سفارش تبلیغ
صبا ویژن

663) سوره کهف (18) آیه82 وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ

بسم الله الرحمن الرحیم

663) سوره کهف (18) آیه82

وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری ذلِکَ تَأْویلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً

ترجمه

و اما آن دیوار، از آنِ دو پسرک یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشان [مرد] صالحی بود؛ پس پروردگارت خواست که آن دو بزرگتر شوند [به حد رشد خود رسند] و گنج‌شان را بیرون آورند از باب رحمتی از پروردگارت، و آن [کارها] را به امر خود انجام ندادم؛ این بود تأویل آنچه بر آن نتوانستی شکیبایی ورزی.

نکات ادبی 

«کَنْزٌ»

ماده «کنز» در اصل بر «جمع شدن چیزی» و روی هم انبار شدن آن دلالت دارد (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص: 141) و برخی افزوده اند جمع شدنی به قصد حفظ کردن و باقی ماندن آن (مفردات ألفاظ القرآن، ص727؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص118)

بدین ترتیب «کَنْز» (هود/12؛ فرقان/8؛ کهف/82) به معنای ثروت فراوان ذخیره شده است (در فارسی: گنج) که جمع آن «کُنُوز» (قصص/76؛ شعراء/58) می‌باشد.

این کلمه به صورت فعل هم به کار رفته که به معنای انباشتن پول و ثروت می‌باشد (وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ، توبه/34؛ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ، توبه/35)

این ماده جمعا 9 بار در قرآن کریم به کار رفته است.


«تَأْویلُ»

در آیه 78 توضیح کلمه «تَأْویل» گذشت. (جلسه569  http://yekaye.ir/al-kahf-18-78/ )

«لَمْ تَسْطِعْ»

در آیه 75 درباره ماده «طوع» توضیح داده شد و بیان شد که «استطاعت» به معنای توانایی بر انجام یک دستور است و «اسطاع» (که فعل «لَمْ تَسْطِعْ» از آن درست شده) نیز به همان معناست.

جلسه 656 http://yekaye.ir/al-kahf-18-75/

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

آن گنج لوحی از طلا بود که در آن نوشته شده بود:

بسم الله، لا اله الا الله، محمد رسول الله، الائمه حجج الله [امامان حجت‌های خدایند]،

عجب از کسی که می‌داند مرگ حق است، چگونه شادمانی می‌کند؟!

عجب از کسی که به [قضا و] قَدَر ایمان دارد، چگونه پریشان و اندهگین می‌شود؟!

عجب از کسی که آتش جهنم را به یاد دارد، چگونه می‌خندد؟!

عجب از کسی که دنیا و دیگرگونی اهل آن از حالی به حال دیگر را می‌بیند، چگونه بدان اطمینان می‌کند و دل می‌بندد؟!

تفسیر القمی، ج‏2، ص40؛ معانی الأخبار، ص200[1]

حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ کَانَ ذَلِکَ الْکَنْزُ لَوْحاً مِنْ ذَهَبٍ فِیهِ مَکْتُوبٌ بِسْمِ اللَّهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الْأَئِمَّةُ حُجَجُ اللَّهِ عَجَبٌ لِمَنْ یَعْلَمُ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ کَیْفَ یَفْرَحُ، عَجَبٌ لِمَنْ یُؤْمِنُ بِالْقَدَرِ کَیْفَ یَفْرَقُ [یحزن]، عَجَبٌ لِمَنْ یَذْکر النَّارَ کَیْفَ یَضْحَکُ، عَجَبٌ لِمَنْ یَرَی الدُّنْیَا وَ تَصَرُّفَ أَهْلِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ کَیْفَ یَطْمَئِنُّ إِلَیْهَا.

این حدیث با سندهای مختلف و نیز از امامان دیگر، بعضاً با اندک تفاوتی در عبارات، بسیاری از منابع آمده است؛ و فقط در برخی از آنها به جای برخی از بندهای دوم و سوم، این دو بند آمده است که احتمالا برخی نقل به مضمون کرده‌اند:

عجب از کسی که به حساب ایمان دارد، چگونه غافل است/ چگونه اهل عمل نیست؟!

عجب از کسی که به رزق [رازق بودن خداوند] یقین دارد، چگونه خود را به سختی می‌اندازد؟!

