سفارش تبلیغ
صبا ویژن

784) سوره یس (36) آیه36 سُبْحانَ الَّذی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّ

 بسم الله الرحمن الرحیم

784) سوره یس (36) آیه36

سُبْحانَ الَّذی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ

16 شوال 1439

ترجمه

منزه است آن که آفرید آن زوج‌ها، همه‌شان را، از آنچه زمین می‌رویاند و از خودشان و از آنچه که نمی‌دانند.

نکات ادبی

سُبْحانَ

قبلا بیان شد که در مورد ماده «سبح» برخی گفته‌اند این ماده در اصل بر دو معنا دلالت می‌کند: یکی از جنس عبادت، چنانکه به نماز مستحبی «سُبحه» می‌گویند و تسبیح هم منزه دانستن خداوند است از هر بدی‌ای؛ و دومی از جنس سعی و تلاش، چنانکه السَّبْح و السِّباحة به معنای غوطه‌ور شدن و شنا کردن در آب است. (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص125)

در مقابل دیگران خواسته‌اند این دو معنا را بهم برگردانند:

برخی گفته‌اند اصل معنای این ماده، حرکت سریع در آب یا هواست (شنا کردن و شناور شدن) و به همین جهت، به حرکت ستارگان در آسمان، «سَبَحَ» گفته شده است: «کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ‏» (أنبیاء/33) و این تعبیر در مورد اسبانی که با سرعت و روان حرکت می‌کنند «وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً» (نازعات/3) نیز گفته می‌شود؛ و در آیه «إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً» (مزمل/7) هم منظور حرکت سریع در انجام کارهاست. بر این اساس، تسبیح که به معنای تنزیه خداوند متعال است، در اصل به معنای حرکت سریع در عبادت خداوند متعال بوده، و بر مطلق عبادات قولی و فعلی به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص393)

در طرف مقابل برخی گفته‌اند اصل این معنا «حرکت در مسیر حق بدون هرگونه انحراف» یا «بر حق بودنی کاملا منزه از هر نقطه ضعف» بوده، و در آن دو مفهوم «در مسیر حق بودن» و «از ضعفی دور بودن» در آن لحاظ شده است؛ و اینکه در مورد شنا و غوطه‌ور شدن یا حرکت اسبها یا کثرت اعمال انسان به کار می‌رود همگی مصادیقی از این باب است که متناسب با موضوع بحث بوده است؛ مثلا در معنای شنا کردن آن حرکتی است که نظم و سیر معنی دارد، و از انحراف و .. دور است، و ...؛ و تفاوت «سَبْح» و «تَسْبِیح» در این است که اولی فعل لازم است و بر جریان و تنزه طبیعی شیء دلالت می‌کند؛ اما دومی متعدی است و بر اینکه چیزی را در جریان قرار دهیم و او را تنزیه کنیم، می‌باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص21-23) پس تسبیح کردن خداوند به معنای انکار هرگونه عیب و نقص از خدا، و منزه دانستنی است که شخص را در مسیر حق پیش می‌برد.

جلسه 452 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-7/

«سبحان»، مصدر از ریشه «سبح» است.

الْأَزْواجَ

ماده «زوج» در اصل بر مقارنت و اینکه چیزی قرین چیز دیگری شود به کار می‌رود و به همین مناسبت به هریک از زن و شوهر، وقتی در قبال همسرش در نظر گرفته شود «زوج» گفته می‌شود (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص35) و در واقع به هر یک از دو چیزی که قرین همدیگر شوند و همتا، شبیه ویا حتی ضد همدیگر باشند «زوج» گفته می‌شود، خواه دو جنس مذکر و مونث در قبال هم باشد؛ و خواه دو لنگه کفش و ... (مفردات ألفاظ القرآن، ص384)

