سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1072) سوره حجرات (49)، آیه7 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ ال

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ

28 رمضان 1443

ترجمه

و بدانید که همانا [آنکه] در [میان] شماست پیامبر خدا [است]، اگر در بسیاری از آن امور از شما فرمان برد، قطعا [خودتان] به دردسر می‌افتید؛ ولیکن خداوند ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دلهایتان بیاراست و کفر و فسوق [= پلیدکاری] و عصیان [= سرکشی] را نزدتان ناپسند نمود؛ آنان‌اند که راشدین [= رشدیافتگان] اند.

اختلاف قرائت

یطیعُکُمْ / یطوعُکُمْ 

عموما این آیه را به همین صورت «یطیعُکُمْ» (باب افعال از ماده «طوع») قرائت کرده‌اند؛

اما در قراءات شاذ به صورت «یطوعُکُمْ» (ثلاثی مجرد از همین ماده) نیز آمده است.

معجم القراءات ج 9 ، ص79[1]

مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ[2]

نکات ادبی

أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ

واضح است که به لحاظ نحوی «رسول الله« اسم أن است؛ اما درباره خبر أن، اغلب صرفا از زاویه نحوی تحلیل کرده، گفته‌اند که «فیکم» می‌باشد؛ اما مرحوم طبرسی این اشکال را مطرح کرده که علی القاعده خبر (بویژه وقتی می‌گویند: بدانید که) باید افاده‌کننده مطلبی باشد، نه توضیح واضحات؛ مثلا هیچگاه نمی‌گویند [بدانید که] آتش گرم است؛ از این رو وی بر این باور است که بهتر است کل عبارت «لو یطیعکم ...» را خبر أن بدانیم؛ بدین ترتیب اگر وجه اول را در نظر بگیریم (که «فیکم» خبر أن باشد) آنگاه می‌خواهد نسبت به جایگاه رسول الله در میان اصحاب تذکر بدهد؛ که جایگاه او در میان خودتان را به رسمیت بشناسید و او را همچون بقیه در نظر نگیرید؛ و در حالت دوم جمله «لو ...» خبر بعد از خبر (خبر دوم محسوب می‌شود (مجمع البیان، ج‏9، ص198[3]) ظاهرا یعنی «لو یطیعکم» متنازع فیه است؛ هم با «أن» دارد عمل می‌کند و هم با «لعنتم»؛ آنگاه فراز اول آیه این طور است: «ان فیکم رسول الله لو یطیعکم: همانا رسول الله حتی اگر از شما اطاعت کند باز در میان شما هست» که این معنایی است که با حدیث شماره 1 خیلی سازگار است.

لَوْ یطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ

از آنجا که استیناف دانستن این جمله منجر به بی‌فایده شدن مفاد کلام می‌شود، این جمله را می‌توان خبر دوم برای «أن» دانست (تحلیل فوق) و می‌توان آن را حال برای ضمیر «کُم» (فیکم) دانست؛ که در این صورت معنایش چنین می‌شود:

همانا در شما رسول الله است اما به حال و وضعی که باید تغییر کند و آن این است که شما می‌خواهید از اکثر حوادث از رای شما پیروی کند که اگر او چنین کند خود شما به دردسر می‌افتید (تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏12، ص328[4])

یطیعُکُمْ

قبلا بیان شد که ماده «طوع‏» در اصل به معنای تسلیم شدن و انقیاد و اطاعت کردن می‌باشد و «طَوْع» نقطه مقابل «کُرْه» (اکراه و اجبار) است: «ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً» (فصلت/11).

برخی توضیح داده‌اند که در این ماده، سه عنصر معنایی حضور دارد «میل و رغبت» ، «خضوع و کرنش» و «عمل بر اساس دستور»؛ و وقتی عنصر «میل و رغبت» حذف شود، «اکراه» صدق می‌کند خواه خضوع و عمل واقع شود یا نشود؛ اما دیگران این عناصر معنایی را ناشی از ورود این ماده در ابواب مختلف صرفی دانسته‌اند؛ یعنی توضیح داده‌اند که:

 فعل ثلاثی مجرد آن (طاعَ یطُوع) به معنای تسلیم امر کسی شدن است؛ که اسم فاعل آن «طائع» می‌شود (قالَتا أَتَینا طائِعینَ؛ فصلت/11).

