سفارش تبلیغ
صبا ویژن

632) سوره کهف (18) آیه51 ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ و

بسم الله الرحمن الرحیم

632) سوره کهف (18) آیه51

ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً

ترجمه

آنان را نه بر آفرینش آسمان‌ها و زمین شاهد گرفتم، و نه بر آفرینش خودشان؛ و نه چنانم که گمراه‌کنندگان را به دست‌یاری گیرم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«ما أَشْهَدْتُهُمْ» = ما (نافیه) + أَشْهَدْتُ (فعل ماضی صیغه متکلم وحده باب افعال) + هُمْ (مفعول به)

«أَشْهَدْتُ»

قبلا بیان شد که ماده «شهد» در اصل دلالت دارد بر حضور و آگاهی (علم) و آگاه کردن (اعلام). به تعبیر دیگر، «شهادت» حضوری است که همراه با مشاهده (اعم از مشاهده با چشم یا با شهود قلبی) باشد و در شهادت دو عنصر «علم» و «حضور» با هم شرط است؛ و اصطلاح «شهادت» هم در جایی که واقعه رخ می‌دهد و شخص حاضر است و به واقعه توجه می‌کند به کار می‌رود (اصطلاحا: تحمل شهادت) و هم در جایی که از شخص تقاضا می‌شود واقعه‌ای را که در آن حاضر بوده، در مقابل دیگران گواهی دهد (اصطلاحا: ادای شهادت).

جلسه304 http://yekaye.ir/al-maaarij-70-33/

اختلاف قرائت

در اغلب قرائات به صورت «أَشْهَدْتُهُمْ» قرائت شده، اما در قرائت ابوجعفر (از قراء عشره) وبرخی قرائات غیرمشهور (شیبة و سبختیانی و عون العقیلی و ابن مقسم) به صورت «أَشْهَدْناهُمْ» قرائت شده است. (البحر المحیط، ج‏7، ص191[1]؛ مجمع البیان، ج‏6، ص733[2]) در صورت اول، از تعبیر «من دونی» تبعیت شده است و در صورت دوم از تعبیر «قلنا».

اختلاف قرائت

در اغلبی قرائات به صورت «ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ» قرائت شده[3]، اما در قرائت ابوجعفر (از قراء عشره) و حسن (از قرائات اربعه عشر) و برخی قرائات غیرمشهور (جحدری و شیبة) به صورت «وَ ما کُنْتَ» است، که در این حالت، خطاب به پیامبر ص است و آنگاه یا معنایش این است که «سزاوار نیست که گمراه‌کنندگان را به یاری گیری» (الکشاف، ج‏2، ص728)[4] ویا اینکه اخبار از غیب و توصیفی از شخصیت پیامبر ص است که تو چنان از گمراه‌کنندگان دور و بیزاری که هیچگاه گمراه‌کننده‌ای را به یاری نمی گیری و نخواهی گرفت. (البحر المحیط، ج‏7، ص191)[5]

 

«عَضُداً»

کلمه «عضد» به معنای «بازو» (عضو مابین آرنج و شانه) است که به طور استعاری برای کسی که به کمک دیگری می‌آید، گفته می‌شود، همان گونه که «ید: دست» به طور استعاری برای قدرت و قوت به کار می‌رود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص571؛ معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص262)

از این ماده تنها همین کلمه، و دو بار در قرآن کریم به کار رفته است که در هر دو مورد همین معنای استعاری‌اش مد نظر بوده است (مورد دوم: سخن خداوند به حضرت موسی ع است که: قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیک‏؛ قصص/35)[6]

حدیث

 1) امیرالمومنین ع چند روز بعد از رحلت پیامبر اکرم ص خطبه‌ای خواندند که به «خطبه وسیله» مشهور شده است و فرازهایی از آن قبلا گذشت. [7] در ابتدای این خطبه به حمد و سپاس خدا می‌پردازند و در فرازی از این حمد، در توضیح علم خداوند می‌فرمایند:

و امور را دانست، نه با آلت و ابزاری که علم فقط به وسیله آن ابزار ممکن باشد [مانند ما نیست که علممان نیازمند چشم و گوش و مغز و ... است]؛ و بین او و بین آنچه بدان علم دارد، علمِ کس دیگری واسطه نیست که به وسیله آن، به معلوم آگاه شود ...

