1072) سوره حجرات (49)، آیه7 قسمت اول تدبر
الف) و اعلموا أن فیکم رسول الله:
1) «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ»
مطلب را با حرف «أن» مورد تاکید قرار داد و خبر (فیکم) را هم مقدم آورد؛ و همه اینها نشان میدهد که آیه نمیخواهد صرفا به این واقعیت بدیهی اشاره کند که رسول الله ص در میان آنها است؛ زیرا این امری است که با چشم میدیدهاند و نیاز به گفتن نداشته است؛ بلکه مقصود از اینکه تاکید میکند که این را بدانید، این است که:
الف. توجه کنید که این کسی که میان شماست، رسول الله است نه یک انسان عادی؛ پس بپرهیزید از اینکه بخواهید او را تکذیب کنید یا نزد او سخن باطلی بگویید؛ زیرا خداوند وی را از آن باخبر میکند و شما رسوا میشوید. (مجمع البیان، ج9، ص199[1])
ب. مقدم داشتن خبر (فیکم) دلالت بر حصر دارد (یعنی فقط در میان شماست که رسول الله هست)؛ و این تعبیر اشاره به لازمه آن است؛ یعنی حالا که خداوند این اختصاص را برای شما فراهم کرده که فقط در میان شما رسول الله ص هست، پس شما هم لازم است مسیر رشد را در پیش گیرید و امور را به او برگردانید و از او اطاعت کنید نه اینکه بخواهید او از دلخواههای شما اطاعت کند (المیزان، ج18، ص313[2])
ج. از اینکه خداوند وی را از کذب ولید آگاه ساخت، بدانید که او رسول الله است و این هم از معجزات اوست. (به نقل از مجمع البیان، ج9، ص199[3])
د. مقدم داشتن خبر [در اینجا لحن کلام را تند میکند و] از باب توبیخ برخی از آن مسلمانان است که (چنانکه از ادامه آیه برمیآید) با رای رسول الله ص مخالفت میکردند و میخواستند بر اساس خبر آن فاسق عمل کنند (الکشاف، ج4، ص361[4]).
ه. ...
2) «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ»
متناسب با اینکه مقصود از ضمیر «کُم» چه باشد این عبارت ظرفیتهای معنایی متعددی پیدا میکند:
الف. مقصود کسانی است که بر پیروی از خبر آن فاسق اصرار میکردند؛ که خداوند به آنان هشدار میدهد که این کسی که شما را از آن پیروی بازمی دارد فرستاده خداست؛ پس شما از او اطاعت کنید نه اینکه بخواهید او از شما اطاعت کند.
ب. مقصود جامعه مسلمانان آن روز است؛ اعم از آنان که بر پیروی از آن فاسق اصرار داشتند یا آنان که تابع رسول الله ص بودند؛ که در ادامه آیه، این ضمیر «کُم» خودش به دو دسته تقسیم میشود: یکی در «لو یطیعکم» که دسته اول است؛ و دیگری در «حبب الیکم» که دسته دوم است.
ج. مقصود مطلق انسانهای معاصر پیامبرند؛ که بخشی از آنها همین جامعه مسلماناناند که طبق توضیح بند ب، به دو دسته مذکور تقسیم میشوند؛ و بخشی هم انسانهای خارج از جامعه اسلامیاند، که به آنها تذکر میدهد که ببینید این انسان که در میان شماست رسول خداست، حال یا با این مقدمه که این خبر دادن غیبی از کذب این فاسق، معجزهای برای اثبات صدق نبوت اوست (ر.ک: تدبر1.ج)، یا از باب اینکه خداوند بر نبوت وی شهادت میدهد، همانند آیاتِ «لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِه» (نساء/166) و «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب» (رعد/43).
