سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1099) سوره عبس (80) آیه 13 فی‏ صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ

فی‏ صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ

9 صفر 1445 4/6/1402

ترجمه

در نامه‌هایی گرامی‌داشته شده،

اختلاف قرائت

فی‏ صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ / فی کُتُبٍ مَزْبورَةٍ

در قراءات مطابق با مصحف عثمان به صورت «فی‏ صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ» قرائت شده است؛

اما در قرائتی از اعمش و ابن وثاب که بر اساس سایر مصاحف بوده به صورت «فی کُتُبٍ مَزْبورَةٍ» قرائت شده است.

معجم القراءات ج 10، ص308[1]

درباره اختلاف قرائات قبلا (بویژه در جلسه 996 تدبر2 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-29/ و جلسه 1078 بخش اختلاف قراءات https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13/) به تفصیل بیان شد که اختلاف قراءاتی که همگی به پیامبر ص و نزول از جانب خداوند برمی‌گردد، به اختلاف در حرکات و اعراب محدود نمی‌باشد و گاه اختلاف در حد کلمات است که این آیه از نمونه‌های بارز چنین امری است.

نکات ادبی

صُحُفٍ

ماده «صحف» در اصل دلالت دارد بر انبساط و گسترش و مسطح شدن چیزی، چنانکه به سطح زمین «صَحِیف» گویند و به پوست صورت هم «صَحِیفة» گویند و به همین مناسبت به صفحه‌ای که رویش چیزی نوشته شود نیز «صَحِیفة» گفته می‌شود (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص334[2]؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص197[3]) و به تعبیر دیگر انبساط جرم چیزی به نحوی که سطح آن کاملا نمایان باشد (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1197[4]). در واقع، «صحیفه» بر وزن فعیله به معنای چیزی است که انبساط می‌یابد و مسطح می‌گردد؛ و به همین جهت است که به هر نوع کاغذ یا برگه‌ای برای نوشتن آماده می‌شود اطلاق شده است و جمع آن «صحائف» و «صُحُف» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص476[5]؛ مجمع البیان، ج‏10، ص663[6]؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص197[7])، که فقط دومی در قرآن به کار رفته است؛ و می‌تواند مادی و ظاهری باشد: «أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولى»‏ طه/(133)، «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی‏ صُحُفِ مُوسى‏» (نجم/36)، «بَلْ یُریدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتى‏ صُحُفاً مُنَشَّرَةً» (مدثر/52)، «فی‏ صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ» (عبس/13)، «إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى»‏ (اعلی/18)، «صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى»‏ (اعلی/19)، «رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً» (بینة/2)، و یا ماروای امور مادی و دنیوی: «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» (تکویر/10) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص197-199[8]) و مصحف را هم بدین جهت چنین نامیده‌اند که جامع صحیفه‌های مکتوب در بین دو جلد است (کتاب العین، ج‏3، ص120[9]).

کلمات «صحیفه» و «مصحف» به جای کلمات دفتر و کتاب نزدیک‌اند؛ در تفاوت اینها گفته‌اند:

«صحیفه» بر یک تک‌برگ هم اطلاق می‌شود در حالی که دفتر حتما باید یک دسته اوراق در کنار هم جمع شده باشد؛ و لذا وقتی کلمه «صحف» به کار برده می‌شود صرفا نگاه به تکثر صحیفه‌هاست، یعنی تکثر صفحاتی است که مطالبی روی آنها نوشته شده، نه در یک مجموعه متصل به هم. که برای مجموعه متصل به هم از تعبیر «مصحف» استفاده می‌شود و فرق مصحف با «کتاب» هم در این است که کتاب به صرف نوشته اطلاق می‌شود و لذا اگر یک برگ هم باشد باز نام کتاب می‌تواند بر آن صدق کند (لذا در عرب به یک برگه نامه هم کتاب می‌گویند)؛ در واقع، مساله اصلی در نامیده شدن به کتاب، کتابت و وجود نوشته است نه لزوما کاغذ آن؛ و لذاست که در قرآن تعبیر «کتاب در کاغذ» آمده است (وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ؛ انعام/7) در حالی که در مورد صحیفه نمی‌توان چنین تعبیری را استفاده کرد (الفروق فی اللغة، ص287[10]).

از کلمات دیگری که از این ماده در قرآن به کار رفته است «صحاف» است: «یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ» (زخرف/71) که جمع «صحفة» می‌باشد به معنای جام و قدحی که پهن و وسیع باشد (کتاب العین، ج‏3، ص120[11]؛ مجمع البیان، ج‏9، ص84[12]) و در تفاوت «صحیفة» و «صفحه» گفته‌اند وزن فعلیة دلالت بر اتصاف چیزی به ثبوت دارد که برای لوح و صفحه‌ای که به نحو ثابت برای کتابت استفاده می‌شود به کار می‌رود؛ اما وزن فعلة برای وقوع یکباره چیزی است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص199[13]).

ماده «صحف» و مشتقات آن 9 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

مُکَرَّمَةٍ

درباره ماده «کرم» قبلا به تفصیل بیان شد که با توجه به تنوع گسترده در مشتقات آن، برخی بر این باورند این ماده در اصل بر دو معنای مختلف دلالت دارد: یکی معنای شرافت فی نفسه (بزرگواری) و شرافت در خُلقی از اخلاقیات (بزرگ‌منشی) می‌باشد؛ ‌چنانکه مثلا زمین مکرمه زمینی است که برای رشد گیاهان بسیار مناسب است و کریم بودن خداوند هم به این است که بسیار از بندگان خود درمی گذرد؛ و معنای دیگر این ماده گردنبند (کَرْم) است؛ و انگور را هم به این مناسبت که مجموعه‌ای از خوشه‌های دارای دانه‌های کنار هم چیده شده است (شبیه گردنبند) «کَرْم» گویند؛ اما اغلب تلاش کرده‌اند که همه این معانی را به یک معنا برگردانند؛ حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده «رقت یک چیز جمع شده‌ و پاکیزگی و صفای آن همراه با یک نحوه قابلیت داشتن و پذیرش در آن است» و اصلا کرامت به معنای یک نحوه فضیلت و پاکیزگی (نقاوت) از عیوب می‌باشد؛ و کَرَم به معنای جود و بخشندگی هم بدین جهت چنین نامیده شده که شخص جواد نفسی رقیق و نرم و منعطف دارد نه غلیظ و سخت. راغب اصفهانی نیز بر این باور است که این کلمه در جایی به کار می‌رود که این بزرگواری و بزرگمنشی ظهور و بروز داشته باشد؛ چنانکه کاربرد در مورد خدا در جایی است که او احسان و انعامش ظهور کرده (فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ‏؛ نمل/40) و در مورد انسان هم وقتی اطلاق می‌شود که ویژگی‌های اخلاقی خوب از وی بروز کند و لذا مادامی که شخصی خوبی‌اش بروز نکرده کلمه «کریم» بر او اطلاق نمی‌شود؛ و البته نقل هم شده که کَرَم اساساً شرافت و بزرگواری در هر چیزی که متناسب با خودش بروز کند، کرامت خوانده می‌شود چنانکه در «قُرْآن کَرِیم» (واقعه/77) تعابیری مانند «زَوْجٍ کَرِیمٍ‏» (لقمان/10)، «زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ‏» (دخان/26)، «قَوْلًا کَرِیماً» (إسراء/23) به کار رفته است؛ و مرحوم مصطفوی هم معتقد است که معنای اصلی «کرامة» نقطه مقابل «هوان» (حقارت و پَستی) است (وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ؛ حج/18)، همان طور که نقطه مقابل «عزت»، «ذلت» است (جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً، نمل/34؛ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلّ، منافقون/8) و همان طور که نقطه مقابل «کِبَر» (بزرگی)، «صِغَر» (کوچکی) می‌باشد (وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ؛ یونس/61؛ سبأ/3). از نظر ایشان «هوان» و «ذلت» هر دو به معنای خواری است که اولی فی نفسه لحاظ می‌شود اما دومی در قبال شخص مافوق؛ و به همین ترتیب در مفهوم «عزت» هم یک نحوه استعلا و تفوق بر دیگری لحاظ شده اما کرامت یک نحوه عزت و تفوق فی نفسه است که در آن استعلای نسبت به غیری که دون اوست لحاظ نمی‌شود؛ و با این توضیح بر این باورند که معانی‌ای همچون جود (بخشش) و اعطاء و سخاوت و منزه بودن و عظمت و ... از لوازم و آثار کرامت است نه معنای اصلی آن.

اگرچه کاربرد ثلاثی مجرد این ماده در زبان عربی رایج است (مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَوَاتُه‏؛ نهج‌البلاغه، حکمت449) اما این ماده به صورت فعل در قرآن کریم تنها در دو باب «اکرام» (فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ؛ فجر/15) و «تکریم» (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ؛ اسراء/70) به کار رفته است که اینها متعدی و به معنای بزرگواری کردن در حق دیگران بدون هیچ چشمداشت، یا چیزی ارزشمند را به کسی بخشیدن می‌باشد که در تعبیر «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ‏» (الرحمن/27) در خصوص خداوند ظاهرا هر دو معنا لحاظ شده است (یعنی هم در حق دیگران بزرگوار است؛ و هم اشیای ارزشمندی به دیگران می‌بخشد) و اسم مفعول‌های این دو به ترتیب عبارتند از «مُکْرَم» و «مُکَرَّم» یعنی کسی ویا چیزی که مورد اکرام و تکریم قرار می‌گیرد، که گاه معنای گرامی داشته شدن غلبه دارد: «فی‏ صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ: در صحیفه‌هایی ارزشمند» (عبس/13)، و گاهی معنای مورد اکرام و بخشش واقع شدن «ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ‏: مهمانان مورد اکرامِ حضرت ابراهیم ع» (ذاریات/24) و گاه هر دو معنا چنانکه «أُولئِکَ فی‏ جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ» (معارج/35) ظاهرا هر دو معنا لحاظ شده است. در تفاوت «اکرام» و «تکریم» هم شاید بتوان همان مطلبی را گفت که در بحث از آیه 52 اشاره شد که در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول؛ یعنی در «اکرام» بیشتر این اقدام از جانب اکرام‌کننده مد نظر است؛ اما در «تکریم» خود مورد اکرام واقع شدن.

«کریم» صفت مشبهه است که غالبا در معنای فاعل برای فعل ثلاثی مجرد این ماده به کار می‌رود (هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ، مومنون/116؛ إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ، یوسف/31)، هرچند که به نظر می‌رسد گاه در معنای اسم مفعول هم به کار رفته است؛ مثلا:‌ ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْکَریمُ؛ دخان/49)؛ و جمع آن «کِرَام» (کِراماً کاتِبِینَ،‏ انفطار/11؛ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ، عبس/15-16) و «کُرَمَاء» است.

جلسه 1044 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-77/

حدیث[14] 

1) حدیثی از امام باقر ع ذیل آیات 2-3 سوره بینه (که در آنجا تعبیر «صحف مطهرة» آمده است) روایت شده، که شاید به اینجا هم بتوان مرتبط دانست:

برید عجلی گوید: از امام باقر (علیه السلام) درباره‎ی این آیات پرسیدم: «صحیفه‌هایی پاک‌نگه‌داشته شده؛ که در آن‌ها نوشته‌های استوار است» (بیّنه/3-2).

فرمود: این حدیث ماست که در صحیفه‌هایی است که از دروغ پاک نگه داشته شده‎ است.

بصائر الدرجات، ج‏1، ص516

حَدَّثَنَا الْحَجَّالُ عَنْ صَالِحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «صُحُفاً مُطَهَّرَةً؛ فِیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ».

قَالَ: هُوَ حَدِیثُنَا فِی صُحُفٍ مُطَهَّرَةٍ مِنَ الْکَذِبِ.

 

2) الف. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

کسی که قرآن را از روی مصحف بخواند از بینایی‌اش بهره‌مند شود و بر [عذاب] والدینش تخفیف داده شود ولو که آن دو کافر باشند.

ب. و به سند دیگری از ایشان چنین روایت شده است که:

قرائت قرآن از روی مصحف عذاب موجب تخفیف عذاب بر والدین شخص می‌شود ولو که آن دو کافر باشند.

الکافی، ج‏2، ص613

الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فِی الْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ وَ خُفِّفَ عَنْ وَالِدَیْهِ وَ إِنْ کَانَا کَافِرَیْنِ.

ب. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ مَسْعَدَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قِرَاءَةُ الْقُرْآنِ فِی الْمُصْحَفِ تُخَفِّفُ الْعَذَابَ عَنِ الْوَالِدَیْنِ وَ لَوْ کَانَا کَافِرَیْنِ.

 

تدبر

1) «فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ»

چنانکه در جلسه قبل گذشت آیه 10 (فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ) را عموما جمله معترضه‌ای دانسته بودند؛ و از این رو، عبارت «فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ» مربوط به آیه قبل‌تر (إِنَّها تَذْکِرَةٌ) می‌شود؛ که این جار و مجرور:

یا خبر دوم (خبر بعد از خبر) برای «إن» است (المیزان، ج‏20، ص202[15])؛ که در این صورت معنای این دو آیه چنین می‌شود: همانا این مایه تذکر است و این در نامه‌هایی گرامی‌داشته شده است؛

ویا متعلق به و توصیفی برای «تذکرة» است (مجمع البیان، ج‏10، ص665[16]؛ الکشاف، ج‏4، ص702[17])، که در این صورت معنای این دو آیه چنین می‌شود: همانا این مایه تذکر است که این تذکر در نامه‌هایی گرامی‌داشته شده است.

 

2) «فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ»

درباره اینکه مقصود از این «صحف مکرمه» چیست، از ابن عباس نقل شده که مقصود لوح محفوظ است؛ و نیز گفته شده که مقصود کتب پیامبران گذشته است و از این جهت شبیه آیه «إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى» می‌باشد (مجمع البیان، ج‏10، ص665[18])؛ و حتی برخی این احتمال را مطرح کرده‌اند که منظور «مصحف‌های نزد مسلمانان» است و آیه یک نحوه اخبار از غیب است، چرا که قرآن آن زمان که مسلمانان در مکه بودند هنوز در مصاحف مکتوب نشده بود (البحر المحیط، ج‏10، ص408[19])؛ اما برخی این احتمالات را غیرقابل قبول می‌دانند چرا که ظاهر آیات بعد («مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَیْدی سَفَرَةٍ؛ بویژه به قرینه کلمه سفرة) این است که این مایه تذکر (که ظاهرا همان آیات قرآن باشد) توسط فرشتگان الهی در آن صحف نوشته شده است؛ پس اولا لوح محفوظ نمی‌تواند باشد (بویژه که لوح محفوظ در قرآن همواره به صورت مفرد آمده است) و ثانیا صحف پیامبران قبلی و یا صحیفه‌هایی که توسط مسلمانان نوشته شده، نمی‌تواند باشد (المیزان، ج‏20، ص202[20]).

 

3) «إِنَّها تَذْکِرَةٌ ... فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ»

ما مسلمانان قرآن کریم را تکریم می‌کنیم؛ نه فقط الفاظ آن را، بلکه حتی کاغذها و برگه‌هایی را که حاوی قرآن است نیز مورد احترام ما می‌باشد. این تکریم ما ناشی از آن است که خود خداوند هم این صحف (نه خود الفاظ، بلکه کاغذها و صحیفه‌هایی که این الفاظ در آنها ثبت شده) را تکریم‌شده خوانده است؛ به قول برخی از مفسران: «آنچه را خداوند تکریم کرده ما نیز باید تکریم کنیم» (تفسیر نور، ج‏10، ص386).

ثمره اعتقادی

از شبهاتی که وهابیت علیه شیعه مطرح می‌کند و گاه همین شبهه از دهان روشنفکرمآبان نیز شنیده می‌شود این است که شیعه را به خاطر احترامی که برای حرمهای اهل بیت ع می‌گذارد متهم به شرک می‌کنند. همین آیه و نیز سیره مسلمانان در احترام گذاشتن به کتاب و مجلد قرآن کریم بخوبی پاسخ این شبهه را می‌دهد. همنشینی با یک امر مکرم و مورد احترام، موجب احترام یافتن آن شیءای می‌شود که همنشین آن امر مکرم شده است. وقتی خود الفاظ قرآن مورد اکرام و احترام‌اند و به تبع آن مصحف و کاغذهایی که این الفاظ در آنها کتابت شده اکرام باید شود، وقتی خود اشخاص اهل بیت ع به نص آیات متعدد قرآن کریم مورد احترام و اکرام‌اند، زمینی هم که پیکر مطهر ایشان در آن دفن شده است سزاوار است که مورد احترام واقع شود؛ و این احترام از جنس احترام به خود آن کسانی است که در مورد احترام بودنشان هیچ مسلمان واقعی تردیدی ندارد؛ از این روست که نه‌تنها در خصوص پیامبر اکرم ص و اهل بیت ایشان که خداوند آنان را از هر پلیدی‌ای تطهیر فرموده: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا» (احزاب/33) و دوستی و مودت با ایشان را اجر رسالت پیامبر ص شمرده: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏» (شوری/23)، بلکه حتی کسانی که در رکاب ایشان شهید شدند نیز بر اساس احادیث به چنان طهارتی رسیدند که طهارتشان به زمینی که در آن دفن شدند منتقل شد و لذا زمینی که آنها در آن دفن شدند نیز سزاوار است که مورد اکرام واقع شود؛ چنانکه در فرازی از زیارت امام حسین ع که توسط امام صادق ع روایت شده آمده است: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ وَ فُزْتُمْ فَوْزاً عَظِیما: سلام بر شما ای یاران امام حسین! پاک شدید و پاک شد آن زمینی که در آن دفن شدید و به رستگاری عظیم رسیدید.» (برای توضیح بیشتر، ر.ک: تدبر 3 از آیه بعد)

حکایت

سید شرف الدین (صاحب کتاب ارزشمند المراجعات)، در عصر حکومت «ملک عبدالعزیز» برای زیارت خانه خدا به مکه رفت. در عید قربان در کنار سایر علما به کاخ پادشاه سعودی دعوت شد، تا طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. او به کاخ رفت، هنگامی که نوبت به او رسید، یک جلد قرآن کریم که جلدی پوستین داشت به شاه هدیه داد. شاه عربستان آن را گرفت و بوسید و به عنوان تعظیم و احترام، بر پیشانی خود گذاشت.

سید شرف الدین گفت: «ای پادشاه! چرا این جلد را می‌بوسی و به آن تعظیم می‌کنی، با اینکه این جلد چیزی جز پوست بز نیست؟»

شاه گفت: «غرض من از بوسیدن جلد، قرآنی است که در داخل آن قرار دارد، نه خود جلد».

سید شرف الدین گفت: «ما شیعیان نیز وقتی که پنجره یا در اتاق پیامبر (صلی الله علیه و آله) را می‌بوسیم، می‌دانیم که آهن هیچ کاری نمی‌تواند بکند، ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما می‌خواهیم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را تعظیم و احترام کنیم، همان‌گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز می‌خواستی قرآنی را تعظیم کنی که در درون آن پوست قرار دارد.»

 

4) «إِنَّها تَذْکِرَةٌ ... فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ»

ظاهر این آیات سوره عبس آن است که آیات قرآن یک تذکری است که در صحف متعددی که نزد خداوند تکریم شده، نوشته شده است، و آیات بعد هم تاکید می‌کند که این صحیفه‌ها هم رفعت‌یافته‌اند و هم مطهر و پاک‌اند و به دستان فرشتگان کریم و نیک‌سیرت (مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ؛ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ؛ کِرامٍ بَرَرَةٍ) (المیزان، ج‏20، ص202[21]).

نکته‌ای درباره حقیقت اولیه قرآن: کتابت یا لفظ

یک مطلب که درباره قرآن کریم جای تامل جدی دارد این است که حقیقت اولیه قرآن که بر پیامبر اکرم ص نازل شده از جنس چیست؟ از جنس لفظ مصوت است یا از جنس کتابت؟

برداشت اولیه بسیاری از افراد این است که چون از قرآن به عنوان «وحی» و کلام خداوند سخن گفته شده، اقتضای آن این است که سخنی باشد که شنیده شود، اما تعابیر متعددی در خصوص قرآن کریم وجود دارد که نشان می‌دهد که وجود کتبی قرآن بر وجود لفظی آن مقدم است؛ از جمله همین تعبیر، که حقیقت قرآن را، موجود در صحفی می‌داند در دست فرشتگان، و یا در مرتبه وجودی قبل از آن، در آیات دیگر به وجود حقیقت قرآن در لوح محفوظ اشاره شده است: «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجید؛ فی‏ لَوْحٍ مَحْفُوظ» (بروج/21-22)؛ و اساسا خود کلمه «قرآن» بنا به یک تحلیل از ماده «قرأ» است، نه از ماده «قول»، که تفاوت اصلی قرائت با قول (=سخن) در این است که قرائت در جایی به کار می‌رود که متنی در کار باشد و اولین آیه نازل شده بر پیامبر هم با «إقرأ» شروع می‌شود نه با «قل».

اگر به این حقیقت توجه شود بسیاری از شبهات روشنفکرمآبان درباره حقیقت قرآن (که گمان می‌کنند قرآن صرفا یک مکاشفه نبوی بوده که خود ایشان آن را به لفظ درآورده است، و بدین جهت در خطاناپذیری آن مناقشه می‌کنند) از بیخ و بن رفع می‌شود؛‌ زیرا این تاکیدات بر مکتوب بودن حقیقت نخستین قرآن، کاملا دلالت دارد بر اینکه این متن، حتی پیش از اینکه توسط پیامبر بیان شود، به عنوان متن موجود بوده است و پیامبر دریافت کننده یک متن است نه صرفا یک تجربه‌گر ولو به عنوان گفتگو کننده با یک فرشته (نکته تکمیلی ذیل آیه 15، تدبر3).

 

 

 


[1] . قراءة الجماعة «فی‏ صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ».

قرأ الأعمش و ابن وثاب «فی کتب مزبورة»

[2] . الصاد و الحاء و الفاء أصلٌ صحیحٌ یدلُّ على انبساطٍ فى شى‏ء و سَعَةٍ. یقال إِنّ الصَّحِیفَ: وجهُ الأرض. و الصَّحِیفة: بشَرَةُ وجهِ الرجل. قال البَعِیث: «و کلُّ کُلَیْبّىٍ صحیفةُ وجْهِهِ / أذَل لأقدِام الرِّجال مِن النَّعلِ‏» و من الباب: الصَّحیفة، و هى التى یُکتَب فیها، و الجمع صحائفُ، و الصُّحفُ أیضاً، کأنَّه جمع صحیف. قال: «لما رأَوْا غدوَةً جَبَاهَهُمُ / حنّتْ إِلینا الأرحام و الصُّحُفُ‏» و الصَّحْفَة: القَصعة المُسْلنطِحَة. و قال الشَّیبانىّ: الصِّحاف مَناقِعُ صغارٌ تُتَّخَذ للماء، الجمع صُحُف.

[3] . أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو الانبساط و التسطّح فی قطعة، من أیّ جنس کان، من فلزّ أو جلد أو قرطاس أو غیرها، و سواء کان للکتابة أو للظرفیّة أو غیرهما، مادّیّا أو معنویّا.... و أمّا مفهوم التغییر و التحریف: فکأنّه بمناسبة التسطیح و التصفیة، فَالْمُصَحَّفُ یسطّح الصحیفة عن القیود اللازمة و الإعجام. و لا یخفى ما بین موادّ الصحف و الصفح و الصحن و الصحو و الصحر: من الاشتقاق الأکبر، و یجمعها السعة و التسطیح. و سیجی‏ء فی اللوح و الکوب ما یرتبط بالمقام إن شاء اللّه تعالى.

[4] . انبساط جرم الشیء‌ و تسطحه مکشوفا

[5] . الصَّحِیفَةُ: المبسوط من الشی‏ء، کصحیفة الوجه، و الصَّحِیفَةُ: التی یکتب فیها، و جمعها: صَحَائِفُ و صُحُفٌ. قال تعالى: صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ [الأعلى/ 19]، یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً؛ فِیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ [البینة/ 2- 3]، قیل: أرید بها القرآن، و جعله صحفا فیها کتب من أجل تضمّنه لزیادة ما فی کتب اللّه المتقدّمة. و الْمُصْحَفُ: ما جعل جامعا لِلصُّحُفِ المکتوبة، و جمعه: مَصَاحِفُ، و التَّصْحِیفُ: قراءة المصحف و روایته على غیر ما هو لاشتباه حروفه، و الصَّحْفَةُ مثل قصعة عریضة.

[6] . و الصحف جمع صحیفة و العرب تسمی کل مکتوب فیه صحیفة کما تسمیه کتابا رقا کان أو غیره

[7] . و الصَّحِیفَةُ فعیلة بمعنى ما ینبسط و یتسطّح لیستعدّ لکتابة فیه أو ظرفیّة، من قرطاس أو فلزّ أو حجر أو شجر أو جلد أو منسوج أو غیرها، و جمعها الصُّحُفُ و الصَّحَائِفُ. و قد کانت الأوائل یکتبون على الطین، ثمّ على الحجارة و النحاس، أو على الورق و الخشب من الشجر، ثمّ دبغت الجلود فکتبوا فیها، و کتب أهل مصر فی القرطاس، و الروم تکتب فی الحریر الأبیض، و هکذا. راجع ابن الندیم- ص 31 ط. مصر، و قاموس الکتاب المقدّس- کتاب، و غیرهما.

[8] . فالصحیفة المادّیّة الظاهریّة کما فی: إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏، صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ 87/ 18. أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى‏ أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسى‏ وَ إِبْراهِیمَ‏- 53/ 36. أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولى 20/ 133. إِنَّها تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ 80/ 13. فیراد فی هذه الموارد الألواح الّتی یکتب فیها ما نزل على الأنبیاء، من المعارف الإلهیّة و الأحکام و الآیات. و هذه الألواح کانت مختلفة باختلاف الأزمنة من جهة الجنس، إمّا من الجلد المدبوغ، أو القرطاس، أو من خشب، أو غیرها. و أمّا خصوصیّات هذه الصُّحُفِ: فلیس لنا طریق مستند و سند صحیح قاطع الى هذه الصحف السابقة، و ما وصلت منها إلینا قد لعبت به أیدی المحرّفین. و أمّا القرآن الکریم ففیه جوامع ما تحصّل و انکشف من مختلفات الصحف الاولى و متفرّقاتها، فانّ البیان هو الانکشاف بعد الإبهام و التفرّق- بَینةُ ما فی الصحف. و أمّا التأنیث و التذکیر فی قوله تعالى- إِنَّ هذِهِ، و ذکره: فالتأنیث راجعة الى مصادیق التذکرة و باعتبار الأفراد من المذکّرات، و التذکیر راجع الى مجموع المذکّرات و هو القرآن، أی إنّ هذه الکلمات و الابلاغات من السابقة و اللاحقة تذکرة للناس، فمن شاء منکم ذکر هذا القرآن و یتّعظ منه. أو المراد هو الکلمات و المواعظ من رسول اللّه (ص) بطور مطلق و تفصیلیّ، أو إجمالیّ و فی مورد خاصّ. فالصحف أیضا فی الآیة. فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ على الأوّل بأن یراد مصادیق التذکرة: تشمل جمیع الصحف، و على الثانی بأن یراد الکلمات و المواعظ: تنطبق على الآیات القرآنیة فقط، و هذا هو الظاهر.

و أمّا الصُّحُفُ ممّا وراء المادّة کما فی: وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ‏- 81/ 10. النشر هو بسط فی قبال الطیّ. و الصُّحُفُ ألواح فیها ضبطت قاطبة الجریانات و الحرکات و الأعمال لکلّ انسان، و لا بدّ أنّها من سنخ عالم الآخرة، و لا تکون من سنخ المادّة الظلمانیّة. و یقوى فی النظر أن یکون المراد هنا ألواح النفوس المنطویة فیه نقوش الأعمال و الحرکات، و هی تنبسط فی یوم الآخرة و یظهر ما فیها. و هذا اللوح أقوى و أتمّ و أبین من لوح خارجیّ عن النفس.

[9] . الصُّحُف: جمع الصَّحِیفة، یخفف و یثقل، مثل سفینة و سفن، نادرتان، و قیاسه صَحائف و سفائن. و صَحِیفة الوجه: بشرة جلده، قال: «إذا بدا من وجهک الصَّحِیف» و سمی المُصْحَف مُصْحَفا لأنه أُصْحِفَ، أی جعل جامعا للصُّحُف المکتوبة بین الدفتین. و الصَّحْفة شبه القصعة المسلنطحة العریضة و جمعه صِحاف. و الصَّحَفِیّ: المُصَحِّف، و هو الذی یروی الخطأ عن قراءة الصُّحُف بأشباه الحروف.

[10] . (الفرق) بین الصحیفة و الدفتر: أن الدفتر لا یکون الا أوراقا مجموعة، و الصحیفة تکون ورقة واحدة تقول عندی صحیفة بیضاء فاذا قلت صحف أفدت أنها مکتوبة، و قال بعضهم یقال صحائف بیض و لا یقال صحف بیض و انما یقال من صحائف الى صحف لیفید أنها مکتوبة و فی القرآن (وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ) و قال أبو بکر: الصحیفة قطعة من أدم أبیض أو ورق یکتب فیه.

 (الفرق) بین الکتاب و المصحف: أن الکتاب یکون ورقة واحدة و یکون جملة أوراق، و المصحف لا یکون الا جماعة أوراق صحفت أی جمع بعضها الى بعض، و أهل الحجاز یقولون مصحف بالکسر أخرجوه مخرج ما یتعاطى بالید و أهل نجد یقولون مصحف و هو أجود اللغتین، و أکثر ما یقال المصحف لمصحف القرآن، و الکتاب أیضا یکون مصدرا بمعنى الکتابة تقول کتبته کتابا و علمته الکتاب و الحساب و فی القرآن (وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ) أی کتابا فی قرطاس ولو کان الکتاب هو المکتوب لم یحسن ذکر القرطاس.

[11] . الصَّحْفة شبه القصعة المسلنطحة العریضة و جمعه صِحاف.

[12] . الصحاف جمع صفحة و هی الجام الذی یؤکل فیه الطعام

[13] . . ادْخُلُوا الْجَنَّةَ .... یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ‏- 43/ 71. الصِّحَافُ جمع صحفة، بمعنى ما کان منبسطا و مسطّحا فی قطعة من إناء أو غیره، مادّیّا کالصینیّة، و یوضع علیه أنواع الأکل و الثمرات و الأطعمة. و الصحفة المناسبة بالحیاة الاخرویة و الجنّة: ما یکون منبسطا صافیا فیه من الاکل ما یناسب الجنّة. و البحث عن خصوصیّات أمثال هذه الأمور من الموضوعات الاخرویّة لا یجدی نتیجة مطلوبة، لأنّها خارجة عن إدراکاتنا.

و أمّا الفرق بین الصَّحْفَةِ و الصَّحِیفَةِ: فانّ الفعلیة صفة تدلّ على اتّصاف شی‏ء بالثبوت، و على هذا یعبّر بها فی الألواح المستعدّة الّتی تعیّنت و تخصّصت فی مقام الکتابة و الضبط و أمثالها. و هذا بخلاف الصحفة فانّها فعلة لبناء المرّة بنحو الإطلاق.

[14] . در سایت الوحی ذیل این آیه حدیثی را از امام صادق ع بدین صورت روایت کرده است: «الصّادق (علیه السلام)- فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ وَ هِیَ الصُّحُفُ الْمُنْزَلة عَلَی الْأَنْبِیَاءِ (علیهم السلام) مِثْلُ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ مُکَرَّمَةٍ أَیْ عِنْدَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.

امام صادق (علیه السلام)- فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ؛ و آن کتاب‌های نازل‎ شده بر پیامبران (علیهم السلام) است، مانند کتاب‌های ابراهیم (علیه السلام) و موسی (علیه السلام). و مُکَرَّمَةٍ یعنی نزد خداوند سبحان [پرارزش است].» و منبع را دو تفسیر قرار داده است: تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج17، ص376 بحرالعرفان، ج16، ص306. طبق توضیحی که در اولین پاورقی مربوط به احادیث ذیل آیه قبل گذشت (https://yekaye.ir/ababsa-80-12/#_ftn3) ظاهرا در اینجا توضیحات مولف کتاب تاویل الایات به عنوان تتمه فرمایش امام صادق ع تلقی شده است.

[15] . و «فِی صُحُفٍ» خبر بعد خبر لإن.

[16] . ثم أخبر سبحانه بجلالة قدر القرآن عنده فقال «فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ» أی هذا القرآن أو هذه التذکرة فی کتب معظمة عند الله

[17] . فِی صُحُفٍ صفة لتذکرة، یعنى: أنها مثبتة فی صحف منتسخة من اللوح مُکَرَّمَةٍ عند اللّه.

[18] . و هی اللوح المحفوظ عن ابن عباس و قیل یعنی کتب الأنبیاء المنزلة علیهم کقوله إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏

[19] . فِی صُحُفٍ، قیل: اللوح المحفوظ، و قیل: صحف الأولیاء المنزلة، و قیل: صحف المسلمین، فیکون إخبارا بمغیب، إذ لم یکتب القرآن فی صحف زمان، کونه علیه السلام بمکة ینزل علیه القرآن، مکرمة عند اللّه،

[20] . و «فِی صُحُفٍ» خبر بعد خبر لأن و ظاهره أنه مکتوب فی صحف متعددة بأیدی ملائکة الوحی، و هذا یضعف القول بأن المراد بالصحف اللوح المحفوظ و لم یرد فی کلامه تعالى إطلاق الصحف و لا الکتب و لا الألواح بصیغة الجمع على اللوح المحفوظ، و نظیره فی الضعف القول بأن المراد بالصحف کتب الأنبیاء الماضین لعدم ملاءمته لظهور قوله: «بِأَیْدِی سَفَرَةٍ» إلخ فی أنه صفة لصحف. و قوله: «مُکَرَّمَةٍ» أی معظمة.

[21] . و معنى الآیات أن القرآن تذکرة مکتوبة فی صحف متعددة معظمة مرفوعة قدرا مطهرا من کل دنس و قذارة بأیدی سفراء من الملائکة کرام على ربهم بطهارة ذواتهم بررة عنده تعالى بحسن أعمالهم.

و یظهر من الآیات أن للوحی ملائکة یتصدون لحمل الصحف و إیحاء ما فیها من القرآن فهم أعوان جبریل و تحت أمره و نسبة إلقاء الوحی إلیهم لا تنافی نسبته إلى جبریل فی مثل قوله: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِکَ»: الشعراء: 194 و قد قال تعالى فی صفته: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ»: التکویر: 21 فهو مطاع من الملائکة من یصدر عن أمره و یأتی بما یریده و الإیحاء الذی هو فعل أعوانه فعله کما أن فعله و فعلهم جمیعا فعل الله و ذلک نظیر کون التوفی الذی هو فعل أعوان ملک الموت فعله، و فعله و فعلهم جمیعا فعل الله تعالى، و قد تقدمت الإشارة إلى هذا البحث مرارا.