سفارش تبلیغ
صبا ویژن

733) سوره فاطر (35) آیه 33 جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّ

بسم الله الرحمن الرحیم

733) سوره فاطر (35) آیه 33

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ

ترجمه

بهشت‌هایی عدن [جاودان] که در آن داخل می‌شوند، در حالی که در آنجا با بازوبندهایی از طلا و با مروارید زیور می‌یابند، و لباسشان در آنجا پرنیان است.

نکات ادبی

«عَدْنٍ»

قبلا بیان شد که ماده «عدن» در اصل به معنای «اقامت» (در جایی قرار و آرام گرفتن) و ثبات است و «مَعْدِن‏» را از این جهت معدن گویند که محل استقرار جواهر و سنگ‌های قیمتی است.

جلسه 612 http://yekaye.ir/al-kahf-18-31/

«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها ...»

به لحاظ نحوی، این عبارت را می‌توان خبر برای مبتدای محذوف گرفت که تفسیر «فضل بزرگ» در آیه قبل است (یعنی: آن فضلی بزرگ است، و آن عبارت است از بهشتهای جاودانی که ...) و می‌تواند بدل برای «الْفَضْلُ الْکَبِیرُ» باشد (یعنی آن فضل بزرگ است، بهشتهایی جاودان است که ...) (مجمع البیان، ج‏8، ص637 و 639)

«أَساوِرَ»

قبلا بیان شد که این کلمه جمع‌الجمع است؛ یعنی این کلمه، جمع «إسوار» یا «أسوره» است، که این خود، جمعِ «سِوار» یا «سُوار» است؛ و اگرچه ماده «سور» در زبان عربی وجود دارد (و در جلسه76 درباره آن توضیح داده شد، http://yekaye.ir/al-hadeed-057-13/ )؛ اما کلمه «سوار» را «معرب» (برگرفته از کلمه فارسیِ «دستوار» [= دستبند زینتی، النگو]) دانسته‌اند.

جلسه 612 http://yekaye.ir/al-kahf-18-31/

حَریرٌ

در بحث از آیه 21 همین سوره اشاره شد که ماده «حرر» در معانی متعددی به کار رفته است. برخی کوشیده‌اند اینها را به دو معنای نهایی برگردانند: یکی حرارت و گرما در مقابل برودت و سرما؛ و دوم حُر و آزاد و بری از عیب و نقص بودن در برابر بردگی و بنده بودن. و برخی هم بر این باورند که معنای اصلی این ماده همان حرارت است، و حُر به معنای کسی است که متصف به حرارت و حرکت و عمل و فعالیت می‌شود و این در جایی است که شخص اختیاردار خویش و آزاد باشد.

از این ماده کلمه «حریر» (به معنای پارچه‌ای بسیار لطیف و نازک) در قرآن کریم به کار رفته است (لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ؛ حج/23 و فاطر/33) که گفته‌اند هر پارچه‌ای که از ابریشم و پرنیان درست شده باشد «حریر» گویند، و برخی با توجه به اینکه این کلمه به عنوان لباس بهشتیان مطرح شده (و نیز: وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَریراً؛ انسان/12) گفته‌اند که وجه تسمیه‌اش بدین جهت است که در این ماده اشاره‌ای است به حرکت و فعالیت مطلوب و تحولاتی که انسان بدانها مایل است؛

اما چه‌بسا احتمال قویتر این است که این کلمه از زبان دیگری وارد زبان عربی شده باشد و ربطی به ماده «حرر» در دو معنای فوق نداشته باشد.