 هنگامی به باب افعال می‌رود (أطاع یطاع) بسیاری از اهل لغت بین آن و حالت ثلاثی مجردِ این ماده (طاع یطوع) تفاوتی نگذاشته‌اند؛ اما از ابن‌سکیت مطلبی نقل شده که اگرچه ظاهرا وی هم این دو را مساوی می‌داند؛ اما نهایتا بر این باور است که فعل ثلاثی مجرد آن تنها بر مفهوم «انقیاد» دلالت دارد؛ اما وقتی به باب افعال می‌رود که امر و دستوری هم در کار بوده باشد؛ و نیز ازهری از لیث نقل می‌کند که «طاع» صرفا به معنای انقیاد است؛ اما «أطاعة» - که «طاعة» هم از آن گرفته شده: (وَ یقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ، نساء/81؛ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ، نور/53؛ طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ، محمد/21) - به معنای این است که علاوه بر اینکه مطیع و تسلیم او بود، آن دستور وی را هم انجام داد؛ و شاید به همین جهت است که در قرآن کریم به صورت فعل ثلاثی مجرد اصلا به کار نرفته است، مثلا: «الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا» (آل‌عمران/168)؛ «مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء/80) ؛ «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول»‏ (نساء/59؛ مائده/92، نور/54؛ محمد/33؛ تغابن/12) ؛ «یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ» (احزاب/66).

 وقتی به باب مفاعله (طاوَعَ یطاوع) برود، به معنای آن است که این اطاعت کردنش با میل و رغبت هم بود.

 وقتی به باب استفعال برود (استطاع یستطیع) به معنای قدرت و طاقت داشتن بر انجام کاری است (لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِی صَبْراً؛ کهف/67 و 72 و 75) یعنی چیزی که به خاطر آن، انجام دادن فعل، میسر و مقدور می‌گردد؛ و مصدر آن «استطاعة» است که در اصل «استطواع» بوده که واو آن حذف شده و به جایش در انتها «ة» افزوده شده است که این چنین حالتی در کلمات معتل اجوف رایج است مانند استعانة و استعاذة. از ابن‌سکیت نقل شده که این کلمه در لهجه‌های مختلف عرب به چهار صورت «أستطیع» و «اسطیع» و «استتیع» و «استیع» تلفظ شده است که در دومی «ت» به خاطر التقای با «ط» افتاده است (لَمْ تَسْطِعْ عَلَیهِ؛ کهف/82) در سومی، «ط» به «ت» تبدیل شده و در چهارمی این دو حالت با هم رخ داده است.

 وقتی به باب افتعال می‌رود (تطوَّعَ) به معنای این است که استطاعت آن را بر دوش کشید، [= یعنی خود را با تکلف، در انجام آن کار توانا معرف نمود] و به کار مستحبی «تطوُّع» گویند چرا که شخص از روی میل و رغبت، عمل به تکلیفی را عهده‌دار می‌شود (فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیراً فَهُوَ خَیرٌ لَهُ؛ بقرة/184) (مفردات ألفاظ القرآن، ص530) و اسم فاعل آن «مُطَّوِّع» است که اصلش «متطوّع» بوده که «ت» در «ط» ادغام شده است (الَّذِینَ یلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فی الصَّدَقاتِ‏؛ توبه/79).

 اما معنای آن، وقتی به باب «تفعیل» می‌رود «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخیه» (مائده/30) مطلب مقداری پیچیده می‌شود: برخی آن را با همان حالت ثلاثی مجرد (طاع) به یک معنا دانسته‌اند؛ برخی آن را با «أطاع» هم‌معنا دانسته، و فقط تذکر داده‌اند «طوّع» بلیغ‌تر از «أطاع» است و تعبیر «طَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ» را دقیقاً نقطه مقابل «تأبَّتْ عن کذا نفسُه‏: نفسش از آن ابا داشت» دانسته‌اند؛ و برخی در ادامه همین مطلب افزوده‌اند که تفاوت «طوّع» و «أطاع» در این است که اولی دلالت بر تدریجی بودن می‌کند و دومی بر دفعی بودن؛ یعنی «اطاعت» یکدفعه دستور را عمل کردن است، اما «طوّعت نفسه» یعنی نفسش او را بتدریج و کم‌کم به انجام آن کار متقاعد و وادار نمود؛ و برخی در همین راستا گفته‌اند که اساساً معنای آن همان ترخیص و تسهیل است.

