جمع بندی سوره احزاب
بسم الله الرحمن الرحیم
با توجه به طولانی بودن سوره احزاب، به نظر رسید مناسب است یک روز را برای جمعبندی آن اختصاص دهیم.
از این رو، امروز آیه مستقلی مطرح نخواهد شد.
حدیث
1) از رسول الله ص روایت شده است:
هرکس سوره احزاب را بخواند و به خانواده و زیردستانش آن را تعلیم دهد، امان از عذاب قبر به او داده میشود.
مجمع البیان، ج8، ص524
أبی بن کعب عن النبی ص قال:
من قرأ سورة الأحزاب و علمها أهله و ما ملکت یمینه أعطی الأمان من عذاب القبر.
2) از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که زیاد سوره احزاب را بخواند در روز قیامت در همسایگی حضرت محمد ص و همسران ایشان خواهد بود.
مجمع البیان، ج8، ص524
در «ثواب الاعمال» در ادامه این روایت آمده است:
سپس فرمودند: سوره احزاب سورهای است که افتضاحات مردان و زنان قریش و دیگران در آن آمده؛ و بویژه زنان قریش را در میان عرب رسوا کرده است...
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص110
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَلِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ کَانَ کَثِیرَ الْقِرَاءَةِ لِسُورَةِ الْأَحْزَابِ کَانَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی جِوَارِ مُحَمَّدٍ ص وَ أَزْوَاجِهِ ثُمَّ قَالَ سُورَةُ الْأَحْزَابِ فِیهَا فَضَائِحُ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ مِنْ قُرَیْشٍ وَ غَیْرِهِمْ یَا ابْنَ سِنَانٍ إِنَّ سُورَةَ الْأَحْزَابِ فَضَحَتْ نِسَاءَ قُرَیْشٍ مِنَ الْعَرَبِ ...
نکته علوم قرآنی: آیا قرآن کریم کم و زیاد شده است؟!
در ادامه روایت فوق در کتاب «ثواب الاعمال» شیخ صدوق[1] آمده است که سوره احزاب بیشتر از این بوده است که در دست شماست! و این مضمونی است که در روایات فراوانی در کتب اهل سنت (مثلا الدر المنثور، ج5، ص179-180) [2] نیز وارد شده است.
این گونه روایات در طول تاریخ معرکه آرای قرآنشناسان مسلمان بوده است.
بویژه اگر توجه کنیم که در همین آیات موجود هم که هر روزه تلاوت میکنیم، قرائات متعددی از همان صدر اسلام به صورت کاملا متواتر تا به امروز رسیده است، مساله پیچیدهتر میشود.
چه توجیهی از این پدیده باید کرد؟
1) جعلی دانستن اینها
سادهترین راه این است که اینها را دروغ و جعلی بشمریم و از کنار آنها بیاعتنا عبور کنیم. اما آیا صرفاً وقتی نتوانیم چیزی را توجیه کنیم و با نظام معرفتی خود هماهنگ سازیم باید آن را جعلی بدانیم؟!
2) تحریف قرآن!
هم در میان شیعه و هم در میان اهل سنت، معدود افرادی بودهاند که اینها را دال بر تحریف قرآن بعد از پیامبر ص قلمداد کردهاند؛ اما فضای مجموع آیاتی که همان افراد هم در قرآن بودنشان تردید ندارند (مثلا: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون، حجر/9؛ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمید، فصلت/41-42؛ أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفین، زخرف/5) و نیز روایات فراوانی که از پیامبر ص و اهل بیت ع رسیده (مانند روایاتی که ثواب ختم یک سوره یا ثواب ختم قرآن را برشمرده، و یا روایاتی که در مورد خواندن تک تک سورهها -از جمله همین سوره احزاب- در نمازهای مختلف وارد شده، و روایاتی که تاکید دارد که قرآن را به همین صورت که در دست مردم است بخوانید، بویژه در نماز - چرا که هر گونه کلام اضافی را موجب بطلان نماز دانستهاند- و ... ) بوضوح نشان میدهد که تحریفی (به معنای دستکاری در الفاظ قرآن کریم، که در متن خود قرآن کریم چیزی کم و زیاد شود) در کار نبوده است.