برخی از آن منابع بدین قرارند:

مجمع البیان، ج‏6، ص754[2]؛ تهذیب الأحکام، ج‏9، ص277[3]؛ الجعفریات (الأشعثیات)، ص238[4]؛ الکافی، ج‏2، ص58[5] و 59[6]؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص338 و 339[7]؛ قرب الإسناد، ص375[8]؛ الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا ع، ص371[9]؛ الخصال، ج‏1، ص237[10]؛ کنز الفوائد، ج‏1، ص380[11]؛ رجال الکشی، ص597[12]


2) ابوبصیر روایت کرده که امام باقر ع فرمودند: چه بسا انسانی که حقی دارد که از آن بی خبر است؟

گفتم: خدا شما را حفظ کند، چگونه؟

فرمود: صاحبان آن دیوار، زیر آن دیوار برایشان گنجی بود که از آن بی خبر بودند؛ و اما آن [صرفاً] طلا و نقره نبود.

گفتم: چه بود؟

فرمود: علمی بود.

گفتم: کدامشان بدان سزاوارتر بود؟

فرمود: آن که بزرگ بود؛ نظر ما این است.

تهذیب الأحکام، ج‏9، ص276؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص337

عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ الْحَلَبِیِّ وَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

کَمْ إِنْسَانٍ لَهُ حَقٌّ لَا یَعْلَمُ بِهِ قُلْتُ وَ مَا ذَاکَ أَصْلَحَکَ اللَّهُ قَالَ إِنَّ صَاحِبَیِ الْجِدَارِ کَانَ لَهُمَا کَنْزٌ تَحْتَهُ لَا یَعْلَمَانِ بِهِ أَمَا إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ بِذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ قُلْتُ فَمَا کَانَ قَالَ کَانَ عِلْماً قُلْتُ فَأَیُّهُمَا أَحَقُّ بِهِ قَالَ الْکَبِیرُ کَذَلِکَ نَقُولُ نَحْنُ.

نکته:

ظاهر برخی روایات این است که آن گنج، طلا و نقره نبود (مانند همین روایت و حدیث1)‌ و در برخی از روایات تصریح شده که آن گنجی از طلا و نقره بود (مثلا مجمع البیان، ج‏6، ص754[13]) و ظاهرا وجه جمع آنها این است که منظور روایات اول این است که «صرفا طلا و نقره نبود» بلکه مثلا لوحی طلایی بوده که هم خود طلایش قیمت داشته و هم نوشته‌های ارزشمندی در آن بوده است.[14]


3) از امام صادق ع از پدرانشان از رسول الله ص روایت شده است:

خداوند بعد از مرگ بنده صالحش، جانشین او در خانواده و اموالش می‌شود هر چند که خانواده‌اش خانواده بدی باشند؛ سپس این آیه «و پدرشان صالح بود» را تا آخر خواند.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص339

عن مسعدة بن صدقة عن جعفر بن محمد عن آبائه ع أن النبی ص قال‏ إن الله لیخلف العبد الصالح من بعد موته فی أهله و ماله، و إن کان أهله أهل سوء، ثم قرأ هذه الآیة إلی آخرها «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً».[15]

عن زرارة و حمران عن أبی جعفر و أبی عبد الله ع قالا یحفظ الأطفال بأعمال آبائهم‏ کما حفظ الله الغلامین بصلاح أبیهما. (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص338)


4) یزید بن رویان روایت کرده است:

یکبار نافع بن ازرق (یکی از سران خوارج، که مدتی شاگردی ابن‌عباس را کرده بود) وارد مسجدالحرام شد در حالی که امام حسین ع و عبدالله بن عباس کنار حجر‌الاسود نشسته بودند. جلو رفت و بین آنها نشست و گفت: ابن‌عباس! خدایی را که می‌پرستی برایم توصیف کن!

ابن‌عباس سر به زیر انداخت و درنگی طولانی کرد که گویی نمی‌خواست جوابش را بدهد.

امام حسین ع فرمود: ای ابن‌ازرق که در گمراهی غوطه‌وری و در جهالت رسوخ کرده‌ای؛ سوی من بیا تا از آنچه پرسیدی پاسخ دهم.

گفت: من از تو سوال نکردم که تو بخواهی جواب دهی!

ابن‌عباس گفت:

وای بر تو! این پسر رسول الله است؛ او از اهل بیت نبوت است و همراهش معدنی از حکمت است.

ازرق گفت: باشد، تو برایم توصیف کن

[امام حسین ع عباراتی در خداشناسی ایراد فرمود؛ راوی می‌گوید]

پس ابن‌ازرق بشدت به گریه افتاد. امام حسین ع پرسید: چه چیزی تو را به گریه انداخت؟

گفت: از خوب توصیف کردن تو به گریه افتادم.

