804 ) سوره یس (36) آیه 56 هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی
بسم الله الرحمن الرحیم
804 ) سوره یس (36) آیه 56
هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ
10 ذیالقعده 1439
ترجمه
آنان و همسرانشان در سایههایی بر اریکهها [= تختهای مجلل] تکیه زنندگاناند.
اختلاف قرائت
ظلال
در اغلب قراءات به صورت «ظِلال» قرائت شده است؛
اما در قرائت حمزه و کسائی (از قراء کوفه) و نیز برخی قرائات غیر مشهور (ابنمسعود، سلمی و طلحه) به صورت «ظُلَل» قرائت شده است.
مجمع البیان، ج8، ص669[1]؛ البحر المحیط، ج9، ص76[2]
مُتَّکِؤُنَ
این کلمه به همین صورت در جایگاه خبر دوم است؛
اما در قرائت ابنمسعود به صورت «متکئین» قرائت شده است که در این صورت حال میباشد.
البحر المحیط، ج9، ص76[3]
نکات ادبی
أَزْواجُهُمْ
در آیه 36 همین سوره درباره ماده «زوج» توضیح داده شد. فقط همین مقدار یادآوری میشود که ماده «زوج» در اصل بر مقارنت و اینکه چیزی قرین چیز دیگری شود به کار میرود و به همین مناسبت به هریک از زن و شوهر، وقتی در قبال همسرش در نظر گرفته شود «زوج» گفته میشود؛ و در واقع به هر یک از دو چیزی که قرین همدیگر شوند و همتا، شبیه ویا حتی ضد همدیگر باشند «زوج» گفته میشود، خواه دو جنس مذکر و مونث در قبال هم باشد؛ و خواه دو لنگه کفش و ... .
جمع کلمه «زوج» ، «أزواج» است که یا به معنای «همسر»ها (رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا، فرقان/74؛ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدیثاً، تحریم/3) و یا به عنوان مطلقِ «قرین»ها میباشد؛ چنانکه در مورد آیه «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ» (صافات/22) گفتهاند به معنای «قرینها»ی [=همنشینانِ] آنهاست که در کارهایشان بدانها اقتدا میکردند.
جلسه 784 http://yekaye.ir/ya-seen-36-36/
ظِلالٍ
قبلا بیان شد که ماده «ظلل» در اصل بر سایه افکندن و پوشاندن چیزی توسط چیز دیگر دلالت دارد.
در زبان عربی برای کلمه «سایه» از دو کلمه «ظِلّ» و «فیء» استفاده میشود که «فیء» فقط به سایهای که از ظهر تا مغرب پدید میآید گفته میشود ولی «ظِل» عام تر است و درباره سایهای که در کل روز تشکیل میشود و حتی درباره خود شب به کار میرود. برخی این عام بودن را این طور توضیح دادهاند که [در کاربرد حقیقی این واژه] اساساً به هر جایی که نور خورشید نرسد، تعبیر «ظل» را به کار میبرند، چنانکه تعابیری مانند «ظِلُّ اللّیل: سایه شب» و «ظِلُّ الجنّة: سایه بهشت» رایج است، اما «فیء» تنها در جایی است که نور خورشید از آنجا برچیده شود.
کلمه «ظِلّ» هم با بار معنایی مثبت (مثلا سایه بهشتی) و هم با بار معنایی منفی (مثلا سایه عذاب) به کار رفته؛ و ظاهراً برای کاربردهای استعاری غالبا از کلمه «ظِلّ» (و نه «فیء») استفاده میشود چنانکه برای تعابیری مانند زیر سایه کسی بودن (که به معنای تحت حمایت او بودن است) میگویند «أظَلّک فلانٌ» و برخی تعابیر سایه در بهشت را (مثلا: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلالٍ و عُیونٍ، مرسلات/41؛ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها، رعد/35؛ هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ، یس/56) غالبا به همین معنای تحت عزت و حمایت ویژه خداوند قرار گرفتن دانستهاند و البته در تمامی این آیات منافاتی ندارد که معنای سایه ظاهری هم در کار بوده باشد.