3) نسخ تلاوت
توجیهی که در تفاسیر اهل سنت بسیار رایج است (مثلا: احکام القرآن (جصاص)، ج1، ص74؛ أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج1، ص100؛ معالم التنزیل (بغوی)، ج1، ص154 و 592)، و برخی از بزرگان شیعه (مانند شیخ طوسی) هم آن را پذیرفتهاند (التبیان فى تفسیر القرآن، ج1، ص394) مساله «نسخالتلاوة» بوده که دو قسم دارد: «نسخ التلاوة و الحکم، نسخ التلاوة دون الحکم».
مساله «نسخ» یک واقعیت مسلمی است که قرآن کریم هم بر آن تاکید فرموده است (بقره/106). معنای اولی این کلمه که مورد اتفاق همه مفسران است «نسخ الحکم دون التلاوة» است؛ یعنی حکمی در قرآن بیاید و بعداً حکمش نسخ شود در حالی که آیهاش هنوز باقی است و تلاوت میشود، مانند آیه نجوی (مجادله/12) که پس از چند روز، با نزول آیه بعد، حکمش نسخ شد. مفسران مذکور، این معنا را بسط داده و گفتهاند ممکن است گاه تلاوت آیه هم نسخ شود، خواه حکمش باقی بماند (نسخ التلاوة دون الحکم)[3] یا حکمش هم نسخ شود و چیزی از آن نماند (نسخ التلاوة و الحکم).
4) وحی بیانی
توجیهی که در برخی از قدمای شیعه (مانند شیخ صدوق، که همین روایت فوق را ذکر کرده) رایج بوده که: اینها «وحی بیانی» بوده است، نه «وحی قرآنی»؛ یعنی وحی را بر دو قسم میدانستهاند: یکی «وحی قرآنی»، که متن قرآن کریم است؛ و دیگری «وحی بیانی» که شرح و تفسیر آیات است که آن هم از جانب خداوند و توسط فرشته وحی فروآمده اما جزء متن قرآن نیست (شبیه احادیث قدسی). (مثلا إعتقادات الإمامیة (للصدوق)، ص84-86)
5) اختلاف قرائات
توجیه آخر این است که اینها هم از همان مقوله «اختلاف قرائات» است؛ یعنی طبق توضیحی که قبلا داده شد، قرائتهای مختلف اولا همگی توسط جبرئیل امین نازل، و توسط خود حضرت محمد ص مستقلاً بر مردم قرائت میشده است؛ و ثانیا این اختلافات صرفاً در حد اختلاف در اعراب و نقطه نیست، بلکه در برخی قرائتها کلماتی هم بیشتر و کمتر بوده است. (در جلسه 342 http://yekaye.ir/al-balad-90-13/) و اکنون صرفاً تذکر میدهیم که این قرائتهای متعددی که خود پیامبر ص مستقلا هر بار انجام میداد ممکن است در حد چند آیه هم بوده باشد.
در واقع، اکثریت قریب به اتفاق مفسرانی که تعدد قرائات نازلشده بر پیامبر ص را اذعان دارند، براین باورند که آنچه در مصحف عثمانی جمع شده است، شامل تمام قرائات نمیشود؛ و بویژه در جمعآوری قرآن در زمان عثمان، بنا را بر این گذاشتند که بسیاری از این قرائات متعدد را حذف کنند تا مانع اختلاف در امت شوند! و تصمیم گرفتند یک قرائت را اصل قرار دهند و تنها قرائات متعددی را که در حد اعراب و نقطهگذاری و برخی از حروف است باقی بگذارند. در واقع خداوند با نزول قرائات متعدد، از طرفی کاری کرد که کسی خودش در قرآن کریم دست نبرد؛ و حداکثر اینکه برخی قرائات را مهجور گذاشتند؛ و از طرف دیگر برخی از این قرائات جسته و گریخته در روایات شیعه و سنی (به عنوان قرائات شاذه) باقی ماند و تمام آنها نزد اهل بیت ع محفوظ است و این همان قرآنی است که امیرالمومنین ع بعد از شهادت پیامبر اکرم ص جمعآوری کرد و از او قبول نکردند، و وقتی هم که امام زمان ع ظهور کند آنها را در اختیار همگان قرار میدهد.
