سفارش تبلیغ
صبا ویژن

675) سوره کهف (18) آیات92 ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً

بسم الله الرحمن الرحیم

674) سوره کهف (18) آیات92

 ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً

 

ترجمه

سپس سببی [دیگر] را پی گرفت؛

اختلاف قرائت[1]

حدیث

1) از امیرالمومنین ع روایت شده است[2]:

ذوالقرنین بر قومی وارد شد که خورشید آنان را سوزانده بود [آفتاب ‌سوخته بودند] و پیکرشان و رنگشان را چنان تغییر داده بود که همانند ظلمت‌شان کرده بود. «سپس پی گرفت» ذوالقرنین «سببی [دیگر] را» در ناحیه ظلمت؛ «تا چون به بین دو سد رسید ...»

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: إِنَّ ذَا الْقَرْنَیْنِ وَرَدَ عَلَى قَوْمٍ قَدْ أَحْرَقَتْهُمُ الشَّمْسُ وَ غَیَّرَتْ أَجْسَادَهُمْ وَ أَلْوَانَهُمْ حَتَّى صَیَّرَتْهُمْ کَالظُّلْمَةِ «ثُمَّ أَتْبَعَ» ذو القرنین «سَبَباً» فی ناحیة الظلمة، «حَتَّى إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ...

 

2) جابر بن یزید جعفی می گوید: روزی خدمت امام باقر ع نشسته بودم؛ رو به من کرد و فرمود:

جابر آیا تو مرکبی داری که ما بین مشرق و مغرب را در یک شب بپیماید؟!

گفتم: فدایت شوم؛ خیر!

فرمود: اما من در مدینه مردی را می‌شناسم که مرکبی بدارد که بر آن سوار می‌شود و در یک شب مشرق و مغرب را درمی نوردد.

بصائر الدرجات، ج‏1، ص397

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو الزَّیَّاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: کُنْتُ یَوْماً عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ جَالِساً فَالْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ لِی یَا جَابِرُ أَ لَکَ الْحِمَارُ فَیَقْطَعُ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فِی لَیْلَةٍ فَقُلْتُ لَهُ لَا جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَالَ إِنِّی لَأَعْرِفُ رَجُلًا بِالْمَدِینَةِ لَهُ حِمَارٌ یَرْکَبُهُ فَیَأْتِی الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ فِی لَیْلَةٍ.[3]

توجه

این آیه کاملاً شبیه آیه 89 (جلسه671) است؛ از این رو اغلب احادیث و نکات تدبری آنجا به این آیه هم مرتبط می‌باشد و مجددا تکرار نمی‌شود. http://yekaye.ir/al-kahf-18-89

تدبر

1) «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً»

این آیه سراغ سومین مسیری می‌رود که ذوالقرنین در پیش گرفت. دو مسیر قبلی‌اش، ظاهرا یکی به سمت مغرب بود و یکی به سمت مشرق؛ اما درباره اینکه این سفر به کدام سمت بوده، در آیه سخنی گفته نشده است.

اغلب مفسران اهل سنت بر این باورند که این به سمت شمال بوده (مثلا البحر المحیط، ج‏7، ص224؛ التحریر و التنویر، ج‏15، ص131) اما در مفسران شیعه سخن خاصی در این زمینه نقل نشده، جز اینکه در برخی روایات، تعبیر شده که در ناحیه ظلمت بود (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص342[4])

برای تامل بیشتر

این تعبیر که بقیه مسیر در ظلمات بود، با توجه به روایات دیگری که از حرکت ذوالقرنین و همراهیانش در ظلمات و یافتن آب حیات توسط خضر سخن گفته‌اند (مثلا در جلسه 665، آیه83، حدیث3) چه‌بسا بتوان نتیجه گرفت که این حرکت ذوالقرنین، حرکتی در ملکوت زمین بوده است؛ که اگر چنین باشد، معنای شمس و طلوع و غروب و پوشش نداشتن و ... هم معنایی متناسب با آن خواهد شد؛ و در ظلمات بودن، همچنین درک جدیدی ایجاد می‌کند از ناتوانی آن قوم در فهمیدن یا فهماندن مطالب خود.

مطلبی که این چنین معنایی را بسیار تقویت می‌کند این است که چنین سدی که ذوالقرنین بنا کرده و تا نفخ صور هم پابرجاست و کارکرد خود را هم حفظ می‌کند (کهف/98؛ انبیاء/96)، در حالی که اگر صرفا یک سد فیزیکی بود حتما باید امروزه کاملا شناخته شده و مشهور می‌بود.

 


[1] . قبلا (آیه85) اشاره شد که «ثمّ اتبع» در اینجا به دو صورت قرائت شده است:

در قرائت اهل کوفه (عاصم و حمزه و کسائی) و شام (ابن‌عامر) و برخی از قرائات غیرمشهور (اعمش و زید بن علی و طلحه و ابن‌ابی‌لیلی) به صورت «ثُمَّ أَتْبَعَ» قرائت شده است؛

و در قرائت اهل مدینه (نافع) و مکه (ابن‌کثیر) و بصره (ابوعمرو) به صورت «ثُمَّ اتَّبَعَ» قرائت شده است.