«ظُلَّة» چیزی است که به شکل سایبان باشد و برخی گفتهاند که علاوه بر این، به ابری که هم سایه افکند «ظُلَّة» گویند که البته غالبا برای وضعیت وخیم و ناگواری به کار میرود (وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ، اعراف/171؛ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ، شعراء/189؛ وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ، لقمان/32)
«ظُلَل»، جمع «ظُلَّة» است، همانند «غُرْفَة» که جمع آن «غُرَف» است؛ اما «ظلال» هم میتواند جمع «ظِلّ» باشد (یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ، نحل/48) و هم جمعِ «ظُلَّة»، همانند «حُفْرَة» که جمع آن «حِفَار» است (أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ، بقرة/210)
جلسه 721 http://yekaye.ir/al-fater-35-21/
«الْأَرائِکِ»
قبلا بیان شد که ماده «أرک» در اصل بر دو معنای مختلف دلالت میکند: یکی نام نوعی درخت (اراک) است و دیگری به معنای «اقامت و پابرجایی» میباشد.
«أَرِیکَةُ» (جمع آن: أَرَائِک) به تخت آراسته ویا به حجلهای که روی تخت نهاده شده باشد، گویند؛ و وجه تسمیه آن یا بدین سبب است که از چوب «اراک» درست میشده ویا به خاطر اینکه در مکانی آن را مستقر و پابرجا میکردهاند.
جلسه 612 http://yekaye.ir/al-kahf-18-31/
هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ
این جمله را به صورتهای مختلف میتوان تحلیل نحوی کرد که ظرافتهای متعددی را در معنا به همراه دارد:
الف. «هُم» مبتدا باشد و آنگاه،
الف.1. خبر اول آن «فی ظلال» و خبر دوم آن «متکئون» باشد
الف.2. خبر آن «متکئون» باشد و «فی ظلال» متعلق بدان باشد.
ب. «هُم» مبتدا و خبر آن «فی ظلال» باشد و «عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ» جمله مستأنفه باشد.
ج. «هم» تاکید باشد بر ضمیر مستتر در «فاکهون» و یا بر ضمیر مستتر در «شغل» (آیه قبل)؛ و آنگاه «فی ظلال» حال باشد و «متکئون» خبر دومِ إنّ (در آیه قبل) باشد.
ثمره مهم این سه گونه تحلیل آن است که در تحلیل اول، همسرانشان در تکیه زدن و در زیر سایه بودن به آنان عطف شده و با آنان همراهند (که در حالت الف.1 زیر سایه بودن و تکیه زدن دو وصف مختلف آنان است؛ اما در حالت الف.2 تکیه زدن در زیر سایه انجام میشود)؛ اما در تحلیل دوم، فقط در زیر سایه بودن با آنان شریکند؛ ولی در تحلیل سوم، علاوه بر تکیه زدن و در زیر سایه بودن، در سرگرم بودن و شوخی و خوش و خندان بودن نیز شریکند.
کنز الدقائق، ج11، ص88[4]؛ البحر المحیط، ج9، ص75[5]
حدیث
1) از امام باقر ع در توضیح این آیه قرآن که: «در سایههایی بر اریکهها [= تختهای مجلل] تکیه زنندگاناند» ، روایت شده است:
«اریکهها» تختهایی است که بر آنها حجلهها قرار داده شده است.
تفسیر القمی، ج2، ص216
فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ: «فِی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ» :
الْأَرَائِکُ السُّرُرُ عَلَیْهَا الْحِجَال.
2) از امام باقر روایتی طولانی نقل شده که در آن روایت ایشان توضیح می دهند که امیرالمومنین ع درباره برخی از آیاتی که در وصف بهشت آمده سوالاتی را از پیامبر اکرم ص میپرسند و ایشان توضیح میدهند. پیامبر بعد از بیان برخی از نعمتهای بهشتیای که برای مومن آماده شده میفرمایند:
و مومن زمانی با همسر بهشتیاش (حوری) است و زمانی با همسرش از آدمیان و زمانی هم با خویش خلوت کرده بر اریکهها تکیه میزنند و به همدیگر نگاه میکند؛
و همانا مومن را شعاع نوری فرامیگیرد در حالی که بر اریکهاش تکیه شده؛ از خدمتگزارانش میپرسد: این شعاع تابنده چیست؟ آیا خداوند جبار بر من نظر افکنده؟! خدمتگزارانش میگویند: منزه و باقداست است، منزه و باقداست است خداوند جل جلاله؛ بلکه این یکی از زنان حوریه توست که تاکنون بر او وارد نشدهای؛ از خیمهاش به شوق تو بیرون آمده و بر تو مشرف شده و خود را بر تو عرضه کرده و خواهان دیدار توست؛ پس چون دید که تو بر اریکهات تکیه زدی از شوق تو بر روی تو خندید؛ و آن شعاعی که دیدی و نوری که بر تو افتاد از تلألؤی خنده او و صفا و پاکی و نرمخویی اوست.
