788) سوره یس (36) آیه40 لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِ
بسم الله الرحمن الرحیم
788) سوره یس (36) آیه40
لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ
20 شوال 1439
ترجمه
نه خورشید را سزد که به ماه رسد، و نه شب سبقتگیرنده بر روز است، و هر یک در فلکی شناورند.
اختلاف قرائت[1]
نکات ادبی
تُدْرِکَ
قبلا بیان شد که ماده «درک» در اصل به معنای رسیدن چیزی به چیز دیگر و ملحق شدن به آن است و برخی افزودهاند که «درک» رسیدنی است که همراه با نوعی احاطه بر شیء مورد نظر باشد؛ چنانکه در تعابیری نظیر «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ» (انعام/103) یا أ«َیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْت» (نساء/78) این معنا آشکار است.
جلسه 514 http://yekaye.ir/al-qalam-68-49/
فَلَکٍ
از ماده «فلک» دو کلمه «فُلْک» (به معنای کَشتی) و «فَلَک» (به معنای مدار حرکت ستارگان) رایج است و در قرآن هم همین دو کلمه به کار رفته است.
برخی اصل این ماده را به معنای «حرکت دورانی در چیزی» میدانند (که با کلمه فَلَک بیشتر متناسب است) و احتمال دادهاند که وجه تسمیه کشتی به فُلک این باشد که در دریاها دور میزند (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص453)
برخی هم معنای «کَشتیای» که در درودخانه و دریا جاری باشد دانستهاند؛ آنگاه برخی گفتهاند وجه تسمیه مدار ستارگان به فُلک این است که همچون کشتیای در آن رواناند (مفردات ألفاظ القرآن، ص645) اما برخی اصل کلمه فَلَک را که بر یک حرکت دورانی دلالت دارد، وارد شده از زبان عبری میدانند، که البته تناسبی با کلمه فُلک هم دارد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص139)
کلمه «فُلْک» هم برای یک کشتی و هم برای کشتیها به کار میرود و در واقع لفظی است که واحد و جمع آن یکسان است (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص453؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص645)
ماده «فلک» جمعا 25 بار در قرآن کریم به کار رفته که 23 بار آن به صورت «الفُلْک» و 2 بار به صورت «فَلَکٍ» می باشد.
یَسْبَحُونَ
در مورد ماده «سبح» قبلا بیان شد که برخی گفتهاند این ماده در اصل بر دو معنا دلالت میکند: یکی از جنس عبادت، چنانکه به نماز مستحبی «سُبحه» میگویند و تسبیح هم منزه دانستن خداوند است از هر بدیای؛ و دومی از جنس سعی و تلاش، چنانکه السَّبْح و السِّباحة به معنای غوطهور شدن و شنا کردن در آب است.
اما دیگران خواستهاند این دو معنا را به هم برگردانند:
برخی گفتهاند اصل معنای این ماده، حرکت سریع در آب یا هواست (شنا کردن و شناور شدن) و به همین جهت، به حرکت ستارگان در آسمان، «سَبَحَ» گفته شده است: «کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» (أنبیاء/33) و این تعبیر در مورد اسبانی که با سرعت و روان حرکت میکنند «وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً» (نازعات/3) نیز گفته میشود؛ و در آیه «إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً» (مزمل/7) هم منظور حرکت سریع در انجام کارهاست. بر این اساس، تسبیح که به معنای تنزیه خداوند متعال است، در اصل به معنای حرکت سریع در عبادت خداوند متعال بوده، و بر مطلق عبادات قولی و فعلی به کار رفته است.
در طرف مقابل برخی گفتهاند اصل این معنا «حرکت در مسیر حق بدون هرگونه انحراف» یا «بر حق بودنی کاملا منزه از هر نقطه ضعف» بوده، و در آن دو مفهوم «در مسیر حق بودن» و «از ضعفی دور بودن» در آن لحاظ شده است؛ و اینکه در مورد شنا و غوطهور شدن یا حرکت اسبها یا کثرت اعمال انسان به کار میرود همگی مصادیقی از این باب است که متناسب با موضوع بحث بوده است؛ مثلا در معنای شنا کردن آن حرکتی است که نظم و سیر معنی دارد، و از انحراف و .. دور است، و ... .
