سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احادیث جنگهای امیرالمومنین ع (قسمت7: جنگ جمل در منابع اهل سنت-5)


پ‍. محاجه با طلحه

33) درباره احتجاج حضرت علی ع با طلحه در روایات شماره 30 و 32 از أنساب الأشراف بلاذری و تاریخ طبری این گفتگو را بین حضرت علی ع و طلحه نقل کردیم که علی ع به طلحه گفت: زن خودت را در پرده‌اش نگه داشته‌ای و زن رسول الله ص را آورده‌ای که به وسیله آن بجنگی؟! آیا با من بیعت نکردی؟! (و این گفتگو در منابع دیگر اهل سنت هم آمده است؛ مثلا: البدء والتاریخ، 5، ص213[1]؛ البدایة والنهایة، 10، ص457[2]) و اشاره شد که طلحه در پاسخ حضرت گفت: در حالی با تو بیعت کردم که شمشیر روی گردنم بود! و توضیح دادیم که وی در این سخنش صداقت نداشت؛ ‌زیرا در تاریخ مسلم است که حضرت علی ع از هیچکس به زور بیعت نگرفت و کسانی مثل سعد وقاص و عبدالله بن عمر که نخواستند بیعت کنند، بیعت نکردند، و کسی آنان را مجبور نکرد؛ و این مطلبی است که بسیاری از بزرگان اهل سنت هم بر ان تصریح کرده‌اند که «أما بیعتهم کرها فباطل» (العواصم من القواصم، ص301)

اکنون می‌افزاییم که در برخی از منابع اهل سنت، فراز دیگری از این احتجاج را بدین صورت نقل کرده‌اند که:

الف. رفاعة بن إیاس بن نذیر از پدرش از جدش روایت کرده است که خودم شنیدم که در جنگ جمل علی ع به طلحه گفت:

ای طلحه! تو را به خدا سوگند می‌دهم؛ آیا نشنیدی که رسول الله ص [درباره من] فرمود: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ: خدایا دوست بدار کسی که به ولایت او تن دهد؛ و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند»؟!

طلحه گفت: ‌بله؛ پس به یادش آورد و برگشت.

مسند البزار (البحر الزخار)، 3، ص171، ح958؛ البدایة والنهایة، 10، ص461

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدَةَ، قَالَ: نا الْحُسَینُ بْنُ الْحَسَنِ، قَالَ: نا رِفَاعَةُ بْنُ إِیاسَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیا، رَحِمَهُ اللَّهُ، یقُولُ: یوْمَ الْجَمَلِ لِطَلْحَةَ: أَنْشُدُکَ اللَّهَ یا طَلْحَةُ أَمَا سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص یقُولُ: " اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ؟ قَالَ: بَلَى قَالَ: فَذَکَرَهُ وَانْصَرَفَ.

ب. ابن العربی این مطلب را چنین روایت کرده است:

و سپس علی ع طلحه را مخاطب قرار داد و گفت: در طلب چه آمده‌ای؟

گفت: خون عثمان.

گفت: خداوند هریک از ما را که در ریختن خون عثمان نقش داشت بکشد! آیا نشنیدی که رسول الله ص می‌فرمود: «اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله: خدایا دوست بدار کسی که به ولایت او تن دهد؛ و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند؛ و یاری کن کسی را که یاریش کند و خوار نما کسی که در خوار کردنش بکوشد»؟!؛ و تو اولین کسی هستی که با من بیعت کردی و بیعتت را شکستی.

العواصم من القواصم، ص301

روى قوم أن البیعة لما تمت لعلی، استأذن طلحة والزبیر علیا فی الخروج إلى مکة... ونادى علی طلحة من بعد، ما تطلب؟

قال: دم عثمان.

قال: قتل الله أولانا بدم عثمان. ألم تسمع النبی - ص - یقول: " اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله" وأنت أول من بایعنی ونکث!

تبصره: ابن العربی این کتاب را در دفاع از صحابه نوشته؛ وی مطالب مختلفی را که علیه صحابه مطرح است نقل می‌کند و پاسخ می‌دهد. جالب اینجاست که در داستان جنگ جمل اینها نقل می‌کند اما برای این مطالبی که گذشت هیچ پاسخ و مناقشه و توجیهی نمی‌آورد.

