سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1073) سوره حجرات (49)، آیه8 (قسمت سوم: تدبر) علیم و حکیم

 

تدبر

1) «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ ... فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً»

از [تفضلات خداوند و] نعمت‏هاى بزرگ الهى، علاقه به ایمان و بیزارى از کفر، فسق و عصیان است. (تفسیر نور، ج‏9، ص175) و نیز رشدیافتن اهل رشد.

نکته تفسیری

چنانکه در نکات ادبی اشاره شد معروفترین تحلیل عبارت «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً» این است که مفعول له (= مفعول لأجله) باشد؛ یعنی تعلیل و بیان علت باشد نسبت به آنچه در آیه قبل بیان شد؛ آنگاه:

- می‌تواند تعلیل برای فعل خداوند باشد؛ یعنی اینکه خداوند ایمان را محبوب شما و زینت دلهایتان، و کفر و فسوق و عصیان را ناپسندتان قرار داد، به خاطر تفضلی است که او به شما دارد و نیز نعمتی است از جانب او؛ و

- می‌تواند تعلیل برای «راشدون» باشد؛ یعنی اینکه آن عده به رشد رسیدند به خاطر تفضلی است که او به آنها دارد و نیز نعمتی است از جانب او. (مجمع البیان، ج‏9، ص198[1])

ثمره مهم این معنا آن است که تذکر بدهد که اگر ایمان محبوب شماست یا اینکه به رشد رسیدید مغرور نشوید و این را در اصل، تفضل و نعمتی از جانب خداوند ببینید، نه صرفا محصول اراده و تلاش خودتان. چنانکه در جای دیگر به صراحت فرمود که فقط به فضل و رحمت خدا دلخوش باشید نه به عمل خودتان: « قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُون‏» (یونس/58) که اگر به عمل خودتان باشد هیچکدام شما تا ابد پاک نخواهد شد: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یزَکِّی مَنْ یشاء» (نور/21).

مناقشه تفسیری

برخی اشکال کرده‌اند که مفعول له باید تناسب با فاعل داشته باشد، پس این نمی‌تواند مفعول له برای «راشدون» باشد؛ ‌زیرا رشد فعل آن افراد است نه فعل خداوند؛ و پاسخ داده‌اند که از سیاق آیه قبل واضح است که رشد مذکور در حقیقت تجلی و خروجی همان دوست داشتن و تزیین ایمان در قلب و کراهت داشتن از کفر و فسوق و عصیان بوده است که به خدا نسبت داده شده؛ در واقع چون این رشد، نتیجه آن فعل خداست پس باز فعل خداست و می‌تواند مصداق فضل و نعمت خداوند شمرده شود. (البحر المحیط، ج‏9، ص515[2]).

 

2) «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ»

«نعمت» با «فضل» چه تفاوتی دارد که بعد از تعبیر «فضل من الله»، «نعمة» را هم آورد؟

الف. شاید فضل صرفا به اینکه آن تفضل و عطیه‌ای از جانب خداوند است اشاره دارد که به ازای آن هیچ انتظاری از ما نمی‌رود؛ اما نعمت اشاره به عطیه‌ای است که ما در قبال آن وظیفه‌ای داریم که باید قدرشناس این نعمت باشید و حق آن را ادا کنید؛ و در این خصوص مورد بازخواست واقع می‌شوید که با این نعمت چه کردید: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ» (تکاثر/8) (این معنا بویژه با روایاتی که ایمان را ائمه اطهار ع و کفر و فسوق و عصیان را به دشمنان ایشان تطبیق می‌داد بسیار مناسبت دارد).

ب. علامه طباطبایی با ارائه شواهد متعدد قرآنی مدعی می‌شوند که هرجا نعمت در قرآن به صورت مطلق آمده مقصود ولایت الهی است (المیزان، ج‏4، ص62[3]؛ ج5، ص181[4]و ...). بر این اساس، چه‌بسا اینجا آوردن کلمه نعمت بعد از فضل، از باب عطف تفسیری باشد؛ یعنی اینکه خداوند ایمان را محبوب شما و کفر و فسوق و عصیان را ناپسندتان قرار داد تفضلی از جنب خداوند و همان قرار دادن شما تحت ولایت خویش است.

ج. شاید فضل اشاره به تفضل ویژه و نعمت اشاره به عطیه عام باشد و این فراز اشاره به دو فراز اصلی آیه قبل باشد: یعنی اینکه رسول الله ص در میان شما و در دسترس شماست تفضلی است که ویژه شما انجام شده (چرا که واقعا شما برتری‌ای نسبت به انسانهای سایر زمانها نداشته‌اید)، اما اینکه خداوند ایمان را محبوب شما و کفر و فسوق و عصیان را ناپسندتان قرار داده نعمتی است که هم به شما داده و هم به دیگران می‌دهد.

د. در ماده «فضل» بار معنایی «زیاده بودن» نهفته است و در ماده «نعم» بار معنایی تنعم و خوشایند بودن؛ شاید می‌خواهد اشاره کند که این محبوبیت ایمان و زینت آن در دل، و ناپسند داشتن کفر و فسوق و عصیان، هم یک زیادتی برای شما حاصل می‌کند (به تعبیر فلاسفه: بهره وجودی بیشتری به شما می‌دهد و شما را در افق وجودی عالی‌تری قرار می‌دهد؛ و از این رو به درکی از عالم می‌رسید که دیگران از آن بی‌بهره‌اند) و هم مایه تنعم و خوشی معنوی عمیقی برای شما می‌شود.

ه. ...

نعمت و فضل در قرآن کریم و نسبت بین این دو

دو ماده «فضل» و «نعم» اگرچه بتنهایی بارها در قرآن کریم به کار رفته‌اند، اما جمعا در 6 آیه (که متن دوتای آنها کاملا یکی است) در کنار هم ذکر شده‌اند:

1 و 2. «یا بَنی‏ إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِی الَّتی‏ أَنْعَمْتُ عَلَیکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمینَ» (بقره/47 و 122)

3. «یسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ» (آل عمران/171)

4. «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ» (آل عمران/174)

5. «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلى‏ ما مَلَکَتْ أَیمانُهُمْ فَهُمْ فیهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یجْحَدُونَ» (نحل/71)

6. «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ» (حجرات/8)

مورد 5 به نحوی است که به نظر می‌رسد نعمت دقیقاً همان فضل مورد نظر است؛ و موارد 1 و 2 ظرفیت این را دارد که یکی قلمداد شوند یا متفاوت؛ و در سه مورد دیگر، ظهور اولیه تفاوت این دو است؛ جالب اینجاست که در موارد 4 و 5 از تعبیر «نعمة من الله و فضل» استفاده شده؛ برخلاف آیه کنونی که «فضل من الله و نعمة» استفاده شده است.

شاید وجه تفاوت این دو تعبیر این باشد که این دو آیه اخیر ناظر به زندگی پس از مرگ است (و در آنجا اول با تنعمی از جانب خداوند مواجه می‌شود و سپس تفضلات بعدی به آنان می‌رسد)، اما آیه محل بحث مربوط به دنیاست که در آن ابتدا ما مشمول تفضلات الهی واقع شده‌ایم که ایمان در دلمان محبوب و زینت می‌شود و از کفر و فسوق و عصیان بیزار می‌شویم و بعدا از برخورداری از اینها متنعم می‌شویم.

 

3) «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ»

وجه اشاره به علیم و حکیم بودن خداوند در پایان این آیه چیست؟

الف. فضل خداوند [و نعمت دادن‌های او]، بر اساس علم و حکمت اوست، نه بدون ملاک و گزافه. (تفسیر نور، ج‏9، ص175)

ب. اینکه خداوند محبت ایمان و بیزاری از کفر و ... را به عنوان تفضلی از جانب خود به شما داد، بر اساس علم و حکمت او بود. یعنی به جای اینکه روی درخواست‌های خود اصرار بورزید، باور کنید کاری که خداوند برای شما انجام می‌دهد بهتر است زیرا او بر اساس علم و حکمت عمل می‌کند؛‌ و از این رو، بیش از هرچیز به تفضل خدا دل ببندید. به تعبیر دیگر، این آیه هم‌راستاست با آیه «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُون: بگو به فضل خداوند و به رحمت او تنها به این باید دل خوش دارند؛ که آن بهتر است از آنچه جمع می‌کنند‏» (یونس/58) و نیز شاهدی است بر قبول مفاد «الخیر فی ما وقع».[5]

ج. آن رشدی که به رشدیافتگان داد و تفضلی از جانب او بود، بر اساس علم و حکمتی بود که شما از آن آگاه نیستید. پس به جای اینکه به آنان حسادت بورزید و بخواهید مقام آنان به جای آنان به شما داده شود، از خداوند تفضلی نسبت به خودتان را که متناسب با علم و حکمت خود اوست تقاضا کنید؛ که از این جهت مضمون آیه شبیه می‌شود به مضمون آیه «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ ... وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلیما: و آنچه خداوند بدان برخی از شما را بر برخی دیگر برتری داد را تمنا کنید ... و از خداوند تفضل او را بخواهید که همانا خداوند به هر چیزی داناست» (نساء/32).

د. ...

 

4) «وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ»

خداوند به همه چیز آگاه است و اگر کاری انجام می‌دهد بر اساس حکمت است.

ترکیب دو کلمه «علیم» و «حکیم» در قرآن کریم

حضور هر دو ماده «علم» و «حکم» در یک آیه، در 71 مورد در قرآن کریم مشاهده می‌شود؛ که حدودی نیمی از اینها (36 بار) مواردی است که دو کلمه «علیم» و «حکیم» پشت سر هم آمده‌اند، که 29 بار علیم، و 5 بار حکیم مقدم شده است. از این موارد، 15 بار به صورت «علیمٌ حکیمٌ»؛ 10 بار به صورت «علیماً حکیماً»؛ 4 بار «العلیمُ الحکیمُ»؛ 4 بار «حکیمٌ علیمٌ»؛ 1 بار «حکیمٍ علیمٍ» و 2 بار «الحکیمُ العلیمُ» می‌باشد:

علیمٌ حکیمٌ:

1.    یریدُ اللَّهُ لِیبَینَ لَکُمْ وَ یهْدِیکُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یتُوبَ عَلَیکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (نساء/26)

2.    وَ إِنْ یریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (انفال/71)

3.    وَ یذْهِبْ غَیظَ قُلُوبِهِمْ وَ یتُوبُ اللَّهُ عَلى‏ مَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (توبه/15)

4.    یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیلَةً فَسَوْفَ یغْنیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (توبه/28)

5.    إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ وَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبیلِ فَریضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (توبه/60)

6.    الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ یعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (توبه/97)

7.    وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یتُوبُ عَلَیهِمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (توبه/106)

8.    لا یزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذی بَنَوْا ریبَةً فی‏ قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (توبه/110)

9.    وَ کَذلِکَ یجْتَبیکَ رَبُّکَ وَ یعَلِّمُکَ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ وَ یتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیکَ وَ عَلى‏ آلِ یعْقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلى‏ أَبَوَیکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (یوسف/6)

10.        وَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (نور/18)

11.        یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لِیسْتَأْذِنْکُمُ الَّذینَ مَلَکَتْ أَیمانُکُمْ وَ الَّذینَ لَمْ یبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ لَیسَ عَلَیکُمْ وَ لا عَلَیهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیکُمْ بَعْضُکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ کَذلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (نور/58)

12.        وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (نور/59)

13.        وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیطانُ فی‏ أُمْنِیتِهِ فَینْسَخُ اللَّهُ ما یلْقِی الشَّیطانُ ثُمَّ یحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (حج/52)

14.        فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (حجرات/8)

15.        یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذا آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْیسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یحْکُمُ بَینَکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ‏ حَکیمٌ‏ (ممتحنه/10)

علیماً حکیماً

16.        یوصیکُمُ اللَّهُ فی‏ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیینِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَینِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیةٍ یوصی‏ بِها أَوْ دَینٍ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَریضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً (نساء/11)

17.        إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذینَ یعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ فَأُولئِکَ یتُوبُ اللَّهُ عَلَیهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (نساء/17)

