سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احادیث مربوط به جنگهای امیرالمومنین ع (قسمت سوم: جنگ جمل در مناب

ب.2. احادیث خاص جنگ‌های جمل و صفین و نهروان در منابع اهل سنت

تا اینجا به برخی از احادیث نبوی‌ای که در کتب اهل سنت به صورت کلی به این سه جنگ امیرالمؤمنین ع اشاره کرده بود ارائه شد. اما جالب این است که در هریک از این سه جنگ، حداقل یک واقعه وجود دارد که در خود منابع اهل سنت حدیثی نبوی درباره وقوع آن واقعه آمده است که همه آنها تاییدی بر حقانیت امیرالمؤمنین ع در این جنگها، و باطل و منحرف بودن دشمنان ایشان است. با توجه به اینکه ذکر تمامی آن احادیث خارج از مجال این بحث است در اینجا نیز تنها برخی از احادیثی که در کتب اهل سنت آمده و بزرگان اهل سنت بر اساس مبانی خود بر صحیح بودن آن تاکید کرده‌اند اشاره می‌شود:

1) جنگ جمل

آ. پارس کردن سگهای حوأب بر عایشه

جستجوی خود عبارت «کلاب حوأب» در نرم‌افزار الشامله (نسخه رجب 1443 که مشتمل بر 8073 کتاب از 3049 مولف است) 259 جواب می‌آورد. البته احادیثی که بر این معنا دلالت دارد بسیار بیش از این است؛ چنانکه در ادامه مواردی را خواهید دید که لزوما این ترکیب در آنها به کار نرفته؛ اما بوضوح درباره این واقعه است.

21) نعیم بن حماد (متوفی 228) این واقعه را از چندین نفر از صحابه بدین صورت روایت کرده است:

الف. ‌عایشه و ابراهیم تیمی جداگانه روایت کرده‌اند که:

پیامبر ص خطاب به همسرانش فرمود: کدام از شماست که سگان حوأب بر او پارس خواهند کرد؟!»

پس چون عایشه [در مسیر جنگ جمل] از منطقه حوأب می‌گذشت سگان بر او پارس کردند. وی پرسید اینجا کجاست؟ گفتند برکه حوأب است.

گفت: من باید برگردم.

به وی گفتند: ای ام المؤمنین! تو آمده‌ای بین دو گروه از مردم صلح برقرار کنی! [و وی را از برگشتن منصرف کردند!]

الفتن لنعیم بن حماد، ج1، ص83

حَدَّثَنَا یزِیدُ بْنُ هَارُونَ، عَنِ ابْنِ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ عَائِشَةَ، رَضِی اللَّهُ عَنْهَا، عَنِ النَّبِی ص،

وَالْعَوَّامُ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ التَّیمِی، عَنِ النَّبِی ص،

أَنَّهُ قَالَ لِأَزْوَاجِهِ: «أَیتُکُنَّ الَّتِی تَنْبَحُهَا ‌کِلَابُ ‌الْحَوْأَبِ؟»

فَلَمَّا مَرَّتْ عَائِشَةُ نَبَحَتِ الْکِلَابُ، فَسَأَلَتْ عَنْهُ فَقِیلَ لَهَا: هَذَا مَاءُ الْحَوْأَبِ، قَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَّا رَاجِعَةً.

قِیلَ لَهَا: یا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، إِنَّمَا تُصْلِحِینَ بَینَ النَّاسِ.

ب. از طاووس یمانی روایت شده است که:

رسول الله ص خطاب به زنانش فرمود: «کدام از شماست که سگان فلان برکه بر او پارس خواهند کرد؟! مبادا آن شخص تو باشی ای حمیراء!» یعنی عایشه.

الفتن لنعیم بن حماد، ج1، ص84

حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِنِسَائِهِ:

«أَیتُکُنَّ الَّتِی تَنْبَحُهَا کِلَابُ مَاءِ کَذَا وَکَذَا، إِیاکِ یا حُمَیرَاءُ» یعْنِی عَائِشَةَ.

 (سیوطی این حدیث را از همین‌جا نقل می‌کند و تاکید می‌کند که سندش صحیح است؛ ر.ک: جمع الجوامع المعروف بـ «الجامع الکبیر»، ج23، ص728)

ج. از ابن مسعود و حذیفه روایت شده است که در جایی نشسته بودند. زنی سوار بر شتر از مقابل آنان گذشت در حالی که مرتکب خطایی شده بود.

یکی از آنان به دیگری گفت: آیا این همان است [که رسول الله ص فرموده بود]؟

دیگری گفت: خیر. همانا آن که چنین بود درباره‌اش علامت واضحی هست؛ و مقصودش عایشه بود.

الفتن لنعیم بن حماد، ج1، ص84

حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنِ ابْنِ عُیینَةَ، عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِی، عَنْ أَبِی الْهُذَیلِ:

أَنَّ ابْنَ مَسْعُودٍ، وَحُذَیفَةَ، کَانَا جَالِسَینِ، وَمُرَّ بِامْرَأَةٍ عَلَى جَمَلٍ قَدْ أَحْدَثَتْ حَدَثًا.

فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ: لَهِی هِی؟

فَقَالَ الْآخَرُ: «لَا، إِنَّ حَوْلَ تِلْکَ بَارِقَةً» یعْنُونَ عَائِشَةَ رَضِی اللَّهُ عَنْهَا.

 

22) در بسیاری از کتب معتبر اهل سنت واقعه فوق به شرح زیر از قول قیس بن حازم روایت شده و بزرگان حدیث‌شناس اهل سنت بر صحیح بودن سند این واقعه تاکید کرده‌اند. واقعه به نقل حاکم نیشابوری چنین است:

الف. قیس بن حازم روایت کرده است: وقتی عایشه در مسیرش به سرزمین بنی‌عامر رسید سگانی بر او پارس کردند.

او گفت: نام این برکه چیست؟

گفتند: حوأب.

گفت: من باید برگردم.

زبیر گفت؛ الان نه! تو جلو بیفت تا مردم تو را ببینند و خداوند بین مردم [به واسطه تو] صلح برقرار کند!

گفت: من باید برگردم؛ ‌زیرا از رسول الله ص شنیدم که می‌فرمود: یکی از شما چه روز و حالی خواهد داشت هنگامی که سگان حوأب بر او پارس کنند؟

المستدرک على الصحیحین (للحاکم)، ج3، ص129؛ ح4613

حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ الْحَافِظُ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ الْعَبْدِی، ثنا یعْلَى بْنُ عُبَیدٍ، ثنا إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ، قَالَ:

لَمَّا بَلَغَتْ عَائِشَةُ رَضِی اللَّهُ عَنْهَا بَعْضَ دِیارِ بَنِی عَامِرٍ نَبَحَتْ عَلَیهَا الْکِلَابُ، فَقَالَتْ: أَی مَاءٍ هَذَا؟

قَالُوا: الْحَوْأَبُ.

قَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَّا رَاجِعَةً.

فَقَالَ الزُّبَیرُ: لَا بَعْدُ، تَقَدَّمِی وَیرَاکِ النَّاسُ، وَیصْلِحُ اللَّهُ ذَاتَ بَینِهِمْ.

قَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَّا رَاجِعَةً سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یقُولُ: «کَیفَ بِإِحْدَاکُنَّ إِذْ نَبَحَتْهَا ‌کِلَابُ ‌الْحَوْأَبِ».

این واقعه بدین صورت در منابع زیر نیز آمده است:

- مسند إسحاق بن راهویه (م238)، ج3، ص891، ح1569[1]

- مسند أحمد، ج40، ص299، ح24254[2]؛ و ج41، ص197، ح24654[3] (شعیب أرنؤوط که از سخت‌گیرترین علمای حدیث‌شناس معاصر در میان اهل سنت است در ذیل این دو حدیث تاکید کرده است که این دو هردو به لحاظ سندی صحیح می‌باشند[4])

- مسند أبی یعلى، ج8، ص282، ح4868 (بر اساس نسخه تحقیق حسین أسد؛ که وی که حدیث‌شناس است تاکید کرده که اسناد این حدیث صحیح است[5])

- صحیح ابن حبان، ج6، ص41[6]

- دلائل النبوة للبیهقی، ج6، ص410 (وی این روایت را با دو سند مختلف آورده است[7])

ب. بلاذری همین واقعه را نقل می‌کند و ادامه می‌دهد:

عایشه وقتی متوجه شد آنجا منطقه حوأب است انا لله و انا الیه راجعون گفت و با قاطعیت تصمیم گرفت برگردد. اما عبدالله بن زبیر نزد او آمد و گفت: دروغ می‌گوید کسی که گمان می‌کند اینجا برکه حوأب است؛ و پنجاه نفر از قبیله بنی‌عامر آورد که شهادت دادند و سوگند خوردند که عبدالله بن زبیر راست می‌گوید!

أنساب الأشراف للبلاذری، ج2، ص224

وَسَارَ طَلْحَةُ وَالزُّبَیرُ وَعَائِشَةُ فِیمَنِ اجْتَمَعَ إِلَیهِمْ مِنَ النَّاسِ فَخَرَجُوا فِی ثَلاثَةِ آلافٍ، مِنْهُمْ مِنْ أهل المدینة ومکة تسعمائة. وَسَمِعَتْ عَائِشَةُ فِی طَرِیقِهَا نُبَاحَ کِلابٍ فَقَالَتْ: مَا یقَالُ لِهَذَا الْمَاءِ الَّذِی نَحْنُ بِهِ؟

قَالُوا: الْحَوْأَبُ.

فَقَالَتْ: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ راجعون ردّونی رُدُّونِی فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُول اللَّهِ ص یقُولُ: وَعِنْدَهُ نِسَاؤُهُ: «أَیتُکُنَّ ینْبَحُهَا کِلابُ الْحَوْأَبِ» وَعَزَمَتْ عَلَى الرُّجُوعِ.

فَأَتَاهَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَیرِ فَقَالَ: کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ هَذَا الْمَاءَ الْحَوْأَبُ. وَجَاءَ بِخَمْسِینَ مِنْ بَنِی عَامِرٍ فَشَهِدُوا وَحَلَفُوا عَلَى صِدْقِ عَبْدِ الله.

