سفارش تبلیغ
صبا ویژن

660) سوره کهف (18) آیه79 أَمَّا السَّفینَةُ فَکانَتْ لِمَساکینَ

بسم الله الرحمن الرحیم

660) سوره کهف (18) آیه79

أَمَّا السَّفینَةُ فَکانَتْ لِمَساکینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفینَةٍ غَصْباً

ترجمه

اما آن کشتی، از آنِ بیچارگانی بود که در دریا کار می‌کردند؛ پس خواستم آن را معیوب کنم، چرا که در ورای آنان پادشاهی بود که هر کشتی [بی‌عیب و نقصی] را به غصب می‌گرفت.

نکات ادبی

«وَراءَهُمْ»

اینکه کلمه «وراء» از ماده «ورء» یا «وری» است بین اهل لغت اختلاف است. معروف است که سیبویه و ابوعلی فارسی، آن را از ماده «ورء» دانسته‌اند، اما اغلب اهل لغت آن را از ماده «وری» شمرده‌اند. (المغرب، ج2، ص348)[1]

برای ماده «وری» معانی بسیار زیادی برشمرده‌اند (کتاب العین، ج‏8، ص300 و 303) و کسانی که خواسته‌اند همه آنها را به یک معنا برگردانند گفته‌اند «پوشاندنی است که موجب مخفی شدن شود» (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏13، ص97) و وجه تسمیه کلمه «وراء» از این جهت است که «موارات» انجام می‌شود، یعنی قرار دادن چیزی در ورای چیزی که آن را می‌پوشاند (مجمع‌البیان، ج4، ص625)

معنای اولیه کلمه «وراء» را «پشت سر» دانسته‌اند؛ اما آن را در مورد «پیش رو» هم اطلاق کرده‌اند. برخی شواهدی ارائه داده‌اند که این کاربرد در زبان عربی کاملا متداول است، چنانکه در قرآن موارد دیگری هم داریم که کاملا ظهور در معنای «پیش رو» دارد مانند «مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (مومنون/100) و «مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ» (جاثیه/10) (مجمع البیان، ج‏6، ص752[2]؛ البحر المحیط، ج‏7، ص213-214[3]) و حتی بر «کنار چیزی» هم اطلاق می‌شود، از این باب که «وراء» در معنای عامتر به معنای «جهتی در مقابل جهت دیگر» است (مجمع البیان، ج‏6، ص750[4]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص866)، و برخی آن را از این جهت دانسته‌اند که در «وراء» ‌یک نحوه حالت مخفی شدنی وجود دارد و اگر چیزی پیش روی شخصی باشد اما از آن غافل باشد گویی بر او مخفی است. (المیزان، ج‏13، ص347)[5]

ماده «وری» که 32 بار در قرآن کریم آمده، 24 موردش کلمه «وراء» است و چنانکه اشاره شد این ماده معانی متعددی دارد که از بقیه معانی آن ان‌شاءالله در بحث از آیات مربوطه بحث خواهیم کرد.

اختلاف قرائت[6]

در برخی از قرائاتِ غیرمطابق با مصحف عثمان (ولی مطابق با مصحف اُبَیّ ویا مصحف ابن‌مسعود ویا ابن‌عباس) که مورد اهتمام مسلمانان بوده است، عبارت «کُلَّ سَفینَةٍ غَصْباً» به صورت «کُلَّ سَفینَةٍ صالِحَةٍ غَصْباً» قرائت شده است (صحیح بخاری، ج6، ص87[7]؛ صحیح مسلم، ج4، ص1747[8]؛ سنن نسائی، ج10، ص159[9]؛ البحر المحیط، ج‏7، ص213[10])، و این مطلب در روایات شیعه هم علاوه بر این دو مصحف، از ائمه اطهار ع هم نقل شده است (مجمع البیان، ج‏6، ص744[11]؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص335[12]؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص39[13]).

بحثی درباره اختلاف قرائات و مصاحف

قبلا (در جلسه 342 http://yekaye.ir/al-balad-90-13/

و جلسه 375 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-17/)

درباره وجود اختلاف قرائات و مصاحف در زمان پیامبر ص، و اینکه اصل قرائات مختلف در یک آیه، توسط فرشته وحی بر شخص پیامبر اکرم ص نازل می‌شده، توضیحاتی گذشت.