تدبر سورهای (جمعبندی مضمون کل سوره)
سوره احزاب، از سورههای مدنی است[4] که خداوند متعال از ابتدا به پیامبرش [چه رسد به عموم مسلمانان] دستور داد از کافر و منافق اطاعت مکن و از وحی اطاعت کن و در این راه از چیزی نترس که اگر بر خدا توکل کنی خدا تو را کفایت میکند؛ زیرا که انسان دو دل در سینه ندارد که دو جهتگیری ناسازگار را در دل خود جای دهد؛
و به نظر میرسد تمام این سوره نشان دادن خطر رواج منطق کافر و منافق است که به طور مخفیانه در میان مومنان و جامعه دینی نفوذ میکند؛ و بخوبی نفوذ این منطق در عرصههای مختلف حیات انسان را، از خانواده و مسائل خانوادگی گرفته تا جنگها و عرصههای بشدت سیاسی، نشان میدهد؛ و نهایتا زندگی انسانی را عرصه امانتی میشمرد که در قبال آن، انسانها در سه دسته مومن و منافق و مشرک قرار خواهند گرفت.
1. بحث را با زیر سوال بردن اعتبار رسومی مانند پدرخواندگی و یا اینکه زن همچون مادر باشد، شروع کرد و تذکر داد که معیار اصلی همان روابط واقعی والدین و فرزندان است که مبتنی بر متن طبیعت است، نه آداب و رسوم بیپشتوانه؛ اما بلافاصله اعتبار جدیدی را مطرح کرد و آن نسبتی است که پیامبر ص با امت دارند، و به تبع آن، زنان ایشان به عنوان امالمؤمنین (مادر مومنان) پیدا میکنند؛ تا نشان دهد که تبعیت احکام دین از نظام تکوین، صرفا به ساحت غریزه (رابطه طبیعیِ والدین و فرزندان) منحصر نمیشود بلکه ساحت فطرت و روح انسان هم اقتضائاتی دارد (پدری معنوی) که اگر کسی درست نیندیشد شاید تفاوت بیاعتباری پسرخواندگی و در عین حال پیامبر را پدر همگان دانستن درنیابد.
2. سپس با اشاره مختصری به سلسله تاریخی پیامبران، اشاره کرد که خداوند از همگی انبیاء عهدی گرفته و هدف این بوده که در این فراز و نشیبها، راستگویان و کافران به نتیجه عمل خود برسند؛ ظاهراً این عهد و میثاق بر سر همان امانتی است که در پایان سوره دوباره به آن برمیگردد؛ و راستگویان در برابر کافران همان مومنان در برابر منافقان و مشرکاناند.
3. در ادامه به سراغ داستان جنگ احزاب میرود که نمونهای عینی است از وضعیت دشوار مسلمانان و تقابل دو منطق منافقان و مومنان:
سیر واقعه در سوره به این صورت است که ابتدا از هجوم همهجانبه دشمن یاد میکند و آنگاه به تشریح موضعگیری دو جبهه در درون جامعه دینی میپردازد: یکی جبهه منافقان و بیماردلان، که وعده خدا و رسول را فریب شمردند و منطقشان دو کلمه بود: «نمیتوانیم» و «خودمان مشکلات مهمتری داریم و چه معنا دارد که برای ارزشهای دینی این اندازه هزینه دهیم»؛ و دیگری جبهه مومنان واقعی، که همین سختیها بر ایمان و تسلیم آنها افزود؛ و نهایتا ثمره این جنگ در درون جامعه دینی این شد که از طرفی صداقتپیشگان نتیجه صدق خود را ببینند؛ و از طرف دیگر تکلیف منافقان معلوم شود: یا نفاق وجودیشان آنها را جهنمی کند ویا اینکه در این سختیها تکانی بخورند توفیق توبه پیدا کنند؛ و ثمرهاش در نسبت جامعه اسلامی با دشمنان بیرونیاش این است که بالاخره خداوند هوای مومنان را دارد: احزاب مشرک، در حالی که همچنان غیظ و غضبشان باقی بود، ناکام برگشتند؛ یهودیانی که پیمانشکنی کردند نیز مغلوب شده، زمین و اموالشان به غنیمت به مسلمانان رسید.