د. منظور مطلق مسلمانان است؛ چه در آن زمان و چه در زمانهای بعدی؛ که بدانید اگر خداوند رسولش را به عنوان حجت در میان شما فرستاده است، پس او همواره در میان شماست؛ چه با زندگی جسمانی در میان شما باشد، و چه بدون این حیات جسمانی؛ و در این صورت، مفاد این آیه تذکر است به اینکه با رحلت رسول الله ص ارتباط او با شما قطع نمیشود بلکه او شاهد بر شماست؛ یعنی همان مطلبی که در آیاتی دیگر بدان اشاره نموده است همچون: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ: بگو عمل کنید پس بعدش خداوند عمل شما را میبیند و نیز رسول او و آن مومنان [خاص]» (توبه/105) یا «هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ: خداوند شما را پیش از این و در این مورد مسلمان نامید تا این رسول شاهد بر شما باشد» (حج/78؛ و نیز بقره/143[5]) یا و «إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ: همانا ما رسول الله را به عنوان شاهدی بر شما فرستادیم» (مزمل/15).
د. منظور مطلق انسانهاست در همه زمانها؛ که رسول الله ص چون شهید و شاهد بر همه انسانها و همه امتهاست، پس در میان همه انسانها حضور داشته و دارد؛ چه آنان که بر دین اویند یا بر هر دین دیگری؛ و چه آنان که در زمان او بودند یا در هر زمان دیگری؛ یعنی همان مضمونی که در آیاتی دیگر این گونه بدان اشاره شد که ما اساسا رسول الله ص را به عنوان شاهد فرستادهایم: «إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِدا: همانا ما تو را به عنوان شاهد فرستادیم» (احزاب/45؛ فتح/8)؛ تا حدی که در قیامت ایشان به عنوان شاهد بر شاهدان همه امتها در عرصه حاضر میشود: «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدا: و چگونه خواهد بود هنگامی که از هر امتی شاهدی بیاوریم و تو را بر اینان شاهد بیاوریم» (نساء/41) و «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیداً عَلی هؤُلاءِ: روزی که از هر امتی شاهدی بر آنان برمیانگیزانیم و تو را به عنوان شاهدی بر آنان میآوریم» (نحل/89).
تبصره
اینکه رسول الله ص در میان ما هم هست منافاتی ندارد با اینکه در برخی احادیث درباره سختیهایی که از نبود پیامبر ص و امام در عصر غیبت برای انسانها پیش میآمد سخن گفته شده ویا در برخی از ادعیه به پیشگاه خداوند شکوه میکنیم از نبود رسول الله ص در میانمان (مثلا احادیث بند 2)؛ زیرا بود یا نبود او از منظرهای گوناگون مورد توجه است؛ از این منظر که او شاهد بر ماست و لذا باید از او اطاعت کنیم، او در میان ما هست؛ اما از این منظر که چون افق فهم و حیات دنیوی اغلب ما افق پایینی است و نمیتوانیم حضور ایشان در میان خود را درک کنیم و با ایشان مسائلمان در میان بگذاریم و پاسخی از ایشان دریافت کنیم فقدان او را در میان خود احساس میکنیم و از این گلایه داریم. بدین ترتیب چهبسا بتوان گفت که همان گونه که ترس از عدل خداوند در واقع ترس از اعمال ناشایست خودمان است، گلایه از فقدان نبی اکرم ص نیز در واقع گلایه از خودمان است که چرا این اندازه کمظرفیت هستیم که وقتی مدت زمان حضور جسمانی پیامبر ص و اهل بیت در میانمان تمام میشود با اینکه ایشان شاهد بر ما هستند نمیتوانیم با ایشان ارتباط برقرار کنیم.
