737) سوره فاطر (35) آیه 37 وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا أَ
بسم الله الرحمن الرحیم
737) سوره فاطر (35) آیه37
وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمینَ مِنْ نَصیرٍ
ترجمه
و آنان در آنجا فریاد برکشند پروردگارا ما را بیرون آور [که] عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه می کردیم؛ آیا شما را عمری ندادیم که در آن متذکر شود کسی که متذکر میشد؛ و به سوی شما انذاردهنده [نیز] آمد؛ پس بچشید، که ظالمان هیچ یاوری ندارند.
نکات ادبی
یَصْطَرِخُونَ
ماده «صرخ» در اصل به صدای بلند دلالت میکند (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص348) و برخی تاکید کردهاند که صدایی است که برای درخواست کمک بلند میشود (کتاب العین، ج4، ص185؛ مجمع البیان، ج8، ص641) و تفاوتش با یاری گرفتن (معونة و غواث) در همین است که درخواست کمک با فریاد و صدای بلند همراه است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، ص223)
«مُصرِخ» (ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ؛ ابراهیم/22) به معنای «فریادرس» است (کتاب العین، ج4، ص185) و «صریخ» (وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَریخَ لَهُم؛ یس/43) هم به همان معناست، و در خصوص کسی به کار میرود که در شدتها و تنگناها نزد او به فریادرسی میروند (کتاب العین، ج4، ص185)
«استَصرَخ» (فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ؛ قصص/18) به معنای با فریاد زدن درخواست کمک کردن است.
و وقتی این ماده به باب افتعال میرود، به جای «اصتراخ» به صورت «اصطراخ» تلفظ میشود (وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها؛ فاطر/37) و در توجیه آن گفتهاند که چون حرف «ت» بین دو حرف «ص» و «ر» قرار گرفته که هر دو حالت اطباق و استعلا دارد، قلب به «ط» میشود. (مجمع البیان، ج8، ص641)
این ماده همین 5 مورد در قرآن کریم به کار رفته است.
اختلاف قرائت[1]
حدیث
1) از امام کاظم ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده که پیامبر ص به من فرمودند:
علی! بین کسی که تو را دوست دارد و اینکه چیزی را ببیند که چشمش روشن شود فاصلهای نیست مگر دیدن مرگ؛ سپس این آیه را تلاوت فرمود «پروردگارا ما را بیرون آور [که] عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه می کردیم» (فاطر/37)
یعنی اینکه دشمنانش هنگامی که داخل جهنم شوند میگویند «پروردگارا ما را بیرون آور [که] انجام دهیم عمل صالحی» در خصوص ولایت علی ع «غیر از آنچه انجام می دیدم» در دشمنی با او؛ پس در جواب آنها گفته میشود «آیا شما شما را عمری ندادیم که در آن متذکر شود کسی که متذکر میشد؛ و به سوی شما انذاردهنده [نیز] آمد» که همان پیامبر ص است؛ «پس بچشید که ظالمان» در حق آل محمد ص «هیچ یاوری ندارند» که یاریشان کند و از آن نجاتشان دهد و در برابر آتش مانع آنها شود..
مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص327-328؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص474
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ الْعَطَّارُ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ قَالَ:
قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص: یَا عَلِیُّ مَا بَیْنَ مَنْ یُحِبُّکَ وَ بَیْنَ أَنْ یَرَی مَا تَقَرُّ بِهِ عَیْنُهُ إِلَّا أَنْ یُعَایِنَ الْمَوْتَ ثُمَّ تَلَا «رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ»
یَعْنِی أَنَّ أَعْدَاءَهُ إِذَا دَخَلُوا النَّارَ قَالُوا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ ع غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ فِی عَدَاوَتُهُ فَیُقَالُ لَهُمْ فِی الْجَوَابِ «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ» وَ هُوَ النَّبِیُّ ص «فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ» لِآلِ مُحَمَّدٍ «مِنْ نَصِیرٍ» یَنْصُرُهُمْ وَ لَا یُنْجِیهِمْ مِنْهُ وَ لَا یَحْجُبُهُمْ عَنْهُ.
2) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
از کسانی مباش که به آخرت امید دارند بدون عمل؛ و امید به توبه دارند علیرغم آرزوهای طولانی؛ در مورد دنیا همچون زاهدان سخن میگویند ولی در آن همانند کسانی که بدان رغبت دارند کار انجام میدهند؛ اگر از آن بدانان داده شود سیر نمیشوند و اگر داده نشود قانع نمیشوند؛ از شکرِ [= ادای حقِ] آنچه به وی داده شده ناتوان است؛ و در عین حال، در آنچه مانده، بیشتر از آن را میجوید؛ مردم را نهی میکند اما خودش نهی نمیپذیرد؛ و مردم را به اموری امر میکند که خودش انجام نمیدهد؛ صالحان را دوست دارد اما کارهای آنان را انجام نمی دهد؛ و از بدکاران بیزار است در حالی خودش از آنان است؛ مرگ را ناخوشایند میشمرد به خاطر کثرت بدیهایش، در عین حال در زندگیاش بدیها را رها نمیکند؛ میگوید چقدر کار کنم که خسته شوم، چرا دست روی دست نگذارم و آرزو کنم؟! پس آرزوی مغفرت را در سر میپروراند در حالی که در معصیت غوطهور است؛ عمری سپری کرده است که «متذکر میشود در آن، کسی که متذکر میشد» (فاطر/37) در مورد آنچه سپری شده میگوید اگر کاری میکردم و زحمتش را به جان می خریدم برایم بهتر بود؛ در حالی که همچنان عمر ضایع میکند و بیخیال است؛ اگر مریض شود به خاطر کمکاریای که داشته پشیمان میشود و همین که سلامت یافت، مغرور میشود و کار را به تاخیر میاندازد؛ وقتی در عافیت است، به عُجب میافتد و وقتی که مبتلا می گردد ناامید میشود؛ در جایی که گمان میبرد نَفسش بر او غلبه میکند، و در جایی که یقین دارد بر نفسش غلبه نمیکند! در روزی بر آنچه برایش معین شده قانع نیست و بدانچه برایش ضمانت شده اطمینان نمیکند؛ و به عملی که برایش واجب شده عمل نمیکند ...
تحف العقول، ص157-158
عن أمیر المؤمنین ع (موعظته ع و وصفه المقصرین)
لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیْرِ عَمَلٍ وَ یَرْجُو التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ یَقُولُ فِی الدُّنْیَا قَوْلَ الزَّاهِدِینَ وَ یَعْمَلُ فِیهَا عَمَلَ الرَّاغِبِینَ إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ لَمْ یَقْنَعْ یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ وَ یَبْتَغِی الزِّیَادَةَ فِیمَا بَقِیَ یَنْهَی النَّاسَ وَ لَا یَنْتَهِی وَ یَأْمُرُ النَّاسَ مَا لَا یَأْتِی یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَ لَا یَعْمَلُ بِأَعْمَالِهِمْ وَ یُبْغِضُ الْمُسِیئِینَ وَ هُوَ مِنْهُمْ وَ یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ سَیِّئَاتِهِ وَ لَا یَدَعُهَا فِی حَیَاتِهِ یَقُولُ کَمْ أَعْمَلُ فَأَتَعَنَّی أَ لَا أَجْلِسُ فَأَتَمَنَّی فَهُوَ یَتَمَنَّی الْمَغْفِرَةَ وَ یَدْأَبُ فِی الْمَعْصِیَةِ وَ قَدْ عُمِّرَ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ یَقُولُ فِیمَا ذَهَبَ لَوْ کُنْتُ عَمِلْتُ وَ نَصِبْتُ لَکَانَ خَیْراً لِی وَ یُضَیِّعُهُ غَیْرَ مُکْتَرِثٍ لَاهِیاً إِنْ سَقِمَ نَدِمَ عَلَی التَّفْرِیطِ فِی الْعَمَلِ وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ مُغْتَرّاً یُؤَخِّرُ الْعَمَلَ تُعْجِبُهُ نَفْسُهُ مَا عُوفِیَ وَ یَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَی مَا یَظُنُّ وَ لَا یَغْلِبُهَا عَلَی مَا یَسْتَیْقِنُ لَا یَقْنَعُ مِنَ الرِّزْقِ بِمَا قُسِمَ لَهُ وَ لَا یَثِقُ مِنْهُ بِمَا قَدْ ضُمِنَ لَهُ وَ لَا یَعْمَلُ مِنَ الْعَمَلِ بِمَا فُرِضَ عَلَیْهِ ...[2]
3) از امام صادق ع روایت شده است: همانا بنده در امورش در گشایش است تا چهل سالگی؛ پس چون به چهل سالگی رسید خداوند به دو فرشته موکل او وحی میکند همانا عمری که لازم بود به بندهام بخشیدهام؛ پس، از این پس در کار او علظت و شدت به خرج دهید و عملهای کوچک و بزرگ، و کم و زیادش را حفظ و ثبت کنید؛
و از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل که «آیا شما را عمری ندادیم که در آن متذکر شود کسی که متذکر میشد» (فاطر/37) سوال شد، فرمودند: این توبیخ شخصی است که به هیجده سالگی رسیده است!