جلسه 452 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-7/
حدیث
1) از امام باقر ع درباره این آیه که میفرماید: «نه خورشید را سزد که به ماه رسد، و نه شب سبقتگیرنده بر روز است، و هر یک در فلکی شناورند» روایت شده است:
خورشید سلطان روز است و ماه سلطان شب؛ نه خورشید را سزد که همراه با نورافشانی ماه در شب [حاضر] باشد
و نه شب بر روز میگیرد، یعنی شب نمیرود تا اینکه روز به او برسد، و
«هر یک در فلکی شناورند» یعنی هریک در مداری به نحو چرخشی در حرکت است.
تفسیر القمی، ج2، ص214
فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» یَقُولُ الشَّمْسُ سُلْطَانُ النَّهَارِ وَ الْقَمَرُ سُلْطَانُ اللَّیْلِ لَا یَنْبَغِی لِلشَّمْسِ أَنْ تَکُونَ مَعَ ضَوْءِ الْقَمَرِ بِاللَّیْلِ وَ لَا یَسْبِقُ اللَّیْلُ النَّهَارَ یَقُولُ لَا یَذْهَبُ اللَّیْلُ حَتَّی یُدْرِکَهُ النَّهَارُ «وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» یَقُولُ یَجِیءُ [یَجْرِی] وَرَاءَ الْفَلَکِ الِاسْتِدَارَة.[2]
2) از امام سجاد ع دعایی در هنگام صبح و شام روایت شده است که این دعا چنین آغاز میشود:
حمد و سپاس خداوندى را که به قوّت خود شب و روز را بیافرید و به قدرت خویش آن دو را از یکدیگر فرق نهاد و هر یک را حدّى محدود و مدتی معیّن قرار داد.
یکی را در دیگری فرو میبرد و دیگری را در این فرو میبرد، به تقدیری از جانب خویش برای بندگانش تا مایه به دست آوردن غذایشان باشد و عاملی برای رشد و بقایشان.
پس برایشان شب را بیافرید تا در آن از رنج و تلاش بیاسایند و آن را به مثابه پوششى گردانید تا در آن به خواب راحت روند: تنشان بدان آسوده شود و نیرو گیرد و خود به لذت و کامیابى رسند.
و برایشان روز را بیافرید تا در روشنایى آن به طلب فضل و نعمتش پردازند و رزق او را فرا چنگ آرند و در زمین خدا به سیر و سفر روند، در طلب رسیدن به نعم این جهان زودگذر و سعادتِ آن جهان دیرپا.
به همه اینها کارشان به صلاح مىآورد و از کردارهایشان آگاه مىشود و مىنگرد که در اوقات فرمانبردارىاش چگونهاند و اعمال واجب چسان به جاى مىآورند و احکام او چسان مجرى مىدارند، تا بدکاران را به کیفر بد رساند و نیکوکاران را پاداش نیک دهد.
بار خدایا، حمد و سپاس تو را که پرتو بامدادى را بر ما آشکار ساختى و ما را از فروغ روز بهرهمند گردانیدى و جایهایى را که روزى خود از آنجا فراچنگ مىآوریم به ما نمودى و از پیشامدهاى آفات در امان داشتى...
الصحیفة السجادیة، دعاء6، (اقتباس از ترجمه آیتی، ص59-60)
وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عِنْدَ الصَّبَاحِ وَ الْمَسَاءِ:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ وَ مَیَّزَ بَیْنَهُمَا بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً، وَ أَمَداً مَمْدُوداً،
یُولِجُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِی صَاحِبِهِ، وَ یُولِجُ صَاحِبَهُ فِیهِ بِتَقْدِیرٍ مِنْهُ لِلْعِبَادِ فِیمَا یَغْذُوهُمْ بِهِ وَ یُنْشِئُهُمْ عَلَیْهِ،
فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ مِنْ حَرَکَاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ، وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِیَلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ، فَیَکُونَ ذَلِکَ لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّةً، وَ لِیَنَالُوا بِهِ لَذَّةً وَ شَهْوَةً،
وَ خَلَقَ لَهُمُ النَّهارَ مُبْصِراً لِیَبْتَغُوا فِیهِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ لِیَتَسَبَّبُوا إِلَی رِزْقِهِ، وَ یَسْرَحُوا فِی أَرْضِهِ، طَلَباً لِمَا فِیهِ نَیْلُ الْعَاجِلِ مِنْ دُنْیَاهُمْ، وَ دَرَکُ الْآجِلِ فِی أُخْرَاهُمْ،
بِکُلِّ ذَلِکَ یُصْلِحُ شَأْنَهُمْ، وَ یَبْلُو أَخْبَارَهُمْ، وَ یَنْظُرُ کَیْفَ هُمْ فِی أَوْقَاتِ طَاعَتِهِ، وَ مَنَازِلِ فُرُوضِهِ، وَ مَوَاقِعِ أَحْکَامِهِ، لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا، وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی.
اللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا فَلَقْتَ لَنَا مِنَ الْإِصْبَاحِ، وَ مَتَّعْتَنَا بِهِ مِنْ ضَوْءِ النَّهَارِ، وَ بَصَّرْتَنَا مِنْ مَطَالِبِ الْأَقْوَاتِ، وَ وَقَیْتَنَا فِیهِ مِنْ طَوَارِقِ الْآفَاتِ...[3]
3) عبدالرحمن بن سیابه میگوید:
به امام صادق ع عرض کردم: فدایت شوم! مردم میگویند علم تنجیم [= علم نجوم احکامی، که اصطلاحا به آن ستارهبینی میگویند و از علوم غریبه، و غیر از علم نجوم عادی است] جایز نیست، اما من خیلی از آن خوشم میآید؛ اگر ورود در آن به دینم ضرر میزند، آدمی نیستم که سراغ چیزی بروم که به دینم ضرر بزند؛ اما اگر به دینم ضرر نمیزند به خدا سوگند که من خیلی از آن، و اینکه در آن تحقیق کنم، خوشم میآید.
حضرت فرمود: آن گونه که آنها میگویند به دینت ضرر نمیزند؛ اما مساله این است که شما سراغ عرصهای رفتهاید که زیاد آن به چنگ کسی نمیآید، و مقدار اندکش سودی ندارد! شما بر اساس طالع ماه محاسبه میکنید!
[سپس حضرت پرسشهایی درباره وضعیت کرات مختلف آسمانی و نسبت جغرافیایی آنان به هم میپرسد که وی از آنها کاملا ابراز بیاطلاعی میکند و میگوید منجمی را هم سراغ ندارم که اینها را بلد باشد. آنگاه حضرت میفرمایند: ]
ای عبدالرحمن! این حسابی است که اگر شخصی بتواند آن را حساب کند و آن را بلد باشد، هم نی وسط یک نیزار را میشناسد و هم اینکه چندتا نی در سمت راست آن هست و در سمت چپ آن و در جلوی آن و در عقب آن هست؛ به طوری که از نیهای آن بیشهزار حتی یکی را هم فروگذار نخواهد کرد.
الکافی، ج8، ص195
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَیَابَةَ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ لَکَ الْفِدَاءَ إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّ النُّجُومَ لَا یَحِلُّ النَّظَرُ فِیهَا وَ هِیَ تُعْجِبُنِی فَإِنْ کَانَتْ تُضِرُّ بِدِینِی فَلَا حَاجَةَ لِی فِی شَیْءٍ یُضِرُّ بِدِینِی وَ إِنْ کَانَتْ لَا تُضِرُّ بِدِینِی فَوَ اللَّهِ إِنِّی لَأَشْتَهِیهَا وَ أَشْتَهِی النَّظَرَ فِیهَا
فَقَالَ لَیْسَ کَمَا یَقُولُونَ لَا تُضِرُّ بِدِینِکَ؛
ثُمَّ قَالَ إِنَّکُمْ تَنْظُرُونَ فِی شَیْءٍ مِنْهَا کَثِیرُهُ لَا یُدْرَکُ وَ قَلِیلُهُ لَا یُنْتَفَعُ بِهِ تَحْسُبُونَ عَلَی طَالِعِ الْقَمَرِ ...[4]
ثُمَّ قَالَ یَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ هَذَا حِسَابٌ إِذَا حَسَبَهُ الرَّجُلُ وَ وَقَعَ عَلَیْهِ عَرَفَ الْقَصَبَةَ الَّتِی فِی وَسَطِ الْأَجَمَةِ وَ عَدَدَ مَا عَنْ یَمِینِهَا وَ عَدَدَ مَا عَنْ یَسَارِهَا وَ عَدَدَ مَا خَلْفَهَا وَ عَدَدَ مَا أَمَامَهَا حَتَّی لَا یَخْفَی عَلَیْهِ مِنْ قَصَبِ الْأَجَمَةِ وَاحِدَةٌ.
