سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1012) سوره واقعه (56) آیه 45 إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

1012) سوره واقعه (56) آیه 45

إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ

16-18ذی‌القعده 1441

ترجمه

همانا آنان بودند که پیش از این مست  ناز و نعمت[1] بودند؛

نکات ادبی

ماده «ترف» غالبا گفته‌اند که دلالت دارد بر بسر بردن در یک حالت ناز و نعمت؛ چنانکه وقتی می‌گویند «تَرَّفَهُ أهلُه» یعنی خانواده‌اش با غذاهای خوشمزه و گوارا و سایر چیزهای اختصاصی از او پذیرایی کردند. (معجم مقاییس اللغه، ج‏1، ص345[2]) و «تُرْفَة» را به معنای توسع در نعمت دانسته‌اند و «اتراف» عبارت است از غرق کردن کسی در ناز و نعمت: «أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» (مؤمنون/33) «وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ»‏ (هود/116) «ارْجِعُوا إِلى‏ ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ» ‏(أنبیاء/13) «مترَف» کسی است که خداوند وی را در ناز و نعمت غرق کرده است: «حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ‏» (مؤمنون/64) [«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها» (اسراء/16) «وَ ما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ» (سبأ/34) «وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی‏ قَرْیةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ» (زخرف/23)] یعنی همانها که در جای دیگر در موردشان فرمود: «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ» (فجر/15). (مفردات ألفاظ القرآن، ص166[3]) هرچند که برخی هم گفته‌اند که «مترف» کسی است که برای رسیدن به ناز و نعمت و رفاه از ادای واجبات خودداری می‌کند: «إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ» (واقعه/45) (مجمع البیان، ج‏9، ص333[4])

البته برخی گفته‌اند معنای محوری این ماده پر شدن چیزی است از نرمی و سستی به طوری که خود را از پیرامون خود جدا و ممتاز بیابد؛ چنانکه تتریف غذای خوشمزه‌ای است که معده را پر می‌کند و مترف هم کسی است که نعمت بر او فراوان شده و در شهوات دنیا فرو رفته باشد (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص206)

به تعبیر دیگر، «ترف» تنعم به نعمتهای دنیوی و برخورداری از رفاه در دنیا از هر جهت است و «اتراف» هم همین وسیع کردن و در ناز و نعمت قرار دادن زندگی دیگران است که چون رفاه اینچنینی غالبا طغیان می‌آورد به طور مجازی به معنای به سرکشی طغیان کشاندن هم به کار رفته است؛ و در تفاوت «مترف» و «منعم» (تفاوت ماده «ترف» و «نعم») گفته‌اند که منعم کسی است بر او نعمت داده شده؛ خواه نعمت مادی یا معنوی؛‌ و خواه این نعمت وی را به غفلت از غیر آن بکشاند یا خیر؛ اما «مترف» در خصوص کسی به کار می‌رود که اولا در نعمتهای مادی غوطه‌ور شده و ثانیا از معنویات غافل گردیده باشد. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص416[5])

از ماده «ترف» فقط صیغه‌های باب افعال و جمعا 8 مورد در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) از امام صادق ع از پدرشان روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

چهار چیز است که دل را می‌میراند: گناه روی گناه؛ و کثرت مناقشه کردن با زنان؛ که مقصودشان زیاد هم‌کلام شدن با آنان بود؛ و بحث و جدل کردن با احمق، که چیزی تو می‌گویی و او می‌گوید و هیچگاه به خیر برنمی‌گردد؛ و همنشینی با مردگان.

سوال شد: یا رسول الله! مردگان کیستند؟

فرمود: هر ثروتمند مترف (غرق در ناز و نعمت).

الخصال، ج‏1، ص228؛ روضة الواعظین، ج‏2، ص414

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیرِی عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

أَرْبَعٌ یمِتْنَ الْقَلْبَ الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ وَ کَثْرَةُ مُنَاقَشَةِ [مُشَاوَرَةِ] النِّسَاءِ یعْنِی مُحَادَثَتَهُنَّ وَ مُمَارَاةُ الْأَحْمَقِ تَقُولُ وَ یقُولُ وَ لَا یرْجِعُ إِلَى خَیرٍ أَبَداً وَ مُجَالَسَةُ الْمَوْتَى.

فَقِیلَ لَهُ: یا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا الْمَوْتَى؟

قَالَ: کُلُّ غَنِی مُتْرَفٍ.

