سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1081) سوره حجرات (49)، آیه16 (5. ادامه احادیث)

 

 

7) در عین اینکه تعلیم دین به خدا (و اولیای او) کاری نارواست؛ اما عرضه داشتن ایمان خویش بر آنان که حقیقت دین نزد آنان است امری کاملا صواب و جزء‌سیره اصحاب ائمه اطهار است که اینجا مناسب است به برخی اشاره شود:

الف. اسماعیل بن جابر

380ر .یو زمین همه چ ار منظر بن  می‌گوید: به امام باقر ع عرض کردم: می‌خواهم دینم را که بر اساس آن خداوند عز و جل را می‌پرستم بر شما عرضه کنم.

فرمود: عرضه کن!

گفتم: شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست، واحد است و شریکی ندارد، و اینکه [حضرت] محمد ص بنده و فرستاده اوست، و اقرار می‌کنم به آنچه از جانب خداوند آورده است [یا: و اقرار می‌کنم که آنچه آورده از جانب خداوند است] و اینکه [حضرت] علی ع امامی بود که خداوند اطاعتش را واجب کرد، سپس بعد از او [امام] حسن ع امامی بود که خداوند اطاعتش را واجب کرد، سپس بعد از او [امام] حسین ع امامی بود که خداوند اطاعتش را واجب کرد، سپس بعد از او علی بن حسین ع امامی بود که خداوند اطاعتش را واجب کرد، تا اینکه امر به شما رسید؛ سپس گفتم: و تو همان هستی، خداوند رحمتش را بر تو فروفرستد.

فرمود: این همان دین [مورد قبول] خداوند و دین فرشتگانش است.

الکافی، ج‏1، ص188

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: أَعْرِضُ عَلَیْکَ دِینِیَ الَّذِی أَدِینُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِه؟

قَالَ: فَقَالَ: هَاتِ!

قَالَ: فَقُلْتُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِیّاً کَانَ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ کَانَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ کَانَ بَعْدَهُ الْحُسَیْنُ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ کَانَ بَعْدَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ حَتَّى انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَیْهِ. ثُمَّ قُلْتُ: أَنْتَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ.

قَالَ: فَقَالَ: هَذَا دِینُ اللَّهِ وَ دِینُ مَلَائِکَتِهِ.

ب. عمرو بن حریث می‌گوید:

بر امام صادق ع وارد شدم در حالی که در منزل برادرش عبدالله بود. گفتم: فدایت شوم! چه چیزی تو را به این منزل آورده است؟

فرمود: طلب فراغت و دوری از مزاحمتها.

گفتم: فدایت شوم! آیا دینم را که برایتان حکایت کنم.

فرمود: بله.

گفتم: خدا را با چنین دینی می‌پرستم که شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست، واحد است و شریکی ندارد، و اینکه [حضرت] محمد ص بنده و فرستاده اوست، و و اینکه قیامت حتما می‌آید و تردیدی در آن نیست و اینکه خداوند هرکس در قبرها باشد برمی‌انگیزاند و [شهادت می‌دهم بر وجود] اقامه نماز و دادن زکات و روزه ماه رمضان و حج خانه خدا و ولایت علی ع امیرالمومنین ع بعد از رسول الله ص و ولایت حسن و حسین و ولایت علی بن حسین و ولایت محمد بن علی ع و شما بعد از او که صلوات خداوند بر همه آنها؛‌و اینکه همانا شما اماممان من هستید؛ بر این زنده‌ام و بر این می‌میرم و خدا را با چنین دینی می‌پرستم.

فرمود:‌ ای عمرو! به خداسوگند این همان دین [مورد قبول] خداوند و دین پدرانم است که من هم در سر و آشکار بدین دین خدا را می‌پرستم. پس تقوای الهی در پیش گیر و زبانت را جز از سخن نیک بازدار و نگو که من خودم هدایت شدم بلکه خداوند تو را هدایت کرد؛ پس شکر آنچه خداوند عز و جل برتو انعام فرموده را ادا کن و از کسانی نباش که وقتی روی می‌آورد در چشمش تیر زده می‌شود و وقتی پشت می‌کند از پشت نیزه می‌خورد* و مردم را بر شانه خودت سوار نکن که بعید نسیت که اگر مردم را بر شانه خویش سوار کنی ستون فقراتت را خرد کنند**.

الکافی، ج‏2، ص23

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِیعاً عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ قَالَ:

دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ فِی مَنْزِلِ أَخِیهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا حَوَّلَکَ إِلَى هَذَا الْمَنْزِلِ؟

قَالَ: طَلَبُ النُّزْهَةِ.

فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! أَ لَا أَقُصُّ عَلَیْکَ دِینِی؟

فَقَالَ: بَلَى.

قُلْتُ: أَدِینُ اللَّهَ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاةِ وَ صَوْمِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ حِجِّ الْبَیْتِ وَ الْوَلَایَةِ لِعَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْوَلَایَةِ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْوَلَایَةِ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ الْوَلَایَةِ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ لَکَ مِنْ بَعْدِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ وَ أَنَّکُمْ أَئِمَّتِی عَلَیْهِ أَحْیَا وَ عَلَیْهِ أَمُوتُ وَ أَدِینُ اللَّهَ بِهِ.

فَقَالَ: یَا عَمْرُو هَذَا وَ اللَّهِ دِینُ اللَّهِ وَ دِینُ آبَائِیَ الَّذِی أَدِینُ اللَّهَ بِهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ؛ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ کُفَّ لِسَانَکَ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ؛ وَ لَا تَقُلْ إِنِّی هَدَیْتُ نَفْسِی بَلِ اللَّهُ هَدَاکَ فَأَدِّ شُکْرَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عَلَیْکَ وَ لَا تَکُنْ مِمَّنْ إِذَا أَقْبَلَ طُعِنَ فِی عَیْنِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَ طُعِنَ فِی قَفَاهُ وَ لَا تَحْمِلِ النَّاسَ عَلَى کَاهِلِکَ فَإِنَّکَ أَوْشَکَ إِنْ حَمَلْتَ النَّاسَ عَلَى کَاهِلِکَ أَنْ یُصَدِّعُوا شَعَبَ کَاهِلِکَ.

پی‌نوشتها:

* ظاهرا مقصود از این تعبیر آن است که طوری رفتار کن که مردم پیش رو و پشت سرت خوبی تو را بگویند؛ که حالا منظور امام می‌تواند توصیه به این باشد که از اشراری نباش که مردم در حضو و غیبتشان آنان را مذمت می‌کنند یا یا توصیه به تقیه در برابر دشمنان باشد و توصیه به مطلق حسن معاشرت با مردم. (مرآة العقول، ج‏7، ص119[1])

** مقصود از این تعبیر آن است که به خاطر ترک تقیه ویا مدارای بیش از حد با مردم کاری نکن که متضرر شوی، یعنی مثلا ضمانت و یا تعهدی را در قبال آنان بپذیری که از عهده‌اش برنمی‌آیی ویا اینکه طوری برخورد کنی که آنان در اینکه تو طمع کنند که به میل آنها و برخلاف حق و یا برخلاف آنچه حلال است رفتار کنی (مرآة العقول، ج‏7، ص119[2]).

ج. ابن ابی یعفور می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم: می‌خواهم دینم را که بر اساس آن خداوند عز و جل را می‌پرستم بر شما عرضه کنم.

فرمود: عرضه کن!

گفتم: شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست، و شهادت می‌دهم که [حضرت] محمد ص فرستاده اوست، و اقرار می‌کنم به آنچه از جانب خداوند آورده است. سپس امامان را برای وی توصیف کردم تا به امام باقر ع رسیدم و گفتم: و آنچه در مورد آنها گفتم را در مورد شما هم اقرار می‌کنم.

فرمود: تو را نهی می‌کنم از اینکه اسم مرا در میان مردم ببری.

ابان می‌گوید که ابن ابی یعفور چنین ادامه داد: علاوه بر مطالب فوق به ایشان عرض کردم که: و به نظرم می‌آید که آنان همان کسانی هستند که خداوند در قرآن درباره‌شان فرمود: و از خداوند اطاعت کنید و از رسول و اولی الامری که از شمایند» (نساء/59)

امام صادق ع فرمود: و آیه دیگری هم هست؛ آن را هم بخوان.

گفتم: فدایت شوم کدام آیه؟

فرمود: «جز این نیست که ولىّ شما خدا و رسول اوست و کسانى که ایمان آورده‏اند، آنها که نماز را برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند در حالى که در رکوعند». (مائده/55). و فرمود: خداوند تو را رحم کرده است [یا:‌ خداوند تو را رحمت کند].

گفتم: آیا می‌فرمایی که خداوند برای این امر بر من رحم کرده است!

فرمود: خداوند برای این امر بر تو رحم کرده است!

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص327

عن ابن أبی یعفور قال: قلت: لأبی عبد الله ع أعرض علیک دینی الذی أدین الله به؟

قال: هاته.

قلت: أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا ص رسول الله، و أقر بما جاء به من عند الله. قال: ثم وصفت له الأئمة حتى انتهیت إلى أبی جعفر، قلت: و أقر بک ما أقول فیهم.

فقال: أنهاک أن تذهب باسمی فی الناس.

قال أبان: قال ابن أبی یعفور: قلت له مع الکلام الأول: و أزعم أنهم الذین قال الله فی القرآن «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».

فقال أبو عبد الله: و الآیة الأخرى فاقرأ.

قال: قلت له: جعلت فداک أی آیة؟

قال: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» قال: فقال: رحمک الله.

قال: قلت: تقول رحمک الله على هذا الأمر؟!

قال: فقال: رحمک الله على هذا الأمر.

د. حسن بن زیاد می‌گوید: وقتی زید بن علی در کوفه قیام کرد در دلم تردیدی وارد شد. پس به مکه رفتم و سپس مدینه رفتم و بر امام صادق ع وارد شدم در حالی که بیمار بود، در بستر دراز کشیده بود و [از فرط ضعف و لاغری] بین پوست و استخوانش چیزی نبود. گفتم: دلم می‌خواهد دینم را بر شما عرضه کنم.

فرمود: حسن! من در تو مشکلی نمی‌بینم و تو نیازی به این نداری. سپس فرمود: عرضه کن!

گفتم: شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست، و شهادت می‌دهم که [حضرت] محمد ص فرستاده خداست. و ایشان هم شبیه همین را با من گفت.

و گفتم: و من اقرار می‌کنم به همه آنچه که [حضرت] محمد بن عبدالله ص از جانب خداوند آورده است. ایشان ساکت ماند.

و گفتم: و شهادت می‌دهم که [حضرت] علی ع امام بعد از رسول الله ص است که اطاعتش واجب شده؛ کسی که در او شک دارد گمراه است و کسی که منکر او شود کافر است. و حضرت همچنان ساکت بود.

و گفتم: و شهادت می‌دهم که [امام] حسن ع و [امام] حسین ع همین منزلت را دارند، تا اینکه به خود ایشان [= امام صادق ع]‌ رسیدم و گفتم: و شهادت می‌دهم که تو هم همان منزلت امام حسن ع و امام حسین ع و امامان پیش از خود را داری.

فرمود: بس کن. فهمیدم چه می‌خواهی. چیزی نمی‌خواهی جز اینکه من تولی تو را بر این امر بپذیرم.

گفتم: اگر تولی مرا در این امر بپذیرید من به آنچه می‌خواسته‌ام رسیده‌ام.

فرمود: تو را تحت ولایت خود قرار دادم.

گفتم: ‌فدایت شوم. دلم می‌خواهم همینجا بمانم [زندگی را در همینجا ادامه دهم].

فرمود: چرا؟

گفتم: اگر زید و اصحابش پیروز شوند کسی بدحال‌تر از ما نزد آنان نخواهد بود [ظاهرا بدین خاطر که از ما شیعیان انتظار یاری داشتند و یاریشان نکردیم کینه ما را به دل گرفته‌اند] و اگر بنی امیه پیروز شوند نزد آنان نیز به همین منوال خواهیم بود [چون به هر حال ما را شیعه می‌دانند و لذا بین ما و زیدیه فرقی نمی‌گذارند].

فرمود: برگرد؛ جای نگرانی‌ای برای تو نیست، ‌نه از اینان و نه از آنان.

الأمالی (للمفید)، ص32

قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو غَالِبٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الزُّرَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ  عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَطَّارِ عَنْ أَبِیهِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ قَالَ‏:

لَمَّا قَدِمَ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ الْکُوفَةَ  دَخَلَ قَلْبِی مِنْ ذَلِکَ بَعْضُ مَا یَدْخُلُ؛ قَالَ: فَخَرَجْتُ إِلَى مَکَّةَ وَ مَرَرْتُ بِالْمَدِینَةِ؛ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ مَرِیضٌ. فَوَجَدْتُهُ عَلَى سَرِیرٍ مُسْتَلْقِیاً عَلَیْهِ وَ مَا بَیْنَ جِلْدِهِ وَ عَظْمِهِ شَیْ‏ءٌ.

فَقُلْتُ: إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَعْرِضَ‏ عَلَیْکَ‏ دِینِی!

فَانْقَلَبَ عَلَى جَنْبِهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَیَّ فَقَالَ: یَا حَسَنُ مَا کُنْتُ أَحْسَبُکَ إِلَّا وَ قَدِ اسْتَغْنَیْتَ عَنْ هَذَا. ثُمَّ قَالَ: هَاتِ!

فَقُلْتُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ. فَقَالَ ع مَعِی مِثْلُهَا.

فَقُلْتُ: وَ أَنَا مُقِرٌّ بِجَمِیعِ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ص. قَالَ: فَسَکَتَ.

قُلْتُ: وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً إِمَامٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فُرِضَ طَاعَتُهُ مَنْ شَکَّ فِیهِ کَانَ ضَالًّا وَ مَنْ جَحَدَهُ کَانَ کَافِراً. قَالَ: فَسَکَتَ.

قُلْتُ: وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع بِمَنْزِلَتِهِ حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَیْهِ ع. فَقُلْتُ: وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ بِمَنْزِلَةِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مَنْ تَقَدَّمَ مِنَ الْأَئِمَّةِ.

فَقَالَ: کُفَّ قَدْ عَرَفْتُ الَّذِی تُرِیدُ؛ مَا تُرِیدُ إِلَّا أَنْ أَتَوَلَّاکَ عَلَى هَذَا.

قَالَ: قُلْتُ: فَإِذَا تَوَلَّیْتَنِی عَلَى هَذَا فَقَدْ بَلَغْتُ الَّذِی أَرَدْتُ.

قَالَ: قَدْ تَوَلَّیْتُکَ‏ عَلَیْهِ.

فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! إِنِّی قَدْ هَمَمْتُ بِالْمُقَامِ.

قَالَ: وَ لِمَ؟

قَالَ قُلْتُ: إِنْ ظَفِرَ زَیْدٌ أَوْ أَصْحَابُهُ فَلَیْسَ أَحَدٌ أَسْوَأَ حَالًا عِنْدَهُمْ مِنَّا وَ إِنْ ظَفِرَ بَنُو أُمَیَّةَ فَنَحْنُ عِنْدَهُمْ بِتِلْکَ الْمَنْزِلَةِ.

قَالَ فَقَالَ لِی: انْصَرِفْ لَیْسَ عَلَیْکَ بَأْسٌ مِنْ أُولَى وَ لَا مِنْ أُولَى.‏

ه. عبدالعظیم حسنی می‌گوید: بر سرورم حضرت امام هادی ع وارد شدم. چون چشمش به من افتاد فرمود: مرحبا به تو ‌ای ابوالقاسم. تو واقعا ولیّ ما هستی.

عرض کردم: یا ابن رسول الله! می‌خواهیم دینم را بر شما عرضه کنم؛ اگر مورد رضایت بود بر آن ثابت قدم بمانم تا وقتی که خداوند عز و جل را ملاقات کنم.

فرمود: ابوالقاسم! عرضه کن!

گفتم: من می‌گویم که خداوند متعال واحد است و چیزی همچون او نیست، از دو حد بیرون است هم از حد ابطال [که نتوان او را شناخت] و هم از حد تشبیه [که شبیه چیزی باشد]؛ و او نه جسم است و نه صورت و نه عرض و نه جوهر؛ ‌بلکه اوست که جسم را جسم کرده و صورتها را صورت بخشیده و جوهر و عرض‌ها را آفریده و او پروردگار هر چیزی  و مالک آن و جاعل و پدید آورنده آن است؛ و اینکه [حضرت] محمد ص بنده و رسول او و آخرین پیامبران است و پیامبری تا روز قیامت بعد از او نیست [و شریعت او آخرین شریعت‌هاست و شریعتی بعد از آن تا روز قیامت نخواهد بود] و می‌گویم که امام و خلیفه و ولیّ امر بعد از او امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب است، سپس [امام] حسن ع، سپس [امام] حسین ع، سپس علی بن حسین ع، سپس محمد بن علی ع، سپس جعفر بن محمد ع، سپس موسی بن جعفر ع، سپس علی بن موسی ع، سپس محمد بن علی ع، سپس تو ‌ای مولای من.

فرمود: و بعد از من حسن فرزندم؛ ‌و اما چگونه خواهد بود حال مردم در مورد جانشین پس از او؟!

گفتم: چگونه خواهد بود‌ای مولای من؟

فرمود: چون شخص او را نمی‌بینند و برایشان جایز نیست که نامش را ببرند تا اینکه خروج کند و زمین را از عدل و قسط پر نماید همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.

گفتم: من اقرار می‌کنم و می‌گویم که ولیّ آنها [= کسی که ولایت آنها را قبول کند] ولیّ خداست و دشمن آنان دشمن خداست و اطاعت آنان اطاعت خداست و معصیت آنان معصیت خداست؛ و می‌گویم که همانا معراج حق است و سوال در قبر حق است و بهشت حق است و جهنم حق است و صراط حق است و میزان [=برقراری ترازوی اعمال]  حق است و همانا قیامت خواهد آمد و تردیدی در آن نیست و همانا خداوند هرکه در قبرهاست برخواهد انگیخت و می‌گویم که همانا دستورات واجب بعد از ولایت، نماز است و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر.

پس امام هادی ع فرمودند:‌ ای ابوالقاسم! به خدا سوگند این دین خداوند است که برای بندگانش پسندید؛‌ پس بر این ثابت قدم باشد که خداوند ثابت قدم گرداند تو را «با سخن ثابت در دنیا و در آخرت» (ابراهیم/27).

الأمالی( للصدوق)، ص338-340؛ کفایة الأثر، ص286-288؛ التوحید (للصدوق)، ص81-82؛ صفات الشیعة، ص48-50؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص379-380

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ جَمِیعاً قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو تُرَابٍ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى الرُّویَانِیُّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ قَالَ:

دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَلَمَّا بَصُرَ بِی قَالَ لِی: مَرْحَباً بِکَ یَا أَبَا الْقَاسِمِ! أَنْتَ وَلِیُّنَا حَقّاً.

قَالَ: فَقُلْتُ‏ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَیْکَ دِینِی؛ فَإِنْ کَانَ مَرْضِیّاً ثَبَتُّ عَلَیْهِ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.

فَقَالَ: هَاتِ یَا أَبَا الْقَاسِمِ.

فَقُلْتُ: إِنِّی أَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَاحِدٌ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ خَارِجٌ مِنَ الْحَدَّیْنِ حَدِّ الْإِبْطَالِ وَ حَدِّ التَّشْبِیهِ وَ إِنَّهُ لَیْسَ بِجِسْمٍ وَ لَا صُورَةٍ وَ لَا عَرَضٍ وَ لَا جَوْهَرٍ، بَلْ هُوَ مُجَسِّمُ الْأَجْسَامِ وَ مُصَوِّرُ الصُّوَرِ وَ خَالِقُ الْأَعْرَاضِ وَ الْجَوَاهِرِ وَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ مَالِکُهُ وَ جَاعِلُهُ وَ مُحْدِثُهُ؛ وَ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ النَّبِیِّینَ فَلَا نَبِیَّ بَعْدَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛ [وَ إِنَّ شَرِیعَتَهُ خَاتِمَةُ الشَّرَائِعِ فَلَا شَرِیعَةَ بَعْدَهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛] وَ أَقُولُ: إِنَّ الْإِمَامَ وَ الْخَلِیفَةَ وَ وَلِیَّ الْأَمْرِ بَعْدَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع، ثُمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَیْنُ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ أَنْتَ یَا مَوْلَایَ.

فَقَالَ عَلِیٌّ ع: وَ مِنْ بَعْدِی الْحَسَنُ ابْنِی، فَکَیْفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ؟!

قَالَ: فَقُلْتُ: وَ کَیْفَ ذَاکَ یَا مَوْلَایَ؟

قَالَ: لِأَنَّهُ لَا یُرَى شَخْصُهُ وَ لَا یَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى یَخْرُجَ فَیَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.

قَالَ: فَقُلْتُ: أَقْرَرْتُ وَ أَقُولُ إِنَّ وَلِیَّهُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اللَّهِ وَ طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِیَتَهُمْ مَعْصِیَةُ اللَّهِ؛ وَ أَقُولُ: إِنَّ الْمِعْرَاجَ حَقٌّ وَ الْمُسَاءَلَةَ فِی الْقَبْرِ حَقٌّ وَ إِنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِیزَانَ حَقٌّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ إِنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ؛ وَ أَقُولُ: إِنَّ الْفَرَائِضَ الْوَاجِبَةَ بَعْدَ الْوَلَایَةِ الصَّلَاةُ وَ الزَّکَاةُ وَ الصَّوْمُ وَ الْحَجُّ وَ الْجِهَادُ وَ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ.

فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع: یَا أَبَا الْقَاسِمِ!‏ هَذَا وَ اللَّهِ دِینُ اللَّهِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ؛ فَاثْبُتْ عَلَیْهِ أَثْبَتَکَ [/ثَبَّتَکَ] اللَّهُ «بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ».

 


[1] . «و لا تکن ممن إذا أقبل» أی کن من الأخیار لیمدحک الناس فی وجهک و قفاک و لا تکن من الأشرار الذین یذمهم الناس فی حضورهم و غیبتهم أو أمر بالتقیة من المخالفین أو حسن المعاشرة مطلقا.

[2] . «و لا تحمل الناس على کاهلک» أی لا تسلط الناس على نفسک بترک التقیة أو لا تحملهم على نفسک بکثرة المداهنة و المداراة معهم بحیث تتضرر بذلک، کان یضمن لهم و یتحمل عنهم ما لا یطیق أو یطعمهم فی أن یحکم بخلاف الحق أو یوافقهم فیما لا یحل، و هذا أفید و إن کان الأول أظهر، و قال الفیروزآبادی: الکاهل کصاحب: الحارک، أو مقدم أعلى الظهر مما یلی العنق و هو الثلث الأعلى و فیه ست فقرا، و ما بین الکتفین أو موصل العنق فی الصلب، و قال: الصدع الشق فی شی‏ء صلب، و قال: الشعب بالتحریک بعد ما بین المنکبین.