 

23) الف. ابن ابی شیبه (م235) ابتدا همین واقعه را از قول اسماعیل بن قیس ذکر می‌کند، با این تفاوت مختصر که بیان می‌کند که کسانی که می‌خواستند وی را منصرف کنند طلحه و زبیر بودند

مصنف ابن أبی شیبة، ج7، ص536، ح37771

أَبُو أُسَامَةَ، قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ، عَنْ قَیسٍ، قَالَ:

لَمَّا بَلَغَتْ عَائِشَةُ بَعْضَ مِیاهِ بَنِی عَامِرٍ لَیلًا نَبَحَتِ الْکِلَابُ عَلَیهَا، فَقَالَتْ: أَی مَاءٍ هَذَا؟ قَالُوا: مَاءُ الْحَوْأَبِ، فَوَقَفَتْ فَقَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَّا رَاجِعَةً، فَقَالَ لَهَا طَلْحَةُ، وَالزُّبَیرُ: مَهْلًا رَحِمَکَ اللَّهُ، بَلْ تَقْدُمِینَ فَیرَاکَ الْمُسْلِمُونَ فَیصْلِحُ اللَّهُ ذَاتَ بَینِهِمْ، قَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَّا رَاجِعَةً، إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لَنَا ذَاتَ یوْمٍ: کَیفَ بِإِحْدَاکُنَّ تَنْبَحُ عَلَیهَا ‌کِلَابُ ‌الْحَوْأَبِ.

ب. سپس روایت دیگری از همین اسماعیل نقل می‌کند که عایشه در هنگام احتضار می‌گفت: مرا در کنار زنان پیامبر دفن کنید زیرا من بعد از وی مرتکب خطای بدی شدم.

مصنف ابن أبی شیبة، ج7، ص536، ح37772

أَبُو أُسَامَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ، عَنْ قَیسٍ، قَالَ: قَالَتْ عَائِشَةُ لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ: ادْفِنُونِی مَعَ أَزْوَاجِ النَّبِی عَلَیهِ السَّلَامُ فَإِنِّی کُنْتُ أَحْدَثْتُ بَعْدَهُ حَدَثًا.

ج. برای اینکه مقصود از این جمله وی بهتر معلوم شود خوب است به این نقلی که ابن عبد ربه اندلسی (م328) از ابن شیبه دارد (و اکنون در متن مصنف ابن ابی شیبه موجود نیست) توجه شود:

وی از ابن ابی شیبه نقل می‌کند که أم أوفی عبادیه بعد از واقعه جمل بر عایشه وارد شد و پرسید: ای ام المؤمنین! چه می‌گویی درباره زنی که پسر خردسال خود را به قتل برساند؟

عایشه گفت: جهنم بر او واجب می‌شود.

گفت: چه می‌گویی در مورد زنی که بیست هزار تن از پسران بزرگسالش را در یکجا به قتل برساند.

عایشه: این دشمن خدا را از اینجا دور کنید!

و عایشه در زمان حکومت معاویه از دنیا رفت در حالی که حدود 70 سال داشت و به او گفتند: آیا تو را در کنار رسول الله ص دفن کنیم؟

گفت: خیر؛‌من بعد از او مرتکب خطای بدی شدم؛ پس مرا در کنار خواهرانم در بقیع دفن کنید.

و مقصودش این سخن رسول الله ص به او بود که به او گفته بود: ای حمیراء! گویی می‌بینم که سگان حوأب بر تو پارس می‌کنند؛ و تو با علی ع به جنگ برمی‌خیزی در حالی که تو نسبت به او ظالم هستی.

العقد الفرید، ج5، ص79

أبو بکر بن أبی شیبة قال...

قال: ودخلت أمّ أوفى العبادیة على ‌عائشة بعد وقعة الجمل فقالت لها: یا أم المؤمنین، ما تقولین فی امرأة قتلت ابنا لها صغیرا؟

قالت: وجبت لها النار!

قالت: فما تقولین فی امرأة قتلت من أولادها الاکابر عشرین ألفا فی صعید واحد؟

قالت: خذوا بید عدوّة الله!

وماتت ‌عائشة فی أیام معاویة وقد قاربت السبعین؛ وقیل لها: تدفنین مع رسول الله ص؟

قالت: لا، إنی ‌أحدثت ‌بعده حدثا، فادفنونی مع إخوتی بالبقیع.

وقد کان النبی ص قال لها: یا حمیراء، کأنی بک ینبحک کلاب الحوأب، تقاتلین علیا وأنت له ظالمة.

د. ذهبی نیز بعد از اینکه این سخنان عایشه قبل از وفاتش را نقل می‌کند و تاکید می‌کند که اینها دلالت بر ندامت کلی وی در این مساله داشت (قُلْتُ: تَعْنِی بِالحَدَثِ: مَسِیرَهَا یوْمَ الجَمَلِ، فَإِنَّهَا نَدِمَتْ نَدَامَةً کُلِّیةً؛ سیر أعلام النبلاء، ج2، ص193[8])، روایت دیگری از ابن ابی عتیق می‌آورد که:

عایشه به اطرافیانش گفته بود: ‌هرگاه از جایی می‌گذشتیم که ابن عمر آنجا بود به من اطلاع دهید.