پس آن ولی خدا میگوید: به او اذن دهید تا بر من وارد شود.
پس تعداد زیادی از این خدمتکاران به سوی او میشتابند و او را بشارت میدهند و او را از خیمهاش [تا نزد این ولی خدا] بدرقه میکنند در حالی که لباسهای زربافت و نقرهبافتی بر تن دارد که با درّ و یاقوت و زبرجد زینت داده شده و با مشک و عنبر به نحو زیبایی رنگآمیزی شده با این حال [این لباسها بقدری نازک و بدننماست که] ساق وی از ورای آنها نمایان است؛ پس چون به ولیّ خدا نزدیک میشود خدمتکاران با طلا و نقره و در و یاقوت و زبرجد بر سر او شاباش میریزند؛
سپس این دو همدیگر را در آغوش میگیرند به نحوی که نه این ملول و رنجیده شود و نه آن ...
الکافی، ج8، ص99
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ[6] عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْمَدَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ...[7]
وَ الْمُؤْمِنُ سَاعَةً مَعَ الْحَوْرَاءِ وَ سَاعَةً مَعَ الْآدَمِیَّةِ وَ سَاعَةً یَخْلُو بِنَفْسِهِ عَلَى الْأَرَائِکِ مُتَّکِئاً یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ؛
وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَغْشَاهُ شُعَاعُ نُورٍ وَ هُوَ عَلَى أَرِیکَتِهِ وَ یَقُولُ لِخُدَّامِهِ مَا هَذَا الشُّعَاعُ اللَّامِعُ لَعَلَّ الْجَبَّارَ لَحَظَنِی؟
فَیَقُولُ لَهُ خُدَّامُهُ قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ جَلَّ جَلَالُ اللَّهِ بَلْ هَذِهِ حَوْرَاءُ مِنْ نِسَائِکَ مِمَّنْ لَمْ تَدْخُلْ بِهَا بَعْدُ قَدْ أَشْرَفَتْ عَلَیْکَ مِنْ خَیْمَتِهَا شَوْقاً إِلَیْکَ وَ قَدْ تَعَرَّضَتْ لَکَ وَ أَحَبَّتْ لِقَاءَکَ فَلَمَّا أَنْ رَأَتْکَ مُتَّکِئاً عَلَى سَرِیرِکَ تَبَسَّمَتْ نَحْوَکَ شَوْقاً إِلَیْکَ فَالشُّعَاعُ الَّذِی رَأَیْتَ وَ النُّورُ الَّذِی غَشِیَکَ هُوَ مِنْ بَیَاضِ ثَغْرِهَا وَ صَفَائِهِ وَ نَقَائِهِ وَ رِقَّتِهِ!
قَالَ فَیَقُولُ وَلِیُّ اللَّهِ ائْذَنُوا لَهَا فَتَنْزِلَ إِلَیَّ!
فَیَبْتَدِرُ إِلَیْهَا أَلْفُ وَصِیفٍ وَ أَلْفُ وَصِیفَةٍ یُبَشِّرُونَهَا بِذَلِکَ فَتَنْزِلُ إِلَیْهِ مِنْ خَیْمَتِهَا وَ عَلَیْهَا سَبْعُونَ حُلَّةً مَنْسُوجَةً بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ مُکَلَّلَةً بِالدُّرِّ وَ الْیَاقُوتِ وَ الزَّبَرْجَدِ صِبْغُهُنَّ الْمِسْکُ وَ الْعَنْبَرُ بِأَلْوَانٍ مُخْتَلِفَةٍ یُرَى مُخُّ سَاقِهَا مِنْ وَرَاءِ سَبْعِینَ حُلَّةً طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً وَ عَرْضُ مَا بَیْنَ مَنْکِبَیْهَا عَشَرَةُ أَذْرُعٍ.