فرمود: ابن‌ازرق! شنیده‌ام که تو پدرم و برادرم و مرا کافر می‌خوانی!

گفت: اگر این را گفتم می‌دانم که شما حکام و آبشخورهای اسلام بودید؛ اما چون روالتان را عوض کردید ما هم دیگران را به جای شما گذاشتیم.

امام حسین ع فرمود: ابن‌ازرق! از تو سوالی می‌پرسم جوابم را بده! در مورد سخن خداوندی که خدایی جز او نیست که فرمود «و اما آن دیوار، از آنِ دو پسرک یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشان [مرد] صالحی بود؛ پس پروردگارت خواست که آن دو بزرگتر شوند به حد رشد خود رسند و گنج‌شان را بیرون آورند» [سوالم در مورد] کسی [است] که خدا در مورد این بچه‌ها، مراعاتش را کرد؛ کدام‌شان برترند؟ آیا پدر و مادر آن بچه‌ها [که خداوند مراعات آنها را کرد] یا رسول الله ص و فاطمه س؟

گفت: نه! قطعا رسول الله ص و فاطمه س برتر از پدر و مادر آن بچه‌ها بودند.

فرمود: پس خداوند مراعات این دو [رسول الله ص و فاطمه س] را نکرد که نگذارد ما کافر شویم؟!

پس او از جا برخاست و لباسش را [برای ریختن گرد و خاکی که به آن چسبیده بود] تکان داد و [با عصبانیت] گفت: به ما خبر داده بودند که شما مردمی جدل‌پیشه‌اید!

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص337-338

عن یزید بن رویان قال‏ دخل نافع بن الأزرق المسجد الحرام و الحسین بن علی ع مع عبد الله بن عباس جالسان فی الحجر فجلس إلیهما- ثم قال: یا ابن عباس صف لی إلهک الذی تعبده، فأطرق ابن عباس طویلا مستبطئا بقوله- فقال له الحسین: إلی یا ابن الأزرق المتورط فی الضلالة المرتکن فی الجهالة أجیبک عما سألت عنه، فقال: ما إیاک سألت فتجیبنی، فقال له ابن عباس: مه عن ابن رسول الله فإنه من أهل بیت النبوة و معه من (معدن) الحکمة فقال له صف لی فقال له أصفه بما وصف به نفسه و أعرفه بما عرف به نفسه، لا یدرک بالحواس، و لا یقاس بالناس، قریب غیر ملتزق، و بعید غیر مقص، یوحد و لا یتبعض لا إله إلا هو الکبیر المتعال، قال: فبکی ابن الأزرق بکاء شدیدا فقال له الحسین: ما یبکیک قال: بکیت من حسن وصفک، قال: یا ابن الأزرق إنی أخبرت أنک تکفر أبی و أخی و تکفرنی قال له نافع: لئن قلت ذاک لقد کنتم الحکام و معالم الإسلام، فلما بدلتم استبدلنا بکم. فقال له الحسین: یا ابن الأزرق أسألک عن مسألة فأجبنی عن قول الله لا إله إلا هو: «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما» إلی قوله: «کَنزَهُما» من حفظ فیهما قال: فأیهما أفضل أبویهما أم رسول الله و فاطمة قال: لا بل رسول الله و فاطمة بنت رسول الله ص، قال: فما حفظهما حتی حیل بیننا و بین الکفر، فنهض ثم نفض بثوبه ثم قال: قد نبأنا الله عنکم معشر قریش أنتم‏ قَوْمٌ خَصِمُونَ‏.

همچنین از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

مراعات ما را بکنید آن گونه که خضر مراعات آن دو یتیم را کرد «و پدرشان فرد صالحی بود»

الأمالی (للطوسی)، ص273؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏2، ص162[16]

أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَرَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو غَسَّانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ حَبِیبٍ النَّهْدِیُّ، قَالَ: أَبُو الْعَبَّاسِ: یُقَالُ لَهُ الْبِرْذَوْنُ بْنُ شَبِیبٍ، أَنَّهُ سَمِعَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) یَقُولُ: احْفَظُوا فِینَا مَا حَفِظَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ فِی الْیَتِیمَیْنِ، وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً.


