827 ) سوره یس (36) آیه 77 أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَ
بسم الله الرحمن الرحیم
827 ) سوره یس (36) آیه 77
أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ
13 محرم 1440
ترجمه
آیا انسان ندیده است که ما او را از نطفهای آفریدیم، که ناگاه او ستیزهجویی آشکار است؟!
نکات ادبی
خَصیمٌ
در آیه 49 همین سوره بیان شد که ماده «خصم» در دو معنای اصلی به کار رفته است: یکی نزاع و درگیری که کلمه «خَصْم» (دشمن) از این معناست؛ و دیگری، کناره ظرف و لباس که کلمه «خُصْم» در این معناست؛ و چهبسا بتوان این دو را به هم برگرداند بدین بیان که دو نفر که «خصمِ» همدیگرند به «خُصمِ» همدیگر درمیآویزند.
«خَصِیمُ» به شخصی که زیاد درگیر بحث میشود (الکثیر المخاصمة) گویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص285) و برخی آن را کنایه از عالِم سخنور و بلیغ دانستهاند (تفسیر قمی، ج2، ص218) و آیه «وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیما» (انسان/105) را میتوان مویدی بر این معنا دانست.
جلسه 798 http://yekaye.ir/ya-seen-36-49/
شأن نزول[1]
حدیث
1) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
[انسان] از مستیِ غفلت و غرور، دیرتر به هوش میآید تا از مستیِ شراب!
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص266
سُکْرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرُورِ أَبْعَدُ إِفَاقَةً مِنْ سُکْرِ الْخُمُورِ.
2) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
جدل کردن در امر دین، یقین را فاسد میکند.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص65
الْجَدَلُ فِی الدِّینِ یُفْسِدُ الْیَقِین.
3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
- کسی که در مقام خصومت [بحث و جدل کردن] زیادهروی کند گناه کرده و کسی که کم بیاورد مورد ظلم واقع میشود؛ و کسی که اهل مخاصمه است نمیتواند تقوای الهی را رعایت کند.
نهج البلاغة، حکمت 298
وَ قَالَ ع مَنْ بَالَغَ فِی الْخُصُومَةِ أَثِمَ وَ مَنْ قَصَّرَ فِیهَا ظُلِمَ وَ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَتَّقِیَ اللَّهَ مَنْ خَاصَم
شیخ مفید این حدیث را با این عبارات نقل کرده است:
- کسی که در مقام خصومت [بحث و جدل کردن] زیادهروی کند ظلم کرده و کسی که کم بیاورد مورد ظلم واقع میشود؛ و کسی که اهل مخاصمه است نمیتواند برای خدا بماند.
الإختصاص، (للمفید) ص239
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مَنْ بَالَغَ فِی الْخُصُومَةِ ظَلَمَ وَ مَنْ قَصَّرَ ظُلِمَ وَ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَبْقَى لِلَّهِ مَنْ یُخَاصِم.
4) ابوعبیده حذاء میگوید: امام باقر ع به من فرمود:
زیاد! از مخاصمه کردن بپرهیز! که همانا میراث آن شک است و عمل را حبط و باطل میسازد و صاحبش را به هلاکت میافکند؛ و چهبسا شخص سخنی بگوید که مورد مغفرت قرار نگیرد....
الکافی، ج1، ص92[2]
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
یَا زِیَادُ إِیَّاکَ وَ الْخُصُومَاتِ فَإِنَّهَا تُورِثُ الشَّکَّ وَ َ تُحْبِط [تَهْبِطُ] الْعَمَلَ وَ تُرْدِی صَاحِبَهَا وَ عَسَى أَنْ یَتَکَلَّمَ بِالشَّیْءِ فَلَا یُغْفَرَ لَهُ...[3]
توجه
این گونه احادیث به معنای نفی هرگونه بحث کردنی در فضای دین و دینداری نیست، بلکه در مقام توصیه به این نکته است که کسی به بحث و جدل وارد شود که توانایی لازم را دارد و از حق تجاوز نمیکند و شاهدش همین آیاتی است که در ادامه میآید (مثلا تدبر4) و در ضمنِ احادیث مربوط به آیه 81 ان شاء الله حدیثی از امام حسن عسکری ع خواهیم آورد که با استشهاد به این آیات، شیوه درست و نادرستِ جدل کردن (جدل احسن و جدل غیراحسن) را تبیین میکنند.
تدبر
1) «أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ»
اگر انسان [به سابقه خودش توجه کند و] به یاد ضعف و حقارت خود باشد، دچار غرور و سرکشی نمیشود. (تفسیر نور، ج7، ص 562)
به تعبیر دیگر، یکی از راه های کنترل سرکشی انسانها، یادآوری ربوبیت خداوند متعال و قدرت او و در نقطه مقابل، ضعف و ناتوانی انسان است. (این نکته و حکایت زیر، دریافت شده از یکی از اعضای کانال است)
حکایت
زمانی بافندهای به وزارت رسیده بود. هر روز صبح زود بر میخاست و کلید بر میداشت و در اتاقی را باز میکرد و تنها داخل آن جا میرفت و مدتی در آن جا میماند. پس بیرون میآمد و نزد سلطان میرفت.
به امیر خبردادند که چه میکند. امیر به این فکر افتاد که در آن خانه چیست؟
روزی ناگهان به دنبال وزیر وارد خانه شد. گودالی در آن خانه دید مانند گودالی که بافندگان دارند، وزیر خود را نیز دید که پای خود را درون گودال برده است.
