659) سوره کهف (18) آیه78 قالَ هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ سَأ
بسم الله الرحمن الرحیم
659) سوره کهف (18) آیه78
قالَ هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْویلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً
ترجمه
گفت این است جدایی بین من و تو؛ به زودی تو را از تأویل آنچه بر آن توان شکیبایی نداشتی، خبر خواهم داد.
نکات ادبی
«سَأُنَبِّئُکَ» = سَـ + أُنَبِّئُ + کَ
قبلا توضیح داده شد که ماده «نبأ» در اصل به معنای «انتقال چیزی از جایی به جای دیگر» میباشد که بر همین اساس در مورد «خبر» دادن هم به کار رفته است و البته نه هر خبری، بلکه خبری که سه شرط داشته باشد: مهم باشد، دارای فایده زیاد باشد و به طوری باشد که انسان بر اثر شنیدن آن، یقین یا گمان قوی پیدا کند. و در تفاوت «نبأ» و «خبر»، علاوه بر این نکته، گفتهاند که خبر را میتوان در جایی که مخاطب درباره مطلب اطلاع دارد به کار برد، اما نبأ حتما در جایی است که انسان علم ندارد، و «نبأ» حتما درباره خبر بسیار مهم است.
جلسه 188 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-40/
«تَأْویلِ»
«تأویل» از ریشه «أول» است که این ریشه هم در معنای «ابتدا» و هم در معنای «انتها» به کار میرود. در معنای ابتدا کلمه «أوّل» معروف است. فعل «آل یؤول» به معنای رجوع کردن است و «تأویلِ» هر چیزی به معنای «عاقبت آن چیز که وی بدان رجوع میکند» میباشد (معجم المقاییس اللغة1/ 158-162) علامه طباطبایی توضیح دادهاند که تأویل، نه هرگونه رجوع و بازگشتی، بلکه بازگشت به حقیقت اصیل خود میباشد (المیزان3/25-28) با این ملاحظه، گویی در تأویل مفهوم ابتدا و انتها با هم جمع شده؛ یعنی جایی است که چیزی نهایتا به اصل و ابتدای حقیقی خود برمیگردد. جایگاه نحوی این کلمه در آیه فوق، تمییز است (إعراب القرآن الکریم1/ 20؛ الجدول فی إعراب القرآن5/ 72)
جلسه 83 http://yekaye.ir/an-nisa-004-59/
اختلاف قرائت
عموما عبارت «فِراقُ بَیْنِی» را به همین صورت (که «بینی و بینک» مضاف الیه «فراق» قرار میگیرد) اما از ابنابیعبله به صورت «فِراقٌ بَیْنِی» قرائت شده است که چنین باید ترجمه کرد: این جدایی است، بین من و تو. (البحر المحیط، ج7، ص212)[1]
حدیث
1) از رسول الله ص شرح آیات حکایت موسی ع و خضر ع به تفصیل روایت شده (که متن روایت در جلسه 641، حدیث1 گذشت) وقتی حضرت به عبارت «گفت این است جدایی بین من و تو» رسیدند فرمودند:
دوست داشتیم موسى صبر کرده بود تا خداوند ادامه این سرگذشت را براى ما بیان میفرمود.
مجمع البیان، ج6، ص742-743
سعید بن جبیر عن ابن عباس قال أخبرنی أبی بن کعب قال خطبنا رسول الله ص ...
«قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ» فقال رسول الله ص وددنا أن موسى کان صبر حتى یقص علینا من خبرهم.
2) از امام باقر ع یا امام صادق ع روایتی طولانی در شرح حکایت موسی ع و خضر آمده است، (که در جلسه642، حدیث2 گذشت) در پایان روایت، حضرت فرمودند:
اگر موسی ع صبر میکرد آن عالیم هفتاد مورد از عجایب به او نشان میداد؛
و در روایتی دیگر آمده است: خداوند موسی ع را رحمت کند! بر آن عالِم عجله کرد؛ اما اگر صبر میکرد از او عجایبی میدیدی که دیده نشده!
قصص الأنبیاء ع (للراوندی)، ص157
أَخْبَرَنَا السَّیِّدُ أَبُو السَّعَادَاتِ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ عَلِیٍّ الشَّجَرِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ص قَالَ:
... وَ قَالَ: لَوْ صَبَرَ مُوسَى لَأَرَاهُ الْعَالِمُ سَبْعِینَ أُعْجُوبَةً؛
وَ فِی رِوَایَةٍ: رَحِمَ اللَّهُ مُوسَى عَجَّلَ عَلَى الْعَالِمِ أَمَا إِنَّهُ لَوْ صَبَرَ لَرَأَى مِنْهُ مِنَ الْعَجَائِبِ مَا لَمْ یُرَ!