اکنون می افزاییم که برخلاف تصور ابتدایی‌ای که برای خیلی از افراد پیش می‌آید، اختلاف قرائت تنها در حروف و اعراب نبوده است، بلکه گاه در کلمات و عبارات بوده است، در واقع، یک آیه گاه به صورتهای مختلف نازل می‌شده است و در منابع روایی شیعه و سنی، فراوان ذکر می‌شود که برخی از آیات در چند موقعیت مختلف نازل شده‌اند؛ و جالب توجه این است که گاه در برخی از نزول‌ها کلماتی بیشتر یا کمتر داشته است. در منابع تاریخی روایات متعددی هست که برخی از بزرگان صحابه می‌دیدند که شخصی آیه‌ای را اندکی متفاوت با آنچه خود شنیده قرائت می‌کند و با همدیگر خدمت پیامبر ص می‌رفتند و ایشان می‌فرمود «هر دو را من از جانب فرشته وحی گفته‌ام» (بحار الأنوار، ج‏31، ص208-209)[14] ولی اصرار داشتند که هرکس فقط یک نحوه قرائت کند که به این عمل «إفراد القرائة» می‌گفتند (یعنی آیه را به یک صورت قرائت کردن به نحوی که برای مخاطب مطالب با همدیگر خلط نشود).

مشهور است که در زمان عثمان، این اختلاف قرائتها موجب درگیری‌هایی در بین برخی از مسلمانان می‌شد و آنچه به عنوان «جمع‌آوری» قرآن توسط عثمان در تاریخ معروف است، در واقع یکسان‌سازی قرائتها بوده است؛ و البته در این یکسان‌سازی، قرآن را بدون نقطه و اعراب نوشتند تا ظرفیت برخی از قرائتها در کلام وحی محفوظ بماند؛ و عثمان دستور داد بقیه مصحف‌هایی که با این نسخه متفاوت است بسوزانند، اما برخی مانند ابن‌مسعود، با اینکه خودشان گاه قرآن را بر اساس همین مصحف عثمان قرائت می‌کردند، با اینکه بقیه مصحف‌ها نابود شود بشدت مخالفت کردند و خود وی مصحف خویش را حفظ کرد؛ و تا زمان حکومت حجاج در کوفه، قرائت مصحف ابن‌مسعود رایج تر از قرائت مصحف عثمان بوده است؛ و حجاج با زور شلاق و اعدام، در کوفه نیز سعی کرد این وضعیت را برگرداند.

اگرچه امروزه مصحف ابن‌مسعود ویا سایر مصاحف صحابه (مانند مصحف اُبَیّ، مصحف ابن‌عباس و ...) باقی نمانده؛ اما در بسیاری از کتب شیعه و سنی، عباراتی از آن قرائات و مصاحفی که با قرائات سبعه و مصحف عثمانی متفاوت است موجود است؛ و بسیاری از عباراتی که برخی از متاخرین به عنوان تحریف قرآن قلمداد کرده‌اند، در حقیقت، قرائت دیگری از آیه بوده (مطابق با یکی از سبعة احرف)* که مصحف عثمانی، تحمل آن قرائت را ندارد**؛ و برخلاف اتهامی که امروزه علیه شیعه مطرح می‌کنند، بسیاری از این قرائات در کتب معتبر حدیثی و تفسیری بسیار معتبر نزد اهل سنت نیز موجود است، مانند اینکه از ابن‌مسعود روایت کرده‌اند که: «کنا نقرأ على عهد رسول اللّه صلّى اللّه علیه [و آله] و سلّم « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إنَّ عَلِیّاً مَولَى الْمُؤْمِنینَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس‏» (ترجمه: در زمان رسول الله ص ما این آیه (مائده/67) را چنین قرائت می کردیم: ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت نازل شده است که همانا علی ع مولای مومنان است را ابلاغ کن، که اگر این کار را نکنی رسالتت را به انجام نرسانده‌ای و خداوند تو را از مردن حفظ می‌کند).

سند این روایت، در اهل سنت در تفسیر معروف ابن مردویه است که نزد بسیاری از قدما از جمله سیوطی موجود بوده و وی در ترجمان القرآن آورده و سپس در الدر المنثور (ج3، ص117) که خلاصه آن است سندش را حذف کرده است، ولی جالب اینجاست که حدیث‌شناسِ سلفیِ ضدشیعیِ معروفی همچون شوکانی (م1250)، در کتاب تفسیر خود (فتح‌القدیر، ج2، ص69) این را نقل، و بدون هیچ نقد و توضیحی از آن عبور کرده است![15]

به هر حال، در اثر مخالفت ابن‌مسعود در برخی از شهرها (مانند کوفه) مصحف وی و قرائت آن تا مدتها رواج داشت و اقدامات حجاج هم نتوانست آن را کاملا محو کند تا حدی که ابوحنیفه (عالم معروف اهل سنت) ‌یکی از فتاویش درباره کفاره را صریحا بر اساس عبارت آیه‌ای که در این مصحف موجود بود و در مصحف عثمانی نیست، صادر کرده و هنوز حنفی‌ها به همان فتوا عمل می‌کنند. تا قرن چهارم، بسیاری از بزرگان اهل سنت، چون عبارات آن مصحف سینه به سینه به نحو معتبر بدانها رسیده بود، قرائت آن را حتی در نماز انجام می‌دادند، چنانکه ابن‌شنبوذ، از قراء ‌بزرگ اهل سنت، معروف بوده در نمازش بر اساس قرائت ابن‌مسعود قرائت می‌کرده است (تاریخ بغداد، ج2، ص103؛ البدایه و النهایه، ج11 ص220 و 194)، و با اینکه در سنی بودن او نزد اهل سنت هیچ تردیدی نیست، او در نماز جماعتش قرائت می کرده است «وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ "بِسَیفِ عَلِیٍ" وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ» (آل‌عمران/123) و یا «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ» (حجر/41) (تفسیر القرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، ج1، ص82)[16]!

قبلا اشاره شد در قرن چهارم، یکی از علمای اهل سنت، به نام ابن‌مجاهد، اسم هفت نفر  را به عنوان شاخص قرائات آن شهرها بسیار مورد تاکید کرد و آنها را به عنوان «قراء سبعه» مشهور ساخت؛ و اکنون می‌افزاییم که وی با کمک قدرت حکومتی (بویژه ابن‌مقله، وزیر خلیفه عباسی)، کسانی مانند ابن‌شنبوذ را که بر حفظ قرائات دیگر اصرار داشتند دستگیر، و بشدت مجازات، و مجبور به نوشتن توبه‌نامه نمود (تاریخ بغداد، ج2، ص103)[17] و از آن زمان عملا قرائت سایر مصاحف از رونق افتاد و امروزه این قرائات غیرمطابق با مصحف عثمان تنها در کتب روایات و تفسیر یافت می‌شود. البته بعدها برخی مانند ابن‌جزری بر او و پیروانش خرده گرفتند که اهمیت قرائت کسانی مانند یعقوب بن اسحاق حضرمی (بصره) ابن‌قعقاع مخزومی (مدینه) و خلف بن هشام (شاگرد حمزه، کوفه) از این سه کمتر نیست  و تعبیر «قراء عشر» را رایج ساختند اما اینها نیز با اینکه در آثار خود تصریح کرده‌اند که قرائت مطابق با سایر مصاحف در میان صحابه و تابعین کاملا رایج بوده، اما با هر قرائتی غیر از قرائت مصحف عثمانی مخالفت کردند. (النشر فی القرائات العشر، ج1، ص15)

پی‌نوشت‌ها

* در جلسه 280 درباره «سبعة احرف» توضیح داده شد: http://yekaye.ir/al-hegr-15-41/

** منظور از تحمل داشتن، این است که مصحف عثمانی چون بدون نقطه و اعراب نوشته شد، (ویا برخی کلمات مثل «ملک» برای دو قرائت «مَلِک» و «مالِک») امکان برخی از قرائتها را دارا بود، اما وقتی حروف پایه برخی کلمات تغییر کند (مثلا «فاسعوا» قرائتی به صورت «فامضوا» دارد که خود اهل سنت روایت کرده‌اند عمر در نمازجمعه‌اش همواره بدین قرائت می‌خواند) و یا کلمه‌ای اضافه یا کم شود، با نحوه نوشتار [اصطلاحا: «رسم»] مصحف عثمان، امکان این قرائت وجود ندارد.

حدیث

1) حدیثی در جلسه 656 (آیه 75، حدیث1) از امام صادق ع گذشت. در ادامه آن آمده است:

«پس [آن دو] به راه افتادند؛ تا وقتی که به اهل قریه‌ای رسیدند» و آن ناصره بود که نصاری بدان منسوب می‌شوند، «از اهالی آنجا طعامی درخواست کردند؛ ولی از اینکه آن دو را مهمان کنند امتناع ورزیدند؛ پس در آنجا دیواری یافتند که می‌خواست فرو ریزد» پس خضر دستش را بر آن گذاشت و آن را استوار کرد؛ موسی ع به او گفت «اگر می‌خواستی، بر آن اجرتی می‌گرفتی!»

