سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جلسه 835) سوره آل عمران، (3) آیه 164 لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَ

 بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه آیات سوره آل‌عمران

مدتی بود که بنا را بر این گذاشته بودم که کار را سوره به سوره پیش ببرم؛ اما با توجه به جنگ اقتصادی ای که در کشور رخ داده، و به پیشنهاد برخی از دوستان به نظر رسید بهتر است فرازی را به آیاتی اختصاص دهیم که ناظر به تحولات روز باشد؛ و از این رو، ان شاء الله در روزهای آینده آیاتی از اواخر سوره آل عمران را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

(البته فرازهای متعددی از این سوره ناظر به مسائل و مشکلات اقتصادی در جامعه است؛ اما شاید این آیات ارتباط مستقیم تری با موضوع داشته باشند)



جلسه 835) سوره آل عمران، (3) آیه 164 

 لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ

25 محرم 1440

ترجمه

بی‌تردید خداوند بر مومنان منت نهاد هنگامی که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت [که] آیاتش را بر آنان تلاوت کند و آنان را تزکیه نماید و کتاب و حکمت به آنان تعلیم دهد و به راستی که پیش از این در گمراهی آشکاری بودند.

اختلاف قرائت

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ

عموما این عبارت را با حرف «قد» قرائت کرده‌اند،

اما در قرائتی از قرائات شاذه، به جای حرف «قد» حرف «مَن» جاره آمده و به صورت «لَمِن مَنِّ اللّه على المؤمنین» قرائت شده است (ترجمه: از منت خدا بر مومنین این است که ...)

الکشاف، ج1، ص436[1]؛ البحر المحیط، ج‏3، ص416-417[2]؛ تفسیر کنز الدقائق، ج‏3، ص257

أَنْفسِهِمْ

عموماً این عبارت را به همین صورت «أَنْفُسِهِمْ» قرائت کرده‌اند که جمعِ «نَفْس» (خود) است؛

اما در قرائتی غیرمشهور (حضرت فاطمه س، عایشه، ضحاک و ابوالجوزاء) به صورت «أَنْفَسِهِمْ» قرائت کرده‌اند که افعل تفضیل از «نفیس» است (مِنْ أَنْفَسِهِمْ = از نفیس‌ترینِ آنها)

البحر المحیط، ج‏3، ص417[3]؛ تفسیر جوامع الجامع، ج‏1، ص218[4]

نکات ادبی

مَنَّ

درباره ماده «منن» برخی گفته اند که در اصل بر دو معنا دلالت دارد: قطع کردن، و در حق کسی نیکی کردن و بر او منت گذاشتن (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص267)

«مَنّ» و «مِنَّة» (=منت گذاشتن) را هم بر دو قسم دانسته‌اند «منت عملی»، یعنی عملا نعمتی را بر کسی ارزانی داشتن؛ که این امری بسیار ممدوح است که حقیقتا تنها از جانب خداوند انجام می‌شود (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ‏، آل عمران/164؛ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ‏، نساء/94؛ وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ‏، صافات/114؛ یَمُنُّ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ، إبراهیم/11؛ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا، قصص/5)؛ و «منت قولی» یا کلامی، یعنی ابراز کردن اینکه من نیکی‌ای در حق تو کرده‌ام (وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی‏ إِسْرائیل‏، شعراء/22؛ یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُم‏، حجرات/17؛ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ، مدثر/6)، که امری قبیح است (مفردات ألفاظ القرآن، ص777)

برخی معنای اصلی این ماده را همان «قطع کردن« دانسته‌اند و گفته‌اند «مِنّت» را از این جهت از این ماده ساخته‌اند که در جایی که در اصل نعمت دادن است [= منت فعلی]، بدین جهت است که نعمت بلایا را قطع می‌کند و در جایی که مایه کدورت در نعمت دادن است [= منت کلامی]، بدین جهت است که اثر نعمت و ضرورت تشکر از نعمت را قطع می‌نماید (مجمع البیان، ج‏2، ص875)