  الکافی، ج‏8، ص18

خُطْبَةٌ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ هِیَ خُطْبَةُ الْوَسِیلَةِ

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُکَایَةَ التَّمِیمِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ النَّضْرِ الْفِهْرِیِّ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ أَرْمَضَنِی اخْتِلَافُ الشِّیعَةِ فِی مَذَاهِبِهَا فَقَالَ یَا جَابِرُ أَ لَمْ أَقِفْکَ عَلَى مَعْنَى اخْتِلَافِهِمْ مِنْ أَیْنَ اخْتَلَفُوا وَ مِنْ أَیِّ جِهَةٍ تَفَرَّقُوا قُلْتُ بَلَى یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ فَلَا تَخْتَلِفْ إِذَا اخْتَلَفُوا یَا جَابِرُ إِنَّ الْجَاحِدَ لِصَاحِبِ الزَّمَانِ کَالْجَاحِدِ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فِی أَیَّامِهِ یَا جَابِرُ اسْمَعْ وَ عِ قُلْتُ إِذَا شِئْتَ قَالَ اسْمَعْ وَ عِ وَ بَلِّغْ حَیْثُ انْتَهَتْ بِکَ رَاحِلَتُکَ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع خَطَبَ النَّاسَ بِالْمَدِینَةِ بَعْدَ سَبْعَةِ أَیَّامٍ مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ذَلِکَ حِینَ فَرَغَ مِنْ جَمْعِ الْقُرْآنِ وَ تَأْلِیفِهِ فَقَالَ ...

 وَ عَلِمَهَا لَا بِأَدَاةٍ لَا یَکُونُ الْعِلْمُ إِلَّا بِهَا وَ لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَعْلُومِهِ عِلْمُ غَیْرِهِ بِهِ کَانَ عَالِماً بِمَعْلُومِه‏...

 

همچنین خطبه‌ای دیگر را چنین آغاز فرمودند:

حمد خدایی راست که حمدش در خلایق جاری است و لشکرش پیروز؛ و عظمتش بلندمرتبه است؛ او را سپاس می‌گویم بر پیوسته نعمتهایش و بزرگ بخشش‌هایش؛ همان کسی که بردباری او عظیم است و می‌بخشاید، و در هر حکمی که راند عدالت ورزد؛ و بدانچه گذشت و می‌گذرد آگاه است؛ خلایق را به علم خویش پدید آورد و به حکمتش ایجاد نمود بدون اقتدا کردن و آموختنی؛ و نه با الگو گرفتن از نمونه یک سازنده حکیمی، و نه با خطا رفتنی [نه به نحو آزمون و خطا] و نه در محضر بزرگانی؛ ...

نهج‌البلاغه، خطبه 237

و من خطبة له ع

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِی فِی الْخَلْقِ حَمْدُهُ وَ الْغَالِبِ جُنْدُهُ وَ الْمُتَعَالِی جَدُّهُ أَحْمَدُهُ عَلَى نِعَمِهِ التُّؤَامِ وَ آلَائِهِ الْعِظَامِ الَّذِی عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا وَ عَدَلَ فِی کُلِّ مَا قَضَى وَ عَلِمَ مَا [بِمَا] یَمْضِی وَ مَا مَضَى مُبْتَدِعِ الْخَلَائِقِ بِعِلْمِهِ وَ مُنْشِئِهِمْ بِحُکْمِهِ بِلَا اقْتِدَاءٍ وَ لَا تَعْلِیمٍ وَ لَا احْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَکِیمٍ وَ لَا إِصَابَةِ خَطَإٍ وَ لَا حَضْرَةِ مَلأٍ؛ ...

 

2) در فرازی از دعای عرفه امام سجاد ع آمده است:

[خدایا] تو آنی که هیچ شریکی در آفریدن، یاریت نکرد؛ و در هیچ کاری هیچ وزیری وزارت برایت ننمود؛ و تو را نه شاهدی هست و نه همتایی.

الصحیفة السجادیة، دعاء47

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی یَوْمِ عَرَفَةَ:

 ... أَنْتَ الَّذِی لَمْ یُعِنْکَ عَلَى خَلْقِکَ شَرِیکٌ، وَ لَمْ یُوَازِرْکَ فِی أَمْرِکَ وَزِیرٌ، وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ مُشَاهِدٌ وَ لَا نَظِیرٌ.

