سفارش تبلیغ
صبا ویژن

871) جمعبندی داستان قوم لوط در سوره هود

 بسم الله الرحمن الرحیم

871) جمع‌بندی داستان قوم لوط در سوره هود 

11 جمادی‌الاولی 1440

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنیذٍ؛

فَلَمَّا رَأى‏ أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ؛0

وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ؛

قالَتْ یا وَیْلَتى‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلی‏ شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ عَجیبٌ؛

قالُوا أَ تَعْجَبینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ؛

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ؛

إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ؛

یا إِبْراهیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ؛

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سی‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ؛

وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فی‏ ضَیْفی‏ أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ؛

قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فی‏ بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُریدُ؛

قالَ لَوْ أَنَّ لی‏ بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوی إِلى‏ رُکْنٍ شَدیدٍ؛0

قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصیبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ؛

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ؛

مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمینَ بِبَعیدٍ؛

ترجمه

و به یقین، فرستادگان ما ابراهیم را بشارت آوردند. سلامی کردند. گفت: سلام. پس دیری نپایید که گوساله‌ای بریان آورد.

پس هنگامی که دید دستانشان را، که به آن نمی‌رسد، آنان را بیگانه شمرد، و از آنان ترسی احساس کرد؛ گفتند نترس! همانا ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم.

و زنش ایستاده بود؛ پس خندید [یا: حایض شد]، پس او را به اسحاق مژده دادیم، و پشت سر اسحاق، یعقوب.

گفت: ای وای! آیا من بچه آورم در حالی که پیرزنی هستم و این شوهرم است که پیرمرد است. همانا این واقعاً چیز عجیبی است!

گفتند آیا از امر خدا تعجب می‌کنی؟! رحمت خداوند و برکاتش بر شما اهل بیت [باد/است]؛ همانا او ستوده‌ و ارجمند است.

پس هنگامی که ترس از ابراهیم برفت و او را بشارت آمد، شروع کرد به مجادله با ما درباره قوم لوط!

به‌درستی که ابراهیم قطعا بردباری بسیار تضرع‌پیشه و بازگشت‌کننده بوده است.

ای ابراهیم! از این بگذر! همانا چنین است که امر پروردگارت آمده است؛ و بی‌تردید آنان را آمده به سراغشان عذابی بی‌بازگشت.

و هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، به [سبب] آنان احساس بدی کرد [آمدن آنان را خوش نداشت] و با آنان در تنگنا قرار گرفت و گفت: امروز روزی سخت است.

و قومش نزدش آمدند در حالی که به سویش هل داده می‌شدند و پیش از آن نیز کارهای زشت انجام می‌دادند؛ گفت: ای قوم من! اینان دخترانم؛ آنان برای شما پاکیزه‌ترند؛ پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا در مورد میهمانانم شرمنده و سرشکسته مسازید؛ آیا از شما مرد رشیدی [رشدیافته‌ای] نیست؟!

گفتند قطعاً دانسته‌ای که ما را در مورد دخترانت حقی نباشد؛ و بی‌گمان تو خوب می‌دانی که چه می‌خواهیم!

گفت: کاشکی مرا به شما نیرویی بود یا اینکه به پایگاهی استوار پناه ببرم!

گفتند: ای لوط! همانا ما فرستادگان پروردگار توییم؛ هرگز به تو دست نمی‌یابند؛ پس به پاره‌ای [ظلمتی] از شب [گذشته]، با خانواده‌ات کوچ کن، و از شما هیچکس روی برنگردانَد، جز زنت؛ بی‌شک به او می‌رسد آنچه بدانان رسید؛ بدرستی که وعده‌گاه آنان صبح است؛ آیا مگر صبح نزدیک نیست؟

پس هنگامی که امر ما آمد آن را زیر و رو کردیم و بر آن بارانی از سنگ‌هایی از سجّیلِ [= سنگ‌گِلِ] نضج‌یافته و درهم‌تنیده باریدیم.

[سنگ‌هایی] نشانه‌دار نزد پروردگارت؛ و آن از ظالمان اصلا دور نیست.

حکایت حضرت ابراهیم و فرشتگان به روایت تفسیر قمی

تفسیر قمی، تالیف علی بن ابراهیم قمی است که از اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری بوده و غیبت امام زمان ع را هم درک کرده است. تفسیر وی عمدتا بر اساس روایاتی است که از ائمه اطهار به دست او رسیده است؛ و غالبا امامی را که از او روایت می‌کند را نام می‌برد. با این حال، فرازهایی از این تفسیر، بدون ذکر نام امام است؛ ولی بسیار از اهل حدیث، احتمال اینکه مضمون اینها هم برگرفته از کلمات معصومین باشد را منتفی ندانسته‌اند و از این رو، در کتب تفسیری‌ای که صرفا تفسیر خود را مبتنی بر نقل احادیث قرار داده‌اند (مانند تفسیر برهان و تفسیر نورالثقلین) حتی این عبارات تفسیر قمی را نیز برشمرده‌اند.

