839) سوره آلعمران (3) آیه 168 الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ
بسم الله الرحمن الرحیم
839) سوره آلعمران (3) آیه 168
الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ
2 صفر 1440
ترجمه
آنان که برادرانشان را گفتند و بنشستند: «اگر ما را اطاعت میکردند کشته نمیشدند!» بگو «پس مرگ را از خویشتن دور کنید، اگر راست میگویید!»
اختلاف قرائت
قُتلُوا
این کلمه را عموما به همین صورت «قُتِلُوا» (فعل ثلاثی مجرد) قرائت کردهاند؛
اما در یکی از قرائات اربعه عشر (قرائت حسن بصری) به صورت «قُتِّلُوا» (فعل ثلاثی مزید، باب تفعیل) قرائت شده است.
(البحر المحیط فی التفسیر، ج3، ص426)
نکات ادبی[1]
الَّذینَ قالُوا
به لحاظ نحوی «الذین» را هم میتوان در موضع نصب، و بدل از ضمیر مستتر در «یکتمون» دانست، و هم میتوان خبر دانست برای مبتدای محذوفی که در اصل چنین بوده «هم الذین قالوا...: آنان، کسانیاند که ...» (مجمع البیان، ج2، ص879) و نیز میتوان نعت برای «الذین نافقوا» (اعراب القرآن (نحاس)، ج1، ص188) و یا بدل از آن (إعراب القرآن و بیانه، ج2، ص105) دانست.
وَ قَعَدُوا
حرف «و» را هم میتوان واو حالیه دانست (آنان چنین گفتند در حالی که خودشان در خانه نشسته بودند) و میتوان واو عاطفه دانست (این را گفتند و خودشان هم در خانه نشستند) (إعراب القرآن و بیانه، ج2، ص105)
فَادْرَؤُا
ماده «درء» در اصل به معنای «دفع کردن» است (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص271؛ مجمع البیان، ج2، ص879) که غالبا در مورد دور کردن چیزی از چیر دیگر (فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ، آل عمران/168؛ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ، نور/8) ویا دور کردن چیزی به وسیله چیز دیگر (یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ؛ رعد/22 و قصص/54) به کار میرود.
برخی توضیح دادهاند که تفاوتش با ماده «دفع» و معنای دور کردن و بازداشتن، این است که «درأ» دفع کردنی است که چنان با شدت همراه باشد که مخالفت را کاملا واضح گرداند.
در واقع، کلمات «درء» و «ردّ» و «دفع» و «منع» و «کفّ» و «امساک» به لحاظ معنایی بسیار به هم نزدیکند؛ و تفاوتشان در این است که:
در «ردّ» کردن، بازگشت به عقب و جای اولیه شیء مورد توجه است؛
در «دفع» صرفِ بازداشتن و ممانعت کردن مد نظر است؛
در «منع» اینکه چیزی در برابر انجامدهنده کار قرار داده شود که او را از انجام هدفش بازدارد محل تاکید است؛
در «امساک» بازداشتن خویشتن از انجام کار مورد نظر است؛
و در «کفّ» بازداشتن خویش از آن چیزی که مورد دلخواه و خوشایند نفس است، مورد توجه است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص189)
وقتی این ماده به باب تفاعل (تدارَءَ) میرود گاه ادغامی در آن رخ می دهد (حرف «ت» در «د» ادغام میشود و چون ابتدا به ساکن دشوار است، همزه وصل در ابتدایش افزوده میگردد) و به صورت «ادّارَءَ» تعبیر میشود (وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فیها؛ بقره/72) که در اینجا به معنای دفع متقابل است که در اینجا بدین معناست که هر یک تقصیر را بر گردن دیگری انداخت (لسان العرب، ج1، ص71). البته برخی این کلمه را از باب افتعال دانستهاند و دیگران در این زمینه شدیدا تذکر دادهاند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص314)[2]
ضمنا باید توجه داشت که ماده «درء» غیر از ماده «دری» است که به معنای «چیزی را قصد و طلب کردن» (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص271) ویا آگاه شدن به چیزی» میباشد و دربارهاش قبلا بحث شد.