 

34) الف. ابن داود دینوری (م282) بعد از اینکه واقعه ملاقات حضرت علی ع با زبیر و منصرف شدن زبیر را نقل می‌کند و بر این باور است وی به سخن فرزندش عبدالله گوش نداد و از میدان جنگ بیرون رفت، ادامه می‌دهد:

طلحه هم چون دید زبیر از ادامه جنگ منصرف شده او هم تصمیم گرفت برگردد اما مروان حکم (که در لشکر خود اصحاب جمل بود) متوجه قصد او شد و تیری به سوی او پرتاب کرد که در ران وی نشست و بقدری خون از او رفت که کشته شد.

الأخبار الطوال، ص147-148

قالوا: ثم ان علیا دنا من صفوف اهل البصره، وارسل الى الزبیر یسأله، لیدنو، فیکلمه بما یرید، واقبل الزبیر حتى دنا من على رضى الله عنه، فوقفا جمیعا بین الصفین حتى اختلفت اعناق فرسیهما، فقال له على: ناشدتک الله یا أبا عبد الله، هل تذکر یوما مررنا انا وأنت برسول الله ص ویدی فی یدک، فقال لک رسول الله ص: اتحبه؟، قلت: نعم، یا رسول الله، فقال لک: اما انک تقاتله، وأنت له ظالم...؟، فقال الزبیر: نعم، انا ذاکر له. ثم انصرف على الى قومه، وقال لأصحابه: احملوا على القوم، فقد أعذرنا الیهم، فحمل بعضهم على بعض، فاقتتلوا. بالقنا والسیوف. واقبل الزبیر حتى دنا من ابنه عبد الله وبیده الرایة العظمى، فقال: یا بنى، انا منصرف، قال: وکیف یا أبت؟، قال: ما لی فی هذا الأمر من بصیره، وقد اذکرنی على امرا، قد کنت غفلت عنه، فانصرف یا بنى معى، فقال عبد الله: والله لا ارجع او یحکم الله بیننا. فترکه الزبیر، ومضى نحو البصره لیتحمل منها، ویمضى نحو الحجاز.

ویقال: ان طلحه لما علم بانصراف الزبیر هم ان ینصرف، فعلم مروان بن الحکم ما یریده، فرماه بسهم، فوقع فی رکبته، فنزف حتى مات.

ب. قضیه کشته شدن طلحه با تیری از جانب مروان حکم (که عضوی از همین لشکر جمل بود) از مطالبی است که در اغلب منابع اهل سنت نقل شده است. در اینجا فقط چند روایت که بلاذری آورده اشاره می‌شود:

- از نافع نقل شده که مروان در جنگ جمل متوجه شکافی در زره طلحه شد پس تیری به سوی او انداخت و وی را به قتل رساند.

- قیس بن ابی‌حازم می‌گوید: مروان حکم در روز جمل می‌گفت: به خدا سوگند بعد از امروز دیگر از کسی به عنوان قاتل عثمان انتقامم را نخواهم گرفت. پس طلحه را مورد هدف تیر خود قرار داد و تیر بر ران وی اصابت کرد و خون بشدت سرازیر شد به نحوی که تا رانش را می‌بستند باد می‌کرد. پس گفت: رهایش کنید [یعنی پانسمان کردن زخم را]؛ این تیری بود که خداوند فرستاد؛ خدایا این انتقام عثمان را از من بگیر تا راضی شود.

- عوف می‌گوید: بن من خبر دادند که مروان حکم در جنگ جمل طلحه را هدف تیر خود قرار داد در حالی که کنار عایشه ایستاده بود و تیر به پایش خورد و سپس گفت: به خدا سوگند بعد از تو دیگر دنبال قاتل عثمان نخواهم بود. طلحه به یکی از غلامانش گفت: مرا به جایی منتقل کن [که مداوایم کنند]. گفت: نمی‌دانم کجا ببرمت. طلحه گفت: به خدا سوگند این تیری است که خدا آن را فرستاد؛ خدایا انتقام عثمان را از من بگیر تا راضی شود! سپس سرش را روی سنگی گذاشت تا جان داد.