جلسه 721 http://yekaye.ir/al-fater-35-21/

اختلاف قرائت[1]


عموما عبارت «یدخلونها» را به صورت فعل ثلاثی مجرد معلوم (یَدْخُلُونَها: در آن داخل می‌شوند) قرائت کرده‌اند اما در قرائت اهل بصره (ابوعمرو) به صورت فعل ثلاثی مزید مجهول (یُدْخَلُونَها» در آن داخلشان می‌کنند) قرائت شده است که شبیه عبارت «یُحَلَّوْنَ» می‌شود. (مجمع البیان، ج‏8، ص637[2]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص33[3])

حدیث[4] 

1) به روایت امام باقر ع یکبار از رسول الله درباره بهشت و بهشتیان سوال می‌شود و رسول الله ص به تفصیل توضیحاتی می‌دهند. در فرازی از این روایت آمده است:

هنگامی که مومن به منزل‌هایی که در بهشت برایش مهیا شده وارد می‌شود و بر سرش تاج پادشاهی و کرامت می‌نهند، لباس‌هایی مزین به طلا و نقره و مروارید بر تنش می‌کنند و یاقوت‌های سرخ به ردیف در تاجش قرار دارد و انواعی از حریر‌های مختلف که با انواعی از بافت‌های زرین و سیمین و مروارید و یاقوت سرخ مزین شده بر تن می‌کند و این است سخن خداوند عز و جل که « در آن با دستبندهایی از طلا آراسته ‌شوند و لباس‌هایشان در آنجا از حریر است» (حج/23)

الکافی، ج‏8، ص97؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص247

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْمَدَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً» ...

إِذَا أُدْخِلَ الْمُؤْمِنُ إِلَى مَنَازِلِهِ فِی الْجَنَّةِ وَ وُضِعَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ الْمُلْکِ وَ الْکَرَامَةِ أُلْبِسَ حُلَلَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْیَاقُوتِ وَ الدُّرِّ الْمَنْظُومِ فِی الْإِکْلِیلِ‏  تَحْتَ التَّاجِ قَالَ وَ أُلْبِسَ سَبْعِینَ حُلَّةَ حَرِیرٍ بِأَلْوَانٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ ضُرُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ مَنْسُوجَةً بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ اللُّؤْلُؤِ وَ الْیَاقُوتِ الْأَحْمَرِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ‏ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ»[5]...


2) رازی می‌گوید: امام باقر ع به من فرمود: کسانی که پیرامون شما هستند درباره این سخن خداوند متعال چه می‌گویند که می‌فرماید « سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان؛ پس، از آنان ظالم به خویش بود، و از آنان میانه‌رو بود، و از آنان پیشتاز در خوبی‌ها بود به اذن خدا؛ آن است که همان تفضل بزرگ است. بهشتهای جاودانی که در آن داخل می‌شوند»؟

گفتم: می گویند این درباره اهل قبله [کل مسلمانان] نازل شده است.

فرمودند: همه‌شان؟

گفتم: همه‌شان!

فرمودند: پس لازم می‌آید که همه آنان مورد مغفرت قرار گرفته باشند؟!

گفتم: یا ابن رسول الله! پس در مورد چه کسی نازل شده است؟

فرمودند: درباره ما.

گفتم: پس شیعیانتان چطور؟

فرمود: برای هر کس از آنان که تقواپیشه کند و اصلاح کند بهشت است؛ به واسطه ماست که خداوند گناهانشان را می‌بخشد و به واسطه ماست که بدهکارهای‌هایشان ادا می‌شود؛ و ما «باب حِطّه» آنان هستیم همانند باب حطه بنی‌اسرائیل (دروازه‌ای که برای قبولی توبه‌شان باید سجده‌کنان از آن وارد می‌شدند و در سوره بقره آیه 58 و سوره اعراف آیه 161 بدان اشاره شده است)

شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج‏3، ص472

الرازی، قال: قال أبو جعفر محمد بن علی علیه السلام: ما یقول من قبلکم فی هذه الآیة: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها» قال: قلت: یقولون: نزلت فی أهل القبلة. قال: کلّهم؟ قلت: کلّهم. قال: فینبغی أن یکونوا قد غفر لهم کلّهم. قلت: یا ابن رسول اللّه فیمن نزلت؟ قال: فینا. قلت: فما لشیعتکم؟ قال: لمن اتقى و أصلح منهم الجنة، بنا یغفر اللّه ذنوبهم و بنا یقضی دیونهم، و نحن باب حطتهم کحطة بنی اسرائیل.


