سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احادیث جنگهای امیرالمومنین ع (قسمت11:جنگ صفین درمنابع اهل سنت-3)

 

43) مصداق دیگری از این واقعه (ایجاد تردید در لشکر معاویه به خاطر شهادت عمار) خزیمة بن ثابت است که برخی نقل‌های مربوط به وی در اینجا تقدیم می‌شود:

 الف. محمد بن عماره، نوه خزیمة بن ثابت می‌گوید:

پدربزرگم [=خزیمة بن ثابت] از زمان جنگ جمل سلاحش را بیرون نیاورده بود تا اینکه عمار در جنگ صفین کشته شد؛ آنگاه بود که شمشیرش را برکشید و جنگید تا کشته شد. می‌گفت: از رسول الله ص شنیدم که می‌فرمود: عمار را «الفئة الباغیه: جماعت ستمگر» به شهادت می‌رسانند.

مسند أحمد، ج36، ص198، ح21873؛ مصنف ابن أبی شیبة، ج21، ص533، ح40683[1]

حَدَّثَنَا یونُسُ، وَخَلَفُ بْنُ الْوَلِیدِ، قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو مَعْشَرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ بْنِ خُزَیمَةَ بْنِ ثَابِتٍ، قَالَ:

مَا زَالَ جَدِّی، کَافًّا سِلَاحَهُ یوْمَ الْجَمَلِ حَتَّى قُتِلَ عَمَّارٌ بِصِفِّینَ، فَسَلَّ سَیفَهُ، فَقَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ. قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ص یقُولُ: " تَقْتُلُ عَمَّارًا ‌الْفِئَةُ ‌الْبَاغِیةُ ".

ب. زهری این واقعه را با طول و تفصیل بیشتری از قول عماره پسر خزیمة بن ثابت می‌آورد. وی گفته است:

خزیمة بن ثابت جنگ جمل را شاهد بود اما شمشیرش را از غلاف درنیاورد [= وارد جنگ نشد] و در جنگ صفین هم حاضر بود و می‌گفت من هرگز شمشیرم را از نیام برنکشم تا اینکه عمار کشته شود و ببینم چه کسی او را می‌کشد؛ چرا که از رسول الله ص شنیدم که می‌فرمود: عمار را «الفئة الباغیه: جماعت ستمگر» به شهادت می‌رسانند. پس چون عمار کشته شد، خزیمه گفت: الان گمراهی آشکار شد؛ و وارد میدان جنگ شد و جنگید تا به شهادت رسید.

و کسی که عمار را کشت ابوغاذیة مزنی بود که وی را با نیزه‌ای هدف قرار داد و وی در آن روز در حالی که بر کجاوه‌ای سوار بود می‌جنگید؛ و او در سن 94 سالگی به شهادت رسید. پس چون بر زمین افتاد مرد دیگری رسید و سرش را برید و بین آن دو نزاعی درگرفت و هریک می‌گفتند که من او را کشتم. عمروعاص گفت: به خدا سوگند دارند بر سر جهنم رفتن نزاع می‌کنند! و معاویه این را شنید؛ چون آن دو نفر رفتند به عمروعاص گفت: چنین موضعگیری‌ای از تو عجیب است؛ اینان جانشان را فدای ما می‌کنند و تو می‌گویی بر سر جهنم رفتن نزاع می‌کنند؟!

عمرو گفت: ‌به خدا سوگند که همین طور است؛ به خدا سوگند خودت هم می‌دانی و من واقعا دلم می‌خواست بیست سال قبل مرده بودم و اینجا نبودم.

و از ابن ابی عون هم روایت شده که می‌گفت: عمار در سن 91 سالگی به شهادت رسید و تولدش قبل از پیامبر ص بود؛ و سه نفر به وی هجوم آوردند: عُقبة بن عامر جُهَنی و عمر بن حارث خولانی و شریک بن سَلَمَة مرادی؛ همه با هم به او حمله کردند و او می‌گفت: اگر ما را بزنید که تا نخلستان‌هاى هجر (نام شهری است در یمن یا بحرین)، عقب برویم همچنان می‌دانم که من بر حقم و شما بر باطلید؛ پس آنان با هم به وی حمله کردند و او را به شهادت رساندند. و برخی از مردم بر این گمانند که عقبة‌بن عامر وی را به قتل رساند و این همان کسی است که به امر عثمان عمار را کتک زده بود

