سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوره حجرات (49)، آیه10 (قسمت سوم: تدبر (3) صلح و آشتی در قرآن)

 

 

4) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»

امروزه براى اظهار علاقه، کلمات رفیق، دوست، هم شهرى و هم وطن بکار مى‏رود، امّا اسلام کلمه برادر را بکار برده و، رابطه‏ى مؤمنان با یکدیگر را همچون رابطه‏ى دو برادر دانسته که در این تعبیر نکاتى نهفته است، از جمله:

الف) دوستى دو برادر، عمیق و پایدار است.

ب) دوستى دو برادر، متقابل است، نه یک سویه.

ج) دوستى دو برادر، بر اساس فطرت و طبیعت است، نه جاذبه‏هاى مادى و دنیوى.

د) دو برادر در برابر بیگانه، یگانه‏اند وبازوى یکدیگر.

ه) اصل و ریشه دو برادر یکى است.

و) توجّه به برادرى مایه‏ى گذشت و چشم‏پوشى است.

ز) در شادى او شاد و در غم او غمگین است. (تفسیر نور، ج‏9، ص179)

جالب اینجاست که برادرى نسبى، روزى گسسته خواهد شد: «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ» (مومنون/101)، ولى برادرى دینى حتّى در قیامت پایدار است: «إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ» (حجر/47) (تفسیر نور، ج‏9، ص181).

 

5) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»

اسلام مومنان را برادر همدیگر معرفی می‌کند، و برادرى بر اساس ایمان، مشروط به سنّ، شغل، سواد و درآمد نیست؛ و این یعنی در جامعه ایمانی هیچ کس، خود را برتر از دیگران نداند. آرى، میان والدین و فرزند برترى است، ولى میان برادران، برابرى است. (تفسیر نور، ج‏9، ص183)

 

6) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»

چرا تعبیر برادر بودن مؤمنان را با ادات «إنما» آورد؟

الف. این ادات در اینجا برای تاکید است؛ آنگاه:

الف.1. می‌خواهد نشان دهد که ایمان دینی همه را چنان گرد هم می‌آورد که همچون برادر می‌شوند.

الف.2. ...

ب. این ادات برای حصر است؛ آنگاه:

ب.1. این به عنوان مقدمه‌ای است برای دستور بعدی، یعنی: «فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ». گویی می‌خواهد بفرماید نسبت بین شما مؤمنان چیزی جز نسبت برادری نیست؛ از این رو اگر دو تا برادر با هم نزاع کردند بقیه هم چون برادر آنان هستند باید بکوشند که بین آن دو برادرشان صلح برقرار سازند (المیزان، ج‏18، ص315[1]).

ب.2. رابطه برادرى، در گرو ایمان است. (مسائل اقتصادى، سیاسى، نژادى، جغرافیایى، تاریخى و ... نمى‏تواند در مردم روح برادرى به وجود آورد.) جانِ گرگان و سگان از هم جداست / متّحد، جان‏هاى شیران خداست‏ (تفسیر نور، ج‏9، ص183).

به تعبیر دیگر، این حصر دلالت دارد که برادری صرفا بین مؤمنان است نه بین مؤمن و کافر؛ چنانکه می‌دانیم اگر دو برادر مسلمان و کافر داشته باشیم از جانب کافر برادری قطع است و وی از برادر مؤمنش ارث نمی‌برد؛ و این ضابطه حتی بین انسان و برادری که ولدالزنا باشد هم برقرار است؛‌یعنی با اینکه به لحاظ طبیعی و ژنتیک برادرش محسوب می‌شود اما از نظر اسلام این برادری منتفی است و از هم ارث نمی برند (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج‏28، ص107[2])

نقد: به نظر می‌آید اگرچه اصل این مطلب (که برادری معتبر در اسلام، صرفا بین مؤمنان است) می‌تواند با اندکی تسامح درست باشد، اما در اینکه بتوان این نکته را از این آیه استظهار نمود می‌توان مناقشه کرد؛‌ زیرا «إنما» وقتی در معنای ادات حصر به کار می‌رود کلمه بعد از خود را در کلمه دوم منحصر می‌سازد نه بالعکس؛ ‌یعنی ساختار : «إنما الف ب» به معنای «لا الف إلا ب» است؛ در حالی که در معنایی که آقایان قرائتی و فخر رازی استفاده کرده‌اند به صورت ساختار «لا ب إلا الف» بوده است؛ و ظاهرا «إنما» چنین دلالتی ندارد.