نکته جالبی که اغلب اهل لغت تذکر داده‌اند این است که «زوج» به «واحد» اطلاق می‌شود نه به «دوتا»؛ یعنی اگرچه در حساب، زوج در مقابل فرد و به معنای عددی است که قابل تقسیم بر دو باشد، اما در استعمالات رایج زبان عربی، به یکی از دو چیزی که قرین همدیگرند «زوج» گفته می‌شود (اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ؛ بقره/35) و وقتی بخواهند به هر دو با هم اشاره کنند باید از تعبیر «زوجین» استفاده کنند (فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏؛ قیامت/39)؛ مثلا وقتی گفته شود زوجِ کبوتری را دیدم، به معنای این نیست که دوتا کبوتر را دیدم، بلکه به معنای آن است که کبوتری را دیدم که می‌دانم کبوتر دیگری هست که همسرِ اوست؛ پس زوج نه به معنای «دو چیز» بلکه به معنای هر چیزی است که قرینی و همتا [یا مقابل] ای داشته باشد؛ از این رو وقتی که می‌فرماید «وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ»‏(لذاریات/49) معنایش این نیست که هر چیزی دو چیز است یا هر چیزی مذکر و مونث دارد؛ بلکه بدین معناست که هر چیزی که آفریدیم زوج است از این جهت که ضد یا مشابه یا همتا و یا دست کم ترکیبی - مثلا ترکیب از ماده و صورت، یا جوهر و عرض یا ... - دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص385) در واقع، زوجیتِ زوج حکایت از آن دارد که در تحقق و سامان یافتنش نیازمند ترکیب و یک نحوه رابطه متقابل با قرین خویش است (المیزان، ج17، ص88) و شاید بدین معناست که خداوند همه چیز را زوج آفریده و تنها خودش است که زوج نیست و هیچ زوجی ندارد (همچنین به حدیث1 توجه کنید)

نکته مهم دیگر اینکه اگرچه «زوجه» (جمع آن: زوجات) برای اشاره به زنی که شوهر دارد، در زبان عربی به کار رفته، اما بسیاری از اهل لغت تذکر داده‌اند که این یک کاربرد غیرفصیح است و در کاربرد فصیح، همان گونه که برای مرد تعبیر زوج به کار می‌رود برای زن هم تعبیر زوج به کار می‌رود و شاید از این روست که در قرآن کریم کلمات «زوجة» و «زوجات» وجود ندارد؛ و این هم که در کلمات فقها رایج شده، برای این است که آنها می‌خواهند با این تعبیرمنظور دقیق خود را معین کنند که در مواردی که احکام و وظایف زن و مرد متفاوت است این احکام با هم خلط نشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص385؛ المصباح المنیر، ج‏2، ص259) و جالب اینجاست که اگرچه غالبا کلمه «تزویج» به معنای «ازدواج برقرار کردن» و «زنی را به همسریِ مردی درآوردن» (زوّجتُهُ إمراةً) به نحوی است که اسم زن به عنوان مفعول دوم می‌آید (فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها؛‌احزاب/32) اما در قرآن کریم در مورد حور العین هیچگاه تعبیر «زوّجناهم حوراً» نیامده، بلکه همواره با حرف «بـ» آمده (زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عینٍ؛ دخان/54؛ طور/20) و برخی این را نشانه آن دانسته‌اند که قرآن کریم با این تعبیر می‌خواهد نشان دهد که این زوجیت با حورالعین، نکاح مرسوم و متداول بین ما تفاوتی دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص385)

جمع کلمه «زوج» ، «أزواج» است که با توضیحات فوق معلوم می‌شود که به معنای «دوتا دوتا»ها نیست، بلکه یا به معنای «همسر»ها (رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا، فرقان/74؛ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدیثاً، تحریم/3) و یا به عنوان مطلقِ «قرین‌»ها می‌باشد؛ چنانکه در مورد آیه «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ‏» (صافات/22) گفته‌اند به معنای «قرین‌ها»ی [=همنشینانِ] آنهاست که در کارهایشان بدانها اقتدا می‌کردند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص385)

بدین ترتیب در مورد کاربردهای «زوج» در قرآن باید دقت ویژه‌ای مبذول داشت، چنانکه برخی بر این باورند که در آیه «أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ» (حج/5) زوج به معنای «رنگ» است از این جهت که همواره قرین هر چیزی است (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص35) و یا در آیه «أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى»‏([طه/53) به معنای انواع متشابه و در آیه «مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ» (لقمان/10) و آیه «ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ» (أنعام/143)‌به معنای اصناف (صنف‌های گوناگون) است و یا در آیه «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ»‏(تکویر/7) به معنای آن است که هر پیروی قرین و همنشنی بهشتی یا جهنمیِ آن کسی می‌شود که پیرویش را می‌کرده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص385)

و این توضیح ایشان نشان می‌دهد که این واژه، ظرفیتهای معنایی فراوانی دارد و همان طور که ایشان به برخی از ظرفیت‌هایی معنایی این واژه در برخی آیات اشاره کردند، شخص می‌تواند با یافتن شواهد کافی، در همین آیات، برخی دیگر از ظرفیت‌های معنایی این کلمه را پیاده کند.

ماده «زوج» جمعاً 81 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) با سندهای متعدد روایت شده است که هنگامی که مامون خواست امام رضا ع را به ولایتعهدی منصوب کند، برخی از بنی هاشم نسبت به ایشان حسادت کردند و نسبت جهالت و نادانی به ایشان دادند و قرار شد در برابر آنها ایشان بر منبر بروند و سخنرانی کنند.