3) جابر بن یزید جعفی می گوید: از امام باقر ع درباره این سخن خداوند سوال کردم که می‌فرماید «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان؛ پس، از آنان ظالم به خویش بود، و از آنان میانه‌رو بود، و از آنان پیشتاز در خوبی‌ها به اذن خدا» (فاطر/32)؟

فرمود: ظالم از ما کسی است که حق امام را نمی‌شناسد؛ و میانه‌رو کسی است که حق امام را می‌شناسد؛ و پیشتاز در خوبی‌ها به اذن خدا، همان امام است؛ «باغهای جاودانی که بدان داخل می‌شوند» یعنی پیشتاز و میانه‌رو.

معانی الأخبار، ص105

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السُّکَّرِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ‏» فَقَالَ الظَّالِمُ مِنَّا مَنْ لَا یَعْرِفُ حَقَّ الْإِمَامِ وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ بِحَقِّ الْإِمَامِ وَ السَّابِقُ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ هُوَ الْإِمَامُ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یَعْنِی السَّابِقَ وَ الْمُقْتَصِدَ.


4) ابواسحاق سبیعی می‌گوید: به حج رفته بودم که امام باقر ع را ملاقات کردم. از او درباره این آیه پرسیدم که می‌فرماید «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان» (فاطر/32)؟

فرمود: قوم تو - یعنی اهل کوفه - در این باره چه می‌گویند؟

گفتم: می‌گویند این در وصف آنان است.

فرمود: پس اگر از اهل بهشت هستند، دیگر از چه چیزی می‌ترسند؟

گفتم: فدایتان شوم؛ شما چه می‌فرمایید؟

فرمود: ابواسحاق! این خاص ماست؛ اما «پیشتاز در خوبی‌ها» علی ع است و حسن و حسین و هر امامی از ما؛ و «میانه‌رو» آن است که روزها روزه می‌گیرد و شبها برای عبادت بیدار است؛ و «ظالم به خویش» در او همان چیزی است که در مردم هست و البته مورد مغفرت قرار می گیرد.

ای ابواسحاق! ؛ به واسطه ماست که خداوند گردنتان را [از یوغ گناهان] می‌رهاند و به واسطه ماست که خداوند گناهانتان را می‌آمرزد؛ و به ما آغاز می‌شود و به ما پایان می‌یابد و ما کهف شماییم همانند کهف اصحاب کهف؛ و ما کشتیِ شماییم همانند کشتیِ نوح؛ و ما «باب حِطّه» شما هستیم همانند باب حطه بنی‌اسرائیل (دروازه‌ای که برای قبولی توبه‌شان باید سجده‌کنان از آن وارد می‌شدند و در سوره بقره آیه 58 و سوره اعراف آیه 161 بدان اشاره شده است)

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص471

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسَدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَزِیدَ الْفَرَّاءِ عَنْ غَالِبٍ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ قَالَ:

خَرَجْتُ حَاجّاً فَلَقِیتُ مُحَمَّدَ بْنُ عَلِیٍّ ع فَسَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ‏ عِبادِنا» فَقَالَ مَا یَقُولُ فِیهَا قَوْمُکَ یَا أَبَا إِسْحَاقَ یَعْنِی أَهْلَ الْکُوفَةِ قَالَ قُلْتُ یَقُولُونَ إِنَّهَا لَهُمْ قَالَ فَمَا یُخَوِّفُهُمْ إِذَا کَانُوا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ قُلْتُ فَمَا تَقُولُ أَنْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ هِیَ لَنَا خَاصَّةً یَا أَبَا إِسْحَاقَ أَمَّا السَّابِقُونَ‏ بِالْخَیْرَاتِ فَعَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْإِمَامُ مِنَّا ع وَ الْمُقْتَصِدُ فَصَائِمٌ بِالنَّهَارِ وَ قَائِمٌ بِاللَّیْلِ وَ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ فَفِیهِ مَا فِی النَّاسِ وَ هُوَ مَغْفُورٌ لَهُ یَا أَبَا إِسْحَاقَ بِنَا یَفُکُّ اللَّهُ رِقَابَکُمْ وَ یُحِلُّ اللَّهُ وَثَاقَ الذُّلِّ مِنْ أَعْنَاقِکُمْ وَ بِنَا یَغْفِرُ اللَّهُ ذُنُوبَکُمْ وَ بِنَا یَفْتَحُ وَ بِنَا یَخْتِمُ وَ نَحْنُ کَهْفُکُمْ کَکَهْفِ أَصْحَابِ الْکَهْفِ وَ نَحْنُ سَفِینَتُکُمْ کَسَفِینَةِ نُوحٍ وَ نَحْنُ بَابُ حِطَّتِکُمْ کَبَابِ حِطَّةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ.