الأمالی( للصدوق)، ص37
حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَیْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع:
إِنَّ الْعَبْدَ لَفِی فُسْحَةٍ مِنْ أَمْرِهِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَرْبَعِینَ سَنَةً فَإِذَا بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مَلَکَیْهِ أَنِّی قَدْ عَمَّرْتُ عَبْدِی عُمُراً فَغَلِّظَا وَ شَدِّدَا وَ تَحَفَّظَا وَ اکْتُبَا عَلَیْهِ قَلِیلَ عَمَلِهِ وَ کَثِیرَهُ وَ صَغِیرَهُ وَ کَبِیرَهُ.[3]
وَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ فَقَالَ تَوْبِیخٌ لِابْنِ ثَمَانِیَ عَشْرَةَ سَنَةً.
فراز آخر این روایت در مجمع البیان، ج8، ص641 نیز آمده است.
4) هم از امیرالمومنین ع و هم از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
عمری که خداوند انسان را در آن معذور میدارد، تا شصت سالگی است.
نهجالبلاغه، حکمت326؛ مجمع البیان، ج8، ص641
عن أمیر المؤمنین (ع) قال العمر الذی أعذر الله فیه إلی ابن آدم ستون سنة.
روی عن النبی ص أیضا مرفوعا أنه قال من عمره الله ستین سنة فقد أعذر إلیه.
تدبر
1) «وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمینَ مِنْ نَصیرٍ»
در آیه قبل در مورد جهنمیان فرمود که نه میمیرند و نه از عذابشان کم میشود. وقتی چنین است، جهنمیان آرزوی بازگشت به دنیا میکنند و در آنجا فریاد برکشند پروردگارا ما را بیرون آور تا به جای گناهانی که انجام می دادیم عمل صالحی انجام دهیم؛
اما این تقاضایشان هر رد میشود زیرا در دنیا هم مهلت کافی داشتند و هم خداوند انذاردهندگانی را به سوی آنان گسیل داشته بود که هرکس بخواهد عبرت گیرد و متذکر شود، در همان دنیا متذکر میشد. آنها در حق خود ظلم کردند و وقتی خدا آنان را به حال خود رها کند هیچکس توان یاری آنها را نخواهد داشت.
2) «وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا ...»
اینکه درخواست آنان را با تعبیر «یصطرخون: فریاد جانکاه سر دادن» بیان کرد نشان میدهد:
الف. شدت عذابهای آنان را، که فریادشان را درآورده است؛
ب. شدت درماندگی ایشان را، که از ته دل فریاد نیزنند؛
ج. شدت هیاهوی جهنم و آشفتگی وضع و حال آنان را؛ که میخواهند در آن هیاهو کسی صدایشان را بشنود؛
د. ...
3) «وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا أَخْرِجْنا ...»
این آیات در وصف کافران و کفرانپیشگان است؛ همانها که ربوبیت خدا در عالم را منکر بودند؛
با این حال، همین مضطرترین جهنمیان (که نه مرگ کارشان را تمام میکند و نه عذابشان تخفیفی مییابد و چنین فریادشان بلند شده) به ربوبیت خداوند پی میبرند و خدا را با لفظ «ربنا» خطاب میکنند؛
ربوبیت خداوند حقیقتی است که به هیچ وجه قابل انکار نیست؛
اگر کسی در دنیا بدان اذعان نکند، در جهنم بدان اذعان خواهد کرد، جایی که دیگر این اذعان سودی برایش ندارد.
4) «وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ ...»
آنچه راه نجات انسانها میباشد جدی گرفتن عمل صالح است؛
وقتی حقیقت نقش عمل صالح در سعادت انسان برملا شود، این کافران کفرانپیشه تنها آرزویشان این است که برگردند و عمل صالحی انجام دهند.