فَإِذَا دَنَتْ مِنْ وَلِیِّ اللَّهِ أَقْبَلَ الْخُدَّامُ بِصَحَائِفِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ فِیهَا الدُّرُّ وَ الْیَاقُوتُ وَ الزَّبَرْجَدُ فَیَنْثُرُونَهَا عَلَیْهَا؛
ثُمَّ یُعَانِقُهَا وَ تُعَانِقُهُ فَلَا یَمَلُّ وَ لَا تَمَل.[8]
3) ابوبصیر میگوید: از امام صادق ع درباره مرد مومنی پرسیدم که زن مومنی داشته؛ آیا وقتی وارد بهشت میشوند حتما با هم ازدواج میکنند؟ [یعنی اگر یکی از آنها دلش نخواهد در بهشت با هم باشند آیا مجبورند با هم باشند؟]
امام صادق ع فرمود: ابامحمد! خداوند قاضی عدلگستر است؛ اگر آن مرد از آن زن برتر باشد، او را مخیر میکنند، اگر دلش خواست و او را برگزید، وی از همسران بهشتیاش خواهد بود؛ و اگر آن زن برتر باشد این زن را مخیر میکنند و اگر این زن آن مرد را برگزید همسرش خواهد شد.*
و امام صادق ع فرمود: نگویید بهشت یکی است؛ همانا خداوند میفرماید «و در پشت سر آن دو دو بهشت [دیگر] است» (الرحمن/62)؛ و نگویید تنها یک درجه است که خداوند میفرماید «درجاتی برخی فوق برخی دیگر است» (انعام/165) همانا مردمان بر اساس اعمالشان است که فوق همدیگر قرار میگیرند.
گفتم: گاه دو مومن وارد بهشت میشوند که یکی منزلت بالاتری از دیگری دارد و [چون با هم دوست بودهاند] یکی میخواهد رفیقش را ببیند!
فرمود: آنکه برتر است میتواند پایین آید ولی آنکه پایینتر است نمی تواند بالا رود چرا که بدان منزلت راه نیافته است؛ ولیکن اگر آن را دوست داشته باشند و بدان مایل باشند بر سریرها [تختهای پادشاهی] با هم ملاقات خواهند داشت.
* پینوشت:
اینکه فقط نظر شخصی که برتر است را مطرح کرد بدین جهت است که مراتب بهشت به گونهای است که کسی در اینکه با شخصی در مرتبه بالاتر همنشین شود، شک نمیکند؛ و قطعا آنکه پایینتر است خواهان آن هست که با آنکه بالاتر است همنشین شود.
مجمع البیان، ج9، ص318
رَوَى الْعَیَّاشِیُّ بِالْإِسْنَادِ عن أبی بصیر عن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنِ الرجل الْمُؤْمِنِ تَکُونُ لَهُ امْرَأَةٌ مُؤْمِنَةٌ یَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ یَتَزَوَّجُ أَحَدُهُمَا بِالْآخَرِ
فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ اللَّهَ حَکَمٌ عَدْلٌ إِنْ کَانَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْهَا خَیَّرَ هُوَ فَإِنْ اخْتَارَهَا کَانَتْ مِنْ أَزْوَاجِهِ وَ إِنْ کَانَتْ هِیَ خَیْراً مِنْه خَیَّرَهَا فَإِنِ اخْتَارَتْهُ کَانَ زَوْجاً لَهَا.
قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تَقُولَنَّ إِنَّ الْجَنَّةَ وَاحِدَةٌ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ وَ لَا تَقُولَنَّ دَرَجَةً وَاحِدَةً إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ دَرَجَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِنَّمَا تَفَاضَلَ الْقَوْمُ بِالْأَعْمَالِ.