18.        وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَیمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنینَ غَیرَ مُسافِحینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیکُمْ فیما تَراضَیتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً (نساء/24)

19.        وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى‏ أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ یصَّدَّقُوا فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَینَکُمْ وَ بَینَهُمْ میثاقٌ فَدِیةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى‏ أَهْلِهِ وَ تَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ یجِدْ فَصِیامُ شَهْرَینِ مُتَتابِعَینِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (نساء/92)

20.        وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (نساء/104)

21.        وَ مَنْ یکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یکْسِبُهُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (نساء/111)

22.        یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (نساء/170)

23.        یا أَیهَا النَّبِی اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً (احزاب/1)

24.        هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیزْدادُوا إیماناً مَعَ إیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (فتح/4)

25.        وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً (انسان/30)

العلیم الحکیم

26.        قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ‏ الْحَکیمُ‏ (بقره/32)

27.        قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ یأْتِینی‏ بِهِمْ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ‏ الْحَکیمُ‏ (یوسف/83)

28.        وَ رَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیای مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بی‏ إِذْ أَخْرَجَنی‏ مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیطانُ بَینی‏ وَ بَینَ إِخْوَتی‏ إِنَّ رَبِّی لَطیفٌ لِما یشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ‏ الْحَکیمُ‏ (یوسف/100)

29.        قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیمانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلیمُ‏ الْحَکیمُ‏ (تحریم/2)

حکیمٌ علیمٌ

30.        وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیناها إِبْراهیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ‏ عَلیمٌ‏ (انعام/83)

31.        وَ یوْمَ یحْشُرُهُمْ جَمیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذی أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدینَ فیها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ‏ عَلیمٌ‏ (انعام/128)

32.        وَ قالُوا ما فی‏ بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى‏ أَزْواجِنا وَ إِنْ یکُنْ مَیتَةً فَهُمْ فیهِ شُرَکاءُ سَیجْزیهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَکیمٌ‏ عَلیمٌ‏ (انعام/139)

33.        وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکیمٌ‏ عَلیمٌ‏ (حجر/25)

حکیمٍ علیمٍ

34.        وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ‏ عَلیمٍ‏ (نمل/6)

الحکیمُ العلیمُ

35.        وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَکیمُ‏ الْعَلیمُ‏ (زخرف/84)

36.        قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکیمُ‏ الْعَلیمُ‏ (ذاریات/30)

تحلیل:

چنانکه مشاهده می‌شود این ترکیب:

30 بار به صورت نکره و 6 بار به صورت معرفه آمده است.

 25 بار مرفوع و 10 بار منصوب و 1بار مجرور آمده است؛

تمام موارد منصوب، اولا نکره و ثانیا علیم مقدم شده است (تمام مواردی که منصوب است مواردی است که خبر کان بوده و همواره به صورت «علیما حکیما» می‌باشد).

تمامی این 36 مورد صریحا (به صورت نص) ناظر به خداوند است (فقط 1 مورد با اینکه ظهور در خداوند دارد اما ظرفیت این را دارد که ناظر به غیر خداوند (مثلا فرشته وحی) باشد: وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ‏ عَلیمٍ‏؛ نمل/6). این مورد تنها موردی است که این ترکیب به عنوان اسم و برای اشاره به خود خداوند به کار رفته است (بقیه موارد همگی به عنوان وصف و در مقام توصیف و معرفی خداوند می‌باشد).

غیر از همین مورد اخیر (که تنها موردی است که این ترکیب به صورت مجرور آمده) تمامی موارد دیگر در جایگاه خبر قرار دارند (خبر برای مبتدا یا خبر إن یا خبر کان)؛ و مبتدای آنها (یا اسم إن یا اسم کان) همواره خداوند است؛ که از این 35 مورد، برای اشاره به خداوند که مبتدا بوده است:

24 مورد تعبیر «الله» به کار رفته است؛

3 مورد تعبیر «ربک» (موارد 9 و30 و 31)؛

1 مورد ضمیر مخاطب (تعبیر «انک انت» در 26)؛ و

7 مورد ضمیر غایب؛ که:

2 موردش تعبیر «هو» است (موارد 29 [به الله برمی‌گردد] و 35)؛

2 موردش تعبیر «إنه» است (مورد 32؛ و 33 [به «ربک» برمی‌گردد])؛ و

3 مورد تعبیر «إنه هو» (مورد 27 [به الله برمی‌گردد] و 28 [به «ربی» برمی‌گردد] و 36 [به ربک برمی‌گردد]).

که اگر بر اساس این مواردی که مرجع ضمیر معلوم است بخواهیم دسته‌بندی فوق را بیان کنیم باید گفت: 26 مورد «الله» است؛ 6 مورد «رب» است ( 5 موردش «ربک» و 1 مورد «ربی»)؛ 1 مورد ضمیر مخاطب و 2 مورد هم ضمیر غایب.

6 موردی که به صورت معرفه آمده، همگی دلالت بر حصر دارد؛ یعنی فقط خداوند است که علیم و حکیم است.

اکنون چند سوال مطرح است:

الف. با اینکه اغلب موارد نکره است، آن 6 مورد چه اقتضایی دارد که به صورت معرفه (و با دلالت بر حصر) آمده است؟

ب. تفاوت مواردی که علیم بر حکیم مقدم شده با جایی که حکیم بر علیم مقدم شده چیست؟

ج. مواردی که با فعل ناقص کان آمده چه اقتضای خاصی دارد؟

د. مواردی که این ترکیب ناظر به کلمه «الله» آمده چه تفاوتی دارند با مواردی که ناظر به «رب» ویا با ضمیر مخاطب یا غایب آمده است؟

در صورتی که در خصوص هریک از سوالات فوق پاسخی داشتید، لطفا آن را در قسمت دیدگاه پایین صفحه (https://yekaye.ir/al-hujurat-49-08/) بنویسید؛ تا در اختیار دیگران هم قرار گیرد.

 

 

 

 


[1] . الإعراب: «فَضْلًا مِنَ اللَّهِ» مفعول له و التقدیر فعل الله ذلک لکم فضلا منه و نعمة و یجوز أن یکون العامل فیه الراشدون و ما فیه من الفعل أی رشدا و فضلا من الله

[2] . فإن قلت: من أین جاز وقوعه مفعولا له، و الرشد فعل القوم، و الفضل فعل اللّه تعالى، و الشرط أن یتحد الفاعل؟ قلت: لما وقع الرشد عبارة عن التحبیب و التزیین و التکریه مسندة إلى اسمه، تقدست أسماؤه، و صار الرشد کأنه فعله، فجاز أن ینتصب عنه و لا ینتصب عن الراشدون، و لکن عن الفعل المسند إلى اسم اللّه تعالى. و الجملة التی هی أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ اعتراض، أو عن فعل مقدر، کأنه قیل: جرى ذلک، أو کان ذلک فضلا من اللّه. و أما کونه مصدرا من غیر فعله، فأن یوضع موضع رشدا، لأن رشدهم فضل من اللّه لکونهم موفقین فیه، و الفضل و النعمة بمعنى الأفضال و الأنعام.

ظاهرا اصل این دعوا نزاعی است بین معتزله (مانند زمخشری) و برخی از اهل حدیث (که جبرگرا بوده‌اند) که چون این نزاع مبتنی بر کج‌فهمی طرفین از مساله جبر و اختیار است در متن به همان مقدار بسنده شد و در اینجا خلاصه‌ای از نزاع را به نقل از إعراب القرآن و بیانه (ج‏9، ص263 و265-266) تقدیم می‌کنیم:

فضلا مفعول من أجله أو مصدر من غیر فعله و اختلف فی ناصبه على الأول فقیل هو حبب إلیکم فیتعین کون جملة أولئک هم الراشدون اعتراضیة، و قیل النصب بتقدیر فعل أی تبتغون فضلا و نعمة و قیل هو الراشدون على خلاف بین أهل السنة و المعتزلة سنورده فی باب الفوائد ...