وی در این آیات، حکایت قوم لوط را بدون استناد به معصوم ع روایت کرده است؛ که شاید آوردن آن در اینجا در مقام جمع‌بندی آیات، بی‌وجه نباشد:

و اما اینکه فرمود: «و به یقین، فرستادگان ما ابراهیم را بشارت آوردند. سلامی کردند. گفت: سلام. پس دیری نپایید که گوساله‌ای بریان آورد.»یعنی بریان و تفت داده شده؛ [علی بن ابراهیم در اینجا به تفصیل سراغ داستان حضرت ابراهیم ع می‌رود که بعد از از اینکه از آتش سالم درآمد چه وقایعی بر او گذشت و نهایتا مجبور به هجرت از آن دیار شد و در مسیر خروجش از دیار نمورد چه وقایعی برای او رخ داد تا بدینجا می‌رسد که او در سرزمینی سکنی گزید:]و حضرت ابراهیم ع چنین بود که هرکس بر او می‌گذشت به عنوان میهمان از او پذیرایی می‌کرد و در هفت فرسخی وی سرزمین‌های آبادِ پردرخت و گیاه و پربرکتی بود که در مسیر راه کاروانیان بود؛ و افرادی که از آن بلاد عبور می کردند از میوه‌ها و محصولات آنان تناول می نمودند؛ آنان از این وضعیت به تنگ آمدند؛ و ابلیس به صورت پیرمردی نزد آنان آمد گفت: آیا می‌خواهید کاری یادتان بدهم که دیگر کسی از منطقه شما عبور نکند؟!

گفتند: چه کاری؟

گفت: هرکس از منطقه شما گذر کرد او را بگیرید و از پشت با وی نکاح کنید و لباسهایش را درآورید!

سپس ابلیس به صورت نوجوان زیبارویی با پیراهنهایی قشنگ بر آنان ظاهر شد؛ پس سراغش آمدند و او را گرفتند و با آن همان کردند که به آنها گفته بود و از این کار خوششان آمد؛ و دیگر با مردان چنین می‌کردند؛ پس مردان نیاز [جنسیِ] خود را با مردان اشباع می‌نمودند و زنان با زنان. مردم به حضرت ابراهیم ع شکایت بردند و خداوند لوط را برای اینکه آنان را برحذر دارد و انذار دهد به سوی آنان برانگیخت.

چون لوط را دیدند به او گفتند: تو کیستی؟

گفت: من پسر دایی همان ابراهیمی هستم که آن پادشاه وی را در آتش انداخت؛ ولی خداوند آتش را بر او سرد و سلامت گرداند؛ و او در همین نزدیکی‌های شما سکونت گزیده؛ پس تقوای الهی پیشه کنید و این کار را رها کنید وگرنه خداوند هلاکتان خواهد کرد.

آنان از اینکه به او جسارت کنند ترسیدند و از سراغ او رفتن خودداری کردند؛ و لوط چنان بود که هر مردی که بر آنان می‌گذشت و قصد بدی درباره‌اش داشتند وی را از دست آنان نجات می داد. و لوط در میان آنان ازدواج کرد و همسرش دخترانی برای او آورد.

و چون ماندن لوط در میان آنان طولانی شد و سخن او را نمی‌پذیرفتند، گفتند: «ای لوط! اگر از این کارت دست برنداری تو را در زمره تبعیدشدگان قرار می‌دهیم» (شعراء/167) یعنی تو را سنگ‌باران خواهیم کرد و از شهر بیرون می‌کنیم.

پس لوط علیه آنان دعا کرد (آنان را نفرین کرد) و در همین موقع حضرت ابراهیم در محلی که در آنجا بود نشسته بود و چندی قبل از میهمانانی پذیرایی کرده بود و آنان رفته بودند و چیزی نزدش نمانده بود؛ پس نگاهش به چهار نفر افتاد که نزد او رسیدند و شبیه بقیه مردم نبودند. پس آنان سلام گفتند و حضرت ابراهیم هم سلام گفت؛ و ابراهیم نزد ساره آمد و به او گفت: میهمانانی آمده‌اند که شبیه بقیه مردم نیستند. گفت: نزد ما جز همین گوساله نمانده است.

پس آن را ذبح کرد و بریان نمود و نزد آنان آورد و این همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود:

«و به یقین، فرستادگان ما ابراهیم را بشارت آوردند. سلامی کردند. گفت: سلام. پس دیری نپایید که گوساله‌ای بریان آورد. پس هنگامی که دید دستانشان را، که به آن نمی‌رسد، آنان را بیگانه شمرد، و از آنان ترسی احساس کرد.»

