سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1071) سوره حجرات (49)، آیه6 (جلسه ششم: تدبر)

 

تدبر

1) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ»

از دستورالعمل‌های مهم در ارتباطات اجتماعی‌ای که مؤمنان به طور خاص باید رعایت کنند این است که اگر فاسقی خبر مهمی برایشان آورد سریع ترتیب اثر ندهند؛ ‌بلکه درنگ کنند، و ابعاد مساله را بررسی و آشکار نمایند؛ وگرنه ممکن است به خاطر این تعجیل به جماعتی آسیبی برسانند؛ آسیبی که صرفا ناشی از جهل و بی اطلاعی آنها از ابعاد مختلف مساله بوده است؛ به طوری که وقتی زمان گذشت و ابعاد مختلف واقعیت معلوم شد خودشان بفهمند که اقدامشان اشتباه بوده و از آنچه کرده‌اند پشیمان شوند.

 

2) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا ...»

چرا مخاطب را «الذین آمنوا» قرار داد، نه مثلا «الناس»؟ مگر این مساله (تحقیق و بررسی سخن فاسق قبل از اینکه اثری بر آن مترتب کنیم) نباید توصیه‌ای برای همه بشر باشد؟

الف. این سوره از سور مدنی است (یعنی بعد از شکل‌گیری جامعه دینی نازل شده) و موضوع این سوره ارتباطات اجتماعی در جامعه دینی است. لذا مخاطب اصلی آن افراد این جامعه‌اند؛ هرچند که این ظرفیت را دارد که برای همه جوامع مطرح شود.

به تعبیر دیگر، می‌خواهد بگوید «افراد مؤمن باید اهل تحقیق و بررسی باشند، نه افرادی زودباور و سطحی؛ و ایمان با خوش‌باوری سازگار نیست». (تفسیر نور، ج9، ص171)

ب. هشدار به نپذیرفتن سخن از جانب «فاسق» است؛ و فاسق یک کلمه ارزشی است که در نظام ارزشی خاص معنا می‌شود. فسق، دریدن پرده است؛ و ابتدا باید دید که چه چیزی برای چه کسی پرده محترم شمرده می‌شد. مثلا در جامعه دینی، اقدام به عمل لواط، مصداق ارتکاب فسق است؛ اما در بسیاری از جوامع سکولار امروزی که مثلا قانون ازدواج همجنسگرایان تصویب شده، نه‌تنها دو نفری که با همدیگر عمل لواط را انجام می‌دهند فاسق محسوب نمی‌شوند بلکه چه‌بسا انسان مؤمنی که با رواج این عمل در جامعه مخالفت کند به اتهام مخالفت با آزادی، «فاسق» محسوب شود.  پس باید جامعه هدف با جهت‌گیری ارزشی (مؤمن یا کافر) مشخص باشد تا معلوم شود چه کسی فاسق است و نباید به سخن وی بدون تحقیق اعتماد کرد.

ج. ...

 

3) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا»

[برخلاف آنچه در اهل سنت معروف است که ادعای عدالت همه اصحاب را دارند این آیه بخوبی نشان می‌دهد که] همه اصحاب پیامبر ص عادل نبودند؛ بلکه در میان آنان افراد فاسق و غیرقابل اعتماد هم پیدا می‌شدند (تفسیر نور، ج9، ص171)؛ و شاهد خوبی است بر جعلی بودن احادیثی که به پیامبر ص نسبت می‌دهد که فرموده باشد که همه اصحاب عادلند و هیچکس حق ندارد هیچیک از آنان را فاسق بشمرد!

نکته: نقد یکی از معیارهای رجالی اهل سنت

شأن نزول این آیه را چه ولید بن عقبه بدانیم چه عایشه، مهم این است که طبق مبنای اهل سنت هردوی اینها مصداق صحابه محسوب می‌شوند (و از نظر اهل سنت، هرکس صحابه محسوب شود حتما روایتش مورد اعتماد است)؛ در حالی که قرآن کریم در مورد این شخصی که آیه در موردش نازل شده تعبیر «فاسق» به کار برده است؛ نتیجه این است که دست کم برخی از افرادی که طبق مبنای اهل سنت صحابه محسوب می‌شوند، طبق این آیه فاسق و غیرقابل اعتماد محسوب می‌شوند؛ پس این ضابطه رجالی اهل سنت، از نظر قرآن مخدوش می‌باشد.