ایشان بر منبر رفتند و بعد از حمد و ثنای خداوند و صلوات بر پیامبر و اهل بیت ایشان فرمودند:

اول عبادت خداوند معرفت اوست و اصل معرفت خداوند توحید اوست؛ و سامان یافتن توحید به نفی صفات از اوست چرا که عقول شهادت دهند که هر صفت و موصوفی مخلوق است و هر مخلوقی شهادت دهد که او را خالقی باشد که نه صفت است و نه موصوف؛ و هر صفت و موصوفی به اقتران [= در عرض هم بودن] شهادت دهند؛ و اقتران بر حدوث [ = نبودن و سپس پدید آمدن] دلالت کند و حدوث، دلالت کند بر اینکه محال است سابقه ازلیتی که با حدوث جمع نمی‌شود داشته باشد؛ پس خدا را نشناخته کسی که او را بر اساس شباهت با چیزی می‌خواهد بشناسد و و به توحید او ره نبرده کسی که درصدد رسیدن به کنه او باشد و به حقیقت او دست نیافته کسی که او را مانند چیزی بداند و او را تصدیق ننموده کسی که برای او نهایتی قرار دهد و به او توجه نکرده کسی که او را شبیه چیزی بداند و در برابر او خضوع نکرده کسی که او را دارای اجزا بداند و او را مقصود قرار نداده کسی که او را بخواهد به وهم آورد ...

با حس بخشیدن به قوای حواسه، معلوم می‌شود که او را قوه حاسه‌ای نیست و با جوهریت بخشی به جوهرها معلوم می‌شود که خودش فراتر از جوهر است؛ و با ضدیتی که بین اشیاء برقرار کرده معلوم می‌شود که ضدی ندارد؛ و با مقارنتی که بین اشیاء برقرار کرده، معلوم می‌شود که قرینی ندارد؛

ضدیت داد نور را با ظلمت، و وضوح را با ابهام، خشکی را با تَری، و سردی را با گرمی؛ درگیری‌هایشان را الفت بخشید و بین نزدیکِ‌هم‌هایشان فرق انداخت؛ و با فرق انداختنشان بر فرق‌اندازنده دلالت کرد و با الفت‌بخشیدنش بر الفت دهنده؛ و این سخن خداوند متعال است که «از هر چیزی زوجی آفریدیم؛ باشد که متذکر شوید» (ذاریات/49).

پس بین قبل و بعد تفاوت انداخت، تا معلوم شود که او را نه قبلی باشد و نه بعدی؛ و طبیعت و غریزه قرار دادن برای اشیاء را، شاهد قرار داد که برای اعطاکننده این طبیعت و غریزه، غریزه و طبیعتی در کار نیست؛ و با تفاوت برقرار کردن بین آنها نشان داد که در خود تفاوت‌بخشِ آنها تفاوتی نیست؛ و با وقت قراردادن برای آنها، خبر داد که وقت‌قراردهنده‌شان وقتی ندارد؛ برخی را از برخی در حجاب قرار داد، تا معلوم شود که بین او و آنها غیر خود آنها حجابی نیست؛

و دینداری‌ای در کار نیست مگر پس از معرفت؛ و معرفتی نیست مگر به اخلاص؛ و اخلاصی در کار نیست اگر تشبیه در کار باشد؛ و نفی‌ای در کار نیست اگر که صفاتی با تشبیه اثبات شود؛ پس هر آنچه در مخلوق هست در خالقش نباشد و هرچه در این روا باشد، نسبت دادنِ آن به سازنده‌اش ممتنع باشد؛ حرکت و سکون بر او جاری نشود، و چگونه چیزی بر او جاری شود که او خود جریان‌سازِ آن است یا او به چیزی برگردد که خود آغازگر آن است که در این صورت در ذاتش تفاوت راه یابد و کنه او اجزاء پذیرد و حقیقت او در ازل محال گردد؛ و او را معنایی که از او مبری‌ نشود نباشد [= هر معنایی که به او نسبت می‌دهیم باید با منزه دانستن وی از نقایص آن معنا باشد] ؛ و اگر که از پس محدود شود پیش رویش هم محدود خواهد شد؛ و اگر پایان برایش جستجو شود نقصان لازمه‌اش خواهد بود ...