5) روایت شده که یکبار امام سجاد ع فرمودند:

ای مردم! همانا هر سکوتی که در آن فکر نباشد، گنگی و ناتوانی است؛ و هر سخنی که در آن یاد خدا نباشد غباری بی‌ارزش است؛

همانا خداوند در مورد عده‌ای از پدرانشان یاد کرد و فرزندان را به خاطر پدران حفظ و مراعات کرد و قرمود «و پدرشان [مردی] صالح بود» ، و پدرم از پدرشان به من بخر داد که آن فرزند، دهمین نفر از فرزندان او بود [= نسل دهم او بود] و ما عترت رسول الله ص هستیم؛ پس به خاطر رسول الله ص مراعات ما را بکنید؛

راوی می‌گوید: دیدم که مردم از هر سو به گریه افتادند.

کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏1، ص51

رُوِیَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع قَالَ ذَاتَ یَوْمٍ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ کُلَّ صَمْتٍ لَیْسَ فِیهِ فِکْرٌ فَهُوَ عِیٌّ وَ کُلُّ کَلَامٍ لَیْسَ فِیهِ ذِکْرُ اللَّهِ فَهُوَ هَبَاءٌ [الْهَبَاءُ الَّذِی تَرَاهُ مُنْبَثّاً فِی ضَوْءِ الشَّمْسِ إِذَا دَخَلَ فِی الْبَیْتِ وَ دِقَاقُ التُّرَابِ أَیْضاً هَبَاءٌ یُقَالُ لَهُ إِذَا ارْتَفَعَ هَبَا یَهْبُو هُبُوّاً] أَلَا إِنَّ اللَّهَ ذَکَرَ أَقْوَاماً بِآبَائِهِمْ فَحَفِظَ الْأَبْنَاءَ بِالْآبَاءِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» وَ لَقَدْ أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ آبَائِهِ ع کَانَ الْعَاشِرَ مِنْ وُلْدِهِ وَ نَحْنُ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص فَاحْفَظُونَا لِرَسُولِ اللَّهِ قَالَ فَرَأَیْتُ النَّاسَ یَبْکُونَ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ.[17]

تدبر

1) «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ»

اگر انسانی صالح و نیکوکار باشد خداوند رحمت ویژه‌ای را شامل حال وی می‌کند: نه‌تنها در آخرت پاداش او را می‌دهد، بلکه در همین دنیا آثار خیرش برای نسل او باقی می‌ماند؛ چنانکه در نقطه مقابل هم هشدار داد که «وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ: و آنان که اگر فرزندان ناتوانى از خود بر جاى بگذارند بر [آینده‏] آنان بیم دارند، باید [از ستم بر یتیمان مردم نیز] بترسند» (نساء/9) (المیزان، ج13، ص349)[18]

نکته تخصصی انسان‌شناسی

درباره نسبت انسان و خدا

ما در جهانی زندگی می‌کنیم که پروردگاری دارد که همه امور به دست اوست:

اگر کارمان را با او تنظیم کنیم، چنان هوای ما را خواهد داشت که اگر در نسل ما (در برخی احادیث آمده که فاصله آنها حدود 700 سال بوده؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص336 و 339)[19] دو فرزند یتیم بی‌پناه در شهری با مردمانی خسیس رها شده باشند، خداوند به برخی از اولیای خود ماموریت می‌دهد که کاری کنند که اموال آنها حفظ شود.

اگر این را باور کنیم، برای کسب روزی و تامین اهل و عیال، هیچگاه ذره‌ای از دستورات خداوند تخطی نخواهیم کرد (حدیث1)


2) «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما»

کارهاى خوبِ انسان، در زندگى فرزندانش اثر دارد. . (تفسیر نور، ج7، ص215)


3) «کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما ... فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما»

درباره اینکه مراد از این «کنز: گنج» چیست، اگرچه هم در احادیث و هم از همان صدر اسلام عده‌ای (مانند ابن‌عباس و سعید بن جبیر و مجاهد) گفته‌اند که منظور «علمی خاص» بوده؛ اما حالب اینجاست که هم احادیث دیگری داریم و هم عده دیگری (مانند قتاده و عکرمه و جبائی) که می‌گفتند منظور طلا و نقره بوده است (به نقل مجمع البیان، ج‏6، ص754) و بویژه که تعبیر «دو پسرک یتیم» و «مرمت یک دیوار برای حفظ کردن چیزی برای آینده آنها»، بیشتر با اینکه این گنج از جنس ثروت مادی باشد بیشتر سازگار است تا صرفا یک علم و ثروت معنوی.

