1071) سوره حجرات (49)، آیه6 (جلسه هفتم: ادامه تدبرها)
10) «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ»
یکی از اهداف خبرگزاریهای فاسق، ایجاد فتنه و به هم زدن امنیت اجتماعی است. (تفسیر نور، ج9، ص172)
پس اگر کسی خبرچینی کرد تا به دیگران لطمهای بزند، درنگ کنید و تا میتوانید ترتیب اثر ندهید.
حکایت
گفتهاند که شخصی نزد حضرت علی ع آمد و سعایت شخص دیگری را کرد.
حضرت فرمود: ای فلانی! ما درباره آنچه گفتی بررسی میکنیم؛ اگر راستگو بودی که نزد ما خوار میشوی (چون غیبت و سعایت از مؤمن کردی)؛ و اگر دروغ گفتی تو را عقوبت میکنیم؛ اگر هم میخواهی [اصلا بررسیای نکنیم و] از تو درگذریم.
گفت: یا امیرالمؤمنین! از من درگذرید!
و نقل کردهاند که مردى بر عمر بن عبد العزیز وارد شد، و از مرد دیگرى نزد وى چیزى گفت. عمر به او گفت: اگر مىخواهى در باره تو تحقیق مىکنیم، اگر دروغگو بودى، پس مشمول این آیه مبارکه هستى: «اگر فاسقى خبرى براى شما آورد ...» (حجرات/6)؛ و اگر راستگو بودى، مشمول این آیه هستى: «عیبجوست و براى خبرچینى گام برمىدارد» (قلم/11)؛ و اگر هم مایلى تو را مىبخشیم.
آن مرد گفت: ببخشید، دیگر هرگز چنین کارى نخواهم کرد.
کشف الریبة (شهید ثانی)، ص45-46[1]؛ فراز دوم در مجموعة ورام، ج1، ص122 هم آمده است.
11) «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ»
در این آیه از حرف «إن» استفاده کرد؛ نه از حرف «إذا»؛ یعنی فرمود «اگر فاسقی خبر مهمی آورد ...» و نفرمود «هنگامی که فاسقی خبر مهمی آورد...»؟
برخی توضیح دادهاند که از تفاوتهای حرف «إن» با «إذا» این است که «إذا» در جایی میآید که با یک رویه مواجهیم ولی «إن» غالبا در جایی به کار میرود که وقوعش را چندان انتظار نداریم؛ مثلا هیچگاه میگویند «إذا طلعت الشمس» و نمیگویند «إن طلعت الشمس» (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج28، ص98[2]).
این نشان میدهد که انسان مؤمن از منظر قرآن به لحاظ سواد رسانهای چنان هوشیار است که فاسقان امید چندانی به اینکه او را تحت تاثیر خبر خود قرار دهند ندارند.
نکتهای در سواد رسانهای
در منطق قرآن کریم در مورد اخباری که در جامعه پخش میشود، هم گوینده باید خیلی مراقبت کند هم شنونده:
از سویی برای کسانی که با پخش اخبار دروغ در جامعه دغدغه ایجاد میکنند کیفری سخت معین فرموده: «لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلاً؛ مَلْعُونینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً: البته اگر منافقان و کسانى که در دلهایشان مرض است و شایعهپراکنان در شهر، [از این کار] دست بر ندارند حتما تو را بر ضدّ آنها برمىانگیزیم، آن گاه در اینجا جز اندکى مجاور تو نخواهند بود؛ در حالى که ملعون [=از جانب خدا و مطرود از سوى مردم] بوده، هر کجا یافت شوند دستگیر و با جدیت اعدام شوند» (احزاب/60-61)
و از سوی دیگر، از مؤمنان خواسته که هر خبری را از هرکسی سریع قبول نکنند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا» (حجرات/6) و فریاد مرگ بر کسانی که با سادهانگاری و غفلت هر دروغها را نشر میدهند سر داده: «قُتِلَ الْخَرَّاصُون؛ الَّذینَ هُمْ فی غَمْرَةٍ ساهُون؛ مرگ بر دروغپردازان! همانان که در ورطه نادانى بىخبرند» (ذاریات/10-11) و ضمن انتقاد صریح از کسانی که هر خبری را میشنوند و نسنجیده آن را نشر میدهند، تاکید میفرماید خبر را به اهل استنباط عرضه کنید: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلا: و چون خبرى [حاکى] از ایمنى یا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند و اگر آن را به پیامبر و اولیاى امر خود ارجاع کنند، قطعاً کسانى از آنان که اهل استنباط کردناند، به حقیقت آن پى مىبردند؛ و اگر فضل خدا و رحمتِ او بر شما نبود، مسلّماً جز اندکى، از شیطان پیروى مىکردید» (نساء/83).
12) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ»
چرا در این آیه محور نهی از اعتماد به سخن فاسق را پشیمان شدن از این قرار داد که از روی جهالت به قومی آسیب برسانیم؟ یعنی آیا اعتماد به سخن فاسق نمیتواند به جهات دیگر موجب پشیمانی شود؟ به تعبیر دیگر اگر به سخن فاسق اعتماد کردیم و به هیچ قومی آسیب نرسید پشیمان نمیشویم؟
الف. اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند؛ و این از باب تاکید بر مهمترین ضرر چنین اعتماد ناروایی است.
ب. این آیه را باید در فضای کلی سوره دید. فضای کلی این سوره ناظر به ارتباطات اجتماعی است؛ و طبیعتا در اینجا ضرر این اقدام در ارتباطات اجتماعی مورد توجه قرار میگیرد.
ج. اگر توصیه اخلاقی میخواهیم داشته باشیم (اینکه سریع به خبر فاسق ترتب اثر ندهیم)، چه خوب است که مهمترین ثمرات عینی و ملموس آن (آِسیب دیدن دیگران؛ پشیمانی خود شخص) را ذکر کنیم تا انگیزه عمل به آن توصیه در وی تقویت شود.
د. این تعبیر عملا میتواند شمول داشته باشد: در واقع تعبیر «تصیبوا» یک تعبیر عام از هر اثر نامطلوب میتواند باشد (و معلوم است که ترتب اثر به سخن فاسق زمانی بد است که اثر نامطلوب داشته باشد؛ یعنی جایی که بیاثر باشد یا اثر مطلوب داشته باشد که بد نیست)؛ و «قوم» هم مقصود بارزترین مصداق کسی است که آسیب دیده؛ یعنی با توجه به تقسیم ارتباطات انسان به ارتباطات چهارگانه (با خدا، با خود، با دیگران، با محیط) گزینههای دیگر این است به خدا آسیب برسد؛ به خودتان آسیب برسد؛ شخصی دیگر آسیب برسد؛ ؛ به حیوانات و محیط زیست آسیب برسد؟ مورد اول که اساسا محال است؛ اما در موارد بعدی به دلالت التزامی میتواند همه اینها را دربرگیرد.
ه. ...
13) «فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا ... فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ»
پایان کار نسنجیده، پشیمانی است. (تفسیر نور، ج9، ص172)
تبصره
برخی گفتهاند آوردن این جمله در آخر این آیه وبا حرف «ف» تفریع، دلالت ضمنی بر مدح مؤمنان دارد؛ یعنی شما کسانی نیستید که وقتی کار بدی بکنید بیاعتنا بگذرید؛ بلکه وقتی کار بدی انجام دهید و متوجه بد بودنش بشوید بلافاصله پشیمان میشوید (مفاتیح الغیب، ج28، ص100[3])
14) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ»
ارتباط آیه با آیات قبل
در آیات قبل، ارتباطات انسان با رسول الله ص مورد توجه بود؛ و از انسانها میخواست که نسبت به سخنان ایشان خاضع باشند و گوش شنوایی داشته باشند. با توجه به فضایی که به خاطر روابط ایمانی برقرار میشود طبیعی است که عمل به این دستور در ارتباطات بین خود مؤمنان نیز طنینانداز شود؛ یعنی وقتی آن ادب نسبت به رسول الله ص در جانها جای گرفت؛ این ادب نسبت به سایر مؤمنان هم شیوع پیدا میکند: شاید از این رو بلافاصله هشدار میدهد که مبادا این روحیه پذیرش کلام در جامعه ایمانی بقدری شیوع پیدا کند که حتی اگر فاسقی هم خبر مهمی آورد بدون درنگ قبول کنید.
ثمره مهم در ارتباطات اجتماعی: احترام سخن یا صاحب سخن؟
گوش دادن به دیگران در ارتباطات اجتماعی، بقدری در اسلام موضوعیت دارد که پیامبر اکرم ص چنان خود را ملتزم به گوش سپردن به مخاطبان میکرد که هرزهپیشگان از باب تمسخر ایشان را «گوش» میخواندند؛ و خداوند هم بر سراسر گوش بودن ایشان صحه گذاشت؛ البته گوشی که فقط سخنان خوب در آن باقی میماند: «وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ ...: و برخی از آنان پیامبر را اذیت میکنند و میگویند: او [سراسر] گوش است. بگو [او] گوشِ [پیامهای] خوبی برای شماست...» (توبه/61)
اما باید توجه داشت که استماع سخن (که مورد تاکید قرآن کریم است: فَبَشِّرْ عِبادِ؛ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه؛ زمر/17-18) به معنای باز بودن آغوش انسان برای ارتباطات سالم اجتماعی است؛ نه لزوما پذیرش مفاد سخنی که بیان میشود و ترتیب اثر دادن به آن. به تعبیر دیگر، اگرچه در ارتباطات اجتماعی قاعده اولیه این است که «تمام انسانها محترماند» (البته مادام که از انسانیت خارج نشده باشند) و در مقام گفتگو باید احترام همه را رعایت کرد؛ اما این مستلزم آن نیست که بگوییم: «نظر هرکسی محترم است». در همین دو آیه سوره زمر هم اگرچه در مقام استماع، هیچ قیدی برای «القول» نیاورد (یعنی نفرمود فقط سخنان حق را گوش میکنند)، اما در مقام عمل، فقط تبعیت از ابعاد نیک آن قول را امضا کرد.