قَالَ وَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ الْمُؤْمِنَیْنِ یَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ فَیَکُونُ أَحَدُهُمَا أَرْفَعَ مَکَاناً مِنَ الْآخَرِ فَیَشْتَهِی أَنْ یَلْقَى صَاحِبَهُ.
قَالَ مَنْ کَانَ فَوْقَهُ فَلَهُ أَنْ یَهْبِطَ وَ مَنْ کَانَ تَحْتَهُ لَمْ یَکُنْ لَهُ أَنْ یَصْعَدَ لِأَنَّهُ لَا یَبْلُغُ ذَلِکَ الْمَکَانَ وَ لَکِنَّهُمْ إِذَا أَحَبُّوا ذَلِکَ وَ اشْتَهَوْهُ الْتَقَوْا عَلَى الْأَسِرَّةِ.
4) از امام کاظم ع از پدرشان از جدشان روایت شده که:
یکبار امسلمه به رسول الله ص عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! زنی [در طول زندگیاش] دو همسر داشته است؛ همگی میمیرند و وارد بهشت میشوند. این زن از آن کدام یک از آن دو خواهد بود؟
فرمود: امسلمه! از آنِ کسی که خوشخلقتر و نیکوکارتر در حق خانوادهاش بود؛
امسلمه! همانا خوشخلقی خیر دنیا و آخرت را با خود میآورد.
الأمالی( للصدوق)، ص498
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ:
قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ لِرَسُولِ اللَّهِ ص بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی الْمَرْأَةُ یَکُونُ لَهَا زَوْجَانِ فَیَمُوتُونَ وَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ لِأَیِّهِمَا تَکُونُ؟
فَقَالَ ص یَا أُمَّ سَلَمَةَ! تَخَیَّرْ أَحْسَنَهُمَا خُلُقاً وَ خَیْرَهُمَا لِأَهْلِهِ!
یَا أُمَّ سَلَمَةَ! إِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ ذَهَبَ بِخَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.[9]
تدبر
1) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ»
در حالی که دیگران در مواقف حساب و کتاب قیامت سخت مشغول و برخی در حال افتادن از صراط و درغلتیدن در آتش جهنم هستند، مومنان در کمال آسودگی با همسرانشان در سایههایی بر تختهای مجلل تکیه زده و به بهترین دلخواههای خویش مشغولاند.
2) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ»
در آیه قبل از سرگرم و خوش بودن بهشتیان سخن گفت و در این آیه از اینکه آنان در کنار همسرانشاناند؛ شاید این مویدی است بر اینکه اصلیترین منظور از آن خوشی وسرگرمی، لذتی است که فرد از همسر خویش میبرد.
3) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ»
مقصود از «زوجهایشان» که همراه با آنان در سایههای بهشتی بر تختهای مجلل تکیه زدهاند چیست؟
الف. همسران دنیاییشان که با هم عاشقانه در مسیر خدایی زیستند و اینک در بهشت هم در کنار هماند. (مجمعالبیان، ج8، ص672)؛ توضیح بیشتر در تدبر4)
ب. حوریهای بهشتی که در واقع همسران بهشتیای هستند که خداوند برایشان آفریده است. (مجمعالبیان، ج8، ص672)
ج. با توجه به اینکه یکی از معانی «زوج» قرین و همنشین است، چهبسا یکی از معانی این آیه - در کنار معانی فوق - قرینها و همنشینهای بهشتیشان و سایر مومنانی است که در بهشت با همدیگر هستند (چنانکه در جای دیگر از این در کنار هم بر سریرههای بهشتی سخن گفت: «عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلینَ» (حجر/47؛ صافات/44)
د. ...
4) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ»
در قیامت، در حالی که اغلب افراد بشدت از همسران و سایر نزدیکان خویش فراریاند (یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ؛ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ؛ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ؛ عبس/34-36)؛ عدهای هستند که نهتنها از همسران خویش فراری نیستند، بلکه همراه با همسرانشان در سایههای بهشتی بر تختهای مجلل تکیه میزنند.