ساره همراه با جماعتی آمد و بدانان گفت: چه شده است که از غذای خلیل الله نمی خورید؟

آنان به ابراهیم ع «گفتند نترس! همانا ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم.» پس ساره مضطرب شد؛ «و دچار ضحک شد» یعنی حیض شد در حالی که سالیان درازی بود که دیگر حیض نمی‌شد؛ پس خداوند عز و جل فرمود «پس او را به اسحاق مژده دادیم، و پشت سر اسحاق، یعقوب.»

پس دست بر صورت خویش گذاشت و «گفت: ای وای! آیا من بچه آورم در حالی که پیرزنی هستم و این شوهرم است که پیرمرد است. همانا این واقعاً چیز عجیبی است!»

جبرئیل به او گفت: «آیا از امر خدا تعجب می‌کنی؟! رحمت خداوند و برکاتش بر شما اهل بیت [باد/است]؛ همانا او ستوده‌ و ارجمند است.

پس هنگامی که ترس از ابراهیم برفت و او را بشارت آمد» درباره اسحاق، شروع کرد به مجادله کردن، چنانکه خداوند عز و جل فرمود «مجادله می کند با ما درباره قوم لوط! به‌درستی که ابراهیم قطعا بردباری بسیار تضرع‌پیشه و بازگشت‌کننده بوده است.»

ابراهیم ع به جبرئیل گفت: شما برای چه کاری فرستاده شده‌اید؟

جبرئیل گفت: برای هلاکت رساندند قوم لوط!

ابراهیم ع گفت: «همانا لوط در آنجاست» جبرئیل گفت: «همانا به کسی که در آنجاست داناتریم؛ حتما او و خانواده‌اش را نجات می‌دهیم، جز همسرش را که در زمره باقی‌ماندگان است» (عنکبوت/32)

ابراهیم ع گفت: جبرئیل! اگر در آن شهر صد نفر مومن باشد آیا خداوند آنان را هلاک می‌کند؟

گفت: خیر.

گفت: اگر پنجاه نفر باشد چطور؟

گفت: خیر.

گفت: اگرده نفر باشد چطور؟

گفت: خیر.

گفت: اگر یک نفر باشد چطور؟

گفت: خیر «و این همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود «پس در آنجا جز خانه‌ای از مسلمین نیافتیم» (ذاریات/36)

ابراهیم گفت: جبرئیل در مورد آنان نزد پروردگارت برگرد [از او بخواه عداب را به تاخیر اندازد]

پس در چشم برهم‌زدنی خداوند وحی کرد: «ای ابراهیم! از این بگذر! همانا چنین است که امر پروردگارت آمده است؛ و بی‌تردید آنان را آمده به سراغشان عذابی بی‌بازگشت.»

پس، از نزد حضرت ابراهیم ع بیرون رفتند و به اوط رسیدند در حالی که مشغول آبیاری مزرعه‌اش بود. حضرت لوط ع بدانان گفت: شما کیستید؟

گفتند: ما در راه مانده‌ایم. امشب ما را میهمان کن!

گفت: ای جماعت! اهالی این دیار مردامانی بدکارند - خداوند لعنت و هلاکشان کند - با مردان آمیزش می‌کنند و اموال را می‌گیرند.

گفتند: ما جا مانده ایم؛ ما را میهمان کن!

پس لوط به نزد همسرش آمد  که وی هم از آن قوم بود؛ و به او گفت: امشب میهمانانی بر من وارد شده‌اند؛ قضیه آنان را مخفی بدار تا از تو هرآنچه بدی تاکنون انجام داده ای درگذرم.

گفت: باشد. و علامت بین او و آن قوم این بود که اگر در روز میهمانی نزد لوط بود وی در ارتفاعی دودی بلند می‌کرد و اگر در شب بود آتش می افروخت؛ پس هنگامی که جبرئیل و فرشتگان همراهش به خانه لوط آمدند؛ آن زن بدان بلندی رفت و آتشی برافروخت؛ و اهل آن دیار فهمیدند و از هر سمت به سوی خانه لوط به راه افتادند همان گونه که خداوند متعال فرمود: «و قومش نزدش آمدند در حالی که به سویش هل داده می‌شدند» یعنی یعنی به سرعت می‌آمدند و می دویدند.

پس چون به درب منزل لوط رسیدند گفتند: ای لوط، «آیا ما تو را از [پناه دادن به] جهانیان منع نکرده بودیم؟»

پس همان مطلبی را گفت که خداوند حکایت کرده است: «گفت: ای قوم من! اینان دخترانم؛ آنان برای شما پاکیزه‌ترند؛ پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا در مورد میهمانانم شرمنده و سرشکسته مسازید؛ آیا از شما مرد رشیدی [رشدیافته‌ای] نیست؟!» ...

«گفتند قطعاً دانسته‌ای که ما را در مورد دخترانت حقی نباشد؛ و بی‌گمان تو خوب می‌دانی که چه می‌خواهیم!»

