1090) سوره عبس (80) آیه 5 أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى
5 محرم 1445 1/5/1402
ترجمه
اما کسی که بینیازی ورزید [/ کسی که مستغنی است]،
نکات ادبی
اسْتَغْنى
ماده «غنی»[1] وقتی به صورت کلمه و با الف مقصوره (غِنی) به کار میرود غالبا در معنای مال و ثروت است، و وقتی با الف ممدوده (غِناء) به کار میرود یک نوع صدای طربانگیز است؛ و البته اگر با الف ممدوده به صورت مفتوح الغین ادا شود (غَناء) به معنای بینیازی و کفایت است و از همان معنای اول است (کتاب العین، ج4، ص450[2]). اگرچه ابن فارس نتوانسته معنای واحدی برای آن بیابد و در خصوص آن، از دو اصل (یکی در معنای «کفایت» و دوم این «صوت» خاص) سخن گفته (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص397[3])، اما برخی از اهل لغت این دومی را هم به آن اولی برگرداندهاند؛ مثلا عسکری بر این باور است که چون همانند ثروت که نفس را بهرهمند میسازد صوت غنایی هم بهره نفسانی به انسان میرساند چنین نامیده شده (الفروق فی اللغة، ص169[4])؛ یا حسن جبل بعد از اینکه توضیح داده که حرف «غ» برای یک نحوه تخلخل همراه با سستی به کار میرود و حرف «ن» بر یک امتداد لطیف در باطن دلالت دارد و حرف «ی» هم یک نحوه اتصال و امتداد را نشان میدهد و ترکیب اینها بر امتداد وجود چیزی لطیف به وفور در یک عرصه دلالت دارد، معنای محوری این ماده را «وجود کفایتی که یک عرصهای را به نحو مطلوبی آباد میکند و امر آن را برپا میدارد»[5] دانسته، چنانکه ثروت برای اغلب مردم چنین کارکردی دارد و یا مثال برپا ماندن در یک مکان، تعبیر « کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها» (اعراف/92؛ هود/68 و 98) است (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1611)، بیان میکند وجه تسمیه صدای غناء هم این است که یک صوت دارای رخوت و مطلوبیتی است که به وسیله آن عرصهای، یعنی حنجره) آباد میشود، برخلاف صداهای نتراشیده و نخراشیده که به حنجره فشار میآورد (همان، ص1613[6]). مرحوم مصطفوی نیز که اصل معنای این ماده را به معنای عدم احتیاج و نقطه مقابل فقر میداند و اموری همچون کفایت و إجزاءو ثروتمندی را از مصادیق آن به حساب میآورد، با اینکه کاربرد این ماده در خصوص صدای غنایی را برگرفته از کلمه «عناه» در زبان عبری (که به معنای ترنم و نغمه و صوت دلرباست) میداند، اما اذعان دارد که تناسبی بین این ماده و معنای عربیاش هست، که البته آن تناسب را به نحوی تکلفآمیز این گونه بیان کرده که استغناء و احساس بینیازی منجر به طغیان و خودنمایی و تجاوز از حد میشود که از زمره اینها بلند کردن صداست (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص274-275[7])؛ و البته در قرآن کریم ظاهرا در همان معنای این صوت استفاده نشده است.
در خصوص کلمه «غِنى» برخی بر این باورند که این بر سه قسم است: یکی به معنای عدم هرگونه حاجت و نیاز است که فقط در مورد خدا به این معنا به کار میرود؛ دوم به معنای کم بودن نیازهای شخص است که مثلا در آیه «وَ وَجَدَکَ عائِلًا فَأَغْنى»(لضحى/8) در این معنا به کار رفته، و سوم به معنای فراوانی مال و ثروت متناسب با تنوع خود مردم است که در آیاتی همچون «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ» (نساء/6)، «الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ» (توبة/93)، «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ» (آل عمران/181)، «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» (بقرة/273] به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص615[8]).
چنانکه بیان شد عمده استعمال خاص ان کلمه در معنای مال و ثروت است، اما تعبیر در مورد مستقر شدن در یک مکان هم به کار میرود: «کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها» (اعراف/92 و هود/68 و 95) و در تفاوت تعبیر «أقام بالمکان» و «غنی بالمکان» گفتهاند که این دومی در اقامت کردنی به کار میرود که شخص با این اقامت کردنش دیگر نیازی به غیر ندارد، در حالی که در خود تعبیر «أقام بالمکان» این معنا نهفته نیست (الفروق فی اللغة، ص303[9]) و برخی هم این را این گونه توضیح دادهاند که تعبیر « غَنِیَ فی مکان کذا» در جایی به کار میرود که وی بقدری در آنجا اقامت کرده باشد که دیگر نیازمند کسی نباشد [و خودش اموراتش را بگذراند] (مفردات ألفاظ القرآن، ص616[10])؛ هرچند برخی هم این تعبیر به صورت منفی را به معنای مطلقِ نیست و نابود شدن چیزی دانسته و گفتهاند «کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ» یعنی کانه اصلا چیزی نبوده است (کتاب العین، ج4، ص451[11]).[12]
کاربرد فعل ثلاثی مجرد این ماده در قرآن تنها در همین مصداق فوق (بحث بودن در یک مکان) است، اما در ابواب ثلاثی مجرد در دو باب افعال و استفعال به کار رفته است:
در باب افعال، «إِغْنَاء» به معنای چیزی یا کسی را غنی و بینیاز کردن است (مفردات ألفاظ القرآن، ص616[13]؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص275[14]). این ماده وقتی به باب افعال میرود اقتضای دو مفعول دارد:
یکی چیزی که متعلق نیاز است (نیاز به چه چیزی) که در بسیاری از موارد تعبیر «شیئاْ» آمده: (إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً، یونس/36 و نجم/28؛ إِذْ قالَ لِأَبیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنی عَنْکَ شَیْئاً، مریم/42؛ یَوْمَ لا یُغْنی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً، دخان/41؛ مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا یُغْنی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً، جاثیه/10؛ یَوْمَ لا یُغْنی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً، طور/46؛ فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئا، تحریم/10) و یک مورد هم با حرف اضافه «من» آمده: «وَ لا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ» (مرسلات/31)؛ و در موارد فراوانی هم حذف شده است (وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ، یونس/101؛ ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ، مسد/2)؛
و دوم کسی که قرار است نیازش را رفع کنند، و برخی در اینجا به نکته لطیفی تذکر دادهاند و آن این است که تعبیر «إغناء» وقتی به خدا [یا کسانی که در امتداد خداوند نامشان آمده] نسبت داده شود به صورت مفعول بیواسطه به کار میرود، مانند: «إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِه» (توبه/74)، «وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِه» (نساء/130)، «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه» (نور/32)، «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه» (نور/33)، «وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاء» (توبه/28)؛ اما اگر فاعلش غیر خدا باشد، برای اشاره به شخصی که نیازی از او قرار است رفع شود از حرف «عن» استفاده میشود: «ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ» (حاقة/28)، «لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً» (آل عمران/10)، «ما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ» (شعراء/207)، «لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ» (یس/23). در وجه آن گفتهاند که چون خداوند قادر مطلق است غنی کردنی که انجام میدهد مطلق است و هیچ قید و شرطی ندارد؛ اما غیر خداوند اگر بتواند غنایی برای دیگران انجام دهد از جهت خاصی است؛ حرف «عن» دلالت بر یک نحوه صدور و خروج دارد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص276[15]). تنها مثال نقض قرآنی این سخن، تعبیر «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ» (عبس/37) است؛ که شاید وجه فوق در اینجا نیز توجیه داشته باشد؛ زیرا در این آیه «یغنیه» نه به معنای بینیاز کردن و به غنی رساندن خویش، بلکه به معنای شدت گرفتاری به خویش است که وی را از هرگونه توجهی به غیر بینیاز میکند.
اما وقتی به باب استفعال میرود برخی گفتهاند «استغناء» به معنای «به بینیازی رسیدن» است (کتاب العین، ج4، ص450[16]) و ظاهرا با توجه به باب استفعال، در اصل به معنای «طلب غنی و بینیاز شدن» بوده، اما به خاطر کثرت استعمالش در خصوص «غنی» کمکم به معنای «بینیازی» به کار رفته است (الفروق فی اللغة، ص169)؛ و برخی کاربرد آن را در همین معنای «احساس بینیازی کردن» را همچنان برقرار دانسته و از جمله آیه را به عنوان یکی از مصادیق آن برشمردهاند (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1612؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص276[17]) و به نظر میرسد اگرچه در برخی کاربردهای قرآنی ظهور آن در معنای «بینیاز شدن» پررنگ است (مانند: وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى»، لیل/8، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى، علق/7)، اما برخی از کاربردهای دیگر نیز هست که ادعای فوق را تایید کند، مانند: «فَقالُوا أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَمیدٌ» (تغابن/6).
این کلمه در وزن «فعیل» در معنای اسم فاعل (یا صفت مشبهه) نیز به کار رفته است که نقطه مقابل «فقیر» است: «إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما» (نساء/135)؛ که اگرچه هم به صورت مفرد (مانند آیه قبل) و هم به صورت جمع (مثلا: یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف، بقره/273؛ إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَى الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ، توبه/93) در قرآن در خصوص انسانها به کار رفته، اما کاربرد آن در مورد خداوند که فراوان است: «و اللَّهُ غَنِیٌّ حَلیمٌ» (بقره/263)، «اللَّه غَنِیٌّ حَمیدٌ» (بقره/267؛ لقمان/12؛ تغابن/6)، «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ» (آل عمران/97)، «فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ« (نمل/40)، «إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ» (زمر/7)؛ و چنانکه برخی توضیح دادهاند کاربرد حقیقی آن تنها شایسته خداوند است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص276-277[18]).
کلمه «غِنی» به معنای مال و ثروت، به کلمات «جده» و «یسار» نزدیک است؛ در تفاوت اینها گفتهاند استفاده شایع از کلمه «غنی» در مورد مال و ثروت است؛ اما منحصر در آن نیست و برای هر چیزی که بتواند نیازی از انسان را مرتفع کند به کار میرود؛ برخلاف «جدة» که تنها در مورد مال و ثروت به کار میرود؛ و فرق «یسار» با این دو در آن است که «یسار» آن مقدار مال و ثروتی است که یک زندگی مطلوب با آن میسر میشود و کثرت در آن شرط نیست (الفروق فی اللغة، ص169[19]).
ماده «غنی» و مشتقات آن 73 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
شأن نزول
به توضیحاتی که درباره شأن نزول این آیات ذیل آیه 1 بیان شد مراجعه کنید.[20]
حدیث
ذیل آیه «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى: که خود را مستغنی دید» (علق/7) (در جلسه 354 http://yekaye.ir/al-alaq-96-7/) و آیه «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی: و اما کسی که بخل ورزید و خود را بینیاز شمرد» (لیل/9) (در جلسه 568 https://yekaye.ir/al-lail-92-8/) و آیه «وَ ما یُغْنی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی: و ثروتش چه نیازی را از او مرتفع سازد، چون نگونسار شود؟!» (لیل/11) (در جلسه 571 https://yekaye.ir/al-lail-92-11/) احادیث متعددی گذشت که اغلب آنها را میتوان ذیل این آیه نیز در نظر گرفت. اما احادیث دیگر:
1) از امام باقر ع روایت شده که درباره آیه «اما کسی که بینیازی ورزید» (عبس/5) فرمودند:
او کسی است که ترککننده حق ما، و ضایعکننده آن چیزی است که خداوند از ولایت ما بر وی واجب کرده است.
شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج1، ص239
[عن الحسین بن الحکم الحبری، باسناده، عن] عبد اللّه بن محمد بن عقیل، عن أبی جعفر علیه السّلام، إنه قال فی قول اللّه تعالى: «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى»، قال:
هو التارک لحقنا، المضیع لما افترضه اللّه تعالى علیه من ولایتنا.
این حدیث ادامهای دارد که ان شاء الله ذیل آیه 7 خواهد آمد.
2) الف. از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است که امیرالمؤمنین ع فرمودند:
مستی [دست کم] چهار گونه است: مستی شراب؛ و مستی مال و ثروت؛ و مستی خواب؛ و مستی حکمرانی.
معانی الأخبار، ص365؛ الخصال، ج2، ص636[21]؛ تحف العقول، ص124
حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
السُّکْرُ أَرْبَعُ سَکَرَاتٍ: سُکْرُ الشَّرَابِ وَ سُکْرُ الْمَالِ وَ سُکْرُ النَّوْمِ وَ سُکْرُ الْمُلْکِ.
ب. و باز از ایشان روایت شده که فرمودند:
سزاوار است که عاقل خود را از مستی مال و مستی قدرت و مستی علم و مستی حاصل از مدح شدن و مستی جوانی نگه دارد؛ که هر یک از اینها بادی خبیث دارد که عقل را سلب، و وقار را کم میکند.
عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص552؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص66
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ أَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُکْرِ الْمَالِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَةِ وَ سُکْرِ الْعِلْمِ وَ سُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبَابِ؛ فَإِنَّ لِکُلِّ ذَلِکَ رِیحاً خَبِیثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقَارَ.
ج. و باز از ایشان روایت شده که فرمودند:
از مستی ثروتمندی به خدا پناه ببرید که مستی آن دیر به هشیاری میانجامد.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص370
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
اسْتَعِیذُوا بِاللَّهِ مِنْ سَکْرَةِ الْغِنَى فَإِنَّ لَهُ سَکْرَةً بَعِیدَةَ الْإِفَاقَة.
3) الف. از امیرالمؤمنین ع روایت شده که فرمودند:
با غیرخداوند بینیاز شدن، بزرگترین فقر و بدبختی است.
عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص54؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص370
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
الْغِنَى بِغَیْرِ اللَّهِ أَعْظَمُ الْفَقْرِ وَ الشَّقَاءِ.
ب. و باز از ایشان روایت شده که فرمودند:
مغرور شدن به ثروت موجب گستاخی [= آمیزهای از غرور و هوسرانی] میشود.
عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص349؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص370
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
غُرُورُ الْغِنَى یُوجِبُ الْأَشَرَ.
ج. و باز از ایشان روایت شده که فرمودند:
بدترین اموال آن است که صاحب خویش را بینیاز نکند.
عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص293؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص369
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
شَرُّ الاموال ما لَمْ یُغْنِ عَنْ صاحِبِه.
4) از امیرالمؤمنین ع روایت شده که فرمودند:
الف. حب مال دین را سست کرده، یقین را از بین میبرد.
ب. هر که مال در چشم او ارزشمند شد بزرگان در نظر او خوار و بیمقدار میشوند.
ج. ثروت حاصل از مال هلاک میکند و به طغیان میکشاند و [همه چیز را] بر باد میدهد.
د. فراوانی اموال دل را فاسد میکند و گناه پدید میآورد [یا: موجب فراموش گناهان میشود].
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص368
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
الف. حُبُّ المالِ یُوهِنُ الدِّینَ و یُفْسِدُ الیَقینَ.
ب. مَنْ کَرُمَ عَلَیْهِ الْمَالُ هَانَتْ عَلَیْهِ الرِّجَالُ.
ج. ثَرْوَةُ الْمَالِ تُرْدِی وَ تُطْغِی وَ تَفْنَى.
د. کَثْرَةُ الْمَالِ تُفْسِدُ الْقُلُوبَ وَ تُنْشِئُ [یُنْسِی] الذُّنُوبَ.
درباره عبارت اخیر ظاهرا هر دو معنا میتواند درست باشد زیرا از امام صادق ع هم حدیث داریم که:
ه. ... به خاطر پولداری غبطه کسی را نخور، زیرا با ثروت فراوان گناهان زیاد میشود به خاطر حقوق واجبی که برعهده انسان میآید...
الکافی، ج2، ص135
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ
...[22] وَ لَا تَغْبِطْ أَحَداً بِکَثْرَةِ الْمَالِ ،فَإِنَّ مَعَ کَثْرَةِ الْمَالِ تَکْثُرُ الذُّنُوبُ لِوَاجِبِ الْحُقُوق ...[23]
و هم حدیث داریم که:
و. به خاطر ثروت فراوان خوشحال نشو ... که همانا ثروت فراان گناهان را از یاد میبرد...
الکافی، ج2، ص497
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
...[24] لَا تَفْرَحْ بِکَثْرَةِ الْمَالِ ...[25] فَإِنَّ کَثْرَةَ الْمَالِ تُنْسِی الذُّنُوبَ ...[26] .
5) الف. هرکس مالی از غیر راه حلال به دست آورد، آن را در راه ناشایستی مصرف کند.
عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص458؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص355
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مَنْ یَکْتَسِبْ [اکْتَسَبَ] مَالًا مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ یَصْرِفْهُ فِی غَیْرِ حَقِّهِ.
ب. اندکی که کفایت کند، بهتر از فراوانی است که طغیان آورد.
عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص371؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص366
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
قَلِیلٌ [/ یَسیرٌ] یَکْفِی خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ یُطْغِی.
6) از امام سجاد ع روایت شده است:
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله به شترچرانى گذر کرد و کسى را فرستاد تا ایشان را سیراب کند.
شتربان گفت: آنچه در پستان شتران است صبحانه قبیله است و آنچه در ظرفهاست شام آنهاست.
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: خدایا مال و فرزندانش را زیاد کن.
سپس به گوسفندچرانى گذر کرد و کس فرستاد تا ایشان را سیراب کند.
چوپان گوسفندها را دوشید و به همراه هر چه در ظرف قبلا دوشیده بود در ظرف پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله ریخت و گوسفندى هم براى حضرت فرستاد و عرض کرد: این بود آنچه داشتیم، اگر دوست دارید که بر آن بیفزاییم میافزاییم.
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: خدایا او را به قدر کفاف روزى ده.
یکى از اصحاب عرض کرد: یا رسول اللَّه! براى آنکه درخواستت را در کرد دعاى فرمودى که همه ما آن را دوست داریم، و براى کسى که حاجتت را روا کرد دعایى فرمودى که همه ما ناخوش داریم.
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: آنچه کم باشد و کفایت کند، بهتر است از زیادى باشد و دل را مشغول دارد. بار خدایا به محمد و آل محمد ص به قدر کفاف روزى ده!
الکافی ، ج2، ص140-141
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیِّ رَفَعَهُ إِلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ص قَالَ:
مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِرَاعِی إِبِلٍ، فَبَعَثَ یَسْتَسْقِیهِ. فَقَالَ: أَمَّا مَا فِی ضُرُوعِهَا فَصَبُوحُ الْحَیِ وَ أَمَّا مَا فِی آنِیَتِنَا فَغَبُوقُهُمْ.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: اللَّهُمَّ أَکْثِرْ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ.
ثُمَّ مَرَّ بِرَاعِی غَنَمٍ، فَبَعَثَ إِلَیْهِ یَسْتَسْقِیهِ. فَحَلَبَ لَهُ مَا فِی ضُرُوعِهَا وَ أَکْفَأَ مَا فِی إِنَائِهِ فِی إِنَاءِرَسُولِ اللَّهِ ص، وَ بَعَثَ إِلَیْهِ بِشَاةٍ، وَ قَالَ: هَذَا مَا عِنْدَنَا؛ وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ نَزِیدَکَ زِدْنَاکَ.
قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفَافَ.
فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! دَعَوْتَ لِلَّذِی رَدَّکَ بِدُعَاءٍ عَامَّتُنَا نُحِبُّهُ، وَ دَعَوْتَ لِلَّذِی أَسْعَفَکَ بِحَاجَتِکَ بِدُعَاءٍ کُلُّنَا نَکْرَهُهُ.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّ مَا قَلَّ وَ کَفَى خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَ أَلْهَى. اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْکَفَافَ.
7) امیرالمؤمنین ع در خطبهای فرمودند:
چگونه سرایی را توصیف کنم که آغازش سختی است و پایانش نابودی؛ در حلالش حساب است و در حرامش عقاب؛ کسی که در آن مستغنی شود به فتنه افتد و کسی که در آن نیازمند گردد غمگین شود...
نهج البلاغة، خطبه82؛ تحف العقول، ص201؛ عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص146؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص127
و من کلام له ع فی ذم صفة الدنیا
مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ؛ فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ؛ مَنِ اسْتَغْنَى فِیهَا فُتِنَ وَ مَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ ...[27]
8) الف. درفرازی از خطبه امیرالمؤمنین ع که هفت روز بعد از شهادت رسول الله ص ایراد کردند و به خطبه وسیله معروف است و فرازهایی از آن قبلا گذشت[28] آمده است:
ای مردم! گنجی سودمندتر از علم نیست؛ ... و زیباییای زیباتر از عقل نیست ... و کسی که به رأی خویش مغرور شود گمراه گردد؛ و کسی که با عقل خویش استغنا ورزد [= احساس بینیازی کند] بلغزد...
الکافی، ج8، ص19؛ تحف العقول، ص93
خُطْبَةٌ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ هِیَ خُطْبَةُ الْوَسِیلَةِ
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُکَایَةَ التَّمِیمِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ النَّضْرِ الْفِهْرِیِّ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع ... فَقَالَ: ... إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع خَطَبَ النَّاسَ بِالْمَدِینَةِ بَعْدَ سَبْعَةِ أَیَّامٍ مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ذَلِکَ حِینَ فَرَغَ مِنْ جَمْعِ الْقُرْآنِ وَ تَأْلِیفِهِ، فَقَال: ...
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا کَنْزَ أَنْفَعُ مِنَ الْعِلْمِ ...[29] وَ لَا جَمَالَ أَزْیَنُ مِنَ الْعَقْلِ ...[30] وَ مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْیِهِ ضَلَّ وَ مَنِ اسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ زَل ...
دو فراز آخر حدیث فوق در ضمن وصیتی از امیرالمؤمنین ع به امام حسن ع (العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، ص359[31]) یا به امام حسین ع (تحف العقول، ص88[32]) نیز آمده است؛ و آثار این دو اقدام اخیر در منبع زیر به صورت معکوس آمده است؛ یعنی:
ب. کسی که با عقل خویش استغنا ورزد [= احساس بینیازی کند] گمراه گردد؛ و کسی که به رأی خویش استبداد ورزد بلغزد.
عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص429؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص347
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مَنِ اسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ ضَلَّ و مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ زَلَّ.
تدبر
1) «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى»
در نکات ادبی اشاره شد که کلمه «اسْتَغْنى» به معنای طلب بینیازی کردن است که تدریجا در خصوص خود بینیاز شدن (بویژه به لحاظ مالی، یعنی) و ثروتمند بودن و احساس بینیازی کردن به کار رفته است. درباره اینکه مقصود از آن در این آیه چیست دیدگاههای مختلفی بیان شده است:
الف. کسی که در میان قوم خود جایگاهی دارد و به لحاظ مالی ثروتمند و مستغنی است (مجمع البیان، ج10، ص664[33]).
تبصره: برخی از علمای اهل سنت که مخاطب این آیه را پیامبر ص قلمداد کردهاند با این معنا بشدت مخالفاند؛ زیرا میگویند زندگی پیامبر ص نشان میدهد که ایشان کسی نبوده است که فردی را به خاطر ثروتمند بودنش مورد احترام ویژه قرار دهد (مفاتیح الغیب، ج31، ص54[34]). حق این است که اگر واقعا مخاطب این آیه را پیامبر ص بدانیم این تحلیل درست است؛ اما چنانکه قبلا توضیح داده شد نمیتوان مخاطب را پیامبر ص دانست، زیرا به فرض که این آیه را توجیه کنیم، تطبیق آیات 8 تا 10 بر پیامبر که ناظر به بیاعتنایی نسبت به کسی است که دنبال هدایت است چگونه توجیه شود؟!
ب. کسی که خود را بینیاز از خدا ویا هدایت شدن میبیند و احساس نیاز نمیکند که به پیامبر ص و دین الهی مراجعه کند (عطاء و کلبی، به نقل از مفاتیح الغیب، ج31، ص54[35]).
تبصره: این معنا که در میان اهل سنت بسیار رواج دارد و البته معنای درستی هم هست، میتواند امتدادی برای زمان بعد از پیامبر ص نیز داشته باشد؛ یعنی اشاره به کسی که خود را از دین الهی بینیاز میبیند، هم میتواند شامل کسانی باشد که نسبت به اصل نبوت و ارسال پیام الهی احساس بینیازی میکنند، و هم ناظر به کسانی که نسبت به اصل امامت و مفسر حقیقی و معصوم وحی احساس بینیازی میکنند؛ و مذمت این آیه همان طور که شامل گروه اول میشود شامل گروه دوم نیز هست (حدیث1).
ج. میتواند تلفیقی از هر دو مطلب فوق باشد، یعنی کسی که به لحاظ مالی ثروتمند است و احساس بینیازی میکند و لازمهاش یک نحوه ریاست و بزرگی در دیگران مردم و استکبار ورزیدن از پیروی حق است (المیزان، ج20، ص200[36])؛ یا به تعبیر دیگر، شخصی است که در اثر ثروت زیاد، گرفتار غرور شده و به این جهت احساس میکند که نیازی به هدایت و شنیدن سخن حق ندارد (تفسیر نور، ج10، ص384[37]؛ مفاتیح الغیب، ج31، ص54[38]).
2) «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى»
با توجه به اینکه جمله «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى» در مقام انتقاد است، میتوان نتیجه گرفت:
احساس بىنیازى کردن محکوم است (تفسیر نور، ج10، ص384).
و از احادیث معلوم میشود که نهتنها احساس بینیازیای که به خاطر کثرت مال و ثروت برای شخص حاصل شود (احادیث 2 تا 6)، بلکه هر چیزی ما سوی الله که در انسان احساس بینیازی رقم بزند مذموم (حدیث3.الف) و فتنهای برای انسان است (حدیث7)، حتی اگر آن چیز عقل باشد (جالب است که امیرالمؤمنین ع در همان حدیثی که علم را بهترین گنج و عقل را بهترین زینت برشمرده، تذکر داده که همینها اگر احساس بینیازی را در انسان رقم بزنند و انسان به علم و عقل خویش مغرور شود مایه هلاکتاند، حدیث8).