 

محمد بن سنان می‌گوید: در محضر امام جواد ع بودم و سخن از اختلاف شیعه شد. فرمودند:

محمد! همانا خداوند تبارک و تعالی همواره در وحدانیت خود تک و تنها بوده است، سپس محمد ص و علی ع و فاطمه را آفرید، پس هزار دهر درنگ کردند و سپس همه اشیاء را آفرید و آنان را بر آفرینش آنها شاهد گرفت و طاعت آنان را بر آنها جاری نمود و امورشان را به آنان واگذار فرمود؛ پس آنان آنچه بخواهند حلال کنند و آنچه بخواهند حرام کنند و البته هرگز جز آنچه خداوند تبارک و تعالی بخواهد نمی خواهند؛

سپس فرمود: محمد! این همان دینی است که کسی که از آن جلو بیفتد، از دین خارج است؛ و هر که از آن جا بماند دینش باطل گردیده، و کسی که بدان ملتزم شود [به حق] پیوسته است؛ آن را بگیر، محمد!

الکافی، ج‏1، ص441

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْفَضْلِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع فَأَجْرَیْتُ اخْتِلَافَ الشِّیعَةِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدَانِیَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ فَمَکَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ جَمِیعَ الْأَشْیَاءِ فَأَشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا وَ أَجْرَى طَاعَتَهُمْ عَلَیْهَا وَ فَوَّضَ أُمُورَهَا إِلَیْهِمْ فَهُمْ یُحِلُّونَ مَا یَشَاءُونَ وَ یُحَرِّمُونَ مَا یَشَاءُونَ وَ لَنْ یَشَاءُوا إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ الدِّیَانَةُ الَّتِی مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مُحِقَ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ خُذْهَا إِلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ.

توجه:

منظور از آفرینش حضرات محمد ع و علی ع و فاطمه س، قطعا وجود مادی آنان نیست، که واضح است این وجود بعد از خلقت آسمانها و زمین و ... بوده است؛ بلکه حقیقت نورانیه آنان است که مقدم بر هر چیزی است و در روایات متعددی از آن سخن گفته شده است. ضمنا خداوند شاهدی بر خود؛ و در عرض خود ندارد؛ و در آیه هم شهادت شیاطین بر آفرینش آسمانها و زمین را نفی کرد، نه هرگونه شهادتی را.

 

3) امیرالمومنین ع اندکی بعد از جنگ جمل، جریر را نزد معاویه فرستاد که از وی بیعت بگیرد. معاویه مدتی وی را معطل کرد نهایتا از جریر خواست که نامه‌ای به امیرالمومنین ع بنویسد که وی بیعت می‌کند مشروط بر اینکه حکومت مصر و شام در اختیار معاویه باشد و بعد از حضرت علی ع هم معاویه ملزم به بیعت با کسی نباشد. امیرالمومنین ع در پاسخ جریر نوشت:

اما بعد! معاویه نمی خواهد بیعت من بر گردنش باشد و می‌خواهد هر طور خودش دوست داشت و دلش خواست عمل کند و با این کارهایش می‌خواهد تو را معطل کند تا اهل شام را کاملا با خود موافق نماید؛ و همانا مغیره بن شعبه هم قبلا به من پیشنهاد داده بود که فعلا که من در مدینه هستم معاویه را بر حکومت شام باقی بگذارم و من نپذیرفتم و هیچگاه خدا نبیند مرا که گمراه‌کنندگان را به دست‌یاری برگیرم.

وقعة صفین، ص52؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏3، ص84

نَصْرٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنِ الْجُرْجَانِیِّ قَالَ: کَانَ مُعَاوِیَةُ أَتَى جَرِیراً فِی مَنْزِلِهِ فَقَالَ یَا جَرِیرُ إِنِّی قَدْ رَأَیْتُ رَأْیاً قَالَ هَاتِهِ قَالَ اکْتُبْ إِلَى صَاحِبِکَ یَجْعَلْ لِیَ الشَّامَ وَ مِصْرَ جِبَایَةً فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ لَمْ یَجْعَلْ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ بَیْعَةً فِی عُنُقِی وَ أُسَلِّمُ لَهُ هَذَا الْأَمْرَ وَ أَکْتُبُ إِلَیْهِ بِالْخِلَافَةِ فَقَالَ جَرِیرٌ اکْتُبْ بِمَا أَرَدْتَ وَ أَکْتُبُ مَعَکَ فَکَتَبَ مُعَاوِیَةُ بِذَلِکَ إِلَى عَلِیٍّ فَکَتَبَ عَلِیٌّ إِلَى جَرِیرٍ «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَرَادَ مُعَاوِیَةُ أَلَّا یَکُونَ لِی فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ وَ أَنْ یَخْتَارَ مِنْ أَمْرِهِ مَا أَحَبَّ وَ أَرَادَ أَنْ یَرْیِثَکَ حَتَّى یَذُوقَ أَهْلَ الشَّامِ وَ إِنَّ الْمُغِیرَةَ بْنَ شُعْبَةَ قَدْ کَانَ أَشَارَ عَلَیَّ أَنْ أَسْتَعْمِلَ مُعَاوِیَةَ عَلَى الشَّامِ وَ أَنَا بِالْمَدِینَةِ فَأَبَیْتُ ذَلِکَ عَلَیْهِ وَ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَرَانِی أَتَّخِذُ الْمُضِلِّینَ عَضُداً فَإِنْ بَایَعَکَ الرَّجُلُ وَ إِلَّا فَأَقْبِلْ». [8]

وحکایتی که حضرت بدان اشاره می‌کند چنین است که:

وقتی همگان با امیرالمومنین ع بیعت کردند، به ایشان خبر رسید که معاویه از اظهار بیعت خودداری کرده و گفته اگر علی حکومت من در شام و کارهایی را که عثمان به من واگذار کرده، تایید کند، با او بیعت خواهم کرد؛ و مغیره نزد امیرالمومنین ع آمد و گفت: یا امیرالمومنین! معاویه را می‌شناسی و کسی  که پیش از تو بود حکومت شام را به وی واگذار کرد؛ پس تو هم او را والی شام بکن تا کارهایت سر و سامان گیرد و سررشته امور را به دست گیری؛ آن موقع اگر به نظرت رسید که عزلش کنی، عزلش کن!

امیرالمومنین ع فرمود: آیا ضمانت می‌کنی که از زمانی که او را منصوب کردم تا وقتی که برکنارش کنم زنده بمانم؟

گفت: نه!

فرمود: خداوند هیچگاه مرا بازخواست نخواهد کرد به خاطر اینکه او را [حتی] بر دو نفر از مسلمانان در یک شب ظلمانی ولایت داده باشم! «و نه چنانم که گمراه‌کنندگان را به دست‌یاری گیرم» بلکه کسی را نزد او می‌فرستم و او را به حقی که در دستم است دعوت می‌کنم؛ اگر پذیرفت که همانند فردی از سملمانان خواهد بود، هرچه برای آنهاست برای او؛ و هرچه علیه آنهاست علیه او خواهد بود؛ و اگر هم سرپیچی خداوند بین من و او حاکم خواهد بود.»

الأمالی (للطوسی)، ص87؛ بشارة المصطفى لشیعة المرتضى (للطبری م553)، ص263؛ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج‏3، ص195[9]

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْکَاتِبُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْکَرِیمِ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ الْقَاسِمِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ ثَابِتٍ، عَنْ جَبَلَةَ بْنِ سُحَیْمٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: لَمَّا بُویِعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) بَلَغَهُ أَنَّ مُعَاوِیَةَ قَدْ تَوَقَّفَ عَنْ إِظْهَارِ الْبَیْعَةِ لَهُ، وَ قَالَ: إِنْ أَقَرَّنِی عَلَى الشَّامِ وَ أَعْمَالِی الَّتِی وَلَّانِیهَا عُثْمَانُ بَایَعْتُهُ، فَجَاءَ الْمُغِیرَةُ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فَقَالَ لَهُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، إِنَّ مُعَاوِیَةَ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ، وَ قَدْ وَلَّاهُ الشَّامَ مَنْ قَدْ کَانَ قَبْلَکَ، فَوَلِّهِ أَنْتَ کَیْمَا تَتَّسِقَ عُرَى الْأُمُورِ ثُمَّ اعْزِلْهُ إِنْ بَدَا لَکَ.

فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): أَ تَضْمَنُ لِی عُمُرِی یَا مُغِیرَةُ فِیمَا بَیْنَ تَوْلِیَتِهِ إِلَى خَلْعِهِ قَالَ: لَا. قَالَ: لَا یَسْأَلُنِی اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) عَنْ تَوْلِیَتِهِ عَلَى رَجُلَیْنِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ لَیْلَةً سَوْدَاءَ أَبَداً: «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» لَکِنْ أَبْعَثُ إِلَیْهِ وَ أَدْعُوهُ إِلَى مَا فِی یَدَیَّ مِنَ الْحَقِّ، فَإِنْ أَجَابَ فَرَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ لَهُ مَا لَهُمْ وَ عَلَیْهِ مَا عَلَیْهِمْ، وَ إِنْ أَبَى حَاکَمْتُهُ إِلَى اللَّهِ.[10]