 

4) «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ»

چرا ضرورت درنگ کردن و بررسی را ناظر به دو مولفه «فاسق» (نه هرکس) و «نبأ» (خبری که مهم است؛ نه هر خبری) قرار داد؟ یعنی چرا نگفت اگر «هرکسی» «هرخبری» آورد ابتدا بررسی کن؟ شاید بتوان پذیرفت که اگر «فردی عادی» «خبر کم‌اهمیتی» آورد (که قبول یا رد آن تاثیر جدی در تصمیمات ما نمی‌گذارد) نیازی به بررسی نداشته باشد، اما اگر فاسقی «خبر کم‌اهمیتی» را آورد، نیاز به بررسی ندارد؟ یا آیا اگر «شخصی عادی» (که به عنوان فاسق شناخته نمی‌شود) با خبر مهمی آمد ‌شایسته نیست بررسی شود؟

الف. اگر قرار باشد هرکس برای انسان هرخبری بیاورد انسان بخواهد حتما آن را بررسی کند و بلافاصله ترتیب اثر ندهد، عملا در بسیاری از موارد اختلال در نظام زندگی اجتماعی پیش می‌آید و زندگی سامان نمی‌یابد. در واقع، سیره عقلا، ترتیب اثر دادن به اخباری است که به طور عادی دریافت می‌کنند. بله، اگر خبر، خبر مهمی باشد؛ و آورنده‌اش هم قابل اعتماد نباشد نباید عجله نکرد و در مورد آن باید بررسی شود؛ اما جایی که خبر اهمیت زیاد ندارد یا اگر اهمیت دارد آورنده‌اش انسان فاسقی نیست و می‌توان به طور عادی به وی اعتماد کرد، ضرورتی ندارد که حتما درنگ و بررسی انجام شود.

در واقع، این آیه در مقام امضای یک سیره عقلایی است؛ برای انسانها میسر نیست که تصمیم‌گیری‌شان را صرفا به آنچه در منظر و مرآی آنهاست منوط سازند؛ بلکه اتفاقا عمده تصمیم‌های ما در زندگی منوط به اموری است که به طور عادی نمی‌توانیم با مشاهده کسب خبر کنیم. یکبار خبری به صورت متواتر به انسان می‌رسد؛ اینها که بحث ندارد و یقین معرفتی ایجاد می‌کند؛ اما تعداد این اخبار هم بسیار کم است و عموم انسانها کارهای زندگی‌شان را بر اساس مطالبی تنظیم می‌کنند که اصطلاحا مبتنی بر خبر واحد است؛ و قرآن کریم هم این سیره عقلایی را امضا کرده است (المیزان، ج‏18، ص311[1]).

ب. اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند؛ و مساله، تاکید بر اینهاست که: انسانها باید وقتی نبأ (خبر مهم) در کار است و آورنده‌اش هم فاسق است، حتما درنگ کردن و تبیین را جدی بگیرند. یعنی آیه نمی‌فرماید سایر اخبار را بررسی نکن، بلکه می‌گوید چنین خبری را حتما بررسی کن؛ اما آیه ساکت است از بیان ایتکه خبری که قابل اعتماد باشد چه ویژگی‌های دیگری دارد. شاید اینکه برخی بر دلالت این آیه بر حجیت خبر واحد مناقشه دارند (مجمع البیان، ج‏9، ص199[2]) ناشی از همین نکته است.

ج. ...

 

5) ) «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا...»

آوردن کلمه «فتبینوا» نشان می‌دهد که گاهی فاسق راست می‌گوید و نباید همه جا سخن او را تکذیب کرد! (تفسیر نور، ج9، ص171).

به تعبیر دیگر، «فاسق» بودن صرفا هشداری برای تتبع جدی‌تر سخن وی است؛ نه دلیلی برای تکذیب وی.

نکته تخصصی حدیث‌شناسی

از نکته فوق فهمیده می‌شود که روند نگارش برخی از کتابهایی که با عناوینی همچون «احادیث موضوعه» [= احادیث جعلی] نوشته شده و مواردی را که راوی مجهول بوده به عنوان حدیث جعلی معرفی کرده‌اند! قطعا روند ناروایی است؛ زیرا از مجهول بودن راوی (= نمی‌دانیم فاسق است یا خیر)، فاسق بودن وی؛ و از فسق وی (که حداکثر دلالت بر ضرورت بررسی سخن وی دارد، نه لزوما انکار سخن وی)، کذب سخن وی را نتیجه گرفته‌اند. یعنی حتی اگر «فاسق» و «غیرقابل اعتماد» بودن یک راوی اثبات شود؛ منطقا نمی‌توان نتیجه گرفت که حدیثی که از وی نقل شده حتما جعلی است؛‌بویژه اگر توجه کنیم دروغگوی حرفه‌ای، دروغگویی است که دروغ خود را در میان صدها سخن راست مخفی کند.

از همینجا معلوم می‌شود که چرا شیعیان در بحثهای خود گاه به برخی از راویانی که در شیعه غیرمعتبر محسوب می‌شوند استناد می‌کنند؛ و این استناد لزوما دلیل بر اعتبار آن شخص نیست. مثلا بر اساس قاعده «الفضلُ ما شَهِدتْ به الاعداءُ: فضیلت آن است که دشمن بر آن شهادت دهد» یا «اقرار العقلاء علی انفسهم جایز» اگر کسی که فهمیده‌ایم فاسق ویا دروغگو است در مورد دشمن خود فضیلتی را ذکر کرد؛‌ یا در مورد بدی‌ای در حق خویش اقرار نمود، قرینه می‌شود که به احتمال زیاد اینجا دروغ نگفته است.

 

6) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا»

فرمود اگر فاسقی خبر مهمی آورد بررسی کنید و سریع نپذیرید. در مورد غیرفاسق چطور؟ قدر متیقن آیه این است که به خبر فردی که «عادل» و « مورد اعتماد» (ثقه) است می‌توان اعتماد کرد؛ اما در مورد فرد مشکوک چطور؟

بحث کاربردی حدیث‌شناسی (حجیت خبر واحد)

یکی از بحثهایی که در علم اصول مطرح می‌شود حجیت خبر واحد است؛ که از شواهد بر حجیت مذکور را همین آیه دانسته‌اند؛ یعنی بیان داشته‌اند که این یک سیره عقلایی بوده که اتفاقا مورد امضای شارع هم قرار گرفته است؛ و از این رو به احادیثی که از جانب افراد غیرفاسق (= عادل) نقل می‌شود می‌توان اعتماد کرد و دستورات شریعت را با واسطه آنها گرفت. همین مساله موجب شکل‌گیری علمی به اسم علم رجال شده است؛ که هدف آن شناسایی افراد معتبر و قابل وثوق و تمایز آنان از افراد غیرقابل اعتماد است.

اما آیا شخص قابل اعتماد (= غیرفاسق) کسی است که حتما بدانیم «عادل» و «مورد اعتماد» (ثقه) است؛ ‌یا این آیه صرفا از ما می‌خواهد که اگر در مورد فاسق بودن کسی مطمئن بودیم، اعتماد نکنیم؛ وگرنه (یعنی در خصوص افرادی که نمی‌دانیم فاسقند یا خیر) می‌توانیم به خبرشان اعتماد کنیم؟

ظهور اولیه آیه معنای دوم است (تا حدی که برخی از این آیه برداشت کرده‌اند که: «اصل در اسلام، اعتماد به مردم است، اما حساب کسی که فسق او بر همگان روشن شد از افراد عادی جداست؛ تفسیر نور، ج9، ص171)؛ در حالی که مبنای علمای رجال و اصول در اعتبار «خبر واحد» این است که راویان حدیث حتما باید مورد اعتماد باشند؛ از این رو، خبر شخص مجهول (کسی که اطلاع و توثیقی درباره وی ندارند) را اصطلاحا «خبر ضعیف» و غیرقابل اعتماد می‌دانند. از این رو، برخی این آیه را به عنوان دلیلی برای مدعای علمای رجال (که حتما راوی باید معتبر باشد) قابل قبول ندانسته‌اند (مفاد آیه اخص از مدعاست).