از آنجا که در قیامت، هر دوستیای جز دوستیای که بر مدار تقوا باشد به دشمنی تبدیل میشود (الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ؛ زخرف/67)، میتوان نتیجه گرفت که پیوند زناشویی اینان تماماً بر مدار تقوا بوده، که مایه مودت و رحمتی شده (خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً؛ روم/21) که تا بهشت امتداد یافته است.
نکته تخصصی انسانشناسی (افق خانواده در اسلام)
قبلا بارها درباره اینکه در انسان غریزه جنسیاش هم در مدار فطرتش قرار دارد و از این جهت خانواده در انسان ماهیتاً با خانواده در حیوانات متفاوت است، نکاتی بیان شد.
این آیه نیز موید دیگری است بر اینکه اگر غریزه جنسی انسان در مدار صحیح خود قرار بگیرد، امری صرفاً دنیوی نیست و در وضعیت بهشتی انسان نیز موثر است. اینکه نقل شده بزرگانی همچون علامه طباطبایی تا سالها بعد از رحلت همسرشان - آن هم همسری که در سنین پیری وی را از دست دادهاند، سنینی که دیگر رمقی برای غریزه جنسی نمانده - در فراغ وی میگریستند، حکایت از آن دارد که اگر غریزه جنسی در مدار صحیحش قرار گیرد چگونه تا بهشت انسان را همراهی میکند و شریک زندگی انسان در دنیا، در بهشت نیز با وی و مایه خوشحالی و خرسندی وی خواهد بود.
در حقیقت، اسلام افق زندگی مطلوب خانوادگی انسان را در دنیا خلاصه نمیکند و میخواهد انسانها چنان ازدواج کنند و از ازدواج خود بقدری خرسند شوند که همراهی زوجین در بهشت هم ادامه داشته باشد!
و این را مقایسه کنید با آن ازدواجهایی که در روز قیامت، شخص از همسر و فرزند خود هم گریزان است که همین گریزان بودن هم نشان از امتداد اثر ازدواج آنان در آخرت دارد: یعنی این گونه نیست که همچون حیوانات از هم کامی گرفته باشند و دیگر کاری به کار هم نداشته باشند؛ و نسبتشان با هم شبیه نسبتشان با سایر مردمی باشد که ربطی به زندگیشان ندارند؛ بلکه همان زندگی غیرموحدانهای که با هم در پیش گرفتند مایه تشدید عذاب آنان خواهد شد و در قیامت همانند سایر پیوندهای ظاهرا صمیمانهی غیرتقوامداری که به دشمنی تبدیل میشود (زخرف/67)، این پیوند خانوادگی هم به بیزاری آنها از یکدیگر تبدیل خواهد شد.
5) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ»
چه خوب است که انسان شریک و همسری برای زندگیاش انتخاب کند که در بهشت هم با هم باشند؛
و البته صرفاً «انتخاب خوب کردن» ملاک نیست؛ شاید آنچه در پیوند عمیق این دو روح - که امتدادش تا بهشت ادامه یابد - نقش بیشتری دارد، با هم بار سختیها و ناملایمات زندگی را بر دوش کشیدن، و با هم مسیر صحیح در زندگی را پیمودن، و تا حد امکان از خطاهای طرف مقابل چشمپوشی کردن، باشد.
6) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ ...»
مقصود از این «ظلال» چیست؟
الف. سایه درختان بهشتی (مجمعالبیان، ج8، ص672) ویا همچنین سقف و سراهایی که سایههای دلچسبی دارد (المیزان، ج17، ص101)[10]
ب. سایهبانها و پوششهایی که مانع میشود دیگران خلوت آنان را نظارهگر شوند (مجمعالبیان، ج8، ص672)
ج. سایه فضل و رحمت الهی، که آنان را در برگرفته است.
د. چهبسا سایه استعاره از امتداد وجودی خودشان باشد؛ چنانکه سایه هرکس و هر چیزی امتداد وجودی اوست؛ و آنگاه منظور آیه چهبسا اشاره به این باشد که نعمتهای بهشتی که بهشتیان در آن غوطهورند امتداد وجودی و ثمره حقیقت پاک ذات خودشان است.
ه. ...
7) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ»
مقصود از «اریکهها» که بهشتیان بر آن «تکیه میزنند» چیست؟
الف. تختهای مجلل بهشتی که با حجلههایی آذین شدهاند (حدیث1؛ مجمعالبیان، ج8، ص672)
ب. مقصود، نشستنی است همچون نشستن پادشاهان [چنانکه میگویند بر اریکه سلطنت تکیه زد؛ اما مقصود این نیست که حتما روی تختی نشست]، چرا که موظف به انجام هیچ کاری نیستند (مجمعالبیان، ج8، ص672) و همه امکانات برایشان مهیاست.
ج. مقصود تکیه زدن عزتمندانه است (المیزان، ج17، ص101) یعنی اشاره است به عزتی که خداوند در آنجا روزی آنان کرده است که بر انجام هر کاری توانا هستند و چیزی بر آنان غلبه نکند.
د. ...
8) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ»
اگر کسی چشم دلش باز شود، میبیند بهشتیان را در حالی که بر اریکههایشان تکیه زدهاند.
حکایت
از امام صادق ع روایت شده است که یکبار رسول الله ص نماز صبح را به جماعت برگزار کرد سپس نگاهش به جوانی در مسجد افتاد که خوابآلودگی از سر و صورتش میبارید و رنگش زرد و بدنش نحیف شده و چشمانش از فرط کمخوابی گود افتاده بود.
رسول الله ص به او گفت: فلانی! چگونه صبح کردی؟
گفت: یا رسول الله ! صبح کردم در حالی که به یقین رسیدهام.
پیامبر ص از سخن وی متعجب گردید و فرمود: هر یقینی را حقیقتی است. حقیقتِ یقین تو چیست؟
گفت: یا رسول الله! یقین من همان است که مرا غمگین کرده و به شببیداری و تشنگی در اوج گرمای روز [= روزهداری] کشانده است؛ نفس من از دنیا و آنچه در آن است بریده است؛ گویی به عرش پروردگارم مینگرم در حالی که حسابرسی آغاز شده و خلایق را برای آن محشور کردهاند و من در میان آنانم؛ و گویی که به اهل بهشت مینگرم که در بهشت متنعماند و از همدیگر احوالپرسی میکنند و بر اریکهها تکیهزدهاند؛ و گویی که به اهل جهنم مینگرم که در آن معذبند و فریادشان بلند شده؛ و گویی که الان فریاد و زوزه آتش را میشنوم که در گوشم طنین انداخته است.
رسول الله ص به اصحابشان فرمودند: این بندهای است که خداوند دلش را به ایمان نورانی کرده است؛ سپس به او فرمودند: بر این وضعیتی که بر آن هستی پایدار بمان.
آن جوان گفت: یا رسول الله! در پیشگاه خداوند برایم دعا کنید که توفیق شهادت در معیت شما را رویم گرداند.
پس رسول الله ص برایش دعا کرد و اندکی نگذشت که در یکی از غزوات پیامبر ص حضور یافت و بعد از نه نفر وی به عنوان نفر دهم به شهادت رسید.
الکافی، ج2، ص53
[1] . و قرأ أهل الکوفة غیر عاصم فی ظلل بضم الظاء بلا ألف و الباقون «فِی ظِلالٍ» ... و الظلل جمع ظلة و الظلال یجوز أیضا أن یکون جمع ظلة فیکون کبرمة و برام و علبة و علاب و یجوز أن یکون جمع ظل.
[2] . و قرأ الجمهور: فِی ظِلالٍ. قال ابن عطیة: و هو جمع ظل، إذ الجنة لا شمس فیها، و إنما هواؤها سجسج، کوقت الأسفار قبل طلوع الشمس. انتهى. و جمع فعل على فعال فی الکثرة، نحو: ذئب و ذئاب. و أما أن وقت الجنة کوقت الأسفار قبل طلوع الشمس، فیحتاج هذا إلى نقل صحیح. و کیف یکون ذلک؟ و فی الحدیث ما یدل على حوراء من حور الجنة، لو ظهرت لأضاءت منها الدنیا، أو نحو من هذا؟ قال: و یحتمل أن یکون جمع ظلة. قال أبو علیّ: کبرمة و برام. و قال منذر بن سعید: جمع ظلة، بکسر الظاء. قال ابن عطیة:و هی لغة فی ظلة. انتهى. فیکون مثل لقحة و لقاح، و فعال لا ینقاس فی فعلة بل یحفظ.
