سفارش تبلیغ
صبا ویژن

667) سوره کهف (18) آیه86 حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ

بسم الله الرحمن الرحیم

667) سوره کهف (18) آیه86  

حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی‏ عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فیهِمْ حُسْناً

ترجمه

تا چون به غروبگاه خورشید رسید به نظرش رسید که آن در چشمه‌ای جوشان [گل‌آلود] غروب می‌کند و نزدیک آن قومی را یافت، گفتیم: ای ذوالقرنین! عذاب می‌کنی، یا در آنان نیکویی در پیش می‌گیری!

نکات ادبی

«حَمِئَةٍ»

قبلا بیان شد که ماده «حمأ» را به معنای گِل سیاه و بدبو دانسته‌اند و تعبیر «عَیْنٍ حَمِئَةٍ» (کهف/86) نیز به معنای چاهی است که دارای «حمأ» باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص259؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص279)

جلسه 264 http://yekaye.ir/al-hegr-15-26/

اما این کلمه به صورت «حامیة» نیز قرائت شده است که در این صورت از ماده «حمی» می‌باشد که به معنای «حرارت و گرمی» است؛ که این ماده را ان‌شاءالله در ضمن آیه دیگری مورد بحث قرار خواهیم داد.[1]

ماده «حمء» غیر از این آیه سه بار دیگر در قرآن کریم آمده است که همگی آنها درباره مرحله نخست خلقت زمینیِ انسان است: «مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» (حجر/26 و 28 و 33)

اختلاف قرائت[2]

حدیث

1) ابوبصیر می‌گوید: از امام صادق ع سوال کردم درباره این سخن خداوند که: «و از تو درباره ذوالقرنین می‌پرسند؛ بگو بزودی بر شما از او مطلبی خواهم خواند». فرمود:

همانا ذوالقرنین را خداوند به جانب قومش فرستاد پس بر سمت راست سر وی ضربه‌ای زدند و خداوند او را میراند تا پانصد سال؛ سپس دوباره او را به سوی آنان برانگیخت و این بار بر سمت چپ سرش ضربه‌ای زدند و خداوند او را میراند تا پانصد سال؛ سپس دوباره او را به سوی آنان برانگیخت و به تملک وی درآورد شرق و غرب زمین را، از آنجایی که خورشید طلوع می‌کرد تا جایی که خورشید غروب می‌کرد،  که این سخن خداست که «تا چون به غروبگاه خورشید رسید به نظرش رسید که آن در چشمه‌ای جوشان [گل‌آلود] غروب می‌کند ...»

تفسیر القمی، ج‏2، ص40

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ [ابْنِ‏] أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً قَالَ إِنَّ ذَا الْقَرْنَیْنِ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى قَوْمِهِ فَضَرَبُوهُ عَلَى قَرْنِهِ الْأَیْمَنِ فَأَمَاتَهُ اللَّهُ خَمْسَمِائَةِ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ إِلَیْهِمْ بَعْدَ ذَلِکَ فَضَرَبُوهُ عَلَى قَرْنِهِ الْأَیْسَرِ فَأَمَاتَهُ اللَّهُ خَمْسَمِائَةِ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ إِلَیْهِمْ بَعْدَ ذَلِکَ فَمَلَّکَهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا مِنْ حَیْثُ تَطْلُعُ الشَّمْسُ إِلَى حَیْثُ تَغْرُبُ فَهُوَ قَوْلُهُ حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَة


2) از امیرالمومنین ع حدیثی طولانی در داستان ذوالقرنین روایت است، در فرازی از آن آمده است:

«و نزدیک آن» نزدیک آن چشمه «قومی را یافت» مردمانی کفرپیشه «گفتیم: ای ذوالقرنین! یا بر آنان سخت می‌گیری» با قتال به خاطر کفرشان، «یا در آنان نیکویی در پیش می‌گیری» با ارشادشان و آموختن شریعت‌ها بدانها.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص350

عن جابر عن أبی جعفر ع قال: قال أمیر المؤمنین ع ...[3] وَ وَجَدَ عِنْدَها عند تلک العین قَوْماً ناسا کفرة قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ ای بالقتل على کفرهم وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً بإرشادهم و تعلیمهم الشرایع.[4]