به نظر می‌رسد وجه جمع این دو مطلب در این باشد که آن گنج، لوحی از طلا بوده که بر روی آن مطلب معرفتی مهمی هم نوشته شده است؛ یعنی هم ارزش مادی داشته و هم ارزش معنوی؛ و منظور روایاتِ نفی طلا و نقره، نفی گنج در معنای متداول آن (مجموعه‌ای از سکه‌های طلا و نقره) است. (المیزان، ج13، ص358)


4) «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما »

حضرت خضر ع همانجا آن گنج را برای بچه‌ها بیرون نیاورد و بدانها نداد، بلکه دیوار را مرمت کرد تا وقتی بچه‌ها بزرگ شدند خودشان آن را بیرون آورند.

چرا؟

الف. کودک نابالغ نیز مى‏تواند مالک باشد، امّا شرط تصرّف در اموال، توانمندى و رشد است . (تفسیر نور، ج7، ص215) در واقع، حمایت‌های غیبی خدا، قرار نیست تمامی قوانین عادی زندگی را به هم بزند!

ب. ...


5) «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری»

خداوند اولیایی دارد که اراده‌شان در اراده خدا فانی شده است و هر کار می‌کنند به اراده خداست.

این تعبیر، از تعابیری است که نشان دهنده مقام عصمت است.


6) «ذلِکَ تَأْویلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً»

هر آنچه در جهان رخ می‌دهد حقیقتی در پس پرده دارد، که بسیاری از بی‌صبری‌های ما به خاطر بی‌خبری یا غفلت از آن حقیقت است.


7) ««فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها ... فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما ... فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما ... وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری»

حضرت خضر ع تمام این کارها را به دستور خدا کرد، اما

آنجا که اقدامی که انجام شد، در ظاهر بد بود (عیب و نقص وارد کردن)، به اراده خود نسبت مى‏دهد (أردتُ: اراده کردم)،

آنجا که اقدامی که انجام شد، هم وجهه بد و هم وجهه خوب داشت (کشتن یک فرزند و جایگزینی فرزند خوبی به جای او)، به اراده خود و اراده خدا نسبت داد (أردنا: اراده کردیم)، و البته عبارت را به گونه‌ای آورد که بُعد خوبش (جایگزین کردن) فقط به اراده خدا نسبت داده شود؛

آنجا که اقدامی که انجام شد که فقط خوبی در آن دیده می‌شد، به اراده خدا نسبت مى‏دهد (أراد ربک: پروردگارت اراده کرد) (جلسه 660، حدیث1)

ظاهرا این همان ادب بندگی است که بدی‌ها را از خود می‌بیند و خوبی‌ها را از خدا: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک‏» (نساء/79)


8) «فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی الْمَدینَةِ ... وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً»

خداوند می‌خواهد که اگر پدر صالحی از دنیا می‌رود، تا حد امکان رعایت حال فرزندانش بشود.

آیا در میان انسانهای صالح در عالَم، پدری صالح‌تر از رسول الله ص بوده است؟

و آیا مسلمانانی که مدعی پیروی او بودند، رعایت حال فرزندش و نسل وی را کردند؟ (حدیث4 و 5)

حکایت

نقل شده که زید بن علی این آیه «و اما دیوار، از آنِ دو پسرک یتیمی بود ...» را تا آخر می‌خواند و می‌گفت: خداوند به خاطر صالح بودنِ پدرِ آن دو پسرک، آن دو را تحت حفظ و حمایت خود قرار داد؛ پس چه کسی از ما سزاوارتر است که به خاطر پدرانش که از دنیا رفته‌اند، امید به حفظ و حمایت خداوند داشته باشد، مایی که رسول الله جدِّ ماست، پسر عموی او که به او ایمان آورد و با او مهاجرت کرد پدر ماست، دخترش مادر ماست؛ و همسرش که برترین همسرانش بود جدّه ماست؛ پس کدام‌یک از مردم در کتاب خداوند حقی بزرگتر از ما برعهده شما دارد؛ آنگاه ما از امت اوییم و به آیین او؛ شما را به سنت او و کتابی که آورد دعوت می کنیم که حلالش را حلال بشمارید و حرامش را حرام بدانید؛ و در جایی که مردم دچار تفرقه و اختلاف شدند شما بر اساس آیات محکم آن عمل کنید.

تفسیر فرات الکوفی، ص246[20]



[1

پاورقی ها در این صفحه جای نشد به سایت مراجعه کنید

http://yekaye.ir/al-kahf-18-82/