یکبار به وی گفت: ابن عمر آنجاست.

عایشه به او گفت: ای ابوعبدالرحمن، چرا سراغم نیامدی که مرا از رفتن در این مسیر (جنگ جمل) نهی کنی؟!

گفت: دیدم مردی بر تو غلبه کرده بود [و تو کاملا تابع او شده بودی]؛ و منظورش ابن زبیر بود.

سیر أعلام النبلاء، ج2، ص193 و ج3، ص211؛ تاریخ الإسلام، ج4، ص246 ؛ و ج5، ص457[9]

رَوَى إِسْمَاعِیلُ بنُ عُلَیةَ، عَنْ أَبِی سُفْیانَ بنِ العَلَاءِ المَازِنِی، عَنِ ابْنِ أَبِی عَتِیقٍ، قَالَ:

قَالَتْ ‌عَائِشَةُ: إِذَا مَرَّ ابْنُ عُمَرَ، فَأَرُوْنِیهِ.

فَلَمَّا مَرَّ بِهَا، قِیلَ لَهَا: هَذَا ابْنُ عُمَرَ.

فَقَالَتْ: یا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ، مَا ‌مَنَعَکَ ‌أَنْ ‌تَنْهَانِی ‌عَنْ ‌مَسِیرِی؟

قَالَ: رَأَیتُ رَجُلاً قَدْ غَلَبَ عَلَیکِ. یعْنِی: ابْنَ الزُّبَیرِ.

این گفتگوی وی با ابن عمر در آثار زیر هم نقل شده است:

الأسامی والکنى (أبو أحمد الحاکم)، ج4، ص144[10]؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص910[11]؛ تاریخ دمشق لابن عساکر، ج31، ص110[12]

 

- بیهقی نیز بعد از اینکه با دو سند مختلف همان واقعه خبردار شدن عایشه از پارس سگان حوأب را نقل می‌کند که آدرس سخن وی در شماره 22 گذشت، چند روایت زیر را هم می‌آورد:

24) از ام سلمه روایت می‌کند که رسول الله ص یکبار از خروجِ (= شورش مسلحانه‌ی) برخی از همسرانش که همان ام‌المؤمنین‌ها هستند سخن گفت. عایشه خندید.

رسول الله ص فرمود: ای حمیراء! مبادا او تو باشی؛‌ سپس به علی ع روی کرد و فرمود: اگر کار او به تو افتاد و تو بر او مسلط شدی، با او مدارا کن!

دلائل النبوة (للبیهقی)، ج6، ص411

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ، حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْجُنَیدُ، حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ نَصْرٍ، حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیمٍ الْفَضْلُ بْنُ دُکَینٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ الْوَرْدِ، عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِی، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْدِ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ:

ذکر النبی ص خُرُوجَ بَعْضِ نِسَائِهِ أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِینَ؛ فَضَحِکَتْ عَائِشَةُ.

فَقَالَ ص: انْظُرِی یا حُمَیرَاءُ أَنْ لَا تَکُونِی أَنْتَ! ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى عَلِی فَقَالَ: یا عَلِی وُلِّیتَ مِنْ أَمْرِهَا شَیئًا فَارْفُقْ بِهَا.

 

25) حذیفه قبل از خروج عایشه از دنیا رفته است؛ و ابوالطفیل و عمرو بن ضلیع از قول او نقل کرده‌اند که حدیثی درباره شورش مسلحانه یکی از زنان رسول الله ص نقل می‌کرد.

ابوالطفیل می‌گوید: من و عمرو یکبار سراغ حذیفه رفتیم؛ او به ما گفت: اگر به شما بگویم که با مادرتان در سپاهی مسلحانه خواهید جنگید و او با شمشیر شما را می‌زند می‌دانم که باور نخواهید کرد!

دلائل النبوة (للبیهقی)، ج6، ص411

قُلْتُ: وَحُذَیفَةُ بْنُ الْیمَانِ تُوُفِّی قَبْلَ مَسِیرِهَا. وَکَانَ قَدْ أَخْبَرَنَا الطُّفَیلُ وَعَمْرُو بْنُ ضَلِیعٍ بِمَسِیرِ إِحْدَى أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِینَ فِی کَتِیبَةٍ وَلَا یقُولُهُ إِلَّا عَنْ سَمَاعٍ. أَخْبَرَنَاهُ عَلِی بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدَانَ، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَیدٍ، حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عَلِی، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ رَجَاءٍ، أَخْبَرَنَا هَمَّامُ بْنُ یحْیى، حَدَّثَنَا قَتَادَةُ، عَنْ أَبِی الطُّفَیلِ، قَالَ:

انْطَلَقْتُ أَنَا وَعَمْرٌو إِلَى حُذَیفَةَ فَذَکَرَ الْحَدِیثَ؛ وَقَالَ فِیهِ: لَوْ حَدَّثْتُکُمْ أَنَّ أُمَّ أَحَدِکُمْ تَغْزُوهُ فِی کَتِیبَةٍ تَضْرِبُهُ بِالسَّیفِ مَا صَدَّقْتُمُونِی.

رَوَاهُ أَیضًا أَبُو الزَّاهِرِیةِ عَنْ حُذَیفَةَ.

