783) سوره یس (36) آیه35 لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَت
بسم الله الرحمن الرحیم
783) سوره یس (36) آیه35
لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ
13 شوال 1439
ترجمه
تا بخورند از ثمره آن و آنچه به دستان خویش انجام دادهاند [یا: در حالی که آن به دستان آنها انجام نشده است]؛ پس آیا باز هم سپاس نمیگزارند؟!
اختلاف قرائت
مِنْ ثمرِهِ
این عبارت در اغلب قرائتها به همین صورت « مِنْ ثَمَرِهِ» قرائت شده است؛ اما
در قرائت حمزه و کسائی (از قراء کوفه) و برخی قرائات غیر مشهور (مانند قرائت طلحه و ابنوثاب) به صورت «مِنْ ثُمُرِهِ» قرائت شده، که اگر کلمه «ثَمَر» را اسم جنس بدانیم (که هم در مورد مفرد و هم در مورد جمع به کار میرود) کلمه «ثُمُرِ» اساساً جمعِ «ثمار» است؛
و البته در قرائت اعمش به صورت «ثُمْر» قرائت شده، که حالت مخفف «ثُمُر» میباشد. (البحر المحیط، ج9، ص64)[1]
اختلاف قرائت و مصحف
«وَ ما عَمِلَتْهُ»
این عبارت اگرچه در قرائت اهل مکه و مدینه و بصره و شام، و در میان قراء کوفه در روایت حفص از قرائت عاصم به همین صورت «وَ ما عَمِلَتْهُ» قرائت شده؛ اما در قرائت اغلب اهل کوفه (یعنی نهتنها حمزه و کسائی، بلکه در روایت شعبه از عاصم) و نیز در برخی قرائات غیرمشهور (مانند قرائت طلحه و عیسی[2]) بدون «ه» و به صورت «وَ ما عَمِلَتْ» قرائت شده است؛ که البته این گونه حذف ضمیر در موارد دیگری از قرآن نیز شیوع دارد مانند «وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى» [به جای «اصطفاه»] ویا «أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا» [به جای «بعثه»] (مجمع البیان، ج8، ص660[3]؛ البحر المحیط، ج9، ص65[4])
توضیحی درباره اختلاف مصاحف
قبلا بیان شد که در فرایند یکسانسازی مصاحف که عثمان انجام داد، پنج مصحف نهایی تهیه شد و در پنج منطقه اصلی جغرافیای اسلام در آن زمان (یعنی مدینه، مکه، کوفه، بصره و شام) قرار داده شد تا همگان از روی آن نسخهبرداری کنند و بقیه مصاحف را نابود کردند؛ غیر از مصحف ابنمسعود، که در آن زمان با این اقدام مخالفت کرد و تا یکی دو قرن بعد هنوز این مصحف در دست بسیاری از مسلمانان یافت میشد.
جلسه 660 http://yekaye.ir/al-kahf-18-79/
در همان مباحث اشاره شد که این مصاحف را بدون نقطه و اعراب نوشتند تا ظرفیت دربرداشتن برخی از قرائات دیگر را داشته باشد و تفاوتهای مختصری هم در این مصاحف انجام شد، که یکی از نمونههایش همین عبارت است که تصریح کردهاند که این عبارت در مصحف کوفه بدون «ه» و در مصاحف چهار شهر دیگر با «ه» نوشته شده است (الکشاف، ج4، ص15)[5] و جالب اینجاست که ظاهرا در مصحف ابنمسعود - که وی قرائت بر اساس مصحف خود را در کوفه تعلیم میداده است - نیز با ضمیر ثبت شده بوده (معانی القرآن، ج2، ص377[6]) و در واقع، روایت حفص از عاصم در اینجا بر اساس مصحفی نبوده که در خود کوفه افراد نسخهبرداری میکردهاند.
این از شواهد جالبی است که هم تنوع قرائتها و مصاحف را نشان میدهد و هم نشان میدهد که قراء یک شهر - که چنانکه قبلا توضیح داده شد، متخصصان فن قرائت در آن زمان بودند - قرائات مختلف را سینه به سینه فراگرفته و به قرائات رایج در دیگر شهرها هم کاملا مسلط بودند و صرفا این نبوده که از روی مصحفی که در اختیار داشته اند قرائتی را انجام دهند. (توجه شود که قرائت عاصم که حفص از او روایت کرده، اساساً بر اساس مصحف عثمانی بوده، نه مصحف ابنمسعود؛ و البته در زمان وی، مصحف ابنمسعود در نزد وی و همشهریان او نیز کاملا شناخته شده و متداول بوده است.)