جلسه 656 http://yekaye.ir/al-kahf-18-75/

لَعَنِتُّمْ 

اغلب اهل لغت بیان کرده‌اند که ماده «عنت» در اصل دلالت بر مشقت و سختی شدید دارد و نقطه مقابل صحت و سهولت است (کتاب العین، ج‏2، ص72[5]؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص150[6])؛ و به تعبیر دیگر، مشقتی که با یک نحوه اختلال همراه باشد و در اموری همچون اذیت شدن و ضرر دیدن و هلاکت و گناه به کار می‌رود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص234[7])؛ چنانکه تعبیر «عنت الدابة» در جایی به کار می‌رود که پاهای حیوان بشکند و دیگر قابل علاج نباشد. و از ابن‌الانباری نقل شده که اصل «عنت» به معنای شدت گرفتن است و وقتی می‌گویند «فلانٌ یعنت فلانا» یعنی خیلی بر او سخت گرفت؛ و از همینجا به معنای هلاکت هم به کار رفته است (مجمع البیان، ج‏9، ص198[8])؛ چنانکه در خصوص آیه «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُم» (بقره/220) برخی آن را به «أهلککم» تفسیر کرده‌اند؛ و ظاهرا به همین مناسبت کاربردش در شکستن استخوان، برخی معنای محوری این ماده را شکسته شدن و اموری همانند آن یا هر نحوه فسادی که در جسم یک چیز ممتد حاصل شود دانسته اند (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1537)[9]

البته برخی معنای این ماده را به عناد و دشمنی نزدیک دانسته و گفته اند تعبیر «معانته» بلیغتر از «معانده» است زیرا معانده‌ای است که در آن خوف و هلاک باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص589-590[10])؛ اما برخی بشدت با این مخالفت کرده و گفته‌اند تعبیر «معانده» مخالفتی است که همراه با عصیان باشد و لذا با «معانته» که یک نحوه تحقق مشقت همراه با اختلال است متفاوت است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص234[11]) و شاید از بهترین شواهد بر این معنا این دو آیه است که می‌فرماید کافران آرزو دارند شما به مشقت بیفتید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» (نساء/118) و از آن سو این به مشقت افتادنهای شما پیامبر ص را بسیار ناراحت می‌کند « لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ» (توبه/128) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص234[12]) و اگر از شما پیروی نمی‌کند به همین خاطر است که می‌داند مدلهای تصمیم‌گیری شما به نحوی است که شما را به مشقت می‌اندازد «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم» (حجرات/7)

از کاربردهای دیگر این ماده در قرآن که بحث‌برانگیز شده است کاربردش در این آیه است «وَ مَنْ لَمْ یسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ ینْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ ... مُحْصَناتٍ غَیرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ ... ذلِکَ لِمَنْ خَشِی الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیرٌ لَکُمْ» (نساء/25) که بسیاری از اهل لغت کاربرد آن در اینجا را به معنای گناه و فجور دانسته‌اند (مثلا: معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص151[13]) و واضح است که در همینجا هم گناه و فجور از این جهت که یک مشقتی برای انسان پیش می‌آورد مد نظر قرار گرفته است.

ماده «عنت» همین 5 بار در قرآن کریم به کار رفته است. (لازم به ذکر است که کلمه «عنت» در آیه «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ» (طه/111) از ماده «عنی» است و ربطی به این ماده ندارد.)

حَبَّبَ

قبلا بیان شد که ماده «حبب» در معانی متعددی به کار رفته است؛ دو معنای رایجتر آن، که در قرآن کریم به کار رفته، یکی «دوست داشتن» است و دیگری «دانه».

ابن‌فارس اساساً به سه اصل و ریشه مستقل برای این ماده باور دارد: یکی همین معنای «دانه»، دیگری لزوم و ثبات (که محبت و دوست داشتن را به این معنا برمی‌گردانند) و سوم کوتاه بودن (قِصَر) است. اما دیگران همان دو معنا را اساسی دانسته‌اند؛ و در این میان، مرحوم مصطفوی همه این معانی را به «دوست داشتن» برمی‌گرداند و می‌گوید «دانه» هم از این جهت که محبوب کشاورز است، «حبّ» نامیده شده؛ ولی راغب «دوست داشتن» را به «دانه» برمی‌گرداند با این توضیح که اصل این کلمه برای گندم و جو و سایر دانه‌های خوردنی به کار می‌رفته، سپس تعبیر «حَبَّةُ القلب» از باب تشبیه قلب به شکل دانه به کار رفته؛ و از اینجا تعبیر «حَبَبْتُ فلانا» در اصل به این معنا بوده که «حبه‌ی قلبم به تو اصابت کرد» و بتدریج برای دوست داشتن به کار رفته است.