3) «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ»
حضور رسول الله ص در میان امت که مقدمهای برای شاهد بودن اوست (و مراتب مختلف آن ذیل تدبر قبل بیان شد) دو گونه تصویر دارد:
یکی اینکه خود او شخصا بر تمام امتها شاهد باشد؛
و دوم اینکه افرادی که او به عنوان جانشین خود معرفی کرده از طرف او شاهد بر مردم باشند (حدیث1)؛
و این دو معنا با هم منافاتی ندارد و هردو میتواند با هم واقع شود؛ در واقع، اینکه زمین هیچگاه خالی از حجت نیست و حجت خدا همواره در میان ما انسانها حاضر است، تعبیر دیگری است از همین مضمون که بدانید که در میان شماست آنکه رسالت الهی را برعهده دارد.
4) «أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ»
رهبر [کسی که سکاندار هدایت مردم میباشد] باید در دسترس مردم باشد. (تفسیر نور، ج9، ص174)
ب) لو یطیعکم فی کثیر من الأمر لعنتم:
5) «فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
مشکلات جوامع به خاطر دوری از مکتب انبیا وعمل به سلیقهها وهوسهای شخصی است. (تفسیر نور، ج9، ص174)
6) «لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
توقّع مشورت کردن پیغمبر با مردم مانعی ندارد (شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ؛ آل عمران/159)& امّا انتظار اینکه پیامبر ص حتما از مردم اطاعت کند انتظاری نابجاست (تفسیر نور، ج9، ص174).
در واقع بین این دو تلازمی نیست؛ یعنی این گونه نیست که اگر پیامبر با مردم مشورت کرد ملزم باشد که حتما از نظر مشورتی آنها اطاعت کند. شاید به همین جهت است که حضرت امیر ع به ابنعباس (در جایی که وی نظر مشورتیای داده بود که حضرت بدان عمل نکرد) فرمود: «لَکَ أَنْ تُشِیرَ عَلَیَّ وَ أَرَی فَإِنْ [فَإِذَا] عَصَیْتُکَ فَأَطِعْنِی: تو حق داری که مشورتی خلاف نظر من بدهی؛ و من بررسی میکنم؛ اما اگر با تو مخالفت کردی از من اطاعت کن» (نهج البلاغه، حکمت321)
7) «لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
میدانیم که اطاعت را همواره برای پیروی کردن کسی که مادون است از مافوق به کار میرند؛ و در مورد دو نفر که همعرض هماند از تعابیری مانند موافقت و قبول کردن و ... استفاده میشود؛ پس چرا با اینکه مرتبه پیامبر بالاتر از مردم است، چرا از تعبیر «یطیعکم» استفاده کرد؟
الف. این کاربرد مجازی است و مقصود همان موافقت رسول الله ص با درخواست آنان است (التبیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص345[6]).
ب. در واقع نشان میدهد که مردم با اصرارهای اینچنینی بر مواضع خود، عملا با ایشان طوری رفتار میکنند که گویی «رسول الله ص زیردست آنان است و او باید نظر آنها را عمل کند نه اینکه آنها نظر وی را»! این همان تعبیری است که حضرت امیر ع اواخر حکومتشان با گلایه فرمود: «دیروز من امیر بودم و امروز من زیر فرمان شما شدهام» (حدیث8)
ج. ...
8) «لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
با توجه به اینکه این آیه ناظر به عمل آن فاسق بود که تمام شد و میدانیم در این ماجرا رسول الله ص از نظر کسانی که بر پیروی از آن فاسق اصرار داشتند پیروی نکرد، چرا نفرمود: «لو اطاعکم: اگر از شما اطاعت میکرد ...» و از تعبیر مضارع «لو یطیعکم: اگر اطاعت کند...» استفاده کرد؟
الف. چهبسا میخواهد نشان دهد که آنان قصد به استمرار چنین رویهای داشتند؛ و خداوند نمیخواهد این بار را هشدار دهد، بلکه می خواهد باب این رویه و مطالبه از پیامبر ص را ببندد (اقتباس از الکشاف، ج4، ص361[7])
ب. ...