جلسه 98 http://yekaye.ir/al-qadr-097-02/
ماده «درأ» و مشتقات آن جمعا همین 5 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
1) وقتی امیرالمومنین ع ضربت خوردند و در بستر شهادت افتادند عیادتکنندگان جمع شدند و به ایشان گفتند ما را وصیتی کنید. حضرت مطالبی فرمودند از جمله اینکه:
ای مردم! هر کسی در فرار کردنش آنچه را که از آن فرار میکند ملاقات خواهد کرد، و اجل همان چیزی است که غایت حرکت نفس به سوی آن است و گریختن از آن همان و به او رسیدن همان. ...
الکافی، ج1، ص299
الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْحَسَنِیُّ رَفَعَهُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِیِّ رَفَعَهُ قَالَ: لَمَّا ضُرِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَفَّ بِهِ الْعُوَّادُ وَ قِیلَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَوْصِ فَقَالَ اثْنُوا لِی وِسَادَةً ثُمَّ قَالَ ...
أَیُّهَا النَّاسُ کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ یَفِرُّ وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَیْهِ وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُه ...
2) امیرالمومنین ع بعد از شهادت پیامبر اکرم ص و پس از اینکه از جمع کردن قرآن فارغ شدند، از منزل بیرون آمدند و برای مردم خطبهای خواندند و در فرازی از آن فرمودند:
نه ثروتمند با ثروتش از مرگ نجات مییابد و نه فقیر به خاطر بیچیزیاش؛
ای مردم! اگر مرگ خریدنی بود، هم فرد کریمِ خوشرو آن را می خرید و هم فرد لئیم حریص!
الکافی، ج8، ص22
خُطْبَةٌ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ هِیَ خُطْبَةُ الْوَسِیلَةِ
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُکَایَةَ التَّمِیمِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ النَّضْرِ الْفِهْرِیِّ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عن أَبِی جَعْفَرٍ ع قال إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع خَطَبَ النَّاسَ بِالْمَدِینَةِ بَعْدَ سَبْعَةِ أَیَّامٍ مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ذَلِکَ حِینَ فَرَغَ مِنْ جَمْعِ الْقُرْآنِ وَ تَأْلِیفِهِ فَقَال ...
لَنْ یَنْجُوَ مِنَ الْمَوْتِ غَنِیٌّ بِمَالِهِ وَ لَا فَقِیرٌ لِإِقْلَالِهِ. أَیُّهَا النَّاسُ لَوْ أَنَّ الْمَوْتَ یُشْتَرَی لَاشْتَرَاهُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا الْکَرِیمُ الْأَبْلَجُ وَ اللَّئِیمُ الْمَلْهُوجُ.
3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
نه کسی که از مرگ میترسد از آن نجات می یابد، و نه به کسی که آن را دوست دارد، بقا ارزانی میشود.
نهجالبلاغه، خطبه38
... فَمَا یَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ وَ لَا یُعْطَی الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّه.
4) از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که زندگی [زنده ماندن] را دوست بدارد ذلیل میشود.
الخصال، ج1، ص120
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ قَالَ أَخْبَرَنِی غَیْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ أَحَبَّ الْحَیَاةَ ذَلَّ.
5) از امام صادق ع روایت شده است:
خداوند عز و جل امر یقینی غیرقابل تردیدی که بسیار شبیه باشد به امر مشکوکی که هیچکس بدان یقین ندارد، همچون مرگ نیافرید.
الخصال، ج1، ص14
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَمْ یَخْلُقِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقِیناً لَا شَکَّ فِیهِ أَشْبَهَ بِشَکٍّ لَا یَقِینَ فِیهِ مِنَ الْمَوْتِ.