در هر صورت، معنای «دانه» یکی از معانی پرکاربرد این ماده است. این کلمه، علاوه بر به دو صورت «حَبّ» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی‏، أنعام/95؛ فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ، ق/9) و «حَبّة» (کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ، بقرة/261؛ وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ‏، أنعام/59) در زبان عربی به صورت «حِبّة» (جمعِ «حِبّ») نیز به کار رفته است؛ ابن‌فارس توضیح داده که با فتحه برای دانه‌هایی که خودشان خوراکی‌اند (بویژه گندم و جو) به کار می‌رود، اما با کسره برای اشاره به دانه‌هایی که «بذر» گیاهان هستند، می‌باشد؛ و این نیز گفته شده که به دانه‌ی هر چیز دانه‌داری (یعنی حتی عدس و لوبیا و ...) «حِبّ» گفته می‌شود و تنها به دانه‌های گندم و جو «حَبّ» اطلاق می‌گردد.

جلسه 781 http://yekaye.ir/ya-seen-36-33/

الْإیمانَ

قبلا بیان شد که ماده «أمن» ‌را امثال راغب و مرحوم مصطفوی در اصل در معنای طمانینه نفس و امنیت و سکون و زوال ترس دانسته‌اند. اما ابن فارس اصل این را در دو معنا دانسته: یکی همین امانت، نقطه مقابل خیانت، که به نوعی سکون قلب برمی‌گردد؛ و دیگری تصدیق کردن؛ و البته تذکر داده که خود این دو معنا بسیار به هم نزدیک‌اند؛ و شاهد بارز بر معنای «تصدیق» را آیه «وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقین‏» (یوسف/17) دانسته است؛ ولی امثال راغب هم با اینکه اذعان داشته‌اند که در این آیه، ایمان به معنای تصدیق است؛ اما چنین توجیه کرده‌اند که اساساً ایمان تصدیقی است که نوعی امنیت‌بخشی را با خود همراه دارد و به همین جهت است که در اینجا از تعبیر «مؤمن» استفاده شده است.

به نظر می‌رسد همان طور که امانت، نقطه مقابل خیانت است؛ «أمن» هم نقطه مقابل «خوف» است: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْف» (نساء/83).

از پرکاربردین استعمالات ماده «أمن» کاربرد آن در باب إفعال است:

درباره فعل «آمَنَ» و مصدر آن (ایمان) برخی توضیح داده‌اند که این فعل هم می‌تواند لازم باشد که در این صورت «آمَنَ» (= ایمان آورد) ‌به معنای «ایمن شد» به کار رفته است؛ و هم می‌تواند متعدی باشد و «آمنتُهُ» به معنای «او را در امن قرار دادم» خواهد بود. به تعبیر دیگر، «إیمان» خود یا دیگری را در امن و سکون قرار دادن است و «ایمان به خدا» یعنی «حصول اطمینان و سکون به خداوند متعال».

البته در کاربردهای قرآنی گاه این فعل به کسانی که به شریعت پیامبر اکرم ص ایمان آورده‌اند اطلاق شده است «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری‏ وَ الصَّابِئین‏» (بقره/62) « إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِی وَ الَّذینَ آمَنُوا» (آل عمران/68) و ... ؛ و نه‌تنها غالبا در عرصه اعتقادات و باورهای شخص و در عرض عمل مطرح شده» (چنانکه ترکیب «الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏» 50 بار در قرآن کریم به کار رفته است) بلکه برخی بر این باورند که گاه برای اشاره به خود «عمل صالح» هم به کار رفته است؛ چنانکه معتقدند در آیه «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیضیعَ إیمانَکُمْ» ایمان به معنای نماز بوده است.

بر این اساس، کلمه پرکاربرد «مؤمن» (در مقابل «کافر») به معنای «کسی که در امنیت قرار گرفته است» می‌باشد؛ هرچند از باب ذم در مورد برخی از کافران هم به کار رفته است از این باب که گویی آنان با چیزی می‌خواهند به امن و اطمینان برسند که اقتضایش عدم امنیت و اطمینان است: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ» (نساء/51) چنانکه تعبیر «شرح صدر» را هم با همین ملاحظه برای کافران به کار برده است «مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» (نحل/106).

البته می‌دانیم که لفظ «مؤمن» درباره خداوند هم به کار رفته و یکی از اسماء الله است: « هُوَ اللَّهُ الَّذی ... السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ ...‏؛ حشر/23)؛ که عموما آن را - برخلاف کاربردش در مورد انسانها - به معنای متعدی‌اش، یعنی «کسی که امنیت و اطمینان می‌بخشد» دانسته‌اند؛ و البته ابن‌فارس هم با توجه به دو معنایی که برای ماده «امن» باور داشت - علاوه بر اینکه احتمال مذکور را قبول دارد- از برخی از اهل علم نقل می‌کند که عبارت «مؤمن» در مورد خداوند چه‌بسا از باب معنای «تصدیق» باشد؛ یعنی به معنای کسی که وعده‌های ثوابی را که به بندگانش داده است، تصدیق و محقق خواهد کرد.

کلمات «أمن» (فَأَی الْفَریقَینِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ؛ انعام/81) ، «أمانت» و «أمان» در اصل، مصدر هستند که گاهی به عنوان اسم برای حالتی که انسان در آن حالت بسر می‌برد به کار می‌رود (تو در امانی) و گاه به عنوان اسم در مورد چیزی که مورد امنیت قرار گرفته و از انسان در مورد آن، ایمن می‌باشند (امانت چیزی است که به کسی سپرده می‌شود و در مورد اینکه آن شخص آن را حفظ می‌کند اطمینان دارند و آن چیز را نزد وی در امان می‌دانند): « إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‏ أَهْلِها» (نساء/28) لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ» (انفال/27) (مفردات ألفاظ القرآن، ص90) و البته گاه تعابیر به نحوی است که هم معنای اسمی و هم معنای مصدری در آن محتمل است، مانند «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ» (مؤمنون/8؛ معارج/32). چنانکه درباره کلمه «امانت» در آیه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...» (احزاب/72) بسیاری آن را در معنای اسمی‌ (با مصادیقی مانند توحید، عدالت، حروف الفبا، عقل) قلمداد کرده‌اند؛ ولی برخی اصرار دارند که این در معنای مصدری‌اش است یعنی خداوند طمانینه و سکون و عدم وحشت در قبال حوادث و تکالیف تکوینی و تشریعی را عرضه کرد، که از مصادیقش تحمل نبوت و قبول خلافت و استعداد ولایت و ... است.

و «آمِن» آن امر ساکن و مطمئنی است که جای ترس و نگرانی ندارد: «قَرْیةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ» (نحل/112) «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» (بقره/126؛ ابراهیم/35) «مَنْ یأْتی‏ آمِناً یوْمَ الْقِیامَة» (فصلت/40).

«أمین» بر وزن فعیل در معنای مفعول است: یعنی «مورد اطمینان»؛ و این کلمه نه‌تنها در مورد انسان‌ها (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ؛ شعراء/107 و 125 و 142 و 178 و دخان/18) و بلکه هر موجود ذی‌شعوری (مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ؛ تکویر/21) به کار می‌رود، بلکه در مورد هر چیزی که انسان بتواند به او اطمینان کند نیز به کار می‌رود: «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ مَقامٍ أَمینٍ» (دخان/51) چنانکه خود کلمه «مأمون» نیز همین طور است: «إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیرُ مَأْمُونٍ» (معارج/28).

«مأمن» اسم مکان است و به معنای جایگاهی است که شخص در آن ایمن است: «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»‏(توبة/6).

وقتی ماده «أمن» به باب افتعال می‌رود به معنای «امین واقع شدن» و «پذیرش و قبول امانت» است از این جهت که بودن اشیاء نزد وی را در امن و امان می‌دانند: «فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ» (بقره/283).

کلمه «أَمَنَةٌ» وقتی در وصف انسان به کار برده می‌شود (مثلا رجل أَمَنَةٌ) به معنای کسی است که بسادگی به هر کس اطمینان می‌کند؛ اما در آیه «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً» (بقره/153) و آیه «إِذْ یغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْه» (انفال/11) برخی آن را مصدر (همانند غَلَبَه) دانسته‌اند که بر «کثرة الامن» دلالت دارد؛ و برخی علاوه بر اینکه آن را مصدری همانند «أمن» دانسته‌اند این را که همانند «کَتَبه» اسم جمع (امنیت‌ها) باشد نیز احتمال داده‌اند.