ب.3. ...

 

7) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ»

از امتیازات اسلام آن است که اصلاحات را از ریشه شروع مى‏کند. مثلا مى‏فرماید: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً» (یونس/65)، تمام عزّت براى خداست، چرا به خاطر کسب عزّت به سراغ این و آن مى‏روید؟ یا مى‏فرماید: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً» (بقره/165) تمام قدرت‏ها از اوست، چرا هر ساعتى دور یک نفر مى‏چرخید!؟ در این آیه نیز مى‏فرماید: همه‏ى مؤمنان با یکدیگر برادرند، بعد مى‏فرماید: اکنون که همه برادر هستید، قهر و جدال چرا؟ همه با هم دوست باشید. بنابراین براى اصلاح رفتار فرد و جامعه باید مبناى فکرى و اعتقادى آنان را اصلاح کرد. (تفسیر نور، ج‏9، ص180)

 

8) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ»

در واقع مؤمنان برادرند؛ پس میان دو برادرتان آشتی دهید.

اهمیت صلح و آشتی در اسلام

اسلام اهتمام ویژه‌ای به برقراری صلح و آشتی بین انسانها دارد؛ و توصیه به اصلاح و آشتی بین خود افراد را در ردیف توصیه به تقوا و اطاعت از خدا و رسولش قرار داده است: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ: پس تقوای الهی پیشه کنید و رابطه بین خودتان را اصلاح کنید [= بین خودتان صلح و آشتی برقرار نمایید] و از خداوند و رسولش اطاعت کنید، اگر که مومن هستید» (انفال/1)؛ و علاوه بر توصیه‌های اکید به برقرار کردن صلح و آشتی بین مردم: «... مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ، وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً: ...کسى که دستور صدقه یا کار نیک یا اصلاح و آشتی در میان مردم می‌دهد؛ و هر که براى طلب خشنودى خداوند چنین کند به زودى او را پاداشى بزرگ خواهیم داد.» (نساء/114)، هم در خصوص آشتی درون خانواده و هم در آشتی دادن گروههایی در جامعه دینی که با هم وارد نزاع می‌شوند، اهتمام ویژه‌ای دارد:

- در افق خانواده، وقتی بیم نشوز از جانب زن هست و تدبیرهای اولیه فایده‌ای ندارد، می‌فرماید: «وَ اللاَّتی‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُن‏ ...؛ وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما: و در مورد زنی که از سرکشی او می‌ترسید ...؛ و اگر بیم داشتید که کاملا از هم جدا شوند، پس داورى از خانواده مرد و داورى از خانواده زن برانگیزید، که اگر قصد اصلاح و آشتی داشته باشند خداوند میان آن دو، توفیقی می‌دهد» (نساء/34-35)؛ و وقتی بیم نشوز از جانب مرد است، می‌فرماید: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ: و اگر زنى از سرکشى یا اعراض شوهرش بیم داشته باشد، برای آن دو اشکالی ندارد که به نوعى در میان خودشان [(هر چند به گذشت از پاره‏اى از حقوقشان] صلح و آشتى نمایند، و اساسا صلح بهتر است‏» (نساء/128)؛

- و در افق جامعه دینی، در همین آیات سوره حجرات سه بار پیاپی تأکید دارد که بین دو گروهی که به قتال برخاسته‌اند حتما صلح و آشتی برقرار کنید، و هم آنان باید خود را همچون برادر ببینند و هم شما همچون برادر آنان به میانجی‌گری وارد شوید: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما؛ فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما ... فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ ...؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُم‏: و اگر دو طایفه از مؤمنان به قتال پرداختند پس بین آن دو آشتی افکنید؛ پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، ... پس اگر بازگشت، بین آن دو به عدل آشتی دهید، ... در واقع مؤمنان برادرند؛ پس میان دو برادرتان آشتی دهید» (حجرات/9-10).