6) از امام صادق ع روایت شده است که:
امیرالمومنین ع فرمودند: کسی که فردا را جزء عمر خود به حساب بیاورد، مرگ را آنچنان که باید و شاید جدی نگرفته است؛
و باز امیرالمومنین ع فرمودند: آرزوی بندهای بلند و طولانی نشود مگر اینکه عملش بد شود؛
و ایشان زیاد میفرمودند: اگر بنده اجل خویش و شتابِ آن به سوی خود را میدید، هر کاری در طلب کردن دنیا را منفور میداشت.
الکافی، ج3، ص259
عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص: مَا أَنْزَلَ الْمَوْتَ حَقَّ مَنْزِلَتِهِ مَنْ عَدَّ غَداً مِنْ أَجَلِهِ.
قَالَ وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: مَا أَطَالَ عَبْدٌ الْأَمَلَ إِلَّا أَسَاءَ الْعَمَلَ؛
وَ کَانَ یَقُولُ: لَوْ رَأَی الْعَبْدُ أَجَلَهُ وَ سُرْعَتَهُ إِلَیْهِ لَأَبْغَضَ الْعَمَلَ مِنْ طَلَبِ الدُّنْیَا.
7) امیرالمومنین ع وقتی محمد بن ابیبکر را به حکومت مصر فرستاد، نامهای خطاب به او و مردم مصر نوشت که فرازهایی از آن قبل بیان شد.[3] در فراز دیگری از آن نامه آمده است:
ای بندگان خدا ! همانا مرگ امری است که از کسی فوت نمیشود! پس پیش از وقوعش از آن برحذر باشید و آمادگی لازم را برایش کسب کنید که همانا شما راندهشدگان به سوی مرگ هستید؛ اگر بایستید شما را میگیرد و اگر از او فرار کنید به شما میرسد و او از سایهتان با شما همراهتر است؛ مرگ بر پیشانیهایتان ثبت شده و دنیا هرکه در پی شماست را درهممیپیچد؛ پس زیاد مرگ را یاد کنید هنگامی که نفستان شما را به سوی دلخواههای خویش می خواند؛ که همانا مرگ برای موعظهگری کافی است و رسول الله ص فراوان به اصحابش در مورد یاد مرگ توصیه میفرمود و میگفت: زیاد مرگ را یاد کنید که همانا آن در هم کوبنده لذاتگرایی است و بین شما و شهوات و دلخواههای نفسانیتان حائل میگردد.
الأمالی (للمفید)، ص264؛ الغارات، ج1، ص238[4]
أَخْبَرَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حُبَیْشٍ الْکَاتِبُ قَالَ أَخْبَرَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الزَّعْفَرَانِیُّ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ الْجَعْدِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ لَمَّا وَلَّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی بَکْرٍ مِصْرَ وَ أَعْمَالَهَا کَتَبَ لَهُ کِتَاباً وَ أَمَرَهُ أَنْ یَقْرَأَهُ عَلَی أَهْلِ مِصْرَ وَ لِیَعْمَلَ بِمَا وَصَّاهُ بِهِ فِیهِ فَکَانَ الْکِتَابُ- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم ...
یَا عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ الْمَوْتَ لَیْسَ مِنْهُ فَوْتٌ فَاحْذَرُوهُ قَبْلَ وُقُوعِهِ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّکُمْ طِرَادُ الْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَکُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ وَ هُوَ أَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِیکُمْ وَ الدُّنْیَا تُطْوَی مِنْ خَلْفِکُمْ فَأَکْثِرُوا ذِکْرَ الْمَوْتِ عِنْدَ مَا تُنَازِعُکُمْ أَنْفُسُکُمْ إِلَیْهِ مِنَ الشَّهَوَاتِ فَکَفَی بِالْمَوْتِ وَاعِظاً وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص کَثِیراً مَا یُوصِی أَصْحَابَهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ فَیَقُولُ أَکْثِرُوا ذِکْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ هَادِمُ اللَّذَّاتِ حَائِلٌ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الشَّهَوَات.
