1072) سوره حجرات (49)، آیه7 قسمت چهارم تدبرها
د) اولئک هم الراشدون
24) «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
مقصود از اولئک چه کسانیاند؟ و آوردن این جمله در پایان این آیه (بویژه که تغییر سیاق از مخاطب به غایب هم در آن رخ داده است) چه وجهی دارد؟
الف. مقصود همان کسانیاند که ایمان محبوب آنان و زینت دلهایشان شد و کفر و فسوق و عصیان برایشان ناپسند گردید؛ و میخواهد بیان کند که اینها هستند که رهیافتگان به محاسن امور خواهند بود (مجمع البیان، ج9، ص200[1]). به تعبیر دیگر، حب ایمان، و کراهت از کفر و فسوق و عصیان است که عامل رشدی میشود که هرانسانی طالب آن است؛ پس مومنان باید ملازم ایمان و برحذر از کفر و فسوق و عصیان باشند تا رشد کنند و از رسول تبعیت نمایند نه از دلخواه های خویش. یعنی بعد از اینکه در دو فراز قبلی معلوم شد که تنها برخی از اصحاب پیامبر ص، ایمان محبوب دلشان است نه همگی، اکنون تاکید کند که از میان این دو گروه (آنان که انتظار دارند پیامبر ص از آنان پیروی کند و آنان که اهل ایمان واقعی و پیروی از پیامبرند) تنها گروه دوماند که رشدیافتگاناند؛ تا این تعبیر مدحی بر آنان و تشویق دیگران برای پیوستن به آنان باشد. (المیزان، ج18، ص313-314[2]).
ب. چهبسا از آنجا که رسول الله ص کسی است که قرآنی را آورد که به رشد هدایت میکند (إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً؛ یَهْدی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِه؛ جن/1-2)، آیه را با «و اعلموا أن فیکم رسول الله» شروع کرد؛ ولی برای اینکه نشان دهد صرف اینکه رسول الله در میان عدهای باشد دلیل نمیشود که همه آن عده خوب و رشدیافته باشند، با تخصیص این عده، آیه را با «تنها آنان رشدیافتگان هستند» به پایان برد.[3]
ج. مقصود ائمه اطهار ع هستند (احادیث 23 تا 26) و همین موجب شد سیاق آیه متمایز شود. (توضیح در تدبر14.ه)
د. ...
25) «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
تعبیر «أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» دلالت بر حصر میکند (به خاطر آمدن «ال» بر روی خبر؛ وآمدن ضمیر «هم» و نیز استفاده از اسم فاعل در خبر، این را موکد میکند). یعنی تنها ایناناند که قطعا رشد در آنان حاصل شده است.
اگر کلمه «رشد» را در قرآن کریم بررسی کنیم رشد یافتن بقدری مطلوبیت دارد که قرآن کریم، که برترین کتاب آسمانی است، اهمیتش در این است که به سوی رشد هدایت میکند: «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً؛ یَهْدی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِه» (جن/1-2)؛ و درصدد رشد برآمدن، پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت موسی ع را وادار میکند که دنبال حضرت خضر راه بیفتد: «قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/66)؛ و رشدیافتگی ویژگی کسانی همچون حضرت ابراهیم ع است: «وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمینَ» (51).[4] عجیب اینجاست که اگر کسی دعوت خداوند را استجابت کند و به وی ایمان بیاورد نمیتوان قاطعانه گفت که به رشد میرسد؛ بلکه خداوند با «لعل» فرمود، یعنی صرفا امید میرود که چنین کسی به رشد برسد: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» (بقره/186).