این روایت در معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، ص49 آمده با این تفاوت که در آن از پنج عامل برای فاسد شدن دل نام برده شده که مورد دیگرش «مدتی طولانی تنها در خانه ماندن» است و علاوه بر بنده غرق در ناز و نعمت «کسی که برای آخرتش کار نمی‌کند» نیز مصداق «میت» معرفی شده است.[6]

 

2) در فرازی از روایت معروف توحید مفضل که در اثبات خالق حکیم و پاسخ به شبهات ملحدان است، امام صادق ع می‌فرمایند:

برخی از مردمان جاهل این آفات و مصیبتهایی همچون [بیمارهایی واگیردار و یا سخت همچون] وبا و یرقان و [نیز آفات دیگری همچون] تگرگ و ملخ را بهانه‌ای برای انکار آفریدگار و تدبیر و آفرینش قرار داده‌اند؛ ... و همچنین پیروان مانی نیز این امور ناخوشایند و مصیبتهایی که به مردمان می‌رسد را نمی‌توانند قبول کنند؛

و هردو گروه می‌گویند که اگر برای این عالم آفریدگار مهربانی و رحیمی باشد چرا این امور ناخوشایند در جهان واقع می‌شود؟!

گوینده این سخن را گمان آن است که می‌باید عیش آدمی در دنیا از هر کدورتی خالص و صاف باشد و اگر چنین بود انسان از فرط رفاه‌زدگی و طغیان به جایی می‌رسید که نه کار دنیایش به سامان می‌رسید و نه کار دینش؛ چنانچه در میان بسیاری از افراد غرق در ناز و نعمت و کسانی که در رفاه و امنیت نشو و نما کرده اند می‌بینی که به این وضع می‌رسند تا حدی که گویا فراموش می‌کنند که از جنس بشرند یا تحت ربوبیت خداوندند و ممکن است ضرری به ایشان برسد یا مکروهی بر ایشان نازل گردد؛ و یا فراموش می‌کنند که برعهده آنهاست که بر ضعیف رحم کنند ویا از فقیری دستگیری نماید یا به حال فرد گرفتار رقت کنند یا نسبت به فرد ناتوان لطفی به خرج دهند؛ اما همین که امور ناخوشایندی وی را بگزد و سختی‌اش را بچشند به خود می‌آیند و نسبت به بسیاری از آن چیزهایی که بدان جاهل ویا از آن غافل بود بصیرت می‌یابند و بسیاری از وظایفی که ترک کرده بودند را از سر می‌گیرند ...

توحید المفضل، ص168

قَالَ الْمُفَضَّلُ فَلَمَّا کَانَ الْیوْمُ الرَّابِعُ بَکَّرْتُ إِلَى مَوْلَای فَاسْتُؤْذِنَ لِی فَأَمَرَنِی بِالْجُلُوسِ فَجَلَسْتُ. فَقَالَ ع‏ ...

اتَّخَذَ أُنَاسٌ مِنَ الْجُهَّالِ هَذِهِ الْآفَاتِ الْحَادِثَةَ فِی بَعْضِ الْأَزْمَانِ کَمِثْلِ الْوَبَاءِ وَ الْیرَقَانِ وَ الْبَرَدِ وَ الْجَرَادِ ذَرِیعَةً إِلَى جُحُودِ الْخَالِقِ وَ التَّدْبِیرِ وَ الْخَلْق‏ ... وَ قَدْ أَنْکَرَتِ الْمَنَانِیةُ مِنَ الْمَکَارِهِ وَ الْمَصَائِبِ الَّتِی تُصِیبُ النَّاس؛

 فَکِلَاهُمَا یقُولُ إِنْ کَانَ لِلْعَالَمِ خَالِقٌ رَءُوفٌ رَحِیمٌ فَلِمَ تَحْدُثُ فِیهِ هَذِهِ الْأُمُورُ الْمَکْرُوهَةُ؛