9) «لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
اگر دقت کنید اغلب مترجمان عبارت «کثیر من الأمر» را به «بسیاری از امور» تعبیر میکنند و غالبا هم بعد از ترکیب «کثیر من» کلمه جمع (مثلا: کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنین، نمل/15؛ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُون، حدید/26 و 27) یا اسم جمع (کَثیرٌ مِنَ النَّاس؛ حج/18) میآید؛ چرا در اینجا فرمود «کثیر من الامر» و نفرمود «کثیر من الأمور»؟
الف. چهبسا «أمر» اسم جنس باشد که در معنایش تمام افراد امر را شامل میشود، شبیه «نجوا» در آیه «لا خَیْرَ فی کَثیرٍ مِنْ نَجْواهُم» (نساء/114).
ب. به نظر میرسد «أمر» در اینجا همان امر حکومتداری باشد؛ چنانکه در موارد متعددی این کلمه ناظر به امر حکومت به کار رفته است مانند کاربرد آن در «أُولِی الْأَمْر» (نساء/59 و 83) یا در «شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» (آل عمران/159) یا «وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُم» (شوری/38).
ج. ...[8]
تبصره
حتی اگر گزینه الف درست باشد ظاهرا اینکه گزینه ب در اینجا صادق است جای تردید ندارد، بویژه که مسألهای هم که ناظر به شأن نزول این آیه بیان شده کاملا ناظر به یک مسأله حکومتی بوده است. با این حال جالب است که با اینکه با سرپیچی از دستور پیامبر ص در جانشینی حضرت امیر ع امت اسلام این اندازه به زحمت و دردسر افتادند باز عدهای اصرار دارند که امر حکومت امری است که باید بر اساس رای و نظر مردم باشد و نظر پیامبر ص در این زمینه حداکثر یک نظر مشورتی است که مسلمانان مجاز بودند که بدان عمل نکنند!
شاید از این روست که مطابق با خطبه حضرت زهرا در جمع زنان مدینه، اگر مردم از همان ابتدا زمام حکومت را به دست امیرالمومنین ع میدادند قافله جامعه را چنان حرکت میداد که زندگی و هدایت بیدردسری برای همگان رقم خورد (بلاغات النساء، ص33؛ السقیفة و فدک، ص118؛ معانی الأخبار، ص355[9]) و مطابق با معارف اهل بیت و بلکه مطابق با بسیاری از احادیث نبوی، پس از آن انحرافی که رخ داد، تنها حکومتی که واقعا عدل و قسط را در میان مردم محقق خواهد ساخت و همه در آن زندگی بسیار راحت و بیدردسری خواهند داشت حکومت حضرت مهدی ع است که پیامبر اکرم به تعیین الهی او را امام این امت قرار داده است.
10) «لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
چرا تعبیر «کثیر من الأمر» آورد نه «کل الأمور»؟
الف. چهبسا میخواهد نشان دهد که بالاخره پیامبر ص گاه با مردم مشورت میکند و بر اساس نظر آنان عمل میکند؛ و این گونه نیست که بر اساس نظر مردم عمل کردن همواره مایه سختی باشد (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج28، ص102[10]) بلکه در جایی مایه سختی است که نظر و رای مردم خلاف نظر رسول الله ص باشد؛ و مردم بخواهند به نظر خودشان عمل شود.
ب. ...