 

4) روایت شده است که یکبار امیرالمومنین ع [ظاهرا در ابتدای خلافت عثمان] خطبه‌ای خواند و فرمود:

ای مردم ساکت شوید و به آنچه می گویم گوش دهید. همانا مردم با ابوبکر و عمر بیعت کردند در حالی که به خدا سوگند من به خاطر وصیت رسول الله ع از آن دو سزاوارتر بودم؛ سپس درنگی کرد و فرمود:

و شما امروز می‌خواهید با عثمان بیعت کنید. اگر چنین کردید - و باز اندکی درنگ کرد - به خدا سوگند در مورد جایگاه من بی‌اطلاع نبودید و نه کسانی که پش از شما بودند بی‌اطلاع بودند؛ و اگر چنین نبود، سخنانی می‌گفتم که نتوانید انکارش کنید.

زبیر گفت: مثلا چه می‌گویی؟

[سپس حضرت شروع کردند فضایل خود را یکی یکی نام بردند. تا اینکه زبیر بلند شد و گفت:]

همه آنچه گفتی درست است و هیچیک را انکار نمی‌کنیم؛ اما مردم با شیخین [ابوبکر و عمر] بیعت کرده‌اند و با اجماع امت مخالفت نکردند.

حضرت چون این را شنید [از منبر] پایین آمد و فرمود «و من نه چنانم که گمراه‌کنندگان را به دست‌یاری گیرم».

الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین ع (لابن شاذان القمی)، ص: 117-119

وَ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَنَّهُ خَطَبَ ذَاتَ یَوْمٍ، وَ قَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ: أَنْصِتُوا لِمَا أَقُولُ رَحِمَکُمُ اللَّهُ، إِنَّ النَّاسَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَوْلَى مِنْهُمَا بِوَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ، وَ سَکَتَ- وَ أَنْتُمُ الْیَوْمَ تُرِیدُونَ أَنْ تُبَایِعُوا عُثْمَانَ، فَإِنْ فَعَلْتُمْ- وَ سَکَتَ- وَ اللَّهِ مَا تَجْهَلُونَ مَحَلِّی، وَ لَا جَهِلَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ قُلْتُ مَا لَا تُطِیقُونَ دَفْعَهُ.

فَقَالَ الزُّبَیْرُ: مَا تَقُولُ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟

فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَنْشُدُکُمْ بِاللَّهِ: هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ وَحَّدَ اللَّهَ، وَ صَلَّى مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَبْلِی؟

...[11]

قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِکَ قَامَ الزُّبَیْرُ وَ قَالَ: صَحَّ مَقَالَتُکَ وَ لَا نُنْکِرُ مِنْهُ شَیْئاً وَ لَکِنَّ النَّاسَ بَایَعُوا الشَّیْخَیْنِ، وَ لَمْ یُخَالِفُوا الْإِجْمَاعَ، فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ، نَزَلَ وَ هُوَ یَقُولُ: «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدا»

 

5) محمد بن مروان می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم: فدایت شوم، [آیا درست است که] رسول الله ص گفته است: خدایا اسلام را [با اسلام آوردن یکی از دو نفر:] با ابوجهل بن هشام یا با عمر بن خطاب عزیز گردان؟

فرمود: محمد! به خدا سوگند که چنین گفته است.

محمد می‌گوید: این مطلب بر من سنگین‌تر بود از اینکه گردن زده شوم. اما ایشان اندکی بعد رو به من کرد و فرمود: محمد! آیا می‌دانی سپس خداوند چه نازل کرد؟

گفتم: فدایتان شوم؛ شما بهتر می‌دانید.

فرمود: همانا رسول الله ص در خانه أرقم بود که فرمود: خدایای اسلام را با ابوجهل بن هشام یا با عمر بن خطاب عزیز گردان؛ پس خداوند نازل کرد «آنان را نه بر آفرینش آسمان‌ها و زمین شاهد گرفتم، و نه بر آفرینش خودشان؛ و نه چنانم که گمراه‌کنندگان را به دست‌یاری گیرم.» (کهف/51) و منظور، این دو تن بودند.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص329

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ:

قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: أَعِزَّ الْإِسْلَامَ بِأَبِی جَهْلِ بْنِ هِشَامٍ أَوْ بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ؟

فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ! قَدْ وَ اللَّهِ قَالَ ذَلِکَ،

وَ کَانَ عَلَیَّ أَشَدَّ مِنْ ضَرْبِ الْعُنُقِ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ فَقَالَ: هَلْ تَدْرِی مَا أَنْزَلَ اللَّهُ یَا مُحَمَّدُ؟!.

قُلْتُ: أَنْتَ أَعْلَمُ جُعِلْتُ فِدَاکَ.

قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَانَ‏  فِی دَارِ الْأَرْقَمِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ أَعِزَّ الْإِسْلَامَ بِأَبِی جَهْلِ بْنِ هِشَامٍ أَوْ بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: «ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» یَعْنِیهِمَا.[12]

 

6) عبدالله بن منصور خدمت امام کاظم ع مشرف می‌شود و از ایشان می‌خواهد مقتل امام حسین ع را برایشان بازگو کنند. ایشان جریان عاشورا را از ابتدای مرگ معاویه تا آمدن اسرا به دربار ابن‌زیاد از پدرشان از جدشان روایت می‌کنند. در فرازی از این روایت آمده است:

سپس امام حسین ع به راه خود ادامه داد تا در منطقه قطقطانیه توقف کردند. ایشان به خیمه‌ای که آنجا زده شده بود نگاه کرد و فرمود: این خیمه از آن کیست؟

گفتند: عبیدالله بن حر جُعفی.

حضرت به سراغ او فرستاد و فرمود: ای مرد! تو فردی خطاکار و گناهکاری و اگر به درگاه او توبه نکنی خداوند عز و جل تو را به خاطر آنچه کرده‌ای مواخذه خواهد کرد. پس بیا [توبه کن و] مرا یاری کن تا جدّم در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی شفیع تو گردد.

گفت: یا ابن رسول الله! اگر یاری‌ات کنم اولین کسی خواهم بود که جلوی تو کُشته شوم [در برخی نقل‌ها چنین است: اگر می‌دانستم در کوفه یاوری داری، من اولین کسی می‌شدم که به یاریت قیام می‌کردم] ولیکن این اسبم است، به خدا سوگند سوارش نشدم و چیزی را تعقیب نکردم مگر اینکه به او رسیدم؛ و هیچکس مرا تعقیب نکرد مگر اینکه از دستش گریختم و نجات یافتم؛ پس این برای تو باشد و آن را بگیر.

امام حسین ع از او روی گردانید و فرمود: ما نه به خودت نیازی داریم و نه به اسبت! «و من نه چنانم که گمراه‌کنندگان را به ‌یاری گیرم» ولیکن تو هم از اینجا فرار کن که نه با ما باشی و نه علیه ما، چرا که هرکس صدای کمک‌خواهی ما اهل بیت ع را بشنود و اجابتمان نکند خداوند او را به صورت در آتش جهنم اندازد...

الأمالی( للصدوق)، ص154-155

حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْبَغْدَادِیُّ الْحَافِظُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ الْحَسَنُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ زِیَادٍ التُّسْتَرِیُّ مِنْ کِتَابِهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى بْنِ یُونُسَ بْنِ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیُّ قَاضِی بَلْخٍ قَالَ حَدَّثَتْنِی مُرَیْسَةُ بِنْتُ مُوسَى بْنِ یُونُسَ بْنِ أَبِی إِسْحَاقَ وَ کَانَتْ عَمَّتِی قَالَتْ حَدَّثَتْنِی صَفِیَّةُ بِنْتُ یُونُسَ بْنِ أَبِی إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِیَّةُ وَ کَانَتْ عَمَّتِی قَالَتْ حَدَّثَتْنِی بَهْجَةُ بِنْتُ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ التَّغْلِبِیُّ عَنْ خَالِهَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَنْصُورٍ وَ کَانَ رَضِیعاً لِبَعْضِ وُلْدِ زَیْدٍ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَقُلْتُ حَدِّثْنِی عَنْ مَقْتَلِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ قَال‏...