تدبر
1) «الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»
منافقان که خود را از میدان جنگ کنار کشیدند، بر اساس محاسبهای دنیامدارانهای بود: «زنده ماندن به هر قیمتی»
اما همین محاسبهشان هم محاسبه نادرستی بود؛ چرا که غافل بودند از اینکه مرگ برای هرکسی مقدر شده؛ و وقتی زمان مرگ برسد، هیچ گونه نمیتوان آن را دفع کرد؛ چهبسیار افرادی که به میدان جهاد رفتند و سالم برگشتند؛ و چهبسیار کسانی که همان ایام در شهر و دیار خود ماندند و مردند. (مجمع البیان، ج2، ص879)
به قول سعدی شیرین سخن:
دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم؛ و مردن پیش از وقت معلوم.
https://ganjoor.net/saadi/golestan/gbab8/sh62/
2) «الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا»
منافقان به هنگام حرکت مردم به جبههها، در خانهها مینشینند. (تفسیر نور، ج2، ص194)
3) «الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا ...»
در آیه قبل تصریح کرد که منافقان سخنشان با دلشان همراه نیست؛
اما در این آیه نشان میدهد که آن دوگانگی سخن و عمل، در هنگام بروز سختیها و دشواریهاست؛ اما برای فرار کردن از سختیها و کنار کشیدن از میدان عمل، سخن و عملشان کاملا با هم همراه است!
به تعبیر دیگر،
در جهانبینی منافقان، اصالت با زندگی مادّی و رفاه است. (تفسیر نور، ج2، ص194) و در اینجا قول و عملشان با هم هماهنگ میباشد!
4) «الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا»
دقت کنید:
نفرمود: آنان که نشستند و برادرانشان را گفتند: «اگر ما را اطاعت میکردند کشته نمیشدند!»
و نیز نفرمود: آنان که برادرانشان را گفتند: «اگر ما را اطاعت میکردند کشته نمیشدند!» و نشستند.
بلکه فرمود: آنان که برادرانشان را گفتند و بنشستند: «اگر ما را اطاعت میکردند کشته نمیشدند!»
الف. منافقان اهل عمل نیستند، مگر در هنگام فرار از سختیها؛ اما در هنگام فرار، چنان قول و عملشان با هم یکی میشود که معلوم نیست ابتدا این سخن را گفتند یا ابتدا خودشان اقدام به نشستن کردند!
ب. ...
5) «الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا»
چرا با اینکه معلوم است خط و مشی شیهدان درست نقطه مقابل خط و مشی منافقان است، چرا تعبیر «قالوا لاخوانهم: برادرشان را گفتند» را به کار برد؟ بسته به اینکه مقصود از «اخوانهم» چه باشد، احتمالات مختلفی برای مراد از این آیه میتوان در نظر گرفت:
الف. مقصود، برداران نَسَبی آنهاست (مجمع البیان، ج2، ص879)؛ و آوردن این تعبیر به انضمام اینکه «نشستند» توبیخ آنان را شدیدتر میکند چرا که دیدند برادرانشان در عرصه خطر رفتند ولی به یاری آنان نشتافتند و به غم مرگ عزیزانشان مبتلا شدند. (المیزان، ج4، ص60)
ب. مقصود کسانی هستند که از آنان حرفشنوی دارند است؛ یعنی آنان در میان کسانی که از آنان حرفشنوی دارند، اقدام شهداء را تخطئه کردند.
ج. مقصود خود همان شهدا هستند؛ یعنی میخواهد نحوه موضعگیری ریاکارانه منافقان را نشان دهد: منافقان وقتی میخواهند اقدام شهیدان و جانبازان در دفاع از دین و ناموس را تخطئه کنند، ژست خیرخواهانه و دلسوزانه به خود میگیرند و خود را برادر آنها معرفی میکنند.
د. مقصود مجاهدانی هستند که از میدان جنگ برگشتهاند؛ یعنی قرآن میخواهد به روابط صمیمی انسانها در جامعه دینی اشاره کند که چنان رابطه برادری در میان مومنان رواج دارد (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛ حجرات/10) که منافقان هم وقتی در این جامعه میخواهند با دیگران سخن بگویند آنان را به عنوان برادران خود خطاب میکنند.