3) از امام باقر ع روایت شده است:
هنگامی که حضرت موسی ع با آن عالِم ملاقات کرد و با او سخن گفت پرستویی را دید که چهچههای میزد و اوج میگرفت و یکدفعه خود را به دریا میزد. آن عالم به موسی ع گفت: میدانی این پرستو چه میگوید؟
گفت: چه میگوید؟
گفت: میگوید: به پروردگار آُمانها و زمین، و پروردگار این دریا سوگند، [بهره] علم شما دو نفر از علم خدا به اندازه این مقداری که من با منقارم از این دریا آب برمیدارم، نیست؛
و هنگامی هم که موسی ع از او جدا شد، به او گفت: مرا سفارشی کن!
خضر گفت: همواره با چیزی باش که با او، چیزی به تو ضرر نرساند، همان طور که بدون او، چیزی به تو سودی نرساند؛ و بپرهیز از لجبازی و از ورود به امری که بدان نیازی نداری [= پرداختن به امور غیرضروری] و از خنده بیجا؛
ای فرزند عمران! کسی را به خاطر اشتباهی که کرده ملامت مکن و بر خطاهای خود گریه کن! [2]
قصص الأنبیاء علیهم السلام (للراوندی)، ص157
عَنِ ابْنِ بَابَوَیْهِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِسْحَاقَ التَّاجِرِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُنْذِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ص قَالَ:
لَمَّا لَقِیَ مُوسَى الْعَالِمَ ع وَ کَلَّمَهُ وَ سَأَلَهُ نَظَرَ إِلَى خُطَّافٍ یَصْفِرُ وَ یَرْتَفِعُ فِی الْمَاءِ وَ یَسْفُلُ فِی الْبَحْرِ فَقَالَ الْعَالِمُ لِمُوسَى أَ تَدْرِی مَا تَقُولُ هَذِهِ الْخُطَّافَةُ قَالَ وَ مَا تَقُولُ قَالَ تَقُولُ وَ رَبَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ مَا عِلْمُکُمَا مِنْ عِلْمِ اللَّهِ إِلَّا قَدْرُ مَا أَخَذْتُ بِمِنْقَارِی مِنْ هَذَا الْبَحْرِ وَ أَکْثَرُ[3] وَ لَمَّا فَارَقَهُ مُوسَى قَالَ لَهُ مُوسَى أَوْصِنِی فَقَالَ الْخَضِرُ الْزَمْ مَا لَا یَضُرُّکَ مَعَهُ شَیْءٌ کَمَا لَا یَنْفَعُکَ مِنْ غَیْرِهِ شَیْءٌ وَ إِیَّاکَ وَ اللَّجَاجَةَ وَ الْمَشْیَ إِلَى غَیْرِ حَاجَةٍ وَ الضَّحِکَ فِی غَیْرِ تَعَجُّبٍ یَا ابْنَ عِمْرَانَ لَا تُعَیِّرَنَّ أَحَداً بِخَطِیئَةٍ وَ ابْکِ عَلَى خَطِیئَتِکَ.[4]
تدبر
1) «قالَ هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ»
چون حضرت موسی ع خودش گفت که اگر دفعه بعدی اعتراض کردم دیگر در اینکه همراهی مرا ترک کنی معذوری. پس خودش پذیرفت که خضر این همراهی را پایان دهد، از این رو، به محض اینکه اعتراض کرد، خضر گفت این است جدایی بین من و تو.
درست است که موسی ع چنان شرطی را گذاشت، اما نگفت که حتما ختم همراهی را اعلام کن و واضح است که حیا کرد که آن شرط را گذاشت (جلسه 657، حدیث1)؛ اما چرا خضر بدین سرعت ختم همراهی را اعلام کرد و خودش اندکی دیگر با وی مدارا نکرد؟
الف. شاید میخواهد نشان دهد که اینها دو گونه مواجهه با عالم است و دو اقتضای مختلف دارد؛ و قرار نیست که همواره همگان از اقتضائات مواجهه دیگر مطلع شوند. در این واقعه قرار بود موسیها و کسانی که بر مبنای ظاهر رفتار میکنند، بفهمند که خبرهای دیگری در عالم هست؛ و همین مقدار که این معلوم شود، کافی است، قرار نیست آنها با این نحوه حقایق پشت پرده به زندگی خود ادامه دهند.