خضر گفت: «این است جدایی بین من و تو؛ به زودی تو را از تأویل آنچه بر آن توان شکیبایی نداشتی، خبر خواهم داد.» پس گفت: «اما آن کشتی، از آنِ بیچارگانی بود که در دریا کار می‌کردند؛ پس خواستم آن را معیوب کنم، چرا که در ورای آنان پادشاهی بود که هر کشتی سالمی را به غصب می‌گرفت.» من می‌خواستم کاری کنم که آن کشتی برایشان بماند و آن ملک آن را غاصبانه از آنها نگیرد؛

پس أنانیت (من بودن) را در این کار، به خودش نسبت دارد چرا که بحث معیوب کردن در کار بود؛ البته می‌خواست آن را معیوب کند تا وقتی آن پادشاه کشتی را دید آن را از آن بیچارگان به زور نگیرد، و خداوند عز و جل با آنچه در این مورد به او امر کرده بود صلاح آنها را می‌خواست.

سپس [خضر] فرمود «و اما آن پسرک، پس پدر و مادرش مومن بودند او کافر گردیده بود و خداوند متعال می‌دانست که اگر بماند پدر و مادرش را کافر می‌گرداند و به واسطه او به فتنه می‌افتند و او آن دو را به گمراهی می‌کشاند؛ پس خداوند متعال به من دستور قتل او را داد؛ [خضر] با این کار می‌خواست آنان را عاقبت به خیر کند، پس در اینجا انانیت (من بودن) خود را در کنار خدا قرار داد [گفت: ما؛ یعنی انجام کار را هم به خدا نسبت داد و هم به خودش]، زیرا او بود که می‌ترسید  و خداوند نمی‌ترسد زیرا چیزی از او فروگذار نمی‌شود و هیچکس نمی‌تواند مانع چیزی شود که او اراده کرده؛ اما خضر می‌ترسید از اینکه بین او و آنچه به وی دستور داده شده مانعی پیش آید و از ثواب اینکه این قضای الهی به دست او محقق شود محروم بماند و در دلش این بود که خداوند متعال او را سببی برای رحمت بر پدر و مادرِ آن پسرک قرار داده است، و او واسطه بشری برای انجام این کار است همان گونه که با حضرت موسی ع چنین کرده بود [= واسطه بشری برای فهماندن مطالبی به وی شده بود] زیرا که در آن وقت وی خبردهنده شده بود و موسی ع که هم‌سخن با خدا بود، خبرگیرنده شده بود؛ در حالی به لحاظ جایگاه و مرتبت، خضر بر موسی ع برتری نداشت بلکه موسی ع افضل از خضر بود و [در حالت عادی] موسی ع استحقاق این را داشت که مطالب را [برای خضر] تبیین کند [نه خضر برای موسی ع]

سپس فرمود: «و اما آن دیوار، از آن دو پسرک یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی برای‌شان بود و پدرشان فرد صالحی بود» و آن گنج صرفا طلا و نقره نبود، بلکه لوحی از طلا بود که در آن نوشته شده بود:

در عجبم از کسی که به مرگ یقین دارد چگونه شادمانی می‌کند؛

و در عجبم از کسی که به قضا و قدر یقین دارد چگونه ناراحتی می‌کند؛

و در عجبم از کسی که به برانگیخته شدن یقین دارد چگونه ظلم می‌کند؛

و در عجبم از کسی که دینا و تغییر احوال مردم دنیا از این حال به آن حال را می‌بیند چگونه بدان اطمینان می‌کند؛ ...

 سپس فرمود «پس پروردگارت خواست که آنها بزرگ شوند و گنج خود را بیرون آورند» و این بار از انانیت (من بودن) در پایان قصه تبری جست و اراده کار را در این مورد تماماً به خداوند متعال نسبت داد چرا که دیگر چیزی از آنچه انجام داده بود باقی نمانده بود که بعد از آن بخواهد خبر دهد و موسی ع خبردار شود و به سخن او گوش فرادهد؛ پس کاملا از انانیت و نسبت دادن به اراده خود بیرون آمد، بیرون آمدن یک بنده مخلص،

سپس برای اینکه تمام آنچه از ابتدای قصه به خود نسبت داده بود - چه در مورد اول که تمام به خودش نسبت داد یا در مورد دوم که خود را در کنار خدا گذاشت - بیرون آید، گفت: «از باب رحمت پروردگارت، و این کار را به امر خودم نکردم؛ این بود تاویل آنچه بر آن توان شکیبایی نداشتی»

علل الشرائع، ج‏1، ص61-62

«فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ» وَ هِیَ النَّاصِرَةُ وَ إِلَیْهَا تُنْسَبُ النَّصَارَی «وَ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ» فَوَضَعَ الْخَضِرُ ع یَدَهُ عَلَیْهِ «فَأَقامَهُ» فَقَالَ لَهُ مُوسَی «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً قالَ» لَهُ الْخَضِرُ «هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً» فَقَالَ «أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ صَالِحَةٍ غَصْباً» فَأَرَدْتُ بِمَا فَعَلْتُ أَنْ تَبْقَی لَهُمْ وَ لَا یَغْصِبَهُمُ الْمَلِکُ عَلَیْهَا فَنَسَبَ الْأَنَانِیَّةَ فِی هَذَا الْفِعْلِ إِلَی نَفْسِهِ لِعِلَّةِ ذِکر التَّعْیِیبِ لِأَنَّهُ أَرَادَ أَنْ یَعِیبَهَا عِنْدَ الْمَلِکِ إِذَا شَاهَدَهَا فَلَا یَغْصِبُ الْمَسَاکِینَ عَلَیْهَا وَ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَلَاحَهُمْ بِمَا أَمَرَهُ بِهِ مِنْ ذَلِکَ

ثُمَّ قَالَ وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ وَ طَلَعَ کَافِراً وَ عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَی ذِکرهُ إِنْ بَقِیَ کَفَرَ أَبَوَاهُ وَ افْتَتَنَا بِهِ وَ ضَلَّا بِإِضْلَالِهِ إِیَّاهُمَا فَأَمَرَنِیَ اللَّهُ تَعَالَی ذِکرهُ بِقَتْلِهِ وَ أَرَادَ بِذَلِکَ نَقْلَهُمْ إِلَی مَحَلِّ کرامَتِهِ فِی الْعَاقِبَةِ فَاشْتَرَکَ بِالْأَنَانِیَّةِ بِقَوْلِهِ فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً وَ إِنَّمَا اشْتَرَکَ فِی الْأَنَانِیَّةِ لِأَنَّهُ خَشِیَ وَ اللَّهُ لَا یَخْشَی لِأَنَّهُ لَا یَفُوتُهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَا یَمْتَنِعُ عَلَیْهِ أَحَدٌ أَرَادَهُ وَ إِنَّمَا خَشِیَ الْخَضِرُ مِنْ أَنْ یُحَالَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَا أُمِرَ فِیهِ فَلَا یُدْرِکَ ثَوَابَ الْإِمْضَاءِ فِیهِ وَ وَقَعَ فِی نَفْسِهِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی ذِکرهُ جَعَلَهُ سَبَباً لِرَحْمَةِ أَبَوَیِ الْغُلَامِ فَعَمِلَ فِیهِ وَسَطَ الْأَمْرِ مِنَ الْبَشَرِیَّةِ مِثْلَ مَا کَانَ عَمِلَ فِی مُوسَی ع لِأَنَّهُ صَارَ فِی الْوَقْتِ مُخْبِراً وَ کَلِیمُ اللَّهِ مُوسَی ع مُخْبَراً وَ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ بِاسْتِحْقَاقٍ لِلْخَضِرِ ع لِلرُّتْبَةِ عَلَی مُوسَی ع وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْخَضِرِ بَلْ کَانَ لِاسْتِحْقَاقِ مُوسَی لتبیین [لِلتَّبْیِینِ‏]

ثُمَّ قَالَ وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً وَ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ الْکَنْزُ بِذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ لَکِنْ‏ کَانَ لَوْحاً مِنْ ذَهَبٍ فِیهِ مَکْتُوبٌ عَجَبٌ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْمَوْتِ کَیْفَ یَفْرَحُ عَجَبٌ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْقَدَرِ کَیْفَ یَحْزَنُ عَجَبٌ لِمَنْ أَیْقَنَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ کَیْفَ یَظْلِمُ عَجَبٌ لِمَنْ یَرَی الدُّنْیَا وَ تَصَرُّفَ أَهْلِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ کَیْفَ یَطْمَئِنُّ إِلَیْهَا ...[18]