11) «لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
فخر رازی توضیح داده که در این آیه تعبیر «لو یطیعکم: اگر از شما اطاعت کند» به معنای «لایطیعکم: از شما اطاعت نمیکند» است؛ و علت اینکه این را به صورت «لا یطیعکم» نیاورد آن است که این اطاعت نکردن پیامبر ص از مردم را همراه با دلیلش بیان کرده است؛ چنانکه در بسیاری از موارد دیگر هم جمله شرطیه در مقام بیان «امتناع شرط به خاطر امتناع جزای شرط» است؛ مانند اینکه فرمود: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا: اگر در زمین و آسمان غیر از الله، خدایی باشد، آن دو دچار فساد میشدند» (أنبیاء/22)؛ یا فرمود: «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً: اگر قرآن از جانب غیرخدا بود، در آن اختلاف فراوانی مییافتند» (نساء/82). در اینجا هم فرمود اگر از شما اطاعت کند به سختی میافتید؛ و در جای دیگر هم فرموده بود که به سختی افتادن شما برای رسول الله ص خیلی ناراحتکننده است و راضی نمیشود به سختی بیفتید: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیم» (توبه/128) (مفاتیح الغیب، ج28، ص101-102[11])
تبصره
آیا اگر این تعابیر وی درست است - که درست است- و پیامبر ص بنا نداشته که در امری که مایه سختی مردم شود کار را به مردم واگذار کند و از نظر آنان پیروی نماید، آیا پیامبر ص با اینکه بوضوح میدانست که سپردن کار حکومت به خود مردم و رها کردنشان چقدر آنان را به سختی میاندازد (تا حدی که بعد از فاصله اندکی زمینه آن شد که بنیامیه و سپس بنیعباس بر جان و مال مردم مسلط شوند و آن همه مشقت و سختی را بر امت اسلام تحمیل کنند) کار حکومت را به خود مردم واگذار کرد و نظری که درباره جانشینی امیرمومنان داده صرفا یک نظر مشورتی بوده که تخطی از آن اشکالی ندارد؟!
12) «لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
چنانکه در نکات ادبی اشاره شد فعل «عنت»:
هم به معنای به سختی و هلاکت افتادن به کار رفته [مانند «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» (نساء/118) یا « لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ» (توبه/128)] و؛
هم به معنای ابتلای به گناه و مرتکب گناه شدن [مانند «وَ مَنْ لَمْ یسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ ینْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ ... ذلِکَ لِمَنْ خَشِی الْعَنَتَ مِنْکُمْ» (نساء/25)]؛
و در این آیه نیز:
- برخی آن را به معنای سختی و مشقت و هلاکت دانستهاند (المیزان، ج18، ص313[12])، که در همین فضا برخی آن را به معنای اینکه همدیگر را به سختی و مشقت خواهید انداخت دانستهاند (ابن جریج؛ به نقل الدر المنثور، ج6، ص89[13])؛ و
- برخی به معنای «به گناه افتادن» (تفسیر مقاتل بن سلیمان؛ ج4، ص93[14])؛ و
- برخی نیز هردو معنا را برای این آیه برشمردهاند (مجمع البیان، ج9، ص199[15]).
13) «لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
میفرماید «اگر پیامبر خدا از شما پیروی کند خودتان به زحمت میافتید.» چرا چنین است؟
الف. چون شما بر اساس اطلاعات ظاهریای که دارید نظر میدهید و خداوند در جای دیگر فرمود که دلخواههای شما لزوما به نفع شما نیست و نفع حقیقیتان را خداوند میداند ولی شما نمیدانید: «عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون» (بقره/216)؛ اما او چون رسول خداوند و متصل به عالم غیب است و همه لوازم امور را میبیند لذا همواره بهترین راهحل را پیشنهاد میدهد؛ پس اطاعت از او به نفع شما تمام میشود اما اطاعت او از شما به ضرر ما خواهد شد.
ب. چون نظرات شما در بسیاری از او قات بر اساس دلخواههای شخصی است که منفعت شخصی و جناحی خود را در نظر میگیرید؛ و رعایت منافع شخصی و جناحی، حتی اگر در کوتاهمدت به نفع آن شخص و جناح تمام شود، در درازمدت رویههای غلطی را تثبیت میکند که نهایتا به ضرر همان شخص و جناح هم تمام خواهد شد؛ در حالی که او مصلحت کل جامعه را در نظر میگیرد و حتی اگر در کوتاه مدت به ضرر شخص یا جناحی باشد با برقراری وضع مطلوب در کل جامعه، در نهایت به نفع همانها هم خواهد بود.
ج. ...