التوحید (للصدوق)، ص34-41[1]

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو الْکَاتِبُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْقُلْزُمِیِ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی زِیَادٍ الْجُدِّیِّ صَاحِبِ الصَّلَاةِ بِجُدَّةَ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَتَکَلَّمُ بِهَذَا الْکَلَامِ عِنْدَ الْمَأْمُونِ فِی التَّوْحِیدِ؛

قَالَ ابْنُ أَبِی زِیَادٍ وَ رَوَاهُ لِی أَیْضاً أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیُّ مَوْلًى لَهُمْ وَ خَالًا لِبَعْضِهِمْ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ أَیُّوبَ الْعَلَوِیِّ:

أَنَّ الْمَأْمُونَ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَسْتَعْمِلَ الرِّضَا ع عَلَى هَذَا الْأَمْرِ جَمَعَ بَنِی هَاشِمٍ فَقَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْتَعْمِلَ الرِّضَا عَلَى هَذَا الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِی فَحَسَدَهُ بَنُو هَاشِمٍ وَ قَالُوا أَ تُوَلِّی رَجُلًا جَاهِلًا لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ بِتَدْبِیرِ الْخِلَافَةِ فَابْعَثْ إِلَیْهِ رَجُلًا یَأْتِنَا فَتَرَى مِنْ جَهْلِهِ مَا یُسْتَدَلُّ بِهِ عَلَیْهِ فَبَعَثَ إِلَیْهِ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ بَنُو هَاشِمٍ یَا أَبَا الْحَسَنِ اصْعَدِ الْمِنْبَرَ وَ انْصِبْ لَنَا عَلَماً نَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْهِ فَصَعِدَ ع الْمِنْبَرَ فَقَعَدَ مَلِیّاً لَا یَتَکَلَّمُ مُطْرِقاً ثُمَّ انْتَفَضَ انْتِفَاضَةً وَ اسْتَوَى قَائِماً وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِیِّهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ثُمَّ قَالَ أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِیدُهُ وَ نِظَامُ تَوْحِیدِ اللَّهِ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ‏ لِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ کُلَّ صِفَةٍ وَ مَوْصُوفٍ مَخْلُوقٌ‏ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَخْلُوقٍ أَنَّ لَهُ خَالِقاً لَیْسَ بِصِفَةٍ وَ لَا مَوْصُوفٍ وَ شَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ وَ مَوْصُوفٍ بِالاقْتِرَانِ وَ شَهَادَةِ الِاقْتِرَانِ بِالْحَدَثِ وَ شَهَادَةِ الْحَدَثِ بِالامْتِنَاعِ مِنَ الْأَزَلِ الْمُمْتَنِعِ مِنَ الْحَدَثِ فَلَیْسَ اللَّهَ عَرَفَ مَنْ عَرَفَ بِالتَّشْبِیهِ ذَاتَهُ وَ لَا إِیَّاهُ وَحَّدَ مَنِ اکْتَنَهَهُ‏ وَ لَا حَقِیقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ وَ لَا بِهِ صَدَّقَ مَنْ نَهَّاهُ‏ وَ لَا صَمَدَ صَمْدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ‏ وَ لَا إِیَّاهُ عَنَى مَنْ شَبَّهَهُ وَ لَا لَهُ تَذَلَّلَ مَنْ بَعَّضَهُ وَ لَا إِیَّاهُ أَرَادَ مَنْ تَوَهَّمَهُ

...[2] بِتَشْعِیرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لَا مَشْعَرَ لَهُ‏ وَ بِتَجْهِیرِهِ الْجَوَاهِرَ عُرِفَ أَنْ لَا جَوْهَرَ لَهُ وَ بِمُضَادَّتِهِ‏ بَیْنَ الْأَشْیَاءِ عُرِفَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَیْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِینَ لَهُ ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الْجَلَایَةَ بِالْبُهَمِ وَ الْجَسْوَ بِالْبَلَلِ‏ وَ الصَّرْدَ بِالْحَرُورِ مُؤَلِّفٌ بَیْنَ مُتَعَادِیَاتِهَا مُفَرِّقٌ بَیْنَ مُتَدَانِیَاتِهَا دَالَّةً بِتَفْرِیقِهَا عَلَى مُفَرِّقِهَا وَ بِتَأْلِیفِهَا عَلَى مُؤَلِّفِهَا ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» فَفَرَّقَ بِهَا بَیْنَ قَبْلٍ وَ بَعْدٍ لِیُعْلَمَ أَنْ لَا قَبْلَ لَهُ وَ لَا بَعْدَ شَاهِدَةً بِغَرَائِزِهَا أَنْ لَا غَرِیزَةَ لِمُغَرِّزِهَا دَالَّةً بِتَفَاوُتِهَا أَنْ لَا تَفَاوُتَ لِمُفَاوِتِهَا مُخْبِرَةً بِتَوْقِیتِهَا أَنْ لَا وَقْتَ لِمُوَقِّتِهَا حَجَبَ بَعْضَهَا عَنْ بَعْضٍ لِیُعْلَمَ أَنْ لَا حِجَابَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا غَیْرُهَا