 ثُمَّ سَارَ الْحُسَیْنُ ع حَتَّى نَزَلَ الْقُطْقُطَانِیَّةَ فَنَظَرَ إِلَى فُسْطَاطٍ مَضْرُوبٍ فَقَالَ لِمَنْ هَذَا الْفُسْطَاطُ فَقِیلَ لِعُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُرِّ الْحَنَفِیِّ [الْجُعْفِیِ‏] فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ الْحُسَیْنُ ع فَقَالَ أَیُّهَا الرَّجُلُ إِنَّکَ مُذْنِبٌ‏ خَاطِئٌ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آخِذُکَ بِمَا أَنْتَ صَانِعٌ إِنْ لَمْ تَتُبْ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی سَاعَتِکَ هَذِهِ فَتَنْصُرَنِی وَ یَکُونَ جَدِّی شَفِیعَکَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَوْ نَصَرْتُکَ لَکُنْتُ أَوَّلَ مَقْتُولٍ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ لَکِنَّ هَذَا فَرَسِی خُذْهُ إِلَیْکَ فَوَ اللَّهِ مَا رَکِبْتُهُ قَطُّ وَ أَنَا أَرُومُ شَیْئاً إِلَّا بَلَغْتُهُ وَ لَا أَرَادَنِی أَحَدٌ إِلَّا نَجَوْتُ عَلَیْهِ فَدُونَکَ فَخُذْهُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ الْحُسَیْنُ ع بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ لَا حَاجَةَ لَنَا فِیکَ وَ لَا فِی فَرَسِکَ- وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً وَ لَکِنْ فِرَّ فَلَا لَنَا وَ لَا عَلَیْنَا فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِیَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ ثُمَّ لَمْ یُجِبْنَا کَبَّهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِی نَارِ جَهَنَّم‏ ...

تدبر

1) «ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»

در آیه قبل مواخذه کرد انسانهایی را که به جای ولایت خدا، به ولایت شیطان و ذریه او تن می‌دهند. الان تذکر می‌دهد که از دو جهت آنان هیچ ولایتی بر شما ندارند؛ و با توجه به این دو جهتی که در این آیه ذکر کرده، به نظر می‌رسد ولایت در آیه قبل را «ولایت در تدبیر» بدانیم مناسبت‌تر باشد. (جلسه قبل، تدبر3، بند ب)

یکی اینکه کسی که بخواهد بر دیگری ولایت در تدبیر داشته باشد باید احاطه علمی کامل بر او داشته باشد؛ یعنی از ابتدای آفرینش او همه ابعاد او را دیده باشد؛ و آنان نه شاهد آفرینش آسمان‌ها و زمین بوده‌اند، نه آفرینش خود؛ پس حتی در مورد خودشان هم ولایت در تدبیر نمی‌توانند داشته باشند چه رسد به تدبیر شما؛

دوم اینکه اقتضای تدبیر حکیمانه هر موجودی، آن است که به کمال حقیقی‌اش برسد؛ از این رو، امکان ندارد خداوند شیاطین را - که کارشان گمراه کردن و بازداشتن از حرکت به سوی کمال است - در تدبیر انسانها مشارکت دهد. (المیزان، ج13، ص236-237)

 

2) «ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

چرا فرمود : «ما أَشْهَدْتُهُمْ: آنها را شاهد نگرفتم» و نفرمود «ما شهدوا: آنان شاهد نبودند»؟

الف. تا نشان دهد که خداوند مهیمن و مسلط بر همه چیز است؛ و خود مشرکان هم خدا را به عنوان رب‌الارباب قبول داشتند، لیکن می‌پنداشتند خدا این امور را به شیاطین و ... واگذار کرده؛ و آیه می‌خواهد این را رد کند. (المیزان، ج13، ص237)

ب. شاید آیه می‌خواهد به طور ضمنی بفهماند اینکه آنان بالاستقلال بخواهند کاره‌ای در عالَم باشند، قطعا منتفی است؛ و با این تعبیر می‌خواهد نشان دهد حتی اینکه خداوند خودش چنین مشارکتی به آنان داده باشد نیز منتفی است.

ج. شاید می‌خواهد بفهماند اینکه این شیاطین شاهد بر آفرینش آسمانها و زمین نبودند، نه از این بابت است که چنین شاهد بودنی محال است، بلکه از این بابت است که منِ [خدا] چنین امکانی برای آنان قرار ندادم؛ یعنی اگر من می‌خواستم می‌توانستم آنها یا هرکس دیگری را شاهد بر آفرینش آسمانها و زمین قرار دهم. (حدیث2)

د. ...

