سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه آیه 164 سوره آل عمران

ادامه آیه 164 سوره آل عمران

حدیث

 

 

4) از امام حسین ع روایت شده است که یهودی‌ای از علمای شام که بر تورات و انجیل و زبور و صحف انبیای دیگر مسلط بود به مجلسی آمد که در آن مجلس، حضرت علی بن ابی‌طالب ع و ابن‌عباس و ابن‌مسعود و ابوسعید جُهَنی حضور داشتند و گفت: امت محمد! شما معتقدید که هر درجه و فضیلتی که هر پیامبری قبلا داشته، پیامبر شما هم از آن بهره‌مند است. آیا اگر از شما سوال کنم جواب مرا می‌دهید؟

همگی عقب کشیدند و علی بن ابی‌طالب ع فرمود: بله، خداوند هیچ درجه و فضیلتی به هیچ پیامبری نداد مگر اینکه همه آنها را در حضرت محمد ص جمع کرد و به ایشان علاوه بر آن هم درجات و فضایلی بخشید.

یهودی گفت: پس تو جوابم را می‌دهی؟

فرمود: بله، و امروز از فضایل رسول خدا ص مطالبی برایت خواهم گفت که خداوند آن را مایه چشم‌روشنی مومنان قرار می‌دهد و شک را از شک‌کنندگان در فضایل آن حضرت می‌زداید؛ او هرگاه خودش فضیلتی از خود را نقل می‌کرد در ادامه‌اش می‌فرمود «و این فخری نیست» و من برایت فضائلش را نقل کنم بدون اینکه توهینی به سایر انبیاء شود یا بخواهم از فضایل آنها بکاهم، بلکه از باب شکرگزاری به درگاه خداوند است بر اینکه شبیه آنچه بدانها داد را بر حضرت محمد ص عطا فرموده و اضافه هم داده است.

یهودی گفت: پس از تو سوال می‌کنم و برایش جواب آماده کن:

فرازهایی از این روایت قبلا گذشت[1]. در فرازی دیگر از آن حدیث آمده است:

یهودی گفت: این موسی بن عمران است که خداوند عز و جل به او توراتی بخشید که در آن حکم خداست!

حضرت علی ع فرمود:‌ بله چنین بود، و به حضرت محمد ص از آن برتر را بخشید؛ به حضرت محمد به ازای انجیل، سوره بقره و سوره مائده را بخشید؛

و به ازای تورات سوره‌های «طواسین» (سوره‌هایی که با «طس» شروع می‌شوند، یعنی شعراء، نمل و قصص) و «طه» و نیمی از سوره‌های مفصل [بنا بر قول مشهور، 68 سوره پایانی قرآن - از سوره محمد ص تا سوره ناس - به سور مفصل معروفند] و سوره‌های «حوامیم» [سوره‌هایی که با «حم» شروع می‌شوند که 7 سوره‌اند، از سوره غافر تا احقاف] را؛

و به ازای زبور نیمه دیگر سوره‌های مفصل و سوره‌های «تسابیح» [ظاهرا مقصود همان «مسبحات» است یعنی سوره‌هایی که با تسبیح شروع می‌شوند که در مورد تعداد آنها اختلاف نظر است و ظاهرا عبارتند از سراء، حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی] را؛

و به ازای صُحُف ابراهیم و موسی ع، سوره بنی‌اسرائیل و سوره برائت [= سوره توبه] را؛

و خداوند عز و جل برای حضرت محمد سوره‌های «سَبعِ طِوال» [= هفت‌تای طولانی، که منظور بقره ، آل عمران ، نساء ، مائده ، انعام ، اعراف و توبه است؛ که برخی به جای توبه، سوره یونس و برخی سوره کهف را برشمرده‌اند] و فاتحة الکتاب [= سوره حمد] که همان «سبع مثانی و القرآن العظیم» است (اشاره به آیه 78 سوره حجر] را افزون داد؛

و به او کتاب و حکمت بخشید.