...[3] وَ لَا دِیَانَةَ إِلَّا بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ لَا مَعْرِفَةَ إِلَّا بِالْإِخْلَاصِ وَ لَا إِخْلَاصَ مَعَ التَّشْبِیهِ وَ لَا نَفْیَ مَعَ إِثْبَاتِ الصِّفَاتِ لِلتَّشْبِیهِ‏ فَکُلُّ مَا فِی الْخَلْقِ لَا یُوجَدُ فِی خَالِقِهِ وَ کُلُّ مَا یُمْکِنُ فِیهِ یَمْتَنِعُ مِنْ صَانِعِهِ لَا تَجْرِی عَلَیْهِ الْحَرَکَةُ وَ السُّکُونُ وَ کَیْفَ یَجْرِی عَلَیْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ أَوْ یَعُودُ إِلَیْهِ مَا هُوَ ابْتَدَأَهُ‏ إِذاً لَتَفَاوَتَتْ ذَاتُهُ وَ لَتَجَزَّأَ کُنْهُهُ وَ لَامْتَنَعَ مِنَ الْأَزَلِ مَعْنَاهُ وَ لَمَا کَانَ لِلْبَارِئِ مَعْنًى غَیْرُ الْمَبْرُوءِ وَ لَوْ حُدَّ لَهُ وَرَاءٌ إِذاً حُدَّ لَهُ أَمَامٌ وَ لَوِ الْتُمِسَ لَهُ التَّمَامُ إِذاً لَزِمَهُ النُّقْصَانُ ...[4]

تدبر

1) «سُبْحانَ الَّذی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ»

خداوندی که امور را زوج (= دارای قرین و همتا) قرار داد، و از هر چیزی زوجی آفرید و برای هر چیزی همتا و قرینی گذاشت (وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ؛ ذاریات/49)، خود منزه است از اینکه زوج و قرین و همتایی داشته باشد. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏؛ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ... وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» (توحید/1-4)

یعنی هیچ پدیده ای در عالم آفریده نشده مگر اینکه زوجی دارد؛ و از همین قرین و همتا داشتن همه آفریده‌ها می‌توان پی برد که او همتایی ندارد؛ چرا که اوست که اینها را دارای همتا قرار داده، و اگر قرار باشد همتایی داشته باشد باید کسی فوق او باشد که چیزی را همتای او بگرداند.

برهان فرارابطه

در یک تحلیل عقلی محض باید گفت که:

هر دو چیزی که با هم تقابل، همتایی، قرین بودن، و یا هرگونه رابطه متقابل دارند، حتما بستری دارند که اینها را به هم مرتبط می‌سازد. در واقع هیچ زوجیتی (به معنای عام کلمه) نمی‌توان در نظر گرفت که وابسته به بستر مشترکی نباشند؛ پس هر دو امری که زوج همدیگر هستند، دلالت دارند بر واقعیتی فراتر از خود، که مَحمِل آن دو قرار می‌گیرد.

اکنون نقل کلام به آن واقعیت فراتر می‌کنیم: اگر آن هم زوج و قرینی دارد، پس بستر مشترکی برای آنها هست و واقعیتی فراتر از آن در کار است که همه هویت این دو واقعیت که زوج همدیگرند در ذیل آن امکان تحقق دارد.

و اگر واقعیتی در عالم هست - که هست - پس این سلسله نمی‌تواند تا بی‌نهایت باشد.

پس واقعیتی هست که همه ازواج به او وابسته‌اند و او منزه است از اینکه هر گونه زوج و قرینی داشته باشد.

تبصره 1

با یک نگاه دقیق‌تر می‌توان این برهان را حتی بدون استفاده از استحاله تسلسل اثبات کرد؛ بدین بیان که بستر مشترکی که برای هر رابطه‌ای هست اساساً «مقابل» ندارد؛ یعنی حتی خود این سلسله، برای سلسله بودنش نیازمند یک بستری هست، اما انسان می‌فهمد که هر آنچه واقعا مقابل دارد، نهایتا زمانی می‌تواند مقابل داشته باشد که در بستر واحد محضی واقع شود که هیچ گونه مقابل ندارد. از این رو، در یک نگاه عمیقتر، وجود هر زوج (= هر امر قرین‌دار و مقابل‌داری) در حاق ذات خود دلالت می‌کند بر وجود یک امری که فراتر از هرگونه تقابلی است؛ و اصلا خود تقابل به واسطه او تقابل شده است. (شاید بتوان گفت دو عبارت «شَهَادَةِ الِاقْتِرَانِ بِالْحَدَثِ وَ شَهَادَةِ الْحَدَثِ بِالامْتِنَاعِ مِنَ الْأَزَلِ الْمُمْتَنِعِ مِنَ الْحَدَثِ» و «بِمُقَارَنَتِهِ بَیْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِینَ لَهُ» در حدیث1 به همین مضمون اشاره دارد)