تدبر
1) «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ»
مراد از اینکه «خورشید را نسزد که به ماه رسد» چیست؟
الف. وقتی از منظر زمین نگاه میکنیم سرعت گردش خورشید (که یک سال شمسی میشود) بسیار کمتر است از سرعت گردش ماه (که یک ماه قمری میشود)؛ و این نظمی است که قرار نیست هیچگاه سرعت این دو یکی شوند و یک سال در مدت یک ماه طی شود. (مجمعالبیان، ج8، ص664)
ب. با توجه به جمله پایانی آیه (که هر یک در مداری شناور است) مقصود این است که خورشید و ماه هر یک در مداری خاص خود حرکت میکنند و این گونه نیست که هیچگاه خورشید به ماه برسد؛ در واقع، در این تعبیر یک طرف را گفته و طرف دیگر را هم مد نظر داشته، یعنی منظورش این بوده که نه خورشید به ماه میرسد و نه ماه به خورشید؛ اما اولی را گفته و دومی را به ذهن مخاطب واگذار کرده است. (المیزان، ج17، ص90)
ج. میتواند معانی تاویلی خورشید و ماه - که در آیات قبل اشاره شد - مورد نظر باشد، که آنگاه متناسب با هر یک از آن معانی، مراد خاصی در کار خواهد بود. (مثلا تدبر7)
د. ...
2) «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»
بر خورشید و ماه، شب و روز، و در واقع بر کل گیتی، یک نظم و برنامهریزی معینی حاکم است که هیچ اختلالی در آن راه ندارد.
3) «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ»
چرا از نرسیدن خورشید به ماه یاد کرد، نه از نرسیدن ماه به خورشید؟
الف. خورشید عظمتش در دیدگان ما بیشتر و نقشآفرینیاش در نظر شدیدتر است؛ با این حال این موجود عظیم به ماه - که کوچکتر و در ظاهر دارای نقشآفرینیِ کمتر است - نمیرسد؛ و وقتی این که بزرگتر و مهمتر است، به آن کوچکتر نمیرسد معلوم است که آن کوچکتر هم نمیتواند به این برسد. (المیزان، ج17، ص90)
ب...
4) «کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»
مقصود از «کُلٌّ» چیست؟ اگر مقصود فقط خورشید و ماه است چرا «یسبحون» (فعل جمع) آورد نه «یسبحان»؟
الف. منظور خورشید و ماه و سایر ستارگان و سیارات است که هر یک در مداری در حرکت است. (المیزان، ج17، ص90؛. مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج26، ص279).
ب. چهبسا منظور خورشید و ماه و شب و روز باشد. (المیزان، ج17، ص90؛ . مفاتیح الغیب، ج26، ص279).
ج. . لفظ «کل» از الفاظی است که فعل آن هم به خاطر ظاهر خود لفظ می تواند صورت مفرد بیاید و به خاطر معنایش میتواند به صورت جمع بیاید، اما اینکه با آن مثنی بیاید فصیح نیست؛ مثلا میتوان گفت: «زید و عمرو کلٌ جاء» یا «... کلٌ جاءوا» اما فصیح نیست که بگوییم «کلٌ جاءا» (مفاتیح الغیب، ج26، ص279).
د. ...
5) «وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»
در زبان عربی برای موجودات عاقل و باشعور از فعل جمع مذکر استفاده میکنند اما برای موجودات بیشعور و بیجان (مثلا سنگها) از فعل مفرد مونث استفاده میکنند. چرا در این آیه برای حرکت ماه و خورشید و ... از فعل جمع مذکر (یسبحون) استفاده کرد؟
الف. شاید میخواهد اشاره کند به اینکه همه آسمانها و زمین نیز در منطق قرآن همانند عقلاء مطیع خداوند هستند؛ یعنی همان که در جای دیگر فرمود: «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ» (فصلت/11)
ب. ...
6) «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ»
چرا کار خورشید (که به ماه نمیرسد) را با صیغه فعل (تدرک) آورد، اما کار شب نسبت به روز (که بر آن سبقت نمیگیرد) را با صیغه اسم فاعل (سابق)؟
الف. چون صیغه فعل زمانی به کار میرود که فعل را واقعا خود فاعل انجام داده باشد اما صیغه اسم فاعل در جایی که بالفعل فعل را انجام نمیدهد هم میتوان به کار برد (مثلا اگر گفتیم «فلانی خیاطی میکند» یعنی مشغول انجام فعل است اما اگر بگوییم «فلانی خیاط است» معنایش این نیست که الان دارد خیاطی میکند) و حرکت خورشید فعل خورشید است ولی اینکه شب بخواهد بر روز سبقت بگیرد فعلی نیست که خود شب آن را انجام دهد. (مفاتیح الغیب، ج26، ص279). البته بر این سخن این اشکال وارد است که در آیه دیگری فرموده «یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً» (أعراف/54) و عمل را به خود روز نسبت داده است.[5]
ب. ...
7) «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ ... کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»
چرا خورشید به ماه، و شب به روز نمیرسد؟ چون هر یک در مدار خودش شناور است.
یعنی امور مختلف گاه باید در مدار مختلف قرار بگیرند تا وضع جهان بهسامان باشد.
جالب است که به لحاظ زبان عربی، «شمس: خورشید» مونث مجازی، و «قمر: ماه» مذکر مجازی است؛
شاید اشارهای هم داشته باشد که زن و مرد باید هریک در مدار خود حرکت کنند و اینکه زن بخواهد به مرد برسد و وضعیت خود را همانند او رقم بزند، جز اختلال به بار نخواهد آورد.
8) «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»
در بحث از آیات قبل اشاره شد که خورشید و ماه و شب و روز در معانی تاویلی نیز به کار رفته، مانند پیامبر ص و امیرالمومنین ع و ...
جلسه 785 حدیث1 و تدبر8 http://yekaye.ir/ya-seen-36-37/
جلسه 786 تدبر5 http://yekaye.ir/ya-seen-36-38/
بر همان اساس، چهبسا از معانی تاویلی این آیه آن باشد که مدار نبوت و امامت مستقل از هم است؛ انتظار نداشته باشید آن وضعی که پیامبر به لحاظ ظهور و بروز داشت، امیرالمومنین ع و سایر ائمه هم همان طور باشند؛ اما در عین حال این گونه نیست که شب ظلمانی غیبت همواره برقرار بماند و بر روز ظهور سبقت گیرد.
[1] . عبارت «سابِقُ النَّهارِ» به صورت «سابِقُ النَّهارَ» و «سابِقٌ النَّهارَ» نیز قرائت شده:
و قرأ عمارة بن عقیل بن بلال بن جریر الخطفی: سابق بغیر تنوین، النهار:بالنصب. قال المبرد: سمعته یقرأ فقلت: ما هذا؟ قال: أردت سابق النهار، فحذفت لأنه أخف. انتهی، و حذف التنوین فیه لالتقاء الساکنین. و تقدّم شرح: وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ فی سورة الأنبیاء. (البحر المحیط، ج9، ص69)
و قرأ ابوالمتوکل و ابوالجوزاء و أبوعمران و عاصم الحجدری «سابقٌ النهارَ» بتنوین الاول و نصب الثانی (معجم القراءات، ج7، ص489)
[2] . در ذیل این آیه روایتی با دو سند در فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم (سید بن طاوس)، ص95-96 آمده است:
أَرْوِیهِ بِأَسَانِیدِی إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ جَعْفَرٍ النُّعْمَانِیِّ الثِّقَةِ فِی کِتَابِ الدَّلَائِلِ فِی الْجُزْءِ التَّاسِعِ فِیمَا فِیهِ مِنْ دَلَائِلِ مَوْلَانَا أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ عُبَیْدِ بْنِ یَقْطِینٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْیَقْطِینِیُّ الْمَعْرُوفُ بِطَلَلٍ قَالَ حَدَّثَنِی ابْنُ ذِی الْعَلَمَیْنِ قَالَ: کُنْتُ وَاقِفاً بَیْنَ یَدَیْ ذِی الرِّئَاسَتَیْنِ بِخُرَاسَانَ فِی مَجْلِسِ الْمَأْمُونِ وَ قَدْ حَضَرَهُ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَجَرَی ذِکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ أَیُّهُمَا خُلِقَ قَبْلَ الْآخَرِ فَخَاضُوا فِی ذَلِکَ وَ اخْتَلَفُوا ثُمَّ إِنَّ ذَا الرِّئَاسَتَیْنِ سَأَلَ الرِّضَا ع عَنْ ذَلِکَ وَ عَمَّا عِنْدَهُ فِیهِ فَقَالَ ع أَ تُحِبُّ أَنْ أُعْطِیَکَ الْجَوَابَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ مِنْ حِسَابِکَ فَقَالَ أُرِیدُهُ أَوَّلًا مِنْ جِهَةِ الْحِسَابِ فَقَالَ لَهُ أَ لَسْتُمْ تَقُولُونَ إِنَّ طَالِعَ الدُّنْیَا السَّرَطَانُ وَ إِنَّ الْکَوَاکِبَ کَانَتْ فِی شَرَفِهَا قَالَ نَعَمْ قَالَ فَزُحَلُ فِی الْمِیزَانِ وَ الْمُشْتَرِی فِی السَّرَطَانِ وَ الْمِرِّیخُ فِی الْجَدْیِ وَ الزُّهَرَةُ فِی الْحُوتِ وَ الْقَمَرُ فِی الثَّوْرِ وَ الشَّمْسُ فِی وَسَطِ السَّمَاءِ بِالْحَمْلِ وَ هَذَا لَا یَکُونُ إِلَّا نَهَاراً قَالَ نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ قَالَ ع قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ أَیِ النَّهَارُ یَسْبِقُهُ.
رَوَیْنَاهُ بِعِدَّةِ أَسَانِیدَ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ الْقُمِّیِّ وَ کَانَ عَالِماً فَاضِلًا فِی کِتَابِ الْوَاحِدَةِ فِی أَخْبَارِ مَوْلَانَا الرِّضَا ص قَالَ: وَ مِنْ مَسَائِلِ ذِی الرِّئَاسَتَیْنِ لِلرِّضَا ع أَنَّ النَّاسَ تَذَاکَرُوا بَیْنَ یَدَیِ الْمَأْمُونِ فِی خَلْقِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَقَالَ بَعْضٌ خَلَقَ اللَّهُ النَّهَارَ قَبْلَ اللَّیْلِ وَ قَالَ بَعْضٌ خَلَقَ اللَّهُ اللَّیْلَ قَبْلَ النَّهَارِ فَرَجَعُوا بِالسُّؤَالِ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ النَّهَارَ قَبْلَ اللَّیْلِ وَ خَلَقَ الضِّیَاءَ قَبْلَ الظُّلْمَةِ فَإِنْ شِئْتُمْ أَوْجَدْتُکُمْ ذَلِکَ مِنَ النُّجُومِ وَ إِنْ شِئْتُمْ مِنَ الْقُرْآنِ فَقَالَ ذُو الرِّئَاسَتَیْنِ أَوْجِدْنَا مِنَ الْجِهَتَیْنِ جَمِیعاً فَقَالَ ع أَمَّا مِنَ النُّجُومِ فَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّ طَالِعَ الْعَالَمِ السَّرَطَانُ وَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ إِلَّا وَ الشَّمْسُ فِی شَرَفِهَا فِی نِصْفِ النَّهَارِ وَ أَمَّا مِنَ الْقُرْآنِ فَاسْتَمِعْ قَوْلَهُ تَعَالَی فِیهِ لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ.
این مضمون در مجمع البیان، ج8، ص664 به نقل از تفسیر عیاشی با عبارات زیر آمده، اما در تفسیر عیاشیای که امروز در دست ماست یافت نشد.
