْسَ کُلُّ مَنْ أَقَرَّ أَیْضاً مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ بِالشَّهَادَتَیْنِ کَانَ مُؤْمِناً إِنَّ الْمُنَافِقِینَ کَانُوا یَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ یَدْفَعُونَ عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ بِمَا عَهِدَ بِهِ مِنْ دِینِ اللَّهِ وَ عَزَائِمِهِ وَ بَرَاهِینِ نُبُوَّتِهِ إِلَى وَصِیِّهِ وَ یُضْمِرُونَ مِنَ الْکَرَاهَةِ لِذَلِکَ وَ النَّقْضِ لِمَا أَبْرَمَهُ مِنْهُ عِنْدَ إِمْکَانِ الْأَمْرِ لَهُمْ فِیمَا قَدْ بَیَّنَهُ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ بِقَوْلِهِ فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً وَ بِقَوْلِهِ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مِثْلِ قَوْلِهِ لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ أَیْ لَتَسْلُکُنَّ سَبِیلَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الْأُمَمِ فِی الْغَدْرِ بِالْأَوْصِیَاءِ بَعْدَ الْأَنْبِیَاءِ وَ هَذَا کَثِیرٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ شَقَّ عَلَى النَّبِیِّ مَا یَئُولُ إِلَیْهِ عَاقِبَةُ أَمْرِهِمْ وَ إِطْلَاعُ اللَّهِ إِیَّاهُ عَلَى بَوَارِهِمْ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ وَ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِین