1092) سوره عبس (80) آیه 7 وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى
وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى
17 محرم 1445 13/5/1402
ترجمه
ترجمه اول: و بر تو [مسئولیتی] نیست که پاکی پیشه نمیکند.
ترجمه دوم: و آنچه علیه تو میماند همین است که [این فرد مستغنی هم] تزکیه نمیکند.[1]
اختلاف قرائت
یَزَّکَّى[2]
أَلَّا یَزَّکَّى / أَلَّا یَتَزَکَّى / أَلَّا تَتَزَکَّى / لَعَلَّهُ تَتَزَکَّى
در قرائت معروف به همین صورت «أَلَّا یَزَّکَّى» قرائت شده است؛ یعنی با تشدید حرف «ز»؛ و کلمه «یَزَّکَّى» در اصل «یتزکّی» بوده است که حرف «ت» به دلیل قریب المخرج بودن در حرف «ز» ادغام شده است.
اما در قرائت ابن مسعود و أبیّ بن کعب این ادغام انجام نشده و به صورت «أَلَّا یَتَزَکَّى» قرائت شده است (هرچند که در قرائت ابن مسعود در «أَوْ یَذَّکَّرُ» وی هم همانند قرائت مشهور به صورت ادغام قرائت کرده است).
والبته قرائت دیگری بر اساس مصحف أبیّبن کعب هم هست که نهتنها ادغام نکرده بلکه به جای کلمه «أَلَّا» از کلمه «لَعَلَّهُ» استفاده شده است و به صورت «لَعَلَّهُ تَتَزَکَّى» قرائت کرده است.
المغنی فی القراءات، ص1890[3]
نکات ادبی
ما عَلَیْکَ ...
حرف «ما» را عموما «ما»ی نافیه دانستهاند و «علیک» خبر مقدم و عبارت «أن لا یزکی» که به تاویل مصدر میرود مبتدای موخر است.
در این میان، ابوحیان آن را «ما»ی استفهامیه دانسته که معنای آیه این میشود: «أی شیء علیک: چه چیزی بر عهده توست ...» (البحر المحیط فی التفسیر، ج10، ص407[4])، که چنانکه متاخران توضیح دادهاند این استفهام انکاری میشود و مآلاً معنایش تفاوتی ندارد (روح المعانی، ج15، ص243[5]؛ إعراب القرآن و بیانه، ج10، ص376[6]).
اما برخی از معاصران (سید عبدالحجت بلاغی) ترجمهای کردهاند که ظاهرا آن را «ما»ی موصوله گرفتهاند: «و چیزى که از شخص مستغنى، بر زیان تو باقى میماند این است که وى از صفات رذیله پاک نمیشود و سخن حق در او تأثیر نمیکند» (حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، ج7، ص172)؛ که اگرچه احتمال بعیدی برای آیه است اما بویژه با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ برای چند معنا، میتواند یکی از معانی محتمل آیه باشد؛ که در این صورت به لحاظ نحوی، «علیک» صله آن است و کل موصول و صله مبتدا میباشد و عبارت «أن لا یزکی» که به تاویل مصدر میرود خبر خواهد بود.
یَزَّکَّى
درباره ماده «زکو» یا «زکی» در همین سوره در جلسه 1088 به تفصیل بحث شد. https://yekaye.ir/ababsa-80-03/
شأن نزول
به توضیحاتی که درباره شأن نزول این آیات ذیل آیه 1 بیان شد مراجعه کنید.
حدیث
ذیل آیه 3 احادیث متعددی درباره تزکیه نفس گذشت که در اینجا نیز میتواند مورد توجه قرار گیرد. اما احادیث دیگر:
1) ذیل آیه 5 (جلسه 1090، حدیث1 https://yekaye.ir/ababsa-80-05/ ) روایتی از امام باقر ع گذشت که یکی از مصادیق آیه «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى» را کسی معرفی کرده بود که ترککننده حق اهل بیت، و ضایعکننده ولایت ایشان باشد. در ادامه فرمودند:
[و اینکه فرمود] «و بر تو [مسئولیتی] نیست که پاکی پیشه نمیکند» میفرماید: ای محمد! چیزی بر عهده تو نیست که او نماز نخواند و زکات ندهد و روزه نگیرد، زیرا که همانا اگر او همه اعمال خیر را هم انجام دهد و همه واجبات را بتمامه بجا آورد ولی ولایت اوصیاء را قبول نکند آنچه انجام داده نزد خداوند سبحان به اندازه بال مگسی وزن ندارد.
شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج1، ص239
[عن الحسین بن الحکم الحبری، باسناده، عن] عبد اللّه بن محمد بن عقیل، عن أبی جعفر علیه السّلام، إنه قال فی قول اللّه تعالى: «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى»، قال: هو التارک لحقنا، المضیع لما افترضه اللّه تعالى علیه من ولایتنا.
«وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى»، قال: یقول لیس علیک یا محمد ألا یصلی و یزکی و یصوم، فانه إن عمل أعمال الخیر کلها و أتى بالفرائض بأسرها ثم لم یقبل بولایة الأوصیاء لم یزن ما عمل عند اللّه سبحانه جناح بعوضة.
2) از امیرالمؤمنین ع روایت شده است که فرمودند:
آنچه سبب تزکیه اخلاق میشود حسن ادب است.
عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص281؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص247
سَبَبُ تَزْکِیَةِ الْأَخْلَاقِ حُسْنُ الْأَدَبِ.
تدبر
1) «وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى»
اغلب مفسران معنای این آیه را از جنس توصیه عامی به پیامبر ص (و به عموم مبلغان دینی) دانستهاند همانند آیه: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغ: پس اگر [از دعوتت] روى برتابند [تو را نکوهشى نیست، زیرا ما] تو را بر آنان نگهبان نفرستادهایم، بر عهده تو جز ابلاغ نیست» (شوری/48) (مثلا: مجمع البیان، ج10، ص665[7]؛ الکشاف، ج4، ص702[8]؛ مفاتیح الغیب، ج31، ص54[9])؛ یعنی همان که: پیامبر مسئول ارشاد مردم است، نه دیندار شدن آنان[10].
برخی همین را در سه وجه معرفی کردهاند و گفتهاند به ترتیب زیر مناسبترین معنای این آیه آن است که:
الف. اصلا نگران نباش که چنین کسی از پلیدی کفر و فجور پاک نشود؛
ب. اگر او پاک نشود چه چیزی برعهده تو خواهد بود؛ تو فقط پیامبری و جز ابلاغ وظیفهای نداری؛
ج. باکی بر تو نیست که وی به تزکیه اقدام نکند، که تو به خاطر این اقدام نکردن وی و حرص بر اسلام آوردنش به اعراض و بیاعتنایی نسبت به کسی که اسلام آورده و به تو اقبال دارد اقدام کنی (المیزان، ج20، ص201[11]).
بعید نیست که با توجه به سیاق آیه، بتوان این آیه را، نه ناظر به قبول کردن یا نکردن مخاطب، بلکه ناظر به نوع اهتمام مبلغ به مخاطبان نیز فهمید، یعنی این آیه هشدار میدهد که تو باید در دعوتت توجهات به افراد فقیر و غنی فرقی نکند و اگر چنین آدم مستغنیای رو به سمت تزکیه نیاورد و فقرا و افراد ضعیف رو به سوی تزکیه آورند، هیچ حرجی بر تو نیست.
2) «فَأَنْتَ لَهُ تُصَدَّى؛ وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى»
در قسمت اختلاف قراءات آیه قبل و نیز در حدیث 5 ذیل همان آیه اشاره شد یکی از قراءات آیه قبل، قرائت کلمه «تصدی» به نحو مجهول است: «فَأَنْتَ لَهُ تُصَدَّى»؛ که بر این اساس معنایش این میشود که : «تو فقط متصدی او شده باشی»؛ یعنی از تو انتظار دارند که اهتمام اصلیات را این شخص ثرومتمند و مستغنی قرار دهی؛ و در آیه حاضر خداوند این را به چالش میکشد (توضیح بیشتر در جلسه 1091، آیه قبل، تدبر1).
بر اساس آن قرائت، معنی آیه حاضر هم این است که: ای پیامبر! نیاز نیست که تو به اهتمام و نظام ارزشگذاری آنان پایبند باشی. اگر از نظر بسیاری از متدینان، هدایت افراد دارای ثروت و قدرت و ... اولویت بیشتری دارد، این هیچ اولویتی برای تو نمیآورد و اگر این صاحبان ثروت و قدرت و ... مسیر تزکیه را نپیمایند حرجی بر تو نیست. تو باید وظیفه خودت را درست انجام دهی.
3) «مَنِ اسْتَغْنى ... أَلَّا یَزَّکَّى»
احساس بىنیازى و خود را کامل و بى نیاز دانستن، سبب محروم شدن از تزکیه است (تفسیر نور، ج10، ص384).