- از عبدالملک مروان نقل شده که می‌گفت: اگر امیرالمؤمنین مروان به من خبر نداده بود که او بود که طلحه را به قتل رساند، احدی از فرزندان طلحه را به انتقام خون عثمان زنده نمی‌گذاشتم؛ چرا که او سختگیرترین مردم بر عثمان بود تا اینکه عثمان کشته شد.

- از ابن سیرین نقل شده است که: وقتی طلحه داشت در جنگ جمل در میان مردم جولان می‌داد مروان حکم او را با تیری هدف قرار داد و کشت.

- ابومحنف روایت کرده است که مروان در کنار طلحه می‌جنگید؛ وقتی دید که مردم فراری شدند گفت: به خدا سوگند امروز کاری کنم که بعد از امروز دیگر بابت خون عثمان انتقام نخواهم گرفت چرا که الان کسی از من به او نزدیکتر نیست؛ پس تیری روانه طلحه کرد که به پایش خورد و آن را شکافت؛ و یکی از غلامان طلحه قاطری آورد و وی را سوار آن کرد و طلحه مرتب می‌گفت: آیا هیچ جایی نیست که من بتوانم فرود آیم؟ وی می‌گفت: الان این قوم به ما می‌رسند. پس گفت: ندیدم شیخی از این ضایعتر به مرگ افتد؛ پس وی را به خانه‌ای از خانه‌های بنی سعد بردند و او مرد و آنجا دفن شد.

- اسماعیل بن قیس می‌گوید: مروان تیری به طلحه زد که به رانش خورد و وی مرد.

أنساب الأشراف للبلاذری، ج10، ص126-127

حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدٍ النَّاقِدُ وَمُحَمَّدُ بْنُ سعد قالا: ثنا رَوْحُ بْنُ عُبَادَةَ عَنِ ابْنِ عَوْنٍ عَن نافع قَالَ: رأى مروان فرجة فِی درع طَلْحَة یوْم الجمل فرماه بسهم فقتله.

حَدَّثَنَا عبد الله بن محمد بن أبی شیبة أَبُو بَکْرٍ، ثنا وَکِیعٌ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی خَالِدٍ عَنْ قَیسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ قَالَ: قَالَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ یوْمَ الْجَمَلِ: لا أَطْلُبُ أَحَدًا بِثَأْرِی فِی عُثْمَانَ بَعْدَ الْیوْمِ، فَرَمَى طَلْحَةُ بِسَهْمٍ فَأَصَابَ رُکْبَتَهُ فَکَانَ الدَّمُ یسِیلُ، فَإِذَا أَمْسَکُوا رُکْبَتَهُ انْتَفَخَتْ، فَقَالَ: دَعُوهُ فَإِنَّمَا هُوَ سَهْمٍ أَرْسَلَهُ اللَّهُ، اللَّهُمَّ خُذْ لِعُثْمَانَ مِنِّی حَتَّى یرْضَى.

حَدَّثَنِی أَبُو بَکْرٍ الأَعْینُ، ثنا رَوْحُ بْنُ عُبَادَةَ عَنْ عَوْفٍ الأَعْرَابِی أَنَّ مَرْوَانَ رَمَى طَلْحَةَ یوْمَ الْجَمَلِ وَهُوَ وَاقِفٌ إِلَى جَنْبِ عَائِشَةَ فَأَصَابَ سَاقَهُ وَقَالَ: وَاللَّهِ لا أَطْلُبُ قَاتِلَ عُثْمَانَ بَعْدَکَ أَبَدًا، فَقَالَ طَلْحَةُ لِمَوْلًى لَهُ: أَلْقِنِی مَکَانًا فَقَالَ: مَا أَدْرِی أَینَ أُلْقِیکَ، فَقَالَ طَلْحَةُ: هَذَا وَاللَّهِ سَهْمٌ أَرْسَلَهُ اللَّهُ، اللَّهُمَّ خُذْ مِنِّی لِعُثْمَانَ حَتَّى یرْضَى ثُمَّ وَسَّدَ حَجَرًا فَمَاتَ.

حَدَّثَنِی عَبَّاس بْن هِشَام الکلبی عن أبیه عَنْ عَوَانَةَ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: قَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ بْن مروان: لولا أن أَمِیر الْمُؤْمِنِینَ مروان أَخْبَرَنِی أنه هُوَ قتل طَلْحَة مَا ترکت من ولد طَلْحَة أحدا إِلا قتلته بعثمان، فهو کَانَ أشد النَّاس عَلَیهِ حَتَّى قتل.