ه. ...
6) «الَّذینَ قالُوا ... لَوْ أَطاعُونا»
چرا منافقان از تعبیر «لو اطاعونا: اگر از ما اطاعت میکردند» که کاملا از موضع بالاست، استفاده کردند، نه از تعابیری مانند «اگر به سخن ما توجه میکردند» یا «اگر همراه ما میبودند» یا ... ؟
الف. منافقان، خود را رهبر فکری دیگران میدانند. (تفسیر نور، ج2، ص194)
ب. قرآن میخواهد با آوردن این تعبیر، به ما هشدار دهد که هر کاری که انجام دهید بالاخره از منطق کسی اطاعت کردهاید؛ و این گونه نیست که اطاعت نکردن از دستور خدا و رسول، به معنای رهایی از هر گونه اطاعتی باشد؛ بلکه انسان خواهناخواه از منطقی - و لذا از کسانی که آن منطق را میگسترانند- اطاعت میکند. چنانکه در آیه 1 سوره احزاب انسان را در میان دو اطاعت مخیر کرد: اطاعت از خدا در مقابل اطاعت از کافرو منافق.
تفصیل بحث در ضمن آیه «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقین» (احزاب/1) جلسه 420 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-1/ بویژه تدبرهای 3 و 4.
همچنین برای تفصیل بیشتر میتوانید به آیه «فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً» (فرقان/52) و بحثهای جلسه 207 http://yekaye.ir/al-furqan-025-52/ بویژه تدبرهای 3 و 4؛ و آیه «وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ» (احزاب/48) و بحثهای جلسه 537 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-48/ بویژه تدبرهای 1 تا 3 مراجعه کنید.
ج. ...
7) «لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا»
منافقان، روحیهی خانوادههای شهدا را تضعیف میکنند. (تفسیر نور، ج2، ص194)
8) «وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا»
ایمان به مقدّر بودن مرگ، سبب شجاعت و پذیرش رفتن به جبهه است و در بینش منافقان، شهادت و سعادت اخروی جایگاه ندارد. (تفسیر نور، ج2، ص195)
9) «الَّذینَ قالُوا ... لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ»
کسی در جهاد فی سبیل الله شرکت نکند، طبیعتا کشته نمیشود؛
اما اشتباه بزرگ منافقان این است که «کشته نشدن در جنگ» را معادل «زنده ماندن» میگیرند؛ یعنی میپندارند اگر کسی در جنگ کشته نشود، پس زنده میماند؛ اما خداوند این معادله را این گونه به هم میزند که:
بالاخره مرگ،
اولا گریزناپذیر است،
و ثانیا از نظر شما نامعلوم است ولی در علم خداوند کاملا معلوم و مقدر میباشد؛
پس اگر قرار باشد بمیرید، از جنگ هم فرار کنید، باز در همان زمان مقدر میمیرید؛ و اگر قرار باشد زنده بمانید در سختترین شرایط جنگی هم واقع شوید زنده خواهید ماند.
تاملی با خویش
آیا واقعا در ته دلِ ما این سخن منافقان مستقر نیست که «اگر در جهاد شرکت نکنیم، زنده میمانیم؟!»
و آیا مهمترین علت ذلیل شدن بسیاری از افراد، این نیست که به خاطر دلبستگی به زندگی دنیوی، فریب این ناصواب منافقان را خوردهاند؟! (حدیث4)
حکایت
جوانی در دوره دفاع مقدس به سن سربازی رسید. مادرش با توجه به ثروت و نفوذ شوهرش کاری کرد که پسرش از رفتن به سربازی معاف شد. اندکی بعد آن جوان با دوچرخهای تصادف کرد و سرش به جدول کنار خیابان خورد و پیش از آنکه به بیمارستان برسد مُرد!
در مراسمی که برایش گرفتند مادرش ناله میزد:
من خیال میکردم که با کاری که کردم، او را از خطر مرگ رها کردم؛ نفهمیدم که مرگ برایش مقدر بود و با کاری که کردم فقط او را از سعادت شهادت محروم نمودم!