جلسه 848 http://yekaye.ir/ale-imran-3-177/

 


[1] . پقراءة الجماعة «یطیعکم» بالیاء المضمومة من «أطاع». وقرئ «یَطوعکم» بفتح الیاء وواو بعد الطاء، وهی لغة یقال أطاع وطاع، ومصدره الطوع.

[2] . قرأ أبو عمرو ویعقوب بإدغام الراء فی اللام، وبالإظهار. (معجم القراءات ج 9 ، ص79)

[3] . الإعراب: «أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ» خبر أن فی الظرف الذی هو فیکم عند النحویین و فیه نظر لأن من حق الخبر أن یکون الخبر مفیدا فلا یقال النار حارة لعدم الفائدة و الوجه عندی أن یکون لو مع ما فی حیزه خبر أن و المعنی و اعلموا أن فیکم رسول الله لو یطیعکم فی کثیر من الأمر لعنتم و یجوز علی الوجه الأول أن یکون المراد التنبیه لهم علی مکان رسول الله ص کما یقول القائل للرجل یرید أن ینبهه علی شی‏ء فلان حاضر و المخاطب یعلم حضوره و لو قال أن رسول الله ص فیکم احتمل أن یکون غیر رسول الله فیهم ممن هو بمنزلته فإذا قال إن فیکم رسول الله لا یحتمل ذلک علی هذا فقوله «لَوْ یطِیعُکُمْ» لو مع ما فی حیزه فی محل رفع بأنه خبر أن خبر بعد خبر.

[4] . وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ «أن» بما فی حیّزه سادّ مسدّ مفعولی «اعلموا» باعتبار ما قیّد به من الحال و هو قوله: لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ. فإنّه حال من أحد ضمیری «فیکم» «10»، و لو جعل استئنافا لم یظهر للأمر فائدة.

و المعنى: أن فیکم رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله- على حال یجب تغییرها، و هو أنّکم تریدون أن یتّبع رأیکم فی الحوادث و لو فعل ذلک لعنتم، أی: لوقعتم فی الجهد من الإیقاع ببنی المصطلق، أو قتل جریح القبطیّ البری‏ء ممّا رمی به، و الندم علیه من العنت.

[5] . العَنَتُ: إدخال المشقة على إنسان. عَنِتَ فلان، أی: لقی مشقة. و تَعَنَّتُّهُ تَعَنُّتاً، أی: سألته عن شی‏ء أردت به اللبس علیه و المشقة. و العظم المجبور یصیبه شی‏ء فیُعْنِتُهُ إِعْنَاتاً، قال: «فأرغم الله الأنوف الرغما / مجدوعها و العَنِتَ المخشما» المخشم: الذی قد کسرت خیاشیمه مرة بعد مرة. و العَنَتُ: الإثم أیضا. و العُنْتُوتُ: ما طال من الآکام کلها.

[6] . العین و النون و التاء أصلٌ صحیح یدلُّ على مَشَقّة و ما أشبَهَ ذلک، و لا یدلُّ على صحّة و لا سهولة.

قال الخلیل: العَنَت: المشقّة تدخلُ على الإنسان. تقول عَنِتَ فلان، أى لَقِىَ عَنَتاً، یعنى مشقّة. و أعْنَتَه فلانٌ إعناتا، إذا أدخل علیه عَنَتاً. و تَعَنَّته تَعَنُّتاً، إذا سأله عن شى‏ء أراد به اللَّبْسَ علیه و المشقّة.

قال ابن درید: العَنَت: العَسْف و الحمل على المکروه. أعْنَتَه یُعْنته إعناتاً. و یُحمَل على هذا و یقاسُ علیه، فیقال للآثِم: عَنِت عَنَتاً، إذا اکتسب مأثما.

[7] . أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو الوقوع فی مشقّة مع اختلال. و هذا المعنى یعبّر عنه بتعابیر قریبة منها باختلاف الموارد.

و قلنا فی الشقّ إنّ الأصل فیه: انفراج مطلق مادّیّا أو معنویّا، و سواء حصل التفرّق أم لا، و المشقّة و العناء و الصعوبة ممّا یوجب صدعا و انفراجا و اختلالا. فهذا المعنى و هو تحقّق المشقّة مع الاختلال: یوجد فی أغلب موارد الأذى و الضرر و اللبس و الإثم و انکسار الجبر، مع لحاظ القیدین...