حکایت
این مضمون از قول بسیاری از صحابه (مانند ابوسعید خدری) و تابعین (مانند قتاده) نقل شده است که این آیه را میخواندند و میگفتند: آن پیامبرتان بود که به او وحی میشد و آن اصحابش بودند که آن قدر بهتر از شما بودند؛ با این حال اگر پیامبر ص از آن اصحاب پیروی میکرد به مشقت و زحمت میافتادند؛ خدا به دادتان برسد که حالا که پیامبر در میانتان نیست و شما هم به خوبی آن اصحابش نیستید که چه حال و روزی خواهید داشت؟! (الدر المنثور، ج6، ص89[16])
[1] . «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ» أی فاتقوا الله أن تکذبوه أو تقولوا باطلا عنده فإن الله تعالی یخبره بذلک فتفضحوا.
[2] . فقوله: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ» عطف علی قوله فی الآیة السابقة: «فَتَبَیَّنُوا» و تقدیم الخبر للدلالة علی الحصر، و الإشارة إلی ما هو لازمه فإن اختصاصهم بکون رسول الله ص فیهم لازمه أن یتعلقوا بالرشد و یتجنبوا الغی و یرجعوا الأمور إلیه و یطیعوه و یتبعوا أثره و لا یتعلقوا بما تستدعیه منهم أهواؤهم. فالمعنی: و لا تنسوا أن فیکم رسول الله، و هو کنایة عن أنه یجب علیهم أن یرجعوا الأمور و یسیروا فیما یواجهونه من الحوادث علی ما یراه و یأمر به من غیر أن یتبعوا أهواء أنفسهم.
[3] . و قیل معناه و اعلموا بما أخبره الله تعالی من کذب الولید أن فیکم رسول الله ص فهذه إحدی معجزاته.
[4] . فإن قلت: ما فائدة تقدیم خبر إن علی اسمها؟ قلت: القصد إلی توبیخ بعض المؤمنین علی ما استهجن اللّه منهم من استتباع رأی رسول اللّه ص لآرائهم، فوجب تقدیمه لانصباب الغرض إلیه.
[5] . وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً.
[6] . و سمی موافقته لما یریدونه طاعة لهم مجازاً لأن الطاعة یراعی فیها الرتبة، فلا یکون المطیع مطیعاً لمن دونه، و إنما یکون مطیعاً لمن فوقه إذا فعل ما أمره به، ألا تری انه لا یقال فی اللَّه تعالی: إنه مطیع لنا إذا فعل ما أردناه. و یقال فینا إذا فعلنا ما أراده اللَّه: انه مطیع. و النبی صَلی اللَّهُ عَلیه و آله فوقنا فلا یکون مطیعاً لنا، فإطلاق ذلک مجاز.
[7] . فإن قلت: فلم قیل یُطِیعُکُمْ دون: أطاعکم؟ قلت: للدلالة علی أنه کان فی إرادتهم استمرار عمله علی ما یستصوبونه. و أنه کلما عنّ لهم رأی فی أمر کان معمولا علیه، بدلیل قوله فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ کقولک: فلان یقری الضیف و یحمی الحریم، ترید: أنه مما اعتاده و وجد منه مستمرّا.
[8] . با توجه به اینکه کلمه «أمر» در بسیاری از آیات قرآن به معنای عالم أمر (در مقابل عالم خلق) که بعد ملکوتی و ماورایی این عالم است به کار رفته یک احتمال بسیار ضعیف این است که امر در اینجا اشاره به مقدرات در افق عالم امر باشد؛ یعنی اگر قرار باشد روابط و اقتضائات عالم امر بر اساس دلخواههای شما رقم میخورد آنگاه شما به زحمت و سختی میافتادید شبیه آن واقعه که قومی از بنیاسرائیل خواستند خداوند اخیتار باران را به خودشان بدهد و خدا داد و آن سال خوشههای گندم آنان بسیار قد کشید اما عملا میوه نداد و فهمیدند که برخلاف تصورشان اینکه بارش به دست آنان باشد به نفع آنان تمام نخواهد شد.