ثُمَّ قَالَ فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما فَتَبَرَّأَ مِنَ الْأَنَانِیَّةِ فِی آخِرِ الْقِصَصِ وَ نَسَبَ الْإِرَادَةَ کُلَّهَا إِلَی اللَّهِ تَعَالَی ذِکرهُ فِی ذَلِکَ لِأَنَّهُ لَمْ یَکُنْ بَقِیَ شَیْ‏ءٌ مِمَّا فَعَلَهُ فَیُخْبِرَ بِهِ بَعْدُ وَ یُصَیِّرَ مُوسَی ع بِهِ مُخْبَراً وَ مُصْغِیاً إِلَی کَلَامِهِ تَابِعاً لَهُ فَتَجَرَّدَ مِنَ الْأَنَانِیَّةِ وَ الْإِرَادَةِ تَجَرُّدَ الْعَبْدِ الْمُخْلِصِ ثُمَّ صَارَ مُتَنَصِّلًا مِمَّا أَتَاهُ مِنْ نِسْبَةِ الْأَنَانِیَّةِ فِی أَوَّلِ الْقِصَّةِ وَ مِنِ ادِّعَاءِ الِاشْتِرَاکِ فِی ثَانِی الْقِصَّةِ فَقَالَ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً.[19]

 

2) در جلسه 658 (آیه77، حدیث1) حدیثی از امام رضا ع گذشت. در ادامه آن حدیث آمده است:

خضر به موسی ع گفت: «این است جدایی بین من و تو؛ به زودی تو را از تأویل آنچه بر آن توان شکیبایی نداشتی، خبر خواهم داد. اما آن کشتی»، که با آن چنان کردم که کردم، همانا از آنِ جماعتی بیچاره بود «که در دریا کار می‌کردند؛ پس خواستم آن را معیوب کنم، چرا که در ورای آنان» یعنی آن سوتر از کشتی «پادشاهی بود که هر کشتی سالمی را به غصب می‌گرفت.» این چنین نازل شد؛ ولی هنگامی که کشتی معیوب می‌بود چیزی از آن را نمی گرفت.

تفسیر القمی، ج‏2، ص39

فَقَالَ لَهُ الْخَضِرُ: هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً أَمَّا السَّفِینَةُ الَّتِی فَعَلْتُ بِهَا مَا فَعَلْتُ فَإِنَّهَا کَانَتْ لِقَوْمٍ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ أَیْ وَرَاءَ السَّفِینَةِ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ صَالِحَةٍ غَصْباً کَذَا نَزَلَتْ وَ إِذَا کَانَتِ السَّفِینَةُ مَعْیُوبَةً لَمْ یَأْخُذْ مِنْهَا شَیْئاً

 

3) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:

مسکین کسی نیست که با یک لقمه و دو لقمه یا یک خرما و دو خرما او را برگردانی؛ بلکه مسکین کسی است که ثروتی [یا: ثروتمندی] نمی‌یابد که از او کمک گیرد و در عین حال چنین نیست که با اصرار از مردم درخواست کمک کند.

فقه القرآن، ج‏1، ص226؛ مجمع البیان، ج‏5، ص64[20]

وَ قَالَ النَّبِیُّ ص: لَیْسَ الْمِسْکِینُ الَّذِی تَرُدُّهُ الْأَکِلَةُ وَ الْأَکْلَتَانِ وَ التَّمْرَةُ وَ التَّمْرَتَانِ وَ لَکِنَّ الْمِسْکِینَ الَّذِی لَا یَجِدُ غنی فَیُعِینُهُ وَ لَا یَسْأَلُ النَّاسَ إِلْحَافاً.

تدبر

1) «أَمَّا السَّفینَةُ فَکانَتْ لِمَساکینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفینَةٍ غَصْباً»

کسی که فقط ظاهر ماجرا را می‌دید، خراب کردن کشتی توسط خضر ع را مصداق پایمال کردن حق‌الناس، به حساب می‌آورد؛ اما خضر، که ماموریتی الهی داشت، کشتیِ مساکین را خراب می‌کرد تا مانع آن شود که فرد غاصبی کشتی آنان را به زور تصاحب کند.

ثمره اخلاقی - اعتقادی

بسیاری از آنچه خداوند برای ما پیش می‌آورد و ما در ظاهر آن را به زیان خود می‌دانیم، و گاه با اصرار و دعای فراوان، خلافِ آن را از خدا می‌خواهیم از این قسم است.