نکته تخصصی انسانشناسی
عمل مطلوب انسان، عملی نیست که فعلا دلخواه اوست؛ بلکه عملی است که واقعا عمل صالح باشد.
مطلوبهای فعلی ما، اگر عمل صالح نباشند، موقعی فراخواهد رسید که بشدت از انجام آن پشیمان خواهیم شد؛
و پشیمانی از یک عمل نشان میدهد که در تشخیص خوب بودن آن در اشتباه بودهایم.
همین مطلب، یکی از عرصههای جدی نیاز ما به دین و شریعت الهی است، چرا که عقل ما بتنهایی نمیتواند هرآنچه نهایتا مطلوب ما خواهد بود را تشخیص دهد؛ تشخیصی که اگر نباشد پشیمانیاش هم عظیم است و هم غیرقابل جبران.
5) «نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ»
این جهنمیان، همین که جهنمی شدهاند معلوم است که عمل صالح انجام نمیدادند؛ و نیز همین که تقاضا میکنند که «برگردیم عمل صالحی انجام دهیم» نشان میدهد که اعمالی که انجام داده بودند، صالح نبوده است.
پس چرا دوباره میگویند «غیر از آنچه انجام داده بودیم»؟
الف. نشان دهنده شدت حسرت آنان است در خصوص اعمال ناشایستی که انجام داده بودند. (الکشاف، ج3، ص615)
ب. قرآن کریم در جای دیگر آنان را چنین توصیف کرده، که «حساب میکنند کار خوبی میکنند» (هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً؛ کهف/104). آوردن این تعبیر «عمل صالحی غیر از آنچه انجام داده بودیم» اعترافی است به بدی کارهایی که انجام می دادند و آن را خوب میپنداشتند. (الکشاف، ج3، ص615)
ج. ...
6) «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ»
عمری که به هر انسانی که جهنمی میشود داده شده، برای عبرت گرفتنش کافی بود.
درباره اینکه این عمر چه اندازه است، نهتنها بین مفسران (مجمع البیان، ج8، ص641[4]؛ البحر المحیط، ج9، ص36[5])، بلکه در خود روایات هم اختلاف مشاهده میشود:
از سن بلوغ (حسن بری، به نقل از البحر المحیط، ج9، ص36) و هیجده سال و چهل سال بیان شده (حدیث3) تا 60 سال (حدیث4). به نظر میرسد همه این اقوال درست باشند؛ چرا که اتمام حجت و بسته شدن راه عذر، امری دارای مراتب است:
از طرفی که کسی که به سن بلوغ میرسد به حدی از توان درک رسیده که بتواند وظیفه خود را در عالم تشخیص دهد، و برای همین است که از این زمان به بعد مکلف به تکالیف الهی میشود؛ در عین حال، در چهل سالگی، انسان از خامی درآمده و راه عذر بر او بسته شده؛ و در شصت سالگی دیگر در سرازیری مرگ قرار دارد و هیچ عذری برای توبه ندارد.
7) «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ»
عمری که به انسانها داده میشود برای عبرت گرفتنشان کافی است.
شبهه
بسیاری از بچهها در زیر سن بلوغ میمیرند و بسیاری از افراد هستند که بلوغ فکریشان که بتوانند تشخیص حق و باطل دهند در سنی بالاتر از سن بلوغ رسمی است و در این فاصله نیز خیلیها میمیرند. آیا اینها مثال نقضی برای این آیه نیست؟
پاسخ
الف. مقام بحث آیه، مقام پاسخگویی به جهنمیانیاند که عذابشان قطعی شده و هیچ راهی برایشان باقی نمانده است؛
اما میدانیم که از طرفی بسیاری از افراد در مواقف حساب و یا با عذابهای برزخی پاک میشوند و نهایتا بهشت میروند و نیز بسیاری از افراد، مانند کودکان و مستضعفان فکری، اصلا جهنمی بدین معنا نخواهند بود. اینان تخصصاً از بحث خارجاند.
ب. اتمام حجت یک امر دارای مراتب است، هرکس به اندازهای که حجت بر او تمام شود مواخذه خواهد شد.
ج. ...
