558) سوره احزاب (33) آیه 70 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا
بسم الله الرحمن الرحیم
558) سوره احزاب (33) آیه 70
یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً
ترجمه
ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوای الهی پیشه کنید و استوار سخن بگویید؛
تسلیت شهادت امام سجاد ع
شهادت مظلومانه امام سجاد، زینالعابدین، مظلومترین امامی که کار تربیت جامعه اسلامی را دوباره از نقطه صفر آغاز کرد، تسلیت باد.
حدیث
1) امام صادق ع به عبّاد بن کثیر [صوفیای که گاه زهد توهمی خود را به رخ امام میکشید و مثلا بر امام ع خرده میگرفت که چرا لباس پشمین نمیپوشید و ...] فرمود:
وای بر تو ای عبّاد! آیا مغرور شدهای که جلوی شکم و شهوتت را نگه داشتهای؟! همانا خداوند عز و جل میفرماید «ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوای الهی پیشه کنید و استوار سخن بگویید؛ [تا] برایتان اعمالتان را اصلاح کند ...» (احزاب/70) بدان که خداوند از تو چیزی را قبول نمیکند مگر اینکه سخن عادلانه بگویی.
الکافی، ج8، ص107
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِعَبَّادِ بْنِ کَثِیرٍ الْبَصْرِیِّ الصُّوفِیِّ:
وَیْحَکَ یَا عَبَّادُ غَرَّکَ أَنْ عَفَّ بَطْنُکَ وَ فَرْجُکَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ» اعْلَمْ أَنَّهُ لَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنْکَ شَیْئاً حَتَّى تَقُولَ قَوْلًا عَدْلًا.
2) از امام صادق ع حدیثی طولانی روایت شده که تمام اعضا و جوارح آدمی در قبال «ایمانورزی» وظیفهای خاص خود دارند و ایشان یکیک این وظایف را شرح میدهند. وظیفه گوش قبلا در جلسه 140 حدیث4 گذشت http://yekaye.ir/az-zumar-039-18/
درباره وظیفه زبان میفرمایند:
و بر زبان واجب فرمود مهار زدن [یا: از روی تعقل سخن گفتن] و بیان آنچه که دل بدان معتقد شده است تا [با زبانش] بدان اقرار کند که خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «بگویید به خدا ایمان آوردیم و نیز بدانچه بر ما نازل کرد و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل فرمود و بدانچه به موسی و عیسی داده شد و نیز بدانچه به پیامبران از جانب پروردگارشان داده شد، بین هیچیک از آنها تفاوتی نمیگذاریم و ما تنها تسلیم اوییم» (بقره/136) و فرمود: «به مردم سخن نیکو بگویید» (بقره/83) و فرمود «و استوار سخن بگویید» (احزاب/70) و فرمود: «بگو حق، از پروردگارت است» (کهف/29) و مانند اینها که خداوند به گفتن آن دستور فرمود؛ پس این است آنچه که خداوند بر زبان واجب فرمود؛ و این، عملِ آن است.
دعائم الإسلام، ج1، ص4-6
وَ قَدْ رُوِّینَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص ... قَالَ:
أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَرَضَ الْإِیمَانَ عَلَى جَوَارِحِ ابْنِ آدَمَ وَ قَسَّمَهُ عَلَیْهَا وَ فَرَّقَهُ فِیهَا فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَةٌ إِلَّا وَ قَدْ وُکِلَتْ مِنَ الْإِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِلَتْ بِهِ أُخْتُهَا ...
وَ فَرَضَ عَلَى اللِّسَانِ الْعَقْلَ وَ التَّعْبِیرَ عَنِ الْقَلْبِ مَا عَقَدَ عَلَیْهِ فَأَقَرَّ بِهِ فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى وَ عِیسى وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» وَ قَالَ «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» وَ قَالَ «وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً» وَ قَالَ «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ» وَ أَشْبَاهَ ذَلِکَ مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْقَوْلِ بِهِ فَهَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى اللِّسَانِ وَ هُوَ عَمَلُه.[1]
3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
سپس شما را برحذر میدارم از شکستن اخلاق [= بیاخلاقی کردن] و وزیر و رو کردنش [= ناسازگاری ظاهر و باطن]. و زبان را [با دل] یکى گردانید. و هرکس باید زبان خود را نگاه دارد، که این زبان، به صاحبش قصد سرکشى دارد. به خدا، ندیدم بندهاى را که باتقوا باشد و تقوایش وى را سود دهد، مگر آن گاه که زبان خویش نگه دارد.