از کلماتی که ظاهرا از همین ماده می‌باشد «مَنّ» (حدود سه کیلو) است که برخی به همین مناسبت، اساساً «منت» را به معنای نعمت سنگین و وزین قلمداد کرده‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص777) اما دیگران بر این باورند که این معنا ربطی به این ماده در زبان عربی ندارد و از کلماتی است که زبانهای دیگر وارد زبان عربی شده است (در زبان عبرى، این کلمه در این معنا به صورت «مانه» و در زبانهای سریانی و آرامى، این کلمه به صورت «منیا» تلفظ می‌شود؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص198)

از آنجا که در ماده «منن» نوعی معنای قطع کردن و نعمت دادن نهفته است، این کلمه به طور مجازی برای رها کردن بدون عوض (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً، محمد/4) و انفاق کردن (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ‏؛ ص/39) به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص778)

«أجر غیرممنون» (فصلت/8؛ قلم/3؛ انشقاق/25؛ تین/6) به معنای پاداشی است که هیچگاه قطع نمی‌شود و نقصان نمی‌پذیرد، و ظاهرا به همین معناست که برخی آن را به معنای «بی‌حساب» [= غیرقابل شمارش] معنی کرده‌اند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص778)

«منون» (نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُون؛ طور/30‏) را هم به معنای «دهر» (روزگار) دانسته‌اند و هم به معنای مرگ [مَنِیَّةِ]، از این جهت که از عدد [زندگان] می‌کاهد و هر گونه مددی را قطع می‌کند (تاج اللغة، ج‏6، ص2207؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص778)

یکی از کاربردهای کلمه «مَنّ» در قرآن کریم (وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏؛ بقرة/57) ظاهرا اشاره به صمغ و شیره‌ خوراکی‌ای مانند ترنجبین است که از برخی از درختان ترشح می‌کند، و برخی این احتمال را داده‌اند که منظور از «من» و «سلوی» نه ترنجبین و مرغ بریان، بلکه مطلق نعمتهایی بوده که خداوند بر آنان نازل کرده که از جهت نعمت بودنش به آن «مَنّ» و از این جهت که مایه تسلی و آطمینان خاطر آنان می‌شده بدان «سلوی» گفته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص778) و عجیب اینجاست که برخی از اهل لغت با اینکه این کلمه را اساساً برگرفته از زبانهای عبری و سریانی می‌دانند (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص198) نه‌تنها با این احتمال مخالفتی نکرده‌اند، بلکه با تخصیص آن به اموری همچون ترنجبین و سایر شیره‌های مترشح از درخت مخالفت کرده و آن را به معنای هر نعمتی که از آن متنعم شده‌اند معرفی کرده‌اند. (همان، ص200).

ماده «منن» و مشتقات آن جمعا 27 بار در قرآن کریم به کار رفته است. 

بَعَثَ

قبلا بیان شد ماده «بعث» به معنای برانگیختن و به جانب چیزی یا کاری روانه کردن است که در قرآن کریم متناسب با مورد آن، در مورد احیای مردگان، برگزیدن شخصی به مقام نبوت، و فرستادن کسی برای انجام کاری به کار رفته است.

جلسه 234 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-14/

یَتْلُوا

قبلا بیان شد که ماده «تلو» - که مصدر آن «تلاوة» است - در اصل بر «تبعیت کردن» و «پشت سر هم آمدن» دلالت دارد، و به همین مناسبت برخی گفته اند وجه تسمیه قرائت قرآن به تلاوت این است که آیه ای بعد از آیه دیگر خوانده می‌شود؛ بویژه که تفاوت تلاوت و قرائت را در این دانسته‌اند که قرائت بر خواندن یک کلمه هم اطلاق می‌شود اما در تلاوت باید دو کلمه و بیشتر باشد که پشت سر هم خواندن صدق کند.

البته برخی در این وجه تسمیه مناقشه کرده و گفته اند اینکه معنای ماده «تلو» آن است که چیزی بعد از چیز دیگر بیاید بدین ترتیب است که او را جلوی خود قرار دهد و خودش پشت سر او بیاید، و «تلاوت» هم به معنای آن است که شخص آیات قرآن را پیش روی خود قرار دهد و از آنها پیروی کند و این توضیح با بسیاری از کاربردهای این ماده نیز سازگارتر است (أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ؛ هود/13) و موارد فراوانی هم که این ماده صرفا به معنای قرائت کردن به کار رفته است (بویژه در مواردی که با حرف «علی» آمده است، مثلا «نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسى‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَق» قصص/3) ظاهرا از این جهت بوده که شخص تلاوت کننده مو به مو از قرائت آنچه آمده تبعیت می‌کند.