تبصره2

در یک نگاه عمیق‌تر بستری که این برهان ما را بدان رهنمون می‌شود، نه ذات باری‌تعالی، بلکه ناظر به مقام علم اوست (مقام علم تفصیلیِ خداوند، که نفس‌الامرِ همه واقعیات است)؛ اما مقام ذات - که عرفا از آن با «هویت غیبیه» و مقامِ «لا اسم له و لا رسم» یاد می‌کنند - فوق این مقام است؛ و جالب است که آیه نیز با تعبیر «سبحان الذی....» شروع می‌شود؛ نه با تعبیر «الحمد للذی ...». یعنی خداوند را فوق مرتبه‌ هرگونه ازواجی قرار می‌دهد؛ اما این مقام را با تنزیه به او نسبت می‌دهد نه با حمد، که اقتضای توصیف و تشبیه دارد.

برای توضیح بیشتر این برهان، مراجعه کنید به یادداشت‌های شماره 3.1 و 8.2 و 16 از وبلاگ «با خدایی گام به گام» http://elmkhoda.parsiblog.com/ و نیز لینک زیر http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=246.0

 

2) «أَ فَلا یَشْکُرُونَ؛ سُبْحانَ الَّذِی»

تشکر ما نشانه رشد ما است، او نیازى به شکر ما ندارد. (تفسیر نور، ج‏9، ص540)

 

3) « خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»

انسان در مسائل جسمى و جنسى در ردیف دیگر موجودات [زمینی] است. (تفسیر نور، ج‏9، ص541)

 

4) «خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ»

مقصود از آن زوج ها که از زمین می رویند، چیست؟

الف. نه‌تنها گیاهان، بلکه مطلق جانداران زمینی که شامل انسان و حیوانات هم می‌شود بویژه که هم در آیه‌ای دیگر، این روییدن از زمین را به انسانها هم نسبت داد (وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً؛ نوح/17) و هم در ادامه آیه به حیوانات - که زوجیت در آنها بسیار بارز است - اشاره‌ای نکرد و ظاهراً این تعبیر را برای اشاره بدانها کافی دانست.

ب. چه‌بسا اشاره به هر چیزی داشته باشد که به نحوی منشأ زمینی و دنیوی داشته باشد.

ج.

 

5) «خَلَقَ الْأَزْواجَ ... مِنْ أَنْفُسِهِمْ»

دسته‌ای از زوج‌هایی که خداوند آفریده است، خود انسانها هستند.

شاید این آیه اشاره‌ای باشد به اهمیت زوجیت و همتا یافتن در زندگی؛ و اینکه انسان ها اساساً به گونه‌ای آفریده شده‌اند که نیاز به زوجی دارند که تنها با آن است که آرامش می‌رسند:

«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها: و از نشانه‏هاى او اینکه از [جنس‏] خودتان برای شما زوج هایی آفرید تا بدانها آرام گیرید» (روم/21)

 

6) «خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها ... مِمَّا لا یَعْلَمُونَ»

در عالم خلقت موجوداتى است که نحوه زوجیّت آنها براى بشر ناشناخته است. (تفسیر نور، ج‏9، ص541)

 

7) «خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ»

زوج‌ها را در سه دسته قرار داد: آنچه زمین می‌رویاند؛ خودشان؛ و آنچه که نمی‌دانند.

چرا این سه دسته؟

الف. شاید این اشاره است به تمامی عوالم ممکن، از حیث نسبتی که با انسان برقرار می کنند: زمین در ادبیات قرآنی، گاه بر همه امور دنیایی اطلاق می‌شود؛ چنانکه در آفرینش انسان، یکی به این حیث زمینی بودن و از زمین برآمدنش اشاره شده (مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون‏؛ حجر/28) و یکی به حیث خاص خود انسان (نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏؛ حجر/29)؛ و در آیه ای دیگر کل آیات خدا را - که نشانه ای برای انسان است - به همین دو حیث آیات آفاق و انفسی تقسیم کرد (سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق‏؛ فصلت/53)؛ این دو، دو بخشی از عالم است که انسان می شناسد؛ و با توجه به محدودیت علم بشر، بقیه عالم هم آن چیزهایی است که انسان نمی‌شناسد؛

پس همه زوج‌هایی که خدا قرار داده، یا آنهایی‌اند که وابسته به زمین و عالم مادی هستند؛ یا وابسته به خود و حقیقت برتر انسان؛ و یا از آن دسته اموری هستند که انسان نمی‌شناسد.

ب. ...

 

این را در کانال نگذاشتم

8) «سُبْحانَ الَّذی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ ...»

برخی این احتمال را هم مطرح کرده اند که «ازواج» در اینجا به معنای «اصناف» و «انواع» باشد یعنی مقصود آیه اشاره به تنوع انواع و اصناف آفریده هاست (مجمع البیان، ج8، ص664) هرچند این معنا که مقصود از «ازواج» همین قرین ها و مقابل هایی است که هر آفریده ای دارد، معنایی است که با توجه به سیاق آیات (که اول از «مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ» سخن گفت) و گذاشتن این سیاق در کنار آیه «وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ» (ق/7) احتمال اینکه مقصود اصلی همان زوجیت به معنای قرین و همتا و مقابلات باشد، بیشتر است (المیزان، ج17، ص88)

 

 


[1] . شبیه این مضامین در حدیثی از امیرالمومنین ع روایت شده است که آن حدیث در جلسه 381، حدیث3 گذشت http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-23/ و فراز مشترکی از این مضمون که هم در حدیث امیرالمومنین ع و هم در حدیث امام رضا ع آمده در جلسه 721، حدیث2 گذشت: http://yekaye.ir/al-fater-35-21/

[2] . کُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ‏ وَ کُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ بِصُنْعِ اللَّهِ یُسْتَدَلُّ عَلَیْهِ وَ بِالْعُقُولِ یُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِطْرَةِ تَثْبُتُ حُجَّتُهُ‏ خَلْقُ اللَّهِ الْخَلْقَ حِجَابٌ بَیْنَهُ‏ وَ بَیْنَهُمْ‏ وَ مُبَایَنَتُهُ إِیَّاهُمْ مُفَارَقَتُهُ إِنِّیَّتَهُمْ وَ ابْتِدَاؤُهُ إِیَّاهُمْ دَلِیلُهُمْ عَلَى أَنْ لَا ابْتِدَاءَ لَهُ لِعَجْزِ کُلِّ مُبْتَدَأٍ عَنِ ابْتِدَاءِ غَیْرِهِ وَ أَدْوُهُ إِیَّاهُمْ دَلِیلٌ عَلَى أَنْ لَا أَدَاةَ فِیهِ لِشَهَادَةِ الْأَدَوَاتِ بِفَاقَةِ الْمُتَأَدِّینَ‏ وَ أَسْمَاؤُهُ تَعْبِیرٌ وَ أَفْعَالُهُ تَفْهِیمٌ وَ ذَاتُهُ حَقِیقَةٌ وَ کُنْهُهُ تَفْرِیقٌ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ وَ غُبُورُهُ تَحْدِیدٌ لِمَا سِوَاهُ‏ فَقَدْ جَهِلَ اللَّهَ مَنِ اسْتَوْصَفَهُ وَ قَدْ تَعَدَّاهُ مَنِ اشْتَمَلَهُ‏ وَ قَدْ أَخْطَأَهُ مَنِ اکْتَنَهَهُ وَ مَنْ قَالَ کَیْفَ فَقَدْ شَبَّهَهُ وَ مَنْ قَالَ لِمَ فَقَدْ عَلَّلَهُ وَ مَنْ قَالَ مَتَى فَقَدْ وَقَّتَهُ وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ إِلَامَ فَقَدْ نَهَّاهُ وَ مَنْ قَالَ حَتَّامَ فَقَدْ غَیَّاهُ وَ مَنْ غَیَّاهُ‏ فَقَدْ غَایَاهُ وَ مَنْ‏ غَایَاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ وَصَفَهُ وَ مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ أَلْحَدَ فِیهِ لَا یَتَغَیَّرُ اللَّهُ بِانْغِیَارِ الْمَخْلُوقِ کَمَا لَا یَتَحَدَّدُ بِتَحْدِیدِ الْمَحْدُودِ أَحَدٌ لَا بِتَأْوِیلِ عَدَدٍ ظَاهِرٌ لَا بِتَأْوِیلِ الْمُبَاشَرَةِ مُتَجَلٍّ لَا بِاسْتِهْلَالِ رُؤْیَةٍ بَاطِنٌ لَا بِمُزَایَلَةٍ مُبَایِنٌ لَا بِمَسَافَةٍ قَرِیبٌ لَا بِمُدَانَاةٍ لَطِیفٌ لَا بِتَجَسُّمٍ مَوْجُودٌ لَا بَعْدَ عَدَمٍ فَاعِلٌ لَا بِاضْطِرَارٍ مُقَدِّرٌ لَا بِحَوْلِ فِکْرَةٍ مُدَبِّرٌ لَا بِحَرَکَةٍ مُرِیدٌ لَا بِهَمَامَةٍ شَاءٍ لَا بِهِمَّةٍ مُدْرِکٌ لَا بِمِجَسَّةٍ سَمِیعٌ لَا بِآلَةٍ بَصِیرٌ لَا بِأَدَاةٍ لَا تَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ وَ لَا تَضَمَّنُهُ الْأَمَاکِنُ وَ لَا تَأْخُذُهُ السِّنَاتُ‏ وَ لَا تَحُدُّهُ الصِّفَاتُ وَ لَا تُقَیِّدُهُ الْأَدَوَاتُ‏ سَبَقَ الْأَوْقَاتَ کَوْنُهُ وَ الْعَدَمَ وُجُودُهُ وَ الِابْتِدَاءَ أَزَلُهُ