 این صلح و آشتی بقدری در اسلام موضوعیت دارد که نه‌تنها بعد از انجام واجبات، برترین عمل انسانی شمرده شده و ثوابش بیش از ثواب یک سال نماز و روزه معرفی گردیده است (حدیث31)، بلکه براى اصلاح کردن و آشتی دادن، احکام ویژه‏اى قرار داده است، از جمله:[3]

الف. دروغ که از گناهان کبیره است، اگر براى آشتى واصلاح گفته شود، دروغ محسوب نمی‌شود (حدیث30).

ب. نجوا کردن و درگوشى سخن گفتن، که از اعمال شیطانی قلمداد شده (إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذینَ آمَنُوا؛ مجادله/10)، اگر براى اصلاح و آشتى دادن باشد، منعى ندارد: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ: در بسیارى از نجواهای آنان خیرى نیست، جز آنهایى که دستور صدقه یا کار نیک یا اصلاح و آشتی در میان مردم دهند» (نساء/114).

ج. با این‏که عمل به سوگند، واجب و شکستن آن حرام است، امّا اگر کسى سوگند یاد کند که دست به اصلاح و آشتى دادن میان دو نفر نزند، اسلام این سوگند را بی‌خاصیت شمرده [و عملا شکستن آن را مجاز مى‏داند]: «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاس‏: و خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهید که نیکى و تقوا و اصلاح میان مردم انجام ندهید»؛ که امام صادق ع ذیل این آیه فرمودند: یعنی مبادا وقتی از شما خواستند که بین مردم آشتی برقرار کنید بگویید من سوگند خورده‌ام که چنین نکنم. (الکافی، ج‏2، ص210[4])

د. با این‏که عمل به وصیّت، واجب، و ایجاد تغییر در وصیت افراد حرام است، امّا اگر عمل به وصیّت، موجب ظلمی می‌شود و میان افرادى فتنه و کدورت مى‏آورد، اسلام اجازه مى‏دهد که وصیّت ترک شود به نحوی که بین افراد صلح و آشتی برقرار شود: «فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ: پس هر که از انحراف یا از گناه وصیت کننده بترسد، پس میان آنها [یعنی میان ورثه و اهل وصیت، با تغییر دادن وصیت] اصلاح و آشتی‌ای برقرار نماید بر او گناهى نیست.» (این توضیح از امام باقر ع برای این آیه است؛ ر.ک: الکافی، ج‏7، ص21[5]).

ه. اگر کسی چند همسر دارد و نمی تواند به لحاظ روحی و عاطفی بین آنها عدالت برقرار کند، حداقل وظیفه دارد که تقوا را چنان رعایت کند و به گونه‌ای عمل کند که بین آنها صلح و آشتی برقرار باشد تا مورد مغفرت الهی قرار گیرد: «وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً:  و شما هر چند هم که حرص بورزید هرگز نمى‏توانید میان زن‏ها [از حیث تمایل باطنى] عدالت بورزید، پس [حداقل در وظایف ظاهرى] یکسره از یکى از آنها روى نگردانید تا او را همانند زنى بلاتکلیف رها نمایید؛ و اگر صلح و سازش برقرار کنید و تقوا ورزید مسلّما خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.» (نساء/129)

 

9) «إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا»

براى برقرارى صلح وآشتى، از کلمات محبّت‏آمیز و انگیزه‏آور استفاده کنیم (تفسیر نور، ج‏9، ص183).

 

10) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ»

با اینکه جنگ بین دو طائفه (جمعیتی فراوان) بود و هم در آیه قبل از تعبیر جمع (اقتتلوا) استفاده کرد، و هم در اینجا (مومنون؛ إخوة)، چرا مجددا از تعبیر «مثنی» (أَخَوَیکُمْ) استفاده کرد؟

الف. چون هر نزاعی دو طرف دارد؛ [و در آیه قبل هم اگرچه به خاطر کثرتشان از تعبیر «اقتتلوا» استفاده کرد اما با تعابیر «طائفتان» و «بینهما» و «احدیهما علی الاخری» بر دوییت اینان تاکید کرد] به علاوه که می‌خواهد شما را به عنوان شخص ثالث میانجی مطرح کند «دو برادرتان» و همه اینها تناسب دارد که از تعبیر مثنی در خصوص طرفین نزاع استفاده شود (اقتباس از مجمع البیان، ج‏9، ص200[6])

ب. می‌خواهد نشان دهد که نیاز نیست که حتما نزاع بین دو طائفه باشد و حتما کار به قتال بکشد که شما وظیفه میانجی‌گری را عهده‌دار شوید؛ بلکه اگر بین دو نفر از مسلمانان هم هرگونه نزاعی (نه حتی در حد قتال) رخ داد شما موظفید به اصلاح آنان اقدام کنید. (مفاتیح الغیب، ج‏28، ص106[7])

ج. ...