وَ الْقَائِلُ بِهَذَا الْقَوْلِ یذْهَبُ إِلَى أَنَّهُ ینْبَغِی أَنْ یکُونَ عَیشُ الْإِنْسَانِ فِی هَذِهِ الدُّنْیا صَافِیاً مِنْ کُلِّ کَدَرٍ وَ لَوْ کَانَ هَکَذَا کَانَ الْإِنْسَانُ یخْرُجُ مِنَ الْأَشَرِ وَ الْعُتُوِّ إِلَى مَا لَا یصْلُحُ فِی دِینٍ وَ لَا دُنْیا کَالَّذِی تَرَى کَثِیراً مِنَ الْمُتْرَفِینَ وَ مَنْ نَشَأَ فِی الْجِدَةِ وَ الْأَمْنِ یخْرُجُونَ إِلَیهِ حَتَّى أَنَّ أَحَدَهُمْ ینْسَى أَنَّهُ بَشَرٌ وَ أَنَّهُ مَرْبُوبٌ أَوْ أَنَّ ضَرَراً یمَسُّهُ أَوْ أَنَّ مَکْرُوهاً ینْزِلُ بِهِ أَوْ أَنَّهُ یجِبُ عَلَیهِ أَنْ یرْحَمَ ضَعِیفاً أَوْ یوَاسِی فَقِیراً أَوْ یرْثِی لِمُبْتَلًى أَوْ یتَحَنَّنَ عَلَى ضَعِیفٍ أَوْ یتَعَطَّفَ عَلَى مَکْرُوبٍ فَإِذَا عَضَّتْهُ الْمَکَارِهُ وَ وَجَدَ مَضَضَهَا اتَّعَظَ وَ أَبْصَرَ کَثِیراً مِمَّا کَانَ جَهِلَهُ وَ غَفَلَ عَنْهُ وَ رَجَعَ إِلَى کَثِیرٍ مِمَّا کَانَ یجِبُ عَلَیه‏ ...

 

3) از امام کاظم ع روایت شده است که امیرالمومنین ع روالش این بود که اصحابش را نصیحت کرد و از جمله اینکه می‌فرمود:

شما را به تقوای الهی سفارش می‌کنم که همانا تقوا مایه غبطه جویند? امیدوار و محل اعتماد فراریِ پناهجو است و تقوا را لباس باطن خود قرار دهید و از روی اخلاص یاد خدا کنید تا بوسیل? آن به بهترین زندگی زنده شوید و بدان راه نجات را بپیمائید. به دنیا همچون زاهدى بنگرید که از آن جدا خواهد شد، که او مقیم و ساکن را از جای برکند و شخص غرق در ناز و نعمت و آسوده خاطر را داغدار کند.

الکافی، ج‏8، ص17

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْکُوفِی وَ هُوَ الْعَاصِمِی عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ الصَّوَّافِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْهَمْدَانِی عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یوصِی أَصْحَابَهُ وَ یقُولُ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا غِبْطَةُ الطَّالِبِ الرَّاجِی وَ ثِقَةُ الْهَارِبِ اللَّاجِی وَ اسْتَشْعِرُوا التَّقْوَى شِعَاراً بَاطِناً وَ اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً خَالِصاً تَحْیوْا بِهِ أَفْضَلَ الْحَیاةِ وَ تَسْلُکُوا بِهِ طَرِیقَ النَّجَاةِ انْظُرُوا فِی الدُّنْیا نَظَرَ الزَّاهِدِ الْمُفَارِقِ لَهَا فَإِنَّهَا تُزِیلُ الثَّاوِی السَّاکِنَ وَ تَفْجَعُ الْمُتْرَفَ الْآمِنَ.

بقیه این خطبه قبلا در جلسه 626 (حدیث2) گذشت و فرازهایی از آن با اندک اختلافی در نهج‌البلاغه (خطبه103)[7] و عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص91[8] و تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص138[9] نیز آمده است.

 

4) الف. از رسول الله ص روایت شده است: همانا در میان گناهان، گناهانی هست که نماز و روزه نمی تواند آنها را از بین ببرد.

گفتند: یا رسول الله! پس چه چیزی آن را از بین می‌برد؟

فرمودند: سختی‌هایی که به انسان در طلب معیشت می‌رسد.

ب. و باز رسول الله ص فرمودند: همانا گاه فردی از شما به وضعیتی گرفتار می‌شود که در آن موقع گناهی بر او نوشته نشود [گناهانش ثبت نمی‌شود] و آن زمانی است که به خاطر معیشتش بشدت در تنگنا افتاده باشد.

ج. و باز فرمود: همانا خداوند هر دل اندوهناکی را دوست دارد.

د. و از ایشان سوال شد که خدا کجاست؟

فرمودند: در دلهای شکسته.

ه. و باز فرمودند: همانا غم و اندوه [که به خاطر مصیبتهای ناخواسته بر انسان وارد می‌شود] گناهان انسان مسلمان را از بین می‌برد.

الدعوات (للراوندی) ص56 و 120

الف. َ عَنِ النَّبِی ص: إِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوباً لَا یکَفِّرُهَا صَلَاةٌ وَ لَا صَوْمٌ.

