سفارش تبلیغ
صبا ویژن

731) سوره فاطر (35) آیه 31 وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ ال

بسم الله الرحمن الرحیم

731) سوره فاطر (35) آیه 31

وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ

ترجمه

و آنچه به تو از کتاب وحی کردیم خود حق است، و در حالی که تصدیق کننده است آنچه را که پیش روی اوست؛ قطعا خداوند به بندگانش بسیار آگاه و بصیر است.

نکات ادبی

«الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ»

در این جمله «الذی ...» مبتداست، و «الحق» خبر است و «هو» ضمیر فصل (الجدول فی اعراب القرآن، ج22، ص274)

خبر عموما نکره می‌آید؛ وفتی معرفه بیاید دلالت بر حصر می‌کند؛ و ضمیر فصل هم برای تاکید است؛ در واقع در این عبارت با تاکید شدید می‌فرماید فقط آنچه از کتاب بر تو وحی شده است، حق است. (توضیح بیشتر در تدبر1 خواهد آمد)

مُصَدِّقاً

قبلا بیان شد که ماده «صدق» به معنای راستگویی واژه‌ای کاملا آشناست؛ و وقتی به باب تفعیل می‌رود، اگر در مورد شخص به کار رود (صَدَّقْتُ فلانا)، به معنای نسبت صدق دادن به او و تایید راستگویی اوست؛ و اگر در مورد مطلبی به کار رود، به معنای اذعان به راست و درست بودن آن مطلب است، که این اذعان می‌تواند زبانی یا عملی باشد؛ و «تصدیق» در مورد هر چیزی که در آن تحقیق و بررسی‌ای انجام شده، به کار می‌رود.

در قرآن کریم فعل «صدّق» هم بدون حرف اضافه (صَدَّقَ الْمُرْسَلین، صافات/37؛ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا، صافات، 105؛ ٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْه، انعام/92) به کار رفته، هم با حرف اضافه «بـ» (مانند همین آیه، یا «صَدَّقَ بِالْحُسْنی»، لیل/6؛ «صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها» تحریم/12؛ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّه، آل‌عمران/39) و هم با حرف اضافه «لـ» (مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ؛ فاطر/31) و هم با حرف اضافه «علی» (صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّه، سبأ/20).

جلسه 297 http://yekaye.ir/al-maaarij-70-26/

خَبیرٍ

قبلا بیان شد که درباره ماده «خبر» برخی بر این باورند که در اصل در دو معنی به کار می‌رود یکی در معنای «علم» و دیگری در معنای «نرمی و سستی»، چنانکه به کشاورزی که زمین را شخم می‌زند هم «خبیر» گویند چون زمین را نرم و آماده رویش گیاه می‌کند. اما اغلب این دو معنا را به یک معنا برگردانده و گفته‌اند علمی است که با اطلاع و احاطه دقیق باشد و به کنه معلومات پی ببرد و کشاورز شخم‌زننده را هم از این جهت خبیر گفته‌اند که به زوایای پنهان مزرعه‌اش کاملا احاطه دارد و هنگام کار همه چیز را تحت نظر قرار می‌دهد.

بدین ترتیب «خُبْر» و «خِبْرَةً» مصدر این ماده و به معنای خبردار شدن است چنانکه در آیه «قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً» (کهف/91) آن را به معنای علم و معرفت دقیق به حساب آورده‌اند.

«خَبَر» را به معنای وسیله اطلاع و رسیدن به علم دانسته‌اند: «سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ؛ نمل/7) به معنای این است که بتوانم علم و اطلاعی در این زمینه پیدا کنم.

«خبیر» اسم فاعل و یا صفت مشبهه از این ماده است و کاربرد آن در مورد خداوند به معنای کسی است که علم به باطن و حقایق امور دارد و البته برخی این احتمال را هم مطرح کرده‌اند که شاید «خبیر» در مورد خدا به معنای «مُخبِر:‌ خبر دهنده» باشد.