پس لوط وقتی که [از هدایت آنان] ناامید شد «گفت: کاشکی مرا به شما نیرویی بود یا اینکه به پایگاهی استوار پناه ببرم!»

[در اینجا علی بن ابراهیم دو حدیثی را می‌آورد که در بحث از آیه 80 (حدیث4 و حدیث6) گذشت. سپس چنین ادامه می‌دهد:]

جبرئیل گفت: اگر می دانست که چه نیرویی دارد!

لوط گفت: شما کیستید؟

جبرئیل گفت: من جبرئیلم!

گفت: به چه کاری دستور دارید؟

گفت: به هلاک کردن اینان. پس از او درخواست کرد که همین الان کار را تمام کنید.

گفت: «بدرستی که وعده‌گاه آنان صبح است؛ آیا مگر صبح نزدیک نیست؟

پس درب را شکستند و وارد خانه شدند؛ و جبرئیل با جناح خود بر صورتشان زد و آن [چشمشان] را محو کرد و این همان سخن خداوند عز و جل است که: «پس قصد میهمانان او کردند پس چشمانشان را محو کردیم پس بچشید عذاب من و هشدارها را» (قمر/37).

چون چنین دیدند فهمیدند که همانا عذاب به سراغشان آمده است.

پس جبرئیل گفت: ای لوط! ؛ «به پاره‌ای از شب، با خانواده‌ات کوچ کن» و خودت و فرزندانت را از میان آنان بیرون ببر، «و از شما هیچکس روی برنگردانَد، جز زنت؛ بی‌شک به او می‌رسد آنچه بدانان رسید». در قوم لوط، فرد فهمیده‌ای بود و بدانان گفت: ای قوم! عذابی که لوط وعده می‌داد رسید؛ پس از او مراقبت کنید و نگذارید که از میان شما بیرون رود که مادامی که او بین شماست عذاب نخواهد آمد.

پس دور خانه وی جمع، و به نگهبانی مشغول شدند..

جبرئیل گفت: لوط از میان اینان بیرون رو!

گفت: چگونه بیرون روم در حالی که خانه در محاصره است.

پس وی ستونی از نور برایش قرار داد و گفت این ستون را پیگیری کن «و از شما هیچکس روی برنگردانَد».

پس از آن دیار بیرون رفتند و همسرش روی برگرداند و خداوند سنگی را فرستاد و او را به قتل رساند.

پس چون سپیده دمید هریک از آن چهار فرشته در یک سمت از دیار آنان ایستادند و آن را از هفت سرزمین تا عمق زمین برکندند و سپس آن را در آسمان بالا بردند به گونه‌ای که آسمانیان فریاد آنان را می‌شنیدند و آن بر سرشان زیر و رو کردند و خداوند «بر آن بارانی از سنگ‌هایی از سجّیلِ [= سنگ‌گِلِ] نضج‌یافته و درهم‌تنیده بارید. [سنگ‌هایی] نشانه‌دار نزد پروردگارت؛ و آن از ظالمان اصلا دور نیست.»

تفسیر القمی، ج‏1، ص332-336

وَ أَمَّا قَوْلُهُ «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» أَیْ مَشْوِیٍّ نَضِیجٍ ...

وَ کَانَ إِبْرَاهِیمُ کُلُّ مَنْ یَمُرُّ بِهِ یُضِیفُهُ وَ کَانَ عَلَى سَبْعَةِ فَرَاسِخَ مِنْهُ بِلَادٌ عَامِرَةٌ کَثِیرَةُ الشَّجَرِ وَ النَّبَاتِ وَ الْخَیْرِ وَ کَانَ الطَّرِیقُ عَلَیْهَا، فَکَانَ کُلُّ مَنْ یَمُرُّ بِتِلْکَ الْبِلَادِ یَتَنَاوَلُ مِنْ ثِمَارِهِمْ وَ زُرُوعِهِمْ فَجَزِعُوا مِنْ ذَلِکَ فَجَاءَهُمْ إِبْلِیسُ فِی صُورَةِ شَیْخٍ فَقَالَ لَهُمْ أَدُلُّکُمْ عَلَى مَا إِنْ فَعَلْتُمُوهُ لَمْ یَمُرَّ بِکُمْ أَحَدٌ، فَقَالُوا مَا هُوَ قَالَ مَنْ مَرَّ بِکُمْ فَانْکِحُوهُ فِی دُبُرِهِ فَاسْلُبُوهُ ثِیَابَهُ ثُمَّ تَصَوَّرَ لَهُمْ إِبْلِیسُ فِی صُورَةِ أَمْرَدَ حَسَنِ الْوَجْهِ جَمِیلِ الثِّیَابِ فَجَاءَهُمْ فَوَثَبُوا عَلَیْهِ فَفَجَرُوا بِهِ کَمَا أَمَرَهُمْ فَاسْتَطَابُوهُ فَکَانُوا یَفْعَلُونَهُ بِالرِّجَالِ فَاسْتَغْنَى الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ، فَشَکَا النَّاسُ ذَلِکَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ ع فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمْ لُوطاً یُحَذِّرُهُمْ وَ یُنْذِرُهُمْ.

فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَى لُوطٍ قَالُوا مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا ابْنُ خَالِ إِبْرَاهِیمَ الَّذیِ أَلْقَاهُ الْمَلِکُ فِی النَّارِ فَلَمْ یَحْتَرِقْ وَ جَعَلَهَا اللَّهُ بَرْداً وَ سَلاماً وَ هُوَ بِالْقُرْبِ مِنْکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَفْعَلُوا هَذَا فَإِنَّ اللَّهَ یُهْلِکُکُمْ.

فَلَمْ یَجْسُرُوا عَلَیْهِ وَ خَافُوهُ وَ کَفُّوا عَنْهُ وَ کَانَ لُوطٌ کُلَّمَا مَرَّ بِهِ رَجُلٌ یُرِیدُونَهُ بِسُوءٍ خَلَّصَهُ مِنْ أَیْدِیهِمْ وَ تَزَوَّجَ لُوطٌ فِیهِمْ وَ وُلِدَ لَهُ بَنَاتٌ، فَلَمَّا طَالَ ذَلِکَ عَلَى لُوطٍ وَ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ؛ قَالُوا لَهُ «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ» أَیْ لَنَرْجُمَنَّکَ وَ لَنُخْرِجَنَّکَ.

فَدَعَا عَلَیْهِمْ لُوطٌ فَبَیْنَمَا إِبْرَاهِیمُ ع قَاعِدٌ فِی مَوْضِعِهِ الَّذِی کَانَ فِیهِ وَ قَدْ کَانَ أَضَافَ قَوْماً وَ خَرَجُوا وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ شَیْ‏ءٌ. فَنَظَرَ إِلَى أَرْبَعَةِ نَفَرٍ قَدْ وَقَفُوا عَلَیْهِ لَا یُشْبِهُونَ النَّاسَ؛ فَقَالُوا سَلَاماً.

فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ سَلَامٌ،

فَجَاءَ إِبْرَاهِیمُ إِلَى سَارَةَ فَقَالَ لَهَا: قَدْ جَاءَ أَضْیَافٌ لَا یُشْبِهُونَ النَّاسَ.

قَالَ مَا عِنْدَنَا إِلَّا هَذَا الْعِجْلُ. فَذَبَحَهُ وَ شَوَاهُ وَ حَمَلَهُ إِلَیْهِمْ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ فَلَمَّا رَأى‏ أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً».

وَ جَاءَتْ سَارَةُ فِی جَمَاعَةٍ مَعَهَا فَقَالَتْ لَهُمْ مَا لَکُمْ تَمْتَنِعُونَ مِنْ طَعَامِ خَلِیلِ اللَّهِ؟

فَقَالُوا لِإِبْرَاهِیمَ «لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ» فَفَزِعَتْ سَارَةُ، وَ ضَحِکَتْ أَیْ حَاضَتْ وَ قَدْ کَانَ ارْتَفَعَ حَیْضُهَا مُنْذُ دَهْرٍ طَوِیلٍ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ».

فَوَضَعَتْ یَدَهَا عَلَى وَجْهِهَا فَـ«قَالَتْ یا وَیْلَتى‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ» فَقَالَ لَهَا جَبْرَئِیلُ «أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ. فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى»‏ بِإِسْحَاقَ أَقْبَلَ یُجَادِلُ کَمَا حَکَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ»

فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ لِجَبْرَئِیلَ بِمَا ذَا أُرْسِلْتَ قَالَ بِهَلَاکِ قَوْمِ لُوطٍ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ «إِنَّ فِیها لُوطاً» قَالَ جَبْرَئِیلُ «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ».

قَالَ إِبْرَاهِیمُ یَا جَبْرَئِیلُ إِنْ کَانَ فِی الْمَدِینَةِ مِائَةُ رَجُلٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یُهْلِکُهُمُ اللَّهُ؟

قَالَ لَا.

قَالَ فَإِنْ کَانَ فِیهِمْ خَمْسُونَ؟

قَالَ لَا.

قَالَ فَإِنْ کَانَ فِیهِمْ عَشَرَةُ رِجَالٍ؟

قَالَ لَا.

قَالَ فَإِنْ کَانَ وَاحِدٌ؟

قَالَ لَا. وَ هُوَ قَوْلُهُ «فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ»‏.

فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ یَا جَبْرَئِیلُ رَاجِعْ رَبَّکَ فِیهِمْ؛ فَأَوْحَى اللَّهُ کَلَمْحِ الْبَصَرِ «یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُود.»