الفوائد: أورد الزمخشری إشکالا على إعراب فضلا فقال: «فإن قلت من أین جاز وقوعه مفعولا له و الرشد فعل القوم و الفضل فعل اللّه و الشرط أن یتحد الفاعل؟ قلت لما وقع الرشد عبارة عن التحبیب و التزیین و التکریه مسندة إلى اسمه تقدست أسماؤه صار الرشد کأنه فعله فجاز أن ینتصب عنه أو لا ینتصب عن الراشدون و لکن عن الفعل المسند إلى اسم اللّه تعالى و الجملة التی هی أولئک هم الراشدون اعتراض أو عن فعل مقدّر کأنه قیل جرى ذلک أو کان ذلک فضلا من اللّه و أما کونه مصدرا من غیر فعله فأن یوضع موضع رشدا لأن رشدهم فضل من اللّه لکونهم موفقین فیه و الفضل و النعمة بمعنى الأفضال» نقول، و هذا الإشکال الذی أورده الزمخشری بناء على اعتقاد المعتزلة بأن الرشد لیس من أفعال اللّه تعالى و إنما هو فعلهم حقیقة، و الواقع أن الرشد من أفعال اللّه و مخلوقاته فقد وجد شرط انتصاب المفعول له و هو اتحاد فاعل الفعلین على أن الإشکال وارد نصا على تقریرنا على غیر الحدّ الذی أورده علیه الزمخشری بل من جهة أن اللّه تعالى خاطب خلقه بلغتهم المعهودة عندهم و مما یعهدونه أن الفاعل من نسب إلیه الفعل و سواء کان حقیقة أو مجازا حتى یکون زید فاعلا و انقض الحائط و أشباهه کذلک و قد نسب إلیهم الرشد على طریقة أنهم الفاعلون و إن کانت النسبة مجازیة باعتبار المعتقد و إذا تقرر وروده على هذا الوجه فلک فی الجواب عنه طریقان إما جواب الزمخشری و إما أمکن منه و أبین و هو أن الرشد هنا یستلزم کونه راشدا إذ هو مطاوعه لأن اللّه تعالى أرشدهم فرشدوا و حینئذ یتحد الفاعل على طریقة الصناعة اللفظیة المطابقة للحقیقة و هو عکس قوله یریکم البرق خوفا و طمعا فإن الإشکال بعینه وارد فیها إذ الخوف و الطمع فعلهم أی منسوب إلیهم على طریقة أنهم الخائفون الطامعون و الفعل الأول للّه تعالى و الجواب عنه أنهم مفعولون فی معنى الفاعلین بواسطة استلزام المطاوعة لأنه إذا أرادهم فقد رأوا و قد سلف هذا الجواب مکانه و عکسه آیة الحجرات إذ تصحیح الکلام بتقدیر الفاعل مفعولا و هذا من دقائق العربیة.

[3] . تقدم فی أوائل الکتاب و سیجی‏ء فی قوله تعالى: مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ: «النساء: 69»، أن النعمة إذا أطلقت فی عرف القرآن فهی الولایة الإلهیة.

[4] . فکل ما تصرف فیه الإنسان للسلوک به إلى حضرة القرب من الله و ابتغاء مرضاته فهو نعمة، و إن انعکس الأمر عاد نقمة فی حقه، فالأشیاء فی نفسها عزل، و إنما هی نعمة لاشتمالها على روح العبودیة، و دخولها من حیث التصرف المذکور تحت ولایة الله التی هی تدبیر الربوبیة لشئون العبد، و لازمه أن النعمة بالحقیقة هی الولایة الإلهیة، و أن الشی‏ء إنما یصیر نعمة إذا کان مشتملا على شی‏ء منها

[5].  توجه شود که در کلام معصومین ع حدیثی با عبارت «الخیر فی ما وقع» یافت نشد؛ اما مضمونی است که به اجمال در آیات [مثلا: إِنَّ الَّذینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ؛ نور/11] و احادیث [ مثلا: وَ لَعَلَّ الَّذِی أَبْطَأَ عَنِّی هُوَ خَیرٌ لِی لِعِلْمِکَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُور؛ تهذیب الأحکام، ج‏3، ص89؛ و نیز دعای افتتاح ماه رمضان، مصباح المتهجد، ج‏2، ص579] مورد تایید قرار گرفته است.