جلسه 524 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-34/

بَصیرٌ

درباره ماده «بصر» قبلا بیان شد که برخی گفته‌اند به معنای «چشم» ویا «قوه بینایی» است؛ و برخی گفته‌اند به معنای «علم به چیزی» است؛ و برخی هم این گونه بین این سخنان جمع کرده‌اند که: به معنای «علمی است که با نظر کردن (خواه نظر کردن [ظاهری] چشم و خواه نظر کردن [باطنی] قلب) حاصل می‌شود»، علمی که مثل دیدن، کاملا آشکار است.

همچنین در تفاوت «بصر» با «عین» (= چشم) گفته‌اند «چشم، ابزار دیدن است؛ اما بصر، اسم برای خود دیدن است؛ لذا به کسی نابیناست می‌گویند: «عین» او کور (عمیاء) است، نه اینکه «بصر» او کور است.

«بصیر» بر وزن فعیل، و به معنای فاعل است (یعنی بیننده) است و مخصوصا وقتی به صورت «بصیرة» می‌آید دلالتش بر نظر کردن با قلب خیلی بیشتر می‌شود.

جمع «بَصَر»، «أبصار» است؛ و جمع «بصیرت»، «بصائر»؛ و هردو در قرآن کریم آمده است: (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ؛ انعام/103) و (قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُم؛ انعام/104)

جلسه 91 http://yekaye.ir/yusuf-012-108/

حدیث

1) حارث اعور می‌گوید یکبار بر امیرالمومنین ع وارد شدم و گفتم: یا امیرالمومنین! ما وقتی خدمت شما هستیم مطالبی می‌شنویم که دینمان را محکم می‌سازد و هنگامی که از نزد شما بیرون می‌رویم چیزهای مختلف و پرابهامی می‌شنویم که نمی‌دانیم تکلیفمان چیست؟

فرمود: آیا واقعا چنین کرده‌اند؟ [= چنین امور پرابهامی برای شما ایجاد کرده‌اند]

گفتم: بله.

فرمود: از رسول الله ص شنیدم که فرمود: «جبرئیل نزد من آمد و گفت: محمد! بزودی در امت تو فتنه‌ای رخ خواهد داد. پرسیدم: راه خروج از آن چیست؟ گفت: کتاب خدا؛ در آن است توضیح مطالبی که پیش از شما بوده و اخباری که پس از شما خواهد بود، و حکم [=قضاوت نهایی] در خصوص آنچه در بین شما می‌گذرد؛ و آن جداکننده است، شوخی نیست؛ هر صاحب قدرتی که خداوند او را به حکومت رساند و به غیر قرآن عمل کند خداوند او را درهم می‌شکند؛ و هر که هدایت را در غیر آن بجوید خداوند گمراهش سازد؛ و آن ریسمان محکم الهی است؛ ذکر حکیمانه است؛ صراط مستقیم است؛ هوا و هوس‌ها او را به انحراف نکشاند و زبان‌ها او را مشتبه نسازد؛ و کثرت مخالفتها آن را مندرس نسازد؛ عجایبش تمامی نپذیرد و عالمان از آن سیر [= دلزده] نشوند. این همان است که جنیان وقتی آن را شنیدند نتوانستند مخفی‌اش کنند هنگامی که گفتند «همانا ما قرآنی عجیبی شنیده‌ایم، که به راه رشد هدایت می‌کند» (جن/1-2) کسی که بدان سخن گوید تصدیق شود و کسی که بدان عمل کند پاداش داده شود و «کسی بدان پناه برد به صراط مستقیم هدایت شود» (آل‌عمران/101) و آن کتاب نفوذناپذیری است که باطل از پس و پیش بر او وارد نشود، نازل شده‌ای است از جانب [خداوند] حکیمِ ستوده» (فصلت/42)

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص3

عَنْ یُوسُفَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ رَفَعَهُ إِلَى الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقُلْتُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّا إِذَا کُنَّا عِنْدَکَ سَمِعْنَا الَّذِی نَسُدُّ بِهِ دِینَنَا وَ إِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِکَ سَمِعْنَا أَشْیَاءَ مُخْتَلِفَةً مَغْمُوسَةً لَا نَدْرِی مَا هِیَ!

