سفارش تبلیغ
صبا ویژن

427) سوره احزاب (33) آیه 8 لِیَسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِ

بسم الله الرحمن الرحیم

427) سوره احزاب (33) آیه 8

لِیَسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً أَلیماً        

 1رمضان1438

ترجمه

تا راستگویان را از صدقشان بپرسد و برای کافرین عذابی دردناک مهیا کرده است.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«لِیَسْئَلَ» در اصل بوده است: لـ + أن (در تقدیر) + یسئلَ ؛

«لام» آن یا لام تعلیل است یا لام غایت (المیزان، ج16، ص279)؛ که اگر لام تعلیل باشد به معنای این است که: از آنها میثاق گرفتیم به این دلیل که خداوند از صادقان صدقشان را بپرسد؛ و اگر لام غایت باشد به معنای این است که: از آنها میثاق گرفتیم تا اینکه نهایتا خدا از صادقین صدقشان را بخواهد.

و در هر صورت، این عبارت را یا می‌توان مستقیما متعلق «أخذنا» دانست (یعنی از آنها میثاق گرفتیم تا اینکه خدا سوال کند ...) (الجدول فی اعراب القرآن الکریم، ج21، ص132) و یا متعلق به کلمه محذوفی که آن کلمه وابسته به اخذنا باشد، مثلا «یتمهد» (یعنی این طور بوده است: اخذنا لیتمهد ان یسئل: یعنی از آنها میثاق گرفتیم تا خدا زمینه‌سازی کند که از آنها سوال کند)  (المیزان، ج16، ص279)

«وَ أَعَدَّ» فعل «أعدّ» عطف می‌شود به إخذنا، نه به «یسئل» (الجدول فی اعراب القرآن الکریم، ج21، ص132؛ المیزان، ج16، ص279) یعنی مطلب به این صورت بوده است: از آنها میثاق گرفتیم که ... و خداوند مهیا کرده است ... ( نه اینکه: میثاق گرفیتم تا صادقان صدقشان معلوم گردد و برای کافران عذاب آماده شود)

«الْکافِرینَ»

«کافر» اسم فاعل از ماده «کفر» است که در اصل دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن می‌کند. درباره معنای «کفر» در جلسه 205 توضیح داده شد http://yekaye.ir/al-furqan-025-50/ و در جلسه159، حدیث1 http://yekaye.ir/al-jathiyah-45-24/ و جلسه 148، حدیث3 http://yekaye.ir/ibraheem-014-22/ احادیثی درباره معانی کفر در قرآن کریم ارائه شد.


حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که در مورد صدقش، به هر نحوی که گفته، سوال شود و به حسب آن جزا داده شود، حال و روز کسی که دروغگوست چه خواهد بود؟

مجمع البیان، ج‏8، ص531

قال الصادق (ع):

إذا سأل عن صدقه على أی وجه قاله فیجازی بحسبه فکیف یکون حال الکاذب.


2) از امام کاظم ع روایت شده است که از پدرم جعفر بن محمد (امام صادق) ع شنیدم که می‌فرمود:

از «صدق» بهتر، گوینده آن است؛ و از «خوبی» بهتر، انجام‌دهنده آن است.

الأمالی (للطوسی)، ص223

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا یَعْقُوبُ بْنُ زِیَادٍ قِرَاءَةً عَلَیْهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ جَدِّی إِسْحَاقُ بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ أَخِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِی، جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) یَقُولُ:

أَحْسَنُ مِنَ الصِّدْقِ قَائِلُهُ، وَ خَیْرٌ مِنَ الْخَیْرِ فَاعِلُهُ.


3) از امام صادق ع روایت شده است:

هر بنده‌ای هنگامی که راست بگوید اولین کسی که تصدیقش می‌کند خداوند است و خودش هم می‌داند که راستگو است؛ و هنگامی که دروغ بگوید اولین کسی که تکذیبش می‌کند خداوند است و خودش هم می‌داند که دروغگو است.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص178؛ الکافی، ج‏2، ص105[1]

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا صَدَقَ کَانَ أَوَّلَ مَنْ یُصَدِّقُهُ اللَّهُ وَ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ وَ إِذَا کَذَبَ کَانَ أَوَّلَ مَنْ یُکَذِّبُهُ اللَّهُ وَ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ کَاذِبٌ.


4) از امام صادق ع روایت شده است:

صدق نوری است که شعاعش عالمش را فرا گرفته است همانند خورشید که با آن هر چیزی روشنایی می‌یابد بدون اینکه از خودش چیزی کم شود؛

و صادق حقیقی کسی است که با حقیقت صدقی که نزدش هست حتی هر دروغگویی را [در جایگاه حقیقت] تصدیق می‌کند؛ و این معنایی است که همراه با او غیر ویا ضدی در کار نیست؛ مثل حضرت آدم - بر پیامبر ما و بر او سلام - که ابلیس را در کذبش تصدیق کرد هنگامی که ابلیس کاذبانه برایش سوگند خورد، [و این تصدیق کردنش] به خاطر این [بود] که هیچ کذبی در حضرت آدم نبود که خداوند تعالی می‌فرماید «در او عزمی [= تصمیمی به مخالفت با عهد ما] نیافتیم» (طه/115) زیرا که شیطان چیزی را ابداع کرد [= دروغگویی] که اول بار بود که انجام می‌شد و در ظاهر و باطن سابقه‌ای نداشت؛ پس خودش با دروغش دچار خسران شد به نحوی که از صدق حضرت آدم ع بر بقای ابدی [= اینکه آدم دلش می خواست جاودانه بماند] نفعی نبرد؛ و حضرت آدم ع با تصدیق کردن کذب او فایده برد به شهادت خداوند عز و جل که از آدم ع عزم و تصمیم بر آنچه که مخالف عهد وی در حقیقت بود را نفی کرد، به نحوی که با کذب او، از مقام برگزیدگی آدم ع چیزی کم نشد.

پس صدق، صفت صادق است و اقتضای حقیقت صدق آن است که خداوند متعال بنده‌اش را تزکیه نماید آن گونه که از صدق حضرت عیسی ع در قیامت یاد شده است با آن اشاره‌ای که به صدقش شد [ظاهرا اشاره به آیه116 سوره مائده است] و نیز [آن گونه که خداوند] برائت [و مبری نمود] راستگویان از رجال امت حضرت محمد ص که فرمود: « این روزی است که راستگویان را صدقشان به کار آید» (مائده/119)

و امیرالمومنین ع فرمود: «صدق شمشیر خداوند در زمین و آسمانش است، که به هر چه روی آورد، آن را تسلیم می‌کند»

و اگر خواستی بدانی که آیا تو صادقی یا کاذب، در صدق معنا و خواسته‌ات و محکمی ادعایت بنگر و آن دو را با ترازویی از جانب خداوند متعال بسنج که گویی در قیامت هستی که خداوند متعال می‌فرماید «و میزان در آن روز، حق است» (اعراف/8) پس اگر معنا و خواسته‌ات با عمق ادعایت هماهنگ درآمد صدق بر تو مستقر گردیده است؛

و کمترین حد صدق آن است که نه زبان با دل مخالف باشد و نه دل با زبان؛

و مَثَلِ صادقی که با آنچه بیان کردیم توصیف شد، مَثَل کسی است که روحش را [جسم] بیرون می‌آورد که اگر بیرون نیاید چه می‌خواهد بکند؟