[9] . و تاللّه لَوْ تَکَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لَا یَکْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لَا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِیراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَیَّرَ لَهُمُ الرَّیَّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِبِ وَ لَفُتِحَتْ عَلَیْهِمْ بَرَکَاتُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض...
[10] . المسألة الثالثة: قال فی کثیر من الأمر لیعلم أنه قد یوافقهم و یفعل بمقتضی مصلحتهم تحقیقا لفائدة قوله تعالی: وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ [آل عمران: 159].
[11] . و الذی یدل علی أن المراد من قوله لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ بیان أنه لا یطیعکم هو أن الجملة الشرطیة فی کثیر من المواضع ترد لبیان امتناع لشرط لامتناع الجزاء کما فی قوله تعالی: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا [الأنبیاء: 22] و قوله تعالی: وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً [النساء: 82] فإنه لبیان أنه لیس فیهما آلهة و أنه لیس من عند غیر اللّه...
المسألة الثانیة: إذا کان المراد من قوله لَوْ یُطِیعُکُمْ بیان کونه غیر مطیع لأحد بل هو متبع للوحی فلم لم یصرح به؟ نقول بیان نفی الشیء مع بیان دلیل النفی أتم من بیانه من غیر دلیل، و الجملة الشرطیة بیان النفی مع بیان دلیله فإن قوله (لیس فیهما آلهة) لو قال قائل: لم قلت إنه لیس فیهما آلهة یجب أن یذکر الدلیل فقال: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا [الأنبیاء: 22] فکذلک هاهنا لو قال لا یطیعکم، و قال قائل لم لا یطیع لوجب أن یقال لو أطاعکم لأطاعکم لأجل مصلحتکم، لکن لا مصلحة لکم فیه لأنکم تعنتون و تأثمون و هو یشق علیه عنتکم، کما قال تعالی: عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ [التوبة: 128] فإن طاعتکم لا تفیده شیئا فلا یطیعکم، فهذا نفی الطاعة بالدلیل و بین نفی الشیء بدلیل و نفیه بغیر دلیل فرق عظیم.
[12] . و قوله: «لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» أی جهدتم و هلکتم، و الجملة کالجواب لسؤال مقدر کان سائلا یسأل فیقول: لما ذا نرجع إلیه و لا یرجع إلینا و لا یوافقنا؟ فأجیب بأنه «لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ».
[13] . و أخرج ابن المنذر عن ابن جریج فی قوله لَوْ یطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ یقول لأعنت بعضکم بعضا.
[14] . لَعَنِتُّمْ یعنی لأثمتم فی دینکم،
[15] . أی لو فعل ما تریدونه فی کثیر من الأمر لوقعتم فی عنت و هو الإثم و الهلاک
[16] . أخرج عبد بن حمید و الترمذی و صححه و ابن مردویه عن أبی نضرة قال قرأ أبو سعید الخدری وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ قال هذا نبیکم یوحی الیه و خیار أمتکم لو أطاعهم فی کثیر من الامر لعنتوا فکیف بکم الیوم
و أخرج ابن مردویه عن أبی سعید قال لما قبض رسول الله صلی الله علیه و [آله و] سلم أنکرنا أنفسنا و کیف لا ننکر أنفسنا و الله یقول وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ
و أخرج عبد بن حمید و ابن جریر عن قتادة وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ قال هؤلاء أصحاب نبی الله صلی الله علیه و [آله و] سلم لو أطاعهم نبی الله فی کثیر من الامر لعنتوا فأنتم و الله أسخف قلبا و أطیش عقولا فاتهم رجل رأیه و انتصح کتاب الله فان کتاب الله ثقة لمن أخذ به و انتهی الیه و ان ما سوی کتاب الله تغریر.