حَدَّثَنَا عَفَّانُ بْنُ مُسْلِمٍ، ثنا حَمَّاد بْن زَید، ثنا قرة بْن خَالِد، أنبأ مُحَمَّد بْن سیرین أن مروان رمى طَلْحَة لما جال النَّاس یوْم الجمل بسهم فأصابه فقتله.

قَالَ أَبُو مخنف فِی روایته: أحیط بطلحة یوْم الجمل فجعل یقُول: اللَّهُمَّ اعط عُثْمَان منی حَتَّى یرضى، ومروان یقاتل مَعَهُ فلما رأى مروان النَّاس قد انهزموا، قَالَ: وَاللَّه لا أطلب ثأری بعثمان بعد الْیوْم أبدا فما کنت إِلَیهِ أقرب منی الساعة، فانتحى لطلحة بسهم فأصاب بِهِ ساقه فأثخنه، وأتى طَلْحَة مولى لَهُ ببغلة فرکبها وجعل یقُول لمولاه: أما من موضع أقدر عَلَى النزول فِیهِ؟ فیقول: لا، قد لحقک القوم. فیقول: مَا رأیت مصرع شیخ أضیع، ثُمَّ صار فِی دار من دور بنی سَعْد فمات بِهَا ودفن.

حَدَّثَنِی الْحُسَین بْن علی الأسود، أنبأ حَمَّاد بْن أسامة عَن إِسْمَاعِیل بْن قَیس قَالَ: رمى مروان طَلْحَة بسهم فأصابه فِی رکبته فمات.

این واقعه از افراد مختلفی در منابع متعدد اهل سنت روایت شده است؛ از منابعی که قبل از بلاذری این را روایت کرده‌اند می‌توان به الطبقات الکبیر (زهری م230)، ج3، ص204[3]؛ تاریخ خلیفة بن خیاط (م240) ص181[4] (وی در همین کتاب، 185-186 نقلی می‌آورد که مروان بعد از تیرانداختن به سوی طلحه رو به ابان پسر عثمان کرد و گفت: برخی از قاتلان پدرت را کشتیم[5])؛ الجامع لعلوم الإمام أحمد (م241)، ج4، ص341[6]؛ المعارف (ابن قتیبه دینوری م276) ج1، ص229[7]؛ المعرفة والتاریخ (الفسوی م277)، ج3، ص312[8]؛ التاریخ الکبیر لابن أبی خیثمة (م279) ج2، ص76[9]

تبصره: با اینکه این روایت بخوبی نشان می‌دهد که ادعای طلحه در خونخواهی ا عثمان ادعایی دروغین بوده و هم او و هم مروان حکم افراد قدرت‌طلبی بودند که به خاطر رسیدن به قدرت بر امیرمؤمنان شورش کردند و طبق نقلهای خود اهل سنت موجب کشته شدن بیش از بیست هزار نفر در جنگ جمل شدند؛ متاسفانه باب توجیه این اقدامات در علمای اهل سنت بقدری باز است که باور کردنی نیست. یعنی آنها نه‌تنها از این روایات و اتمام حجتهای حضرت علی ع بر طلحه به گناهکار بودن طلحه اذعان نمی‌کنند، بلکه حتی مروان را هم در کشتن طلحه گناهکار نمی‌دانند! مثلا سعید بن محمد السناری (از علمای معاصر اهل سنت) در تعلیقه‌ای که بر مسند أبی یعلى (ج1، ص569) نوشته بعد از اشاره واقعه فوق می‌گوید: «وکان مروان مجتهدًا متأولًا، مثله مثل أبى الغادیة الجهنى قاتل عمار بن یاسر - رضى الله عن الجمیع - فهؤلاء قوم سبقت لهم من ربهم الحسنى، فالقاتل والمقتول کلاهما فی جنات ونهر، فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر: و مروان مجتهد و اهل تاویل بود؛ پس حکایت وی همچون حکایت ابوالغادیه جهنی قاتل عمار یاسر است که خداوند از همه آنان راضی باشد؛ اینان قومی بودند که خوبی از جانب خداوند به سوی آنان سقت گرفت؛ پس قاتل و مقتول هر دو در باغهای بهشتند؛ در جایگاهی صدق نزد خداوندی مقتدر»!