قَالَ أَ وَ قَدْ فَعَلُوهَا؟

قُلْتُ نَعَمْ.

قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ سَیَکُونُ فِی أُمَّتِکَ فِتْنَةٌ قُلْتُ فَمَا الْمَخْرَجُ مِنْهَا فَقَالَ کِتَابُ اللَّهِ فِیهِ بَیَانُ مَا قَبْلَکُمْ مِنْ خَبَرٍ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَکُمْ وَ حُکْمُ مَا بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ مَنْ‏ وَلِیَهُ مِنْ جَبَّارٍ فَعَمِلَ بِغَیْرِهِ قَصَمَهُ اللَّهُ وَ مَنِ الْتَمَسَ الْهُدَى فِی غَیْرِهِ أَضَلَّهُ اللَّهُ وَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ هُوَ الذِّکْرُ الْحَکِیمُ وَ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ لَا تُزیِغُهُ الْأَهْویةُ وَ لَا تُلَبِّسُهُ الْأَلْسِنَةُ وَ لَا یَخْلُقُ عَنِ [کثرة] الرَّدِّ وَ لَا تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ وَ لَا یَشْبَعُ مِنْهُ الْعُلَمَاءُ هُوَ الَّذِی لَمْ تُکِنَّهُ الْجِنُّ إِذَ سَمِعَهُ أَنْ قَالُوا «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ» مَنْ قَالَ بِهِ صُدِّقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ أُجِرَ وَ «مَنِ اعْتَصَمَ بِهِ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» هُوَ الْکِتَابُ الْعَزِیزُ الَّذِی «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِید.»[1]


2) حضرت زهرا س در فرازی از خطبه معروف فدکیه فرمودند:

عهد خداوند در میان شماست که به شما پیشکش شده، و باقیمانده‌ای است که برای شما گذاشته است: همان کتاب خدا که بصیرت‌هایش آشکار است؛ آیه و نشانه‌ای است که اسرارش منکشف گردیده؛ برهانی است که ظواهرش تجلی نموده؛ [لذت] شنیدنش برای جهانیان بادوام است؛ پیروانش را به رضوان [الهی] رهنمون می‌شود و دلدادگانش را به نجات می‌رساند. در آن، شرح و بیانی است از دلیلهاى روشن الهى و محرماتی که حرام فرموده و فضیلتهایش که تدوین شده و جملاتش که کفایت‌کننده است و اموری که از باب لطف و بخشش رخصت داده و واجباتی که قطعی نموده و دلایلی که کاملا آشکار است....

علل الشرائع، ج‏1، ص248

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَابِرٍ عَنْ زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍّ قَالَتْ قَالَتْ فَاطِمَةُ ع فِی خُطْبَتِهَا

لِلَّهِ فِیکُمْ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَیْکُمْ وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ کِتَابُ اللَّهِ بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ وَ آیٌ مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ وَ بُرْهَانٌ مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ مُدِیمٌ لِلْبَرِیَّةِ اسْتِمَاعُهُ وَ قَائِدٌ إِلَى الرِّضْوَانِ أَتْبَاعَهُ وَ مُؤَدٍّ إِلَى النَّجَاةِ أَشْیَاعَهُ فِیهِ تِبْیَانُ حُجَجِ اللَّهِ الْمُنِیرَةِ وَ مَحَارِمِهِ الْمُحَرَّمَةِ وَ فَضَائِلِهِ الْمُدَوَّنَةِ وَ جُمَلِهِ الْکَافِیَةِ وَ رُخَصِهِ الْمَوْهُوبَةِ وَ شَرَائِعِهِ الْمَکْتُوبَةِ وَ بَیِّنَاتِهِ الْجَلِیَّة ...