اکنون توجه کنیم: کسانی که به خدا ایمان میآورد و دعوت وی را استجابت میکنند امید است که به رشد برسند؛ اما عدهای هستند که قطعا به رشد میرسند و فقط اینانند که به رشد میرسند! اینان دو ویژگی ایجابی و سلبی دارند؛ که هردوی آنها از حیث ابعاد گرایشی درون وجود آنهاست:
الف. به عنایت خداوند، ایمان محبوب آنان و زینت دلهایشان شده است؛ یعنی صرفا چنین نیستند که ایمان داشته باشند؛ بلکه فراتر از آن، با این ایمان عشقورزی، و بدان افتخار میکنند (= برخورداری از آن را زینت دل خویش میبینند؛ نه امری مایه زحمت)؛
ب. از کفر و فسوق و عصیان بیزارند؛ که خود این سه در کنار هم قابل توجه است:
ب.1. از هرگونه کفرورزی (کتمان و انکار و نرفتن زیر بار حق و حقیقت)، واقعا و از صمیم دل بیزارند؛ اگر همواره تسلیم حقیقتند و هیچگاه نسبت به هیچ حق و حقیقتی کفر نمیورزند این اقدام از عمق وجودشان است، نه اقدامی که با تکلف همراه باشد؛ چنانکه جای دیگر چنین ایمانی را این گونه توصیف نمود: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما: چنین نیست؛ به پروردگارت سوگند اینان حقیقتا ایمان نمیآورند مگر اینکه در هر مشاجره و اختلافی که بینشان پیش میآید تو را حَکَم قرار دهند سپس در درون خویش احساس سختیای از آن حکمی که کردی نداشته باشند و کاملا تسلیم باشند» (نساء/65)
ب.2. از فسوق و عبور کردن از مرزهای فطرت و ارتکاب هرگونه گناه [= ورود در «نبایدها» اعم از ظلم (اعراف/165[5]) و ضرررسانی (بقره/282[6]) و دروغگویی (حجرات/6) و برچسبزنی (حجرات/11) و غیبت (حجرات/12) و تهمت (نور/4[7]) و فحشاء (انبیاء/74[8]) و عهدشکنی (اعراف/102[9]) و ...] نهتنها اجتناب میکنند، بلکه در درون خویش هم از این امور که انسان را از دایره ایمان و عبودیت بیرون میبرد بیزارند.
ب.3. از عصیان و هرگونه سرکشی و سرپیچی از دستورات خداوند (ترک «بایدها») نهتنها خودداری میکنند؛ بلکه در درون خویش چنان از این امر بیزارند که به فکرشان خطور نمیکند که بخواهند دستوری از دستورات الهی را نادیده بگیرند.
پس چه بسا بتوان گفت: ایمان آوردن اگرچه لازم است؛ اما کافی نیست؛ باید ایمان محبوب ما و زینت دلهایمان شود؛
اجابت دعوت خدا و عمل به دستورات او اگرچه لازم است اما کافی نیست؛ باید از ته دل از هرگونه مخالفت نظری (کفر) و عملی (عصیان) و هرگونه خروج از دایره عبودیت (فسوق) بیزار باشیم.
اینجاست که انسان شاید بتواند به عمق احادیثی پی ببرد که میفرمود: آیا دین جز حب و بغض است؟ (احادیث 9 تا 11)؛ و معلوم میشود چرا این اندازه در احادیث ما بر اهمیت ولایت و دوستی اهل بیت ع و دشمنی با دشمنان ایشان تاکید شده است؛ و چه حدیث کلیدیای است در فهم معارف و دستورات دین، این حدیث نبوی که: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکَ مَا اکْتَسَبْتَ: تو با کسی هستی که دوستش داری؛ هرچند چیزی برایت میماند که کسب کرده باشی».
26) «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
آیه از ابتدا خطابش به مردم است و دیدیم که از هفت ضمیر جمع مخاطبی که در آیه هست (اعْلَمُوا - فیکُمْ - یطیعُکُمْ - لَعَنِتُّمْ -حَبَّبَ إِلَیکُمُ - قُلُوبِکُمْ - کَرَّهَ إِلَیکُمُ) دوتای اول عام بود؛ دوتای بعدی تاکیدش بر کسانی بود که اهل اطاعت از پیامبر ص نبودند و سهتای آخر ناظر به مومنان واقعی. اما یکدفعه از خطاب به مردم به خطاب به رسول الله (حرف «ک» در اولئک) تغییر جهت داد (کشاف، ج4، ص361[10])؛ و مخاطبان قبلی خود را غایب فرض کرد. چرا؟
الف. چهبسا میخواهد با این تغییر سیاق، توجه افراد را به اینکه ضمیر «کُم» در خصوص دو گروه متفاوت به کار رفته برانگیزاند؛ و تاکید کند که کسانی که در اطاعت از رسول الله تعلل میورزند رشدیافته نیستند؛ بویژه که تعبیر را به صورتی که دلالت بر حصر میکند (به خاطر آمدن «ال» بر روی خبر و نیز آمدن ضمیر «هم») آورد.