مصباح الشریعة، ص34-35

قَالَ الصَّادِقُ ع الصِّدْقُ نُورٌ مُتَشَعْشَعٌ فِی عَالَمِهِ کَالشَّمْسِ یَسْتَضِی‏ءُ بِهَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ بِمَعْنَاهَا مِنْ غَیْرِ نُقْصَانٍ یَقَعُ عَلَى مَعْنَاهَا وَ الصَّادِقُ حَقّاً هُوَ الَّذِی یُصَدِّقُ کُلَّ کَاذِبٍ بِحَقِیقَةِ صِدْقِ مَا لَدَیْهِ وَ هُوَ الْمَعْنَى الَّذِی لَا یَسَعُ مَعَهُ سِوَاهُ أَوْ ضِدُّهُ مِثْلُ آدَمَ عَلَى نَبِیِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلَامُ صَدَّقَ إِبْلِیسَ فِی کَذِبِهِ حِینَ أَقْسَمَ لَهُ کَاذِباً لِعَدَمِ مَا بِهِ مِنَ الْکَذِبِ فِی آدَمَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» لِأَنَّ إِبْلِیسَ أَبْدَعَ شَیْئاً کَانَ أَوَّلَ مَنْ أَبْدَعَهُ وَ هُوَ غَیْرُ مَعْهُودٍ ظَاهِراً وَ بَاطِناً فَخَسِرَ هُوَ بِکَذِبِهِ عَلَى مَعْنًى لَمْ یَنْتَفِعْ بِهِ مِنْ صِدْقِ آدَمَ ع عَلَى بَقَاءِ الْأَبَدِ وَ أَفَادَ آدَمُ ع بِتَصْدِیقِهِ کَذِبَهُ بِشَهَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِنَفْیِ عَزْمِهِ عَمَّا یُضَادُّ عَهْدَهُ فِی‏ الْحَقِیقَةِ عَلَى مَعْنًى لَمْ یَنْتَقِصْ مِنِ اصْطِفَائِهِ بِکَذِبِهِ شَیْئاً فَالصِّدْقُ صِفَةُ الصَّادِقِ وَ حَقِیقَةُ الصِّدْقِ یَقْتَضِی تَزْکِیَةَ اللَّهِ تَعَالَى لِعَبْدِهِ کَمَا ذَکَرَ عَنْ صِدْقِ عِیسَى ع فِی الْقِیَامَةِ بِسَبَبِ مَا أَشَارَ إِلَیْهِ مِنْ صِدْقِهِ وَ هُوَ بَرَاءَةُ الصَّادِقِینَ مِنْ رِجَالِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص فَقَالَ تَعَالَى «هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ» وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الصِّدْقُ سَیْفُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ أَیْنَمَا هَوَى بِهِ یَقُدُّهُ فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَ صَادِقٌ أَنْتَ أَمْ کَاذِبٌ فَانْظُرْ فِی صِدْقِ مَعْنَاکَ وَ عَقْدِ دَعْوَاکَ وَ عَیِّرْهُمَا بِقِسْطَاسٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى کَأَنَّکَ فِی الْقِیَامَةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» فَإِذَا اعْتَدَلَ مَعْنَاکَ بِغَوْرِ دَعْوَاکَ ثَبَتَ لَکَ الصِّدْقُ وَ أَدْنَى حَدِّ الصِّدْقِ أَنْ لَا یُخَالِفَ اللِّسَانُ الْقَلْبَ وَ لَا الْقَلْبُ اللِّسَانَ وَ مَثَلُ الصَّادِقِ الْمَوْصُوفِ بِمَا ذَکَرْنَا کَمَثَلِ النَّازِعِ لِرُوحِهِ إِنْ لَمْ یَنْزِعْ فَمَا ذَا یَصْنَع‏.

تدبر

1) «لِیَسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِمْ»

در آیه قبل فرمود از پیامبران میثاق گرفتیم و در این آیه می‌فرماید «تا راستگویان را از صدقشان بپرسد.» مقصود از این تعبیر این است که:

الف. تا روز قیامت از انبیاء سوال شود از آنچه امتهایشان [در قبال دعوت آنها] انجام دادند. (قتاده، به نقل مجمع البیان، ج‏8، ص531) و اشاره به معنای همان مطلبی است که در جای دیگر فرمود: «یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ: روزی که خداوند پیامبران را جمع می‌کند و می‌گوید چگونه به شما پاسخ دادند؟» (مائده/109) (المیزان، ج16، ص279؛ ترجمه المیزان، ج16، ص417)

ب. تا از کسانی که به توحید و عدل الهی و شریعتهای آسمانی اذعان کردند از صدق آنها سوال شود، یعنی از آنچه که درباره خداوند متعال می‌گفتند که آیا خداوند به کسی ظلم کرد و آیا حق هرکسی را ادا نمود و ... (مجمع البیان، ج‏8، ص531)

ج. تا از راستگویان درباره صدقشان در کارهایشان سوال شود (مجمع البیان، ج‏8، ص531)

د. تا از راستگویان سوال شود که شما در راست گفتنتان چه قصدی داشتید؛ آیا قربة‌الی الله راست می‌گفتید یا ...، که این یک تهدیدی نسبت به دروغگویان است (مجمع البیان، ج‏8، ص531) و به تعبیر امام صادق ع وقتی از راستگویان در صدقشان مورد سوال و حساب و کتاب واقع می‌شوند، بر سر دروغگویان چه خواهد رفت؟ (حدیث1)