فَخَرَجُوا مِنْ عِنْدَ إِبْرَاهِیمَ ع فَوَقَفُوا عَلَى لُوطٍ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ وَ هُوَ یَسْقِی زَرْعَهُ فَقَالَ لَهُمْ لُوطٌ مَنْ أَنْتُمْ قَالُوا نَحْنُ أَبْنَاءُ السَّبِیلِ أَضِفْنَا اللَّیْلَةَ، فَقَالَ لَهُمْ یَا قَوْمُ إِنَّ أَهْلَ هَذِهِ الْقَرْیَةِ قَوْمُ سَوْءٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ أَهْلَکَهُمْ یَنْکِحُونَ الرِّجَالَ وَ یَأْخُذُونَ الْأَمْوَالَ فَقَالُوا فَقَدْ أَبْطَأْنَا فَأَضِفْنَا فَجَاءَ لُوطٌ إِلَى أَهْلِهِ وَ کَانَتْ مِنْهُمْ فَقَالَ لَهَا إِنَّهُ قَدْ أَتَانِی أَضْیَافٌ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فَاکْتُمِی عَلَیْهِمْ حَتَّى أَعْفُوَ عَنْکَ جَمِیعَ مَا کَانَ مِنْکَ إِلَى هَذَا الْوَقْتِ قَالَتْ أَفْعَلُ وَ کَانَتِ الْعَلَامَةُ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ قَوْمِهَا إِذَا کَانَ عِنْدَ لُوطٍ أَضْیَافٌ بِالنَّهَارِ تُدَخِّنُ فَوْقَ السَّطْحِ وَ إِذَا کَانَ بِاللَّیْلِ تُوقِدُ النَّارَ، فَلَمَّا دَخَلَ جَبْرَئِیلُ وَ الْمَلَائِکَةُ مَعَهُ بَیْتَ لُوطٍ ع وَثَبَتِ امْرَأَتُهُ عَلَى السَّطْحِ فَأَوْقَدَتْ نَاراً فَعَلِمَ أَهْلُ الْقَرْیَةِ وَ أَقْبَلُوا إِلَیْهِ مِنْ کُلِّ نَاحِیَةٍ کَمَا حَکَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ» أَیْ یُسْرِعُونَ وَ یَعْدُونَ.

فَلَمَّا صَارُوا إِلَى بَابِ الْبَیْتِ قالُوا یَا لُوطُ أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ»

فَقَالَ لَهُمْ کَمَا حَکَى اللَّهُ «هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ ...[1]

«قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ»

فَقَالَ لُوطٌ لَمَّا یَئِسَ «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى‏ رُکْنٍ شَدِید»...

قَالَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ: فَقَالَ جَبْرَئِیلُ لَوْ عَلِمَ مَا لَهُ مِنَ الْقُوَّةِ، فَقَالَ مَنْ أَنْتُمْ؟

فَقَالَ جَبْرَئِیلُ أَنَا جَبْرَئِیلُ.

فَقَالَ لُوطٌ بِمَا ذَا أُمِرْتَ؟

قَالَ بِهَلَاکِهِمْ. فَسَأَلَهُ السَّاعَةَ. قَالَ «مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ»؟ ...

 

تدبر

1) خداوند در سوره هود، داستان قوم لوط و عذاب آنان را از دل داستان حضرت ابراهیم ع و بشارتی که فرشتگان برای او بردند، آغاز کرد. جالب اینجاست که با اینکه در این سوره داستانهای پیامبران متعددی و درگیری‌های آنان با مردمان و حاکمان زمانه‌شان آمده (نوح، هود، صالح، لوط، شعیب و موسی علیهم‌السلام) اما از حکایت درگیری حضرت ابراهیم ع با نمرود سخنی گفته نشده؛ و گویی این حکایت حضرت ابراهیم ع هم به عنوان مدخلی برای حکایت حضرت لوط ع قرار گرفته است: فرشتگان درست است که بشارتی برای حضرت ابراهیم ع می‌آورند اما برنامه اصلی‌شان عذاب کردن قوم لوط است؛ چنانکه در هنگام معرفی خود به حضرت ابراهیم ع مساله فرستاده شدنشان برای قوم لوط را مطرح می‌کنند؛ و بعد از آن است که بشارتی هم به او می‌دهند.

این طرز بیان واقعه، موید آن احادیثی است که تاکید می‌کند که این بشارت، به خاطر تسلی دادن حضرت ابراهیم ع در مورد عذابی بود که بر قوم لوط فرستاد: عجیب است: یک پیامبر اولواالعزم که از در آتش افتادن توسط نمرودیان باکی نداشت بقدری از عذاب شدن یک قوم ناراحت می‌شود که خداوند قبل از نزول عذاب، ابتدا همان فرشتگان نازل‌کننده عذابش را با مژدگانی بزرگی برای تسلی خاطر او می‌فرستد! و تعبیر « یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ: او با ما در مورد قوم لوط مجادله می‌کند» نیز موید دیگری برای صحت این روایات است؛ و جالب اینجاست که اگرچه تعبیر «با ما مجادله می‌کند» نوعی عتاب‌آلود است؛ اما بلافاصله با سه مدح «حلیم» و «أواب» و «منیب» ابراهیم ع را توصیف می‌کند، تا مخاطب گمان نکند آن مخالفت حضرت ابراهیم یک دلسوزی غیرمنطقی است (دلسوزی‌ای که خداوند در هنگام اجرای مورد مجازات زناکاران، نسبت به وقوع آن هشدار می‌دهد و افراد را از چنان دلسوزی هایی برحذر می‌دارد؛ نور/2)