تدبر

1) «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها»

در آیه قبل از برگزیدگانی سخن گفت و سپس سه دسته را نام برد. اکنون از ورود عده‌ای در بهشت سخن می‌گوید. مقصود از اینان که در بهشت وارد شدند کدامند؟

الف. فقط پیشتازان در خوبی‌ها؛ تا بقیه را در مقام خوف نگهدارد. (الکشاف، ج3، ص613)

ب. فقط پیشتازان در خوبی‌ها و میانه‌روها. (حدیث3)

ج. هر سه گروه. (احادیث2 و 4، و بسیاری از احادیث جلسه قبل، و نظر بسیاری از صحابه و تابعین، به نقل از البحر المحیط، ج‏9، ص34[6])

توضیح

متناسب با معانی مختلفی که برای هریک از سه گروه فوق در جلسه قبل (تدبر6) گذشت، هر یک از گزینه‌های فوق می‌تواند مورد نظر بودده باشد. در بهشتی بودن پیشتازان در خوبی‌ها که تردیدی نیست. اما مثلا اگر میانه‌رو به معنای کسانی باشد که عمل خوب و بدشان مساوی است، آنگاه ممکن است وعده قطعی بهشت بدانها داده نشده باشد و گزینه الف مد نظر باشد. یا اگر مقصود از این سه گروه، سه گروه مذکور در سوره واقعه باشد، آنگاه گزینه ب می‌تواند مد نظر باشد (یعنی فقط سابقون و اصحاب یمین بهشتی‌اند، نه اصحاب شمال). بر اساس روایاتی هم که ظالم به خویش را گناهکارانی که فقط مرتکب گناهان صغیره شده‌اند ویا کسانی‌اند که مورد شفاعت قرار می‌گیرند و ... معرفی کرده‌اند، گزینه ج (که هر سه بهشتی باشند) می‌تواند مد نظر قرار گیرد.


2) «... یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ ...»

چنانکه در «نکات ترجمه» بیان شد: «أَساوِرَ» جمع‌الجمع است؛ یعنی این کلمه، جمع «أسوره» است، که این خود، جمعِ «سِوار» یا «سُوار» است. در قرآن کریم جمعا 5 بار به کار رفته که چهار مورد آن به صورت «أَساوِر» است و همگی درباره بهشت؛ و تنها یکبار آن به صورت «أسوره» است و آن هم درباره انتظار کافران در بهره‌مندی در دنیا. (فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَب: چرا این شخصی که می‌گوید پیامبر است دستبند‌هایی از طلا ندارد؟ زخرف/53)

شاید بتوان نتیجه گرفت که دنیاپرستی بقدری افق دید انسان‌ها را کوچک می‌کند که وقتی دنیامداران می‌خواهند ثروت فراوان را مطرح کنند تعبیر «أسورة من ذهب» را مطرح می‌کنند؛ اما آنچه به ازای این در بهشت به هر یک از بهشتیان داده می‌شود «أساور» و جمع «أسورة» است؛

و البته این گونه امور،

غیر از آن است که هرچه دلشان بخواهد و بیش از آن برایشان مهیاست (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها وَ لَدَیْنا مَزیدٌ؛ ق/35)؛

غیر از پاداش‌هایی است که به مخیله کسی خطور نمی‌کند (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ؛ سجده/17)؛

غیر از  بهره‌مندی از رضایت خداست که  از هر چیزی بالاتر است (وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر؛ توبه/72).[7]


3) «لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ»

در بهشت هم انسان لباس دارد.