اما شاید چیزی که بتواند نشان دهد که این آیه هم بر همان مدعا دلالت دارد این است که در دو شأن نزولی که برای آیه ذکر شده، «فسقِ» آن افرادی که خبر را آوردند برای مخاطبان واضح نبوده است؛ و اتفاقا خود آیه را شاهدی دانسته‌اند برای فسق این دو نفر (اقتباس از تفسیر نور، ج9، ص197)[3].

علاوه بر این، می‌توان چنین پاسخ داد که اگر به کلمه «نبأ» و نیز ادامه آیه (فتصیبوا ...) توجه کنیم می‌بینیم که اتفاقا عقلا در اخباری که مهم باشد و بخواهد مبنای یک تصمیم جدی باشد (که این تصمیم چه‌بسا موجب آسیب دیدن عده‌ای شود) حتما در اعتبار منبع خبر دقت می‌کنند و به صرف اینکه شهرت به دروغگویی نداشته، بسنده نمی‌کنند؛ و چون قرار است از احادیث معصومان ع، به شریعت (احکام تنظیم‌کننده زندگی فردی و اجتماعی) برسیم، پس آنها اخباری مهم در تصمیم‌گیری هستند و باید اعتبار منبع خبر تایید شود.

ثمره اجتماعی

وجود دو کلمه «نبأ» و «فاسق» در این آیه که در مقام امضای یک سیره عقلایی است بسیار مهم است. یعنی اگر آیه به آن سیره عقلا قید می‌زند (که چه‌بسا تقیید هم نیست؛ بلکه شرح حوزه‌ای است که واقعا سیره عقلا هم آن را شامل نمی‌شود؛ یعنی عقلا در اخبار مهم، قابل اعتماد بودن راوی برایشان مهم است) نشان می‌دهد که در مواردی که قید نخورده به همان سیره می‌توان عمل کرد.

اگر این مساله را جدی بگیریم می‌توان نوع مواجهه سخت‌گیرانه‌ای که در میان متاخران در مواجهه با احادیث رواج یافته، مناقشه کرد؛ سخت‌گیری ای که موجب شده بسیاری از مؤمنان جرات خواندن کتب حدیثی را - از ترس از اینکه مبادا حدیث نادرستی در آنها باشد- نداشته باشند؛ در حالی که اولا بسیاری از این کتب را کسانی گردآوری کرده‌اند که از علمای بزرگ و مسلط به معارف دین بوده‌اند (و طبیعی است که هرجا احساس کنند که انحرافی در کار است و احتمال جعلی بودن بدهند، ذیل آن تذکری می‌دهند) و ثانیا بسیاری از این احادیث ناظر به حکم فقهی شرعی نیستند که نیاز به تخصص فقهی برای استنباط داشته باشد، بلکه ناظر به ابعاد عادی زندگی اند. بله، این سخن نباید بهانه‌ای شود که افراد بدون تخصص لازم و صرفا با دیدن یکی دو حدیث، شخصا دست به صدور فتوا بزنند.

به تعبیر دیگر، درست است که تاثیر برخی از احادیث در مقام تصمیم‌گیریِ مستند به شرع به نحوی است که قطعا باید آورنده آن مورد اعتماد (ثقه) باشد؛ اما در بسیاری از احادیث (بویژه احادیثی که حاوی نکات اخلاقی ساده برای زندگی است) چنین چیزی ضرورت ندارد؛ و این سبکی که برخی در پیش گرفته‌اند که هر حدیثی که راوی برایشان شناخته شده نیست (راویان «مجهول» و اخبار «مرسل») آن را به عنوان خبر ضعیف کنار می‌گذارند رویه‌ای نیست که لزوما مبتنی بر نگاه قرآنی باشد. اگر به کتابهایی که تحت عنوان «گزیده‌ی ...» به خیال خود این گونه احادیث را از منبع اصلی حذف کرده‌اند[4] ویا تحت عنوان «الاحادیث الضعیفه» گردآوری شده و بسیاری از احادیث را زیر سوال می‌برند، نگاهی شود که چه احادیثی به این بهانه‌ها حذف می‌شود بخوبی متوجه ابعاد نادرست این رویکرد افراطی می‌شویم. (از اینها بدتر آن است که به صرف مجهول بودن راوی، حدیث وی را جعلی معرفی می‌کنند؛ که در تدبر 5 اشاره شد)