کسی که خدا را به خدایی‌اش بشناسد، به مقام رضا می‌رسد و می‌فهمد که «هر چه آن خسرو کُنَد، شیرین بُوَد» و می‌گوید:

ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ

با طرب‌تر از سماع و بانگ چنگ

ای جفای تو، ز دولت خوب‌تر

و انتقام تو، ز جان محبوب‌تر

نار تو این است، نورت چون بود

ماتم این، تا خود که سورت چون بود

از حلاوتها که دارد جور تو

وز لطافت کس نیابد غور تو

نالم و ترسم که او باور کند

وز کرم آن جور را کمتر کند

عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد

بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh84/

 

2) «أَمَّا السَّفینَةُ فَکانَتْ لِمَساکینَ ...»

چگونه است که خضر آنان را مساکین می‌خواند ودر عین‌حال صاحب کشتی بودند؟

الف. چه‌بسا مقصود از «مسکین» «فقیر» نیست، بلکه کسی است که «بی‌چاره» است و در برابر مشکلی که پیش می‌آید راه خلاصی ندارد؛ چنانکه مثلا از رسول الله روایت شده است: مسکین است مسکین، مردی که همسری ندارد. (تنزیه الأنبیاء ع، ص86؛ متشابه القرآن، ج‏1، ص246)

ب. کسی که تنها راه درآمدش از راه کار روی یک کشتی کوچک باشد، حکایتش حکاین فرد فقیری است که فقط خانه‌ای برای سکونت خود و خانواده‌اش دارد، بویژه اگر در نظر بگیریم که چندین نفر با هم مالک کشتی بودند و چه‌بسا سهم هریک بتنهایی بسیار اندک می‌شد. (تنزیه الأنبیاء ع، ص86[21]، متشابه القرآن، ج‏1، ص246[22])

ج. ...[23]

 

3) «أَمَّا السَّفینَةُ ... فَأَرَدْتُ أَنْ أَعیبَها»

هر چند در آیات بعد تصریح می‌شود که تمام کارهای خضر به فرمان خدا بود، «ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» (کهف/82) امّا براى رعایت ادب، عیب‏دار ساختن کشتى را به خود نسبت داد. (تفسیر نور، ج‏7، ص211)

 

4) «وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفینَةٍ غَصْباً»

منظور از «وراء» که گفت «در ورای آنان پادشاهی بود که هر کشتی [بی‌عیب و نقصی] را به غصب می‌گرفت» چیست؟

الف. «وراء» صرفا به معنای پشت سر نیست، بلکه عرب آن را به معنای «پیش رو» هم به کار می‌برد. (مجمع البیان، ج‏6، ص752)[24] بویژه در جایی که چیزی باشد که هرچند در پیش روی انسان است اما انسان از آن غافل است. (المیزان، ج‏13، ص347)[25]

ب. ممکن است «پشت سر» باشد، اما بدین جهت که:

ب.1. آنها قرار است آن مسیر را برگردند و در برگشت با او مواجه می‌شوند. (مجمع البیان، ج‏6، ص752)[26]

ب.2. او پشت سر آنهاست به معنای این است که با سرعتی بیشتر از سرعت آنها در پی آنها می‌آید و به آنها خواهد رسید.

ج. ...

 

5) حکایت

عبدالله پسر زراره می‌گوید: یکبار امام صادق ع به من فرمود: به پدرت سلام مرا برسان و بگو: من از تو عیب‌جویی کردم، تا بدین وسیله از تو دفاع کنم؛ که همانا مردم و دشمن شتابان به سراغ هرکه ما او را به خود نزدیک کنیم و او را بستاییم می‌روند تا کسی را که ما دوستش داریم و به خود نزدیکش کرده‌ایم بیازارند و او را به خاطر محبتی که ما به او داریم و نزدیکی او به ما مورد شماتت قرار دهند؛ و در عوض می‌ستایند هرکسی را که ما عیبی در موردش مطرح کنیم، هرچند واقعا او را بستاییم!