برخی هم بین دو سخن فوق جمع کرده‌اند که ماده «تلو» عبارت است از پیروی‌ و پشت سر هم آمدنی که چیزی که از جنس آنها نیست بین آن دو فاصله نیندازد: «وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها» (شمس/2) و تلاوت در مورد کتب آسمانی گاه به معنای قرائت و پشت سر هم خواندن کلمات و آیات است، مانند «قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ‏» (یونس/16) و گاه به معنای آن را پیشوای خود قرار دادن و در مقام علم و عمل از آن پیروی کردن، مانند « یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ» ‏(بقرة/121)

جلسه 729 http://yekaye.ir/al-fater-35-29/

یُزَکِّیهِمْ

چنان که قبلا بیان شد ماده «زکو» یا «زکی» دلالت می‌کند بر نمو و زیادتی که توأم با نوعی طهارت ویا برکت باشد. و از این ریشه، کلمه «تزکیه» معروف است که در قرآن کریم هم در معنای ممدوح (تطهیر نفس از آلودگی: فاطر/18، شمس/9) و هم در معنای مذموم (خودستایی و خود را از آلودگی‌ها منزه دیدن: نساء/49، نجم/32) به کار رفته است. در اصطلاح، «زکات» به آنچه از حق الله که انسان [از اموال خود] برای فقرا بیرون می‌آورد، گفته می‌شود و بدین جهت نامیده شده زیرا با این اقدام امید برکت ویا امید تزکیه نفس دارد (توبه/103)

در تفاوت تطهیر و تزکیه و تهذیب گفته‌اند: تطهیر ناظر به حصول طهارت (در مقابل پلیدی) است، تزکیه ناظر به پاک کردن و خارج کردن آنچه پاک کردنش لازم است، و تهذیب ناظر به جهت صلاح و خلوصی است که حاصل می‌شود.

جلسه 84 http://yekaye.ir/al-maidah-005-055/

الْحِکْمَةَ

قبلا بیان شد که ماده «حکم» در اصل دلالت دارد بر «منع» کردن: «حُکم» منع از ظلم است و «حکمت» منع از جهالت؛ و برخی توضیح داده‌اند که مراد از آن، نه هر گونه منعی، بلکه ممانعتی است که نوعی هدف اصلاح و کنترل را تعقیب می‌کند لذا به «افسار چهارپایان» «حَکَمَة» می‌گویند و «حُکم» کردن هم آن است که معین شود که چیزی چنین است و چنان نیست؛ «حاکم» کسی است که بین مردم حکم می‌کند و «حَکَم» هم کسی است که در حکم کردن متخصص باشد و «حکمت» هم به معنای این است که بر اساس علم، حکم شود و وقتی در مورد خدا که به کار می‌رود به معنای علم خداوند به اشیاء و ایجاد آنها در کمال احکام است و «مُحکم» هم یعنی چیزی که شک و شبهه و خللی در آن راه نداشته باشد و در معنای «حکیم» همچنین گفته‌اند که به معنای کسی است که کار خود را محکم و بی‌خلل انجام می‌دهد.

 

جلسه 222 http://yekaye.ir/al-baqare-2-32/

ضَلالٍ

قبلا بیان شد که ماده «ضلل» در اصل به معنای گم شدن و ضایع شدن و اینکه چیزی در غیرمسیری که سزاوارش است قرار بگیرد، چنانکه برای مرده‌ای که دفن می‌شود ویا شیری که در آب مستهلک می‌شود تعبیر «أُضِلّ المیّتُ» و «ضَلَّ اللّبَنُ فى الماء» به کار می‌رود .

در واقع، «ضَلَال» به معنای عدول و خارج شدن از راه مستقیم (مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ؛ انعام/39)، و ره به مقصود نیافتن، و نقطه مقابل هدایت است (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها؛ إسراء/15) و به هر گونه منحرف شدن از راه گفته می‌شود خواه عمدی باشد یا سهوی، کوچک باشد یا بزرگ.