ب. چنانکه در تدبر 11 اشاره شد سیاق آیه نشان میدهد که عدهای از جامعه ایمانی حرمت رسول الله ص را نگه نداشتند؛ پس ابتدا خطابش به مومنان است که بدانید رسول الله ص در میان شماست و حرمت وی را نگه دارید؛ و انتها خطاب متوجه خود رسول الله ص میشود که به وی دلگرمی میدهد که فقط کسانی که حرمت تو را نگه داشتهاند رشدیافتگاناند.
ج. ...
ه) ارتباط با آیه قبل
27) «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
در آیه قبل فرمود: ای آن کسانی که ایمان آوردند! اگر فاسقی برای شما خبر قابل توجهی آورد پس بررسی کنید [یا: درنگ نمایید] که مبادا با عدهای بهنادانی برخورد کنید و به آنان آسیب برسانید، آنگاه بر آنچه کردهاید پشیمان شوید.»
اکنون میفرماید: «و بدانید که همانا در [میان] شماست پیامبر خدا، اگر در بسیاری از آن امور از شما فرمان برد، قطعا به دردسر میافتید؛ ولیکن خداوند ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دلهایتان بیاراست و کفر و فسوق و عصیان را نزدتان ناپسند نمود؛ آناناند که رشدیافتگاناند.»
چه ارتباطی بین این دو آیه هست؟
الف. این آیه تتمه کلام در آیه قبل است و حکمی را که در آنجا آمده، تعمیم میدهد، و بر علت آن تاکید میکند: مضمون آیه قبل این بود که درباره خبر فاسق ابتدا بررسیای انجام دهید، به این علت که مرتکب کاری بر اساس جهالت نشوید. مضمون این آیه هم تنبه میدهد که خداوند مومنان را میخواهد در مسیر رشد قرار دهد، از این رو ایمان را محبوب آنها و زینت دلهایشان گردانده و آنان را از کفر و فسوق و عصیان بیزار نموده؛ پس آنان هم نباید فراموش کنند که رسول الله در میان آنان است، کسی که مؤید از جانب خداست و جز راه رشد را نمیپوید و لازم است که از ایشان پیروی کنند نه اینکه اصرار داشته باشند که وی از آنان پیروی کند؛ که اگر چنین کند به ضرر و هلاکت خودشان خواهد انجامید. (المیزان، ج18، ص312[11]).
ب. تعبیر «رسول الله در میان شماست و اگر از شما اطاعت کند به سختی میافتید» دارد نشان میدهد که شما در حالتی هستید که باید این وضعیت را تغییر دهید؛ و این آیه در ادامه آیه قبل دلالت دارد که برخی از مسلمانان در جریان خبری که ولید آورد با رسول الله ص مخالفت میکردند و بر نظر ولید و جنگیدن با قبیله بنی المصطلق اصرار داشتند. در واقع این آیه توصیف میکند که مسلمانان در این واقعه (و سایر وقایعی که پیش میآمد) دو دسته بودند: برخی اصرار بر نظر خودشان داشتند، که اگر به نظر اینها عمل میشد همه به دردسر میافتادند؛ و برخی ایمان در دلشان رسوخ پیدا کرده بود و تابع پیامبر ص بودند (الکشاف، ج4، ص361[12])
ج. اگر میخواهیم پشیمان نشویم باید به تعالیم انبیا مراجعه کنیم. (در آیهی قبل، سخن از ندامت و پشیمانی بود و این آیه میفرماید: به پیامبر مراجعه کنید تا از کارهای ندامتآور بیمه شوید.) (تفسیر نور، ج9، ص174)
د. در آیه قبل از مومنان خواست که وقتی فاسقی آمد بررسی بیشتری انجام دهد؛ در این آیه میفرماید کشف وجه صحیح مسأله برای شما کار سختی نیست، چون رسول الله ص در میان شماست؛ و این تعبیر همانند آن است که شاگردانِ استادی در مسألهای اختلاف کنند و کسی به آنها بگوید: استادتان آنجا نشسته است؛ که مقصودش خود نشستن او نیست؛ بلکه میخواهد بگوید وقتی او آنجاست اختلاف شما با مراجعه به او براحتی حل میشود، زیرا او بر اساس نظر شما عمل نمیکند که مشکل باقی بماند؛ بلکه شما باید بر اساس نظر او عمل کنید تا مشکلتان رفع شود. با این بیان معلوم میشود که چرا به جای اینکه بعد از «فتبینوا»، صریحا بگوید «به رسول الله مراجعه کنید»، فرمود: «رسول الله در میان شماست»؛ یعنی با این بیان هم افراد را بهکنایه تشویق به مراجعه به رسول الله کرد و هم دلیل این مراجعه را فرمود: وقتی او در میان شماست و با بودن او بررسی و تبیین براحتی انجام میشود عاقلانه این است که به او مراجعه کنید (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج28، ص101-102[13]).