پس، این ناراحتی حضرت ابراهیم ع به هیچ عنوان به معنای یک تاثر عاطفیِ صرف ویا راضی بودنِ وی به عمل آنان نیست؛ چنانکه نه‌تنها در بسیاری از روایات (هم در احادیث اسلامی؛ و هم در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان) خود حضرت ابراهیم ع حضرت لوط ع را به وحی الهی برای برحذر داشتن آن قوم می فرستد، بلکه در متن مجادله‌ای که بین او و فرشتگان روایت شده، محور بحثهای وی، مطرح کردن احتمال حضور معدود افرادی از مومنان در آن شهر بوده است؛ که آنها را بهانه می‌کرده که خدا عذاب را بر آن قوم نازل نکند؛ یعنی او می‌دانسته که اگر عذاب هم برداشته می‌شود تنها و تنها به خاطر وجود مومنان می‌تواند باشد، وگرنه اگر فقط به عمل آنان توجه شود، چاره‌ای جز عذاب نیست.

در واقع، در این حکایت، از سویی با بشارتی به حضرت ابراهیم درباره فرزندانی صالح، و دلنگرانی حضرت ابراهیم از این عذابی که قرار است نازل شود آغاز می‌شود؛

و از سوی دیگر، در مقام حکایت کردن عذابی شدید برای یک قوم است (نه‌تنها شهرشان را زیر و رو کردند؛ بلکه با سنگهای نشانه‌داری آنان را سنگباران هم نمودند).

اگر توجه کنیم که شروع این سوره با این نکته است که پیامبر ص مامور می‌شود خود را به عنوان انذاردهنده و بشارت‌دهنده معرفی کند و قرآن کریم در همان ابتدا از مشکلات فراوانی که پیش پای او می‌گذارند خبر می‌دهد و از اینجا وارد داستان پیامبران گذشته می‌شود؛ آنگاه شاید می‌خواهد نشان دهد که موضع‌گیری مومنانی که قصد دارند پیام خدا را به دیگران ابلاغ کند، در مواجهه با یک پدیده انحرافی چه‌اندازه پیچیده است. از سویی نمی‌خواهند گناه - گناهی که بیش از هر چیز و هرکس به خود گناهکاران لطمه می‌زند - در جامعه باقی بماند؛ و از طرف دیگر، وقتی که می‌بینند تنها راه برطرف شدن آن گناه این است که هستی گناهکاران بر باد رود، ناراحت می‌شوند.

شاید مهمترین پیام این آیات آن است که هم گناه بودن گناه را خیلی جدی بگیریم؛ و هم تمام همّ و غم خود را برای اینکه گناهکاران از گناهشان منصرف شوند صرف کنیم؛ و البته اگر نهایتا سعی‌مان به نتیجه نرسید، مجازات الهی برای گناهکاران را نیز جدی بشمریم.

2) مقایسه مفاد بشارت و عذابی که در این واقعه مد نظر قرار گرفته نیز قابل تامل است:

بشارت به فرزندانی صالح است (که فرزند، محصول خانواده و روابط جنسی زن و شوهر است)؛

و عذاب، عذاب قومی است که عمل مهمشان لواط بوده (یعنی روابط جنسی بین مردان - و به تبع آنها بین خود زنان).

در واقع مفاد بشارت و عذاب هر دو به نحوی به مساله رابطه جنسی برمی‌گردد؛ و چه‌بسا خداوند می‌خواهد با این تعبیر به ما بفهماند که اگر لواط ممنوع می‌شود دقیقا به خاطر حفظ خانواده و بقای نسل صالح است؛ همان چیزی که امروز هم در جهان مشاهده می‌کنیم: با اینکه موج همجنسگرایی در حدود دو دهه است کشورهای غربی را فرا گرفته، اما همزمان با شروع آن موج، موج مدافعان خانواده نیز در مقابل همجنسگرایان قد علم کرده‌اند و با گذر زمان، موج دوم که در عمق فطرت انسانها ریشه دارد کم‌کم به آگاهی‌هایی می‌رسد که بر موج اول غلبه خواهد کرد؛ چنانکه شکل‌گیری موسساتی مانند شورای عالی خانواده در آمریکا (که هدف اصلی‌اش حمایت از خانواده است و در عین حال محور مهم فعالیتهایش مبارزه با همجنسگرایی است و قبلا مقاله‌ای از آقای پیتر اسپریجگ از این موسسه اشاره شد) و یا راهپیمایی‌های عظیم خانواده گرایان علیه قوانین مدافع همجنسگرایان (مانند تظاهرات‌های چند صدهزارنفری‌ای که هم در واشنگتن[2] و هم در فرانسه پیش از رسمی شدن قانون ازدواج همجنسگرایان برپا شد و البته برخلاف تجمعات همجنسگرایان خبرش چندان پوشش رسانه‌ای داده نشد) شواهدی بر این مدعاست.