3) از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:

سوره‌های طوال را در ازای تورات به من دادند؛

و مئین (صدتایی‌ها) را به ازای انجیل،

و مثانی (دوتایی‌ها) را به جای زبور؛

و با دادن هفتاد و هفت سوره «مفضل» مرا بر آنان برتری دادند.

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص25

عَنْ سَعْدٍ الْإِسْکَافِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُعْطِیتُ الطِّوَالَ مَکَانَ التَّوْرَاةِ وَ أُعْطِیتُ الْمِئِینَ مَکَانَ الْإِنْجِیلِ وَ أُعْطِیتُ الْمَثَانِیَ مَکَانَ الزَّبُورِ وَ فُضِّلْتُ بِالْمُفَصَّلِ سَبْعٍ وَ سِتِّینَ سُورَةً.

توضیح:

سور طوال، یعنی سوره‌های طولانی، که مقصود بقره، آل‌عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و توبه است؛ و البته برخی یونس را به جای توبه دانسته‌اند.

درباره مثانی اختلاف است: سیوطی می‌گوید: «مثانی به سوره‌هایی می‌گویند که پس از مئین قرار می‌گیرند، و چون ترتیب سوره‌ها بر سبع طوال، آن‌گاه مئین و سپس مثانی است پس از سبع‌طوال نخستین مرتبه به مئین و مرتبه دوم به مثانی تعلق دارد؛ لذا به آن مثانی گفته‌اند». فراء می‌گوید: «مثانی، سوره‌هایی هستند که تعداد آیاتشان کمتر از یکصد آیه باشد». طبرسی می‌گوید: «مثانی، عبارت از سوره‌هایی است که پس از سبع‌طوال قرار دارند». برخی گفته‌اند سوره‌هایی که عدد آیات آن‌ها زیر یکصد باشد و نزدیک به بیست سوره‌اند، مثانی نامیده می‌شوند. چون این‌ها قابل تکرار و کوتاهند بیش از یک مرتبه تلاوت می‌شوند.

http://wiki.islamicdoc.org/wiki/index.php/%D8%B3%D9%8F%D9%88%D9%8E%D8%B1_%D9%85%D8%AB%D8%A7%D9%86%DB%8C

سور مئین سوره‌هایی است که آیات آن حدود 100 تاست و غالبا آنها را از اسراء، کهف، مریم، طه، انبیاء و مومنون دانسته‌اند.

سوره‌های مفضل سوره‌های کوچک قرآن است که با ناس به پایان می‌رسند اما اینکه از کدام سوره شروع می‌شوند محل اختلاف است و دوازده نظر وجود دارد که معروفترین آنها شروع از «ق» است (بقیه نظرات شروع را از صافات؛ جاثیه؛ محمد؛ فتح؛ حجرات؛ الرحمن؛ صف؛ تبارک؛ دهر؛ اعلی و ضحی می‌دانند)

http://wiki.islamicdoc.org/wiki/index.php/%D8%B3%D9%8F%D9%88%D9%8E%D8%B1_%D9%85%D9%81%D8%B5%D9%91%D9%84

توضیحی از علامه طباطبایی درباره این حدیث در لینک زیر

http://www.askquran.ir/showthread.php?t=40915


4) و بدانید که این قرآن پندگویى است که فریب ندهد، و راهنمایى است که گمراه نکند، و حکایتگری است که دروغ نگوید.

کسى با قرآن ننشست جز اینکه چون برخاست، افزون شد یا از وى کاست: افزونى در رستگارى، و کاهش از کورى- و دل بیمارى-، و بدانید کسى را که با قرآن است نیاز نباشد؛ و بى‏قرآن بى‏نیاز نباشد.

پس بهبودى خود را از قرآن بخواهید، و در سختیها از آن طلب یارى نمایید، که قرآن درمان بزرگترین دردهاست و آن درد کفر و نفاق و بیراهه رفتن و گمراهى است.