روی الْعَیَّاشِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَشْعَثِ بْنِ حَاتِمٍ قَالَ: کُنْتُ بِخُرَاسَانَ حَیْثُ اجْتَمَعَ الرِّضَا ع وَ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ وَ الْمَأْمُونُ فِی الْإِیوَانِ الْحِبرِیِّ [الْحِیرِیِّ] بِمَرْوَ فَوُضِعَتِ الْمَائِدَةُ فَقَالَ الرِّضَا ع إِنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ سَأَلَنِی بِالْمَدِینَةِ فَقَالَ النَّهَارُ خُلِقَ قَبْلُ أَمِ اللَّیْلُ فَمَا عِنْدَکُمْ قَالَ فَأَدَارُوا الْکَلَامَ وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُمْ فِی ذَلِکَ شَیْءٌ فَقَالَ الْفَضْلُ لِلرِّضَا ع أَخْبِرْنَا بِهَا أَصْلَحَکَ اللَّهُ قَالَ نَعَمْ مِنَ الْقُرْآنِ أَمْ مِنَ الْحِسَابِ قَالَ لَهُ الْفَضْلُ مِنْ جِهَةِ الْحِسَابِ فَقَالَ قَدْ عَلِمْتَ یَا فَضْلُ أَنَّ طَالِعَ الدُّنْیَا السَّرَطَانُ وَ الْکَوَاکِبُ فِی مَوَاضِعِ شَرَفِهَا فَزُحَلُ فِی الْمِیزَانِ وَ الْمُشْتَرِی فِی السَّرَطَانِ وَ الشَّمْسُ فِی الْحَمَلِ وَ الْقَمَرُ فِی الثَّوْرِ وَ ذَلِکَ یَدُلُّ عَلَی کَیْنُونَةِ الشَّمْسِ فِی الْحَمَلِ مِنَ الْعَاشِرِ مِنَ الطَّالِعِ فِی وَسَطِ السَّمَاءِ فَالنَّهَارُ خُلِقَ قَبْلَ اللَّیْلِ وَ أَمَّا فِی الْقُرْآنِ فَهُوَ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ أَیْ قَدْ سَبَقَهُ النَّهَارُ.
و همین مضمون در تحف العقول، ص447 و مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص353 نیز آمده است.
[3] . در نهج البلاغه، در فرازی از خطبه91 (من خطبة له ع تعرف بخطبة الأشباح) با عنوان «وَ مِنْهَا فِی صِفَةِ السَّمَاءِ» آمده است:
وَ نَظَمَ بِلَا تَعْلِیقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا وَ لَاحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا وَ وَشَّجَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ أَزْوَاجِهَا وَ ذَلَّلَ لِلْهَابِطِینَ بِأَمْرِهِ وَ الصَّاعِدِینَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِیَ دُخَانٌ فَالْتَحَمَتْ عُرَی أَشْرَاجِهَا وَ فَتَقَ بَعْدَ الِارْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا وَ أَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَی نِقَابِهَا وَ أَمْسَکَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَ فِی خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَیْدِهِ وَ أَمْرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لِأَمْرِهِ وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آیَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا وَ قَمَرَهَا آیَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَیْلِهَا وَ أَجْرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا وَ قَدَّرَ سَیْرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا لِیُمَیِّزَ بَیْنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا وَ لِیُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ بِمَقَادِیرِهِمَا ثُمَّ عَلَّقَ فِی جَوِّهَا فَلَکَهَا وَ نَاطَ بِهَا زِینَتَهَا مِنْ خَفِیَّاتِ دَرَارِیِّهَا وَ مَصَابِیحِ کَوَاکِبِهَا وَ رَمَی مُسْتَرِقِی السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا وَ أَجْرَاهَا عَلَی أَذْلَالِ تَسْخِیرِهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا وَ مَسِیرِ سَائِرِهَا وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودِهَا وَ نُحُوسِهَا وَ سُعُودِهَا.