امیر به او گفت که این چیست؟
وزیر گفت: ای امیر، این همه دولت، ثروت و مقام که من دارم همه از آنِ امیر است، ما گذشته خود را فراموش نکردهایم که چه کاره بودهایم ! هر روز به یاد خود میآورم که به اشتباه نیفتم. امیر انگشتری سلطنت را از انگشت بیرون آورد و گفت: بگیر و در انگشت کن. تا امروز وزیر بودهای از این به بعد امیر خواهی بود.
(اسرارالتوحید، (محمد بن منور، قرن6) ص147)
مشابه این حکایت در مورد یعقوب لیث آمده است (تاریخ بیهقی، (تصحیح خطیب رهبر)، ج2، ص397-398)
2) «أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ»
برای خدایی که از یک نطفه بیمقدار، با پیمودن مراتبی در زمانی کوتاه انسانی پدید آورد که این چنین سخنور و بلیغ است، کاری ندارد که این انسان را بعد از آنکه مُرد دوباره زنده کند. (مجمعالبیان، ج8، ص678)
3) «أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ...»
برای رساندن انسانها به حقیقت، نیاز نیست که همواره برایشان استدلال مستقیم بیاوریم.
گاه یک سوال و خود او را به تامل واداشتن اثری ژرفتر در رهنمون شدن او به حقیقت دارد.
4) «أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ»
شاید این تعبیر اشاره دارد که انسانها حقایق هستی را مشاهده میکنند و در ادراکات یکساناند؛ یعنی همان انسان سرکش هم این حقیقت ضعف خود را دیده است، ولی اختلاف آنها در تحلیل ادراکات است؛ و گناه سبب میشود که به مرور تحلیل درست نسبت به حقایق از بین برود؛ که این امر ممکن است که به تکذیب آیات الهی نیز بیانجامد. «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ: سپس عاقبت کسانى که بدی کردند این بود که آیات خدا را تکذیب نمودند.» (روم/10) (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
5) «أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ»
شروع آفرینش انسان را از نطفه معرفی کردن، شاید مویدی باشد بر این که انسان حدوثش از صورت جسمانی است. همان که در فلسفه گفتهاند «الانسان جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء». (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
6) «فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ... أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ»
برای کنترل سرکشی انسان، خداوند به خلقت او از نطفه اشاره کرد؛ شاید میخواهد نشان دهد که در مقابل یاغی باید در همان حد طغیان مقابله به مثل کرد. وقتی انسانی حقایق بزرگ هستی چون معاد و یا حتی توحید را نمیپذیرد و دشمنی میکند [و با سخنان کفرآمیزش پیامآور خدا را میرنجاند] باید در مقابل، نهایتِ پستی او را یادآور شد؛ شبیه کاری را حضرت زینت در مجلس ابن زیاد کرد که او را «پسر مرجانه» خطاب کرد تا رذالت و پستی او را به او و جامعه یادآوری کند. (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
7) «أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ»
اگرچه برخی از انواع مجادله در دین مذمت شده است (حدیث 3 و 4) اما همین آیه که در مقام ارجاع دادن شخص به پی بردن بر امکان جهانی دیگر با توجه به این جهان برآمده، نشان میدهد که اندیشه و استدلال کردن در دین امری روا و مورد تاکید قرآن کریم است. (مجمعالبیان، ج8، ص678)
8) «أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ»
عبارت «فإذا» براى کار غیر منتظره به کار مىرود. چهبسا میخواهد توجه دهد که:
ستیزهجوئى انسان با خدا، دور از انتظار و شگفت آور است. (تفسیر نور، ج7، ص563)
9) «هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ»
بدتر از اصل خصومت، آن است که خصومت شدید و آشکارا باشد. (تفسیر نور، ج7، ص562)
اینکه خصومت آشکار با خداوند و دین صریح چنین مورد مذمت واقع شده است، شاید به علت این است که اسلام بر حفظ شعائر دین در جامعه بسیار اهمیت میدهد؛ و شاید میخواهد نشان دهد که در جامعه اسلامی، فرد حق ابراز عقیده ای ندارد که سبب انحطاط جامعه بشود. (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
[1]. این آیه ظاهرا همراه با آیات بعدی نازل شده است که شأن نزول آنها در ابتدای آیه بعد خواهد آمد.
[2]. این حدیث در الکافی، ج2، ص301 نیز از جهتی دیگر به مضرات خصومت میپردازد:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِیَّاکُمْ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهَا تَشْغَلُ الْقَلْبَ وَ تُورِثُ النِّفَاقَ وَ تَکْسِبُ الضَّغَائِن
[3]. إِنَّهُ کَانَ فِیمَا مَضَى قَوْمٌ تَرَکُوا عِلْمَ مَا وُکِّلُوا بِهِ وَ طَلَبُوا عِلْمَ مَا کُفُوهُ حَتَّى انْتَهَى کَلَامُهُمْ إِلَى اللَّهِ فَتَحَیَّرُوا حَتَّى إِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَیُدْعَى مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ فَیُجِیبُ مِنْ خَلْفِهِ وَ یُدْعَى مِنْ خَلْفِهِ فَیُجِیبُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى حَتَّى تَاهُوا فِی الْأَرْض.