بحث تخصصی انسان‌شناسی

اگر توجه کنیم که بهشت عرصه خلوص است و از هیچ رنج و مزاحمتی خبری نیست،

معلوم می‌شود که لباس برای انسان، یک امر زاید که صرفا برای حفظ او از گرما و سرما ویا جلوگیری از تعرض دیگران و ... باشد، نیست.

قبلا درباره اینکه لباس انسان از بهشت شروع شد و از این رو چه اندازه در انسان بودن انسان مهم است توضیحاتی ارائه شد در:

جلسه 246 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-26/

جلسه 247 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-27/

اکنون می افزاییم اینکه افق لباس برای انسان نه تنها در مبدا، بلکه در معاد و ختم انسان نیز در کار است، تاکیدی دیگر بر آن مدعاست.


4) «لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ»

در بهشت آنچه انسان می‌پوشد جنسش از حریر است؛ یعنی ابریشم خالص، لطیف‌ترین و زیباترین جنس لباس که انسان در دنیا می‌شناسد؛ شاید می‌خواهد بفرماید: در بهشت، حتی آنچه ظاهر انسان را دربرمی‌گیرد جذاب‌ترین امور است، چه رسد به آنچه دل وی را دربرمی گیرد.


5) «یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ ... لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ»

پاداش محرومیّت موقت، کامیابى دائمى است:

اگر طلا و ابریشم، در چند روز دنیا بر مردان حرام شد، در بهشت، از آن بهره‏‌مند مى‏شوند. (تفسیر نور، ج‏9، ص502)

 

 


[1] . در این آیه چند اختلاف قرائت دیگر هم بود:

الف. جناتُ / جناتَ / جنت، که چون اغلب اختلافات در قرائات غیرمشهور بود نیاوردیم:

جَنَّاتُ، قرأة الجمهور جمعا بالرفع، و یکون ذلک إخبارا بمقدار أولئک المصطفین. و قال الزمخشری، و ابن عطیة: جَنَّاتُ بدل من الْفَضْلُ. قال الزمخشری: فإن قلت: فکیف جعلت جَنَّاتُ عَدْنٍ بدلا من الْفَضْلُ الْکَبِیرُ الذی هو السبق بالخیرات المشار إلیه بذلک؟ قلت: لما کان السبب فی نیل الثواب نزل منزلة المسبب کأنه هو الثواب، فأبدلت عنه جنات عدن.انتهى.

و یدل على أنه مبتدأ قراءة الجحدری و هارون، عن عاصم. جناتَ، منصوبا على الاشتغال، أی یدخلون جنات عدن یدخلونها.

و قرأ رزین، و حبیش، و الزهری: جَنَّةُ على الأفراد. (البحر المحیط، ج‏9، ص33)

ب. یُحَلَّوْنَ / یَحْلَوْنَ؛ که چون این دومی غیرمشهور بود در متن نیاوردیم

و قرأ الجمهور: یُحَلَّوْنَ بضم الیاء و فتح الحاء و شد اللام، مبنیا للمفعول.

و قرى‏ء: بفتح الیاء و سکون الحاء و تخفیف اللام. (البحر المحیط، ج‏9، ص34)

ج. در تلفظ «لُؤْلُؤاً»، که چون ظاهرا در معنا اثری نداشت در متن نیاوردیم:

قرأ أهل المدینة و عاصم «وَ لُؤْلُؤاً» [فی سورة الحج] بالنصب و فی سورة فاطر مثله و الباقون بالجر فی الموضعین إلا یعقوب فإنه قرأ هاهنا (حج/23) بالنصب و فی فاطر بالجر و ترک أبو جعفر و أبو بکر و شجاع الهمزة الأولى منه فی جمیع القرآن (مجمع البیان، ج‏7، ص123)

و قرأ عاصم و نافع و الحسن و الجحدری و الأعرج و أبو جعفر و عیسى بن عمر و سلام و یعقوب وَ لُؤْلُؤاً هنا و فی فاطر بالنصب و حمله أبو الفتح على إضمار فعل و قدره الزمخشری و یؤتون لُؤْلُؤاً و من جعل مِنْ فی مِنْ أَساوِرَ زائدة جاز أن یعطف وَ لُؤْلُؤاً على موضع أَساوِرَ و قیل یعطف على موضع مِنْ أَساوِرَ لأنه یقدر و یُحَلَّوْنَ حلیا مِنْ أَساوِرَ.