شاید بتوان گفت پیام اصلی این داستان این بود که بفهماند بقای جامعه اسلامی، در گروی وجود عدهای مومن واقعی و یکدل است که:
اولاً نظام محاسباتی و منطق زندگی خود را، نه بر اساس دنیامداری و تبعیت از منطق کافران و منافقان، بلکه بر اساس ایمان به وحی الهی تنظیم میکنند؛ و
ثانیاً با اتکاء به وعدههای الهی و نگاه به اسوهای همچون پیامبر ص، بیهراس از هر دشمنی به حرکت خود ادامه دهند؛
که در این صورت،
حتی اگر عدهای منافق در میان جامعه باشند که دائماَ ساز مخالف بزنند و کارشکنی کنند، باز خداوند نصرتش را، به طرز باورنکردنیای، شامل حال جامعه دینی خواهد کرد!
4. سپس دوباره به سراغ زنان پیامبر رفت؛ این بار همان کسانی که آنان را امالمومنین خوانده بود، بشدت مورد عتاب قرار داد تا همه دریابند که دنیادوستیِ منافق میتواند در خانه پیامبر ص هم نفوذ کند! و از پیامبر ص خواست تکلیفش را با آنان یکسره کند: اگر دنیا میخواهند پیامبر ص را رها کنند؛ و اگر پای پیامبر ص میایستند باید با سادهزیستی و سختیهای زندگی دینی کنار بیایند؛ و وقتی هم که آن زنان گزینه ماندن را انتخاب کردند، آنان را مدح نکرد بلکه ابتدا با غلظت و شدت تاکید کرد که اگر بمانید و گناه آشکاری کنید عذابتان دو برابر میشود، و در مقابل اعجاب کسانی که صرف نسبت با پیامبر ص را برای بهشتی شدن کافی میدانستند تاکید کرد که چنین عذابی برای خدا کاری ندارد (شبیه تهدیدی که در آیات قبل درباره منافقان جنگ احزاب کرد که: اینکه خداوند همه کارهای خوب شما را حبط کند، برای او آسان است) و البته تذکر داد که اگر تقواپیشه کنید نیز ثوابتان دو برابر است؛ و سپس شروع کرد به بیان اولیاتی در احکام شرعی برای زنان پیامبر ص؛ و این را از بحث حجاب آغاز کرد. در واقع بخوبی نشان داد که وقتی کسی مسئولیتی در جامعه دینی به عهده میگیرد چگونه اطرافیانش طمع میکنند و چگونه آن مسئول باید قاطعانه در برابر زیادهخواهیهای اطرافیان خود بایستد و چگونه باید منسوبان خود را بیش و پیش از همه در زمینه رعایت احکام دین کنترل کند؛ و در این میانه گریزی زد به جایگاه ویژه اهل بیت ع، که مبادا کسی این عتابها را متوجه آنان بداند، که آنان بسیار پاکتر از ایناند که مرتکب چنین اقداماتی شوند.
5. سپس یک تذکر جدی داد که در مسیر دینداری، بین زن و مرد تفاوتی نیست، بلکه اسلام، ایمان، قنوت (= خضوع +اطاعت)، صداقت، صبر، صدقه دادن، روزه، پاکدامنی، و ذکر کثیر در میان مردان و زنان یکسان موجب ارتقا میگردد؛ این تذکری است که در پایان سوره این گونه منعکس میشود که در جهتگیری نهایی انسانها (که ایمان و شرک و نفاق است) و سرنوشت نهاییشان (بهشتی یا جهنمی بودن)، زن و مرد بودن هیچ تفاوتی ندارد.
6. شاید بتوان گفت در مقابل منطق منافق، رکن اصلی منطق دینی، همان «ذکر کثیر» است یعنی جدی گرفتن حضور خدا و تعالیم وی در همه عرصههای زندگی؛ و ظاهراً از این رو بوده که در بین دو آیهای که بر «ذکر کثیر» تاکید کرد سراغ خصوصیترین عرصههای زندگی افراد (مثلا انتخاب همسر)رفت؛ و نشان داد که مومن واقعی کسی است که در هر عرصهای هم واقعا پیامبر ص را فرستاده از طرف خدا (و تمام سخن او را از جانب خدا) بشمرد؛ و هم او را آخرین پیامبر ص (یعنی تمام احکام او را تا ابد قابل اجرا و بدون نیاز به تغییر) بداند؛ و او را شاهد و حاضر ببیند؛ انذار و هشدار وی (تصویری که از وضع مطلوب و نامطلوب نهایی ارائه میدهد) جدی بگیرد؛ به دعوت و روشنگری وی اعتنا کند؛ و باز تاکید کرد که از منافق و کافر اطاعت نکنید، به مزاحمتهای آنان بها ندهید و تنها بر خدا توکل کنید.