قِیلَ: یا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا یکَفِّرُهَا؟

قَالَ: الْهُمُومُ فِی طَلَبِ الْمَعِیشَةِ. (ص56)

ب. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: [إِنَّهُ‏] لَیأْتِی عَلَى الرَّجُلِ مِنْکُمْ لَا یکْتَبُ عَلَیهِ سَیئَةٌ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ مُبْتَلًى بِهِمُ الْمَعَاشُ. (ص119-120)

ج. وَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزِینٍ. (ص120)

د. وَ سُئِلَ أَینَ اللَّهُ؟

فَقَالَ: عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ. (ص120)

ه. قَالَ: إِنَّ الْهَمَّ لَیذْهَبُ بِذُنُوبِ الْمُسْلِم‏. (ص120)[10]

تدبر

1) «إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ»

«مترف» کسی است که غرق در ناز و نعمت است؛ و با بیان اینکه اصحاب شمال، مترفین بوده‌اند می‌خواهد بفرماید:

الف. چنان در ناز و نعمت‌ها غرق شده بودند که آخرت و حساب و کتاب را فراموش کردند و به همین جهت جهنمی شدند.

ب. بودن در ناز و نعمت چنان برایشان اولویت داشت که به انجام واجباتی که برعهده‌شان بود بی‌اعتنا بودند؛ و به همین جهت جهنمی شدند. (المیزان، ج‏19، ص124[11])

ج. چون بسیار در ناز و نعمتها غرق بودند و در زندگی دنیا سختی نکشیده بودند پس این عذاب‌ها برایشان بسیار دردآورتر از افراد معمولی است. (مجمع البیان، ج‏9، ص333[12])

د. ...

 

2) «إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ»

آیا از این آیه برمی‌آید که هرکس در دنیا غرق در ناز و نعمت است جهنمی باشد؟ به نظر می‌رسد به این سوال متناسب با حیثیات مختلف هم می‌توان جواب مثبت داد و هم جواب منفی؛ و لزوما این جواب‌ها با هم تنافی ندارد:

الف. بله؛ بدین بیان که:

الف.1. مقصود از «غرق شدن در ناز و نعمت» آنچنان مشغول شدنی به این نعمتهای دنیوی باشد که شخص را از هر چیز دیگری غافل کند؛ که هرکس چنین شود حتما جهنمی خواهد بود.

الف.2. این وضعیت مقایسه‌ای است؛ یعنی اینان بعد از مواجهه با آن عذابها می‌یابند که هر وضعیتی که در دنیا داشته‌اند در مقایسه با وضعیت آنان در جهنم همانند در ناز و نعمت بسر بردن است (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص411[13]) موید این برداشت احادیثی است که مرگ را برای کافر به عبور از پلی تشبیه می‌کند که وی را از قصر به زندان منتقل می‌کند (معانی الأخبار، ص289[14])

الف.3. ...

ب. خیر؛ بدین بیان که:

ب.1. این آیه ادامه‌ای هم دارد که «وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیمِ» (واقعه/46) در واقع، آیه می‌فرماید که «چون آنان غرق در ناز و نعمت بودند و بر گناه اصرار می‌ورزیدند». یعنی اینکه کسی در نعمت باشد و در عین حال اهل گناه باشد جهنمی می‌شود؛ نه صرفا در نعمت غوطه‌ور بودن. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص411[15])

ب.2. حتی اگر از آیه بعد صرف نظر شود باز هم آیه صرفا می‌فرماید که جهنمیان قبلا غرق در نعمت بودند؛ نه اینکه هرکس غرق در نعمت باشد جهنم می‌رود؛ چنانکه حضرت سلیمان این چنین بود و قطعا از اصحاب شمال نیست. بویژه اگر مقام آیه مقام اشاره به سختی کنونی جهنمیان باشد و صرفا در مقام اشاره باشد به سابقه‌شان که این سختی کشیدن را برای آنها سخت‌تر می‌کند.

ب.3. ...

 

3) «إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ»

آیا از این آیه برمی‌آید که جهنمیان صرفا از میان کسانی‌اند که در دنیا ثروتمند و غرق در ناز و نعمت بوده‌اند. آیا امکان ندارد کسی در دنیا غرق در ناز و نعمت نباشد اما جهنمی شود؟ به نظر می‌رسد به این سوال متناسب با حیثیات مختلف هم می‌توان جواب مثبت داد و هم جواب منفی؛ و لزوما این جواب‌ها با هم تنافی ندارد:

الف. بله، امکان ندارد کسی در دنیا غرق در ناز و نعمت نباشد اما جهنمی شود؛ بدین بیان که:

الف.1. هر انسانی زندگی‌اش محفوف به نعمتهای خداوند است و نعمت صرفا مال و ثروت نیست؛ و اینکه کسی چنان مشغول به این زندگی (که تمامش نعمت خداست) بشود که به خاطر این زندگی (یعنی به خاطر غرق شدن در نعمتهای الهی) ‌از خداوند غافل گردد «مترف» محسوب می‌شود و حتما جهنمی خواهد بود. (المیزان، ج‏19، ص125[16])

الف.2. ...