و همانا زبان مومن، در پسِ دل اوست؛ و دل منافق، از پسِ زبان اوست؛
چرا که مومن چون خواهد سخنى بر زبان آرد، در درون خویش درباره آن نیک تدبر کند، پس اگر خوب بود، آشکارش کند؛ و اگر بد بود، پنهانش دارد، و منافق مىگوید آنچه بر زبانش آید، در حالی که نمىداند چه به سود اوست و چه به زیان او؛ و رسول خدا (ص) فرمود: ایمان بندهاى راست و استوار نگردد مگر آنکه دل او استوار شود؛ و دل او راست و استوار نشود مگر آنکه زبان او استوار گردد. پس هر یک از شما که تواند خدا را دیدار کند در حالی که دست به خون و مال مسلمانان نیالوده، و زبان به ریختن آبروىشان نگشوده، حتماً چنین کند.
نهجالبلاغه، خطبه176
ثُمَّ إِیَّاکُمْ وَ تَهْزِیعَ الْأَخْلَاقِ وَ تَصْرِیفَهَا وَ اجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً وَ لْیَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً یَتَّقِی تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [یَخْتَزِنَ] یَخْزُنَ لِسَانَهُ وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَکَلَّمَ بِکَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِی نَفْسِهِ فَإِنْ کَانَ خَیْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ کَانَ شَرّاً وَارَاهُ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ یَتَکَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لَا یَدْرِی مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَیْهِ وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لَا یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یَسْتَقِیمَ لِسَانُهُ فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمْ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ نَقِیُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِینَ وَ أَمْوَالِهِمْ سَلِیمُ اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ فَلْیَفْعَلْ.
4) از امام صادق ع روایت شده است:
هنگامی که از سر بیتوجهی کلام احمقانهای [ناروایی] از دهان یک از شما بیرون پرید که از آن بر [آبروی] خویش میترسد، کلام [حکیمانهای] در پی آن آوَرَد تا اعجاب برانگیزاند و به خاطرها سپرده شود و آن [کلام نخست] به فراموش گردد.
علل الشرائع، ج2، ص465
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاشَانِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْمُعَلَّى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْخَطَّابِ بْنِ الْفَرَّاءِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِذَا أَفْلَتَتْ مِنْ أَحَدِکُمْ کَلِمَةٌ حَمْقَاءُ [جَفَاءٍ] یَخَافُ مِنْهَا عَلَى نَفْسِهِ فَلْیُتْبِعْهَا بِکَلِمَةٍ تُعْجَبُ مِنْهَا تُحْفَظُ وَ تُنْسَى تِلْکَ.
5) روایت شده است که رسول الله ص هیچگاه بر منبر ننشست مگر اینکه این آیه را تلاوت فرمود که «ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوای الهی پیشه کنید و استوار سخن بگویید.»
الدر المنثور، ج5، ص224؛ المیزان، ج16، ص353
و أخرج ابن المنذر و ابن مردویه عن سهل ابن سعد الساعدی رضى الله عنه قال ما جلس رسول الله صلى الله علیه و سلم على هذا المنبر قط الا تلا هذه الآیة «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِید»
تدبر
1) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»
در آیه قبل مومنان را برحذر داشت که پیامبر ص را اذیت کنند. اینجا از آنها میخواهد تقواپیشه کنند و استوار سخن بگویند. به نظر میرسد این مطلب ریشه آن اقدام را بیان میکند. یعنی اگر میبینید که گاهی کسانی با اینکه خود را مومن میدانند اما کاری انجام میدهند که موجبات آزار و اذیت پیامبرشان را فراهم میسازند ریشهاش در این است که تقوا را جدی نگرفته و هنگام سخن گفتن، مراقبتهای لازم را ندارند.
2) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»
کسی ایمانش جدی باشد اهل تقوا خواهد بود، پس هر سخنی نمیگوید و ابتدا میاندیشد و جوانب امور را بررسی میکند و آنگاه سخن محکم و استوار میگوید. آن منافق است که ابتدا سخن میگوید بعد میاندیشد و چون نمیخواهد از گفته خود کوتاه بیاید به انواع توجیهات متوسل میگردد. (حدیث3)
3) «قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»
منظور از «قول سدید» چیست؟
الف. سخن صواب، و بری از فساد، و خالی از هرگونه شائبه کذب و لغو، که با ظاهر و باطن انسان هماهنگ باشد (مجمعالبیان، ج8، ص585)
ب. سخنی که مطابق با واقع باشد؛ لغو و بیفایده نباشد، اگر هم فایده دارد، فایده نامشروع و فسادانگیز (ماننند تهمت و ...) نداشته باشد. (المیزان، ج16، ص347)
ج. ناظر به آیه قبل است، یعنی سخن صواب بگویید و چیزی که شایسته پیامبر نیست به ایشان نسبت ندهید. (مقاتل، به نقل مجمعالبیان، ج8، ص585)
د. ...
4) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»
از مومنان خواسته شده که هنگام سخن گفتن «قول سدید» بگویند. قول سدید، حتما عناصری بیش از «راست گفتن» دارد. یک سخن به شرطی قابل گفتن است که علاوه بر راست بودن، در راستای رشد و صلاح انسانها هم باشد؛ و به تعبیر دیگر، در هنگام سخن گفتن، علاوه بر توجه به راست بودن آن، باید به تاثیرات آن سخن در زندگی انسانها هم توجه کرد.
تاملی در جامعه خود
آیا این شعار برخی روزنامهها که «دانستن حق مردم است» واقعا شعار صحیحی است؟
5) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا ... قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»
در آیه 60 همین سوره، در کنار منافقان، از کسانی سخن گفت که «اراجیف میبافند» و شایعهپراکنی میکنند (درباره آسیب شدیدی که اینان در جامعه ایجاد میکنند در جلسه 548، تدبر2 توضیحاتی گذشت).
در اینجا به مومنان دستور میدهد که سخن محکم و استوار بگویند یعنی اولا جز راست نگویند و ثانیا هر راستی را هم نگویند و به آثار سخن توجه کنند.
تاملی در نسبت حقیقت و مصلحت
دکتر شریعتی در آثار خود با بیاناتی ادیبانه بارها از دشمنی مصلحت و حقیقت، و ذبح ظالمانه حقیقت در پای مصلحت، سخن گفته و اصرار دارد که «نباید هیچگاه حقیقت را فدای مصلحت کرد».[2]
آن سخنان اگرچه بسیار ادیبانه و زیبا بیان شدهاند اما خود عاری از حقیقتاند! آنچه دشمن حقیقت بوده است، منفعتطلبی بوده، نه مصلحتجویی؛ و البته باید اذعان کرد که بسیاری از اوقات منفعتطلبان، زیر عنوان مصلحتاندیشی، بار خود را بستهاند؛ اما سوء استفاده از یک واژه نباید دلیل شود که ما «حقیقت» را نادیده بگیریم!
قرآن کریم از ما میخواهد «قول سدید» بگوییم، یعنی فقط به راست و دروغ بودن (مطابق با حقیقت بودن یا نبودنِ) سخن توجه نکنیم بلکه صلاح و مصلحتهای واقعی جامعه و تاثیر آن سخن در مخاطب را هم جدی بگیریم. مثلا گاه مصلحت یک مادری که بیماری قلبی دارد این است که خبر قتل وحشتناک تنها فرزندش را از او مخفی کرد.
اساساً مگر نه این است که امیرالمومنین ع آن مهمترین منادی حقیقت و عدالت، 25 سال به خاطر مصلحت اسلام، از اصرار بر مهمترین حقیقتی که پیامبر ص بارها بر آن تاکید کرده بود، خودداری کرد؟
آیا واقعا بدون در نظر گرفتن مصلحتهای واقعی، میتوان هر حقیقتی را در هر زمان و مکانی جار زد؟!
