سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1077) سوره حجرات (49)، آیه 12 (22. تدبر پایانی)

 

د. وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ

30) «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ»

تعبیر «و اتقوا الله» را می‌توان عطف به «اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ» دانست (المیزان، ج‏18، ص325)، که در این صورت این فراز پایانی ناظر به کل آیه خواهد شد (که در تدبر39 در این باره نکاتی بیان خواهد شد)؛

اما یک تحلیل دیگر این است که عطف بر جمله محذوفی باشد که عبارت «فکرهتموه» (و فراز «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً فَکَرِهْتُمُوهُ») بر آن محذوف دلالت دارد. یعنی تقدیر کلام این طور بوده که: شما از خوردن گوشت برادر مرده‌تان کراهت دارید، پس همان طور که از آن کراهت دارید، از غیبت کردن او هم کراهت داشته باشید و تقوا پیشه کنید؛ و این سبک در قرآن شواهد دیگری هم دارد؛ مثلا در آیه «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَک‏» (انشرح/1-2) کلمه «و شرحنا» در تقدیر بوده است و اصل کلام چنین بوده: آیا ما سینه تو را گشاد نکردیم. [گشاد کردیم] و بار تو را از دوش تو برداشتیم (مجمع البیان، ج‏9، ص206[1]).

 

31) «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ»

تعبیر «تقوا» در قرآن هم برای پیشگیری از وقوع در گناه به کار می‌رود و هم برای درمان گناه؛ و هر دو معنا در اینجا می‌تواند مصداق داشته باشد؛ بویژه بر این اساس که توبه خدا نسبت به بنده دو گونه است: «توبه قبل از توبه بنده» (که خداوند با عطف توجه خویش به بنده موجبات توبه او را فراهم می‌آورد) و «توبه بعد از توبه بنده» (که خداوند توبه بنده را می‌پذیرد). این دو معنا چنین است:

الف. تقوا به معنای اجتناب از گناهی باشد که اینها مرتکب شده‌اند؛ و آنگاه این تقوا همان توصیه به توبه است که در ادامه فرمود «خداوند تواب رحیم است» و در این حالت، مقصود از توبه‌پذیر بودن خداوند، قبول توبه بعد از عمل است؛ یعنی حال که مرتکب این گناه شدید توبه کنید که خداوند توبه‌پذیر است و توبه شما را می‌پذیرد (المیزان، ج‏18، ص325).

ب. تقوا به معنای اجتناب و خودنگهداری از وقوع در گناه باشد؛ که در این صورت مقصود از تواب بودن خداوند، نه معنای اصطلاحی توبه، بلکه معنای لغوی آن خواهد بود؛ یعنی تقوا پیشه کنید و بدانید که خداوند بسیار به بندگان متقین خود با وجهه هدایت‌گری‌اش رجوع [= توبه، بازگشت] می‌کند و آنان را از وقوع در مهالک بازمی‌دارد. (المیزان، ج‏18، ص325[2]).

 

32) «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ»

تقوا، انسان را به سوی توبه سوق می‏دهد. (تفسیر نور، ج‏9، ص194).

 

33) «لا یغْتَبْ ... إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ‏»

در اسلام بن‏بست وجود ندارد، با توبه می‏توان گناه گذشته را جبران کرد. (تفسیر نور، ج‏9، ص194).

 

34) «إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ‏»

عذرپذیری خداوند، همراه با رحمت؛ و بلکه جلوه‌ای از رحمت اوست (تفسیر نور، ج‏9، ص194).

 

ه. نکات ناظر به چند فراز از فرازهای فوق

35) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ ... وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»

همان‏گونه که آیه‏ی نهم این سوره، برای امنیت و حفظ جان مردم، همه‏ی مسلمانان را مسئول مبارزه با یاغی و تجاوزگر دانست، این آیه نیز برای حفظ آبروی مردم؛ سوءظن، تجسّس و غیبت را حرام کرده است (تفسیر نور، ج‏9، ص188)

 

36) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ»

ایمان، تعهّدآور است؛ ‌یعنی [کسی که ادعای ایمان دارد] باید از یک‏سری افکار و اعمال (سوءظن و تجسّس و غیبت) دوری نماید (تفسیر نور، ج‏9، ص189)، و در مجموع تقوا پیشه کند (تقوا یعنی خودنگهداری)، و اگر هم در جایی مرتکب گناه شد هرچه سریعتر توبه کند.

 

37) «لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَکَرِهْتُمُوهُ»

چون در تمثیل «خوردن گوشت برادر مرده» تعلیلی که برای «غیبت» هست عینا برای «تجسس» هم صدق می‌کند (و تفاوت این دو تنها در این است که غیبت اظهار عیب کسی برای دیگران ویا از راه نقل دیگران به ظهور درآوردن آن عیب است؛ ولی تجسس درصدد عیب دیگران برآمدن از طریق بررسی احوال و آثار شخص است)، بعید نیست که این جمله تعلیلی برای هر دو مطلب (غیبت و تجسس)‌ باشد (المیزان، ج‏18، ص325[3]).

 

38) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ»

ترتیب اینها (ابتدا اجتناب از ظن سپس نهی از تجسس سپس نهی از غیبت و نهایتا توصیه به تقوا و توبه) و تفاوتی که در این تعابیر هست (در خصوص ظن و گمان، هرگونه ظنی را نهی نکرد -به پرهیز از کثیری از ظن توصیه کرد و برخی از ظنون را گناه خواند-، در مورد تجسس به طور مطلق نهی کرد؛ و در مورد غیبت، نه‌تنها به طور مطلق نهی کرد بلکه با تمثیل خوردن از گوشت برادر مرده، شدت این نهی را بسیار تقویت نمود؛ و در پایان توصیه به تقوا را باز مطلق آورد) حاوی چه نکاتی می‌تواند باشد؟

الف. برای جلوگیری از غیبت باید زمینه‏های غیبت را مسدود کرد. راه ورود به غیبت، اوّل سوء ظن و سپس پیگیری و تجسّس است، لذا قرآن به همان ترتیب نهی کرده است (تفسیر نور، ج‏9، ص189).

ب. به نظر می‌رسد اینها به ترتیب زمینه‌ساز همدیگرند؛ یعنی سوء ظن بسیاری از اوقات زمینه آن می‌شود که انسان اقدام به تجسس نماید؛‌و تجسس و دانستن عیوب دیگران، انسان را به برملا کردن آن عیوب سوق می‌دهد. از این رو، نهی‌ها پشت هم معنای خاصی دارند. گویی می‌فرماید: در مورد مومنان مبتنی بر گمانه‌زنی چیزی نگویید؛ و بعدش هم این طور نباشد که به بهانه اینکه می‌خواهیم از گمان دربیاییم و یقین کنیم به تجسس اقدام کنید؛ و اگر هم به هر طریقی (ولو بدون تجسس) بر عیبی از عیوب آنان مطلع شدید آن را افشا نکنید. به تعبیر دیگر، اول از سخن گفتن بدون علم نهی کرد؛ سپس از دنبال کردن و طلب علم در این زمینه‌ها و در مرحله آخر هم از بیان آنچه در این زمینه‌ها بدان علم پیدا کردیم (مفاتیح الغیب، ج‏28، ص111[4])؛ و چیزی که موجب می‌شود انسان بر همه اینها فایق آید تقوا و خودنگهداری است؛ که توبه‌پذیر بودن خدا هم مواردی که از این خودمراقبتی دررفت جبران می‌کند.

ج. هرچه جلو می‌رویم قبح عمل بیشتر می‌شود:

خود گمان به خودی خود بد نیست، بویژه که اساس گمانها خود بر دو نوعند:‌ حسن ظن و سوء ظن؛ و حسن ظن در بسیاری از موارد پسندیده است؛ اما در مجموع تکیه بر حدس و گمان خوب نیست (تفصیل بحث در تدبر 3 گذشت).

اما تجسس از اموری است که اصل بر بد بودن آن است، اما بدیش بیشتر جنبه شخصی دارد؛ ‌یعنی تجسس صرفا سوءظن و بی‌اعتمادی انسان به دیگران را تقویت می‌کند و اگر کسی صرفا تجسس کند ولی افشا نکند آثار اجتماعی چندانی بر کارش مترتب نیست.

اما غیبت نه‌تنها اصل بر بد بودنش است، بلکه آثار اجتماعی بسیار بد و مخربی هم دارد.

د. ظن یک عمل غالبا غیرارادی است؛ و نهی از ظن، در واقع نهی از ترتب آثار بر ظن است (حدیث5)؛ اما تجسس و غیبت هردو اعمالی ارادی هستند و لذا بد بودنشان بیش از ظن است. در میان این دو نیز، تجسس در بسیاری از اوقات از خصلتهای عادی‌ای همچون کنجکاوی و ... ریشه می‌گیرد؛ اما‌ انگیزه‌هایی که موجب صدور غیبت می‌شود بسیار پیچیده‌تر از انگیزه‌های تجسس می‌باشند و ناشی از رذایل متعددی در عمق وجود آدمی است (تدبر18).

ه. ...

 

39) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ ... وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ ... وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ ... وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ»

در تدبر 30 بیان شد که برداشت اولیه از این آیه این است که توصیه به تقوا ناظر به فراز آخر باشد (مجمع البیان، ج‏9، ص206[5])؛ اما این تنها برداشت ممکن نیست، ‌بلکه توصیه به تقوا در این آیه می‌تواند ناظر به تمام فرازهای آیه، و حتی آیه قبل باشد؛ اگر چنین باشد، آنگاه:

نه‌تنها:

پرهیز از ظن و بدگمانی به این و آن، و

پرهیز از تجسس کردن در کارهای دیگران، و

پرهیز از غیبت کردن،

بلکه:

پرهیز از مسخره کردن، و

پرهیز از عیب‌جویی، و

پرهیز از همدیگر را با القاب زشت صدا کردن،

همگی از مصادیق تقواورزیدن است؛ و اگر کسی خلاف آن مرتکب شد باید توبه کند.