بر همین اساس، شاید بتوان وجه تاکیدی را که بر آسان‌گیری در «اخبار من بلغ»* وجود دارد فهمید. یعنی اگرچه روال عقلا این است که در تصمیم‌گیری‌هایی که ممکن است به آسیب رساندن به دیگران منجر شود در خصوص منبع خبر سخت‌گیرانه بررسی کنند؛ اما همین عقلا در تصمیم گیریهایی که چنین آثار سویی ندارد چنین سخت‌گیری‌ای ندارند.

به تعبیر دیگر، وقتی این همه کتابهای مختلف اندیشمندان غیرمعصوم را براحتی به افراد توصیه می‌کنیم آیا رواست که در توصیه عموم به مطالعه کتب حدیثی این اندازه سخت گیری کنیم؛ بویژه کتب علمای متقدم شیعه، که با توجه به تخصص آنها و حساسیتهایی که در ایشان نسبت به پرهیز از احادیث جعلی وجود داشته (که اگر در مورد حدیثی مشکوک می‌شدند یا آن را نمی‌آوردند یا حتما تذکرش را می‌دادند) علم اجمالی داریم که عمده احادیثی که در آنها هست و گردآورنده هم هشداری در موردش نداده احادیث معتبری است؟!

ثمره تخصصی حدیث‌شناسی: خبر ثقه یا موثوق‌الصدور یا ...؟

اگرچه امروزه نزد برخی از فقهای متاخر، بررسی سند حدیث، اولویت اول در مقام اعتبارسنجی است و با مناقشه در سند، براحتی حدیث را در مقام استنباط کنار می‌گذارند؛ اما بر اساس توضیحات فوق، این رویه قابل مناقشه است. شاهد خوبی بر این مناقشه، وجود اخبار علاجیه* است، که در ابتدا بر اموری همچون مطابقت با کتاب و سنت قطعی، مخالفت با عامه، شهرت، و ... تاکید می‌کنند؛ و بررسیِ وثاقت راوی را جزء مولفه‌های آخر در مقام تصمیم‌گیری می گذارند؛ که نشان می‌دهد که اگرچه بررسی سند در جای خود مهم است، اما نباید تنها محورِ و حتی محور اصلی قبول یا رد احادیث قرار گیرد.

ظاهرا از همین روست که بسیاری از بزرگان ضابطه «خبر موثوق الصدور» را جایگزین «خبر ثقه» کرده‌اند؛ و آن طور که نقل شده سبک برخی از بزرگان مثل حضرت آیت الله بهجت از این هم فراتر بوده است؛ یعنی امثال ایشان در بررسی احادیث، تنها در مواردی که محتوا و جهت‌گیری حدیث با محتوا و جهت‌گیری مجموع تعالیم اهل بیت ناسازگار به نظر می‌رسیده بر بررسی رجال آن اصرار می‌ورزیدند. به نظر می‌رسد سیره بسیاری از فقهای بزرگ همچون شیخ انصاری نیز این بوده است؛ شاهد مهمش هم اینکه ایشان ابایی ندارند از اینکه شالوده و فصل‌بندی کتاب مکاسب را با حدیثی آغاز کنند که به لحاظ سندی ضعیف محسوب می‌شود.

*پی نوشت:

- اخبار من بلغ، احادیثی است که می‌گویند اگر درباره ثواب عمل خوبی حدیثی از معصومی برای شما گفتند و شما بدان عمل کردید ولو اعتبارش را بررسی نکردید خداوند تفضلا آن ثواب را به شما می‌دهد.

- اخبار علاجیه، احادیثی است که خود معصوم توضیح داده اگر احادیث متعارضی از ما به شما رسید چکار کنید.