نکات ادبی
ثَمَر
قبلا بیان شد که ماده «ثمر» در اصل به معنای هر چیزی است که از چیز دیگری زاده شود و به دست آید. برخی کلمه «ثَمَر» را به معنای «میوه، بار درخت» دانستهاند که واحد آن «ثمرة» (رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً؛ بقره/25) و جمع آن «ثمرات» (فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً؛ بقره/22)، و «ثِمار» است و تدریجا در مورد هر نفعی که از چیزی به دست آید اطلاق شده است، چنانکه حتی در امور معنوی (ثمره علم، ثمره ایمان و ...) هم به کار میرود.
جلسه 615 http://yekaye.ir/al-kahf-18-34/
مِنْ ثَمَرِهِ
اگر ضمیر در «ثمره» به «جنات» ویا به «عیون» برمیگشت، باید به صورت ضمیر مونث (ها) میآمد و اگر به «نخیل و اعناب» برمیگشت باید به صورت «هما» میآمد؛ اما اینکه به صورت مفرد آمده، احتمالات متعددی را نزد مفسران مطرح کرده است که گفتهاند مرجع ضمیر عبارت است از:
1. فعلی که بیان شد به عنوان مصدر لحاظ شده است و ضمیر به آن برمیگردد؛ که در مورد آن که کدام فعل مورد نظر است:
1) برخی گفتهاند فعل «جعلنا ...» مد نظر است؛ یعنی «ثمراتِ قراردادن باغهایی از ...» (المیزان، ج17، ص86) و
2) برخی گفتهاند فعل «فَجّرنا ...» مد نظر است؛ یعنی «ثمرات و فواید جوشش چشمهها» (البحر المحیط، ج9، ص64)
2. «مطلبی که بیان شد»، که این در شعر عرب شواهد متعددی دارد. (البحر المحیط، ج9، ص64؛ المیزان، ج17، ص86[7])
3. «نخیل»، به عنوان «احد المذکورَین» است (مجمع البیان، ج8، ص661)
4. «ماء» [= آب] ، که این به قرینه کلمه «عیون: چشمهها» و به حذف مضاف فهمیده میشود؛ یعنی در اصل بوده «ماء العیون» (البحر المحیط، ج9، ص64[8])
5. «خدا»، یعنی ثمری که خدا قرار داد، که این معنا به قرینه عبارت بعدی (آنچه با دستهایشان انجام دادند) میباشد و بر وزان جعلنا و فجّرنا در آیه قبل است؛ و وجه انتقال از حالت متکلم به حالت غیبت از باب صناعت التفات است. (الکشاف، ج4، ص15)
ما عَمِلَتْهُ أَیْدیهِمْ
حرف «ما» در این جمله میتواند:
مای نافیه باشد؛ یعنی به دست آنان انجام نشده؛ و آنگاه این جمله عطف به جمله قبل (یأکلوا) و یا حال از «ثمره» است (به این معنا که از ثمره آن بخورند در حالی که آنان در به دست آمدن آن هیچکاره بودند) از این جهت معنایش شبیه معنای آیهای است که میفرماید «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (واقعه/64) (مجمع البیان، ج8، ص660؛ المیزان، ج17، ص78)
مای موصوله باشد و در این صورت، این عبارت عطف به «ثمره» است یعنی «من ثمره و مما عملته ایدیهم: از ثمرهاش و از آنچه از آن که به دستان خود به دست آوردند»؛ آنگاه منظور این است که میوههای مستقیم (مانند خرما و انگور) و فراوردههای مصنوعی آن (مانند سرکه) (تفسیر الصافی، ج4، ص253) و بر اساس قرائتی که ضمیر «ه» حذف میشود؛ این قول به لحاظ نحوی ترجیح دارد. (کنزالدقائق، ج4، ص267)
مای نکره موصوفه باشد، که باز عطف باشد به «ثمره» اما بدین معنا که «از ثمرهاش و چیزی که به دست خود انجام میدادند» که منظور از اولی اموری است که طبیعت مستقیما در اختیار آنان قرار میداده و دومی اموری است که خودشان تولید میکنند. (به نقل از المیزان، ج17، ص78)[9]
حدیث
1) نادر، خادم امام رضا ع گفته است: بچهها میوهای را خوردند اما آن را تا آخر نخوردند و دور انداختند.