3) چنانکه اشاره شد خداوند حکایت قوم لوط را با بشارتی به حضرت ابراهیم ع آغاز کرد؛ این در حالی است که در همین سوره از عذاب قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود، قوم مدین و فرعونیان سخن گفت و هیچ بشارت و دلداری‌ای هم به کسی نداد. این تفاوت چه توجیهی دارد؟ چرا دلسوزی‌ای برای قوم لوط مطرح شده که خداوند چه‌بسا با بشارتی به حضرت ابراهیم ع آن را جبران می‌کند ، اما برای بقیه چنین دلسوزی‌ای نیست و خداوند با قاطعیت از عذاب آنان سخن می‌گوید. شاید یک علت اساسی این باشد که تمامی آن اقوام در اصل توحید مشکل داشتند و شروع دعوت پیامبران هریک از این اقوام با دعوت به توحید است (هود/26 و 50 و 61 و 84) (البته در مورد فرعونیان نیز به این اشاره نشده، هرچند در جاهای دیگر قرآن مشرک بودن قوم او و حتی ادعای الوهیت خود فرعون مورد توجه قرار گرفته است).

در واقع، انسان از آن جهت ارزشمند است که خلیفة الله است و اگر کسی نسبت خود با الله را نادیده بگیرد، انسان بودنِ خود را انکار کرده و دیگر تفاوت چندانی با حیوان ندارد. (این سخن به هیچ عنوان از باب توهین نیست، بلکه توجه دادن به این واقعیت است که اگر انسان نسبت ویژه‌ای با الله نداشته باشد، چرا باید برای او حقوق و احترامی قائل شویم که برای سایر موجودات زنده (حیوانات و گیاهان)‌اصلا چنین حقوق و احترامی قبول نداریم؟!)

آنگاه، شاید تفاوت قوم لوط با بقیه اقوام در این بوده، که آنان اساساً در مسیر توحید نبودند و از این رو عذاب شدنشان جای ناراحتی ندارد؛ اما از اینکه حضرت لوط حتی یکبار آنان را به توحید دعوت نکرده چه‌بسا بتوان نتیجه گرفت که قوم لوط مشرک نبودند، با این حال، به گناهی گرفتار شدند که بقدری پلید بود که آنان را شایسته عذاب کرد؛ ولی بر چنین قومی با چنان سابقه‌ای تاسف خوردن سزاوار است.

4) عمل شنیع لواط در طول هزاران سال گذشته، کم و بیش در میان جوامع مختلف مشاهده می‌شده است؛ اما ظاهرا تا پیش از چند دهه اخیر قوم لوط تنها جامعه‌ای در جهان بوده‌اند که انجام این عمل به عنوان یک امر کاملا عادی و متداول و علنی در میان آنان رایج بوده است، چنانکه خداوند وقتی از هجوم آنان به خانه لوط سخن می‌گوید بر این مطلب (عادی بودن این عمل در آنان) تاکید می‌کند (هود/78). در طول تاریخ، افراد و جماعات مختلفی به گناهان مختلفی گرفتار بوده‌اند، اما نه چنین علنی و عادی، تا حدی که آن فرد خداجویی که آنان را از این کار برحذر می دارد را به اخراج از شهر تهدید کنند و براحتی حق هرگونه جسارتی به وی را به خود بدهند. شاید این امر بوده که موجب گردیده است که با اینکه احتمالا مشکل شرک نداشته باشند، این چنین مورد مواخذه و عذاب الهی قرار گیرند.

آیا نظام سرمایه‌داری امروز و کسانی که در مسیر عادی‌سازی این عمل شنیع قدم برمی‌دارند همین مسیر را نمی‌پیماید؟ و آیا چنان عاقبتی در انتظار آنان نخواهد بود؟

 


[1] . وَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ فِی قَوْلِ لُوطٍ ع «هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ» قَالَ عَنَى بِهِ أَزْوَاجَهُمْ- وَ ذَلِکَ أَنَّ النَّبِیَّ أَبُو أُمَّتِهِ، فَدَعَاهُمْ إِلَى الْحَلَالِ وَ لَمْ یَکُنْ یَدْعُوهُمْ إِلَى الْحَرَامِ، فَقَالَ أَزْوَاجُکُمْ هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ.

[2] . https://fa.euronews.com/2015/04/26/us-anti-same-sex-marriage-march-in-washington