پس از خدا با آن درخواست کنید، و به دوستى آن، بدو روى آرید، نه اینکه از مخلوقات با آن درخواست کنید، [= قرآن را وسیله تقرب به خدا قرار دهید نه وسیله تقرب به خلایق]

که همانا بندگان با وسیلتى مانند قرآن روى به خدا نکردند [= هیچکس با هیچ وسیله‌ای نتوانست به خدا تقرب جوید به اندازه‌ای که با قرآن، می توان تقرب جست]

و بدانید که قرآن شفاعت‌کننده‌ای است که شفاعتش پذیرفته شود، و سعایت‌کننده‌ای است که مورد تصدیق واقع شود. هر که را روز رستاخیز قرآن شفاعت کند، شفاعت شود، و آن را که سعایت کند، گواهیش به زیان او گیرند.

همانا روز رستاخیز منادى بانگ برآرد که: هر کشاورزی در کِشته‌ی خویش و عاقبت عملش گرفتار است مگر کسی که در کشتزار قرآن مشغول کِشت و کار بوده باشد؛ پس از کشاورزان کشتزار قرآن و از پیروانش باشید و قرآن را دلیل گیرید بر پروردگارتان [یا: بدان نزد پروردگارتان احتجاج کنید]، و آن را نصیحتگوى خود شمارید، و آراء خود را [که با قرآن سازگار نیست] متّهم دارید، و هواهای نفسانى خویش در مورد آن را خیانتکار انگارید.

نهج‌البلاغه، خطبه 176 (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص182-183)

وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لَا یَغُشُّ وَ الْهَادِی الَّذِی لَا یُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِی لَا یَکْذِبُ وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِیَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِیَادَةٍ فِی هُدًى أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًى وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ‏ غِنًى فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِکُمْ فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلَالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا إِلَیْهِ بِحُبِّهِ وَ لَا تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِمِثْلِهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ قَائِلٌ مُصَدَّقٌ وَ أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ شُفِّعَ فِیهِ وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ صُدِّقَ عَلَیْهِ فَإِنَّهُ یُنَادِی مُنَادٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا إِنَّ کُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلًى فِی حَرثِهِ وَ عَاقِبَةِ عَمَلِهِ غَیْرَ حَرَثَةِ الْقُرْآنِ فَکُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ اسْتَدِلُّوهُ عَلَى رَبِّکُمْ وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلَى أَنْفُسِکُمْ وَ اتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُمْ وَ اسْتَغِشُّوا فِیهِ أَهْوَاءَکُمْ.


5) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا خداوند عزیز جبار کتابش را بر شما نازل فرمود، و او راستگویی خیرخواه است؛ در آن حکایت شما و حکایت کسانی که قبل از شما بودند و حکایت کسانی که بعد از شما بودند و خبرهای آسمان و زمین هست، و اگر بیاید نزدتان کسی که شما را از آن خبرها باخبر می‌کند حتما تعجب خواهید کرد.

الکافی، ج‏2، ص599

عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع

إِنَّ الْعَزِیزَ الْجَبَّارَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ کِتَابَهُ وَ هُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ فِیهِ خَبَرُکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَکُمْ وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَوْ أَتَاکُمْ مَنْ یُخْبِرُکُمْ عَنْ ذَلِکَ لَتَعَجَّبْتُمْ.

تدبر

1) «وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ»

در نکات ادبی بیان شد که در این جمله «الذی ...» مبتداست، و «الحق» خبر است؛ و وقتی خبر، معرفه باشد دلالت بر حصر می‌کند؛ و «هو» هم ضمیر فصل است که برای تاکید می‌آید؛ در واقع در این عبارت با تاکید شدید می‌فرماید فقط آنچه از کتاب بر تو وحی شده است، حق است.

یعنی نه‌تنها آنچه خداوند در قرآن کریم وحی کرده است، سراسرش حق است؛ بلکه حق تنها و تنها همین است! و حق را در غیر قرآن نمی‌توان یافت!