امام رضا ع فرمود: سبحان الله! اگر شما بینیازید بسیاری از مردم نیازمندند؛ آنها را به کسانی که نیازمندند بدهید!
المحاسن، ج2، ص441
عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ نَادِرٍ الْخَادِمِ قَالَ: أَکَلَ الْغِلْمَانُ فَاکِهَةً وَ لَمْ یَسْتَقْصُوا أَکْلَهَا وَ رَمَوْا بِهَا.
فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع سُبْحَانَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ اسْتَغْنَیْتُمْ فَإِنَّ النَّاسَ لَمْ یَسْتَغْنُوا أَطْعِمُوهُ مَنْ یَحْتَاجُ إِلَیْهِ.
2) از امام صادق ع روایت شده است:
اشکالی ندارد که اگر کسی از کنار درخت میوهای عبور کرد از میوهاش بخورد به شرطی که خرابیای به بار نیاورد. [مثلا شاخهای را نشکند و ...]
الکافی، ج3، ص569
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَا بَأْسَ بِالرَّجُلِ یَمُرُّ عَلَى الثَّمَرَةِ وَ یَأْکُلُ مِنْهَا وَ لَا یُفْسِد
3) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده که امیرالمومنین ع فرمودند:
پیامبر اکرم ص این گونه بود که وقتی که میوه تازهای میرسید آن را برمی داشت و میبوسید و روی چشم و دهانش میگذاشت و میفرمود: خدایا! همان گونه که ابتدای آن را به ما نشان دادی در عافیت و سلامتی؛ پایان آن را هم در عافیت به ما نشان بده!
الأمالی( للصدوق)، ص266
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَى الْفَاکِهَةَ الْجَدِیدَةَ قَبَّلَهَا وَ وَضَعَهَا عَلَى عَیْنَیْهِ وَ فَمِهِ ثُمَّ قَالَ:
اللَّهُمَّ کَمَا أَرَیْتَنَا أَوَّلَهَا فِی عَافِیَةٍ فَأَرِنَا آخِرَهَا فِی عَافِیَةٍ.
تدبر
1) «لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ»
این آیه را میتوان از نمونههای شیرین و جذاب استفاده از یک لفظ در بیش از یک معنا دانست: بر اساس اینکه «ما» چه باشد، در مجموع دو دسته تحلیل کاملا نقطه مقابل هم (سلب و ایجاب) ارائه میشود (توضیح در نکات ادبی) که هر دو متناسب با دو فضای مختلف درست است:
الف. تا از ثمره آن بخورند در حالی که برای به دست آوردن آن کاری نکردهاند (تاکیدی بر نگاه توحیدی، که همه چیز کار خداست و این شکرگزاری میطلبد؛ توضیح در تدبر2)
ب. تا هم از ثمره آن بخورند و هم از چیزهایی که خودشان درست کردهاند. (تاکیدی بر نحوه خاص آفرینش انسان، که شکرگزاری ویژه میطلبد؛ توضیح در تدبر3)
2) «لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ»
خداوند درختان گوناگونی آفریده که ما براحتی و بدون هیچ زحمتی و اینکه کاری برایش انجام داده باشیم، از میوههای آنها میخوریم و نیازمان رفع میشود.
آیا با این همه لطف او در حق ما سزاوار است که ناسپاس باشیم؟
نکتهای در خداشناسی
خوردن شاید طبیعیترین نیاز روزمره ما باشد که همه با آن سر و کار داریم.
