433) سوره احزاب (33) آیه 14 وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَق
بسم الله الرحمن الرحیم
433) سوره احزاب (33) آیه 14
وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسیراً
7 رمضان 1438
ترجمه
و اگر [احزاب] از اطرافش [اطراف مدینه یا اطراف خانههایشان] بر آنها وارد میشدند و سپس [از آنها] فتنهای طلب میکردند [آنان را به ارتداد میخواندند]، حتماً بدان روی میآوردند و برایش جز اندکی درنگ نمیکردند.
نکات ترجمه ای و نحوی
«أَقْطارِ»
جمع «قُطر» ( معنای جانب و ناحیه وسمت) است که به معنای جوانب و نواحی میباشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص677؛ معجم المقاییس اللغة، ج5، ص106)
این ماده در معانی گوناگونی به کار رفته است که از این معانی سه موردش در قرآن کریم (جمعا 5 مورد) به کار رفته است:
یکی همین «قُطر» است که فقط به صورت جمع آمده و غیر از اینجا در آیه «أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (رحمن/33) هم آمده؛
مورد دیگر « قِطْر: مس» است که در دو جای قرآن به کار رفته است (عَیْنَ الْقِطْرِ، سبأ/12؛ أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً، کهف/96)؛
و مورد سوم «قطران» (سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ، ابراهیم/50) است که «قَطِران» را به معنای قیر مذاب دانسته اند و در قرائتی به صورت «مِن قِطْرٍ آنٍ» قرائت شده که به معنای «مس مذاب» میباشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص677)
«الْفِتْنَة»
از ماده «فتن» است که درباره این ماده و کلمه «فتنه» در جلسه77 http://yekaye.ir/al-hadeed-057-14/ و جلسه247 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-27/ توضیحاتی گذشت.
لَآتَوْها = لام جواب شرط + اتَوا (فعل ماضی صیغه جمع مذکر غایب) + ضمیر «ها» (مفعول)
این عبارت دو گونه قرائت شده است. یکی با مد (آ) یعنی به صورت «لَآتَوْها» که در اغلب قرائات سبعه به همین صورت قرائت شده و در این صورت «أتی» در باب افعال رفته و به معنای «میدادند، میآوردند» میباشد (یعنی آنچه از آنها درخواست میشد را به درخواست کنندگان میدادند)؛ ولی در قرائت دیگری (نافع (مدینه) و ابنکثیر (مکه) و روایت خلف از ابن ذکوان از ابنعامر (شام) و ابوجعفر (از شواذ)] به صورت «لأتوها» یعنی با همزه (أ) قرائت شده که به حالت ثلاثی مجرد است و به معنای «میآمدند» است (یعنی در آنجا که [و برای عمل به] آنها میخواستند حاضر میشدند] (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص419؛ البحر المحیط فى التفسیر، ج8، ص460)
«تَلَبَّثُوا»
ماده «لبث» به معنای مکث و درنگ کردن است و وقتی به صورت «لَبِثَ بالمکان» میآید به معنای اقامت کردن و در جای خاصی ماندن است (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص228؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص733)
این ماده 31 بار در قرآن کریم آمده که تنها یکبار آن به صورت اسم فاعل (لابث: درنگ کننده) است (لابِثینَ فیها أَحْقاباً، نبأ/23) و همه موارد دیگر به صورت فعل است که تمامی این افعال هم به صورت ثلاثی مجرد (لَبِثَ، یَلبَثُ) است غیر از آیه حاضر که به باب تفعّل رفته است.
«وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسیراً» «یسیر» به معنای «اندک» است و به لحاظ نحوی آن را صفت برای یک کلمه محذوف میدانند که آن محذوف، یا ظرف زمان میباشد (زماناً یسیراً: درنگ نکردند مگر زمانی اندک) و یا مفعول مطلق (تلبّثاً یسیراً درنگ نکردند جز در حد درنگی اندک) (إعراب القرآن و بیانه، ج7، ص615)
حدیث
1) از امیرالمومنین ع درباره متشابهاتی که در تفسیر فتنه هست سوال شد. [ظاهرا یعنی کلمه فتنه در معانی مختلف آمده و آیات مربوطه را متشابه کرده] . فرمودند:
یکی، فتنه [به معنای] امتحان و آزمایش است همان که خداوند متعال میفرماید: «الف لام میم، آیا مردم چنین حساب کردند که بگویند ایمان آوردیم [به حال خود] رها میشوند و دچار فتنه نمیگردند» (عنکبوت/1-2) و به حضرت موسی ع فرمود: «تو را در فتنه انداختیم، چه فتنههایی» (طه/40)
مورد دیگر، فتنه [به معنای] کفر است، همان که خداوند متعال میفرماید: «از پیش درصدد فتنه بودند و امور را برایت زیر و رو میکردند تا اینکه حق آمد و امر خدا آشکار [یا: چیره] گشت.» (توبه/48) و نیز آنچه در مورد آن دسته از منافقان که در غزوه تبوک اجازه گرفتند که برجای بمانند [در جهاد همراهی نکنند] و خداوند متعال در موردشان فرمود: «و از آنها کسی هست که میگوید به من اجازه [مرخصی] بده و مرا در فتنه نینداز، بدانید که در فتنه سقوط کردهاند» (توبه/49) یعنی به من اجازه بده و مرا به کافر نکن؛ و خداوند عز و جل فرمود که «بدانید که در فتنه سقوط کردند و همان جهنم محیط بر کافران است» (توبه/49)
مورد دیگر، فتنه [به معنای] عذاب و شکنجه است؛ همان که خداوند متعال میفرماید: «روزی که آنها را روی آتش، به فتنه میاندازند» (ذاریات/13) یعنی عذاب و شکنجه میدهند، «بچشید فتنهتان را؛ این است آنچه که بدان شتاب میورزیدید» (ذاریات/14) یعنی بچشید عذابتان را؛ و نیز «همانا کسانی که مردان و زنان مومن را به فتنه انداختند و سپس توبه هم نکردند...» (بروج/10) یعنی مومنان را عذاب میکردند.
مورد دیگر، فتنه [به معنای] محبت [افراطی] به مال و فرزند است مانند آنکه خداوند متعال میفرماید: «همانا اموال و فرزندانتان فتنه است.» (تغابن/15)
مورد دیگر، فتنه [به معنای] مرض است؛ همان که خداوند متعال میفرماید: «آیا نمیبینند که آنان هر سال یکبار یا دوبار به فتنه میافتند سپس توبه نمیکنند و متذکر نمیشوند» (توبه/126)یعنی مریض میشوند و به قتل میرسند.
بحار الأنوار، ج5، ص174-175
رَوَى النُّعْمَانِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ فِیمَا رَوَاهُ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّهُمْ سَأَلُوهُ عَنِ الْمُتَشَابِهِ فِی تَفْسِیرِ الْفِتْنَةِ فَقَالَ ع:
مِنْهُ فِتْنَةُ الِاخْتِبَارِ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ» وَ قَوْلُهُ لِمُوسَى «وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً»؛
وَ مِنْهُ فِتْنَةُ الْکُفْرِ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ» وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ فِی الَّذِینَ اسْتَأْذَنُوا رَسُولَ اللَّهِ ص فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْهُ مِنَ الْمُنَافِقِینَ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِیهِمْ «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» یَعْنِی ائْذَنْ لِی وَ لَا تُکْفِرْنِی فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ»؛
وَ مِنْهُ فِتْنَةُ الْعَذَابِ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى «یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ» أَیْ یُعَذَّبُونَ «ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ» أَیْ ذُوقُوا عَذَابَکُمْ وَ مِنْهُ قَوْلُهُ تَعَالَى «إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا» أَیْ عَذَّبُوا الْمُؤْمِنِینَ؛
وَ مِنْهُ فِتْنَةُ الْمَحَبَّةِ لِلْمَالِ وَ الْوَلَدِ کَقَوْلِهِ تَعَالَى «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ»؛
وَ مِنْهُ فِتْنَةُ الْمَرَضِ وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ «أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ» أَیْ یَمْرَضُونَ وَ یُقْتَلُونَ.[1]
سخن امام حسین ع (وقتی سختیها زیاد شود دینداران واقعی کم میشوند) (که در جلسه160، حدیث3 http://yekaye.ir/al-araf-007-51/ گذشت) و نیز کلام امیرالمومنین ع که درباره اینکه وقتی خداوند پیامبری میفرستد سختیهایی میفرستد تا کسانی که اهل نیستند کنار بکشند (جلسه400، حدیث3 http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-3/ ) و گلایههایی که از فرار و کمکاری مردم زمان خود برای جنگ با دشمن میکردند (جلسه407، حدیث2 http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-10/ ) نیز به نوعی به این واقعه شبیه است که چون قبلا ارائه شد، تکرار نمیشود و از طریق لینکهای ارائه شده میتوانید آنها را مطالعه کنید.
تدبر
1) «وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسیراً»
در این آیه روحیه و حال روز منافقان و بیماردلان جامعه دینی را توضیح میدهد. (همانها که میگفتند خدا و رسول ما را با وعدههای خود فریب دادند و برخی شعار «نمیتوانیم» سر میدادند و برخی شعار «خودمان مهمتریم»؛ جلسه قبل، تدبر1)
آنها بقدری ایمانشان غیر اصیل است که اگر دشمن در شهر و خانه آنها وارد شود و از آنها بخواهد که دست از دینشان بردارند، خیلی زود به این خواسته دشمن تن میدهند و براحتی از دینشان دست برمیدارند.
تبصره
لحن مذمتبار این آیه نشان میدهد که این آیه غیر از آن حالتی است که از باب تقیه، ایمان خود را مخفی کنند؛ چرا که چنان اقدامی در منطق قرآن بلااشکال است (نحل/106 و آلعمران/28).
2) «سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها»
از آنها درخواست «فتنه» میشود و آنها بدان تن میدهند. مقصود از این «فتنه» را، عموم مفسران شیعه و سنی - در حدی که جستجو شد- ارتداد و کفر و شرک دانستهاند (مثلا: مجمعالبیان (طبرسی)، ج8، ص547؛ جامع البیان (طبری)، ج21، ص87؛ الدر المنثور، ج5، ص188؛ المیزان، ج16، ص287)
در روایات هم بر این مطلب که «فتنه، به معنای کافر شدن هم هست»، تصریح شده است. (حدیث1)
اما چرا از تعبیر «فتنه» استفاده شده، و مستقیما خود تعبیر «کفر»، «شرک» یا «ارتداد» (که همگی در قرآن به کار رفته) نیامده است؟
الف. چون وضعیت بشدت سخت و دشوار بوده (فتنه، معنای عذاب هم دارد) و چنین وضعیتی به کفر آنها انجامیده است.
ب. چون این وضعیت یک آزمون و ابتلاء برای آنها بوده (از معانی فتنه، امتحان دشوار است) که از آن سربلند بیرون نیامده و دین خود را از دست دادهاند.
ج. چون وضعیت تیره و تار و پر ابهام بوده (از معانی فتنه، وضعیت پرابهام است) و این تیره و تار بودن، توجیهی برای کافر شدن در ذهن آنها فراهم میآورده است.
د. ...
3) «وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها»
در وصف این منافقان و بیماردلان،
نفرمود: در حالت عادی در باطن خویش کافرند؛
حتی نفرمود: وقتی دشمن شهر و خانه آنها را تصرف کرد، کافر میشوند؛
بلکه فرمود بعد از اینکه شهر و خانهشان تصرف شود، وقتی «از آنها خواسته شود» به فتنه و ارتداد تن میدهند!
یعنی اگر این فتنه از آنها خواسته نمیشد، و یا دشمن به خانههایشان درنمیآمد، از دین دست برنمیداشتند!
یعنی اگر مشکلی نبود و همه چیز امن و امان بود، شاید اینها تا آخر در صف مومنان میماندند؛ اما هنگام بروز مصیبت و سختی، کافی است که از آنها خواسته شود، تا قبول کنند و از دین منحرف شوند! (ایستاده در باد، ص187)
ثمره اخلاقی-اجتماعی
پس منافق و بیماردل، کسی نیست که فقط ظاهرسازی میکند.
تاملی با خویش
چه اندازه ایمان ما این چنین است؟
4) «وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسیراً»
در مورد منافقان و بیماردلان، به اینکه «به فتنه و ارتداد تن میدهند» بسنده نکرد، بلکه هم با آوردن «لام» روی جزای شرط (لـ + آتوها)، بر «این تن دادن» تاکید کرد و هم در ادامه اشاره کرد که «جز اندکی درنگ نمیکردند».
این نشان میدهد که ایمان آنها بسیار سطحی، [و به تعبیر امام حسین ع (جلسه160، حدیث3 http://yekaye.ir/al-araf-007-51/) در حد لقلقه زبانشان بوده است] و تصمیمگیریِ آنها در خصوص دین، چه اندازه بیپشتوانه است؛ که در سختیها «صرفاً با اندک درنگی» از دین خود برمیگردند؛
چرا که اگر کسی دینش را به طور جدی انتخاب کرده باشد، اگر زمانی بخواهد از دینش برگردد، با تاملات بسیار چنین موضعی اتخاذ میکند.
نکته تخصصی انسانشناسی
پس، برای منافقان و بیماردلان، کفر و ایمان، هر دو، اموری سطحی و پیش پا افتاده است: در تصمیمات خود در این زمینه عمیق نیستند و به لوازم و نتایج اعتقادات خود پایبند نمیباشند. اگر اوضاع و احوال بر وفق مراد باشد مسلماناند (نه از سر تظاهر و ریا، بلکه واقعا!) و اگر هم اوضاع و احوال بچرخد، براحتی کافر میشوند (نه از سر تقیه و حفظ جان، بلکه واقعا!) به تعبیر قرآن کریم «مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاء: در این بین مذبذباند، نه به طرف اینان و نه طرف آنان» (نساء/143)؛ نه فقط ایمان آنها باد هواست، بلکه کفرشان هم باد هواست: «الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرا» (نساء/137)
اما چرا چنیناند؟
چون زندگیشان بر پایه اعتقاداتشان نیست، بلکه اعتقادات را متناسب با سختی و راحتی زندگی انتخاب میکنند،
اندیشه و دین، اساس زندگیِ آنها نیست، بلکه ابزار زندگی آنهاست.
دینداری را امری سلیقهای میدانند که ارزش هزینه کردن ندارد. (ایستاده در باد، ص188-189)
تاملی با خویش
آیا دقت کردهاید که امروزه چه اندازه چنین دینی تبلیغ میشود؟ دینداری در حد یک معنویت آرامشبخش و انجام یک سلسله آداب و رسوم، که کاری به عرصههای جدی زندگی اجتماعی نداشته باشد؛ ما که نباید خود را برای باورها و اندیشههایمان به زحمت بیندازیم!
همان چیزی که در ادبیات غربی «سکولاریسم» نام گرفته و امام خمینی (ره) از آن به «اسلام آمریکایی» تعبیر میکرد.
5) «وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسیراً»
انتظاری که خداوند از ما دارد را با تصویری که قرآن از این وضعیت ارائه میدهد مقایسه کنید:
«دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها» یعنی از اطراف و اکنافِ شهر یا خانههایشان، بر آنها وارد شوند؛ یعنی یک هجوم همهجانبه از جانب دشمن؛
سپس
«سُئِلُوا الْفِتْنَةَ» در یک وضعیت دچار و پیچیده، از آنها درخواست میشود که دست از دینتان بردارید!
نتیجه
«لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسیراً» آنها هم میپذیرند، البته بعد از درنگی اندک.
تحلیل دینشناسی
یعنی اگر دشمن تا خانههایمان هم وارد شد و کار به جان و ناموسمان هم کشید، حق نداریم دست از دینمان برداریم!
چرا؟
چون ای برادر تو همان اندیشهای / ما بقی تو استخوان و ریشهای!
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar2/sh9/
چون ما انسانیم، و ارزش ما، به «خور و خواب و خشم و شهوت»[2] و راحتی و رفاه نیست؛
چون زندگی دنیا، نهایت کار نیست و صرفا یک دوره امتحان است!
چون دین و اندیشه، اساس زندگی است، نه ابزار زندگی (توضیح در تدبر4)
آیا ما خود را این گونه میشناسیم یا همّ و غمّمان تنها رفاه و امنیت است؟
6) «وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسیراً»
یک مسلمان ضعیف، ممکن است وقتی دشمن حمله کند، تسلیم شود و در میدان عمل، اهل مبارزه و جنگ نباشد، ولی دست کم در درونش از این وضعیت ناراضی است و قلباً آرزوی شکست کفار را دارد. قرآن همین مقدار را هم قبول میکند (نحل/106)
اما منافق و بیماردل کسی است که وقتی دشمن حمله کرد، نه فقط در ظاهر، بلکه در باطن هم جز اندکی درنگ نمی کند و قلباً هم (از حیث دین و ایمان) تسلیم میشود. (اقتباس از ایستاده در باد، ص187)
[1] . این روایت هم از امیرالمومنین ع است وقتی اصحابش یاریش نمیکردند، شبیه بهانهتراشیهای جنگ احزاب:
أَخْبَرَنِی جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی عُبَیْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْمَرْزُبَانِیِّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا هِشَامٌ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو مِخْنَفٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی الْحَارِثُ بْنُ حَصِیرَةَ، عَنْ أَبِی صَادِقٍ، عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیِّ، قَالَ: قَامَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فِی النَّاسِ لِیَسْتَنْفِرَهُمْ إِلَى أَهْلِ الشَّامِ، وَ ذَلِکَ بَعْدَ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ الَّتِی کَانَتْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ، وَ قَدْ شَنَّ مُعَاوِیَةُ عَلَى بِلَادِ الْمُسْلِمِینَ الْغَارَاتِ، فَاسْتَنْفَرَهُمْ بِالرَّغْبَةِ فِی الْجِهَادِ وَ الرَّهْبَةِ فَلَمْ یَنْفِرُوا، فَأَضْجَرَهُ ذَلِکَ فَقَالَ:
أَیُّهَا النَّاسُ الْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاکُمْ، وَ لَا اسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاکُمْ، کَلَامُکُمْ یُوهِنُ الصُّمَّ الصِّلَابَ، وَ تَثَاقُلُکُمْ عَنْ طَاعَتِی یُطَمِّعُ فِیکُمْ عَدُوَّکُمْ، إِذَا أَمَرْتُکُمْ قُلْتُمْ: کَیْتَ وَ کَیْتَ، وَ لَیْتَ وَ عَسَى، أَعَالِیلُ أَبَاطِیلُ، وَ تَسْأَلُونِّی التَّأْخِیرَ دِفَاعَ ذِی الدِّینِ الْمَطُولِ، هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ، لَا یَدْفَعُ الضَّیْمَ الذَّلِیلُ، وَ لَا یُدْرَکُ الْحَقُّ إِلَّا بِالْجِدِّ وَ الصَّبْرِ. أَیَّ دَارٍ بَعْدَ دَارِکُمْ تُمَتَّعُونَ، وَ مَعَ أَیِّ إِمَامٍ بَعْدِی تُقَاتِلُونَ! الْمَغْرُورُ وَ اللَّهِ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ، وَ مَنْ فَازَ بِکُمْ فَازَ بِالسَّهْمِ الْأَخْیَبِ، أَصْبَحْتُ لَا أَطْمَعُ فِی نُصْرَتِکُمْ، وَ لَا أُصَدِّقُ قَوْلَکُمْ، فَرَّقَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ، وَ أَعْقَبَنِی بِکُمْ مَنْ هُوَ خَیْرٌ لِی مِنْکُمْ. أَمَا إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی ذُلًّا شَامِلًا، وَ سَیْفاً قَاطِعاً، وَ أَثَرَةً یَتَّخِذُهَا الظَّالِمُونَ فِیکُمْ سُنَّةً، تُفَرِّقُ جَمَاعَتَکُمْ، وَ تُبْکِی عُیُونَکُمْ، وَ تَمُنُّونَ عَمَّا قَلِیلٍ أَنَّکُمْ رَأَیْتُمُونِی فَنَصَرْتُمُونِی، وَ سَتَعْرِفُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ عَمَّا قَلِیلٍ، وَ لَا یُبَعِّدُ اللَّهُ إِلَّا مَنْ ظَلَمَ.
قَالَ: فَکَانَ جُنْدَبٌ لَا یَذْکُرُ هَذَا الْحَدِیثَ إِلَّا بَکَى، وَ قَالَ: صَدَقَ وَ اللَّهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَدْ شَمِلَنَا الذُّلُّ، وَ رَأَیْنَا الْأَثَرَةَ، وَ لَا یُبَعِّدُ اللَّهُ إِلَّا مَنْ ظَلَمَ. (الأمالی (للطوسی)، ص181؛ نهجالبلاغه، خطبه29)
[2] . خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
https://ganjoor.net/saadi/mavaez/ghazal2/sh18/