 

26) الف. قیس بن حازم از عایشه نقل کرده است که می‌گفت:

دلم می‌خواست عزادار ده تا پسر مثل پسران حارث بن هشام می‌شدم اما مسیری که [برای رفتن به جنگ جمل] رفتم را نمی‌رفتم.

ب. و از عروه روایت کرده که عایشه [بعد از این واقعه] می‌گفت: دلم می‌خواست مرده بودم و کاملا به فراموشی سپرده می‌شدم.

دلائل النبوة (للبیهقی)، ج6، ص411-412

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ، أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ یعْقُوبَ الْعَدْلُ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ الْعَبْدِی، حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَوْنٍ، أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِیلُ ابْنُ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: وَدِدْتُ أنی ثکلت عَشَرَةً مِثْلَ وَلَدِ الْحَارِثِ بْنِ هِشَامٍ وَأَنِّی لَمْ أَسِرْ مَسِیرِی الَّذِی سِرْتُ.

أَخْبَرَنَا أَبُو طَاهِرٍ الْفَقِیهُ، أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ الْقَطَّانُ، حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یوسُفَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یوسُفَ، قَالَ: ذَکَرَ سُفْیانُ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: لوددت إذا مِتُّ وَکُنْتُ نَسْیا مَنْسِیا.

ج. این ابراز ناراحتی عایشه در بسیاری از منابع اهل سنت با سندهای مختلف از عایشه روایت شده است؛ و اگر به نقلی که ابن ابی شیبه و بلاذری به سند دیگری از او آورده‌اند توجه کنیم منظور وی بهتر معلوم می‌شود:

عایشه می‌گفت: اینکه مرا از پیمودن مسیر بصره [که به جنگ جمل منتهی شد] بازمی‌ماندم برایم دوست‌داشتنی‌تر بود از اینکه از رسول الله ص ده پسر همچون پسران حارث بن هشام می‌داشتم.

مصنف ابن أبی شیبة، ج7، ص542، ح37811؛ أنساب الأشراف (للبلاذری م279)، ج10، ص183[13]؛ الأخبار الطوال (دینوری، م282) ص147[14]

یعْلَى بْنُ عُبَیدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ عَلِی بْنِ عَمْرٍو الثَّقَفِی، قَالَ: قَالَتْ ‌عَائِشَةُ:

لَأَنْ أَکُونَ جَلَسْتُ [حبست] عَنْ مَسِیرِی کَانَ أَحَبَّ إِلَی مِنْ أَنْ یکُونَ لِی عَشَرَةٌ مِنْ رسول الله ص ‌مِثْلُ ‌وَلَدِ ‌الْحَارِثِ ‌بْنِ ‌هِشَامٍ.

 

27) از عایشه روایت شده است که: روال رسول الله ص این بود که یک روز در سال تمام همسران وی از صبح تا شب نزد وی جمع می‌شدند. یکبار که در چنین موقعیتی همه جمع بودیم رسول الله ص فرمود: آن کسی از شما زودتر به من ملحق می‌شود که دستی بلندتر از بقیه دارد.

ما دستهایمان را اندازه گفتیم که ببینیم دست چه کسی بلندتر است و سوده دستش از همه بلندتر بود. اما وقتی زینب [به عنوان اولین همسر پیامبر پس از وی] از دنیا رفت فهمیدیم مقصود ایشان بلندتر بودن دست، بلند بودن در کار خیر و صدقه بود؛ و زینب عادت داشت که نخ می‌ریسید و خرج جنگهای رسول الله ص می‌کرد که با آن لباس‌هایشان را می‌دوختند و از آن در جنگهایشان استفاده می‌کردند.

و در همان روز بود که فرمود: چگونه خواهد بود حال و روز یکی از شما وقتی که سگان حوأب براو پارس کنند.

المعجم الأوسط (للطبرانی)، ج6، ص233

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی، نا یزِیدُ بْنُ مَوْهَبٍ، ثَنَا یحْیى بْنُ زَکَرِیا بْنِ أَبِی زَائِدَةَ، عَنْ مُجَالِدٍ، عَنِ الشَّعْبِی، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ:

کَانَ یوْمٌ مِنَ السَّنَةِ تَجَمَّعَ فِیهِ نِسَاءُ النَّبِی ص عِنْدَهُ یوْمًا إِلَى اللَّیلِ.

قَالَتْ: وَفِی ذَلِکَ الْیوْمِ قَالَ: «أَسْرَعُکُنَّ لُحُوقًا أَطْوَلُکُنَّ یدًا». قَالَتْ: فَجَعَلْنَا نَتَذَارَعُ بَینَنَا أَینَا أَطْوَلُ یدَینِ، قَالَتْ: فَکَانَتْ سَوْدَةُ أَطْوَلُهُنَّ یدًا، فَلَمَّا تُوُفِّیتْ زَینَبُ عَلِمْنَا أَنَّهَا کَانَتْ أَطْوَلَهُنَّ یدًا فِی الْخَیرِ وَالصَّدَقَةِ، قَالَتْ: وَکَانَتْ زَینَبُ تَغْزِلُ الْغَزْلَ، وَتُعْطِیهِ سَرَایا النَّبِی ص یخِیطُونَ بِهِ، وَیسْتَعِینُونُ بِهِ فِی مَغَازِیهِمْ.