در میان خوردنیها هم بسیاری از میوهها بدون هیچ گونه مداخله و زحمتی از جان انسان به دست میآید (اگر امروزه اغلب باغات مکانیزه شدهاند؛ از باب این است که افراد دنبال تولید صنعتی و فراوان محصول هستند، نه به دست آوردن میوه طبیعی) و اتفاقا در میان خوردنیهای انسانها میوهها -برخلاف اغلب غذاها - نیازی به عملیات خاصی برای آمادهسازی ندارند و جهاز هاضمه ما در طبیعت کاملا هماهنگ با این میوهها طراحی شده است. بویژه اگر اندکی در فرایند هضم و جذب مواد در بدن خود دقت کنیم که چگونه اجزای درهمتنیدهای از مولکولهای آلی و ... که در قالب سلولهای خاصی در گیاهان حضور دارد به نحوی جدا میشود که در یک نظم جدیدی در بدن ما جذب و جزء اجزای بدن ما قرار میگیرد؛ و این نظم هم یک ترکیب شیمیایی بسیار ساده نیست، چرا که هر چیزی که عناصر مورد نیاز بدن را داشته باشد، لزوما توسط دستگاه گوارش ما هضم و جذب نمیشود (در خاک اغلب عناصر مورد نیاز بدن موجود است، اما کسی نمیتواند با خوردن خاک، زندگی را بگذراند!)
و مساله به همینجا هم ختم نمیشود؛ آیا تاکنون دقت کردهایم که لذتهای گوناگونی که از میوههای گوناگون میبریم حاصل چه تعامل پیچیدهای بین قوای ادراکی ما (بینایی و چشایی و بویایی و ....) و آن میوههاست؟!
فقط اندکی در حس چشایی خود دقت کنیم: چه مکانیسم پیچیدهای هست که برخی مولکولها در چینشی معین طعم خاصی را ایجاد میکنند و اساساً این طعمها چگونه ادراک میشود. منظورم صرف واکنشهای فیزیکی و شیمیاییای که در سر سلولهای عصبی رخ میدهد نیست (که خود آن هم برای خودش عالم پیچیدهای دارد) بلکه مقصودم، خود ادراکی است که ما در درون خویش مییابیم و از آن لذت میبریم؛ و از ادراکی دیگر، لذتی دیگر و همین میوه وقتی مریض هستیم گاه طعمش برایمان بسیار تنفرآمیز جلوه میکند.
آیا اینها از یک تدبیر کلان در نظام عالم خبر نمیدهد که همه چیز به عالیترین وجه برای ادامه حیات ما طراحی شده است؟ آیا واقعا ما در این امور روزمره زندگی مان قدرشناسیم یا فقط در موردی که نیاز خاصی داشته باشیم و بعد از مدتی دعا و تلاش به آن نیاز برسیم، دست به شکر برمیداریم؟!
3) «لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ»
هم از ثمره آن بخورند و هم از چیزهایی که خودشان درست کردهاند.
نکته تخصصی انسانشناسی
قبلا در جلسات مختلفی به اهمیت و جایگاه خوردن در زندگی آدمی و اینکه چگونه شروع خوردن آدمی در بهشت موجب تفاوتی بنیادین بین او و حیوان گردید و خوردن را به پدیدهای بشدت فرهنگی تبدیل نمود.[10]
(بویژه در جلسه 230، تدبر4 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-10/ و جلسه 251، تدبر1 http://yekaye.ir/al-aararf-7-31/)
یکی از تفاوتهای دیگر انسان و حیوان در مساله خوردن، این است که حیوانات تمام غذاهایشان را طبیعت آماده میکند؛ اما انسان غذاهایش بر دو قسم است: غذاهایی که بالفعل در طبیعت آماده است؛ و غذاهایی که انسان نیاز به فراوری آنها دارد (که مهمترینشان غذاهای گوشتی است) و خودش به دست خویش برای آماده کردن آنها باید کاری انجام دهد.
این دوگانه شکر مضاعفی را در انسان رقم میزند: در دسته اول: اینکه خداوند چگونه برای ادامه زندگی انسان - همانند همه جانداران دیگر - تمهیدی اندیشیده است؛ اما در دسته دوم، اینکه چگونه خداوند انسان را کرامت بخشیده و زندگی او را حتی در ساحت خوردن متفاوت از سایر جانداران زمینی قرار داده و این گونه مساله فرهنگ و ادب را حتی در غریزیترین ساحات زندگی دنیوی وارد کرده است.