این مورد را در کانال نگذاشتم:
حکایت
وَ مِمَّا رَوَاهُ الْحَکَمُ بْنُ مَرْوَانَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ نَزَلَتْ قَضِیَّةٌ فِی زَمَانِ خِلَافَتِهِ فَقَامَ لَهَا وَ قَعَدَ وَ ارْتَجَّ وَ نَظَرَ مَنْ حَوْلَهُ فَقَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ مَا ذَا تَقُولُونَ فِی هَذَا الْأَمْرِ فَقَالُوا أَنْتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الْأَمْرُ بِیَدِکَ فَغَضِبَ مِنْ ذَلِکَ وَ قَالَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ لَتَعْلَمُنَّ مَنْ صَاحِبُهَا وَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ بِهَا فَقَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَأَنَّکَ أَرَدْتَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ قَالَ أَنَّى نَعْدِلُ عَنْهُ وَ هَلْ لَقِحَتْ حُرَّةٌ بِمِثْلِهِ قَالُوا أَ نَأْتِیکَ بِهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ هَیْهَاتَ هُنَاکَ شِمْخٌ مِنْ هَاشِمٍ وَ نَسَبٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَا یَأْتِی فَقُومُوا بِنَا إِلَیْهِ قَالَ فَقَامَ عُمَرُ وَ مَنْ مَعَهُ وَ هُوَ یَقُولُ أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى وَ دُمُوعُهُ تَهْمِلُ عَلَى خَدَّیْهِ قَالَ فَأَجْهَشَ الْقَوْمُ لِبُکَائِهِ ثُمَّ سَکَتَ فَسَکَتُوا وَ سَأَلَهُ عُمَرُ عَنْ مَسْأَلَتِهِ فَأَصْدَرَ جَوَابَهَا فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ یَا أَبَا الْحَسَنِ لَقَدْ أَرَادَکَ اللَّهُ لِلْحَقِّ وَ لَکِنْ أَبَى قَوْمُکَ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع یَا أَبَا حَفْصٍ عَلَیْکَ مِنْ هُنَا وَ مِنْ هُنَا إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کانَ مِیقاتاً قَالَ فَضَرَبَ عُمَرُ بِإِحْدَى یَدَیْهِ عَلَى الْأُخْرَى وَ خَرَجَ مُسْوَدَّ اللَّوْنِ کَأَنَّمَا یَنْظُرُ فِی سَوَادٍ.
و هذا الحدیث من کتاب أعلام النبوة فی القائمة الأولى و فی وقف الأخلاطیة.
الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص136؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج12، ص79[3]؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف (سید بن طاووس)، ج2، ص424[4]؛ عین العبرة فی غبن العترة، ص15؛ عدة الداعی (ابن فهد حلی)، ص111؛ إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج2، ص219
[1] . این حدیث به همراه احادیث دیگری درباره زبان در پاورقیهای 4 و 5 جلسه 338 گذشت http://yekaye.ir/al-balad-90-9/
[2] . مثلا در «مسئولیتهای شیعه بودن» میگوید:
«همیشه مصلحت، روپوش دروغین زیبایی بوده است، تا دشمنان "حقیقت"، حقیقت را در درونش مدفون کنند. همیشه "مصلحت" تیغ شرعی بوده است تا حقیقت را رو به قبله ذبح کنند ... آری، حقیقت نیست، اما مصلحت است؛ حقیقت است، اما مصلحت نیست: این است شعار "تشیع مصلحت". "تشیع مصلحت"، نابود کننده "تشیع حقیقت" است، همچنان که در تاریخ اسلام، "اسلام حقیقت"، قربانی "اسلام مصلحت" شد، ... من که تمام عمر شاهد قربانی شدن و پایمال شدن حقیقتها، به وسیله انسانهای مصلحت پرست بودهام، در مورد "مصلحت" عقده پیدا کردهام و اعتقاد یافتهام که: "هیچ چیز غیر از خود حقیقت، مصلحت نیست".»
[3] . و حدثنی الحسین بن محمد السینی قال قرأت على ظهر کتاب ...
[4] . و من طریف ما رووه فی المعنى الموصوف ما هو موجود فی خزانة الکتب بالرباط المعروف بتربة الاختلاطیة بالجانب الغربی من بغداد فی ورقة من رق ملصقة بآخره کتاب أعلام الرسول تألیف المأمون من خلفاء بنی العباس و تاریخ الکتاب المذکور شوال سنة إحدى و خمسین و مائتین ما نسخته عن الحکم بن مروان عن جبیر بن حبیب قال