قَالَتْ: وَفِی ذَلِکَ الْیوْمِ قَالَ: «کَیفَ بِإِحْدَاکُنَّ تَنْبَحُ عَلَیهَا ‌کِلَابُ ‌الْحَوْأَبِ.

 

 


[1]. أَخْبَرَنَا جَرِیرٌ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ، قَالَ: أَقْبَلَتْ عَائِشَةُ فَمَرَّتْ بِبَعْضِ مِیَاهِ ابْنِ عَامِرٍ فَنَبَحَتِ الْکِلَابُ عَلَیْهَا فَقَالَتْ: مَا هَذَا؟ فَقَالُوا: مَاءُ الْحَوْأَبِ. فَقَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَّا رَاجِعَةً. فَقَالُو لَهَا: تَقْدَمِینَ فَیَرَاکِ الْمُسْلِمُونَ فَتُصْلَحُ ذَاتُ بَیْنِهِمْ. فَقَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَّا رَاجِعَةً فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «کَأَنِّی بِإِحْدَاکُنَّ تَنْبَحُ عَلَیْهَا کِلَابُ الْحَوْأَبِ»

[2]. حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا قَیْسٌ قَالَ لَمَّا أَقْبَلَتْ عَائِشَةُ بَلَغَتْ مِیَاهَ بَنِی عَامِرٍ لَیْلًا نَبَحَتِ الْکِلَابُ، قَالَتْ: أَیُّ مَاءٍ هَذَا؟ قَالُوا: مَاءُ الْحَوْأَبِ قَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَّا أَنِّی رَاجِعَةٌ فَقَالَ بَعْضُ مَنْ کَانَ مَعَهَا: بَلْ تَقْدَمِینَ فَیَرَاکِ الْمُسْلِمُونَ، فَیُصْلِحُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ ذَاتَ بَیْنِهِمْ، قَالَتْ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَنَا ذَاتَ یَوْمٍ: " کَیْفَ بِإِحْدَاکُنَّ تَنْبَحُ عَلَیْهَا کِلَابُ الْحَوْأَبِ؟.

[3]. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ، أَنَّ عَائِشَةَ، قَالَتْ: لَمَّا أَتَتْ عَلَى الْحَوْأَبِ سَمِعَتْ نُبَاحَ الْکِلَابِ، فَقَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَّا رَاجِعَةٌ، إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَنَا: " أَیَّتُکُنَّ تَنْبَحُ عَلَیْهَا کِلَابُ الْحَوْأَبِ؟ "، فَقَالَ لَهَا الزُّبَیْرُ: تَرْجِعِینَ عَسَى الله عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یُصْلِحَ بِکِ بَیْنَ النَّاسِ‌‌

[4]. إسناده صحیح، رجاله ثقات رجال الشیخین. یحیى: هو ابن سعید القطان، وإسماعیل: هو ابن أبی خالد، وقیس: هو ابن أبی حازم. وقد نقل المِزِّی فی "تهذیب الکمال" فی ترجمة قیسِ بنِ أبی حازم عن ابن المدینی قولَه: قال لی یحیى بنُ سعید (یعنی القطان) : قیسُ بن أبی حازم منکر الحدیث، ثم ذکر له یحیى أحادیث مناکیر، منها حدیث کلاب الحَوْأَب. قال الحافظ فی "تهذیبه": مراد القطان بالمنکر: الفرد المطلق. وقال فی "الفتح" 13/55: سنده على شرط الصحیح.

وأخرجه ابن أبی شیبة 15/259-260، وإسحاق بن إبراهیم الحربی فی "غریب الحدیث" 2/403، والبزار فی "مسنده" (3275) (زوائد) ، وأبو یعلى (4868) ، وابن حبان (6732) ، وابن عدی فی "الکامل" 4/1627، والحاکم فی "المستدرک" 3/120، والبیهقی فی "دلائل النبوة" 6/410- 411 من طرق عن إسماعیل بن أبی خالد، بهذا الإسناد. وسکت عنه الحاکم والذهبی.

وجاء عند ابن أبی شیبة أنَّ طلحة والزبیر هما اللذان قالا لها: بل تَقْدَمین ... وسیرد فی الروایة (24654) أن الذی کلمها فی ذلک هو الزبیر.

وذکره الهیثمی فی "المجمع" 7/234، وقال: رواه أحمد وأبو یعلى والبزار، ورجال أحمد رجالُ الصحیح.