4) «لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ ... أَ فَلا یَشْکُرُونَ»
یکی از حکمتهای آفرینش باغات نخل و انگور، این بوده که انسانها از آن بخورند و به شکرگزاری روی آورند.
نکتهای درباره نظریه تکامل
در برخی روایات، برخی از درختان و میوهها (از جمله انگور و خرما) از درختانی معرفی شده که بذر آنها را حضرت آدم ع از بهشت آورد و در زمین کاشت.
چنان که قبلا هم اشاره کردیم، نظریه تکامل، آن اندازهاش که درباره سیر پیدایش موجودات زمینی سخن میگوید لزوما موافق یا مخالف دیدگاه قرآنی نیست؛ و اشکال اصلیِ آن نظریه، حتی این نیست که انسان را از نسل میمون میداند؛ بلکه اشکال اصلیاش این است که انسان را «فقط» از نسل میمون قلمداد میکند و به طور غیرمستقیم هر گونه منشأ ماورای طبیعی را برای آن انکار میکند؛ در حالی که در قرآن کریم انسان در آنِ واحد، یک ریشه خاکی دارد و یک ریشه روحی (حجر/28-29) (توضیح در جلسه 272، تدبر2 http://yekaye.ir/al-hegr-15-33/ )
پس این گونه روایات، به خودی خود منافاتی با نظریه تکامل ندارند؛ همان گونه که تبدیل شدن عصا به اژدها نیز لزوما به معنای رد نظریه تکامل نیست!
نظریه تکامل ارتباط شدید موجودات را نشان میدهد؛ و حتی اگر آن نظریه، نظریه درستی باشد هیچ دلیلی ندارد که در این میانه خداوند برخی موجودات را با روالی متفاوت وارد نظام زندگی زمینی کرده باشد.
5) «لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ ... أَ فَلا یَشْکُرُونَ»
بنده خوب خدا بودن (= شکرگزاری) به استفاده نکردن از نعمتهای الهی نیست (نفرمود: نخورند)
به صِرف استفاده کردن هم نیست (برخی از اینان که میخورند مورد مواخذهاند که خوردی اما چرا شکر نکردی؟)
به این است که استفادهای کنند که در استفاده کردنشان، نشانهای از توجه آنها به خدا یافت شود (شروع بحث این بود که آیَهً لهم)
بدین جهت است که برای شاکر بودن در خوردنیها دست کم دو مولفه ضرورت دارد:
- از راه حلال [یعنی راهی که خداوند مجاز شمرده] به دست آمده باشد (در مقابلِ لقمه حرام)؛ و
- در راه حلال [یعنی آنچه خداوند بدان دستور داده و مجاز شمرده] مصرف شود (در مقابل اسراف و تبذیر و ...) .
[1] . و قرأ ... الجمهور: ... و مِنْ ثَمَرِهِ بفتحتین و طلحة، و ابن وثاب، و حمزة، و الکسائی: بضمتین و الأعمش: بضم الثاء و سکون المیم.
[2] . از این دو، طلحه نیز اهل کوفه است اما عیسی (عیسی بن عمر ثقفی) اهل بصره است و از اساتید ابوعمرو (قاری معروف بصره) بوده است.
[3] . قرأ أهل الکوفة غیر حفص «و ما عملت» بغیر هاء و الباقون «وَ ما عَمِلَتْهُ»... و قوله «و ما عملت أیدیهم» فإن الحذف فی التنزیل من هذا کثیر نحو قوله «وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى» و «أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا»
[4] . و قرأ الجمهور: وَ ما عَمِلَتْهُ بالضمیر، فإن کانت ما موصولة فالضمیر عائد علیها، و إن کانت نافیة فالضمیر عائد على الثمر.
و قرأ طلحة، و عیسى، و حمزة، و الکسائی، و أبو بکر: بغیر ضمیر مفعول عملت على التقدیرین محذوفة، و جوز فی هذه القراءة أن تکون ما مصدریة، أی و عمل أیدیهم، و هو مصدر أرید به المعمول، فیعود إلى معنى الموصول
[5] . و قرئ على الوجه الأوّل «و ما عملت» من غیر راجع، و هی فی مصاحف أهل الکوفة کذلک، و فی مصاحف أهل الحرمین و البصرة و الشام مع الضمیر.