ب. خیر، امکان دارد کسی در دنیا غرق در ناز و نعمت نباشد اما جهنمی شود؛ ؛ بدین بیان که:

ب.1. اگر مراد از «مترف» غرق بودن در ناز و نعمتی است که در عرف ناز و نعمت به حساب آید بسیاری از انسانها هستند که در وضعی بسر نمی‌برند که عرفاً غرق در ناز و نعمت محسوب شوند؛ ‌اما اقدامی می‌کنند که «خسر الدنیا و الآخره» می‌شوند؛ مثلا «آخرت خود را به خاطر دنیای دیگران می‌فروشند» (الأمالی (للطوسی)، ص51[17])؛ همانند بسیاری از قوم فرعون که به دست فرعون به جهنم وارد می‌شوند: «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ» (هود/98)

ب.2. ...

 

4) «فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ؛ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ؛ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ؛ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ»

خوشگذرانان سرمست بدانند که کامیابى‏هاى غافلانه، آنان را به چه ذلّت و نکبت و زجرى خواهد کشید. (تفسیر نور، ج‏9، ص430)

 

5) «إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ»

این آیه (بویژه به انضمام آیات بعدی‌اش) ظهور در این دارد که در مقام بیان چرایی جهنمی شدن جهنمیان است. چرا در اصحاب شمال این چرایی را بیان کرد؛ اما در اصحاب یمین به چرایی بهشتی‌شدنشان اشاره‌ای نکرد؟

الف. هرکس به جهنم می‌رود به اقتضای عمل خودش و عدل الهی است؛ اما بهشت رفتن بهشتیان عموما بیش از آنکه به عمل خودشان مستند باشد به خاطر فضل الهی است و اگر فضل و رحمت خداوند نبود اغلب پیرو شیطان می‌شدند: « وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلاً» (نساء/83) و هیچکس پاک و تزکیه نمی‌شد: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» (نور/21) (اقتباس از مفاتیح الغیب، ج‏29، ص410-411[18])

تبصره

اگر این نکته فوق درست باشد آنگاه شاید عظمت سابقون هم بیشتر به چشم بیاید: در حالی که از تاثیر عمل اصحاب یمین بر بهشتی شدنشان چیزی نگفت اما نعمتهای مذکور در این سوره برای سابقون را جزای عمل خودشان معرفی کرد «جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» (واقعه/24) یعنی آنان کسانی بودند که با عمل خود سزاوار آن نعمتهای بهشتی شدند.

ب. آگاهی از چرایی وضعیت جهنمیان اثر فراوانی در عبرت گرفتن از آن و پرهیز از گناهان دارد؛ اما نیکوکاران اگر روی عمل خودشان حساب کنند بسیار در معرض این‌اند که دچار عجب و غرور شوند و همین امر کاری کند که همان انجام اعمال ظاهرا خوب مایه جهنمی شدنشان شود. پس اینکه گفته شود بهشتیان به خاطر این اعمال بهشتی شدند ضررش بیش از سودش است؛‌برخلاف اینکه گفته شود جهنمیان به خاطر این اعمال جهنمی شدند.

ج. ...

 

 

 


[1] . رفاه‌زدگانی خوش‌گذران

[2] . التاء و الراء و الفاء کلمة واحدة، و هى التُّرْفَة. یقال رجلٌ مُترفٌ مُنَعَّمٌ، و تَرَّفَهُ أهلُه إذا نعّموه بالطَّعام الطیِّب و الشّئِ یُخَصُّ به. و فى کتاب الخلیل: التُّرفَة الهَنَةُ فى الشَّفَة العُلْیا. و هذا غلطٌ، إنَّما هى التُّفِرَةُ و قد ذُکِرَت‏.

[3] . التُّرْفَةُ: التوسع فی النعمة، یقال: أُتْرِفَ فلان فهو مُتْرَفٌ. أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا [المؤمنون/33]، وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ‏ [هود/116]، و قال: ارْجِعُوا إِلى‏ ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ‏ [الأنبیاء/13]، و أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ‏ [المؤمنون/64]، و هم الموصوفون بقوله سبحانه: فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ [الفجر/15].

[4] . المترف الممتنع من أداء الواجبات طلبا للترفه و هی الرفاهیة و النعمة.