این تعبیری است که در قرآن کریم نه‌تنها در مورد کافران و منحرفان، بلکه گاه در مورد انبیاء و اولیاء - بویژه از زبان مخالفانشان - به کار رفته است؛ برخی وجهش را این دانسته‌اند که چون بر هرگونه بیرون رفتن از راه، و نه لزوما گناه، اطلاق می‌گردد، بدین مناسبت در مورد ایشان به کار رفته و برخی مساله را این گونه توضیح داده‌اند که این سخن، از منظر آن افرادی گفته شده که اینان را در مسیر خود نمی دیدند و از منظر آنان، این پیامبران از راه مورد نظر آنان منحرف شده‌اند.

این ماده به نحو ثلاثی مجرد، در معنای لازم (گمراه شدن) به کار می‌رود (إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ؛ ص/26) و برای معنای متعدی (گمراه کردن) به باب افعال (قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیراً؛ مائده/77) و تفعیل می‌رود (أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ‏، فیل/2؛ یعنی آیا کید آنان را در وضعیت باطل و مایه گمراه کردن خودشان قرار نداد؛ که تقابل این دو معنا به خوبی در این آیه منعکس شده است: «أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبیلَ» (فرقان/17)

«ضَلال» (إِنَّکَ لَفی‏ ضَلالِکَ الْقَدیمِ؛ یوسف/95) و «ضَلالَت» (قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی‏ ضَلالَةٌ؛ اعراف/61) را به یک معنا دانسته‌اند که هر دو مصدر فعل ثلاثی مجرد این ماده می‌باشد.

این ماده به مناسبت - و چه‌بسا به نحو استعاری - در معانی دیگری هم به کار می‌رود؛ چنانکه گفته‌اند در آیه «لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى‏» (طه/52)، «ضلّ» به معنی غافل شدن است (هیچ چیز از او گم نمی‌شود یعنی پروردگارم از چیزی غافل نمی‌شود)

جلسه 771 http://yekaye.ir/ya-seen-36-24/

حدیث

1) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

ماییم کسانی که خداوند در میان ما پیامبری برانگیخت که آیاتش را بر ما تلاوت کند و ما را تزکیه نماید و کتاب و حکمت به ما تعلیم دهد.

کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص945

مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ:

نَحْنُ الَّذِینَ بَعَثَ اللَّهُ فِینَا رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْنَا آیَاتِهِ وَ یُزَکِّینَا وَ یُعَلِّمُنَا الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَة.

 

2) حضرت علی ع محمد بن ابوبکر را به ولایت مصر منصوب کرد و بعد از اینکه عمروعاص با حیله‌گری توانست بر او غلبه کند و او را به شهادت برساند، حضرت نامه‌ای خطاب به اهل مصر نوشت که آغازش چنین بود:

از بنده خدا علی امیرمومنان به هر کس از مومنان و مسلمانان که نامه مرا می‌خواند:

السلام علیکم؛ همانا من خدایی را حمد می‌گویم که هیچ معبودی جز او نیست.

اما بعد، همانا خداوند حضرت محمد ص را برانگیخت که هشداردهنده ا تمام جهانیان باشد و امانت‌دار وحی خداوند و شاهد بر این امت؛ و شما ای جماعت عرب، در آن روز بر بدترین دین و در بدترین سرا زندگی می‌کردید؛ بسترتان سنگهایی سخت و خشن و تیغ‌های بیابان بود، آبی کثیف می‌نوشیدند و غذایی نامطبوع می‌خوردید و خون همدیگر می‌ریختید و فرزندانتان را می‌کشتید و پیوندهای خویشاوندی را می‌گسستید و اموالتان را بین خود به باطل می‌خوردید؛ راه‌هایتان ترسناک بود و بتها در میانتان برقرار و گناهان در میانتان آشکار «و اکثرشان به خداوند ایمان نمی‌آورند مگر اینکه مشرک باشند» (یوسف/106)