‌‌الطبقات الکبیر، ج3، ص239-240

أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثنی عبد الله بن الحارث بن الفُضیل عن أبیه عن عُمارة بن خُزیمة بن تابت قال:

شهِدَ خُزیمة بن ثابت الجمل وهو لا یسُلّ سیفًا، وشَهِدَ صفّین وقال: أنا لا أصلُ أبدًا حتَّى یقتَل عمّارٌ فأنْظُرَ مَن یقْتلُه، فإنّى سمعتُ رسول الله ص یقول تقتُلُهُ الفئَةُ الباغیة. قال فلمّا قُتل عمّار بن یاسر قال خُزیمة: قد بانت لی الضّلالة. واقترب فقاتل حتَّى قُتل.

وکان الّذى قتل عمّار بن یاسر أبو غادیة المُزَنى، طعنه برمح فسقط وکان یومئذ یقاتل فی محَفَّة، فقُتل یومئذٍ وهو ابن أربع وتسعین سنة. فلمّا وقع أکبّ علیه رجلٌ آخر فاحتزّ رأسه، فأقبلا یختصمان فیه، کلاهما یقول أنا قتلتُه. فقال عمرو بن العاص: والله إنْ یختصمان إلّا فی النّار. فسمعها منه معاویة، فلمّا انصرف الرجلان قال معاویة لعمرو بن العاص: ما رأیتُ مثلَ ما صنعتَ، قومٌ بَذَلوا أنْفُسَهم دونَنَا تَقولُ لهما إنّکما تختصمان فی النّار، فقال عمرو: هو والله ذاک، والله إنّک لَتَعْلَمُه وَلَوَدِدْتُ أنّى مِتّ قبل هذه بعشرین سنة.

قال: أخبرنا محمّد بن عمر قال: أخبرنا عبد الله بن جعفر عن ابن أبی عون قال: قُتل عمارٌ، رحمه الله، وهو ابن إحدى وتسعین سنة، وکان أقدَمَ فی المیلاد من رسول الله ص وکان أقْبَلَ إلیه ثلاثَةُ نفر: عُقبة بن عامر الجُهَنی وعمر بن الحارث الخولانی وشَریک بن سَلَمَة المرادی، فانْتَهَوْا إلیه جمیعًا وهو یقول: والله لو ضربتمونا حتَّى تَبْلُغوا بنا سَعَفَاتِ هَجَرَ لعلمتُ أنّا على حَقّ وأنْتُم على باطل. فحَمَلوا علیه جمیعًا فقتلوه. وزعم بعض النّاس أنّ عقبة بن عامر هو الذی قتل عمّارًا، وهو الّذى کان ضَرَبه حین أمَرَه عثمان بن عفّان. ویقال بل الّذى قتله عمر بن الحارث الخولانی.

ج. به مناسبت این جملات اخیر عمار بی‌مناسبت نیست که به این تعبیرش که در جاهای دیگر روایت شده هم اشاره شود:

زهری با دو سند مختلف از عبدالله بن سلمة روایت کرده است که:

عمار یاسر را در جنگ صفین دیدم که پیرمردی گندمگون بود که شمشیر به دست می‌غرید؛ نگاهش به عمروعاص افتاد که پرچم به دست او بود و گفت: این پرچمی است که سه بار در رکاب رسول الله ص با آن چنگیدم و این دفعه چهارم است؛ به خدا سوگند اگر ما را بزنند که تا نخلستان‌هاى هجر (نام شهری است در یمن یا بحرین)، عقب برویم همچنان می‌دانم که ما بر حقیم و آنان در گمراهی‌اند.

و این مضمون را با سه سند دیگر از قول برخی دیگر از حاضران در جنگ صفین هم روایت کرده است.

الطبقات الکبیر، ج3، ص237-239

قال: أخبرنا أبو داود الطیالسی قال: أخبرنا شُعبة قال: أنبأنا عمرو بن مُرّة قال: سمعتُ عبد الله بن سلمة یقول: رأیتُ عمّار بن یاسر یوم صفّین شیخًا آدم فی یده الحَرْبَةُ، وإنّها لَتَرْعَدُ، فنظر إلى عمرو بن العاص ومعه الرّایة فقال: إنّ هذه رایة قد قاتلتُ بها مع رسول الله ص ثلاثَ مَرّاتٍ وهذه الرابعة، والله لو ضربونا حتَّى یبَلّغونا سَعَفَاتِ هَجَرَ لَعَرَفْتُ أنّ مَصْلَحَتَنَا على الحقِّ وأنّهم على الضّلالة.