 

 


[1]. ثم سار علی حتى أتى طلحة فقال جئت ‌بعرس ‌رسول الله صلى الله علیه وسلم وخبأت عرسک فی بیتک واستعرت الحرب.

[2]. فَلَمَّا رَکِبَ الْجَیْشَانِ، وَتَرَاءَى الْجَمْعَانِ، طَلَبَ عَلِیٌّ الزُّبَیْرَ، وَطَلْحَةَ، لِیُکَلِّمَهُمَا، فَاجْتَمَعُوا حَتَّى الْتَفَّتْ أَعْنَاقُ خُیُولِهِمْ، فَیُقَالُ: إِنَّهُ قَالَ لَهُمَا: إِنِّی أَرَاکُمَا قَدْ جَمَعْتُمَا خَیْلًا وَرِجَالًا وَعَدَدًا، فَهَلْ أَعْدَدْتُمَا عُذْرًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَلِکَ؟ فَاتَّقِیَا اللَّهَ، وَلَا تَکُونَا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکَاثًا، أَلَمْ أَکُنْ أَخَاکُمَا فِی دِینِکُمَا، تُحَرِّمَانِ دَمِی وَأُحَرِّمُ دَمَکُمَا، فَهَلْ مِنْ حَدَثٍ أَحَلَّ لَکُمَا دَمِی؟ فَقَالَ طَلْحَةُ: أَلَّبْتَ عَلَىَّ عُثْمَانَ. فَقَالَ عَلِیٌّ: {یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ} [النور: 25] ثُمَّ قَالَ: لَعَنَ اللَّهُ قَتَلَةَ عُثْمَانَ. ثُمَّ قَالَ: یَا طَلْحَةُ، أَجِئْتَ بِعِرْسِ رَسُولِ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، تَقَاتِلُ بِهَا، وَخَبَّأْتَ عِرْسَکَ فِی الْبَیْتِ! أَمَا بَایَعْتَنِی؟ قَالَ: بَایَعْتُکَ وَالسَّیْفُ عَلَى عُنُقِی.

[3]. قال: أخبرنا رَوْح بن عُبادة قال: أخبرنا عوف قال: بلغنى أنّ مَروان بن الحکم رمى طَلحة یوم الجمل وهو واقف إلى جنب عائشة بسهم فأصاب ساقه ثمّ قال: والله لا أطلبُ قاتِلَ عثمان بعدک أبدًا. فقال طلحة لمَوْلًى له: ابْغنى مکانًا، قال: لا أقدِرُ علیه، قال: هذا والله سهم أرسله الله، اللهُمّ خُذْ لعثمان منى حتَّى ترضى. ثمّ وَسّدَ حجرًا فمات.

قال: أخبرنا رَوْح بن عُبادة قال: أخبرنا ابن عون عن نافع قال: کان مَروان مع طَلحة فی الخیل فرأى فُرْجة فی درع طلحة فرماه بسهمٍ فقتله.

قال محمّد بن سعد: أخبرنی من سمع أبا حُباب الکلبیّ یقول حدّثنی شیخ من کلب قال: سمعتُ عبد الملک بن مروان یقول لولا أنّ أمیر المؤمنین مروان أخبرنی أنّه هو الذی قتل طلحة ما ترکتُ من ولد طلحة أحدًا إلّا قتلته بعثمان بن عفّان.

قال: أخبرنا أبو أُسامة عن إسماعیل بن أبی خالد قال: أخبرنی قیس بن أبی حازم قال: رمى مروان بن الحکم طلحة یوم الجمل فی رُکبته فجعل الدّم یغذو یسیل فإذا أمسکوه اسْتَمْسَکَ وإذا ترکوه سال، قال: والله ما بَلَغَت إلینا سهامُهم بَعْدُ، ثمّ قال: دَعُوه فإنّما هو سهمٌ أرسله الله. فمات.

[4]. وفیهَا قتل طَلْحَة بْن عبید اللَّه فِی المعرکة أَصَابَهُ سهم غرب فَقتله.