4) «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى؛ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى؛ وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى»
ذیل آیه قبل، در تدبر 2 بیان شد دنیا دار تزاحم است و ما انسانها نمیتوانیم برای تصدی امور و رسیدگی به کار همه انسانها وقت بگذاریم؛ پس برای پرداختن به امور دیگران چارهای نداریم جز یک اولویتبندی؛ و هر اولویتبندی هم خواه ناخواه مبتنی بر یک نظام ارزشگذاری است؛ یعنی علی القاعده ما برای کسی بیشتر وقت میگذاریم که اهمیت بیشتری در دیدگان ما داشته باشد؛ و این اهمیت دادن به نظام ارزشیای برمیگردد که در ذهن ما حاکم باشد؛ در حالی که این سه آیه دارد این نظام ارزشی ما را به چالش میکشد؛ و در همین زمینه هشدار یکی از متفکران را یادآوری کردیم که تذکر میداد که چرا اهتمام شما به آمریکاییان و اروپاییان بمراتب بیش از مردم آفریقا و آمریکای لاتین است؟
به همین ترتیب میتوان این تذکر ایشان را توسعه داد: آیا اهتمام ما مبلغان دینی، به دعوت و تزکیه افراد بالاشهری بیش از افراد پایینشهری و روستایی نیست؟ آیا اهتمام ما به افراد تحصیلکرده بیش از تودهها نیست؟ آیا ...؟ و آیا واقعا ما وظیفه داریم که هم و غم اصلی خود را هدایت شدن این افراد، که اتفاقا چندان احساس نیاز نمیکنند، قرار دهیم؟! آیا چنین اهتمامی که ظاهرش اهتمام به دیندار شدن دیگران است، واقعا برخاسته از یک انگیزه الهی است، یا بروز همان نگاه دنیامدارانه است که این گونه در امثال ما، که کار و برنامه اصلی زندگیمان، تبلیغ و دعوت به دین است، خود را نشان میدهد؟!
تبصره:
توجه شود این سخن به معنای پرهیز از تبلیغ تخصصی نیست؛ به تعبیر دیگر، ممکن است شخصی به دلایل مختلف، در مواجه با قشر خاصی از جامعه زبدهتر باشد و آمادگی بیشتری برای حرکت دادن گروه خاصی به سمت تزکیه در خود سراغ داشته باشد و این تخصص را در برخورد با سایر اقشار جامعه نداشته باشد. اگر کسی این گونه بود نمیتوان وی را با استناد به این آیه مواخذه کرد. فقط باید مراقب باشیم که این از باب توجیه نباشد، یعنی واقعا در زمینه گروه خاصی، که دست بر قضا، به لحاظ اعتبار اجتماعی دنیوی از دیگران برترند، توانایی بیشتری داریم، یا چون اینها را به خاطر همین برتری ظاهری و دنیویشان مهمتر از دیگران میشماریم به اینها اهتمام ویژه میکنیم؟
در واقع، هشدار فوق، از جنس تذکری بود که هرکس باید به خود بدهد که مبادا با بهانهای سر خود کلاه بگذارد، چرا که خداوند میفرماید: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَة؛ وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَه: بلکه انسان بر نفس خویشتن بیناست؛ هر چند عذر و بهانهها در میان افکند» (قیامت/14-15)؛ نه اینکه بخواهیم درباره درون دیگران قضاوت کنیم و افراد را بر اساس حدس و گمان به دنیامداری متهم سازیم؛ که این خود امری بمراتب بدتر است که خداوند متعال فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ: ای کسانی که ایمان آوردهاند، بسیار از گمان اجتناب کنید، که همانا بعضی از آن گمانها گناه است» (حجرات/12).
[1] . در برخی از ترجمهها و تفاسیر فارسی کلمه «ألّا» که در اصل «أن+لا» بوده و نون در لام ادغام شده، به صورت «إلّا» ترجمه شده است؛ در حدی که تفحص شد قرائتی که این کلمه را به این صورت قرائت کرده باشد یافت نشد و لذا ظاهرا این اشتباه مترجمان و مفسران مذکور است. مثلا:
الف. بانو مجتهده امین این آیه را به صورت «وظیفه تو نیست مگر آن گه مردم را تزکیه کنى» ترجمه کردهاند (مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج15، ص3) ایشان در هنگام تفسیر هم آیه را این طور توضیح دادهاند: «وظیفه تو فقط تبلیغ و پاک نمودن مردم است از خباثت کفر و راه نمودن آنان به جاده مستقیم اسلام و شاید اشاره به این باشد وقتى تو تبلیغ رسالت نمودى و به آنچه از طرف خدا مأمور به انجام آن گردیدهاى از عهده وظیفه خود برآمدهاى دیگر خود را بزحمت میانداز.» (همان، ص7)
ب. کاویانپور به صورت «در حالى که جز تذکر و تزکیه نفس بر تو تکلیفى نیست.» ترجمه کردهاست (ترجمه کاویانپور ص585).