7. و در این میان یک جمعبندی اولیه از وضعیت مومنان و ثمره کارشان ارائه داد: اینکه چگونه در دنیا مشمول رحمت ویژه (صلوات) خدا و فرشتگان میشوند و در آخرت چگونه در سلم و سلامت و و روابط سراسر مسالمتآمیز بسر خواهند برد و خداوند چه فضل کبیری برایشان مهیا فرموده است.
8. اما ظاهرا باور به اینکه مومن واقعی بودن، نیازمند جدی گرفتن تعالیم خداوند در تمام عرصههای زندگی است، هنوز برای مخاطب تثبیت نشده است؛ چرا که دوباره به سراغ یک سلسله مسائل ریزخانوادگی و ارتباطات بظاهر کماهمیتِ! اجتماعی رفت و درباره مزاحمتهای افراد برای پیامبر و برخوردهایی که با زنان پیامبر ص، و بلکه با عموم زنان دارند هشدار داد و از سوی دیگر بر حجاب زنان پیامبر ص و نوع مواجهه آنان با مردان تاکید کرد.
9. سپس به جمعبندی نهایی کار منافقان پرداخت: آنان به خاطر رنجاندن خدا و رسول، مستحق لعن و عذاب، و نیز به خاطر رنجاندن مومنان مرتکب گناهانی آشکار شدهاند؛ و پس از تذکری مجدد به زنان پیامبر ص و نیز سایر زنان درباره اینکه شما هم با حفظ حجاب، شأن و حریم خود را در برابر این نااهلان حفظ کنید، یکدفعه با عتاب شدیدی، بیماردلان و اراجیفبافان را هم در کنار منافقان نشاند و هشدار داد که اگر هریک از اینان از مشکلآفرینی برای مومنان و جامعه دینی دست برندارند، همه را ملعون، و مستحق تبعید و یا اعدام میداند؛ و عاقبتِ اینان که حقیقتا و در عمق وجودشان کافر هستند عذابی است که در آنجا حسرت میخورند که چرا از خدا و رسول پیروی نکردند و در مقابل، هرچه بزرگان و سرکردگانشان گفتند- شاید یعنی، هرچیزی را صرفا به خاطر اینکه آداب و رسوم جامعه بود- پذیرفتند.
10. در پایان خداوند از مومنان میخواهد که مواظب باشند کاری نکنند که موجبات رنجش پیامبر ص را فراهم آرند؛ و بدین منظور مهمترین دستورالعمل برای رهایی از نفاق مطرح شد: تقوا پیشه کردن و مواظبت جدی از زبان، که جز سخن استوار (صحیح و بجا) نگوید.
11. نهایتا خداوند داستان انسان را در چند جمله خلاصه کرد:
امانتی که فوق ظرفیت آسمانها و زمین بود به انسان داده شد، و در قبال این امانت، مهمترین دستهبندی وجودی، رقم خورد:
- در دنیا بر سه قسماند: منافق، مشرک، و مومن:
یا به دین الهی کاملا بیاعتنا، و در فضای شرکآلود ادامه حیات میدهند (مشرک)؛
یا به ساحت دین الهی وارد میشوند؛ که اینان،
یا دین را ساحت اصلی زندگی خود قرار میدهند (مومن)؛
یا عملا دین را فقط تا آنجا که باب میلشان باشد میپذیرند (منافق)
- ولی در آخرت دو دسته بیشتر در کار نخواهد بود:
آنان که امانت را ضایع کرده و هدر داده و شایسته جهنم و عذاب میشوند (منافق و مشرک)؛
و آنان که اگر قصور و تقصیری هم داشته باشند، چون اصل امانت را حفظ کردهاند خداوند آنان را توبه میدهد و مشمول غفران و رحمت خدا قرار میگیرند (مومن).