و قرأ باقی السبعة و الحسن أیضا و طلحة و ابن وثاب و الأعمش. و أهل مکة و لؤلؤٍ بالخفض عطفا على أَساوِرَ أو على ذَهَبٍ لأن السوار یکون من ذهب و لؤلؤ، یجمع بعضه إلى بعض.

قال الجحدری: الألف ثابتة بعد الواو فی الإمام. و قال الأصمعی: لیس فیها ألف،

و روى یحیى عن أبی بکر همز الأخیر و إبدال الأولى [=لولؤ].

و روى المعلى بن منصور عنه ضد ذلک [لؤلو].

و قرأ الفیاض: «و لولیا» قلب الهمزتین واوا صارت الثانیة واوا قبلها ضمة، عمل فیها ما عمل فی أدل من قلب الواو یاء و الضمة قبلها کسرة.

و قرأ ابن عباس «و لیلیا» أبدل الهمزتین واوین ثم قلبهما یاءین اتبع الأولى للثانیة.

 و قرأ طلحة «و لولٍ» مجرورا عطفا على ما عطف علیه المهموز (البحر المحیط، ج‏9، ص34)

[2] . قرأ أبو عمرو یُدخَلونها بضم الیاء على ما لم یسم فاعله لیشاکل قوله «یُحَلَّوْنَ» و الباقون بفتح الیاء لأنهم إذا أدخلوا فقد دخلوا و قد ذکرنا اختلافهم فی «لُؤْلُؤاً» فی سورة الحج

[3] . و قرأ أبو عمرو: یُدخَلونها مبنیا للمفعول، و رویت عن ابن کثیر و الجمهور مبنیا للفاعل.

[4] . در ادامه حدیث 4 جلسه قبل توضیحاتی درباره بقیه آیه آمده است که چون هضم آن برای برخی سنگین است در متن نیاوردم:

یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها» یَعْنِی آلَ مُحَمَّدٍ یَدْخُلُونَ قُصُورَ جَنَّاتِ کُلِّ قَصْرٍ مِنْ لُؤْلُؤَةٍ وَاحِدَةٍ لَیْسَ فِیهَا صَدْعٌ وَ لَا وَصْلٌ لَوِ اجْتَمَعَ أَهْلُ الْإِسْلَامِ فِیهَا مَا کَانَ ذَلِکَ الْقَصْرُ إِلَّا سَعَةً لَهُمْ لَهُ الْقِبَابُ مِنَ الزَّبَرْجَدِ کُلُّ قُبَّةٍ لَهَا مِصْرَاعَانِ‏ الْمِصْرَاعُ طُولُهُ اثْنَا عَشَرَ مِیلًا یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ» قَالَ: وَ الْحُزْنُ مَا أَصَابَهُمْ فِی الدُّنْیَا مِنَ الْخَوْفِ وَ الشِدَّةِ.

[5] . متن کاملتری از این حدیث در جلسه 612 حدیث2 گذشت: http://yekaye.ir/al-kahf-18-31/

[6] . و الظاهر أن الضمیر المرفوع فی یدخلونها عائدا على الأصناف الثلاثة، و هو قول عبد اللّه بن مسعود، و عمر بن الخطاب، و عثمان بن عفان، و أبی الدرداء، و عقبة بن عامر، و أبی سعید، و عائشة، و محمد بن الحنیفة، و جعفر الصادق، و أبی إسحاق السبیعی، و کعب الأحبار.

[7] . این نکته در جلسه 612، تدبر2 نیز گذشت http://yekaye.ir/al-kahf-18-31/