تدبر

1) «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی‏ عَیْنٍ حَمِئَةٍ»

منظور از رسیدن به مغرب خورشید و یافتن اینکه خورشید در چشمه‌ای جوشان غروب می‌کند، چیست؟

الف. ذوالقرنین در سمت مغرب تا جایی که میسر بود پیش رفت و ظاهرا به ساحل اقیانوسی رسید که دیگر در آن سوی دریا هیچ خشکی‌ای به چشم نمی‌آمد. (المیزان، ج13، ص320) کلمه «حمئة» به معنای گل‌آلود است و کلمه «حامیة» به معنای چیزی که از حرارت در حال جوشیدن است. مشاهده غروب آفتاب در ساحل یک اقیانوس، از طرفی رنگ متمایل به نارنجی در سطح دریا ایجاد می‌کند که گویی آب گل‌آلود شده؛ و از طرف دیگر، وجود موج‌های در چشم‌انداز افق از سویی، و شکست نور و هاله‌ای که در این حالت پدید می‌آید از سوی دیگر، چنین به چشم ناظر القا می‌کند که گویی، دریا همچون آبی جوشان است که خورشید کم‌کم در آن فرو می‌رود.

ب. اگر قرائت «حمئة» (گل‌آلود) را مد نظر قرار دهیم برخی گفته‌اند منظور به اقیانوس اطلس است که قبلا در آنجا جزایر خالدات بوده (که می‌گویند الان به زیر آب رفته)؛ و این تعبیر رسیدن وی به آنجا را توضیح می‌دهد؛ اگر هم قرائت «حامیة» (داغ و جوش) را مد نظر قرار دهیم ممکن است منطقه خط استوا و سواحل آفریقا و اقیانوس کبیر رفته باشد (المیزان، ج13، ص321)

ج. ...


2) «تَغْرُبُ فی‏ عَیْنٍ حَمِئَةٍ»

چرا تعبیر «غروب کرد در چشمه‌ای ...» ‌را به کار برد، نه تعبیر «غروب کرد در دریایی ...»؟

الف. کلمه «عین: چشمه» گاهی در مورد «بحر: دریا» به کار می‌رود (المیزان، ج‏13، ص360)

ب. چشم‌انداز غروب خورشید در دریا، خطی را در روی دریا ایجاد می‌کند که که آن خط مانند یک چشمه‌ای است که در منطقه‌ای جاری شده باشد و خود خورشید در انتهای این چشمه قرار دارد؛ چه‌بسا منظور وی این تصویر بوده است.

ج. ....


3) «إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی‏ عَیْنٍ حَمِئَةٍ»

شبهه

آیا اینکه می‌گوید خورشید را در حال غروب در چشمه‌ای گل‌آلود یا جوشان یافت، مبتنی بر تلقی زمین‌مرکزی نیست و نشان نمی دهد که قرآن مبتنی بر فرهنگ روز و تلقی نادرستی از غروب خورشید بنا شده است؟!

پاسخ

تعبیر «وجد» به معنای یافتن و احساس کردن است، و آیه در مقام بیان احساسی است که در ذهن و ضمیر ذوالقرنین پدید آمد، نه در مقام توصیف واقعیت غروب آفتاب.

به علاوه، این چنین معنایی حتی بر مبنای تلقی آن روز هم نادرست بوده است، چرا که در تلقی قدما، خورشید در فلکی به دور زمین می گردیده است و چنین نبوده که هیچگاه با زمین برخورد کند و داخل دریا شود. از این رو، از همان مفسران صدر اسلام تذکر داده‌اند که آیه کاملا در مقام بیان احساس مشاهدتی ذوالقرنین بوده، نه در مقام بیان واقعیت فیزیکی غروب (جبائی و ابن‌مسلم و بلخی، به نقل از مجمع‌البیان، ج6، ص757)


4) «إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فیهِمْ حُسْناً»

منظور از این تعبیر که «عذاب می‌کنی، یا در آنان نیکویی در پیش می‌گیری!» چیست؟

الف. ممکن است عبارت سوالی باشد؛ که از او می‌پرسد با آنها چکار می خواهی بکنی؟ آنها را عذاب و عقوبت می‌کنی، یا در آنان نیکویی در پیش می‌گیری؟

ب. چه بسا دستور و امر است، یعنی خدا به او می‌گوید مخیری که هر کار را بکنی، اگر بخواهی می‌توانی بر آنان سخت بگیری و اگر بخواهی می‌توانی در مورد آنان نیکویی بورزی.