تبصره
بیان فوق، نظرات فخر رازی است؛ جالب اینجاست که خود او در تفسیر این آیه عملا نشان میدهد که حتی صرف نظر از دستور دین، عاقلانهترین کار برای مسلمانان این است که در مهمترین امورشان که مایه اختلافشان میشود به رسول الله ص مراجعه کنند؛ در عین حال، در جای جای تفسیر خود میکوشد مسأله انتخاب جانشین پیامبر ص را به رأی و نظر صحابه برگرداند و با دیدگاه شیعه که اصرار دارند که در این مسأله مهم و سرنوشتساز باید دنبال نظر پیامبر ص بود و توصیههای ایشان را پیدا کرد و بر اساس آن عمل کرد، مخالفت کند! اعاذنا الله من شرور انفسنا.
[1] . مرحوم طبرسی این توضیح را میدهد و بعد از آن یک «قیل» میآورد که فرق آن قیل و قول اصلی برایم معلوم نشد:
ثم عاد سبحانه إلی الخبر عنهم فقال «أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» یعنی الذین وصفهم بالإیمان و زینه فی قلوبهم هم المهتدون إلی محاسن الأمور و قیل هم الذین أصابوا الرشد و اهتدوا إلی الجنة.
[2] . و قوله: «أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» بیان أن حب الإیمان و الانجذاب إلیه و کراهة الکفر و الفسوق و العصیان هو سبب الرشد الذی یطلبه الإنسان بفطرته و یتنفر عن الغی الذی یقابله فعلی المؤمنین أن یلزموا الإیمان و یتجنبوا الکفر و الفسوق و العصیان حتی یرشدوا و یتبعوا الرسول و لا یتبعوا أهواءهم. [ص314] و لما کان حب الإیمان و الانجذاب إلیه و کراهة الکفر و نحوه صفة بعض من کان الرسول فیهم دون الجمیع کما یصرح به الآیة السابقة، و قد وصف بذلک جماعتهم تحفظا علی وحدتهم و تشویقا لمن لم یتصف بذلک منهم غیر السیاق و التفت عن خطابهم إلی خطاب النبی ص فقال: «أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» و الإشارة إلی من اتصف بحب الإیمان و کراهة الکفر و الفسوق و العصیان، لیکون مدحا للمتصفین بذلک و تشویقا لغیرهم.
[3] . این نکته به نحوی اقتباس از این عبارات فخر رازی است؛ هرچند تفاوتهایی دارد:
ثم قال تعالی: أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ. خطابا مع النبی ص و فیه معنی لطیف: و هو أن اللّه تعالی فی أول الأمر قال: وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ أی هو مرشد لکم فخطاب المؤمنین للتنبیه علی شفقته بالمؤمنین، فقال فی الأول کفی النبی مرشدا لکم ما تسترشدونه فأشفق علیهم و أرشدهم، و علی هذا قوله الرَّاشِدُونَ أی الموافقون للرشد یأخذون ما یأتیهم و ینتهون عما ینهاهم. (مفاتیح الغیب، ج28، ص103)
[4] . در مورد حضرت شعیب هم دشمنانش وی را رشید میدانستند: «قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلیمُ الرَّشیدُ» (هود/87)
[5] . فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ.
[6] . وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُ.
[7] . وَ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون.
[8] . وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقینَ.
[9] . وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقین.
[10] . و قوله أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ و الخطاب لرسول اللّه ص.