[5]. حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ قَالَ: مَرَّتْ عَائِشَةُ بِمَاءٍ لِبَنِی عَامِرٍ یُقَالُ لَهُ الْحَوْأَبُ، فَنَبَحَتْ عَلَیْهِ الْکِلَابُ، " فَقَالَتْ: مَا هَذَا؟ قَالُوا: مَاءٌ لِبَنِی عَامِرٍ. فَقَالَتْ: رُدُّونِی رُدُّونِی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «کَیْفَ بِإِحْدَاکُنَّ إِذَا نَبَحَتْ عَلَیْهَا ‌کِلَابُ ‌الْحَوْأَبِ؟» ‌‌[حکم حسین سلیم أسد] : إسناده صحیح

[6]. أَخبَرنا عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ مُجَاشِعٍ، قَالَ: حَدثنا عُثْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، قَالَ: حَدثنا وَکِیعٌ، وَعَلِیُّ بْنُ مُسْهِرٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ قَیْسِ بن أبی حازم، قَالَ: لَمَّا أَقْبَلَتْ عَائِشَةُ مَرَّتْ بِبَعْضِ مِیَاهِ بَنِی عَامِرٍ طَرَقَتْهُمْ لَیْلاً، فَسَمِعَتْ نُبَاحَ الْکِلَابِ، فَقَالَتْ: أَیُّ مَاءٍ هَذَا؟ قَالُوا: مَاءُ الْحَوْأَبِ، قَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَاّ رَاجِعَةً، قَالُوا: مَهْلاً یَرْحَمُکِ اللهُ، تَقْدَمِینَ فَیَرَاکِ الْمُسْلِمُونَ، فَیُصْلِحُ اللهُ بِکِ، قَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَاّ رَاجِعَةً، إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلى الله عَلَیه وسَلم یَقُولُ: "کَیْفَ بِإِحْدَاکُنَّ تَنْبَحُ عَلَیْهَا کِلَابُ الْحَوْأَبِ.

[7]. أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ الزُّبَیْرَ بْنَ عَبْدِ الْوَاحِدِ، یَقُولُ: سَمِعْتُ عَبْدَانَ الْأَهْوَازِیَّ یَقُولُ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ الْعَبَّاسِ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیْسٍ أَنَّ عَائِشَةَ لَمَّا أَتَتْ عَلَى الْحَوْأَبِ سَمِعَتْ نُبَاحَ الْکِلَابِ فَقَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَّا رَاجِعَةً إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَنَا: «أَیَّتُکُنَّ تَنْبَحُ عَلَیْهَا ‌کِلَابُ ‌الْحَوْأَبِ» ؟ فَقَالَ الزُّبَیْرُ: تَرْجِعِینَ لَعَلَّ اللهَ أَنْ یُصْلِحَ بِکِ بَیْنَ النَّاسُ.

وَأَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ عَالِیًا، حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الشَّیْبَانِیُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ الْعَبْدِیُّ، حَدَّثَنَا یَعْلَى بْنُ عُبَیْدٍ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ، قَالَ: لَمَّا بَلَغَتْ عَائِشَةُ بَعْضَ دِیَارَ بَنِی عَامِرٍ نَبَحَتْ عَلَیْهَا ‌کِلَابُ ‌الْحَوْأَبِ، فَقَالَتْ: أَیُّ مَاءٍ هَذَا؟ قَالُوا: الْحَوْأَبِ، قَالَتْ: مَا أَظُنُّنِی إِلَّا رَاجِعَةً سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «کَیْفَ بِإِحْدَاکُنَّ إِذَا نَبَحَتْهَا کِلَابُ الْحَوْأَبِ» ؟ فَقَالَ الزُّبَیْرُ: لَا بَعْدُ تَقَدُّمِی وَیَرَاکِ النَّاسُ وَیُصْلِحُ اللهُ ذَاتَ بَیْنَهُمْ.

[8]. إِسْمَاعِیْلُ بنُ أَبِی خَالِدٍ: عَنْ قَیْسٍ، قَالَ: قَالَتْ ‌عَائِشَةُ - وَکَانَتْ تُحَدِّثُ نَفْسَهَا أَنْ تُدْفَنَ فِی بَیْتِهَا - فَقَالَتْ: إِنِّی أَحْدَثْتُ بَعْدَ رَسُوْلِ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- حَدَثاً، ادْفِنُوْنِی مَعَ أَزْوَاجِهِ. فَدُفِنَتْ بِالبَقِیْعِ - رَضِیَ اللهُ عَنْهَا.

قُلْتُ: تَعْنِی بِالحَدَثِ: مَسِیْرَهَا یَوْمَ الجَمَلِ، فَإِنَّهَا نَدِمَتْ نَدَامَةً کُلِّیَّةً، وَتَابَتْ مِنْ ذَلِکَ، عَلَى أَنَّهَا مَا فَعَلَتْ ذَلِکَ إِلَاّ مُتَأَوِّلَةً، قَاصِدَةً لِلْخَیْرِ، کَمَا اجْتَهَدَ طَلْحَةُ بنُ عُبَیْدِ اللهِ، وَالزُّبَیْرُ بنُ العَوَّامِ، وَجَمَاعَةٌ مِنَ الکِبَارِ - رَضِیَ اللهُ عَنِ الجَمِیْعِ -.