الاحتجاج (للطبرسی)، ج1، ص215

رُوِیَ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ:

إِنَّ یَهُودِیّاً مِنْ یَهُودِ الشَّامِ وَ أَحْبَارِهِمْ کَانَ قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ الْأَنْبِیَاءِ ع وَ عَرَفَ دَلَائِلَهُمْ جَاءَ إِلَى مَجْلِسٍ فِیهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ فِیهِمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ ابْنُ مَسْعُودٍ وَ أَبُو سَعِیدٍ الْجُهَنِیُ‏ فَقَالَ یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ مَا تَرَکْتُمْ لِنَبِیٍّ دَرَجَةً وَ لَا لِمُرْسَلٍ فَضِیلَةً إِلَّا أَنْحَلْتُمُوهَا نَبِیَّکُمْ فَهَلْ تُجِیبُونِّی عَمَّا أَسْأَلُکُمْ عَنْهُ؟ فَکَاعَ الْقَوْمُ عَنْهُ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع نَعَمْ مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِیّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِیلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَ مُحَمَّداً عَلَى الْأَنْبِیَاءِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً فَقَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ فَهَلْ أَنْتَ مُجِیبِی؟ قَالَ لَهُ نَعَمْ سَأَذْکُرُ لَکَ الْیَوْمَ مِنْ فَضَائِلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا یُقِرُّ اللَّهُ بِهِ عَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَکُونُ فِیهِ إِزَالَةٌ لِشَکِّ الشَّاکِّینَ فِی فَضَائِلِهِ ص إِنَّهُ کَانَ إِذَا ذَکَرَ لِنَفْسِهِ فَضِیلَةً قَالَ وَ لَا فَخْرَ وَ أَنَا أَذْکُرُ لَکَ فَضَائِلَهُ غَیْرَ مُزْرٍ بِالْأَنْبِیَاءِ وَ لَا مُنْتَقِصٍ لَهُمْ وَ لَکِنْ شُکْراً لِلَّهِ عَلَى مَا أَعْطَى مُحَمَّداً ص مِثْلَ مَا أَعْطَاهُمْ وَ مَا زَادَهُ اللَّهُ وَ مَا فَضَّلَهُ عَلَیْهِمْ قَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ إِنِّی أَسْأَلُکَ فَأَعِدَّ لَهُ جَوَاباً قَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع هَاتِ! قَالَ الْیَهُودِیُّ: ...

فَقَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ فَهَذَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ التَّوْرَاةَ الَّتِی فِیهَا حُکْمُهُ.

قَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع فَلَقَدْ کَانَ کَذَلِکَ وَ مُحَمَّدٌ ص أُعْطِیَ مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْهُ أُعْطِیَ مُحَمَّدٌ الْبَقَرَةَ وَ سُورَةَ الْمَائِدَةِ بِالْإِنْجِیلِ وَ طَوَاسِینَ وَ طَهَ وَ نِصْفَ الْمُفَصَّلِ وَ الْحَوَامِیمَ بِالتَّوْرَاةِ وَ أُعْطِیَ نِصْفَ الْمُفَصَّلِ وَ التَّسَابِیحَ بِالزَّبُورِ وَ أُعْطِیَ سُورَةَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ بَرَاءَةَ بِصُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى ع وَ زَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً السَّبْعَ الطِّوَالَ وَ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَ هِیَ السَّبْعُ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ وَ أُعْطِیَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَة. ...

 

تدبر

 

2) «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً ...»

با اینکه فرستادن پیامبر برای هدایت انسانها منتی بر همه انسانهاست، چرا این را منتی بر مومنان دانست؟

الف. چون این نعمت بر آنان عظیم‌تر است چرا که از آن هدایت می‌جویند و آنان‌اند که از بیاناتش بهره می‌برند. (مجمع‌البیان، ج2، ص875)

ب. چون تنها مومنان‌اند که قدر این نعمت را می‌دانند و عظمت آن را درک می‌کنند.

ج. ...

 

3) «بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ»

مقصود از «من انفسهم» چیست؟

الف. از جماعت خودشان؛ یعنی کسی که در میان خودشان زندگی کرده بود، سابقه‌اش، صدق و امانتداری‌اش، اینکه در جایی تعلیم ندیده و کتابی نخوانده و ... را می‌دانستند؛ که همه اینها مشوقی است که به او ایمان بیاورند. (مجمع البیان، ج‏2، ص876)

ب. از هم‌زبان‌های خودشان، کسی که به زبان خود آنها سخن می‌گوید و کار برایشان راحت می‌شود. (مجمع البیان، ج‏2، ص876)

ج. از انسانها، یعنی او را از خود همین انسانها فرستادیم، نه از جن یا از فرشتگان، که او را از خودشان ندانند. (مجمع البیان، ج‏2، ص876)

د. ...