[11] . و الآیة علی ما یفیده السیاق من تتمة الکلام فی الآیة السابقة تعمم ما فیها من الحکم و تؤکد ما فیها من التعلیل فمضمون الآیة السابقة الحکم بوجوب التبین فی خبر الفاسق و تعلیله بوجوب التحرز عن بناء العمل علی الجهالة، و مضمون هذه الآیة تنبیه المؤمنین علی أن الله سبحانه أوردهم شرع الرشد و لذلک حبب إلیهم الإیمان و زینة فی قلوبهم و کره إلیهم الکفر و الفسوق و العصیان فعلیهم أن لا یغفلوا عن أن فیهم رسول الله و هو مؤید من عند الله و علی بینة من ربه لا یسلک إلا سبیل الرشد دون الغی فعلیهم أن یطیعوا الرسول ص فیما یأمرهم به و یریدوا ما أراده و یختاروا ما اختاره، و لا یصروا علی أن یطیعهم فی آرائهم و أهوائهم فإنه لو یطیعهم فی کثیر من الأمر جهدوا و هلکوا.
[12] . و المعنى: أن فیکم رسول اللّه على حالة یجب علیکم تغییرها. أو أنتم على حالة یجب علیکم تغییرها: و هی أنکم تحاولون منه أن یعمل فی الحوادث على مقتضى ما یعنّ لکم من رأى، و استصواب فعل المطواع لغیره التابع له فیما یرتئیه، المحتذى على أمثلته، و لو فعل ذلک لَعَنِتُّمْ أى لوقعتم فی العنت و الهلاک ... و هذا یدل على أن بعض المؤمنین زینوا لرسول اللّه صلى اللّه علیه و [آله و] سلم الإیقاع ببنی المصطلق و تصدیق قول الولید. و أن نظائر ذلک من الهنات کانت تفرط منهم، و أن بعضهم کانوا یتصوّنون و یزعهم جدّهم فی التقوى عن الجسارة على ذلک، و هم الذین استثناهم بقوله تعالى وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ أى إلى بعضکم
[13] . و الذی یجوز أن یقال و کأنه هو الأقوی أن اللّه تعالی لما قال: إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا [الحجرات: 6] أی فتثبتوا و اکشفوا قال بعده: وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ أی الکشف سهل علیکم بالرجوع إلی النبی ص فإنه فیکم مبین مرشد، و هذا کما یقول القائل عند اختلاف تلامیذ شیخ فی مسألة: هذا الشیخ قاعد لا یرید بیان قعوده، و إنما یرید أمرهم بالمراجعة إلیه، و ذلک لأن المراد منه أنه لا یطیعکم فی کثیر من الأمر، و ذلک لأن الشیخ فیما ذکرنا من المثال لو کان یعتمد علی قول التلامیذ لا تطمئن قلوبهم بالرجوع إلیه، أما إذا کان لا یذکر إلا من النقل الصحیح، و یقرره بالدلیل القوی یراجعه کل أحد، فکذلک هاهنا قال استرشدوه فإنه یعلم و لا یطیع أحدا فلا یوجد فیه حیف و لا یروج علیه زیف...
المسألة الأولی: لو قال قائل إذا کان المراد بقوله وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ الرجوع إلیه و الاعتماد علی قوله، فلم لم یقل بصریح اللفظ فتبینوا و راجعوا النبی ص؟ و ما الفائدة فی العدول إلی هذا المجاز؟ نقول الفائدة زیادة التأکید و ذلک لأن قول القائل فیما ذکرنا من المثال هذا الشیخ قاعد آکد فی وجوب المراجعة إلیه من قوله راجعوا شیخکم، و ذلک لأن القائل یجعل وجوب المراجعة إلیه متفقا علیه، و یجعل سبب عدم الرجوع عدم علمهم بقعوده، فکأنه یقول: إنکم لا تشکون فی أن الکاشف هو الشیخ، و أن الواجب مراجعته فإن کنتم لا تعلمون قعوده فهو قاعد فیجعل حسن المراجعة أظهر من أمر القعود کأنه یقول خفی علیکم قعوده فترکتم مراجعته، و لا یخفی علیکم حسن مراجعته، فیجعل حسن مراجعته أظهر من الأمر الحسی، بخلاف ما لو قال [ ص102] راجعوه، لأنه حینئذ یکون قائلا بأنکم ما علمتم أن مراجعته هو الطریق، و بین الکلامین بون بعید، فکذلک قوله تعالی: وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ یعنی لا یخفی علیکم وجوب مراجعته، فإن کان خفی علیکم کونه فیکم، فاعلموا أنه فیکم فیجعل حسن المراجعة أظهر من کونه فیهم حیث ترک بیانه و أخذ فی بیان کونه فیهم، و هذا من المعانی العزیزة التی توجد فی المجازات و لا توجد فی الصریح.