پس خداوند با حضرت محمد ص بر شما منت نهاد و او را به عنوان پیامبری از خودتان به سوی شما برانگیخت و در کتابش فرمود «اوست آن کس که در میان مردمی اُمّی فرستاده‏اى از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را تزکیه کند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و قطعاً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.» (جمعه/2) و فرمود «قطعاً، براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت‏] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است. (توبه/128) و فرمود «بی‌تردید خداوند بر مومنان منت نهاد هنگامی که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت [که] آیاتش را بر آنان تلاوت کند و آنان را تزکیه نماید و کتاب و حکمت به آنان تعلیم دهد و به راستی که پیش از این در گمراهی آشکاری بودند.» و فرمود «آن فضل خداوند است که به هر که خواهد مى‏دهد، و خدا صاحب فضل بزرگ است» (حدید/21) پس این پیامبری بود به سوی شما و به زبان شما؛ و شما اولین مومنانی بودید که او و جایگاهش و قبیله‌اش و کارش [یا: او و پیروانش و رویه‌اش] را دیدید پس به شما کتاب و حکمت و واجبات و مستحبات آموخت و شما را به صله رحم و حفظ خونتان و اصلاح بین همدیگر دستور داد ...

الغارات (ط - الحدیثة)، ج‏1، ص303

رسالة أمیر المؤمنین علی ع إلى أصحابه بعد مقتل محمد بن أبی بکر رحمه الله‏

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ‏ عَنْ أَبِیهِ جُنْدَبٍ قَالَ: دَخَلَ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ وَ حُجْرُ بْنُ عَدِیٍّ وَ حَبَّةُ الْعُرَنِیُ‏ وَ الْحَارِثُ الْأَعْوَرُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَبَإٍ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع بَعْدَ مَا افْتُتِحَتْ مِصْرُ وَ هُوَ مَغْمُومٌ حَزِینٌ‏ فَقَالُوا لَهُ: بَیِّنْ لَنَا مَا قَوْلُکَ فِی أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع: «وَ هَلْ فَرَغْتُمْ لِهَذَا وَ هَذِهِ مِصْرُ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ شِیعَتِی بِهَا قَدْ قُتِلَتْ؟ أَنَا مُخْرِجٌ إِلَیْکُمْ کِتَاباً أُخْبِرُکُمْ فِیهِ عَمَّا سَأَلْتُمْ وَ أَسْأَلُکُمْ أَنْ تَحْفَظُوا مِنْ حَقِّی مَا ضَیَّعْتُمْ فَاقْرَءُوهُ عَلَى شِیعَتِی وَ کُونُوا عَلَى الْحَقِّ أَعْوَاناً وَ هَذِهِ نُسْخَةُ الْکِتَابِ:

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مَنْ قَرَأَ کِتَابِی هَذَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ فَإِنِّی أَحْمَدُ إِلَیْکُمُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَى التَّنْزِیلِ وَ شَهِیداً عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ یَوْمَئِذٍ عَلَى شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ‏ عَلَى حِجَارَةٍ خَشِنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍ‏ وَ شَوْکٍ مَبْثُوثٍ فِی الْبِلَادِ تَشْرَبُونَ الْمَاءَ الْخَبِیثَ وَ تَأْکُلُونَ الطَّعَامَ الْجَشِیبَ‏ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْتُلُونَ أَوْلَادَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ وَ تَأْکُلُونَ أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ سُبُلُکُمْ خَائِفَةٌ وَ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَةٌ «وَ لَا یُؤْمِنُ‏ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ‏» فَمَنَّ اللَّهُ‏ عَلَیْکُمْ‏ بِمُحَمَّدٍ ص فَبَعَثَهُ إِلَیْکُمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ قَالَ فِیمَا أَنْزَلَ مِنْ کِتَابِهِ: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏» وَ قَالَ‏ «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ‏» وَ قَالَ: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏» وَ قَالَ: «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»‏ فَکَانَ الرَّسُولُ إِلَیْکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ بِلِسَانِکُمْ وَ کُنْتُمْ أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ تَعْرِفُونَ وَجْهَهُ وَ شُعَبَهُ‏ وَ عِمَارَتَهُ‏ [شیعته و عادته] فَعَلَّمَکُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْفَرَائِضَ وَ السُّنَّةَ وَ أَمَرَکُمْ بِصِلَةِ أَرْحَامِکُمْ وَ حَقْنِ دِمَائِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ الْبَیْن‏ ...[5]

 

3) در منابع اهل سنت از امیرالمومنین ع روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:

من از نفیس‌ترین شما هستم به لحاظ نَسَب و حَسَب و خویشاوندی؛ و در پدران من تا حضرت آدم ع هیچ زنازاده‌ای به دنیا نیامده و همگی با نکاح شرعی به دنیا آمده‌اند و الحمدلله.