10) «الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»
آنان چنان گفتند، بگو چنین کنید، اگر راست میگویید!
این مواجهه قرآن، نه تنها نشان میدهد که باید با تبلیغات سوء منافقان برخورد کرد. (تفسیر نور، ج2، ص195)
بلکه بسیاری از اوقات برای نشان دادن دروغ منافق، باید در مقام عمل، منطق او را به چالش کشید!
شبیه این استدلال را خداوند در مقابل یهودیانی که بهشت را تنها از آن خود میدانستند مطرح میکند که اگر واقعا براش شما چنین جایگاه تضمین شدهای وجود دارد مرگ را آرزو کنید اگر راست میگویید (قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین؛ بقره/94)
[1] . قَعَدُوا: ماده «قعد» به معنای «نشست» در مقابل «قام: ایستاد» میباشد و وقتی با حرف «لـ» در ادامهاش میآید به معنای «در کمین نشستن» و مترصد بودن میباشد و به زنان یائسه هم از این جهت «قاعده» (جمع آن: قواعد) میگویند (نور/60) که گویی دیگر از اینکه حائض شوند و کسی دنبال ازدواج با آنها باشد، بر زمین نشستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص679) (جلسه 236 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-16/)
[2] . و قوله: فَادَّارَأْتُمْ فِیها (البقرة/72)، هو تفاعلتم، أصله: تَدَارَأْتُمْ، فأرید منه الإدغام تخفیفا، و أبدل من التاء دال فسکّن للإدغام، فاجتلب لها ألف الوصل فحصل على افّاعلتم. قال بعض الأدباء: ادّارأتم افتعلتم، و غلط من أوجه:
أولا: أنّ ادّارأتم على ثمانیة أحرف، و افتعلتم على سبعة أحرف.
و الثانی: أنّ الذی یلی ألف الوصل تاء، فجعلها دالا.
و الثالث: أنّ الذی یلی الثانی دال، فجعلها تاء.
و الرابع: أنّ الفعل الصحیح العین لا یکون ما بعد تاء الافتعال منه إلّا متحرّکا، و قد جعله هاهنا ساکنا.
الخامس: أنّ هاهنا قد دخل بین التاء و الدّال زائد. و فی افتعلت لا یدخل ذلک.
السادس: أنه أنزل الألف منزل العین، و لیست بعین.
السابع: أنّ افتعل قبله حرفان، و بعده حرفان، و ادّارأتم بعده ثلاثة أحرف.
[3] . در جلسه 189، حدیث1 http://yekaye.ir/al-hajj-022-001/
و جلسه 252، حدیث1 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-32/
و جلسه 460، حدیث1 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-14/
و جلسه 561، پاورقی3 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-73/
و جلسه 566، پاورقی4 http://yekaye.ir/al-lail-92-6/
و جلسه 773، پاورقی1 http://yekaye.ir/ya-seen-36-26/
[4] . در الغارات با اندکی تفاوت نقل شده است:
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَبَایَةَ قَالَ: کَتَبَ عَلِیٌّ ع إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ مِصْرَ:
.... وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمَوْتَ لَیْسَ مِنْهُ فَوْتٌ فَاحْذَرُوهُ قَبْلَ وُقُوعِهِ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّکُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ وَ جِدُّوا لِلثَّوَابِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَکُمْ وَ إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ فَهُوَ أَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِیکُمْ وَ الدُّنْیَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِکُمْ فَأَکْثِرُوا ذِکْرَ الْمَوْتِ عِنْدَ مَا تُنَازِعُکُمْ إِلَیْهِ أَنْفُسُکُمْ مِنَ الشَّهَوَاتِ فَإِنَّهُ کَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً وَ کَانَ «6» رَسُولُ اللَّهِ ص کَثِیراً مَا یُوصِی أَصْحَابَهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ فَیَقُولُ «7» أَکْثِرُوا ذِکْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ هَادِمُ اللَّذَّاتِ حَائِلٌ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الشَّهَوَات