 

4)‌ «وَ یُزَکِّیهِمْ»

مقصود از اینکه آنان را «تزکیه نماید» چیست؟

الف. «زکاء» اطاعت و اخلاص برای خداست و مقصود این است که آنان را مطیع و مخلص گرداند. (ابن‌عباس، به نقل از مجمع البیان، ج1، ص395)

ب. یعنی آنان را از آلودگی‌های شرک پاک کند و از آن خالص نماید. (ابن جریح، به نقل از مجمع البیان، ج1، ص395)

ج. یعنی آنان را به سوی ایمان و اعمال صالحی بخواند و سوق دهد که مایه پاک شدن و تزکیه آنان شود. (جبائی، به نقل از مجمع البیان، ج1، ص395)

د. شهادت دهد که آنان در روز قیامت از «ازکیاء» (پاکان) هستند همان گونه که بر آنچه هر کسی کسب کرده شهادت می‌دهد. (أصم، به نقل از مجمع البیان، ج1، ص395)

ه. «زکات» ، نمو  و رشد نیکویی است که با خیر و برکت همراه باشد؛ پس «تزکیه آنان» یعنی با عادت دادن آنان به اعمال صالح، آنان را به نحو مناسبی رشد دارد تا بدان سبب در انسانیتشان به کمال برسند و حال و روزشان در دنیا و آخرت مناسب شود سعادتمند زندگی کنند و سعادتمند بمیرند. (المیزان، ج‏19، ص265)

و. ...

 

5) «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»

مهمترین کارهایی که پیامبر انجام می‌دهد عبارت است از:

الف. تلاوت آیات الهی بر مومنان

ب. تزکیه و به پاکی رساندن مومنان

ج. تعلیم کتاب و حکمت به مومنان

غالبا وقتی از انسان و ابعاد وجودی او که باید مسیر رشد و تعالی الی الله را بپیماید سخن گفته می‌شود بر دو عرصه معرفت و اخلاق تاکید می‌شود و وظیفه اصلی پیامبران را ارتقای معرفتی و اخلاقی انسانها معرفی می‌کنند؛

اما در این آیه و نیز در تمامیِ آیاتی که ناظر به مقام فرستادن رسول برای رشد و ارتقای انسانها بوده، قبل از بیان این دو بعد (با تعبیر تزکیه و تعلیم)، از تلاوت آیات بر افراد سخن گفته است. (بقره/129[2] و 151[3]؛ آل عمران/164 و جمعه/2[4])

چرا؟

الف. این، مقدمه آن است؛ با این بیان که:

الف. عبارت اول ناظر به این است که آیات و معجزات بر مردم عرضه شود و بدانند که او پیامبر خداست؛ و وقتی این حاصل شد امکان تعلیم و تزکیه مهیا می‌شود. (مجمع البیان، ج1، ص395)

الف. 2. تعلیم در ادامه تلاوت است؛ ابتدا باید آیات به گوش مخاطب برسد تا سپس آماده شود که مطالبش را به وی آموزش دهند. (البحر المحیط، ج1، ص626)

الف.3. تلاوت آیات خدا بر مردم، برای بیدار ساختن اندیشه‏ها در پرتو آیات گیرا و جذاب و کوبنده‏اى است که از مجراى وحى بر قلب پیامبر ص نازل مى‏شود؛ هنگامى که عباراتى را پشت سر هم و روى نظام صحیحى بخوانند، عرب از آن تعبیر به «تلاوت» مى‏کند، بنا بر این تلاوت منظم و پى در پى مقدمه‏اى است براى بیدارى و ایجاد آمادگى، براى تعلیم و تربیت. (تفسیر نمونه، ج1، ص456)

الف.4. ...

ب. این در عرضِ آن است؛ یعنی همان طور که مقدمه بودن تعلیم برای تزکیه، دلیل نمی‌شود که خود تعلیم معارف عظیم قرآنی موضوعیت نداشته باشد، تلاوت آیات هم اگرچه مقدمه‌ای برای تعلیم و تربیت است؛ اما در عین حال خودش هم عرصه مستقلی است که اهمیت خودش به هیچ وجه کمتر از آن دو عرصه دیگر نیست؛

به تعبیر دیگر، تلاوت آیات ناظر به ارائه خود الفاظ قرآن است و از این جهت با تعلیم کتاب که بیان معانی و آموزه‌های قرآن است، متفاوت است (المیزان، ج1، ص330) و اینکه [ارائه] قرآن [توسط پیامبر ص] را یکبار با کلمه «[تلاوت] آیات»‌ یاد کرد و یکبار دیگر با کلمه «[تعلیم] کتاب» برای این است که نشان دهد خداوند با هریک از این عناوین یک منت خاصی متمایز از عنوان دیگر بر انسانها گذاشته است (المیزان، ج19، ص265)؛

و آنچه موجب شده که خود تلاوت هم مستقلا مورد توجه قرار بگیرد، این است که:

ب.1. خود الفاظ وحی عیناً باقی بماند و دچار تحریف نشود؛ بویژه که این الفاظ و نظم آنان یکی از معجزات پیامبر است. (مفاتیح الغیب، (فخر رازی) ج‏4، ص59)

ب.2. خود تلاوت آنها مصداق عبادت و اطاعت خداوند است، چنانکه قرائت متن این آیات در نماز و برخی دیگر از عبادات واجب است (مفاتیح الغیب، (فخر رازی) ج‏4، ص59)

ب.3. ساحت زبان و بیان، یکی از ساحات عظیم و اصلی وجود انسان است که موضوعیت و اهمیت آن به هیچ وجه کمتر از ساحت معرفت و اخلاق نیست:

نکته تخصصی انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی

چنانکه قبلا در بحث «تعلیم اسماء» اشاره شد (جلسه 221، تدبر3 http://yekaye.ir/baqare-2-31/) اساساً بهره‌مندی از ساحت زبان بوده که امکان تفاوت عظیم بین انسان و حیوانات را فراهم آورده [مثلا مهمترین عامل پیشرفت بشری، که حیوانات از آن محروم‌اند، این است که اطلاعاتی که هرکس به دست می‌آورد از طریق زبان و کتابت، ثبت و در اختیار دیگران قرار می‌گیرد و معرفت هر انسانی بسیار بیش از آن که محصول تجربه و استدلال خودش باشد محصول مطالعه و دریافت مطالب از دیگران است] و چون این ساحت خودش موضوعیت دارد، معجزه جاویدان به گونه‌ای است که الفاظش هم به نحو خاص از جانب خداوند معین شده است و تلاوت و صیانت از خود این الفاظ موضوعیت دارد.

در ادبیات قرآنی، شاید آن اندازه که به «بیان» (خَلَقَ الْإِنْسان‏؛ عَلَّمَهُ الْبَیان‏؛‌الرحمن/3-4) و تعلیم با قلم (الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ؛ علق/4-5) در آفرینش و دریافتِ علمی انسان اشاره کرده است، بر روشهای مستقیم تاکید نکرده باشد.

بدین ترتیب، قرآن صرفا تجربه و کشف و شهود یک انسان متعالی نیست، تا اینکه بعدا شبهه «بسط تجربه نبوی» پیش آید؛  بلکه اگر ملاک کشف و شهود معصوم باشد می‌دانیم که پیامبر شهودات فراوانی داشته و محصول آنها را با احادیث قدسی و مانند آن بیان کرده، ولی هیچگاه «حدیث قدسی» همتای «قرآن»‌ نیست، و همه مومنان افق قرآن را بسیار بالاتر از حدیث قدسی و سایر کلمات معصومین می‌دانند.

اگر همین نکته را جدی بگیریم، مواجهه ما با قرآن بسیار تغییر خواهد کرد؛ و دیگر به این بهانه که «من فلان مطلب را در قرآن نیافتم» ظرفیت عظیم قرآن کریم - که هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در این کتاب مبین آمده است: وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبین‏؛ انعام/59 - را انکار نخواهیم کرد.

 

6) «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»

با اینکه می‌دانیم که انسان تا عملی را نیاموزد نمی‌تواند در مسیر پاکی و تزکیه عمل کند؛ و وقتی هم که حضرت ابراهیم برای آیندگان دعا کرد از خداوند ابتدا تعلیم کتاب و حکمت را خواست و بعد تزکیه را: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ» (بقرة/129)، پس چرا در این آیه تزکیه را مقدم بر تعلیم کتاب و حکمت آورد؟

الف. حضرت ابراهیم ع در مقام دعا بود، و چون مرتبه علوم و معارف به خودی خود برتر است و به حقیقتِ جان آدمی مربوط می‌شود، در مقایسه با مساله تزکیه که به مرتبه عمل آدمی مربوط می‌شود، آن را مقدم داشت. اما اینجا ناظر به اقدام پیامبر ص و کاری است که او در مقام تربیت انجام داد، که در مقام تربیت، تزکیه بر تعلیم علوم و معارف حقه مقدم است (المیزان، ج‏19، ص265)؛ زیرا تا جان انسان پاک نشود، پذیرای مطالب حق نخواهد بود؛ و به همین جهت است که عالمان سیر و سلوک، مرحله «تخلیه» [= پاک کردن از بدی‌ها] را مقدم بر مراحل «تحلیه» [آراسته شدن به خوبی‌ها] و «تجلیه» [= تجلی یافتن حقایق در آینه دل] دانسته‌اند.

ب. ...

 

7) «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»

مقصود از «کتاب» که علی‌القاعده قرآن است؛ آنگاه منظور از «حکمت» چیست و چرا اینها را از هم متمایز آورد؟

الف. ولایت امیرالمومنین ع است. (ابن عباس، به نقل از تفسیر فرات الکوفی، ص483[5])

ب. سنت نبوی است (قتاده، به نقل از مجمع البیان، ج1، ص395)

ج. معرفت عمیق به دین و فقه و فهم تاویل آنهاست. (مالک بن انس، به نقل از مجمع البیان، ج1، ص395)

د. علم به احکامی است که علم بدانها جز از طریق پیامبران به دست نمی‌آید. (ابن زید، به نقل از مجمع البیان، ج1، ص395) به تعبیر دیگر، حکمت همان «شریعت» (شرایع دین، واجبات و محرمات دینی) است (مجمع البیان، ج‏10، ص429)

ه. توصیفی برای کتاب است؛ یعنی گویی می‌گوید قرآنی که تعلیم می‌دهد سراسر حکمت است. (به نقل از مجمع البیان، ج1، ص395)

و. تعلیم کتاب، بیان الفاظ قرآن و تفسیر موارد دشوار آن است و تعلیم حکمت، بیان معارف و حقایقی است که قرآن دربردارد. (المیزان، ج‏19، ص265) به تعبیر دیگر، چه‌بسا «کتاب» آموزش اصل متن قرآن باشد و «حکمت» آموزش معارف محکم قرآن؛ و وجه تمایز گذاشتنش هم این باشد که هم تعلیم دقیق خود این الفاظ موضوعیت دارد و هم معارف عمیق و حکیمانه‌ای که در این متن نهفته است. (مجددا به تدبر2 توجه شود)

ز. حکمت اعم از کتاب و سنت است و هر آن چیزی است که خداوند متعال خواسته است؛ چرا که حکمت علمی است که بر اساس آن عمل می‌شود در آنچه از امور دین و دنیا لازم است رعایت یا اجتناب شود. (به نقل از مجمع البیان، ج‏10، ص429)

ح. آن حقایقی است که خداوند در قلبی که به نور الهی نورانی شده الهام می‌کند. (به نقل از مجمع البیان، ج1، ص395) و آنگاه مقصود از اینکه پیامبر به آنان حکمت را تعلیم می‌دهد این می‌باشد که راه رسیدن به حکمت و دریافت الهامات ربانی را به آنان یاد می دهد.

ط. موعظه‌های قرآن و حرام و حلال‌های آن را به طور خاص حکمت گویند (مقاتل، به نقل از مجمع البیان، ج1، ص395)

ی. ...