[6] . و قوله: «لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ و ما عملت أیدیهم» و فى قراءة عبد اللّه «وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ» و کلّ صواب.
[7] . مرحوم علامه طباطبایی بقیه اقوال مذکور را نقل میکند و به بیان اینکه اینها اقوال «ردیئه»ای هستند بسنده میکند و هیچ توضیحی نمیدهد که چرا اینها را نامناسب میداند و به نظر میرسد هریک وجهی داشته باشد و با توجه به امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا مشکل خاصی در صحت همه آنها به ذهن نمیرسد.
[8] . و الضمیر فی ثمره عائد على الماء، قیل: لدلالة العیون علیه و لکونه على حذف مضاف، أی من ماء العیون
و قیل: على النخیل، و اکتفى به للعلم فی اشتراک الأعیان فیما علق به النخیل من أکل ثمره،
أو یراد من ثمر المذکور، و هو الجنات، کما قال الشاعر: (فیها خطوط من سواد و بلق / کأنه فی الجلد تولیع البهق) فقیل له: کیف قلت بعیون، کأنه و الذی تقدم خطوط؟ فقال أرت: کان ذاک.
و قیل: عائد إلى التفجیر الدال علیه و فجرنا الآیة أقرب مذکور، و عنى بثمره: فوائده، کما تقول: ثمرة التجارة الربح.
[9] . اغلب مفسران شیعه (مانند علامه طباطبایی، طبرسی و فیض) و اهل سنت (مانند فراء، زمخشری، بیضاوی و ابوحیان) به دو قول اول اشاره کردهاند؛ مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم طبرسی قول اول را ترجیح دادهاند؛ مرحوم فیض قول دوم را؛ و قول سوم را مرحوم علامه طباطبایی فقط نقل قول کرده است.
[10] . اهم نکاتی که گذشت بدین قرار است:
در جلسه 162، تدبر1 http://yekaye.ir/al-isra-017-018/ و جلسه 216 http://yekaye.ir/al-mulk-067-23/ ناظر به اینکه غریزه هم ذیل فعالیت تدبیری واقع میشود
در جلسه 199، تدبر4 http://yekaye.ir/al-baqarah-02-165/ ناظر به اینکه محبتهای عادی (از جمله علاقه به خوردن) چگونه شرط تداوم زندگی زمینی است و در نتیجه وجود این علائق و محبتها به خودی خود، چیز بدی نیست و اسلام از انسان نمیخواهد همه علائق خود جز علاقه به خدا را کنار بگذارد، مهم این است که محبت انسان به خدا فوق همه اینها باشد.
در جلسه 230، تدبر4) http://yekaye.ir/al-aaraf-7-10/ و جلسه 251، تدبر1http://yekaye.ir/al-aararf-7-31/ ناظر به اینکه غذا چه تنوعی در معیشت ما آدمیان ایجاد کرده و چه اندازه از تلاشهای زندگیهای ما، مستقیم و غیرمستقیم، به غذا درست کردن، غذا نگه داشتن، و غذا خوردن، و عوارض پس از آن مرتبط میشود؛ نشانهای کاملا آشکار بر تفاوتی بنیادین بین انسان و سایر موجودات عالم طبیعت است
در جلسه 239، تدبر1 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-19/ ناظر به اینکه خوردن انسان در بهشت رقم خورد و همین نیازهای زیستی زمینی او هم بشدت حاوی عناصر فرهنگی و ماورای مادی است.
جلسه 252، تدبر2 و تدبر5 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-32/ ناظر به اهمیت محدودیت در نیازهای جسمی از جمله خوراک؛ و اینکه خوردن، محمل مهمی برای سقوط انسان است (هم از حیث مادی مانند پرخوری و لذتمداری؛ و هم از حیث معنوی مانند لقمه حرام و ...)
در جلسه 525، تدبر3 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-35/ ناظر به اینکه اهتمام به روزه و پاکدامنی برای آن است که حتی خوردن و آشامیدن و رابطه جنسی، که نماد مهمترین نیازهای درونی انساناند او را دلبسته و مشغول به خود نکند و حتی رفتارهای غریزی و طبیعیاش را هم در مسیر بندگی خدا قرار دهد؛..