همچنین در روایت معروف توحید المفضل، ص137-138 درباره «مقادیر اللیل و النهار» آمده است:
فَکِّرْ یَا مُفَضَّلُ فِی مَقَادِیرِ النَّهَارِ وَ اللَّیْلِ کَیْفَ وَقَعَتْ عَلَی مَا فِیهِ صَلَاحُ هَذَا الْخَلْقِ فَصَارَ مُنْتَهَی کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا إِذَا امْتَدَّ إِلَی خَمْسَ عَشْرَةَ سَاعَةً لَا یُجَاوِزُ ذَلِکَ أَ فَرَأَیْتَ لَوْ کَانَ النَّهَارُ یَکُونُ مِقْدَارُهُ مِائَةَ سَاعَةٍ أَوْ مِائَتَیْ سَاعَةٍ أَ لَمْ یَکُنْ فِی ذَلِکَ بَوَارُ کُلِّ مَا فِی الْأَرْضِ مِنْ حَیَوَانٍ وَ نَبَاتٍ أَمَّا الْحَیَوَانُ فَکَانَ لَا یَهْدَأُ وَ لَا یَقِرُّ طُولَ هَذِهِ الْمُدَّةِ وَ لَا الْبَهَائِمُ کَانَتْ تُمْسِکُ عَنِ الرَّعْیِ لَوْ دَامَ لَهَا ضَوْءُ النَّهَارِ وَ لَا الْإِنْسَانُ کَانَ یَفْتُرُ عَنِ الْعَمَلِ وَ الْحَرَکَةِ وَ کَانَ ذَلِکَ یَنْهَکُهَا أَجْمَعَ وَ یُؤَدِّیهَا إِلَی التَّلَفِ وَ أَمَّا النَّبَاتُ فَکَانَ یَطُولُ عَلَیْهِ حَرُّ النَّهَارِ وَ وَهْجُ الشَّمْسِ حَتَّی یَجِفَّ وَ یَحْتَرِقَ کَذَلِکَ اللَّیْلُ لَوِ امْتَدَّ مِقْدَارَ هَذِهِ الْمُدَّةِ کَانَ یَعُوقُ أَصْنَافَ الْحَیَوَانِ عَنِ الْحَرَکَةِ وَ التَّصَرُّفِ فِی طَلَبِ الْمَعَاشِ حَتَّی تَمُوتَ جُوعاً وَ تَخْمُدُ الْحَرَارَةُ الطَّبِیعِیَّةُ عَنِ النَّبَاتِ حَتَّی یَعْفَنَ وَ یَفْسُدَ کَالَّذِی تَرَاهُ یَحْدُثُ عَلَی النَّبَاتِ إِذَا کَانَ فِی مَوْضِعٍ لَا تَطْلُعُ عَلَیْهِ الشَّمْس. (بحار الانوار، ج3، ص118)
[4] . ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرِی کَمْ بَیْنَ الْمُشْتَرِی وَ الزُّهَرَةِ مِنْ دَقِیقَةٍ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ قَالَ أَ فَتَدْرِی کَمْ بَیْنَ الزُّهَرَةِ وَ بَیْنَ الْقَمَرِ مِنْ دَقِیقَةٍ قُلْتُ لَا قَالَ أَ فَتَدْرِی کَمْ بَیْنَ الشَّمْسِ وَ بَیْنَ السُّنْبُلَةِ مِنْ دَقِیقَةٍ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْمُنَجِّمِینَ قَطُّ قَالَ أَ فَتَدْرِی کَمْ بَیْنَ السُّنْبُلَةِ وَ بَیْنَ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ مِنْ دَقِیقَةٍ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُهُ مِنَ مُنَجِّمٍ قَطُّ قَالَ مَا بَیْنَ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا إِلَی صَاحِبِهِ سِتُّونَ أَوْ سَبْعُونَ دَقِیقَةً [شَکَّ عَبْدُ الرَّحْمَنِ]
[5] . خود وی این اشکال را مطرح کرده و پاسخی داده که قانعکننده نیست و لذا در متن نیاوردم:
فإن قیل قوله تعالى: یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً [الأعراف: 54] یدل على خلاف ما ذکرتم، لأن النهار إذا کان یطلب اللیل فاللیل سابقه، و قلتم إن قوله: وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ معناه ما ذکرتم فیکون اللیل سابقا و لا یکون سابقا، نقول قد ذکرنا أن المراد باللیل هاهنا سلطان اللیل و هو القمر، و هو لا یسبق الشمس بالحرکة الیومیة السریعة، و المراد من اللیل هناک نفس اللیل و کل واحد لما کان فی عقیب الآخر فکأنه طالبه، فإن قیل فلم ذکر هاهنا سابِقُ النَّهارِ و قد ذکر هناک یطلبه، و لم یقل طالبه؟ نقول ذلک لما بینا من أن المراد فی هذه السورة من اللیل کواکب اللیل، و هی فی هذه الحرکة کأنها لا حرکة لها و لا تسبق، و لا من شأنها أنها سابقة، و المراد هناک نفس اللیل و النهار و هما زمانان و الزمان لا قرار له فهو یطلب حثیثا لصدور التقصی منه.