ج. جالب اینجاست که مترجمان تفسیر طبری (که این ترجمه هم جزءترجمههای کهن است و چنانکه محقق کتاب در مقدمه بیان کرده در نیمه دوم قرن چهارم ترجمه شده است) این را به صورت «و نیست بر تو مگر پرهیزکارى» ترجمه کردهاند (ترجمه تفسیر طبرى، ج7، ص1985) در حالی که عبارت خود طبری در تفسیرش چنین است: «و أی شیء علیک إن لایتطهر من کفره فیسلم؟» (جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج30، ص34).
[2] . . الإمالة والتقلیل فیه کالذی ذکرته فی «تلهى» فی الآیة الأولى (معجم القراءات ج 10، ص305).
[3] . القراءة المعروفة: «أَلَّا یَزَّکَّى» بتشدید الزای، «أَوْ یَذَّکَّرُ» بتشدید الزای و الکاف و فتحهما.
فی حرف عبدالله: «أَلَّا یَتَزَکَّى» بزیادة تاء و تخفیف الزای، «أَوْ یَذَّکَّرُ» بتشدید الزای و الکاف و فتحهما کقراءة العامة.
و فی حرف أبیّبن کعب: «أَلَّا تَتَزَکَّى أَوْ تَتَذَکَّرُ» بزیادة التاءین مع تخفیف الزای و الذال.
و عنه ایضا:کذلک، إلا أنه «لَعَلَّهُ» بدل «ألّا».
[4] . وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى: تحقیر لأمر الکافر و حض على الإعراض عنه و ترک الاهتمام به، أی: و أی شیء علیک فی کونه لا یفلح و لا یتطهر من دنس الکفر؟
[5] . وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى و لیس علیک بأس فی أن لا یتزکى بالإسلام حتى یبعثک الحرص على إسلامه إلى الإعراض عمن أسلم فما نافیة و الجملة حال من ضمیر تَصَدَّى و الممنوع عنه فی الحقیقة الإعراض عمن أسلم لا الإقبال على غیره و الاهتمام بأمره حرصا على إسلامه، و یجوز أن تکون ما استفهامیة للإنکار أی أی شیء علیک فی أن لا یتزکى و مآله النفی أیضا
[6] . و ما نافیة و علیک خبر مقدم و أن و ما فی حیّزها مبتدأ مؤخر أی لیس علیک بأس فی عدم تزکیته بالإسلام، و اختار أبو حیان أن تکون ما استفهامیة للإنکار فتکون مبتدأ و علیک خبرها و ألا یزکّى منصوب بنزع الخافض و الجار و المجرور متعلقان بما تعلق به علیک أی الاستقرار و الجملة حال من الضمیر فی تصدی.
[7] . «وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى» أی أی شیء یلزمک إن لم یسلم و لم یتطهر من الکفر فإنه لیس علیک إلا البلاغ.
[8] . و لیس علیک بأس فی أن لا یتزکى بالإسلام إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ
[9] . المعنى لا شیء علیک فی أن لا یسلم من تدعوه إلى الإسلام، فإنه لیس علیک إلا البلاغ، أی لا یبلغن بک الحرص على إسلامهم إلى أن تعرض عمن أسلم للاشتغال بدعوتهم
[10]. این عبارت را آقای قرائتی این گونه بیان کردهاند: پیامبر مسئول ارشاد مردم است نه اجبار آنان (تفسیر نور، ج10، ص384). اما اجبار در اینجا تعبیر مناسبی نیست؛ بلکه آیه میخواهد بگوید تو مسئول قبول کردن آنان نیستی و قبول نکردن آنان ربطی به تو ندارد.
[11] . و ما علیک ألا یزکى و تتلهى و تعرض عمن یجتهد فی التزکی و هو یخشى.
و قوله: «وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى» قیل: «ما» نافیة و المعنى و لیس علیک بأس أن لا یتزکى حتى یبعثک الحرص على إسلامه إلى الإعراض و التلهی عمن أسلم و الإقبال علیه.
و قیل: «ما» للاستفهام الإنکاری و المعنى و أی شیء یلزمک أن لم یتطهر من الکفر و الفجور فإنما أنت رسول لیس علیک إلا البلاغ.
و قیل: المعنى و لا تبالی بعدم تطهره من دنس الکفر و الفجور و هذا المعنى أنسب لسیاق العتاب ثم الذی قبله ثم الذی قبله.