ه. تا روز قیامت از انبیاء سوال شود از آنچه امتهایشان [در قبال دعوت آنها] انجام دادند. که آیا عهدی که خدا در ابلاغ پیام الهی با آنها بسته بود، بدرستی انجام دادند؟ (تفسیر کنز الدقائق، ج‏10، ص328)

و. تا روز قیامت از مردمی که انبیاء به سوی آنان فرستاده شده بودند سوال شود که آیا پیامبرانشان را تصدیق کردند (از این جهت که تصدیق‌کنندة شخص صادق، خودش هم صادق محسوب می‌شود) (تفسیر کنز الدقائق، ج‏10، ص328)

ز. تا خداوند از مومنانی که به عهدشان (= میثاق «ألست بربکم، قالوا بلی») وفا کردند درباره این صداقتشان در وفای به آن عهد سوال کند. (تفسیر کنز الدقائق، ج‏10، ص328) و اشاره باشد به مفاد آیه «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْه‏» (احزاب/23)

ه. گاه می‌گویند «از زید درباره اموالش سوال می‌شود» گاه می‌گویند «از صادق درباره صدقش، یا از عالم درباره علمش سوال می‌شود». فرق دومی با اولی این است که در دومی «صدق» و «علم» را مفروض دانسته است؛ پس این سوال، سوالی است برای اظهار و آشکار شدن آنچه که شخص از آن برخوردار است؛ لذا این آیه به معنای سوال در آخرت نیست، بلکه  به معنای آشکار شدن باطن و حقیقت آنها در دنیا می‌باشد. (المیزان، ج16، ص279؛ ترجمه المیزان، ج16، ص417) (توضیح بیشتر در تدبر2)

ح. ...

تذکر تفسیری

علامه طباطبایی بعد از اشاره به برخی از اقوال فوق، معتقد است که منظور آیه درباره قیامت نیست بلکه انطباق آن بر دنیا (آن گونه که در بند آخر گذشت) واضح‌تر است. در عین اذعان به اینکه استنباط علامه در بند آخر حاوی مطلب دقیقی است، اما چنانکه قبلا هم اشاره شد با توجه به قاعده «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا» صحیح بودن یک معنا بتنهایی دلیل بر نادرست بودن معانی دیگر نمی‌شود و اگر آیه تحمل چندین معنا را دارد و همه آن معانی هم به‌خودی خود معانی درستی هستند، پس آیه می‌تواند در همه آن معانی مد نظر بوده باشد.


2) «لِیَسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِمْ»

گاه «از زید درباره اموالش سوال می‌شود» در اینجا هدف اطلاع پیدا کردن است از اینکه آیا زید اموالی دارد یا نه و اگر دارد آن اموال چیست. اما گاه می‌گویند «از صادق درباره صدقش، یا از عالم درباره علمش سوال می‌شود». در این گونه موارد، هدف سوال کننده، اطلاع بر مطلب جدیدی نیست، بلکه منظورش آن است که آن چیزی را که از آن مطلع است در معرض دید همگان بگذارد. پس معناى سؤال از صادقان از صدقشان، این است که صدق باطنى خود را اظهار کنند، و در مرحله گفتار و کردار آن را نمایش دهند، و از آنجا که عمل صالح مساوى است با تطابق گفتار و کردار با صدق باطنى، منظور این است که با عمل صالح، صدق خود را در همین دنیا آشکار سازند.

به تعبیر دیگر، مراد از سؤال از صادقان از صدق آنان این مى‏شود که تکلیف‏هاى دینى را طورى متوجه ایشان سازد، که با مقتضاى میثاق سازگار و منطبق باشد، تا در نتیجه آن، صدق که در بطون دلها نهفته است، در گفتار و کردار ظهور و جلوه کند.  (المیزان، ج16، ص279؛ ترجمه المیزان، ج16، ص417)

نکته تخصصی انسان‌شناسی

دروغ اساساً در جایی اتفاق می‌افتد که میان ادراک انسان از واقعیتها و اظهار او از همان واقعیت‌ها تناقضی وجود داشته باشد. از آنجا که هر عمل ارادی همواره با نوعی آگاهی و شناخت انسان از واقعیت‌های خارجی همراه است، پس

در هر عمل ارادی، نوعی توصیف از واقعیت‌های موجود، نهفته است؛

به همین دلیل،

از روی عمل افراد هم می‌توان آنان را صادق یا کاذب خواند. (ایستاده در باد، ص118-119)


3) «لِیَسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً أَلیماً»

وضعیت کافران (که عذابی برایشان مهیا شده)، خواه به تبع «اخذ میثاق» (المیزان، ج16، ص279؛ ترجمه، ص417)[2] و خواه مستقیما (تفسیر کنز الدقائق، ج‏10، ص328)[3] در قبال صدق صادقان قرار گرفته است.