قال: أخبرنا یحیى بن عبّاد قال: أخبرنا شعبة قال: حدّثنی عمرو بن مُرّة قال: سمعتُ عبد الله بن سلمة قال: رأیتُ عمّار بن یاسر یوم صفّین شیخًا آدم طُوالًا والحربة بیده، وإدّ یده لَتَرْعَشُ وهو یقول: والذى نفسى بیده لو ضربونا حتَّى یبلّغونا سَعَفَاتِ هجر لعرفتُ أنّ مصلحتنا على الحقّ وأنّهم على الباطل. قال، وبیده الرّایة، فقال: إنّ هذه الرّایة قد قاتلتُ بها بین یدى رسول الله ص مرّتین وإنّ هذه لَلثَّالِثَة

قال: أخبرنا الفضل بن دُکین قال: أخبرنا موسى بن قیس الحضرمى عن سلمة بن کُهَیل قال: قال عمّار بن یاسر یومَ صفّین: الجنَّة تحتَ البارقة، الظّمْآنُ قد یرِدُ الماءَ الماءُ مَوْرُودٌ، الیومَ ألْقَى الأحِبّةَ محمّدًا وحِزْبه، والله لو ضربونا حتَّى یبلّغونا سعفات هَجَرَ لعلمتُ أنّا على حقّ وأنّهم على باطل، والله لقد قاتلتُ بهذه الرّایة ثلاث مرّات مع رسول الله ص وما هذه المرّة بأبَرّهنّ ولا أتْقَاهُنّ.

قال: أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثنی یعقوب بن عبد الله القُمّی عن جعفر بن أبى المغیرة عن سعید بن عبد الرّحمن بن أبْزى عن أبیه عن عمّار بن یاسر أنّه قال وهو یسیر إلى صفّین على شطّ الفرات: اللهمّ إنّهُ لَوْ أعْلَمُ أنّه أرضى لک عنى أنْ أرمى بنفسى من هذا الجبل فأتَرَدّى فأسْقُطَ فعلتُ، ولو أعلمُ أنّه أرضى لک عنى أنْ أوقد نارًا عظیمة فأقعَ فیها فعلتُ، اللهُمّ لو أعلم أنّه أرضى لک عنّى أنْ ألقىَ نفسى فی الماء فأُغْرِقَ نفسى فعلتُ، فإنى لا أُقاتل إلّا أرید وَجهک، وأنا أرجو أنْ لا تُخَیبَنى، وأنا أریدُ وَجْهَکَ.

قال: أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثنی من سمع سلمة بن کُهیل یخبرُ عن أبی صادق عن ربیعة بن ناجد قال: سمعتُ عمّار بن یاسر هو بصفّین یقول: الجنّةُ تحت البارقة، والظّمْآنُ یرِدُ الماءَ، والماءُ مورود، الیوم ألْاقَى الأحِبّةَ محمّدًا وحِزْبَه، لقد قاتلتُ صاحبَ هذه الرایة ثلاثًا برسول الله ص وهذه الرابعة کإحداهنّ.

 

پ‍. آگاهی قاتلان عمار به گناه خود

44) زهری از قول افراد متعددی واقعه به شهادت رساندن عمار را آورده است؛ که نشان می‌دهد قاتلان وی با علم به حدیث نبوی مذکور به این عمل شنیع اقدام کردند. طبق اسناد وی کلثوم بن جبر روایت کرده است:

من در قریه قصب نزد عبدالأعلی پسر عبدالله بن عامر* بودم که به او خبر دادم ابوغادیه جهنی اذن ورود می‌خواهد. عبدالأعلی گفت: وارد شود. وی وارد شد در حالی که او جامه‌های کوتاهی بر تن داشت؛ و وی شخصی بلندقامت با قیافه‌ای متفاوت بود که گویی از این امت نیست. وقتی نشست تعریف کرد که من [شخصا] ‌با رسول الله ص بیعت کردم.