 

3) «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»

تردیدی نیست که خداوند بی‌همتاست و نیاز به هیچ شریک و همکار و یاری ندارد؛ خواه آن یار، موجود خوبی باشد یا موجودی شرور و گمراه‌کننده دیگران. پس چرا در این آیه بر اینکه من از «گمراه‌کنندگان» یاری نمی‌گیرم، تاکید کرد؟

الف. ناظر است به مشرکانی که شیاطین را در امور عالَم موثر می‌دانستند (المیزان، ج13، ص237) به تعبیر دیگر، گویی می‌خواهد بگوید شما در قبال سایر مشرکانی که فرشتگان را شریک خدا قرار می دادند مشکلتان مضاعف است. درست است که خدا شریک ندارد اما اگر هم به فرض محال می‌خواست از کسی کمک بگیرد قطعا از گمراه‌کنندگان کمک نمی گرفت.

ب. [شاید می‌خواهد بفهماند] آنان که در راه و خط خدایند، نباید از منحرفان کمک بگیرند. (تفسیر نور، ج‏7، ص186)

نکته تخصصی اخلاق اجتماعی

این آیه در بسیاری از اوقات، به عنوان دلیل اقدام برخی از معصومین معرفی شده است (مثلا احادیث 3 و 4 و6)

این را می‌توان به عنوان یک ضابطه دینی، و مصداقی از قانون «هدف وسیله را توجیه نمی‌کند» دانست. یعنی کسی که می‌خواهد در مسیر خدا گم بردارد، می‌فهمد که مطلقا نمی‌توان و نباید روی کمک کسانی که ذات و حقیقتشان با بدی گره خورده (نه اینکه فقط خودشان گمراه باشند؛ بلکه گمراه‌کننده‌اند) حساب باز کرد؛ و هر گونه اعتماد به چنین کسانی، نهایتا منجر به ضرر خواهد شد.

شاید یک دلیل مهم این ضابطه، نکته‌ای است که در تدبر4 خواهد آمد؛ ان‌شاءالله.

ج. ...

 

4) «ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»

چرا نباید از »گمراه‌کننده»‌هیچ یاری‌ای گرفت؟

نکته تخصی انسان‌شناسی

مقدمه1: هر امری یک ظاهری دارد و یک باطنی؛ و یکی از اموری که در باطن عمل بسیار مهم است، ساختار وجودیِ فاعلِ آن عمل است.

مقدمه2. ما یک مسیر حقیقی در پیش داریم که به کمال نهایی خود برسیم. برای همین، کمک‌کردنی، واقعا کمک است که ما را در این مسیر جلو ببرد. کسی که به هر نحو کمکی به ما بکند که نتیجه‌اش عقب رفتن ما باشد حقیقتا به ما هیچ کمکی نکرده است.

مقدمه3. کسی که گمراهی‌ چنان در وجودش ریشه دوانده که از او یک «گمراه‌کننده» ساخته، مطلقا هیچ کار خوبی انجام نمی‌دهد، و حتی اگر کاری انجام دهد که ظاهر بیرونی‌اش خوب باشد، باطنش در راستای گمراه کردن است. به تعبیر دیگر، کسی که کفر و بدی در وجود او نهادینه شده، اعمال خوبش هم سرابی بیش نیست (نور/39) که در قیامت همچون غباری پراکنده خواهد شد. (فرقان/23)

نتیجه: هر کمکی که این فرد گمراه‌کننده انجام دهد واقعا کمترین اثر مثبتی در رشد حقیقی ما نمی‌تواند داشته باشد.

 

5) «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی‏ وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً؛ ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»

در جلسه قبل (تدبر5) این سوال مطرح شد که: با توجه به اینکه آیات قبل و بعد همگی درباره قیامت است، یکدفعه چرا این دو آیه بحث را به ابتدای خلقت برد؟ شاید توجه به کلمه «مضلین: گمراه‌کنندگان» ‌بتواند کلید پاسخ باشد:

الف. در مسیر حرکت و از ابتدای کار نباید روی «گمراه‌کنندگان» به هیچ عنوان حسابی باز کرد؛ که اگر از همین ابتدا کسی روی یاری اینها حساب کند بداند که آخرتش را به طور کامل بر باد داده است.

ب. شاید می‌خواهد نشان دهد که همه آنچه در آخر کار مواجه می‌شوید ریشه‌اش در همین ابتدای آفرینش است؛ و خداوند هیچگاه گمراه‌کننده‌ای را به یاری نگرفته است تا شما بخواهید خدا را در وضعیت نابسامان اخروی خود مقصر بدانید.

ج. ...

 

 


مطالب پاورقی در این صحه جا نشد. به سایت مراجعه کنید

http://yekaye.ir/al-kahf-18-51/