 

8) «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً ... وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ»

مقصود از این گمراهی آشکار که قبلا بدان مبتلا بودند چیست؟

الف. مقصود همان کافر بودن آنان پیش از آمدن اسلام است (مجمع البیان، ج‏2، ص876)

ب. با توجه به اینکه این تعبیر درباره «مومنان» آمده، ظهور اولیه کلام این است که آنان مومن بودند و این منت بر آنها نهاده شد؛ و موید این معنا، یکی این است که در بسیاری از روایات، مصداق اصلی این مومنان، اهل بیت ع معرفی شده است (مثلا حدیث1)؛ و دیگر اینکه در برخی از آیات دیگر، تعبیر «ضالّ» در مورد وضعیت برخی از پیامبران اولواالعزم پیش از نبوتشان به کار رفته است (حضرت موسی ع: شعراء/20[6]؛ حضرت محمد ص: ضحی/7[7]

پس چه بسا مقصود از این گمراهی، ندانستن راه سعادت پیش از آمدن وحی باشد. در واقع، بسیاری از مومنان واقعی، انسان‌هایی‌اند که پیش از نزول وحی و برانگیخته شدن پیامبری از جانب خداوند، به خاطر همان فطرت پاکشان از وضعیت نابسامان اجتماعی خود به ستوه آمده بودند اما راهی برای نجات جامعه خویش نمی‌یافتند و تلاش‌هایشان، همچون حرکت در بیراهه بود. اینجاست که برانگیخته شدن پیامبری که از عالم غیب به او راه را نشان می‌دادند واقعا برترین منت خداوند بر اینان بود. (این نکته با الهام از کتاب سیر کلی اندیشه اسلامی در قرآن، سید علی خامنه‌ای؛ بخش نبوت، جلسات 14 و 15 نوشته شد.)

ج. ...

 

9) «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً ...»

قرآن کریم در این آیه و در بسیاری از آیات، فرستادن پیامبر را با تعبیر «بعث» که به معنای برانگیختن است، بیان فرمود؛ تعبیری که غالبا آن را برای زنده کردن مردگان در قیامت به کار برده است.

چرا؟

الف. کسی که می‌خواهد رسالت الهی را عهده‌دار شود باید تحولی همچون زنده شدن مردگان در وی پدید آید. (اقتباس از کتاب سیر کلی اندیشه اسلامی در قرآن، آیت الله خامنه‌ای)

ب. پیامبر کسی است که از جانب خداوند متعال ماموریت دارد که جامعه را برانگیزاند، یعنی حرکت جامعه را از وضعیت رو به شقاوت، به وضعیت رو به سعادت درآورد؛ یعنی جامعه مرده را زنده کند؛ و این میسر نیست مگر ابتدا چنین برانگیختگی‌ای در خود وی رخ داده باشد. (اقتباس از کتاب سیر کلی اندیشه اسلامی در قرآن)

ج. پیامبران همواره از کسانی انتخاب می‌شوند که تا پیش از نبوتشان انسانها دردمند و اهل صلاحی بوده‌اند [= عصمت پیامبران قبل از بعثت] و طبیعی است که چنین انسان فرهیخته‌ای از وضعیت نابسامان جامعه خود ناراحت است، اما کاری از دستش برنمی‌آید و به همین جهت عملا در همان مسیری حرکت می‌کند که جامعه دارد حرکت می‌کند. او برای اینکه بتواند مهیای تغییری عظیم در جامعه خود شود، باید ابتدا خودش کاملا از این وضعیت نابسامان به در آید و این میسر نمی‌شود مگر با پدید آوردن تغییری عظیم در خود وی، که فقط قابل مقایسه با تغییری است که قیامت در انسانها پدید می‌آورد. (اقتباس از کتاب سیر کلی اندیشه اسلامی در قرآن)

د. ...

 

 


[1] . در جلسه170، حدیث1 http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/

جلسه426 حدیث4 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-7/   

جلسه 428، حدیث2 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-9/  

جلسه 756، حدیث1 http://yekaye.ir/ya-seen-36-9/

جلسه 829، حدیث1 http://yekaye.ir/ya-seen-36-79/

فراز پایانی‌اش در جلسه 470 حدیث1 http://yekaye.ir/al-qalam-68-4/  

[2] . رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیم‏.

[3] . کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون‏.

[4] . هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبین‏.

[5] . فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ [قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَدَائِنِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی هَارُونُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ [حیلولة] قَالَ [وَ] حَدَّثَنِی الْفَضْلُ بْنُ یُوسُفَ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ مَرْوَانَ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ‏] عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی قَوْلِهِ [تَعَالَى‏] هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ [الْآیَةَ] قَالَ الْکِتَابُ الْقُرْآنُ وَ الْحِکْمَةُ وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع.

[6] . قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّین‏.

[7] . وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى‏.