گفتم:‌با همین دستت؟

گفت: ‌بله؛ و وی در روز [بیعت] عقبه (بیعتی که عده‌ای از اهل مدینه قبل از هجرت رسول الله ص با ایشان انجام دادند) برایمان خطبه‌ای خواند و فرمودند: ای مردم! همانا خونتان و اموالتان بر همدیگر حرام است تا زمانی که پروردگارتان را ملاقات کنید همانند حرمت امروز در این ماه [حرام] در این سرزمین حرم. آیا مطلب را به شما رساندم. گفتیم: بله. فرمود: خدایا شاهد باش. سپس فرمود: مواظب باشید که بعد از من کافر نشوید که همدیگر را بکشید.

سپس مطالب دیگری برایمان تعریف کرد تا بدینجا رسید که گفت ما عمار را در میان خودمان خیلی مهربان و دوست‌داشتنی می‌دانستیم تا زمانی که در مسجد قبا بودم و دیدم می‌گوید: این نعثل همان عثمان است.** پس به دور و بر خودم نگاه کردم و اگر یارانی پیدا می‌کردم او را چنان زیر لگد می‌گرفتم که کشته شود و با خودم گفتم: خدایا مرا بر عمار مسلط کن. پس در جنگ صفین دیدمش که در زمره اولین شجاعان سپاه قرار دارد. در اواسط صفین بود که یکبار دیدم وی بی‌پناه مانده است پس با نیزه‌ام ضربه‌ای به ران پایش وارد کردم؛‌از درد به خود پیچید و کلاهخود را لحظه‌ای از سر برداشت پس صربه‌ای زدم و سرش از تن جدا کردم.

راوی می‌گوید: آدمی گمراهتر از او در عمرم ندیده‌ام. خودش از پیامبر ص آن سخنان را شنیده بود و آنگاه به قتل عمار اقدام کرد.

ابوغادیه آبی خواست. در لیوانی شیشه‌ای برایش آب آوردند؛ از نوشیدن آن خودداری کرد تا در قدحی برایش آب آوردند. شخصی که بالای سر امیر ایستاده بود گفت: از این دستها در تعجبم! در خصوص نوشیدن آب در لیوان شیشه‌ای ورع پیشه می‌کند اما در کشتن عمار ورع ندارد!

زهری سپس با سند دیگری روایت می‌کند که ابوغادیه گفت: شنیدم که عمار یاسر درباره عثمان بدگویی می‌کند و در مدینه او را دشنام می‌دهد؛ با خودم قرار گذاشتم که او را بکشم و گفتم: اگر خداوند فرصتش را برایم فراهم آورد حتما او را خواهم کشت. در اثتای جنگ موقعیتی پیش آمد و به وی حمله کردم و نیزه‌ای بر ران وی فرو کردم و او بر زمین افتاد و وی را کشتم.

و خبر به عمروعاص دادند: گفت از رسول الله ص شنیدم که می‌فرمود: قاتل (کسی که با او می‌جنگد) و سلب‌کننده او (کسی که بعد از کشتنش اموال وی را به غنیمت می‌برد) در آتشند.

به عمروعاص گفته شد: خوب: تو خودت با او جنگیدی.

پاسخ داد: همانا فرموده بود کسی که با او بجنگد و اموالش را به غنیمت ببرد. [یعنی من فقط با او جنگیدم ولی اموالش را به غنیمت نبردم؛‌ پس مشمول حدیث پیامبر ص نمی‌شوم!!!]

زهری در ادامه روایت دیگری هم آورده است که:

چون جنگ در دو صف به وقوع پیوست و داشتند به فنا می‌رفتند، معاویه گفت: این روزی است که اعراب در آن به فنا می‌رود، مگر آن که سبکی‌ آن بنده آنان را دریابد*** و مقصودش عمار بن یاسر بود. و این نبرد شدید سه شبانه‌روز ادامه داشت که آخرش لیلة الهریر**** بود و چون روز سوم شد عمار به هاشم بن عتبة بن أبی وقّاص که پرچم را به دست داشت گفت: حمله کن پدر و مادرم به فدایت.