وَحَدَّثَنَا معَاذ بْن هِشَام قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ قَتَادَةَ عَن الْجَارُود بْن أَبِی سیرة قَالَ نظر مَرْوَان بْن الحکم إِلَى طَلْحَة بْن عبید اللَّه یَوْم الْجمل فَقَالَ لَا أطلب بِثَأْرِی بعد الْیَوْم فَرَمَاهُ بِسَهْم فَقتله.

حَدَّثَنَا من سمع جوَیْرِیة بْن أَسمَاء عَن یحیى بْن سعید عَن عَمه أَن مَرْوَان رمى طَلْحَة بِسَهْم فَقتله.

[5]. حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ هِشَامٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَن قَتَادَة عَن الْجَارُود بْن أَبِی سُبْرَة الْهُذلِیّ قَالَ نظر مَرْوَان بْن الحکم إِلَى طَلْحَة بْن عبید اللَّه یَوْم الْجمل فَقَالَ لَا أطلب بِثَأْرِی بعد الْیَوْم فَرَمَاهُ بِسَهْم فَقتله.

فَحَدثنی أَبُو عَبْد الرَّحْمَن الْقرشِی عَن حَمَّاد بْن زید عَن قُرَّة بْن خَالِد عَن ابْن سِیرِین قَالَ رمی طَلْحَة بِسَهْم فَأصَاب ثغرة نَحره قَالَ فَأقر مَرْوَان أَنه رَمَاه قَالَ وَحَدَّثَنِی جوَیْرِیة بْن أَسمَاء عَن یحیى بْن سعید عَن عَمه قَالَ رمى مَرْوَان طَلْحَة بْن عبید اللَّه بِسَهْم ثمَّ الْتفت إِلَى أبان بْن عُثْمَان فَقَالَ قد کَفَیْنَاک بعض قتلة أَبِیک.

عَبْد الرَّحْمَن بْن مهْدی عَن حَمَّاد بْن زید عَن یحیى بْن سعید قَالَ قَالَ طَلْحَة ... نَدِمت ندامة الکسعی لما شریت رضى بَنِی جرم برغمی اللَّهُمَّ خُذ لعُثْمَان منی حَتَّى ترْضى.

حَدَّثَنَا عَن إِسْمَاعِیل بْن أَبِی خَالِد عَن قیس قَالَ رمی طَلْحَة یَوْم الْجمل بِسَهْم فِی رکبته فَکَانُوا إِذا أمسکوها انتفخت وَإِذا أرسلوها نبعت فَقَالَ دَعُوهَا فَإِنَّهُ سهم أرْسلهُ اللَّه وَانْهَزَمَ النَّاس وَقتل مِنْهُم مقتلة عَظِیمَة.

[6]. وهذا طلحة بن عبید اللَّه انتزع له مروان بن الحکم سهمًا وهو معهم واقف یوم الجمل فی الصفِّ وقال: لا اطلب بدم عثمان أحدًا غیرک. فرماه بسهم فقتله

[7]. ولما قدم «البصرة» لقتال «علیّ» شهد «یوم الجمل» ، فنظر إلیه «‌مروان ‌ابن ‌الحکم» ، وکان یحقد علیه ما کان منه من أمر «عثمان» - رضى الله عنه- ‌فرماه ‌بسهم، فأصاب ساقه، فشکّها «3» بجنب الفرس، فاعتنق هادیه- یعنى: عنق الفرس- وقال: تاللَّه ما رأیت مصرع أشیاخ أضیع. ومات، فدفن بقنطرة قرّة.

[8]. وأخرج یعقوب بن سفیان بسند صحیح عن قیس بن أبی حازم أن مروان بن الحکم رأى طلحة فی الخیل فقال: هذا أعان على عثمان فرماه بسهم فی رکبته، فما زال الدم یسیح حتى مات.

[9]. حَدَّثَنا عَمْرو بْنُ مَرْزُوق، قال: حدثنا عِمْرَان الْقَطَّان، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ الْجَارُودِ بْنِ أَبِی سَبْرَةَ الْهُذَلِیِّ، قَالَ: نَظَرَ مَرْوَان إِلَى طَلْحَةَ یَوْمَ الْجَمَلِ، فَقَالَ: لا أَطْلُبُ بِثَأْرِی بَعْدَ الْیَوْمِ ‌فَرَمَاهُ ‌بِسَهْمٍ فَقَتَلَهُ.