8) «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذیرُ»
مقصود از این «انذاردهندهای» که آمده و حجت را تمام کرده چیست؟
الف. پیامبر اکرم ص (تفسیر القمی، ج2، ص209؛ و نیز ابنزید، جبائی، و ... به نقل از مجمع البیان، ج8، ص641) بلکه عموم انبیاء (البحر المحیط، ج9، ص37)
ب. قرآن کریم (زید بن علی، به نقل از مجمع البیان، ج8، ص641)
ج. پیری و موی سفید (ابنعباس، عکرمه، سفیان بن عیینه، و ... به نقل از مجمع البیان، ج8، ص642؛ البحر المحیط، ج9، ص37)
د. مرگ نزدیکان و خویشاوندان (به نقل از مجمع البیان، ج8، ص641)
ه. کمال عقل، (به نقل از مجمع البیان، ج8، ص642) که میتواند از وقایعی که رخ می دهد عبرت بگیرد.
و. ...
9) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ ... کَذلِکَ نَجْزی کُلَّ کَفُورٍ؛ وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ ... فَما لِلظَّالِمینَ مِنْ نَصیرٍ»
کفر، کفران و ناسپاسی، و ظلم، با اینکه سه معنای مختلفاند، اما در جهنم، کسانی که مرتکب اینها شدهاند، یک گروهند: یعنی در شبکه مفاهیم قرآن، تلازمی هست بین کفر و ایمان نیاوردن، با کفران و ناسپاسی و قدرناشناسی، با ظلم و ستم و تعدی از حق خویش.
10) «فَما لِلظَّالِمینَ مِنْ نَصیرٍ»
در نظامی که خداوندِ حق همهکاره است، کسی که ظلم کند و بخواهد از حق خارج شود، یاوری نمییابد.[6]
[1] . و قرأ الجمهور: ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ. و قرأ الأعمش: ما یذکر فیه من اذکر، بالإدغام و اجتلاب همزة الوصل ملفوظا بها فی الدرج. (البحر المحیط، ج9، ص36)
و النذیر جنس، و هم الأنبیاء، کل نبی نذیر أمته. و قریء: النذر جمعا (البحر المحیط، ج9، ص37)
[2] . فَهُوَ مِنْ نَفْسِهِ فِی شَکٍّ إِنِ اسْتَغْنَی بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ فَهُوَ مِنَ الذَّنْبِ وَ النِّعْمَةِ مُوَفَّرٌ وَ یَبْتَغِی الزِّیَادَةَ وَ لَا یَشْکُرُ وَ یَتَکَلَّفُ مِنَ النَّاسِ مَا لَا یَعْنِیهِ وَ یَصْنَعُ مِنْ نَفْسِهِ مَا هُوَ أَکْثَرُ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ وَاقَعَهَا بِاتِّکَالٍ عَلَی التَّوْبَةِ وَ هُوَ لَا یَدْرِی کَیْفَ یَکُونُ ذَلِکَ لَا تُغْنِیهِ رَغْبَتُهُ وَ لَا تَمْنَعُهُ رَهْبَتُهُ ثُمَّ یُبَالِغُ فِی الْمَسْأَلَةِ حِینَ یَسْأَلُ وَ یُقَصِّرُ فِی الْعَمَلِ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ یَرْجُو نَفْعَ عَمَلِ مَا لَمْ یَعْمَلْهُ وَ یَأْمَنُ عِقَابَ جُرْمٍ قَدْ عَمِلَهُ یُبَادِرُ مِنَ الدُّنْیَا إِلَی مَا یَفْنَی وَ یَدَعُ جَاهِلًا مَا یَبْقَی وَ هُوَ یَخْشَی الْمَوْتَ وَ لَا یَخَافُ الْفَوْتَ یَسْتَکْثِرُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْتَقِرُ مِنْ غَیْرِهِ یَخَافُ عَلَی غَیْرِهِ بِأَدْنَی مِنْ ذَنْبِهِ وَ یَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَدْنَی مِنْ عَمَلِهِ فَهُوَ عَلَی النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مَدَاهِنٌ یُؤَدِّی الْأَمَانَةَ مَا عُوفِیَ وَ أُرْضِیَ وَ الْخِیَانَةَ إِذَا سَخِطَ وَ ابْتُلِیَ إِذَا عُوفِیَ ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ تَابَ وَ إِنِ ابْتُلِیَ ظَنُّ أَنَّهُ قَدْ عُوقِبَ یُؤَخِّرُ الصَّوْمَ وَ یُعَجِّلُ النَّوْمَ لَا یَبِیتُ قَائِماً وَ لَا یُصْبِحُ صَائِماً یُصْبِحُ وَ هِمَّتُهُ الصُّبْحُ وَ لَمْ یَسْهَرْ وَ یُمْسِی وَ هِمَّتُهُ الْعَشَاءُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ یَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِمَّنْ هُوَ دُونَهُ وَ لَا یَتَعَوَّذُ مِمَّنْ هُوَ فَوْقَهُ یُنْصِبُ النَّاسَ لِنَفْسِهِ وَ لَا یُنْصِبُ نَفْسَهُ لِرَبِّهِ النَّوْمُ مَعَ الْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الرُّکُوعِ مَعَ الضُّعَفَاءِ یَغْضَبُ مِنَ الْیَسِیرِ وَ یَعْصِی فِی الْکَثِیرِ یَعْزِفُ لِنَفْسِهِ عَلَی غَیْرِهِ وَ لَا یَعْزِفُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ فَهُوَ یُحِبُّ أَنْ یُطَاعَ وَ لَا یُعْصَی وَ یَسْتَوْفِیَ وَ لَا یُوفِیَ یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَ یُغْوِی نَفْسَهُ وَ یَخْشَی الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ وَ لَا یَخْشَی رَبَّهُ فِی خَلْقِهِ یَعْرِفُ مَا أُنْکِرَ وَ یُنْکِرُ مَا عُرِفَ وَ لَا یَحْمَدُ رَبَّهُ عَلَی نِعَمِهِ وَ لَا یَشْکُرُهُ عَلَی مَزِیدٍ وَ لَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا یَنْهَی عَنْ مُنْکَرٍ فَهُوَ دَهْرَهُ فِی لَبْسٍ إِنْ مَرِضَ أَخْلَصَ وَ تَابَ وَ إِنْ عُوفِیَ قَسَا وَ عَادَ فَهُوَ أَبَداً عَلَیْهِ وَ لَا لَهُ لَا یَدْرِی عَمَلَهُ إِلَی مَا یُؤَدِّیهِ إِلَیْهِ حَتَّی مَتَی وَ إِلَی مَتَی اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِنْکَ عَلَی حَذَرٍ احْفَظْ وَ عِ انْصَرِفْ إِذَا شِئْتَ.
فرازی از این روایت در نهجالبلاغه، حکمت 150 آمده است.
[3] . همچنین در إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج1، ص40 آمده است:
قَالَ النَّبِیُّ ص أَعْمَارُ أُمَّتِی بَیْنَ السِّتِّینَ إِلَی السَّبْعِینَ وَ قَلَّ مَنْ یَتَجَاوَزُهَا. و جاء فی قوله تعالی «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ» أنها معاتبة لابن الأربعین و قیل لابن ثمانیة عشر «وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ» الشیب و فی قوله «وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا» جاوزت الستین.
[4] . و اختلف فی هذا المقدار فقیل هو ستون سنة و هو المروی عن أمیر المؤمنین (ع) قال العمر الذی أعذر الله فیه إلى ابن آدم ستون سنة و هو إحدى الروایتین عن ابن عباس و روی عن النبی ص أیضا مرفوعا أنه قال من عمره الله ستین سنة فقد أعذر إلیه و قیل هو أربعون سنة عن ابن عباس و مسروق و قیل هو توبیخ لابن ثمانی عشرة سنة عن وهب و قتادة و روی ذلک عن الصادق (ع).
[5] . و هذه المدة، قال الحسن: البلوغ، یرید أنه أول حال التذکر، و قیل: سبع عشرة سنة. و قال قتادة: ثمان عشرة سنة. و قال عمر بن عبد العزیز: عشرون. و قال ابن عباس: أربعون و قیل: خمسون. و قال علی: ستون، و روی ذلک عن ابن عباس
[6] . این جمله اگرچه ظاهرا در وصف موقعیت ظالمان در جهنم آمده است، اما عام است؛ خواه به این دلیل که سیاق، مضمون را مقید نمیکند؛ و خواه به این دلیل که قیامت باطن دنیاست که پردههای ظاهریش کنار رفته، و هرچه در قیامت رخ دهد، در باطن دنیا همان رخ داده است.