درباره اینکه تفاوت معنایی ایجاد می‌کند یا خیر هم توضیح داده شد.

[2] . البته فراز ابتدایی این روایت در بحث از آیه 90 (جلسه 672، حدیث2) گذشته بود.

[3] . این روایت که در الإختصاص (للمفید)، ص322-323 و بصائر الدرجات، ج‏1، ص404-405 آمده است:

عنه [= الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سَلَمَةَ اللُّؤْلُؤِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بَقَّاحٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَة] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّى عَنْ أَبِیهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» قَالَ وَ کُنْتُ مُطْرِقاً إِلَى الْأَرْضِ فَرَفَعَ یَدَهُ إِلَى فَوْقُ ثُمَّ قَالَ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَنَظَرْتُ إِلَى السَّقْفِ قَدِ انْفَرَجَ حَتَّى خَلَصَ بَصَرِی إِلَى نُورٍ سَاطِعٍ وَ حَارَ بَصَرِی دُونَهُ ثُمَّ قَالَ لِی رَأَى إِبْرَاهِیمُ مَلَکُوتَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ هَکَذَا ثُمَّ قَالَ لِی أَطْرِقْ فَأَطْرَقْتُ ثُمَّ قَالَ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا السَّقْفُ عَلَى حَالِهِ ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِی فَقَامَ وَ أَخْرَجَنِی مِنَ الْبَیْتِ الَّذِی کُنْتُ فِیهِ وَ أَدْخَلَنِی بَیْتاً آخَرَ فَخَلَعَ‏ ثِیَابَهُ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِ وَ لَبِسَ ثِیَاباً غَیْرَهَا ثُمَّ قَالَ لِی غُضَّ بَصَرَکَ فَغَضَضْتُ بَصَرِی فَقَالَ لَا تَفْتَحْ عَیْنَیْکَ فَلَبِثْتُ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ لِی تَدْرِی أَیْنَ أَنْتَ قُلْتُ لَا قَالَ أَنْتَ فِی الظُّلْمَةِ الَّتِی سَلَکَهَا ذُو الْقَرْنَیْنِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ تَأْذَنُ لِی أَنْ أَفْتَحَ عَیْنِی فَأَرَاکَ فَقَالَ لِی افْتَحْ فَإِنَّکَ لَا تَرَى شَیْئاً فَفَتَحْتُ عَیْنِی فَإِذَا أَنَا فِی ظُلْمَةٍ لَا أُبْصِرُ فِیهَا مَوْضِعَ قَدَمَیَّ ثُمَّ سَارَ قَلِیلًا وَ وَقَفَ فَقَالَ هَلْ تَدْرِی أَیْنَ أَنْتَ فَقُلْتُ لَا أَدْرِی فَقَالَ أَنْتَ وَاقِفٌ عَلَى عَیْنِ الْحَیَاةِ الَّتِی شَرِبَ مِنْهَا الْخَضِرُ ع وَ سِرْنَا فَخَرَجْنَا مِنْ ذَلِکَ الْعَالَمِ إِلَى عَالَمٍ آخَرَ فَسَلَکْنَا فِیهِ فَرَأَیْنَا کَهَیْئَةِ عَالَمِنَا هَذَا فِی بِنَائِهِ وَ مَسَاکِنِهِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ خَرَجْنَا إِلَى عَالَمٍ ثَالِثٍ کَهَیْئَةِ الْأَوَّلِ وَ الثَّانِی حَتَّى وَرَدْنَا عَلَى خَمْسَةِ عَوَالِمَ قَالَ ثُمَّ قَالَ لِی هَذِهِ مَلَکُوتُ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَرَهَا إِبْرَاهِیمُ ع وَ إِنَّمَا رَأَى مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ هِیَ اثْنَا عَشَرَ عَالَماً کُلُّ عَالَمٍ کَهَیْئَةِ مَا رَأَیْتُ کُلَّمَا مَضَى مِنَّا إِمَامٌ سَکَنَ إِحْدَى هَذِهِ الْعَوَالِمِ حَتَّى یَکُونَ آخِرُهُمُ الْقَائِمَ فِی عَالَمِنَا الَّذِی نَحْنُ سَاکِنُوهُ ثُمَّ قَالَ لِی غُضَّ بَصَرَکَ ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِی فَإِذَا فِی الْبَیْتِ الَّذِی خَرَجْنَا مِنْهُ فَنَزَعَ ذَلِکَ الثِّیَابَ وَ لَبِسَ ثِیَابَهُ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِ وَ عُدْنَا إِلَى مَجْلِسِنَا فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَمْ مَضَى مِنَ النَّهَارِ فَقَالَ ثَلَاثُ سَاعَات‏.

[4] .