[9]. قَالَ ابْنُ عُلَّیَّةَ، عَنْ أَبِی سُفْیَانَ بْنِ الْعَلاءِ الْمَازِنِیِّ، عَنِ ابْنِ أَبِی عَتِیقٍ قَالَ: قَالَتْ ‌عَائِشَةُ: إِذَا مَرَّ ابْنُ عُمَرَ فَأَرْوَنِیهِ، فَلَمَّا مَرَّ قِیلَ لَهَا: هَذَا ابْنُ عُمَرَ، قَالَتْ: یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ مَا ‌مَنَعَکَ ‌أَنْ ‌تَنْهَانِی ‌عَنْ ‌مَسِیرِی؟ قَالَ: رَأَیْتُ رَجُلًا قَدْ غَلَبَ عَلَیْکَ وَظَنَنْتُ أَنَّکِ لَا تُخَالِفَینِهِ- یَعْنِی ابْنَ الزُّبَیْرِ- قَالَتْ: أَمَا إِنَّکَ لَوْ نَهَیْتَنِی مَا خَرَجْتُ- تعنی مَسِیرَهَا فِی فِتْنَةِ یَوْمِ الْجَمَلِ.

[10]. أخبرنا أبو العباس الثَّقَفِی، حدثنا سُلَیمان بن خالِد بن صبح مولى سَهل بن حنیف أبو عُمَر الرَّقِّی، حدثنا ابن عُلَیَّة، عن أبی سُفیان بن العلَاء، عن ابن أبی عَتِیق قالَ: قالَت ‌عائِشَةُ: إِذا مَرَّ ابنُ عُمَر فَأَرُونِیهِ، فَلَما مَرَّ، قِیلَ لَها: هَذا ابنُ عُمَر، قالَت: یا أَبا عَبدِ الرَّحمَنِ، ما ‌مَنَعَکَ ‌أَن ‌تَنهانِی ‌عَن ‌مَسِیرِی؟ قالَ: رَأَیتُ رَجُلاً غَلَبَ عَلَیکِ، وَظَنَنتُ أَن لَا تُخالِفِیهِ، یَعنِی ابنَ الزُّبَیر، قالَت: أَما إِنَّکَ لَوً نَهَیتَنِی ما خَرَجتُ.

[11]. حَدَّثَنَا عَبْدُ الرحمن بن یحیى، حدثنا أحمد بن سعید، حدثنا إسحاق بن إبراهیم ابن النُّعْمَانِ بِالْقَیْرَوَانِ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مروان البغدادی بالإسکندریة، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْمَدِینِیِّ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ، قَالَ: مَکَثَ عَامِرُ بْنُ عَبْدِ الله ابن الزُّبَیْرِ بَعْدَ قَتْلِ أَبِیهِ حَوْلا لا یَسْأَلُ أَحَدًا لِنَفْسِهِ شَیْئًا إِلا الدُّعَاءَ لأَبِیهِ وَرَوَى إِسْمَاعِیلُ بْنُ عُلَیَّةَ، عَنْ أَبِی سُفْیَانَ بْنِ الْعَلاءِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عَتِیقٍ، قَالَ قَالَتْ ‌عَائِشَةُ: إِذَا مَرَّ ابْنُ عُمَرَ فَأَرُونِیهِ، فَلَمَّا مَرَّ ابْنُ عُمَرَ قَالُوا: هَذَا ابْنُ عُمَرَ. فَقَالَتْ: یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ، مَا ‌مَنَعَکَ ‌أَنْ ‌تَنْهَانِی ‌عَنْ ‌مَسِیرِی؟ قَالَ: رَأَیْتُ رَجُلا قَدْ غَلَبَ عَلَیْکِ، وَظَنَنْتُ أَنَّکِ لا تُخَالِفِینَهُ- یَعْنِی ابْنَ الزُّبَیْرِ. قَالَتْ: أَمَا إِنَّکَ لَوْ نَهَیْتَنِی مَا خَرَجْتُ.

[12]. کتب إلی أبو عبد الله محمد بن أحمد بن إبراهیم الرازی أخبرنا أبو محمد عبد الرحمن بن أبی الحسن بن إبراهیم أنبأ سهل بن بشر قالا أنا أبو الحسن محمد بن الحسین بن محمد بن الطفال أنا القاضی أبو الطاهر محمد بن أحمد بن عبد الله نا محمد بن عبدوس هو ابن کامل نا سلیمان بن عمر الرقی نا إسماعیل بن علیة عن أبی سفیان بن العلاء أخی أبی عمرو بن العلاء عن ابن أبی عتیق قال قالت ‌عائشة لابن عمر ما ‌منعک ‌أن ‌تنهانی ‌عن ‌مسیری قال رأیت رجلا قد استولى على أمرک وظننت أنک تخالفیه یعنی ابن الزبیر قالت أما أنک لو نهیتنی ما خرجت.

[13]. وَحَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الدَّوْرَقِیُّ، ثنا یَعْلَى بْنُ عُبَیْدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی خَالِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَمْرٍو الثَّقَفِیِّ قَالَ: قَالَت ‌عَائِشَة: لأن أکون حبست عَن مسیری إِلَى البصرة أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ یَکُونَ لِی عَشْرَةُ بَنِینَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ‌مثل ‌ولد ‌الْحَارِث ‌بْن ‌هِشَام أَوْ قَالَت: مثل ولد عَبْد الرَّحْمَنِ بْن الْحَارِث بْن هِشَام.

[14]. قالت عائشة: وددت لو قعدت فی بیتى ولم اخرج فی هذا الوجه لکان ذلک أحب الى من عشره اولاد، لو رزقتهن من رسول الله ص على فضل عبد الرحمن بن الحارث بن هشام وعقله وزهده.