ب. شاید چون این بهترین موقعیت برای جدایی بود چرا که در دو اعتراض قبلی وی، هرکدام در جایی بود که ظاهرا خلاف شرعی رخ داده بود، اما اینجا کار خضر نهتنها ظاهر غیرشرعی نداشت، بلکه کاری بشدت اخلاقی و مورد رضایت شریعت محسوب میشد؛ و اینجا موسی ع برای اعتراضش هیچ توجیه دینی نداشت، به علاوه که خودش هم شرط را مطرح کرده بود.[5]
ج. ...
2) «سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْویلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً»
«تاویل»، چنانکه در نکات ادبی اشاره شد، به معنای آن عرصهای است که چیزی نهایتا به اصل و ابتدای حقیقی خود برمیگردد.
هر آنچه در پیش روی ما رخ میدهد و ناخوشایند ماست، «تأویل»ی دارد که مادام که از آن غافل باشیم، در برابر آن ناشکیبایی در پیش می گیریم؛ اما کسی که تأویل آن را میداند، براحتی آن را تحمل، و بلکه بر انجام آن، اقدام میکند.
حتی اگر پیامبری اولواالعزم، و موسای زمان خود هم باشیم، دلیل نمیشود که تأویل همه چیز را بدانیم.
ثمره اخلاقی
کسی که باور دارد که خدایی هست که هیچ واقعهای بیاذن او رخ نمیدهد، میفهمد که هر واقعهای تاویلی دارد؛ و اگر خدا خداوند رحمان و رحیم ست، هر امر بظاهر ناخوشایندی، در دلش رحمتی نهفته است. مهم آن چیزی نیست که در این دنیا میبینیم؛ مهم آن حقیقتی است که وقتی پردهها کنار رود آشکار می گردد.
کسی که این را باور کند، در جهان جز زیبایی نمی بیند، چنانکه حضرت زینب س بعد از آن همه مصیبت فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»:
به قول سعدی شیرینسخن:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست ...
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست
https://ganjoor.net/saadi/mavaez/ghazal2/sh13/
3) «قالَ هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْویلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً»
حقیقت و باطن بسیاری از امور، وقتی آشکار میشود که زمان فراق است و دیگر کار از کار گذشته است.
بکوشیم پیش از آنکه زمان فراق سر رسد، صبر داشته باشیم و وعدههای خدا را باور کنیم.
اینها را در کانال نمی گذارم
4) «قالَ هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ»
و مقصودش این بود که:
الف. این سخنی که گفتی موجب جدایی بین من و توست.
ب. این وقت، وقت جدایی من و توست؛
ج. این فراق بین من و توست که زمانش حاضر شد.
(مجمع البیان، ج6، ص752[6]؛ المیزان، ج13، ص347[7])
5) «قالَ هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ»
چرا نفرمود «بیننا» و فرمود «بینی و بینک»؟
الف. از باب تاکید است. (زجاج، به نقل مجمع البیان، ج6، ص752 ؛ المیزان، ج13، ص347)
ب ...
6) «قالَ هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ»
چرا فرمود «سَأُنَبِّئُکَ» و نفرمود «الان أُنَبِّئُکَ»؟
الف. ...
7) «سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْویلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً»
گفت به تو خبر خواهم داد از تأویل «آنچه بر آن توان شکیبایی نداشتی» (ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً) و نفرمود: از تاویل «آنچه رخ داد» (ما وقع).
الف. میخواهد تاکید کند که آنچه در این واقعه محور است و اهمیت اساسی دارد، بیش از آنکه خود آن وقایع باشد، عدم توانایی حضرت موسی ع بر شکیبایی است.
ب. ...
[1] . و قرأ ابن أبی عبلة فِراقٌ بَیْنِی بالتنوین و الجمهور على الإضافة.
... و سَأُنَبِّئُکَ ... قرأ ابن وثاب «سَأُنَبِّیکَ» بإخلاص الیاء من غیر همز.