بدین جهت است که من از تو عیبی گرفتم چرا که تو فردی هستی که به [دوستی با] ما و تمایلت به ما مشهوری و به همین جهت نزد مردم مورد شماتت واقع می‌شوی و دوستی‌ات نسبت به ما و تمایلت به ما خوش ندارند؛ پس عیبی بر تو نهادم تا به خاطر عیب و نقصی که من بر تو می‌نهم تو را در کار دینداریت بستایند و از جانب ما بدین وسیله شر آنها از سر تو کم شود که خداوند عز و جل می‌فرماید «اما آن کشتی، از آنِ بیچارگانی بود که در دریا کار می‌کردند؛ پس خواستم آن را معیوب کنم، چرا که در ورای آنان پادشاهی بود که هر کشتی بی‌عیب و نقصی را به غصب می‌گرفت» و این از جانب خداوند نازل شده که آن بی‌عیب و نقص بود؛ به خدا سوگند معیوبش نکرد مگر برای اینکه از دست آن پادشاه سالم بماند و به دست او نابود نشود؛ در حالی که بی‌عیب و نقص بود و هیچ عیبی بدان نرسیده بود، پس این مَثَل را بفهم، رحمت خداوند بر تو باد! که همانا به خدا سوگند تو دوست‌داشتنی‌ترین مردم نزد من هستی و دوست‌داشتنی‌ترین اصحاب پدرم، زنده و مرده! همانا تو از بهترین کشتی‌های آن دریای عظیم و موّاج هستی و ورای تو پادشاه ظالم و غاصبی هست که عبور هر کشتی سالمی را که می‌خواهد به دریای هدایت وارد شود انتظار می‌کشد تا آن را غاصبانه بگیرد و آن کشتی و اهل آن را به زور در تصرف خود درآورد؛ و رحمت خداوند بر تو باد در زندگی‌ات و رحمت و رضوان خداوند بر تو باد در مرگت؛

دو پسرت حسن و حسین نامه تو را به من رساندند، خداوند آنان را در برگیرد و و به سلامت دارد و به خاطر صلاح و راستی پدرشان آنها را محافظت فرماید همان گونه که آن دو پسرک [در حکایت موسی ع و خضر] را حفظ کرد؛ پس امیدوارم از آنچه پدرم به تو دستور داد و من تو را بدان دستور می‌دهم دلتنگ نشوی؛

و ابوبصیر با مطلبی برخلاف آنچه به تو دستور دادم نزد تو آمد، به خدا سوگند به تو دستور ندادیم و به او دستور ندادیم مگر بر اساس امری که ما و شما را سزاست که بدان عمل کنیم[27]؛ و برای همه این امور وجوه و معانی‌ای مطابق با حق در کار است؛ و اگر به ما اذن داده شود به شما می‌آموختیم که حق در آن چیزی است که شما را بدان دستور دادیم؛ پس امور را به ما برگردانید [= به امر ما اعتماد کنید] و تسلیم ما باشید و بر احکام ما شکیبایی ورزید و بدان راضی باشید، و کسی که بین شما تفاوت گذاشت همان شبانی است که خداوند او را برای شبانیِ خلایقش قرار داده و او مصلحت و مفسده گوسفندانش را بهتر می‌شناسد، پس اگر خواست بین آنها جدایی می‌اندازد تا سالم بمانند سپس بین آنان جمع می‌کند تا ایمن بمانند از فساد و بیم دشمنشان در اموری که خداوند بدان اذن داده است و [خداوند] امنیت را از جایگاه آن می‌آورد و فرج به دست اوست؛ پس بر شما باد به تسلیم بودن و ارجاع [امور] به ما و انتظار امر ما و امر خودتان، و فرج ما و فرج خودتان؛ و اگر قائم ما قیام کند و متکلم ما سخن گوید ...

رجال الکشی، ص138-141[28]

 

این را در کانال نمی گذارم

6) «أَمَّا السَّفینَةُ فَکانَتْ لِمَساکینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفینَةٍ غَصْباً»

چرا با اینکه هدف از معیوب ساختن کشتی، جلوگیری از غصب پادشاه بوده، نگفت «در ورای آنها پادشاهی است که هر کشتی سالمی را به غصب می‌گیرد و به همین جهت من خواستم آن را معیوب کنم»؛ بلکه اول معیوب کردن را گفت بعد حکایت پادشاه را؟

الف. فإن قلت: قوله فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها مسبب عن خوف الغصب علیها فکان حقه أن یتأخر عن السبب، فلم قدّم علیه؟ قلت: النیة به التأخیر، و إنما قدم للعنایة، و لأنّ خوف الغصب لیس هو السبب وحده، و لکن مع کونها للمساکین، فکان بمنزلة قولک: زید ظنى مقیم. (الکشاف، ج‏2، ص741)

ب. ...

 


[1] . پاورقیها در این صفحه جا نشد و در سایت مراجعه کنید

http://yekaye.ir/al-kahf-18-80/