 

7) «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا»

هم کلمه «فاسق» و هم کلمه «نبأ» را نکره آورد؛ و گفته‌اند همان طور که در جملات خبری نکره در سیاق نفی دلالت بر عموم دارد، در جملات شرطی نیز نکره در سیاق اثبات دلالت بر عموم دارد، پس مقصود هر فاسقی و هر خبر مهمی است (تفصیل این بحث، ر.ک: مفاتیح الغیب، ج‏28، ص98-99[5]). این امر لازم می‌آورد که ببینیم فاسق - که هنگام شنیدن اخبار مهم از آنها باید درنگ و بررسی کنیم- در منطق قرآن به چه کسانی اطلاق می‌شود:

فاسق در قرآن کریم

قبلا اشاره شد که ماده «فسق» 54 بار در قرآن کریم به کار رفته؛ که 37 مورد از آن به صورت «فاسق» (فقط به صورت مذکر؛ اما اعم از مفرد یا جمع، معرفه یا نکره) می‌باشد. با بررسی این موارد معلوم می‌شود که قرآن کریم این کلمه را به طور خاص در نقطه مقابل «مؤمن» به کار برده است: «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ» (سجده/18) «مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ» (آل عمران/110)؛ در عین حال، اگرچه نسبت به خطر «الفسوق بعد الإیمان» (حجرات/11) هشدار داده اما نمی‌توان گفت که «فسوق» دقیقا نقطه مقابل ایمان است؛ چرا که در جایی این کلمه همراه با کفر و عصیان در مقابل ایمان قرار داده شده است: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» (حجرات/7).

با این حال، می‌توان گفت تعبیر «فاسق» شامل این موارد می‌شود:

1.    کسانی که خدا را فراموش کرده‌اند: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (حشر/19)

2.    کافران (و هر کفر ورزیدنی): «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ» (توبه/80)، «إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ» (توبه/84)، «مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (نور/55)، وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ ... بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ» (احقاف/20)؛ و اساسا کفر ورزیدن ناشی از فاسق بودن است: «وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ» (بقره/99)

3.    منافقان: «إِنَّ الْمُنافِقینَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (توبه/67)،‌ «وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ» (توبه/84)

4.    ظالمان (کسانی که ظلم می‌کنند): «فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ» (بقره/59)، «وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ» (اعراف/165)

5.    سرکشان و مستکبران (فرعون و قومش): «إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ» (نمل/12) «إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ» (قصص/32) «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقین‏» (زخرف/54)

6.    کسانی که بر عهد و میثاق الهی پای‌بند نمی‌مانند: «قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدین‏؛ فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (آل عمران/81-82) «وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقینَ» (اعراف/102)

7.    کسانی که روالشان تخلف از احکام خدا و نپذیرفتن حکم خداست: «مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (مائده/47) «وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ» (بقره/282) «وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْق» انعام/121) ؛

8.    در خصوص مسائل مربوط به عفت: هم آنان که اهل فحشا‌ئند، مانند قوم لوط: «وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتی‏ کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقینَ» (انبیاء/74) «إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ» (عنکبوت/34)؛ و هم آنان که به دیگران تهمت فحشاء می‌زنند: «وَ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ« (نور/4)

9.    دنیازدگان:

o      خواه مترفینی که در جبهه مقابل پیامبرانند: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها» (اسراء/16) «وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ» (ذاریات/46)؛

o      و خواه آنان که در جامعه‌ دینی‌اند؛ ولی دنیا را بر دین ترجیح می‌دهند: « قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی‏ سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ» (توبه/24) و به خاطر دنیایشان پیامبران الهی را تنها می‌گذارند؛ مثل بنی‌اسرائیل در آیات «قالُوا یا مُوسى‏ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون‏؛ قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسی‏ وَ أَخی‏ فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ؛ قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعینَ سَنَةً یَتیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقینَ» (مائده/24-26)

اکنون که بحث فاسق در قرآن مطرح شد خوب است که توجه کنیم که فسق ورزیدن فاسقان، اگر با توبه جبران نشود، چه آثاری دارد:

1.    هیچگاه ایمان نخواهند آورد: «کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» (یونس/33)

2.    و هدایت نخواهند شد: «و اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ» (مائده/108؛ توبه/24 و 80؛ صف/5)؛ و بلکه حتی در مواجهه با پیام حق گمراه می‌شوند! «یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ» (بقره/26)

3.    مورد مغفرت قرار نمی‌گیرند: «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ» (منافقون/6) و به هلاکت می‌رسند «فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» (احقاف/35)

4.    اعمالشان (از جمله انفاق‌هایشان) ‌قبول نخواهد شد: «قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقینَ» (توبه/53)

5.    اعتبار اجتماعی شان را از دست می‌دهند و قابل اعتماد نیستند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» (حجرات/6) «کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى‏ قُلُوبُهُمْ وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ» (توبه/8)؛

6.    و جایگاهشان جهنم است و راه خروجی از آن ندارند: «وَ أَمَّا الَّذینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعیدُوا فیها وَ قیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ» (سجده/20)

 

8) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ»

سوال: چرا با اینکه در آیه 12 همین سوره تجسس حرام شمرده شده، در این آیه دستور تحقیق و بررسی آمده است؟

الف. آن تجسس ناظر به بررسی احوالات خود اشخاص است که ابتدا به ساکن درباره وضعیت افراد تجسس کنیم؛ اما این آیه ناظر است به سخن کسی درباره افرادی دیگر، که درباره آنها اتهامی را مطرح کرده؛ و قبل از اینکه در مورد آن افراد دیگر تصمیمی بگیریم سخن آن اتهام را بررسی کنیم؛ و اینها دو مقام متفاوتند.

ب. آنجا که تجسس حرام است درباره رفتار شخصی مردم است که ربطی به زندگی اجتماعی ندارد؛ ولی آنجا که واجب است موردی است که به جامعه مربوط است و می‌خواهیم بر اساس آن اقدام و عملی انجام دهیم که اگر به خاطر احتترام فرد، تحقیق و بررسی نکنیم ممکن است جامعه در معرض فتنه و آشوب قرار گیرد (تفسیر نور، ج9، ص167). به تعبیر دیگر افشاگری و رسوا کردن افرادی که کارشان سبب فتنه است مانعی ندارد (همان، ص171)

ج. ...

 

9) «إِنْ جاءَکُمْ ... فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا... بِجَهالَةٍ»

اقدام عجولانه و بدون بررسی و تحقیق، نوعی جهالت است. (تفسیر نور، ج9، ص172)

تبصره

این آیه را می‌توان از شواهدی دانست که نشان می‌دهد کلمه «جهل» و «جهالت» در ادبیات قرآنی لزوما به معنای صرف اشتباه و ندانستن نیست؛ بلکه اقدامی است که پشتوانه عقلی موجهی ندارد؛ زیرا می‌دانیم که ممکن است انسان بررسی و تحقیق انجام دهد اما لزوما به مطلب درست نرسد؛ ‌به تعبیر فنی «مجتهد لزوما مصیب نیست»؛ بلکه می‌شود که شخص مجتهد اشتباه کند. از این رو وقتی هم که در جای دیگر گفته می‌شود توبه افرادی که از روی جهالت مرتکب گناه شده‌اند قبول است (إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ؛ نساء/17) مقصود این نیست که افرادی که از گناه بودن گناه بی‌خبرند؛ بلکه مقصود کسانی است که در هنگام گناه عقلشان مغلوبِ (نفس: شهوت یا غضب) واقع شده است.

 

 


[1] . معنی الآیة: یا أیها الذین آمنوا إن جاءکم فاسق بخبر ذی شأن فتبینوا خبره بالبحث و الفحص للوقوف علی حقیقته حذر أن تصیبوا قوما بجهالة فتصیروا نادمین علی ما فعلتم بهم.

و قد أمضی الله سبحانه فی هذه الآیة أصل العمل بالخبر و هو من الأصول العقلائیة التی یبتنی علیه أساس الحیاة الاجتماعیة الإنسانیة، و أمر بالتبین فی خبر الفاسق و هو فی معنی النهی عن العمل بخبره، و حقیقته الکشف عن عدم اعتبار حجیته و هذا أیضا کالإمضاء لما بنی علیه العقلاء من عدم حجیة الخبر الذی لا یوثق بمن یخبر به و عدم ترتیب الأثر علی خبره.