و لازم أن نتوجّه بانّ التکالیف الإلهیّة و الإلزامات الدینیّة کلّها لرفع العنت و لتحقّق النظم و التجمّع فی الأمور الدنیویّة، و لحصول الصلاح و الفلاح و السعادة الروحانیّة. . وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ‏- 49/ 7

فانّ الرسول (ص) مظهر العقل الکامل و هو یمیّز الصلاح و الفساد بأکمل تمییز و أحسنه. و هذا کما فی التکوین و التشریع من اللّه تعالى، فلوحظ فیهما رفع العنت و فقدانه. وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ‏- 2/ 220. فما جعل اللّه تعالى فی حکمه عنتا لخلقه.

فیظهر من هذه الآیات الکریمة: أنّ العَنَتَ و هو المشقّة مع الاختلال مرفوع عن الامّة، بلطف من اللّه العزیز، و لیس فی أحکامه للعبید ما یوجب عنتا و یوجد مشقّة فی اختلال. و یدلّ على هذا المعنى قوله تعالى: وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ .... ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ‏- 4/ 25. فإذا خشی العنت و الوقوع فی مشقّة و اختلال امور: فلا جناح فی نکاح الإماء.

[8] . العنت المشقة یقال عنت الدابة تعنت عنتا إذا حدث فی قوائمه کسر بعد جبر لا یمکنه معه الجری قال ابن الأنباری أصل العنت التشدید یقال فلان یعنت فلانا أی یشدد علیه و یلزمه ما یصعب علیه ثم نقل إلی معنی الهلاک

[9] . کسر أو نحوه أو فساد بحدة فی جرم الشیء الممتد.

[10] . الْمُعَانَتَةُ کالمعاندة لکن المُعَانَتَة أبلغ، لأنها معاندة فیها خوف و هلاک، و لهذا یقال: عَنِتَ فلان: إذا وقع فی أمر یخاف منه التّلف، یَعْنَتُ عَنَتاً. قال تعالى: لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ‏ [النساء/ 25]، وَدُّوا ما عَنِتُّمْ‏ [آل عمران/ 118]، عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ‏ [التوبة/ 128]، وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ‏» أی: ذلّت و خضعت، و یقال: أَعْنَتَهُ غیرُهُ. وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ‏ [البقرة/ 220]، و یقال للعظم المجبور إذا أصابه ألم فهاضه: قد أَعْنَتَهُ.

[11] . و أمّا المعاندة: و هو المخالفة مع عصیان، فغیر مربوط بمفهوم العنت، کما أنّ ذکر الآیة- و عَنَتِ الْوُجُوهُ: غیر مربوط بالمادّة، و هو من العنى.

[12] . لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالًا وَدُّوا ما عَنِتُّمْ‏- 3/ 118. . لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ‏- 9/ 128.

البطون: یقابل الظهور، و البطانة: ما یجعل فی بطون و خفاء. و دون: یستفاد منه الغیریّة مع التسفّل. و الألو: بمعنى التقصیر. و الخبال: الهوان. أى یحبّون أن تقعوا فی مشقّة و صدع و اختلال نظم فی أمورکم.

و فی قبالهم رسول اللّه (ص) و هو یحبّ نظم أمورکم و صلاحها، و عزیز علیه أن تکونوا فی هوان و خبال و أن تقعوا فی مشقّة و اختلال. و العزّة یقابل الذّلّة، أى التفوّق و الاستعلاء. و المراد عظمة هذا المعنى فی نظره، و هو یعدّه کبیرا، و لا یتوقّع منکم العنت بوجه.

[13] . قال الفَرّاء فى قوله تعالى: ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ‏: أى یرخَّص‏ لکم فى تزویج الإماء إذا خافَ أحدُکم أن یَفجُر. قال الزّجَّاج: العَنَت فى اللغة: المَشَقّة الشدیدة. یقال أکَمَةٌ عَنوتٌ، أى شاقّة. قال المبرِّد: العَنَت هاهنا: الهلاک: و قال غیره: معناه ذلک لمن خاف أن تحمله الشَّهْوَةُ على الزِّنَى، فیلقى الإثمَ العظیمَ فى الآخرة.