خلاصه کلام
می توان گفت سوره احزاب، بیش و پیش از هر چیزی میخواهد مومنان را متوجه خطر و دشواری ورود منطق منافق در زندگیهایشان کند؛ و بارها هشدار میدهد که فکر نکنید نفاق تنها در عرصه سیاسی رخ میدهد؛ بلکه در مسائل ساده خانوادگی و ارتباطات اجتماعی نیز میتوان ردپای ورود منطق نفاق، حتی در خانه پیامبر ص را هم دید؛ از طرفی این انتظار غلط را میزداید که جامعه دینی بیمشکل و بیفتنه پیش برود؛ و از طرف دیگر، نشان میدهد که علیرغم حضور و کارشکنیهای منافقان، اگر مومنان راستقامتی باشند که به هر قیمتی پای دین خود بایستند جامعه دینی همچنان به پیش خواهد رفت؛
و اگر به یاد داشته باشیم که سختیهای عالم قبر برای پاک شدن انسان مومن از آلودگیهایی است که در دنیا دامنگیرش شده، شاید بتوان گفت که به همین دلیل است که کسی بر خواندن این سوره (که علیالقاعده با جدی گرفتن مضامین آن همراه است) مداومت داشته باشد، و آن را به خانواده خود تعلیم دهد، از عذاب قبر ایمن میماند. (حدیث1)
[1] . در ادامه حدیث فوق در «ثواب الاعمال» آمده است: وَ کَانَتْ أَطْوَلَ مِنْ سُورَةِ الْبَقَرَةِ وَ لَکِنْ نَقَصُوهَا وَ حَرَّفُوهَا.
[2] . این مطلب که آیات این سوره بیشتر از این بوده، در روایات فراوانی از کتب اهل سنت (از ابی بن کعب و عمر بن خطاب و حذیفه و عایشه) هم آمده است که برخی از آنها را که سیوطی در الدر المنثور فى تفسیر المأثور (ج5، ص179-180) نقل کرده، اشاره میشود:
- و أخرج عبد الرزاق فی المصنف و الطیالسی و سعید ابن منصور و عبد الله بن أحمد فی زوائد المسند و ابن منیع و النسائی و ابن المنذر و ابن الأنباری فی المصاحف و الدارقطنی فی الافراد و الحاکم و صححه و ابن مردویه و الضیاء فی المختارة عن زر قال قال لی أبى بن کعب کیف تقرأ سورة الأحزاب أو کم تعدها قلت ثلاثا و سبعین آیة فقال أبى قد رأیتها و انها لتعادل سورة البقرة او أکثر من سورة البقرة و لقد قرأنا فیها الشیخ و الشیخة إذا زنیا فارجموهما البتة نکالا من الله و الله عزیز حکیم فرفع منها ما رفع
- و أخرج عبد الرزاق عن الثوری قال بلغنا ان ناسا من أصحاب النبی صلى الله علیه و سلم کانوا یقرؤن القرآن أصیبوا یوم مسیلمة فذهبت حروف من القرآن
- و أخرج ابن مردویه عن حذیفة قال قال لی عمر بن الخطاب کم تعدون سورة الأحزاب قلت ثنتین أو ثلاثا و سبعین قال ان کانت لتقارب سورة البقرة و ان کان فیها لآیة الرجم
- و أخرج البخاری فی تاریخه عن حذیفة قال قرأت سورة الأحزاب على النبی صلى الله علیه و سلم فنسیت منها سبعین آیة ما وجدتها
- و أخرج أبو عبید فی الفضائل و ابن الأنباری و ابن مردویه عن عائشة قالت کانت سورة الأحزاب تقرأ فی زمان النبی صلى الله علیه و سلم مائتی آیة فلما کتب عثمان المصاحف لم یقدر منها الا على ما هو ألآن
و در خصوص آیه رجم که عمر مدعی آن بود که در سوره احزاب آمده، در همینجا سیوطی روایات متعددی میآورد که این آیه وجود دارد و در مصحف نیامده است:
- و أخرج عبد الرزاق فی المصنف عن ابن عباس قال أمر عمر ابن الخطاب منادیا فنادى ان الصلاة جامعة ثم صعد المنبر فحمد الله و اثنى علیه ثم قال یا أیها الناس لا تجزعن من آیة الرجم فإنها آیة نزلت فی کتاب الله و قرأناها و لکنها ذهبت فی قرآن کثیر ذهب مع محمد و آیة ذلک ان النبی صلى الله علیه و سلم قد رجم و ان أبا بکر قد رجم و رجمت بعدهما و انه سیجیء قوم من هذه الامة یکذبون بالرجم
- و أخرج مالک و البخاری و مسلم و ابن الضریس عن ابن عباس ان عمر قام فحمد الله و اثنى علیه ثم قال اما بعد أیها الناس ان الله بعث محمدا بالحق و أنزل علیه الکتاب فکان فیما أنزل علیه آیة الرجم فقرأناها و وعیناها الشیخ و الشیخة إذا زنیا فارجموهما البتة و رجم رسول الله صلى الله علیه و سلم و رجمنا بعده فأخشى ان یطول بالناس زمان فیقول قائل لا نجد آیة الرجم فی کتاب الله فیضلوا بترک فریضة أنزلها الله
- و أخرج أحمد و النسائی عن عبد الرحمن بن عوف ان عمر بن الخطاب خطب الناس فسمعته یقول الا و ان ناسا یقولون ما بال الرجم و فی کتاب الله الجلد و قد رجم النبی صلى الله علیه و سلم و رجمنا بعده و لو لا ان یقول قائلون و یتکلم متکلمون ان عمر زاد فی کتاب الله ما لیس منه لأثبتها کما نزلت
- و أخرج النسائی و أبو یعلى عن کثیر بن الصلت قال کنا عند مروان و فینا زید بن ثابت فقال زید ما تقرأ الشیخ و الشیخة إذا زنیا فارجموهما البتة قال مروان الا کتبتها فی المصحف قال ذکرنا ذلک و فینا عمر بن الخطاب فقال اشفیکم من ذلک قلنا فکیف قال جاء رجل إلى النبی صلى الله علیه و سلم فقال یا رسول الله أنبئنی آیة الرجم قال لا أستطیع ألان
- و أخرج ابن سعد عن سعید بن المسیب ان عمر قال إیاکم أن تهلکوا عن آیة الرجم و ان یقول قائل لا نجد حدین فی کتاب الله فقد رجم رسول الله صلى الله علیه و سلم و رجمنا بعده فلولا ان یقول الناس أحدث عمر فی کتاب الله لکتبتها فی المصحف لقد قرأناها الشیخ و الشیخة إذا زنیا فارجموهما البتة قال سعید فما انسلخ ذو الحجة حتى طعن
- و أخرج ابن الضریس عن أبى امامة بن سهل بن حنیف ان خالته أخبرته قالت لقد أقرأنا رسول الله صلى الله علیه و سلم آیة الرجم الشیخ و الشیخة إذا زنیا فارجموهما البتة بما قضیا من اللذة
- و أخرج ابن الضریس عن عمر قال قلت لرسول الله صلى الله علیه و سلم لما نزلت آیة الرجم اکتمها یا رسول الله قال لا أستطیع ذلک
- و أخرج ابن الضریس عن زید بن أسلم ان عمر بن الخطاب خطب الناس فقال لا تشکوا فی الرجم فانه حق قد رجم رسول الله صلى الله علیه و سلم و رجم أبو بکر و رجمت و لقد هممت ان أکتب فی المصحف فسال أبى بن کعب عن آیة الرجم فقال أبى الست أتیتنی و انا أستقرئها رسول الله صلى الله علیه و سلم فدفعت فی صدری و قلت أ تستقرئه آیة الرجم وهم یتسافدون تسافد الحمر.
[3] . مانند آنچه درباره آیه رجم میگویند و در پاورقی قبلی اشاره شد.
[4] . أخرج ابن الضریس و النحاس و ابن مردویه و البیهقی فی الدلائل من طرق عن ابن عباس قال نزلت سورة الأحزاب بالمدینة و أخرج ابن مردویه عن ابن الزبیر مثله (الدر المنثور، ج5، ص179)