البحر المحیط، ج‏3، ص417

روى علیّ عن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و [آله و] سلّم: «أنا من أنفسکم نسبا و حسبا و صهرا، و لا فی آبائی من آدم إلى یوم ولدت سفاح کلها نکاح و الحمد للّه».

 

 

تدبر

1) «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ»

همه نعمتهایی که انسان از آنها بهره‌مند است، از جسم و روح و سلامتیِ تک تک اعضای آنها تا امکاناتی که خداوند به او داده و جهان پیرامون و هر چیزی که برای گذران زندگی و رشد او به کار می‌آید همگی نعمتهای خدا بر انسان است که انسان را رهین منت خداوند می‌سازد.

در میان این همه نعمت، خداوند تنها سه مورد را برشمرده که دادن آن نعمتها را مصداق منت گذاشتن خدا بر انسان - نه بر فرد خاص - معرفی نموده است؛ یعنی این نعمتها، به نحو بسیار خاص برای انسان قرار داده شده و اگر انسان این اندازه اهمیت پیدا کرده که بتواند به مقام خلیفة‌اللهی برسد ناشی از همین نعمتهای خاص است؛ آن نعمتها عبارتند از:

الف. نعمت فرستادن پیامبر و بهره‌مندی انسان از هدایت خاص الهی (آل‌عمران/164؛ نساء/94[1]؛ حجرات/17[2])

ب. به عذاب الهی گرفتار نشدن (قصص/82[3]؛ طور/27[4])

و جالب اینجاست که تمام مواردی هم که خداوند از منت گذاشتن بر شخص یا اشخاص خاصی سخن به میان آورده ناظر به همین مساله اعطای نبوت یا امامت به آنهاست (مثلا حضرت موسی ع:‌ طه/34-41 و صافات/114[5]؛ حضرت یوسف ع، یوسف/90[6]؛ عموم پیامبران که خداوند آنان را مخاطب وحی خود گردانده: ابراهیم/11[7]؛  ائمه ع که وارثان زمین خواهند بود: قصص/5[8]) و واضح است که کسی که به این مقام می‌رسد قطعا به عذاب خداوند گرفتار نخواهد شد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

کسی که مومن باشد، یعنی باور داشته باشد که خدایی در کار است و زندگی به همین دنیا ختم نمی‌شود و عاقبتی عظیم در انتظار اوست، می‌فهمد که بزرگترین نعمت، نعمت هدایت و رستگاری است؛ و بدترین وضعیت، وضعیت گمراهی‌ای است که پیش از رسیدن این نعمت بدان گرفتار بوده است.

ثمره اخلاقی

شکر هر نعمتی به آن است که اولا آن نعمت را به عنوان نعمت بشناسیم و ثانیا از آن نعمت آن گونه که شایسته و بایسته است،‌استفاده کنیم.

 بسیاری از ما، اگر در حالت عادی هم نسبت به بسیاری از نعمتهایی که خداوند داده، بی‌توجه باشیم، دست کم وقتی هریک از آن نعمت‌ها یا مقداری از آنها را از ما بگیرد، به اهمیت آن نعمت متذکر می‌شویم و از خدا می‌خواهیم که آن نعمت را برگرداند و بر از دست دادنش تاسف می‌خوریم! نمونه این امر را در مورد نعمت‌هایی همچون نعمت سلامتی، نعمت ثروت، نعمت پدر و مادر ویا فرزند خوب، نعمت حافظه، نعمت و ... .

اما آیا در قبال بزرگترین نعمتی که به ما داده - یعنی نعمت هدایت - این گونه‌ایم؟!

آیا آن اندازه که برای از دست دادن ثروت یا نزدیکانمان ناراحت می‌شویم، از اینکه دینمان دارد از دست می‌رود، و هدایت الهی و نقش‌آفرینیِ خداوند در لحظه‌لحظه‌های زندگی‌مان پررنگ نیست، ناراحت می‌شویم؟!