ج. ممکن است اخبار از آینده باشد یعنی یکی از این دو کار را خواهی کرد؛ آنگاه همین اخبار چند معنی می‌تواند داشته باشد:

ج.1. آنها را دو گروه کرده و دو کاری که وی خواهد کرد را بیان نموده است؛ چنانکه در حدیثی آمده است «یا بر آنان سخت می‌گیری» با قتال به خاطر کفرشان، «یا در آنان نیکویی در پیش می‌گیری» با ارشادشان و آموختن شریعت‌ها بدانها. (حدیث2)

ج.2. می‌خواهد بفرماید تو یکی از این دو کار را می‌کنی و حالت سومی ندارد؛ یعنی اینکه کاری به کارشان نداشته باشی ویا نتوانی آنجا را تصرف کنی ویا ... در کار نخواهد بود.

د. چه بسا عبارت توبیخی باشد، بدین معنا که یا افراط می‌کنی یا تفریط، این که نشد! که البته این معنا بسیار بعید است.

ه. ...

 


[1] . ماده «حمی» می‌باشد که به معنای «حرارت و گرمی» است (یُحْمى‏ عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ‏؛ توبه/35) (مفردات ألفاظ القرآن، ص258) البته برخی بر این باورند که اصل «حمی» همان «حمم» بوده که چنین ابدالی در زبان عربی رایج است، مانند امللت که املیت هم گفته می‌شود و چنین ابدال یک حرف به یکی از حروف لین موجب افاده نرم‌تر لفظ، و در عین حال بالا بردن شدت مراد است (أنّ هذه المادّة مأخوذة من مادّة حمّ مضاعفا، و قد یلحق المضاعف الابدال، فیقال فی أمللت: أملیت.و الابدال الى حرف اللّین یوجب لینة فی المعنى و رفعا للشدّة؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص289) که البته ماده «حمم» هم به همین معنای حرارت است و تعبیر «ماء حمیم» در قرآن مکرر به کار رفته است. الحَمِیَّةُ: فهی شدّة الحرارة و العلاقة و التعصّب فی الدفاع عن نفسه و التأنّف و الترفّع. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص289) حامی اسم فاعل است (حرارت‌زا) «ناراً حامِیَةً» ( غاشیه/4؛ قارعه/11) و «حام» به شتر نری گویند که 10 شتر ماده را آبستن کرده باشد و دیگر بر پشت چنین شتری سوار نمی‌شوند و می‌گویند «حمی ظهره: پشتش داغ کرده» (مفردات ألفاظ القرآن، ص259)

[2] . قرأ أبو جعفر و ابن عامر و أهل الکوفة غیر حفص حامیة و الباقون «حَمِئَةٍ» بغیر ألف مهموز (مجمع البیان، ج‏6، ص755)

و قرأ عبد اللّه و طلحة بن عبید اللّه و عمرو بن العاصی و ابن عمر و عبد اللّه بن عمرو و معاویة و الحسن و زید بن علیّ و ابن عامر و حمزة و الکسائی حامیة بالیاء أی حارة. و قرأ ابن عباس و باقی السبعة و شیبة و حمید و ابن أبی لیلى و یعقوب و أبو حاتم و ابن جبیر الأنطاکی حَمِئَةٍ بهمزة مفتوحة و الزهری یلینها، یقال حمئت البئر تحمأ حمأ فهی حمئة، و حمأتها نزعت حمأتها و أحمأتها أبقیت فیها الحمأة، و لا تنافی بین الحامیة و الحمئة إذ تکون العین جامعة للوصفین. و قال أبو حاتم: و قد تمکن أن تکون حامیة مهموزة بمعنى ذات حمأة فتکون القراءتان بمعنى واحد یعنی إنه سهلت الهمزة بإبدالها یاء لکسرة ما قبلها (البحر المحیط، ج‏7، ص221)

[3] . تغرب الشمس فی عین حامیة فی بحر دون المدینة التی تلی مما یلی المغرب یعنی جابلقاء؛ و عنه علیه السلام لمّا انتهى مع الشّمس الى العین الحامیة وجدها تغرب فیها و معها سبعون الف ملک یجرّونها بسلاسل الحدید و الکلالیب یجرّونها من قعر البحر فی قطر الأرض الأیمن کما تجری السّفینة على ظهر الماء