مراد از این تعبیر چیست؟ آیا واقعا در هیچ کتاب و گفتار دیگری مطلب حقی یافت نمی‌شود؟

الف. این عبارت، برای تاکید است، نه برای حصر؛ آنگاه:

الف.1. می‌خواهد بفرماید این کتاب حقی است که هیچ باطلی در او راه ندارد (المیزان، ج17، ص44) وبه عبارت دیگر، در قرآن، سخن باطل، خرافه، گزافه و بى منطق وجود ندارد. (تفسیر نور، ج‏9، ص500)

الف.2. یعنی این چنان حق است که گویی در قبال او حق دیگری در کار نیست.

ب. منظور از حق، به تناسب کارکرد اصلی قرآن، هدایت کامل و بی‌عیب و نقص است (حدیث1)؛ یعنی شاید سخنان درستی در جای دیگر یافت شود؛ اما کتابی که بی‌خطا انسان را به نهایت درجه سعادت هدایت کند فقط قرآن است.

ج. می خواهد بگوید که میزان حقّانیّت هر کلام و کتابى، قرآن است. (تفسیر نور، ج‏9، ص500)

نکته تخصصی قرآن‌شناسی

قرآن به نص خود قرآن شامل همه حقایق عالم است: هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در آن آمده (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ‏؛ انعام/59) و بیانگر همه چیز است (نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ؛ نحل/89) و بر همه کتب دیگر که پیش روی او باشد هیمنه و اشراف دارد (وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْه‏؛ مائده/48). چون این کتاب، نازل شده از لوح محفوظ و مخزن علم الهی، و در حقیقت، تدوینِ تمام نظام تکوین است، پس هر حقیقت دیگری که در هر کتاب دیگری یافت شود، در این کتاب است و در حقیقت، این کتاب سند حقانیت مطالب هر کتاب دیگری است: «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ: تصدیق‌کننده هر چیزی که پیش روی اوست». پس حق تنها و تنها در این کتاب است و هر مطلب حق دیگری به خاطر نسبتی که در نفس‌الامر با حقیقت و باطنِ این کتاب برقرار کرده، از حقیقت برخوردار شده است.

تبصره

اگر یک کتابی مشتمل بر قوانین فیزیک کوانتوم باشد معنایش این نیست که هر کسی با سواد ابتدایی می‌تواند تطبیق آن قوانین بر نظام فیزیکیِ جهان را بفهمد. وقتی در یک کتابی که توسط یک انسان عادی تدوین شده مطلب بدین قرار باشد، واضح است که در قرآنی که تدوینگر آن خود خداوند متعال است، این مطلب با شدت بسیار بیشتری برقرار باشد؛ در نتیجه، اینکه قرآن مشتمل بر همه حقایق است، بدین معنا نیست که هرکسی هم با یک سواد عادی عربی می‌تواند همه حقایق را از آن استخراج کند. بله، در عالم همواره کسانی هستند که همه قرآن را فهمیدند (پیامبر ص و اهل بیت ایشان ع) و اگر آنها مطالب را از همین قرآن برای ما بیان کنند ما هم می‌فهمیم که واقعا پاسخ هر سوالی در قرآن هست (حدیث5)

د. ...


2) «وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»

مقصود از «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ: تصدیق کننده است آنچه را که پیش روی اوست» چیست؟

الف. هماهنگ و همراستا با کتب آسمانی گذشته است چون موافق است با آن بشارت‌هایی که در کتب قبلی درباره قرآن آمده بود. (مجمع‌البیان، ج8، ص638)

ب. هر حقیقتی در هر جا یافت شود، موید و تصدیق‌کننده اش قرآن کریم است. (توضیح در تدبر1، بندج)

ج. ...


