837) سوره آلعمران (3) آیه 166 وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی ا
بسم الله الرحمن الرحیم
837) سوره آلعمران (3) آیه 166
وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنینَ
28 محرم 1440
ترجمه
و آنچه روزی که دو گروه با هم رو در رو شدند به شما رسید، پس به اذن خدا بود؛ و برای اینکه مومنان را معلوم دارد؛
اختلاف قرائت[1]
نکات ادبی[2]
حدیث
1) ابوبصیر میگوید: از امام باقر ع شنیدم که فرمود:
به خدا سوگند قطعا از همدیگر متمایز خواهید شد و به خدا سوگند قطعا خالص خواهید شد و به خدا سوگند قطعا غربال خواهید شد همان طور که «زوان»* را از گندم غربال کنند.
الغیبة للنعمانی، ص205
أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَی الْعَلَوِیُّ الْعَبَّاسِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَقُولُ وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ کَمَا یُغَرْبَلُ الزُّؤَانُ مِنَ الْقَمْحِ.
* «زوان» دانهای است تلخ و از گندم کوچکتر که در مزارع گندم میروید.
2) از امام باقر ع روایت شده است:
همانا حکایت شیعیان ما حکایت خرمنی است از گندم، که آفت در آن میافتد و پاکش میکنند دوباره آفت در آن میافتد و باز پاکش میکنند تا چیزی از آن بماند که دیگر آفت نتواند بدان ضرر برساند؛ و این گونه است که شیعیان ما متمایز و خالص میشوند تا جماعتی از آنان بماند که هیچ فتنه ای بدان ضرر نرساند.
الغیبة للنعمانی، ص211
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ رَبَاحٍ الزُّهْرِیُّ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ عِیسَی الْحَسَنِیُّ عَن الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقِرُ ع:
إِنَّمَا مَثَلُ شِیعَتِنَا مَثَلُ أَنْدَرٍ یَعْنِی بَیْدَراً فِیهِ طَعَامٌ فَأَصَابَهُ آکِلٌ فَنُقِّیَ ثُمَّ أَصَابَهُ آکِلٌ فَنُقِّیَ حَتَّی بَقِیَ مِنْهُ مَا لَا یَضُرُّهُ الْآکِلُ وَ کَذَلِکَ شِیعَتُنَا یُمَیَّزُونَ وَ یُمَحَّصُونَ حَتَّی تَبْقَی مِنْهُمْ عِصَابَةٌ لَا تَضُرُّهَا الْفِتْنَةُ.[3]
3) از امام صادق ع روایت شده است که هنگامی که پس از کشته شدن عثمان مردم با امیرالمومنین ع بیعت کردند ایشان بر منبر رفت و خطبهای خواندند و در فرازی از آن خطبه فرمودند:
همانا بلیه و مصیبتهای شما برگشت به همان شکلی که روزی که خداوند پیامبرش را برانگیخت بدان مبتلا شدید؛ و به کسی که او را به حق برانگیخت سوگند که قطعا به بلا میافتید، چه بلاهایی؛ و غربال میشوید چه غربالشدنی؛ تا جایی که زیردستانتان بالا روند و بالدستان به زیر کشیده شوند؛ و بر سبقتگیرندگان کسانی سبقت گیرند که به قصور مبتلا بودند؛ و سبقتگیرندگانی که سبقت میگرفتند قاصر شوند؛ به خدا سوگند که نه نشانهای را مخفی کردم و نه دروغی بستم؛ و به من در مورد این مقام و این روز خبر دادهاند.
الکافی، ج1، ص369؛ الغیبة للنعمانی، ص201-202
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ وَ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع لَمَّا بُویِعَ بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ خَطَبَ بِخُطْبَةٍ ذَکَرَهَا یَقُولُ فِیهَا
أَلَا إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً حَتَّی یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا کَتَمْتُ وَسِمَةً وَ لَا کَذَبْتُ کَذِبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْیَوْمِ.[4]
4) از امام صادق ع روایت شده است:
همانا اهل حق همواره از زمانی که بودند در شدت و سختی بودند؛ اما این برای مدتی کوتاه است و سپس عافیتی طولانی.
الکافی، ج2، ص255
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ رِبَاطٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:
إِنَّ أَهْلَ الْحَقِّ لَمْ یَزَالُوا مُنْذُ کَانُوا فِی شِدَّةٍ أَمَا إِنَّ ذَلِکَ إِلَی مُدَّةٍ قَلِیلَةٍ وَ عَافِیَةٍ طَوِیلَةٍ.
تدبر
1) «وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ»
اگر در جنگ با دشمن و یا در هر معرکه دیگری آسیب و مصیبتی به مومنان برسد، این گونه نیست که امور از دست خداوند بیرون شده باشد؛ همه اینها به اذن خداوند و مقدر شده در برنامه الهی است.
2) «وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ»
شکستها و پیروزیها، به ارادهی خداوند محقّق میشود که همان سنّتهای اوست. (تفسیر نور، ج2، ص192)
3) «وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ ... لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنینَ»
مهمترین هدف خداوند از مبتلا کردن جماعت مومنان به سختیها و مصیبتهای که در جنگها و سایر شرایط بدانان میرسد، این است که مومنان واقعی از مدعیان دروغین ایمان متمایز شوند.
به تعبیر دیگر،
حوادث تلخ و شیرین، میدان آزمایش و شناسایی انسانهاست. (تفسیر نور، ج2، ص193)
4) «وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ»
و آنچه روزی که دو گروه با هم رو در رو شدند به شما رسید، پس به اذن خدا بود؛
و واضح است که منظور از این اذن، اذن تکوینی است؛ نه اذن تشریعی.
نکته تخصصی خداشناسی و دینشناسی
خداوند دو گونه اراده در عالم دارد؛ اراده تکوینی؛ که هر آنچه که در عالم رخ دهد به این اراده خداوند وابسته است؛ حتی شیطان هم هر عملی انجام می دهد از محدوده اراده تکوینی خداوند خارج نیست؛ و اراده تشریعی، یعنی آنچه خداوند بدان دستور داده است و انجام آن را از ما میخواهد.
به همین ترتیب، اذن و اجازه دادن خداوند هم در همین دو معناست:
هیچ واقعهای در عالَم رخ نمی دهد مگر با اذن تکوینی خداوند؛ اما البته خداوند تشریعا اذن به گناه نداده است.
مطابق با این دو اذن خداوند می توان از دو مفهوم «اختیار داشتن ما» و «حق داشتن ما» سخن گفت: خداوند به اذن تکوینی به ما اختیار داده است؛ و به اذن تشریعی به ما برای انجام کارهایی حق داده است؛ پس اینکه خداوند به ما اختیار داده است، به این معنا نیست که در هر عرصهای که اختیار داریم، حق هم داریم.
خلط بین اذن تکوینی و اذن تشریعی، و نیز بین اختیار و حق، از مهمترین عرصههای سوءاستفاده افراد از نام خدا برای هوسرانیهای خویش است.
نمونه بارزش این است که میگویند خداوند به من اختیار [= اذن تکوینی] داده است که چنین بکنم یا نکنم (مثلا خدا به من اختیار داده که نماز بخوانم یا نخوانم، یا به من اختیار داده که حجاب داشته باشم یا بیحجاب باشم، یا ...) پس حق دارم [اذن تشریعی]که نماز نخوانم، یا بیحجاب باشم، یا ...!
5) «لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصیبَةٌ ... هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ ... وَ ما أَصابَکُمْ ... فَبِإِذْنِ اللَّهِ»
آن مصیبتی که به مومنان رسید را در آیه قبل ناشی از خود مومنان دانست؛ و در این آیه به اذن خدا دانست؛
این موید آن معنا در آیه قبل است که علت وقوع این مصیبت بر مومنان را همان تقاضای آنها در جنگ بدر دانسته بود که خداوند با آنان شرطی کرده بود؛ و حالا میفرماید این همان اذن خدا و شرط خداست که حاصل شد. (المیزان، ج4، ص60)
6) «لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصیبَةٌ ... هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ ... وَ ما أَصابَکُمْ ... فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنینَ»
این مصیبت را هم ناشی از خود مومنان دانست، هم به اذن خدا خواند و هم برای معلوم کردن مومنان؛
کارهای خداوند میتواند در آن واحد وجوه متعدد داشته باشد؛ و یک وجه به معنای نفی سایر وجوه نیست:
مثلا اینکه واقعهای از باب عقوبت و نتیجه اعمال خود افراد باشد بدین معنا نیست که خداوند در همان واقعه، قصد آزمایش و خالص کردن مومنان را ندارد.
[1] . قراءه الجماعة « الْجَمْعانِ» بالالف؛ و قری «الجمعین» بایلء و الفاعل المضمر [بمعنی] و الذی اصابکم یوم التقی محمدٌ الجمعین (معجم القرائات، ج1، ص617؛ به نقل از اعراب القرائات الشواذ، ج1، ص355)
[2] . درباره حرف «فـ» در ابتدای فبإذن الله، بحثهایی مطرح است:
فبإذن اللّه، و هو على إضمار أی: فهو بإذن اللّه. و دخول الفاء هنا. قال الحوفی: لما فی الکلام من معنى الشرط لطلبته للفعل. و قال ابن عطیة: و دخلت الفاء رابطة مسددة. و ذلک للإبهام الذی فی ما فأشبه الکلام الشرط، و هذا کما قال سیبویه: الذی قام فله درهمان، فیحسن دخول الفاء إذا کان القیام سبب الإعطاء انتهى کلامه. و هو أحسن من کلام الحوفی، لأن الحوفی زعم أن فی الکلام معنى الشرط. و قال ابن عطیة: فأشبه الکلام الشرط. و دخول الفاء على ما قاله الجمهور و قرروه قلق هنا، و ذلک أنهم قرّروا فی جواز دخول الفاء على خبر الموصول أنّ الصلة تکون مستقلة، فلا یجیزون الذی قام أمس فله درهم، لأن هذه الفاء إنما دخلت فی خبر الموصول لشبهه بالشرط. فکما أن فعل الشرط لا یکون ماضیا من حیث المعنى، فکذلک الصلة. و الذی أصابهم یوم التقى الجمعان هو ماض حقیقة، فهو إخبار عن ماض من حیث المعنى. فعلى ما قرّروه یشکل دخول الفاء هنا. و الذی نذهب إلیه: أنه یجوز دخول الفاء فی الخبر واصلة ماضیة من جهة المعنى لورود هذه الآیة، و لقوله تعالى: «وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ» و معلوم أن هذا ماض معنى مقطوع بوقوعه صلة و خبر، أو یکون ذلک على تأویل: و ما یتبین إصابته إیاکم. کما تأولوا: «إن کان قمیصه قدّ» أی إن تبین کون قمیصه قدّ. و إذا تقرّر هذا فینبغی أن یحمل علیه قوله تعالى: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» فإن ظاهر هذه کلها إخبار عن الأمور الماضیة. و یکون المعنى على التبین المستقبل (البحر المحیط، ج3، ص421-422)
[3] . قریب به این مضمون در تفسیر العیاشی، ج1، ص199 از امام صادق ع چنین روایت شده است:
عن الحسن بن علی الوشاء بإسناد له یرسله إلى أبی عبد الله ع قال و الله لتمحصن و الله لتمیزن و الله لتغربلن حتى لا یبقى منکم إلا الأندر، قلت: و ما الأندر قال: البیدر [الأبذر] و هو أن یدخل الرجل فیه الطعام یطین علیه ثم یخرجه قد أکل بعضه بعضا، فلا یزال ینقیه ثم یکن علیه ثم یخرجه حتى یفعل ذلک ثلاث مرات، حتى یبقى ما لا یضره شیء.
[4] . در همین مضامین این دو روایت هم قابل توجهاند:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُحَمَّدِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی شَرِیفُ بْنُ سَابِقٍ التَّفْلِیسِیُّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ التَّفْلِیسِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّهُ قَالَ: الْمُؤْمِنُونَ یُبْتَلَوْنَ ثُمَّ یُمَیِّزُهُمُ اللَّهُ عِنْدَهُ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یُؤْمِنِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْیَا وَ مَرَائِرِهَا وَ لَکِنْ آمَنَهُمْ فِیهَا مِنَ الْعَمَى وَ الشَّقَاءِ فِی الْآخِرَةِ ثُمَّ قَالَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع یَضَعُ قَتْلَاهُ بَعْضَهُمْ إِلَى بَعْضٍ ثُمَّ یَقُولُ قَتْلَانَا قَتْلَى النَّبِیِّین (الغیبة للنعمانی، ص211)
أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ أَخْبَرَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى عَنْ رَجُلٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِیِّ مِنْ بَنِی مُسْلِیَةٍ عَنْ مِهْزَمِ بْنِ أَبِی بُرْدَةَ الْأَسَدِیِّ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ لَتُکْسَرُنَّ تَکَسُّرَ الزُّجَاجِ وَ إِنَّ الزُّجَاجَ لَیُعَادُ فَیَعُودُ کَمَا کَانَ وَ اللَّهِ لَتُکْسَرُنَّ تَکَسُّرَ الْفَخَّارِ فَإِنَّ الْفَخَّارَ لَیَتَکَسَّرُ فَلَا یَعُودُ کَمَا کَانَ وَ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ وَ وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَقَلُّ وَ صَعَّرَ کَفَّه (الغیبة للنعمانی، ص207)