[3] . لَهُ مَعْنَى الرُّبُوبِیَّةِ إِذْ لَا مَرْبُوبَ‏ وَ حَقِیقَةُ الْإِلَهِیَّةِ إِذْ لَا مَأْلُوهَ‏ وَ مَعْنَى الْعَالِمِ وَ لَا مَعْلُومَ وَ مَعْنَى الْخَالِقِ وَ لَا مَخْلُوقَ وَ تَأْوِیلُ السَّمْعِ وَ لَا مَسْمُوعَ‏ لَیْسَ مُنْذُ خَلَقَ اسْتَحَقَّ مَعْنَى الْخَالِقِ وَ لَا بِإِحْدَاثِهِ الْبَرَایَا اسْتَفَادَ مَعْنَى الْبَارِئِیَّةِ کَیْفَ‏ وَ لَا تُغَیِّبُهُ مُذْ وَ لَا تُدْنِیهِ قَدْ وَ لَا تَحْجُبُهُ لَعَلَّ وَ لَا تُوَقِّتُهُ مَتَى وَ لَا تَشْمَلُهُ حِینٌ‏ وَ لَا تُقَارِنُهُ مَعَ إِنَّمَا تَحُدُّ الْأَدَوَاتُ أَنْفُسَهَا وَ تُشِیرُ الْآلَةُ إِلَى نَظَائِرِهَا وَ فِی الْأَشْیَاءِ یُوجَدُ فِعَالُهَا مَنَعَتْهَا مُنْذُ الْقِدْمَةَ وَ حَمَتْهَا قَدِ الْأَزَلِیَّةَ وَ جَنَّبَتْهَا لَوْ لَا التَّکْمِلَةَ افْتَرَقَتْ فَدَلَّتْ عَلَى مُفَرِّقِهَا وَ تَبَایَنَتْ فَأَعْرَبَتْ عَنْ مُبَایِنِهَا لَمَّا تَجَلَّى صَانِعُهَا لِلْعُقُولِ وَ بِهَا احْتَجَبَ عَنِ الرُّؤْیَةِ وَ إِلَیْهَا تَحَاکَمَ الْأَوْهَامُ وَ فِیهَا أُثْبِتَ غَیْرُهُ‏ وَ مِنْهَا أُنِیطَ الدَّلِیلُ‏ وَ بِهَا عَرَّفَهَا الْإِقْرَارُ وَ بِالْعُقُولِ یُعْتَقَدُ التَّصْدِیقُ بِاللَّهِ وَ بِالْإِقْرَارِ یَکْمُلُ الْإِیمَانُ بِهِ

[4] . کَیْفَ یَسْتَحِقُّ الْأَزَلَ مَنْ لَا یَمْتَنِعُ مِنَ الْحَدَثِ وَ کَیْفَ یُنْشِئُ الْأَشْیَاءَ مَنْ لَا یَمْتَنِعُ مِنَ الإِنْشَاءِ إِذاً لَقَامَتْ فِیهِ آیَةُ الْمَصْنُوعِ وَ لَتَحَوَّلَ دَلِیلًا بَعْدَ مَا کَانَ مَدْلُولًا عَلَیْهِ لَیْسَ فِی مُحَالِ الْقَوْلِ حُجَّةٌ وَ لَا فِی الْمَسْأَلَةِ عَنْهُ جَوَابٌ وَ لَا فِی مَعْنَاهُ لَهُ تَعْظِیمٌ وَ لَا فِی إِبَانَتِهِ عَنِ الْخَلْقِ ضَیْمٌ إِلَّا بِامْتِنَاعِ الْأَزَلِیِّ أَنْ یُثَنَّى وَ مَا لَا بَدْأَ لَهُ أَنْ یُبْدَأَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ‏ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ کَذَبَ الْعَادِلُونَ بِاللَّهِ وَ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً وَ خَسِرُوا خُسْراناً مُبِیناً وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.