[4] . این روایت هم در تفسیر العیاشی، ج‏2، ص341-342 حاوی مطالبی است که برخلاف فهم ظاهری آن است، همانند فقره حذف شده در روایت قبل: عَنْ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أنه قَالَ سُئِلَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قَالَ کَانَ عَبْداً صَالِحاً وَ اسْمُهُ عَیَّاشٍ اخْتَارَهُ اللَّهُ وَ ابْتَعَثَهُ إِلَى قَرْنٍ مِنَ الْقُرُونِ الْأُولَى فِی نَاحِیَةِ الْمَغْرِبِ وَ ذَلِکَ بَعْدَ طُوفَانِ نُوحٍ ع فَضَرَبُوهُ عَلَى قَرْنِ رأسهِ الْأَیْمَنِ فَمَاتَ مِنْهَا، ثُمَّ أَحْیَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بَعْدَ مِائَةِ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ إِلَى قَرْنٍ مِنَ الْقُرُونِ الْأُولَى فِی نَاحِیَةِ الْمَشْرِقِ فَضَرَبُوهُ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِهِ الْأَیْسَرِ فَمَاتَ مِنْهَا ثُمَّ أَحْیَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بَعْدَ مِائَةِ عَامٍ وَ عَوَّضَهُ مِنَ الضَّرْبَتَیْنِ اللَّتَیْنِ عَلَى رَأْسِهِ قَرْنَیْنِ فِی مَوْضِعِ الضَّرْبَتَیْنِ أَجْوَفَیْنِ وَ جَعَلَ عِزَّ مُلْکِهِ وَ آیَةَ نُبُوَّتِهِ فِی قَرْنِهِ ثُمَّ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَکَشَطَ له عن الْأَرْضَ کُلَّهَا جبالها و سهولها و فجاجها حَتَّى أَبْصَرَهُ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ آتَاهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً یعرف به الحق و الباطل وَ أَیَّدَهُ فِی قَرْنَیْهِ بِکَسْفٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ ثُمَّ أهبَطَ إِلَى الْأَرْضِ وَ أَوْحَى الله إِلَیْهِ أَنْ سِرْ فِی نَاحِیَةِ غَرْبِ الْأَرْضِ وَ شَرْقِهَا فَقَدْ طَوَیْتُ لَکَ الْبِلَادَ وَ ذَلَّلْتُ لَکَ الْعِبَادَ فَأَرْهَبْتُهُمْ مِنْکَ فَسَارَ ذُو الْقَرْنَیْنِ إِلَى نَاحِیَةِ الْمَغْرِبِ فَکَانَ إِذَا مَرَّ بِقَرْیَةٍ زَأَرَ فِیهَا کَمَا یَزْأَرُ الْأَسَدِ الْمُغْضَبُ فَیَنبعَثَ مِنْ قَرْنَیْهِ ظُلُمَات وَ رَعْد وَ بَرْق وَ صَوَاعِق یُهْلِکُ مَنْ ناواه و خَالفهُ فلم یبلغ مغرب الشمس حتى دَانَ لَهُ أَهْلُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ قال: و ذلک قول الله «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً» فسار «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَة» إلى قوله «أَمَّا مَنْ ظَلَمَ» و لم یؤمن بربه «فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ» فی الدنیا بعذاب الدنیا «ثُمَّ یُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ» فی مرجعه «فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً» إلى قوله: «وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» ذو القرنین من الشمس سببا.

ثم قال أمیر المؤمنین: إن ذا القرنین لما انْتَهَى مَعَ الشَّمْسِ إِلَى الْعَیْنِ الْحَامِیَةِ وجد الشمس تَغْرُبُ فِیهَا وَ مَعَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ یَجُرُّونَهَا بِسَلَاسِلِ الْحَدِیدِ وَ الْکَلَالِیبِ یَجُرُّونَهَا مِنَ الْبَحْرِ فِی قُطْرِ الْأَرْضِ الْأَیْمَنِ کَمَا تُجَرُّ السَّفِینَةُ عَلَى ظَهْرِ الْمَاء