 

11) «فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ»

چرا فرمود «بَینَ أَخَوَیکُمْ: بین برادرانتان» و نفرمود «بَینَ الأَخَوَین: بین این دو برادر»؟

الف. می‌خواهد تاکید کند که نه‌فقط آنان با هم برادرند بلکه شما هم با آنان برادرید و همین برادری شماست که اقتضایش این است که در مساله ورود پیدا کنید و بین آن دو آشتی دهید (المیزان، ج‏18، ص315[8]).

در واقع، با یک تعبیر لطیف هم بر برادر بودن طرفین نزاع تاکید کرد (که همین باید مانع از ادامه دادن نزاع توسط خود آنان شود)؛

و هم بر برادر بودن سایر افراد جامعه اسلامی با آنان (که همه باید وسط میدان بیایند و نگویند نزاع آنان چه ربطی به ما دارد)؛

تا معلوم شود «جلوگیرى از نزاع و اقدام براى اصلاح و برقرارى صلح، وظیفه‏ى همه است، نه گروهى خاص؛ و اصلاح کننده نیز خود را برادر طرفین درگیر بداند» (تفسیر نور، ج‏9، ص183).

ب. ...

 

12) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ»

بعد از توصیه به برقراری اصلاح، به تقوا توصیه کرد. شاید بدین جهت است که می‌خواهد تذکر دهد که:

اصلاح و آشتى دادن، آفاتى دارد که باید مراقب بود. (تفسیر نور، ج‏9، ص184)

شاید آیه «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً» (نساء/128) بتواند به تفسیر بهتر این آیه کمک کند. در آنجا نیز اگرچه توصیه به صلح و آشتی داده است اما در ادامه توضیح داده که اما هر نفسی در محضر «شح» خویش است؛ یعنی هرکس خودخواه است و این خودخواهی نمی گذارد که صلح و آشتی منصفانه‌ای برقرار شود؛ و از این رو، وقتی هر نفسی «شح» خویش را طلب می‌کند، و تقوا هم در حقیقت همین نگه داشتن شح نفس خویش است: « فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏» (تغابن/16)؛ و اگر واقعا می‌خواهیم صلح و آشتی برقرار شود باید تقوا را در این میان خیلی جدی رعایت کنیم.

 

13) «فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

هم برقراری صلح و صفا و هم رعایت تقوا می‌تواند مقدّمه‏ى برای نزول رحمت الهى شود. (اقتباس از تفسیر نور، ج‏9، ص184)

اساسا در قرآن کریم اصلاح و آشتى دادن، سبب دریافت بخشودگى و رحمت از جانب خداوند شمرده شده است: «إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً» (نساء/129) و هر کس واسطه‏گرى خوبى میان مسلمانان انجام دهد، پاداشِ در شأن دریافت خواهد کرد: «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها» (نساء/85) (تفسیر نور، ج‏9، ص182).

 

14) «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما ... فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا ...؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

در آیه قبل ابتدا صرفا فرمود «فَأَصْلِحُوا بَینَهُما»؛ در گام دوم فرمود «فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا»؛ و اکنون در این آیه مى‏فرماید: «فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ». وجه این تفاوت تعابیر (که اول بار مطلق آورد، بار دوم اصلاح را با قسط همراه کرد، و بار سوم با تقوا) چیست؟

الف. اینها هریک توضیح و تفصیل قبلی و یک گام به جلو است؛ ابتدا بر اصل برقراری صلح تاکید می‌کند؛ سپس اینکه این صلح و آشتی در مدار عدل و قسط باشد؛ و سپس اینکه در برقرارى صلح، از خدا بترسید؛ یعنی اگر شما را به عنوان میانجى پذیرفتند، خدا را در نظر بگیرید و حکم دهید، نه آنکه اصلاح شما، عملا مایه‏ى ظلم و ستم به یکى از طرفین ویا محور آن، جلب منفعتی برای خود شما باشد، تا رفع خصومت بین آن دو. (اقتباس از تفسیر نور، ج‏9، ص180)