آیا آن اندازه که با هیجانات اجتماعی و بالا و پایین رفتن قیمت دلار و ...، نگران کاهش سرمایه‌مان هستیم، از اینکه در میان امواج و جاذبه‌های رسانه‌ها و شبکه‌های مجازی و در تلاطم زندگی روزمره و خوردن و خوابیدن‌مان، مبادا ایمان‌مان رو به افول نهد و معنویت و اخلاق در وجودمان کاستی گیرد، نگران می‌شویم؟!

آیا به بهانه باخبر شدن از همه چیز و همه‌جا، خودِ حقیقی‌مان را فراموش نکرده‌ایم؟!

آیا به بهانه حفظ سرمایه‌های مادی، سرمایه‌های معنوی خود را به حراج نگذاشته‌ایم؟!

 


[1] . کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُم

[2] . یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمان

[3] . وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا

[4] . فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ

[5] . وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ

[6] . قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخی‏ قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا

[7] . قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِه.

[8] . وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ

 

 

بقیه احادیث و تدبرهای این آیه فردا تقدیم می شود

 


[1] . و قرئ: لمن منّ اللَّه على المؤمنین إذ بعث فیهم. و فیه وجهان: أن یراد لمن منّ اللَّه على المؤمنین منه أو بعثه إذ بعث فیهم، فحذف لقیام الدلالة، أو یکون إذ فی محل الرفع کإذا فی قولک: أخطب ما یکون الأمیر إذا کان قائما، بمعنى لمن منّ اللَّه على المؤمنین وقت بعثه.

[2] . و قرى‏ء شاذا: «لَمِن مَنِّ اللّه على المؤمنین» بمن الجارة و من مجرور بها بدل قد منّ.

قال الزمخشری: و فیه وجهان ... وقت بعثه انتهى. أمّا الوجه الأوّل فهو سائغ، و قد حذف المبتدأ مع من فی مواضع منها: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ؛ وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ؛ و ما دُونَ ذلِکَ على قول. و أما الوجه الثانی فهو فاسد، لأنه جعل إذ مبتدأة و لم یستعملها العرب متصرفة البتة، إنما تکون ظرفا أو مضافا إلیها اسم زمان، و مفعولة باذکر على قول. أمّا أن تستعمل مبتدأة فلم یثبت ذلک فی لسان العرب، لیس فی کلامهم نحو: إذ قام زید طویل و أنت ترید وقت قیام زید طویل.

و قد قال أبو علی الفارسی: لم ترد إذ و إذا فی کلام العرب إلا ظرفین، و لا یکونان فاعلین و لا مفعولین، و لا مبتدأین انتهى کلامه.

و أمّا قوله: فی محل الرفع کإذا، فهذا التشبیه فاسد، لأن المشبه مرفوع بالابتداء، و المشبه به لیس مبتدأ. إنما هو ظرف فی موضع الخبر على زعم من یرى ذلک. و لیس فی الحقیقة فی موضع رفع، بل هو فی موضع نصب بالعامل المحذوف، و ذلک العامل هو مرفوع. فإذا قال النحاة: هذا الظرف الواقع خبرا فی محل الرفع، فیعنون أنه لما قام مقام المرفوع صار فی محله، و هو فی التحقیق فی موضع نصب کما ذکرنا. و أما قوله فی قولک: أخطب ما یکون الأمیر إذا کان قائما، فهذا فی غایة الفساد. لأن هذا الظرف على مذهب من یجعله فی موضع خبر المبتدأ الذی هو أخطب، لا یجیز أن ینطق به، إنما هو أمر تقدیری. و نصّ أرباب هذا المذهب و هم القائلون بإعراب أخطب مبتدأ، أنّ هذه الحال سدت مسد الخبر، و أنه مما یجب حذف الخبر فیه لسد هذه الحال مسده. و فی تقریر هذا الخبر أربعة مذاهب، ذکرت فی مبسوطات النحو.

[3] . و قرأ الجمهور: من أنفسهم بضم الفاء، جمع نفس. و

قرأت فاطمة، و عائشة، و الضحاک، و أبو الجوزاء: من أنفسهم بفتح الفاء من النفاسة، و الشی‏ء النفیس. و روی عن أنس أنه سمعها کذلک من رسول اللّه صلّى اللّه علیه و [آله و] سلّم.