تاملی با خویش

آیا ما تقوا را صرفا جانماز آب کشیدن می‌دانیم یا اموری همچون مسخره کردن، عیب‌جویی، لقب زشت گذاشتن، بدگمانی و تجسس و غیبت را هم در زمره بی‌تقوایی می‌شمریم؟

چقدر در مقام تشخیص تقوا در دیگران این ضوابط را جدی می گیریم؟!

در مورد خودمان چطور: تقوا یعنی مراقبت از خویش در پیشگاه الهی،

چه اندازه مراقبت می‌کنیم که سخنمان طوری نباشد که کسی را برنجاند؟!

چقدر حواسمان هست که به دیگران بدگمان نشویم؟!

‌اگر بدگمان شدیم تجسس نکنیم؟!

و اگر هم احیانا از عیب کسی مطلع شدیم آن را نزد دیگران مطرح نکنیم؟!

آیا واقعا ما اهل تقوا هستیم؟! و آیا نمی‌خواهیم از این رویه‌ای که داشته‌ایم (چه در مقام قضاوت درباره دیگران، و چه در مورد خود) توبه کنیم؟!

 

 

 


[1] . و لما قیل لهم أ یحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا قالوا لا فقیل «فَکَرِهْتُمُوهُ» أی فکما کرهتم ذلک فاجتنبوا ذکره بالسوء غائبا عن مجاهد و قیل فکما کرهتم لحمه میتا فاکرهوا غیبته حیا عن الحسن فهذا هو تقدیر الکلام؛ و قوله «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» معطوف علی هذا الفعل المقدر و مثله أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا أی و قد شرحنا و وضعنا.

[2] . و قوله: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ» ظاهره أنه عطف علی قوله: «اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ» إن کان المراد بالتقوی هو التجنب عن هذه الذنوب التی کانوا یقترفونها بالتوبة إلی الله سبحانه فالمراد بقوله: «إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ» أن الله کثیر القبول للتوبة رحیم بعباده التائبین إلیه اللائذین به.

و إن کان هو التجنب عنها و التورع فیها و إن لم یکونوا یقترفونها فالمراد بقوله: «إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ» أن الله کثیر الرجوع إلی عباده المتقین بالهدایة و التوفیق و الحفظ عن الوقوع فی مهالک الشقوة رحیم بهم.

و ذلک أن التوبة من الله توبتان: توبة قبل توبة العبد بالرجوع إلیه بالتوفیق للتوبة کما قال تعالی: «ثُمَّ تابَ عَلَیهِمْ لِیتُوبُوا»: التوبة: 118، و توبة بعد توبة العبد بالرجوع إلیه بالمغفرة و قبول التوبة کما فی قوله: «فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یتُوبُ عَلَیهِ»: المائدة: 39.

[3] . و اعلم أن ما فی قوله: «أَ یحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یأْکُلَ» إلخ، من التعلیل جار فی‏ التجسس أیضا کالغیبة، و إنما الفرق أن الغیبة هو إظهار عیب الغیر للغیر أو التوصل إلی الظهور علیه من طریق نقل الغیر، و التجسس هو التوصل إلی العلم بعیب الغیر من طریق تتبع آثاره و لذلک لم یبعد أن یکون الجملة أعنی قوله: «أَ یحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً» إلخ، تعلیلا لکل من الجملتین أعنی «وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً».

[4] . و فی الآیة لطائف: منها أن اللّه تعالى ذکر فی هذه الآیة أمورا ثلاثة مرتبة بیانها، هو أنه تعالى قال: اجْتَنِبُوا کَثِیراً أی لا تقولوا فی حق المؤمنین ما لم تعلموه فیهم بناء على الظن، ثم إذا سئلتم على المظنونات، فلا تقولوا نحن نکشف أمورهم لنستیقنها قبل ذکرها، ثم إن علمتم منها شیئا من غیر تجسس، فلا تقولوه و لا تفشوه عنهم و لا تعیبوا، ففی الأول نهى عما لم أن یعلم، ثم نهى عن طلب ذلک العلم، ثم نهى عن ذکر ما علم.

[5] . و لما قیل لهم أ یحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا قالوا لا فقیل «فَکَرِهْتُمُوهُ» أی فکما کرهتم ذلک فاجتنبوا ذکره بالسوء غائبا عن مجاهد و قیل فکما کرهتم لحمه میتا فاکرهوا غیبته حیا عن الحسن فهذا هو تقدیر الکلام؛ و قوله «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» معطوف علی هذا الفعل المقدر و مثله أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا أی و قد شرحنا و وضعنا.