ب. در آیه قبل ناظر به اصلاح در جایی بود که جنگ و قتال رخ داده؛ و در چنین موقعیتی همه سعی می‌کنند که آتش فتنه را فروبخوابانند؛ لذا تاکیدی بر رعایت تقوا ضرورت نداشت؛ اما این آیه عام و ناظر به هر نزاعی بین دو نفر است؛ و در اینجا گاه افراد میانجی به حساسیت مساله چندان توجه ندارند و بی‌مبالاتی می‌ورزند و لذا اصرار دارد که حتما تقوا را رعایت کنید. (مفاتیح الغیب، ج‏28، ص106-107[9])

ج. [در آیه قبل خطاب اصلی متوجه کسانی بود که در مقام اصلاح و آشتی دادن هستند؛ اما] تعبیر «اتقوا الله» در اینجا  هم ناظر به آشتی دهندگان است و هم ناظر به دو گروه متخاصم (المیزان، ج‏18، ص315[10])؛ یعنی همه شما برای اینکه اصلاح به خوبی انجام شود و مشمول رحمت الهی شوید تقوا را در نظر بگیرید.

د. بر اساس آنچه در جلسه قبل تدبر 18 بیان شد، در آیه قبل چه‌بسا گام اول ناظر به ابتدای قتال است که صلح و آشتی دادن مومنان و جلوی قتل و خونریزی را گرفتن (ولو با گذشتن از برخی از حقوق) موضوعیت دارد؛ گام دوم در جایی است که گروه سرکش با زور سرجایش نشانده شده؛ و اینجا دیگر باید عدالت رعایت شود و حق مظلوم بازستانده شود؛ آنگاه در این آیه به یک ضابطه کلی در هر دو مورد اشاره می‌کند و آن رعایت تقواست در مقام آشتی دادن؛ یعنی کسی که می‌خواهد به وظیفه میانجی‌گری اقدام کند، هم در گام اول و هم در گام دومی که بیان شد باید بر اساس رعایت تقوای الهی و خود را در محضر خدا دیدن، دست به اقدام برای آشتی بزند؛ نه بر اساس جلب منفعتی برای خود یا تعصبات حزبی و جناحی و ... .

ه. ...

 

15) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

قرار دادن این آیه در کنار آیه «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (توبه/71) می‌تواند حاوی نکات زیبایی در حوزه ارتباطات مومنان باشد.

در این آیه، رابطه بین مومنان رابطه برادری معرفی شده است که اهتمام به این رابطه با ایجاد صلح و آشتی بین برادران و رعایت تقوا، انسان را در معرض رحمت خداوند قرار می‌دهد؛ و

در آیه سوره توبه رابطه بین مومنان رابطه ولایی (ولایت متقابل) معرفی شده، که این رابطه رواج امر به معروف و نهی از منکر و اقامه نماز و پرداخت زکات و اطاعت از خدا و رسول را در میان آنان به همراه دارد؛ و این منجر به آن می‌شود که مورد رحمت الهی واقع شوند.

می‌توان گفت رابطه ولایی بین مومنان همان رابطه اخوت بین ایشان است؛ و شاید بر همین اساس بتوان گفت مهمترین نمود کنش اصلاحی بین برادران ایمانی همین امر به معروف و نهی از منکر و اقامه نماز و پرداخت زکات و اطاعت از خدا و رسول است؛ یعنی چون فضای ایمانی موجب پیوند برادری بین آنها شده است، پس اگر نزاعی بین آنان واقع شود با رجوع به دستورات الهی و ذیل سایه عبودیت خدا و اطاعت از خدا و رسولش مرتفع می‌گردد.

تنها تفاوتی که بین این دو آیه است این است که در اولی مشمول رحمت شدن را با تعبیر «لعل» آورده اما در دومی با حرف «س»؛ شاید می‌خواهد نشان دهد که اگر برادری ورزیدید و اصلاح بین خودتان کردید صرفا زمینه‌ای برای رحمت را ایجاد کردید و معلوم نیست قطعا مشمول رحمت شوید؛ اما اگر کاملا روابطتتان را ذیل شریعت تعریف کردید یعنی امر به معروف و نهی از منکر و اقامه نماز و پرداخت زکات و اطاعت از خدا و رسول در میان شما مستقر شد بدانید که حتما و خیلی سریع مشمول رحمت الهی خواهید شد.