[4] . و روى: أنّ قراءة فاطمة علیها السلام «مِنْ أَنْفَسِهِمْ» و معناه من أشرفهم

[5] در نامه‌ای هم که حضرت در ابتدای خلافتش به اهل مصر نوشت و قیس بن سعد را مامور کرد باز بر همین مطالب تاکید فرمود:

عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ عُثْمَانُ وَ وُلِّیَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ص دَعَا قَیْسَ بْنَ سَعْدٍ فَقَالَ: «سِرْ إِلَى مِصْرَ فَقَدْ وَلَّیْتُکَهَا وَ اخْرُجْ إِلَى رَحْلِکَ‏ فَاجْمَعْ فِیهِ مِنْ ثِقَاتِکَ وَ مَنْ أَحْبَبْتَ أَنْ یَصْحَبَکَ حَتَّى تَأْتِیَهَا وَ مَعَکَ جُنْدٌ فَإِنَّ ذَلِکَ أَرْهَبُ لِعَدُوِّکَ وَ أَعَزُّ لِوَلِیِّکَ فَإِذَا أَنْتَ قَدِمْتَهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَأَحْسِنْ إِلَى الْمُحْسِنِ وَ اشْتَدَّ عَلَى الْمُرِیبِ وَ ارْفُقْ بِالْخَاصَّةِ وَ الْعَامَّةِ فَإِنَّ الرِّفْقَ یُمْنٌ» فَقَالَ لَهُ قَیْسُ بْنُ سَعْدٍ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ فَهِمْتُ مَا ذَکَرْتَ أَمَّا قَوْلُکَ اخْرُجْ إِلَیْهَا بِجُنْدٍ فَوَ اللَّهِ إِنْ لَمْ أَدْخُلْهَا بِجُنْدٍ آتِیهَا بِهِ مِنَ الْمَدِینَةِ لَا أَدْخُلُهَا أَبَداً فَإِذًا أَدَعُ ذَلِکَ الْجُنْدَ لَکَ فَإِنِ احْتَجْتَ إِلَیْهِمْ کَانُوا مِنْکَ قَرِیباً وَ إِنْ أَرَدْتَ بَعْثَهُمْ إِلَى وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِکَ کَانُوا عُدَّةً لَکَ وَ لَکِنِّی‏ أَسِیرُ إِلَیْهَا بِنَفْسِی وَ أَهْلِ بَیْتِی وَ أَمَّا مَا أَوْصَیْتَنِی بِهِ مِنَ الرِّفْقِ وَ الْإِحْسَانِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى هُوَ الْمُسْتَعَانُ عَلَى ذَلِکَ قَالَ فَخَرَجَ قَیْسُ بْنُ سَعْدٍ فِی سَبْعَةِ نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ حَتَّى دَخَلَ مِصْرَ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَأَمَرَ بِکِتَابٍ مَعَهُ فَقُرِئَ عَلَى النَّاسِ فِیهِ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی هَذَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ فَإِنِّی أَحْمَدُ اللَّهَ إِلَیْکُمُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ بِحُسْنِ صُنْعِهِ‏ وَ تَقْدِیرِهِ وَ تَدْبِیرِهِ اخْتَارَ الْإِسْلَامَ دِیناً لِنَفْسِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ بَعَثَ بِهِ الرُّسُلَ إِلَى عِبَادِهِ‏ وَ خَصَّ مَنِ انْتَجَبَ مِنْ خَلْقِهِ فَکَانَ مِمَّا أَکْرَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَّةَ وَ خَصَّهُمْ بِهِ‏ مِنَ الْفَضِیلَةِ أَنْ بَعَثَ مُحَمَّداً ص إِلَیْهِمْ‏ فَعَلَّمَهُمُ الْکِتَابَ‏ وَ الْحِکْمَةَ وَ السُّنَّةَ وَ الْفَرَائِضَ وَ أَدَّبَهُمْ لِکَیْمَا یَهْتَدُوا وَ جَمَعَهُمْ لِکَیْمَا لَا یَتَفَرَّقُوا وَ زَکَّاهُمْ لِکَیْمَا یَتَطَهَّرُوا ... (الغارات (ط - الحدیثة)، ج‏1، ص210)