3) «وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»

کتب آسمانى، مؤیّد یکدیگرند. (تفسیر نور، ج‏9، ص500)

ثمره در فلسفه دین (مغالطه پلورالیسم)

پیام‌های خدا برای بشر همگی موید همدیگرند؛ پس هرجا در میان کتب آسمانی ای که امروزه در دست ماست، اختلاف دیدیم، شبیه تعارضاتی است که در بین خود روایات دیده می‌شود، که این تعارضات، یا بر اساس فهم سطحی و اولیه بوده و با دقت معلوم می‌شود که واقعا تعارضی در کار نبوده است؛ و یا ناشی از تحریف و جعل احادیث و ... می‌باشد.

همان گونه که از تعارض بین احادیث منطقا نمی‌توان صحت همه آنها و پلورالیسم و کثرت‌گرایی را نتیجه گرفت، از تعارض بین شریعت‌های آسمانی امروز هم منطقا نمی‌توان به پلورالیسم رسید؛ بویژه که وقوع تحریف در کتب آسمانی گذشته مطلبی است که اصل آن را حتی بسیاری از پیروان آن کتابها نیز قبول دارند


4)‌ «وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ»

اینکه «قطعا خداوند به بندگانش بسیار آگاه و بصیر است» چه ارتباطی به جملات قبل دارد؟

الف. خداوند به لیاقت پیامبر براى دریافت وحى آگاه است. (تفسیر نور، ج‏9، ص500)

یعنی اینکه خداوند در میان انسانها، به تو - ای پیامبر - قرآن را وحی کند، ناشی از این است که خداوند به احوال همه بندگانش آگاه است و می‌داند که در میان تمام بندگان تو هستی که توان دریافت و ابلاغ این حقیقت عظیم را داری.

ب. خداوند هم به نیاز بشر به وحى آگاه است (تفسیر نور، ج‏9، ص500)

به عبارت دیگر، خداوند چون به احوال و نیاز بندگانش آگاه بود و می‌دانست آنان چه اندازه مشتاق درک همه حقایق‌اند، همه حقایق را در این کتابش به تو وحی کرد تا همه این کتاب، عیار و تصدیق کننده همه حقایق باشد. (توضیح بیشتر در تدبر1، بند ج)

ج. ...


5) «وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ ...»

«از کتاب به تو وحی کردیم»

پس اصل و حقیقتِ قرآن، امری مکتوب است، نه لفظ!

نکته تخصصی قرآن‌شناسی

برداشت بسیاری از افراد این است که اصل و حقیقت قرآن الفاظی بوده که به پیامبر ص القاء شده و آنگاه وی اینها را بر مردم خوانده و در مصاحف ثبت و نوشته شده است.

اما ظاهر بسیاری از آیات این است که اصل اولیه قرآن کتابی بوده (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریم‏؛ فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ؛ واقعه/77-78) که این الفاظ هم از روی آن خوانده شده است، بویژه که اولین آیاتی هم که بر پیامبر ص نازل شده فرمود «اقرأ: بخوان» و نفرمود «قل: بگو»؛ و می دانیم که خواندن در جایی است که متنی در کار باشد.

تبصره

واضح است که مقصود از «کتاب»، کاغذ مادی و مرکبی که روی کاغذ نوشته شود نیست؛ بلکه حقیقت کتابت مد نظر است، که این حقیقت در هر جا یافت شود کتاب است، هرچند نه کاغذی باشد و نه مرکبی؛ مانند کتاب‌های الکترونیکی، و یا نامه عمل انسان، و ... .



[1] . این حدیث هم درباره ماندگاری قرآن کریم قابل توجه است:

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ رَجَاءُ بْنُ یَحْیَى الْعَبَرْتَائِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ السِّکِّیتِ النَّحْوِیُّ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ): مَا بَالَ الْقُرْآنِ لَا یَزْدَادُ عَلَى النَّشْرِ وَ الدَّرْسِ إِلَّا غَضَاضَةً قَالَ: إِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) لَمْ یَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ، فَهُوَ فِی کُلِ‏ زَمَانٍ جَدِیدٌ، وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ. (الأمالی (للطوسی)، ص580)