 

16) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

ناظر به حدیث1 و تحلیلی که درباره ضرورت برادری بین مومنان شده این حکایت قابل تامل است:

حکایت

سفیان ثورى به مردى قریشى از اهل مکه گفت: ما را نزد جعفر بن محمد [= امام صادق علیه السلام] ببر.

آن مرد گوید: او را خدمتش بردم که دیدیم آن حضرت بر مرکب خویش سوار شده [و عازم جایی] است.

سفیان به ایشان عرض کرد: یا اباعبداللَّه! حدیث سخنرانى پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله را در مسجد خیف براى ما باز گو!

فرمود: اکنون که سوار شده‏ام، بگذار دنبال کارم بروم، وقتى آمدم برایت می‌گویم.

عرض کرد:

تقاضا میکنم بحق قرابتى که با پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله دارى، که همین الان برایم بازگویی.

حضرت پیاده شد. سفیان عرض کرد: امر بفرمائید برایم دوات و کاغذى بیاورند تا آن را بنویسم. حضرت دوات و کاغذ خواست و سپس فرمود بنویس:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏؛ این است خطبه رسول الله صلّى اللَّه علیه و آله در مسجد خیف‏:

خداوند دلشاد کند بنده‌ای را که سخن مرا بشنود و آن را درک و حفظ کند، سپس آن را به کسی که نشنیده برساند، که ای بسا کسی که فقه‌ای [= نکته عمیقی] را حمل کند ولی خودش فقیه [= عمیق و نکته‌فهم] نیست و ای بسا کسی که فقه‌ای را به کسی که از او فقیه‌تر است حمل کند.

سه چیز است که دل مرد مسلمان در آنها خیانت نمی‌کند: اخلاص عمل برای خدا و خیرخواهی نسبت به رهبران مسلمانان و همراهی دائمی با جماعت آنان، زیرا که دعوت آنان [= رهبران] شامل همه کسانی است که پشت سر آنهایند.

مومنان برادرند و خون‌های آنان برابر است و کمترین آنها می‌تواند از سوی آنان تعهّد بدهد؛ و آنان در برابر غیرشان یک دست واحدند.

سفیان این حدیث را نوشت و بر امام عرضه کرد، سپس حضرت سوار شد و من و سفیان آمدیم.

در بین راه سفیان به من گفت: باش تا در این حدیث نظرى کنم.

به او گفتم: به خدا سوگند که امام صادق ع چیزى را به گردنت گذاشت که هرگز از عهده آن برنیایى.

گفت: آن چیست؟

گفتم: اینکه فرمود: «سه چیز است که دل مرد مسلمان در آنها خیانت نمی‌کند: اخلاص عمل برای خدا»؛ اینکه معلوم است؛ اما در ادامه فرمود «و خیرخواهی نسبت به رهبران مسلمانان». آیا این رهبران که خیرخواهى آنها بر ما واجب است کیانند؟ آیا مقصود معاویة بن ابى سفیان و یزید بن معاویه و مروان بن حکم و کسانى است که شهادتشان نزد ما پذیرفته نیست و نماز خواندن پشت سرشان جایز نیست ؟ و اینکه فرمود «و همراهی دائمی با جماعت آنان»، آیا کدام جماعت از مسلمانان است؟ آیا مقصود مرجئى است که می‌گوید: کسى که نماز نخواند و روزه نگیرد و غسل جنابت نکند و کعبه را خراب کند و با مادرش نزدیکى کند، ایمان جبرئیل و میکائیل را دارد؟! یا قَدَرى است که عقیده دارد آنچه خداى عز و جل خواهد واقع نمی‌شود و آنچه شیطان بخواهد واقع می‌شود؟! یا حرورى [= خوارج] است که از على بن ابى طالب علیه السلام بیزارى می‌جوید و به کفر آن حضرت شهادت می‌دهد؟! آیا جَهْمى است که عقیده دارد هر چه هست، همان شناختن خداى یکتاست و ایمان چیزى جز این نیست؟!

سفیان گفت: واى بر تو، خود آنان [= شیعیان  پیروان خود امام صادق ع در این زمینه] چه می‌گویند؟

گفتم: آنها می‌گویند: همانا به خدا سوگند که على بن ابى طالب علیه السلام امام و رهبری است که خیرخواهیش بر ما لازم است، و جماعتى که باید با آنها همراه بود، اهل بیت او هستند.

سفیان نوشته را پاره کرد و گفت: این خبر را به کسى نگو.

الکافی، ج‏1، ص403-404

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ قَالَ:

قَالَ سُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ: اذْهَبْ بِنَا إِلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ.

قَالَ: فَذَهَبْتُ مَعَهُ إِلَیْهِ فَوَجَدْنَاهُ قَدْ رَکِبَ دَابَّتَهُ. فَقَالَ لَهُ سُفْیَانُ: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! حَدِّثْنَا بِحَدِیثِ خُطْبَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ.

قَالَ: دَعْنِی حَتَّی أَذْهَبَ فِی حَاجَتِی فَإِنِّی قَدْ رَکِبْتُ فَإِذَا جِئْتُ حَدَّثْتُکَ.

فَقَالَ: أَسْأَلُکَ بِقَرَابَتِکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص لَمَّا حَدَّثْتَنِی.

قَالَ فَنَزَلَ فَقَالَ لَهُ سُفْیَانُ: مُرْ لِی بِدَوَاةٍ وَ قِرْطَاسٍ حَتَّی أُثْبِتَهُ. فَدَعَا بِهِ.

ثُمَّ قَالَ: اکْتُبْ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛

خُطْبَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ:

نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ تَبْلُغْهُ یَا أَیُّهَا النَّاسُ لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ لَیْسَ بِفَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِیطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ. الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ یَدٌ عَلَی مَنْ سِوَاهُمْ یَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ.

فَکَتَبَهُ سُفْیَانُ ثُمَّ عَرَضَهُ عَلَیْهِ وَ رَکِبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ جِئْتُ أَنَا وَ سُفْیَانُ. فَلَمَّا کُنَّا فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ قَالَ لِی: کَمَا أَنْتَ حَتَّی أَنْظُرَ فِی هَذَا الْحَدِیثِ.

فَقُلْتُ لَهُ: قَدْ وَ اللَّهِ أَلْزَمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ رَقَبَتَکَ شَیْئاً لَا یَذْهَبُ مِنْ رَقَبَتِکَ أَبَداً.

فَقَالَ: وَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ ذَلِکَ؟

فَقُلْتُ لَهُ: «ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ: إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ» قَدْ عَرَفْنَاهُ؛ «وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ»؛ مَنْ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةُ الَّذِینَ یَجِبُ عَلَیْنَا نَصِیحَتُهُمْ؟ مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ وَ یَزِیدُ بْنُ مُعَاوِیَةَ وَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ وَ کُلُّ مَنْ لَا تَجُوزُ شَهَادَتُهُ عِنْدَنَا وَ لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ خَلْفَهُمْ؟! وَ قَوْلُهُ «وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»؛ فَأَیُّ الْجَمَاعَةِ؟ مُرْجِئٌ یَقُولُ: مَنْ لَمْ یُصَلِّ وَ لَمْ یَصُمْ وَ لَمْ یَغْتَسِلْ مِنْ جَنَابَةٍ وَ هَدَمَ الْکَعْبَةَ وَ نَکَحَ أُمَّهُ فَهُوَ عَلَی إِیمَانِ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ؟! أَوْ قَدَرِیٌّ یَقُولُ: لَا یَکُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَکُونُ مَا شَاءَ إِبْلِیسُ؟! أَوْ حَرُورِیٌّ یَتَبَرَّأُ مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ شَهِدَ عَلَیْهِ بِالْکُفْرِ؟! أَوْ جَهْمِیٌّ یَقُولُ: إِنَّمَا هِیَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ وَحْدَهُ لَیْسَ الْإِیمَانُ شَیْ‏ءٌ غَیْرُهَا؟!

قَالَ: وَیْحَکَ؛ وَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ یَقُولُونَ؟

فَقُلْتُ: یَقُولُونَ إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع وَ اللَّهِ الْإِمَامُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْنَا نَصِیحَتُهُ، وَ لُزُومُ جَمَاعَتِهِمْ أَهْلُ بَیْتِهِ!

قَالَ: فَأَخَذَ الْکِتَابَ فَخَرَقَهُ؛ ثُمَّ قَالَ: لَا تُخْبِرْ بِهَا أَحَداً.