[5] . أنّ التَّرَفُ هو التنعّم بالنعم الدنیویّة و سعة العیش فی الحیاة الدنیا و التّمتع فیها من أىّ جهة. و الإتراف هو التوسیع فی العیش و التنعیم فی أىّ جهة من التمتّعات الدنیویّة. و أمّا الإتراف بمعنى الإبطار و الإطغاء: فمعان مجازیّة و من لوازم السعة فی العیش.وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا- 23/33.وَ ارْجِعُوا إِلى‏ ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ‏- 21/ 13.و فی البیضاوی: أى من التنعّم و التلذّذ، أو الإبطار فی النعمة.إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا- 43/ 23إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ‏- 56/ 45.أى متوغلین فی التمتّعات الدنیویّة، و معرضین عن الحالات الروحانیّة و غافلین عن الوظائف الإلهیّة. و الفرق بین المترف و المنعم: أنّ المنعم من أنعم علیه مادیّة أو معنویّة کاملة أو ناقصة، غافل عن غیرها أو متوجّه الیه. و هذا بخلاف المترف فانّه من توغّل فی النعم المادیّة غافلا عن المعنویّات.

[6] . وَ قَالَ ع: خَمْسَةٌ یُفْسِدُونَ الْقَلْبَ قِیلَ وَ مَا هُنَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ تَرَادُفُ الذَّنْبِ عَلَى الذَّنْبِ وَ مُجَاوَرَةُ الْأَحْمَقِ وَ کَثْرَةُ مُنَاقَشَةِ النِّسَاءِ وَ طُولُ مُلَازَمَةِ الْمَنْزِلِ عَلَى سَبِیلِ الِانْفِرَادِ وَ الْوَحْدَةِ وَ الْجُلُوسُ مَعَ الْمَوْتَى قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْمَوْتَى قَالَ کُلُّ عَبْدٍ مُتْرَفٍ فَهُوَ مَیِّتٌ وَ کُلُّ مَنْ لَا یَعْمَلُ لِآخِرَتِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ.

[7] . أَیُّهَا النَّاسُ انْظُرُوا إِلَى الدُّنْیَا نَظَرَ الزَّاهِدِینَ فِیهَا الصَّادِفِینَ عَنْهَا فَإِنَّهَا وَ اللَّهِ عَمَّا قَلِیلٍ تُزِیلُ الثَّاوِیَ السَّاکِنَ وَ تَفْجَعُ الْمُتْرَفَ الآْمِنَ لَا یَرْجِعُ مَا تَوَلَّى مِنْهَا فَأَدْبَرَ وَ لَا یُدْرَى مَا هُوَ آتٍ مِنْهَا [فَیُنْتَظَرُ] فَیُنْتَظَرَ سُرُورُهَا مَشُوبٌ بِالْحُزْنِ وَ جَلَدُ الرِّجَالِ فِیهَا إِلَى الضَّعْفِ وَ الْوَهْنِ فَلَا یَغُرَّنَّکُمْ کَثْرَةُ مَا یُعْجِبُکُمْ فِیهَا لِقِلَّةِ مَا یَصْحَبُکُمْ مِنْهَا رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَکَّرَ فَاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ فَکَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الدُّنْیَا عَنْ قَلِیلٍ لَمْ یَکُنْ وَ کَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الآْخِرَةِ عَمَّا قَلِیلٍ لَمْ یَزَلْ وَ کُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ وَ کُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ وَ کُلُّ آتٍ قَرِیبٌ دَانٍ.

[8] . انْظُرُوا إِلَى الدُّنْیَا نَظَرَ الزَّاهِدِینَ فِیهَا فَإِنَّهَا وَ اللَّهِ عَنْ قَلِیلٍ تُزِیلُ الثَّاوِیَ السَّاکِنَ وَ تَفْجَعُ الْمُتْرَفَ الْآمِنَ، لَا یَرْجِعُ مَا تَوَلَّى عَنْهَا فَأَدْبَرَ، وَ لَا یُدْرَى مَا هُوَ آتٍ مِنْهَا فَیُنْتَظَرَ، سُرُورُهَا مَشُوبٌ بِالْحُزْنِ، فَآخِرُ الْحَیَاةِ فِیهَا إِلَى الضَّعْفِ وَ الْوَهْنِ، فَلَا یَغُرَّنَّکُمْ کَثْرَةُ مَا یُعْجِبُکُمْ مِنْهَا بِقِلَّةِ مَا یَصْحَبُکُمْ فِیهَا، رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً تَفَکَّرَ فَاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ إِدْبَارَ مَا قَدْ أَدْبَرَ وَ حُضُورَ مَا قَدْ حَضَرَ وَ کَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الدُّنْیَا عَنْ قَلِیلٍ لَمْ یَکُنْ وَ کَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الْآخِرَةِ لَمْ یَزَلْ وَ کَأَنَّ مَا هُوَ آتٍ قَرِیبٌ.