بیان ذلک: أن حیاة الإنسان حیاة علمیة یبنی فیها سلوکه طریق الحیاة علی ما یشاهده من الخیر و الشر و النافع و الضار و الرأی الذی یأخذ به فیه، و لا یتیسر له ذلک إلا فیما هو بمرأی منه و مشهد، و ما غاب عنه مما تتعلق به حیاته و معاشه أکثر مما یحضره و أکثر فاضطر إلی تتمیم ما عنده من العلم بما هو عند غیره من العلم الحاصل بالمشاهدة و النظر، و لا طریق إلیه إلا السمع و هو الخبر.

المیزان، ج‏18، ص312

 فالرکون إلی الخبر بمعنی ترتیب الأثر علیه عملا و معاملة مضمونة معاملة العلم الحاصل للإنسان من طریق المشاهدة و النظر فی الجملة مما یتوقف علیه حیاة الإنسان الاجتماعیة توقفا ابتدائیا، و علیه بناء العقلاء و مدار العمل.

فالخبر إن کان متواترا أو محفوفا بقرائن قطعیة توجب قطعیة مضمونه کان حجة معتبرة من غیر توقف فیها فإن لم یکن متواترا و لا محفوفا بما یفید قطعیة مضمونه و هو المسمی بخبر الواحد اصطلاحا کان المعتبر منه عندهم ما هو الموثوق به بحسب نوعه و إن لم یفده بحسب شخصه، و کل ذلک لأنهم لا یعملون إلا بما یرونه علما و هو العلم الحقیقی أو الوثوق و الظن الاطمئنانی المعدود علما عادة.

إذا تمهد هذا فقوله تعالی فی تعلیل الأمر بالتبین فی خبر الفاسق: «أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» إلخ، یفید أن المأمور به هو رفع الجهالة و حصول العلم بمضمون الخبر عند ما یراد العمل به و ترتیب الأثر علیه ففی الآیة إثبات ما أثبته العقلاء و نفی ما نفوه فی هذا الباب، و هو إمضاء لا تأسیس.

[2] . ثم خاطب سبحانه المؤمنین فقال «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ» أی بخبر عظیم الشأن و الفاسق الخارج عن طاعة الله إلى معصیته «فَتَبَیَّنُوا» صدقه من کذبه و لا تبادروا إلى العمل بخبره و من قال فتثبتوا فمعناه توقفوا فیه و تأنوا حتى یثبت عندکم حقیقته «أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» أی حذرا من أن تصیبوا قوما فی أنفسهم و أموالهم بغیر علم بحالهم و ما هم علیه من الطاعة و الإسلام «فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ» من إصابتهم بالخطإ «نادِمِینَ» لا یمکنکم تدارکه و فی هذا دلالة على أن خبر الواحد لا یوجب العلم و لا العمل لأن المعنى إن جاءکم من لا تأمنون أن یکون خبره کذبا فتوقفوا فیه و هذا التعلیل موجود فی خبر من یجوز کونه کاذبا فی خبره و قد استدل بعضهم بالآیة على وجوب العمل بخبر الواحد إذا کان عدلا من حیث أن الله سبحانه أوجب التوقف فی خبر الفاسق فدل على أن خبر العدل لا یجب التوقف فیه و هذا لا یصح لأن دلیل الخطاب لا یعول علیه عندنا و عند أکثر المحققین.

[3]. عبارت ایشان چنین است: روشن است که فسق ولید بن عقبه، از ابتدا روشن نبود وگرنه پیامبر ص شخص فاسق را به عنوان نماینده خود جهت دریافت زکات اعزار نمی کرد؛‌بلکه پس از دروغی که ولید در مورد سرباز زدن قبلیه بنی‌المصطلق از پرداخت زکات گفت، این آیه فسق او را آشکار ساخت تا پیامبر و مومنان بر اساس خبر او عمل نکنند.