در واقع، انسان مؤمن با هر صاحبسخنی با روی باز مواجه میشود؛ اما نه لزوما با سخن وی. اگر صاحبسخنی سخن کاملا باطلی بیان کرد، اگرچه احترام خود وی را - مادام که بیاحترامیای نکرده - باید حفظ کرد؛ اما آن سخن باطل هیچ احترامی ندارد؛ و گاه لازم میشود که با شدیدترین وجه، مفاد آن سخن درهم کوبیده شود: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ» (انبیاء/18).
در آیه محل بحث، دارد تذکر میدهد که گاه شخص گوینده، آدم خوبی نیست و نباید به سخنش سریع اعتماد کرد؛ اما نه اینکه چون فاسق است حتما تکذیبش کنید؛ یا پیش از اینکه لب به سخن باز کند، دهانش را ببندید! بلکه فرمود چون او فاسق است در ترتیب اثر دادن به کلام وی درنگ، و سخنش را بررسی کنید؛ و وقتی توصیه به بررسی کردن میشود یعنی اگر بعد از بررسی معلوم شد سخن حقی گفته آنگاه میتوانید به آن سخن ترتیب اثر دهید.
تبصره
بحث کتب ضاله یا سخنان فتنهانگیزی که واضح است که قصد برهمزدن جامعه را دارند، تخصصا از این بحث خارج است؛ از این رو، همین قرآنی که ما را دعوت به شنیدن سخنان دعوت میکند، وقتی نوبت به منافقان و اراجیفبافان میرسد آنها را تهدید میکند که اگر از این کارشان دست برندارند تبعید ویا حتی اعدام خواهند شد: لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلا؛ مَلْعُونینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلا: البته اگر منافقان و کسانى که در دلهایشان مرض است و شایعهپراکنان در شهر، [از این کار] دست بر ندارند حتما تو را بر ضدّ آنها برمىانگیزیم، آن گاه در اینجا جز اندکى مجاور تو نخواهند بود؛ در حالى که ملعون [=از جانب خدا و مطرود از سوى مردم] بوده، هر کجا یافته شوند دستگیر و با جدیت اعدام شوند» (احزاب/60-61)؛ که توضیح این مطلب در تدبر11 گذشت.
[1] . وَ قَدْ رُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ ع: أَنَّ رَجُلًا أَتَاهُ یَسْعَى إِلَیْهِ بِرَجُلٍ فَقَالَ یَا هَذَا نَحْنُ نَسْأَلُ عَمَّا قُلْتَ فَإِنْ کُنْتَ صَادِقاً مَقَّتْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً عَاقَبْنَاکَ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ نُقِیلَکَ أَقَلْنَاکَ قَالَ أَقِلْنِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ.
وَ قَدْ تَبِعَهُ فِی ذَلِکَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ فَقَدْ رُوِیَ أَنَّهُ دَخَلَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَذَکَرَ عِنْدَهُ عَنْ رَجُلٍ شَیْئاً فَقَالَ عُمَرُ إِنْ شِئْتَ نَظَرْنَا فِی أَمْرِکَ فَإِنْ کُنْتَ کَاذِباً فَأَنْتَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْآیَةِ «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ» وَ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فَأَنْتَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْآیَةِ «هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ» وَ إِنْ شِئْتَ عَفَوْنَا عَنْکَ فَقَالَ الْعَفْوَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَا أَعُودُ إِلَیْهِ أَبَداً.
[2] . المسألة الثانیة: قوله تعالى: إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ إشارة إلى لطیفة، و هی أن المؤمن کان موصوفا بأنه شدید على الکافر غلیظ علیه، فلا یتمکن الفاسق من أن یخبره بنبإ، فإن تمکن منه یکون نادرا، فقال: إِنْ جاءَکُمْ بحرف الشرط الذی لا یذکر إلا مع التوقع، إذ لا یحسن أن یقال: إن احمر البسر، و إن طلعت الشمس.
[3] . و قوله تعالى: فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ فیه فائدتان: إحداهما: تقریر التحذیر و تأکیده، و وجهه هو أنه تعالى لما قال: أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ قال بعده و لیس ذلک مما لا یلتفت إلیه، و لا یجوز للعاقل أن یقول: هب أنی أصبت قوما فماذا علی؟ بل علیکم منه الهم الدائم و الحزن المقیم، و مثل هذا الشیء واجب الاحتراز منه. و الثانیة: مدح المؤمنین، أی لستم ممن إذا فعلوا سیئة لا یلتفتون إلیها بل تصبحون نادمین علیها.