[9] . انْظُرُوا إِلَى الدُّنْیَا نَظَرَ الزَّاهِدِینَ فِیهَا الصَّارِفِینَ عَنْهَا فَإِنَّهَا وَ اللَّهِ عَمَّا قَلِیلٍ تُزِیلُ الثَّاوِیَ السَّاکِنَ وَ تَفْجَعُ الْمُتْرَفَ الْآمِنَ

[10] . این حدیث در الغارات (ج‏2، ص402؛ با اندک تفاوتی در تفسیر فرات الکوفی، ص61 هم آمده) نیز شاید بتوان ناظر به معرفی «مترفین» در ذیل این آیه مطرح کرد:

قَالَ امیرالمومنین ع: یَهْلِکُ فِیَّ ثَلَاثَةٌ وَ یَنْجُو فِیَّ ثَلَاثَةٌ یَهْلِکُ اللَّاعِنُ وَ الْمُسْتَمِعُ الْمُقِرُّ وَ الْعَامِلُ لِلْوِزْرِ وَ هُوَ الْمَلِکُ الْمُتْرَفُ یَتَقَرَّبُ إِلَیْهِ بِلَعْنِی وَ یَبْرَأُ عِنْدَهُ مِنْ دِینِی وَ یَنْتَقِصُ عِنْدَهُ حَسَبِی وَ إِنَّمَا حَسَبِی حَسَبُ النَّبِیِّ ص وَ دِینِی دِینُهُ وَ یَنْجُو فِیَّ ثَلَاثَةٌ الْمُحِبُّ الْمُوَالِی وَ الْمُعَادِی مَنْ عَادَانِی وَ الْمُحِبُّ مَنْ أَحَبَّنِی فَإِذَا أَحَبَّنِی عَبْدٌ أَحَبَّ مُحِبِّی وَ أَبْغَضَ مُبْغِضِی وَ شَایَعَنِی فَلْیَمْتَحِنِ الرَّجُلُ قَلْبَهُ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَجْعَلْ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ فَیُحِبُّ بِهَذَا وَ یُبْغِضُ بِهَذَا فَمَنْ أُشْرِبَ قَلْبُهُ «2» حُبَّ غَیْرِنَا فَأَلَّبَ عَلَیْنَا فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَدُوُّهُ وَ جِبْرِیلُ وَ مِیکَالُ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْکافِرِین‏.

[11] . البته عبارت ایشان به نحوی است که هم این قول و هم قول اول را شامل می‌شود: قوله تعالى: «إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ» تعلیل لاستقرار أصحاب الشمال فی العذاب، و الإشارة بذلک إلى ما ذکر من عذابهم یوم القیامة، و إتراف النعمة الإنسان إبطارها و إطغاؤها له، و ذلک إشغالها نفسه بحیث یغفل عما وراءها فکون الإنسان مترفا تعلقه بما عنده من نعم الدنیا و ما یطلبه منها سواء کانت کثیرة أو قلیلة.

[12] . البته عبارت وی به نحوی است که هر سه قول فوق را شامل می‌شود: «إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ» أی کانوا فی الدنیا متنعمین عن ابن عباس و ذلک أن عذاب المترف أشد ألما و بین سبحانه أن الترف ألهاهم عن الانزجار و شغلهم عن الاعتبار و کانوا یترکون الواجبات طلبا لراحة أبدانهم.

[13] . وی این مطلب را کاملا ادامه مطلبی نقل می‌کند که در بند ب.1 خواهیم آورد؛ ولی به نظر می‌رسد واقعا مطلب متفاوتی باشد. عبارات وی چنین است:

و على هذا فنقول: النعم التی تقتضی شکر اللّه و عبادته فی کل أحد کثیرة فإن الخلق و الرزق و ما یحتاج إلیه و تتوقف مصالحه علیه حاصل للکل، غایة ما فی الباب أن حال الناس فی الإتراف متقارب، فیقال فی حق البعض بالنسبة إلى بعض: إنه فی ضر، و لو حمل نفسه على القناعة لکان أغنى الأغنیاء و کیف لا و الإنسان إذا نظر إلى حالة یجدها مفتقرة إلى مسکن یأوی إلیه و لباس الحر و البرد و ما یسد جوعه من المأکول و المشروب، و غیر هذا من الفضلات التی یحمل علیها شح النفس، ثم إن أحدا لا یغلب عن تحصیل مسکن باشتراء أو اکتراء، فإن لم یکن فلیس هو أعجز من الحشرات، لا تفقد مدخلا أو مغارة، و أما اللباس فلو اقتنع بما یدفع الضرورة کان یکفیه فی عمره لباس واحد، کلما تمزق منه موضع یرفعه من أی شی‏ء کان، بقی أمر المأکول و المشروب، فإذا نظر الناظر یجد کل أحد فی جمیع الأحوال غیر مغلوب عن کسرة خبز و شربة ماء، غیر أن طلب الغنى یورث الفقر فیرید الإنسان بیتا مزخرفا و لباسا فاخرا و مأکولا طیبا، و غیر ذلک من أنواع الدواب و الثیاب، فیفتقر إلى أن یحمل المشاق، و طلب الغنى یورث فقره، و ارتیاد الارتفاع یحط قدره، و بالجملة شهوة بطنه و فرجه تکسر ظهره على أننا نقول فی قوله تعالى: کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ لا شک أن أهل القبور لما فقدوا الأیدی الباطشة، و الأعین الباصرة، و بأن لهم الحقائق، علموا أنهم کانوا قبل ذلک مترفین بالنسبة إلى تلک الحالة

[14] . فقال لَهُمُ الْحُسَیْنُ ع صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَةِ فَأَیُّکُمْ یَکْرَهُ أَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِکُمْ إِلَّا کَمَنْ یَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ؛ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَنَّاتِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِیمِهِمْ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ.

[15] . المسألة الثانیة: جعل السبب کونهم مترفین و لیس کل من هو من أصحاب الشمال یکون مترفا فإن فیهم من یکون فقیرا؟ نقول قوله تعالى: إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ لیس بذم، فإن المترف هو الذی جعل ذا ترف أی نعمة، فظاهر ذلک لا یوجب ذما، لکن ذلک یبین قبح ما ذکر عنهم بعده و هو قوله تعالى: وَ کانُوا یُصِرُّونَ لأن صدور الکفران ممن علیه غایة الإنعام أقبح القبائح فقال: إنهم کانوا مترفین، و لم یشکروا نعم اللّه بل أصروا على الذنب (ادامه‌اش در ذیل بند الف.2. آمد)

[16] . فلا یرد ما استشکل من أن کثیرا من أصحاب الشمال لیسوا من المترفین بمعنى المتوسعین فی التنعم و ذلک أن الإنسان محفوف بنعم ربه و لیست النعمة هی المال فحسب فاشتغاله بنعم ربه عن ربه ترفه منه، و المعنى: أنا إنما نعذبهم بما ذکر لأنهم کانوا قبل ذلک فی  الدنیا بطرین طاغین بالنعم.

[17] . أَ لَا أُنَبِّئُکُمْ بِأَخَفِّ النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِیزَاناً وَ أَبْیَنِهِمْ خُسْرَاناً مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیَا غَیْرِهِ.

[18] . البته تحلیل وی نهایتا بر یک مبنای اشعری‌گری مبتنی است و لذا تحلیل فوق اقتباس از سخن وی بود نه عین سخن وی. سخن وی چنین است:

المسألة الأولى: ما الحکمة فی بیان سبب کونهم فی العذاب مع أنه تعالى لم یذکر سبب کون أصحاب الیمین فی النعیم، و لم یقل: إنهم کانوا قبل ذلک شاکرین مذعنین؟ فنقول: قد ذکرنا مرارا أن اللّه تعالى عند إیصال الثواب لا یذکر أعمال العباد الصالحة، و عند إیصال العقاب یذکر أعمال المسیئین لأن الثواب فضل و العقاب عدل، و الفضل سواء ذکر سببه أو لم یذکر لا یتوهم فی المتفضل به نقص و ظلم، و أما العدل فإن لم یعلم سبب العقاب، یظن أن هناک ظلما فقال: هم فیها بسبب ترفهم، و الذی یؤید هذه اللطیفة أن اللّه تعالى قال فی حق السابقین: جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ [الواقعة: 24] و لم یقل: فی حق أصحاب الیمین، ذلک لأنا أشرنا أن أصحاب الیمین هم الناجون بالفضل العظیم، و سنبین ذلک فی قوله تعالى: فَسَلامٌ لَکَ [الواقعة: 91] و إذا کان کذلک فالفضل فی حقهم متمحض فقال: هذه النعم لکم، و لم یقل جزاء لأن قوله: جَزاءً فی مثل هذا الموضع، و هو موضع العفو عنهم لا یثبت لهم سرورا بخلاف من کثرت حسناته، فیقال له: نعم ما فعلت خذ هذا لک جزاء.