[2] . ظاهرا خضر وصیتهای دیگری هم کرده است؛ مثلا:
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: کَانَ آخِرُ مَا أَوْصَى بِهِ الْخَضِرُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع أَنْ قَالَ لَهُ لَا تُعَیِّرَنَّ أَحَداً بِذَنْبٍ وَ إِنَّ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلَاثَةٌ الْقَصْدُ فِی الْجِدَةِ وَ الْعَفْوُ فِی الْمَقْدُرَةِ وَ الرِّفْقُ بِعِبَادِ اللَّهِ وَ مَا رَفَقَ أَحَدٌ بِأَحَدٍ فِی الدُّنْیَا إِلَّا رَفَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ رَأْسُ الْحِکْمَةِ مَخَافَةُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى. (الخصال، ج1، ص111)
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ الْخَضِرُ لِمُوسَى ع یَا مُوسَى إِنَّ أَصْلَحَ یَوْمَیْکَ الَّذِی هُوَ أَمَامَکَ فَانْظُرْ أَیُّ یَوْمٍ هُوَ وَ أَعِدَّ لَهُ الْجَوَابَ- فَإِنَّکَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ وَ خُذْ مَوْعِظَتَکَ مِنَ الدَّهْرِ فَإِنَّ الدَّهْرَ طَوِیلٌ قَصِیرٌ فَاعْمَلْ کَأَنَّکَ تَرَى ثَوَابَ عَمَلِکَ لِیَکُونَ أَطْمَعَ لَکَ فِی الْآخِرَةِ فَإِنَّ مَا هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنْیَا کَمَا هُوَ قَدْ وَلَّى مِنْهَا. (الکافی، ج2، ص459)
[3] عبارت «و أکثر» معنای چندان واضحی ندارد و در بصائر الدرجات هم نیامده است؛ شاید میخواهد بگوید که باز این مقدار آبی که من برداشتم نسبت به دریا، از علم شما نسبت به علم خدا بیشتر است.
[4] . فراز ابتدایی این روایت را صفار، و دو فراز پایانی را مرحوم کلینی و شیخ صدوق در سه روایت جداگانه از امام باقر ع و امام صادق ع روایت کردهاند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ سَدِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا لَقِیَ مُوسَى الْعَالِمَ کَلَّمَهُ وَ سَاءَلَهُ نَظَرَ إِلَى خُطَّافٍ یَصْفِرُ وَ یَرْتَفِعُ فِی السَّمَاءِ وَ یَتَسَفَّلُ فِی الْبَحْرِ فَقَالَ الْعَالِمُ لِمُوسَى أَ تَدْرِی مَا یَقُولُ هَذَا الْخُطَّافُ قَالَ وَ مَا یَقُولُ قَالَ یَقُولُ وَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ مَا عِلْمُکُمَا فِی عِلْمِ رَبِّکُمَا إِلَّا مِثْلَ مَا أَخَذْتُ بِمِنْقَارِی مِنْ هَذَا الْبَحْرِ قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَمَا لَوْ کُنْتُ عِنْدَهُمَا لَسَأَلْتُهُمَا عَنْ مَسْأَلَةٍ لَا یَکُونُ عِنْدَهُمَا فِیهَا عِلْمٌ. (بصائر الدرجات، ج1، ص230)
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ مُوسَى لِلْخَضِرِ ع قَدْ تَحَرَّمْتُ بِصُحْبَتِکَ فَأَوْصِنِی قَالَ لَهُ الْزَمْ مَا لَا یَضُرُّکَ مَعَهُ شَیْءٌ کَمَا لَا یَنْفَعُکَ مَعَ غَیْرِهِ شَیْءٌ. (الکافی، ج2، ص464)
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: إِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع حِینَ أَرَادَ أَنْ یُفَارِقَ الْخَضِرَ ع قَالَ لَهُ أَوْصِنِی فَکَانَ مِمَّا أَوْصَاهُ أَنْ قَالَ لَهُ إِیَّاکَ وَ اللَّجَاجَةَ أَوْ أَنْ تَمْشِیَ فِی غَیْرِ حَاجَةٍ أَوْ أَنْ تَضْحَکَ مِنْ غَیْرِ عَجَبٍ وَ اذْکُرْ خَطِیئَتَکَ وَ إِیَّاکَ وَ خَطَایَا النَّاسِ. (الأمالی( للصدوق)، ص323)
[5] . یعنی اگر ادامه میدادند اولا معلوم نبود موقعیت بعدی از سنخ این مورد اخیر باشد، بلکه چهبسا باز با مواردی از سنخ دوتای اول مواجه میشد و آنگاه جای این اعتراض بود که چرا در موقعیت سوم که من هیچ توجیهی نداشتم کوتاه آمدی اما اکنون طردم میکنی؛ و ثانیا اساسا اگر این دفعه رها نمیکرد، هر دفعه دیگری میخواست رها کند این اشکال مطرح میشد که چرا خضر آن دفعه قبل رها نکرد.
[6] . معناه هذا الکلام و الإنکار على ترک الأجر هو المفرق بیننا، و قیل معناه هذا وقت فراق اتصالنا، و قیل معناه هذا الذی قلته سبب الفراق بینی و بینک.
[7] . قوله تعالى: «قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً» الإشارة بهذا إلى قول موسى أی هذا القول سبب فراق بینی و بینک أو إلى الوقت أی هذا الوقت وقت فراق بینی و بینک کما قیل، و یمکن أن تکون الإشارة إلى نفس الفراق، و المعنى هذا الفراق قد حضر کأنه کان أمرا غائبا فحضر عند قول موسى: «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ»