سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1082) سوره حجرات (49)، آیه17 یمُنُّونَ عَلَیکَ أَنْ أَسْلَمُوا .

بسم الله الرحمن الرحیم

یمُنُّونَ عَلَیکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ عَلَیکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ

16 ذی‌القعده 1444

ترجمه

بر تو منت می‌گذارند که اسلام آورده‌اند؛ بگو اسلامتان را بر من منت ننهید؛ بلکه [این] خداوند است که بر شما منت می‌گذارد که شما را به ایمان هدایت کرد، اگر که راستگویید.

 

اختلاف قرائت

أَنْ أَسْلَمُوا / إن أسلموا / إسلامَهم

در قراءات رایج به صورت «أن أسلموا» قرائت شده است؛ یعنی اینکه اسلام آوردند را بر تو منت می‌گذارند

اما در قرائت ابن مسعود دو قرائت نقل شده است؛ یکی به لحاظ رسم المصحف، موافق با مصحف عثمانی اما به صورت «إن أسلموا»، که جمله به صورت شرطی معنا می‌شود، یعنی اگر اسلام بیاورند بر تو منت می‌گذارند؛

و دیگری موافق با معنای قرائت رایج اما مخالف با مصحف عثمانی به صورت «إسلامَهم»؛‌یعنی اسلام آوردنشان را بر تو منت می‌گذارند.

معجم القراءات ج9، ص91[1]؛ المغنی فی القراءات، ص1702[2]

عَلَیَّ / عَلَیَّهْ[3]
أَنْ هَداکُمْ / إِنْ هَداکُمْ / إِذْ هَداکُمْ

در قراءات رایج به همین صورت «أَنْ» قرائت شده است که تقدیر کلام «لأن» یا «بأن» است؛ یعنی خداوند بر شما منت دارد «برای اینکه» یا «به سبب اینکه» شما را به ایمان هدایت کرد؛

اما در قرائت زید بن علی و نیز روایتی از عاصم به صورت «إن» شرطیه آمده؛ یعنی خداوند بر شما منت دارد اگر که شما را به ایمان هدایت کرد (که چون طریق عاصم برای این روایت معلوم نشده برخی احتمال داده‌اند که این قرائت عاصم جحدری باشد نه عاصم معروف)

و در قرائت ابن مسعود به صورت «إذ» قرائت شده است؛ یعنی خداوند بر شما منت دارد هنگامی که شما را به ایمان هدایت کرد؛ و این قرائت به عبید بن عمیر و ابن خثیم هم نسبت داده شده است.

معجم القراءات ج9، ص92[4]؛ المغنی فی القراءات، ص1702[5]

هَداکُمْ[6] / هادکُمْ

در قرائات رایج به همین صورت «هداکم» از ریشه «هدی» است که به معنای «شما را هدایت کرد» می‌باشد؛

اما در قرائت ابن مسعود به صورت «هادکُمْ» است که آن را از ماده «هود» به معنای توبه و رجوع به حق و خیر دانسته‌اند، که معنایش «شما را توبه داد» می‌باشد.

معجم القراءات ج9، ص92[7]

لِلْإیمانِ / إلی الإسلام

در عموم قرائات به همین صورت «للإیمان» قرائت شده است؛ اما در قرائتی منسوب به عبید بن عمیر به صورت «إلی الإسلام» قرائت شده است.

المغنی فی القراءات، ص1702[8]

نکات ادبی

یمُنُّونَ / لا تَمُنُّوا / یمُنُّ

درباره ماده «منن» قبلا بیان شد که برخی گفته‌اند که در اصل بر دو معنا دلالت دارد: قطع کردن، و در حق کسی نیکی کردن و بر او منت گذاشتن. «مَنّ» و «مِنَّة» (=منت گذاشتن) را هم بر دو قسم دانسته‌اند «منت عملی»، یعنی عملا نعمتی را بر کسی ارزانی داشتن؛ که این امری بسیار ممدوح است که حقیقتا تنها از جانب خداوند انجام می‌شود (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ‏، آل عمران/164؛ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ‏، نساء/94؛ وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ‏، صافات/114؛ یَمُنُّ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ، إبراهیم/11؛ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا، قصص/5)؛ و «منت قولی» یا کلامی، یعنی ابراز کردن اینکه من نیکی‌ای در حق تو کرده‌ام (وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی‏ إِسْرائیل‏، شعراء/22؛ یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُم‏، ‌حجرات/17؛ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ، مدثر/6)، که امری قبیح است.

برخی معنای اصلی این ماده را همان «قطع کردن» دانسته‌اند و گفته‌اند «مِنّت» را از این جهت از این ماده ساخته‌اند که در جایی که در اصل نعمت دادن است [= منت فعلی]، بدین جهت است که نعمت بلایا را قطع می‌کند و در جایی که مایه کدورت در نعمت دادن است [= منت کلامی]، بدین جهت است که اثر نعمت و ضرورت تشکر از نعمت را قطع می‌نماید.

از کلماتی که ظاهرا از همین ماده می‌باشد «مَنّ» (حدود سه کیلو) است که برخی به همین مناسبت، اساساً «منت» را به معنای نعمت سنگین و وزین قلمداد کرده‌اند، هرچند برخی بر این باورند که این معنا ربطی به این ماده در زبان عربی ندارد و از کلماتی است که زبانهای دیگر وارد زبان عربی شده است (در زبان عبرى، این کلمه در این معنا به صورت «مانه» و در زبانهای سریانی و آرامى، این کلمه به صورت «منیا» تلفظ می‌شود).

از آنجا که در ماده «منن» نوعی معنای قطع کردن و نعمت دادن نهفته است، این کلمه به طور مجازی برای رها کردن بدون عوض (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً، محمد/4) و انفاق کردن (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ‏؛ ص/39) به کار می‌رود. «أجر غیرممنون» (فصلت/8؛ قلم/3؛ انشقاق/25؛ تین/6) به معنای پاداشی است که هیچگاه قطع نمی‌شود و نقصان نمی‌پذیرد، و ظاهرا به همین معناست که برخی آن را به معنای «بی‌حساب» [= غیرقابل شمارش] معنی کرده‌اند.

«منون» (نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُون؛ طور/30‏) را هم به معنای «دهر» (روزگار) دانسته‌اند و هم به معنای مرگ [مَنِیَّةِ]، از این جهت که از عدد [زندگان] می‌کاهد و هر گونه مددی را قطع می‌کند.

یکی از کاربردهای کلمه «مَنّ» در قرآن کریم (وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏؛ بقرة/57) ظاهرا اشاره به صمغ و شیره‌ خوراکی‌ای مانند ترنجبین است که از برخی از درختان ترشح می‌کند، و برخی این احتمال را داده‌اند که منظور از «من» و «سلوی» نه ترنجبین و مرغ بریان، بلکه مطلق نعمتهایی بوده که خداوند بر آنان نازل کرده که از جهت نعمت بودنش به آن «مَنّ» و از این جهت که مایه تسلی و آطمینان خاطر آنان می‌شده بدان «سلوی» گفته‌اند و عجیب اینجاست که برخی از اهل لغت با اینکه این کلمه را اساساً برگرفته از زبانهای عبری و سریانی می‌دانند نه‌تنها با این احتمال مخالفتی نکرده‌اند، بلکه با تخصیص آن به اموری همچون ترنجبین و سایر شیره‌های مترشح از درخت مخالفت کرده و آن را به معنای هر نعمتی که از آن متنعم شده‌اند معرفی کرده‌اند.

جلسه 835 https://yekaye.ir/ale-imran-3-164/

أَسْلَمُوا / إِسْلامَکُمْ

در آیه 14 همین سوره به تفصیل درباره ماده «سلم» و کلمه اسلام توضیح داده شد.

جلسه 1079 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-14-1/

أَنْ أَسْلَمُوا

عبارت «أَنْ أَسْلَمُوا» می‌تواند به عنوان مفعول «منّ» قلمداد شوند (یعنی اسلامشان را مایه منتی بر تو می‌دانند)، چنانکه در فراز بعدی به صورت واضح به صورت اسم درآمده و مفعول قرار گرفته است: «لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ»؛ و می‌توان آن را مفعول من أجله دانست؛ یعنی به خاطر اسلامشان بر تو منت می‌گذارند (البحر المحیط، ج‏9، ص525[9])؛ که در این صورت باید مورد اخیر (اسلامکم) را منصوب به نزع خافض (که حرف «ب» تعدیه در تقدیر باشد) دانست (التحریر و التنویر، ج‏26، ص225[10])؛ هرچند برخی گفته‌اند می‌توان فعلی در معنای «اعتداد» (آماده کردن) را هم تدر تقدیر دانست (تفسیر کنز الدقائق، ج‏12، ص362[11]).

اللهُ یمُنُّ عَلَیکُمْ

با اینکه در زبان عربی اقتضای عادی این است که فاعل بعد از فعل بیاید اما اینجا که «الله» را مقدم داشت عملا جمله را به جمله اسمیه تبیدل کرد و مسند الیه را بر مسند فعلی ترجیح داد؛‌و این از باب تقویت و تأکید بر نقش‌آفرینی خداوند در این ماجراست (التحریر و التنویر، ج‏26، ص225[12])؛ یعنی بدانید که این خداوند است که بر شما منت دارد که ...

هَداکُمْ

قبلا بیان شد که برخی بر این باورند که ماده «هدی» در اصل در دو معنا به کار رفته است: یکی راهنمایی کردن؛ و دیگری هدیه دادن، اما دیگران اصل معنا را همان «بیان راه رشد و امکان وصول کسی به چیزی را مهیا کردن ویا «راهنمایی کردنی که با لطف همراه باشد» دانسته‌اند؛ و توضیح داده‌اند که وقتی که در حالت ثلاثی مجرد به کار رود به معنای «هدایت» است، و وقتی در باب إفعال (أهدی) به کار رود، به معنای «هدیه دادن» می‌باشد؛ و چیزی که مؤید معنای واحد داشتن اینهاست، تفاوتی است که بین «هدیه» و «هبه» هست که «هدیه» آن چیزی است که با اهدای آن به نحوی به دریافت‌کننده هدیه تقرب می‌جوید [گویی خود را با هدیه به سوی گیرنده هدیه رهنمون شده است] در حالی که در «هبه» چنین اقتضایی نیست و از این رو، از الطاف خدا به بندگان، و حتی لطف یک رئیس به مرئوسش به «هبه» تعبیر می‌شود، اما «هدیه» در جایی است که بنده به پیشگاه خداوند یا یا مرئوس به رئیس و یا شخصی به شخص هم‌عرض خود چیزی پیشکش کند.

«هَدِىّ» و «هَدْى» (گوسفند قربانی) هم آن گوسفند (یا گاو یا شتر) است که سوق داده شده و قربه الی الله به بیت الله اهداء می‌شود؛ و البته از اخفش نقل شده که این کلمه جمعی است که واحدش همان «هدیه» است: «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ» (بقرة/196) «هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ» (مائدة/95) «وَ لَا الْهَدْیَ وَ لَا الْقَلائِدَ» (مائدة/2) «وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً» (فتح/25) ولی کسانی که این کلمه را به همان معنای «هدایت» برگردانده‌اند گفته‌اند وجه تسمیه‌اش این است که آن قربانی را در مسیر خاصی حرکت می‌دهند تا به مقصد برسانند.

«هدایت» (و ماده «هدی») نقطه مقابل «ضلالت» (و ماده «ضلل») است؛ و در ماده «هدی» یک نوع مفهوم پیش افتادن برای هدایت کردن نهفته است؛ و «هادی» راهنمایی است که جلو می‌افتد و افراد را در پی خود راهنمایی می‌کند و ظاهرا به همین مناسبت است که به گردن «اسب» (که جلوترین عضو وی است)‌ «هادی» و یا به «عصا» که شخص ابتدا آن را بر زمین می‌زند و بعد قدم می‌گذارد «هادیة» گویند. به لحاظ لغوی ظاهرا تفاوتی بین «هُدَی» و «هِدایت» (که هر دو مصدر ثلاثی مجردند) وجود ندارد، هرچند که قرآن فقط از کلمه «هدی» استفاده کرده و آن را هم خاص هدایت‌های ناظر به انسان به کار برده است.

برخی گفته‌اند: هدایتی که خداوند برای انسان به کار می‌برد چهارگونه است:

یکی هدایتی که در هر موجود مخلوقی قرار داده شده است: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه/50)

دوم هدایت مردم که انبیاء با زبان و آوردن پیامهای الهی انجام می‌دهند «هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ» (آل عمران/138) «وَ فی‏ نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ» (اعراف/154) «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» (انسان/3)

سوم: توفیقی که شامل حال برخی از افرادی می‌شود که زمینه هدایت شدن را دارند و در واقع، از هدایتی که به آنها رسیده بهره‌مند می‌شوند؛ مانند: «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»‏ (محمد/17)، «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ‏» (تغابن/11) «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ‏» (یونس/9)، «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69»، «وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ» (بقرة/213»، «وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» (بقره/213)

و چهارم: هدایتی که در آخرت انسانها را به مقصد نهایی‌شان می‌رساند: «سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ‏» (محمد/5)، «وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏» (اعراف/43).

و چنانکه اگر چنانکه برخی مفسران تفطن یافته‌اند توجه کنیم که هدایتی که توسط پیامبران و امامان انجام می‌شود بر دو قسم است، آنگاه درمی‌یابیم که باید قسم پنجمی را هم اضافه کنیم. در واقع، هدایت پیامبران و امامان یکی همان قسم دوم مذکور است که با رساندن پیام‌ها انجام می‌شود و از طریق درگیر شدن ذهن شخص شروع می‌گردد؛ و دیگری هدایتی است که با دستگیری کردن و حرکت دادن در مسیر و درگیر کردن روح و حقیقت وجودی او انجام می‌شود؛ و آن زمانی است که در قرآن کریم کلمه «هدایت» با «امر الله» ترکیب می‌شود «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (سجده/34 و أنبیاء/73) که چون اشاره به عالم «أمر» (در مقابل عالم خلق) دارد، یعنی هدایتی است از جنس عالم امر، که ناظر به وجهه ملکوتی اشیاء است؛ وجه چنین تفسیری از آیه این است که این موهیت (یعنی «هدایت به امر» را مترتب بر صبر و رسیدن آنان به مرتبه یقین برشمرد: «لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ‏» سجده/24) و رسیدن به چنین یقینی را هم با مشاهده ملکوت قرین فرمود: «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» (أنعام/75)، و «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ» (تکاثر/6).

نکته جالب توجه این است که اگر به تفاوت این کاربردهای هدایت توجه کنیم درمی‌یابیم که منافاتی بین اینکه گاه هدایت کردن را کار پیامبر می‌شمرد «وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏» (شورى/52) وگاه این هدایت کردن را از او نفی می‌کند: «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» (قصص/56)، «وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» (روم/53) «لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» (بقرة/272) منافاتی وجود ندارد.

ویا گاهی از طرفی بر هدایت همگان توسط خداوند اصرار دارد: «أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاس‏» (بقره/185) «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ»‏(إنسان/3)، «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» ‏(بلد/10) و از طرف دیگر از اینکه خداوند برخی از افراد را هرگز هدایت نمی‌کند سخن به میان می‌آورد: «کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» (آل عمران/86) «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»‏ (نحل/107)  «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ» (زمر/3).

نکته دیگر اینکه افعالی مثل هدایت و تعلیم، از آنجا که دو سویه اعطاکننده و دریافت‌کننده دارند؛ در موقعیتهایی که اعطاء رخ می‌دهد اما دریافت‌کننده قبول نمی‌کند از حیث اعطاء تعبیر «هَدَاهُمْ و علّمهم» صادق است؛ و از حیث دریافت تعبیر «ما هَدَاهُمْ و لا علّمهم» و با این دو لحاظ است که گاهی در مورد یک گروه هم تعبیر «هدایتشان کردیم» و هم تعبیر «هدایتشان نکردیم» هردو به کار می‌رود: چنانکه در مورد ثمود در جایی می‌فرماید: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى»‏ (فصلت/17) و در جای دیگر درباره مطلق کافران (که ثمود هم در همان دسته‌اند: «أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ» هود/68) فرمود: «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»‏ (نحل/107).

فعل «هدی»، گاهی مستقیما [دو] مفعول می‌گیرد [هرچند که گاه یک مفعولش حذف می‌شود]: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»‏(فاتحة/6)؛ گاهی یکی از مفعول‌هایش با حرف «إلی» می‌آید: «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» ‏(آل عمران/101)؛ و گاهی با حرف «لـ»: «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمان‏» (‌حجرات/17)، که در آیه «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى‏» (یونس/35) به نظر می‌رسد که حرف «الی» در همان معنای حرف «لـ» استفاده شده (زیرا بویژه در فراز دومش به جای «للحق» مجددا «الی الحق» آمده است).

و البته با حرف «فی» (أَمَّنْ یَهْدیکُمْ فی‏ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ؛ نمل/63) و «ب» (نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا، شوری/52؛ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ، اعراف/159 و 181؛ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا، انبیاء/73، و سجده/24) و یا هردوی اینها (لِتَهْتَدُوا بِها فی‏ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ، انعام/97) هم به کار رفته است که ظاهرا در معنای مفعولی نباشد.

در همانجا توضیح داده شد که از کلماتی که به این کلمه بسیار نزدیکند کلمات «رشد» و «تبیین» (بیان) و «نجات» است، و تفاوت هدایت با هریک از این کلمات تبیین شد که برای رعایت اختصار دیگر تکرار نمی‌شود.

جلسه 953 https://yekaye.ir/an-nesa-4-26/

لِلْإیمانِ

در آیه 14 همین سوره به تفصیل درباره ماده «أمن» و کلمه ایمان توضیح داده شد.

جلسه 1079 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-14-1/

صادِقینَ

در آیه 15 همین سوره به تفصیل درباره ماده «صدق» و کلمه صادق توضیح داده شد.

جلسه 1080 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-15-1/

 


[1] . قرأ الجمهور «أن أسلموا» بفتح الهمزة. وقرأ ابن مسعود «إن أسلموا»، بکسر الهمزة. وقرأ عبد الله أیضا «... إسلامَهم».

[2] . القراءة المعروفة: «یمُنُّونَ عَلَیکَ أَنْ أَسْلَمُوا»؛ فی حرف عبدالله: «یمُنُّونَ عَلَیکَ إسْلامهم» مکان «أسلَمُوا».

[3] . قرأ یعقوب فی الوقف بهاء السکت «عَلَیهْ» (معجم القراءات ج9، ص91)

[4] . قرأ الجمهور «أن هداکم.» بفتح الهمزة، علی تقدیر: لأن، أو بأن. وقرأ عاصم فی روایة «إن هداکم...» بکسر الهمزة، قال القرطبی: وفیه بُعْدٌ. ولم تذکر المراجع طریق هذه الروایة عن عاصم، وروایة حفص عنه هی قراءة الفتح، وکذا قراءة شعبة، ثم لعله عاصم الجحدری. وقرأ عبد الله بن مسعود وزید بن علی «إذ هداکم..»، جعلا « إذ» مکان «أن»، وکلاهما تعلیل.

[5] . القراءة المعروفة: «أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ» بفتح الهمزة و نون مخففة. عُبَید بن عمیر: «إذ» بکسر الهمزة و ذال معجمة بدل النون، «إلی الإسلام» مکان «الإیمان». [در تعلیقه نوشته این را نزد ابن عمیر نیافتم و فراء قاری این را ابن مسعود می‌داند و مرندی آن را به ابن خثیم نسبت داده. انظر: معانی القران للفراء (3/74) قرة عین القراء (ل/190ب)]. وافقه زید بن علی: فی «إن».

[6] . . وقرأ «هداکم» بالإمالة حمزة والکسائی وخلف. وبالفتح والتقلیل الأزرق وورش. والباقون بالفتح.

[7] . قراءة الجماعة «هداکم». وقرأ ابن مسعود «هادکم». کذا علی تقدیم الألف، ومعنی هاد الشیء أصلحه والهود: التوبة والرجوع إلی الحق والخیر، فلعل هذه القراءة مما ذکرت.

[8] . القراءة المعروفة: «أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ» بفتح الهمزة و نون مخففة. عُبَید بن عمیر: «إذ» بکسر الهمزة و ذال معجمة بدل النون، «إلی الإسلام» مکان «الإیمان». [در تعلیقه نوشته این را نزد ابن عمیر نیافتم و فراء قاری این را ابن مسعود می‌داند و مرندی آن را به ابن خثیم نسبت داده. انظر: معانی القران للفراء (3/74) قرة عین القراء (ل/190ب). عبارت معانی القرآن فقط ناظر به «إذ» است: و قوله: أَنْ هَداکُمْ، و فى قراءة عبد اللّه: إذ هداکم؛ و کتاب قرة عین القراء کتابی است که فقط نسخه خطی آن با خطی بسیار ناخوانا موجود است و تاکنون به صورت چاپی منتشر نشده است].

[9] . فإن أسلموا فی موضع المفعول، و لذلک تعدى إلیه فی قوله: قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ. و یجوز أن یکون أسلموا مفعولا من أجله، أی یتفضلون علیک بإسلامهم.

[10] . و أَنْ أَسْلَمُوا منصوب بنزع الخافض و هو باء التعدیة، یقال: منّ علیه بکذا، و کذلک قوله: لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ إلا أن الأول مطرد مع أَنْ و (أن) و الثانی سماعی و هو کثیر.

[11] . قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ: [أی: بإسلامکم‏] فنصب بنزع الخافض، أو تضمین الفعل معنى الاعتداد.

[12] . و تقدیم المسند إلیه على المسند الفعلی لإفادة التقویة مثل: هو یعطی الجزیل، کما مثّل به عبد القاهر.