 


 

[3] . توجه به 4 مورد اول را مرهون تفسیر نور، ج‏9، ص182 هستم.

[4] . عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ» قَالَ: إِذَا دُعِیتَ لِصُلْحٍ بَیْنَ اثْنَیْنِ فَلَا تَقُلْ عَلَیَّ یَمِینٌ أَلَّا أَفْعَلَ.

[5] . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ». قَالَ: نَسَخَتْهَا الْآیَةُ الَّتِی بَعْدَهَا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ». قَالَ: یَعْنِی الْمُوصَى إِلَیْهِ إِنْ خَافَ جَنَفاً مِنَ الْمُوصِی فِیمَا أَوْصَى بِهِ إِلَیْهِ مِمَّا لَا یَرْضَى اللَّهُ بِهِ مِنْ خِلَافِ الْحَقِّ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ أَیْ عَلَى الْمُوصَى إِلَیْهِ أَنْ یُبَدِّلَهُ إِلَى الْحَقِّ وَ إِلَى مَا یَرْضَى اللَّهُ بِهِ مِنْ سَبِیلِ الْخَیْرِ.

[6] . «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» فی الدین یلزم نصرة بعضهم بعضا «فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ» أی بین کل رجلین تقاتلا و تخاصما و معنى الاثنین یأتی على الجمع لأن تأویله بین کل أخوین یعنی فأنتم إخوة للمتقاتلین فأصلحوا بین الفریقین أی کفوا الظالم عن المظلوم و أعینوا المظلوم «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» فی ترک العدل و الإصلاح أو فی منع الحقوق «لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» أی لکی ترحموا.

[7] . ثم قال تعالى: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ تتمیما للإرشاد و ذلک لأنه لما قال: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا [الحجرات: 9] کان لظان أن یظن أو لمتوهم أن یتوهم أن ذلک عند اختلاف قوم، فأما إذا کان الاقتتال بین اثنین فلا تعم المفسدة فلا یؤمر بالإصلاح، و کذلک الأمر بالإصلاح هناک عند الاقتتال، و أما إذا کان دون الاقتتال کالتشاتم و التسافه فلا یجب الإصلاح فقال: بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ و إن لم تکن الفتنة عامة و إن لم یکن الأمر عظیما کالقتال بل لو کان بین رجلین من المسلمین أدنى اختلاف فاسعوا فی الإصلاح.

[8] . و قوله: «فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ» و لم یقل: فأصلحوا بین الأخوین من أوجز الکلام و ألطفه حیث یفید أن المتقاتلتین بینهما أخوة فمن الواجب أن یستقر بینهما الصلح و سائر المؤمنین إخوان للمتقاتلتین فیجب علیهم أن یسعوا فی الإصلاح بینهما.

[9] . المسألة الثانیة: عند إصلاح الفریقین و الطائفتین لم یقل اتقوا، و قال هاهنا اتقوا مع أن ذلک أهم؟ نقول الفائدة هو أن الاقتتال بین طائفتین یفضی إلى أن تعم المفسدة و یلحق کل مؤمن منها شی‏ء و کل یسعى فی الإصلاح لأمر نفسه فلم یؤکد بالأمر بالتقوى، و أما عند تخاصم رجلین لا یخاف الناس ذلک و ربما یزید بعضهم تأکد الخصام بین الخصوم لغرض فاسد فقال: فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ أو نقول قوله فَأَصْلِحُوا إشارة إلى الصلح، و قوله وَ اتَّقُوا اللَّهَ/ إشارة إلى ما یصونهم عن التشاجر، لأن من اتقى اللّه شغله تقواه عن الاشتغال بغیره، و لهذا قال النبی صلى اللّه علیه و سلم: «المسلم من سلم الناس من لسانه و [یده‏]» لأن المسلم یکون منقادا لأمر اللّه مقبلا على عباد اللّه فیشغله عیبه عن عیوب الناس و یمنعه أن یرهب الأخ المؤمن، و إلیه أشار النبی صلى اللّه علیه و سلم: «المؤمن من یأمن جاره بوائقه» یعنی اتق اللّه فلا تتفرغ لغیره.

[10] . و قوله: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» موعظة للمتقاتلتین و المصلحین جمیعا.