هاشم گفت: ای عمار، خدا تو را بیامرزد. تو مردی هستی که از جنگ اندک هراسی نداری و من هم با پرچم آرام آرام خیز برمی دارم که با این روش بدانچه می‌خواهم برسم؛ و اگر من بترسم از هلاک شدن ایمن نخواهم بود [کنایه از اینکه اگر حمله نمی‌کنم از روی ترس نیست]. پس مادام چنین می‌کرد تا اینکه موقعیتی پیش آمد و حمله کرد و عمار هم در گردان خود برخاست و گردان ذوالکلاء هم به سوی او حمله‌ور شدند، پس با یکدیگر جنگیدند و همه کشته شدند و دو گردان ریشه کن شدند. و حوی سکسکی و ابوغادیه مزنی با هم به سوی عمار یورش آوردند و او را کشتند. از ابوغادیه سوال شد که چگونه او را کشتید؟ گفت: چون با گردان خود به ما نزدیک شد و ما هم در گردان خودمان به سراغش رفتیم بیرون آمد و مبارز طلبید؛ پس مردی از اهالی سکاسک به مقابلش رفت و شمشیرهایشان درهم‌پیچید و عمار آن سکسکی را کشت و دوباره مبارز طلبید و من سراغش رفتم و دو ضربه بین ما رد و بد شد و دستش ضعیف شده بود، ضربه ای دیگر به او زدم و افتاد، پس با شمشیر او را زدم تا جان داد. و مردم ندا دادند: ابوالیقظان [= کنیه عمار] را کشتى، خدا تو را بکشد! گفتم: بروید پی کارتان، که به خدا قسم، برای من مهم نیست که اصلا کی هستی و به خدا قسم آن زمان او را نمی‌شناختم.

محمد ین منتشر گفت: ای ابوالغادیه! دشمنت روز قیامت مازُنْدَرُ خواهد بود (یعنی شخصی قوی هیکل)؛ و او خندید چرا که ابوالغادیه پیرمردی درشت‌اندام بود.

و علی ع وقتی عمار به شهادت رسید فرمود: همانا هر مسلمانی که کشته شدن عمار بر او ناگوار نباشد و به خاطر این مصیبت دردی عظیم احساس نکند انسانی غیررشید است؛ خداوند عمار را رحمت کند روزی که اسلام آورد و خداوند عمار را رحمت کند روزی که کشته شد و خداوند عمار را رحمت کند روزی که زنده برانگیخته خواهد شد؛ همانا بارها عمار را دیدم که از اصحاب رسول الله ص چهارنفر کنارش نبود مگر اینکه عمار چهارمی آنها بود و پنج نفر کنار رسول الله ص نبود مگر اینکه عمار پنجمی آنان بود؛ و احدی از قدیمی‌های اصحاب رسول الله ص شک ندارد که [بنا به وعده رسول الله ص] بهشت بر عمار واجب شده بود آن هم نه یک بار و دوبار [یعنی رسول الله ص چندین بار این سخن را تکرار کرده بود] ؛ ‌پس بهشت بر عمار گوارا باشد. و گفته شده که عمار همراه حق است و حق با اوست و عمار هرجا حق بگردد همان سو می‌گردد و قاتل عمار در جهنم است.

پی‌نوشت‌ها:

* عبدالله بن عامر والی عثمان در بصره بود که حضرت علی ع او را عزل کرد و او در تجهیز سپاه جمل علیه حضرت علی ع نقش جدی داشت و بعدا یکی از فرماندهان معاویه در جنگ صفین و نیز جنگ با امام حسن ع شد و معاویه دوباره حکومت بصره را به وی سپرد. (ر.ک: ویکی شیعه؛ عبدالله بن عامر)

** نعثل اسم یهودی پیری در مدینه بود که عایشه و برخی از محاصره کنندگان عثمان، وی را نعثل خطاب می‌کردند کنایه از اینکه با این کارهایش از دین اسلام برگشته و شبیه یهودیان شده است. برای مشاهده منابع اهل سنت درباره نعثل نامیده شدن عایشه، ر.ک: http://alhassanain.org/arabic/?com=content&id=4329

*** إلا أنْ تُدرکهم فیه خِفّةُ العَبْدِ: ظاهرا مقصودش از این جمله آن است که: مگر اینکه امثال عمار یاسر از این هجومهای شدید و تهییج رزمندگان سپاه علی ع علیه ما دست بردارند.