از چنین تعبیری فهمیده می‌شود که تقابل مومن و کافر، از جنس تقابل راستگو و دروغگو است.

درواقع، مومن کسی است که به حقیقت ایمان آورده و خود را با حقیقت و راستی هماهنگ کرده؛ و کافر کسی است که حقیقت را مخفی می‌کند؛ چرا که اگر دروغ همان کتمان کردن و انکار حقیقت باشد، پس کافر حقیقتا دروغگوست. [توجه شود کافری که در قرآن کریم محل بحث است، کافری است که حقیقت به او عرضه شده و در مقابل آن لجاجت می ورزد، نه صرفا کسی که در شناسنامه‌اش مسلمان نباشد]

درواقع، «صدق» شاید مهمترین ویژگی یک مومن واقعی باشد (حدیث4)

نکته تخصصی انسان‌شناسی

در تدبر2 معلوم شد که از روی عمل افراد هم می‌توان آنان را صادق یا کاذب خواند.

به همان ترتیب،

گاهی از روی دو عمل مختلف یک شخص هم می‌توان پی برد که دروغ می‌گوید: کافی است که اعمال او دلالت بر دو درک متناقض (یا دو اظهار متناقض) از یک واقعیت خارجی داشته باشد

این نحوه دروغ گفتن را، که در واقع دروغ گفتن آدمی به خودش است، می توان «کذب وجودی» نامید. کذب وجودی آنجایی محقق می‌شود که میان تمایلات مختلف انسان، تعارضاتی وجود داشته باشد و انسان نتواند خود را در مسیر حقیقت هماهنگ سازد.

نقطه مقابل آن، «صدق وجودی» است؛ و اگر به نسبت ما با خدا توجه شود، معلوم می‌گردد در وجود هر انسانی، تمایل واحد به آن یگانه حقیقت هستی محقق است که اگر بتواند خود را با آن هماهنگ کند، سراسر صدق می‌گردد و در نتیجه، صدق وجودی کامل، تنها با رشد وجودی انسان و تقرب به توحید حاصل می‌شود. (ایستاده در باد، ص119-120)

پس حقیقت کفر همان کذب وجودی است که در مقابل ایمان واقع می‌شود.


4) «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ ... لِیَسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِمْ، وَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً أَلیماً»

اخذ میثاق و بررسی میزان وفاداری افراد به آن میثاق، در تقابل با آماده کردن عذاب کافران قرار گرفت.

از چنین تقابلی فهمیده می‌شود که عذاب کافران از جنس مواجهه دروغگویان با پوشالی بودن دروغ خویش است، یعنی همان مضمون «انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون: بنگر که چگونه بر خویشتن دروغ می‌گویند و آن افتراهایشان از آنان گم شد» (انعام/24) و نیز ثواب مومنان  نیز از جنس صدق صادقان و مواجه شدن به باطن و پشت پرده حقیقت است  که خداوند می‌فرماید: «قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ... خداوند فرمود این روزی است که راستگویی راستگویان به کارشان می‌آید برایشان بهشت‌هایی است که از پایین آن رودها جاری است...» (مائده/119)




[1] . در کافی به این صورت آمده است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ الْبَصْرِیِّ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا فُضَیْلُ إِنَّ الصَّادِقَ أَوَّلُ مَنْ یُصَدِّقُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ وَ تُصَدِّقُهُ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ.

[2] . یعنی «خدا از انبیاء میثاق گرفت تا صادقان را از صدقشان بپرسد و برای کافران عذابی آماده کرد»

[3] . یعنی «خداوند از پیامبران میثاقی گرفت تا به مومنانی که تصدیق کردند ثوابی دهد و کافران را به عذاب بفرستد»