و قرأ عبد اللّه، و السلمی، و طلحة، و حمزة، و الکسائی: فی ظلل جمع ظلة، و جمع فعلة على فعل مقیس، و هی عبارة عن الملابس و المراتب من الحجال و الستور و نحوها من الأشیاء التی تظل.
[3] . و قرأ عبد اللّه: متکئین، نصب على الحال
[4] . «هم» مبتدأ خبره «فی ظلال». و «على الأرائک» جملة مستأنفة، أو خبر ثان. أو «متّکئون» و الجارّان صلتان له. أو تأکید للضّمیر فی «فی شغل» أو فی «فاکهون» و عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ خبر آخر ل «إنّ». و «أزواجهم» عطف على «هم» للمشارکة فی الأحکام الثّلاثة. و «فی ظلال» حال من المعطوف و المعطوف علیه.
[5] . یجوز فی هم أن یکون مبتدأ، و خبره فی ضلال، و متکئون خبر ثان، أو خبره متکئون، و فی ظلال متعلق به، أو یکون تأکیدا للضمیر المستکن فی فاکهون، و فی ظلال حال، و متکئون خبر ثان لأن، أو یکون تأکیدا للضمیر المستکن فی شغل، المنتقل إلیه من العامل فیه. و على هذا الوجه و الذی قبله یکون الأزواج قد شارکوهم فی التفکه و الشغل و الاتکاء على الأرائک، و ذلک من جهة المنطوق. و على الأول، شارکوهم فی الظلال و الاتکاء على الأرائک من حیث المنطوق، وهن قد شارکنهم فی التفکه و الشغل من حیث المعنى.
[6] . خود مرحوم علی بن ابراهیم قمی فرازی از این روایتش را در تفسیر القمی، ج2، ص247 آورده است.
[7] . به علت اینکه در صفحه وبلاگ جا نشد این پاورقی را در سایت مطالعه کنید (متن کامل حدیث)
[8] . امام باقر از اینجا به بعد، خود شروع به توصیف برخی دیگر از این نعمتهای بهشتی میکند که ان شاء الله در بحث از آِه بعد به فرازی از آن اشاره خواهد شد.
[9] . این حدیث در الخصال، ج1، ص42 خیلی به مضمون فوق نزدیک است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّ أُمَّ سَلَمَةَ قَالَتْ لَهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی الْمَرْأَةُ یَکُونُ لَهَا زَوْجَانِ فَیَمُوتَانِ فَیَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ لِأَیِّهِمَا تَکُونُ فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَةَ تَخَیَّرُ أَحْسَنَهُمَا خُلُقاً وَ خَیْرَهُمَا لِأَهْلِهِ یَا أُمَّ سَلَمَةَ إِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ ذَهَبَ بِخَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.
[10] . مطلبی که موجب تردید در این معنا برای آیه میشود این است که بر حسب آیات قرآن، در بهشت از خورشید و حرارت آزاردهنده آن خبری نیست؛ و بر این اساس از ابنعطیه نقل شده که «ظلال» جمع «ظل» (= سایهبان) است نه جمع «ظله» (+ سایه) چرا که در بهشت خورشید نیست (البحر المحیط، ج9، ص76) چنانکه هم در داستان حضرت آدم آمده است «وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فیها وَ لا تَضْحى: و اینکه در آنجا نه تشنه مىگردى و نه آفتابزده» (طه/119) و هم در وصف جایگاه اهل بیت در بهشت: «مُتَّکِئینَ فیها عَلَى الْأَرائِکِ لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً» (انسان/13).
البته ممکن است پاسخ داده شود که اینکه آفتابزده نشوند به این معنا نیست که خورشید و آفتابی در کار نیست، بلکه بهشت بقدری همهجایش مطلوب است که انسان همواره در برابر آفتاب پناهی دارد؛ و در مورد آیه دوم هم چهبسا ناظر به مقام خاصی در بهشت باشد و یا همانند توجیه آیه قبل را در مورد آن بتوان گفت.