**** لیلة الهریر، شبی بود که در جنگ صفین نبرد به اوج خود رسید و فردایش به پیشنهاد عمروعاص لشکر معاویه قرآن‌ها را بر سر نیزه زدند و تقاضای حکمیت کردند.

‌‌الطبقات الکبیر، ج3، ص240-242

قال: أخبرنا عفّان بن مسلم ومسلم بن إبراهیم وموسى بن إسماعیل قالوا: أخبرنا ربیعة بن کلثوم بن جَبْر قال: حدّثنی أبى قال: کنْتُ بواسِطِ القَصَبِ عند عبد الأعلى بن عبد الله بن عامر فقلتُ: الإذْنَ، هذا أبو غادیة الجُهنى. فقال عبد الأعلى: أدْخِلوه، فَدَخَلَ علیه مُقَطّعاتٌ لَهُ فإذا رجلٌ طُوال ضَرْبٌ من الرجال کأَنّه لیس من هذه الأمّة، فلمّا أن قعد قال: بایعتُ رسول الله ص قلتُ: بیمینک؟ قال: نعم، وخَطَبَنا رسول الله ص یوم العَقَبَة فقال. یا أیها النّاس ألا إنّ دماءکم وأموالکم حرامٌ علیکم إلى أن تَلْقَوْا ربّکم کحُرْمَةِ یوْمکم هذا فی شهرکم هذا فی بَلَدِکم هذا، ألا هَلْ بَلّغْتُ؟ فقلنا: نعم، فقال: اللهُمّ اشْهَدْ، ثمّ قال: ألا لا تَرْجعوا بعدى کُفّارًا یضْرِبُ بعضکم رِقابَ بعض، قال ثمّ أتْبَعَ ذا فقال: إنّا کُنّا نَعُدّ عمّار بن یاسر فینا حَنانًا، فبینا أنا فی مسجد قُباءَ إذ هو یقول: ألا إنّ نَعْثَلًا هذا لعثمان، فألْتَفِتُ فلو أجِدُ علیه أعْوانًا لَوَطِئْتُه حتَّى أقْتُله، قال قلت اللهُمّ إنّک إنْ تَشأُ تُمَکّنّى من عمّار، فلمّا کان یوم صفّین أقبل یستنّ أوّلَ الکتیبة رجلًا حتَّى إذا کان بین الصفّین فأبْصَرَ رجلٌ عَوْرَةً فطعنه فی رکبته بالرمح فعثر فانکشف المِغْفَرُ عنْه، فضربتُه فإذا رأس عمّار. قال: فلم أرَ رجلًا أبْینَ ضَلالَةً عندی منه، إنّه سمع من النّبی، علیه السلام، ما سمع ثمّ قَتَلَ عَمّارًا.

قال واستسقى أبو غادیة فأُتى بماء فی زُجاجٍ فأبَى أن یشرب فیها، فأُتىَ بماءٍ فی قَدَحٍ فَشَرب، فقال رجلٌ على رأس الأمیر قائمٌ بالنّبطیة: أوى ید کفتا یتَوَرّعُ عن الشراب فی زجاج ولم یتورّع عن قتل عمّار.

قال: أخبرنا عفّان بن مسلم قال: أخبرنا حمّاد بن سلمة قال: أخبرنا أبو حفص وکلثوم بن جَبْر عن أبی غادیة قال: سمعتُ عمّار بن یاسر یقع فی عثمان یشْتِمُه بالمدینة قال: فتوعّدتُه بالقتل قلت: لئنْ أمکننى الله منک لأفْعَلَنّ. فلمّا کان یومُ صفّین جَعَلَ عمّار یحمل على النّاس، فقیل هذا عمّارٌ، فرأیتُ فُرْجة بین الرّئَتَین وبین الساقین، قال فحملتُ علیه فطعنتُه فی رکبته، قال: فوقع فقتلتُه. فقیل قتلت عمّار بن یاسر. وأُخبر عمرو بن العاص فقال: سمعتُ رسول الله ص یقول إنّ قاتله وسالبه فی النّار، فقیل لعمرو بن العاص: هو ذا أنت تُقاتله، فقال: إّنما قال قاتله وسالبه.

قال: أخبرنا محمّد بن عمر وغیره قالوا: لمّا استلحم القتالُ بصفّین وکادوا یتفانَوْنَ قال معاویة: هذا یومٌ تفانى فیه العرب إلا أنْ تُدرکهم فیه خِفّةُ العَبْدِ، یعنی عمّار بن یاسر، قال وکان القتال الشدید ثلاثةَ أیام ولیالیهنّ، آخرُهن لیلةُ الهَریر، فلمّا کان الیومُ الثالث قال عمّار لهاشم بن عتبة بن أبی وقّاص ومعه اللّواءُ یومئذٍ: احْمِلْ فِدَاکَ أبى وأمّى! فقال هاشم: یا عمّار رحمک الله إنّک رجلٌ تَسْتَخِفّکَ الحَرْبُ وإنى إنّما أزحفُ باللّواء زَحفًا رَجاءَ أن أبلغَ بذلک ما أرید، وإنى إن خَفَفْتُ لم آمَنِ الهَلَکَةَ. فَلَمْ یزَلْ به حتَّى حَمَلَ فَنَهَضَ عمّار فی کتیبته فنهض إلیه ذو الکلاع فی کتیبته فاقتتلوا فقُتلا جمیعًا واستُؤصِلت الکتیبتان، وَحَمَلَ على عمّار حُوَی السّکسَکِی وأبو الغادیة المُزَنی وقَتَلاه، فقیل لأبى الغادیة: کیفَ قَتَلْتَه؟ قال: لمّا دَلَفَ إلینا فی کتیبته ودلفنا إلیه، نادى هل من مُبارزٍ، فَبَرَزَ إلیه رجلٌ من السکاسک فاضطربا بسیفیهما فقَتَلَ عمّارٌ السّکسکی، ثمّ نادى مَنْ یبارِز، فَبَرَزَ إلیه رجُل من حِمْیرَ فاضطربا بسیفیهما فقتل عمّار الحمیری وأثْخَنَه الحمیری، ونادى مَنْ یبارِزُ، فبرزتُ إلیه فاختلفنا ضَرْبَتَین، وقد کانت یده ضَعُفَتْ فأنْتَحى علیه بضربة أُخرى فسقط فضربتُه بسیفى حتَّى بَرَدَ. قال ونادى النّاسُ: قتلتَ أبا الیقْظان قَتَلَک الله! فقلت اذْهَبْ إلیکَ فوالله ما أُبالى من کنتَ، وبالله ما أعرفُه یومئذٍ. فقال له محمّد بن المنْتَشِر: یا أبا الغادیة خَصْمُک یوم القیامة مازُنْدَرُ، یعنی ضخمًا، قال فضحک، وکان أبو الغادیة شیخًا کبیرًا جسیمًا أدْلَمَ، قال: وقال علی حین قُتل عمّار: إنّ امْرأ من المسلمین لم یعْظُمْ علیه قَتْلُ ابن یاسر وتَدْخُل به علیه المصیبةُ الموجعةُ لَغیرُ رَشیدٍ، رَحِمَ الله عمّارًا یومَ أسْلَمَ، ورحم الله عمّارًا یومَ قُتِلَ، ورحم الله عمّارًا یومَ یبْعَثُ حیا، لقد رأیتُ عمّارًا وما یذْکَرُ من أصحاب رسول الله ص أربعةٌ إلّا کان رابعًا ولا خمسةٌ إلّا کان خامسًا، وما کان أحدٌ من قدماء أصحاب رسول الله ص یشکّ أنّ عمّارًا قد وَجَبَتْ له الجنّة فی غیر موطن ولا اثنین، فهَنیئًا لعمّار بالجنّة، ولقد قیل إنّ عمّارًا مع الحقّ والحقّ معه، یدورُ عمّار مع الحقّ أینما دار، وقاتلُ عمّار فی النّار.

 

 


[1]. حدثنا علی بن حفص عن أبی معشر عن محمد بن عمارة بن خزیمة بن ثابت قال: ما زال جدی کافا سلاحه یوم صفین ویوم الجمل حتى قتل عمار، فلما قتل سل سیفه وقال: سمعت رسول اللَّه -صلى اللَّه علیه وسلم- یقول: "تقتل عمارا ‌الفئة ‌الباغیة"، فقاتل حتى قتل.