1071) سوره حجرات (49)، آیه6 (جلسه سوم: احادیث)
حدیث
1) جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ولیدبنعقبه را به بنی ولیعه فرستاد [تا زکات ایشان را بگیرد] و میان ولید و ایشان در جاهلیّت درگیریای بود. چون خبر آمدن ولید را شنیدند به استقبال وی آمدند تا ببیند چه در دل دارد. اما ولید ترسید و نزد پیامبر ص برگشت و گفت: بنیولیعه قصد قتل من کردند و از دادن زکات ابا نمودند.
چون خبر مطالبی که ولید بن عقبه نزد رسول الله گفته بود به گوش بنیولیعه رسید، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: یا رسول الله! ولید دروغ میگوید؛ ولیکن در میان ما در مان جاهلیت درگیریای بود [اگر با عِده و عُده در مقابل وی آمدیم] ترسیدیم که مبادا ما را به خاطر آن آزار دهد.
آن حضرت فرمود: ای بنیولیعه! یا از سرکشی دست برمی دارید یا کسی را در میان شما بفرستم که به منزلهی نفس من است و با دلاوران شما مبارزه کند؛ و او این است که میبینید. سپس دست بر دوش امیرالمؤمنین (علیه السلام) زد. و خداوند درباره این کار ولیدبنعقبه این آیه را نازل کرد که: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ.
تفسیر فرات الکوفی، ص427؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج1، ص158؛ کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین ع، ص292
قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ [أَحْمَدُ] بْنُ أَحْمَدَ [بْنِ عَلِیٍ] قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِمَادٍ الْبَرْبَرِیُّ أَبُو أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَ لَقَبُ ابْنِهِ [أَبِیهِ] دَاهِرٌ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْقُدُّوسِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ سَالِمِ بْنِ [أَبِی] الْجَعْدِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:
بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْوَلِیدَ بْنَ عُقْبَةَ بْنِ أَبِی مُعَیْطٍ إِلَى بَنِی وَلِیعَةَ قَالَ وَ کَانَتْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ شَحْنَاءُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ.
قَالَ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى بَنِی وَلِیعَةَ اسْتَقْبَلُوهُ لِیَنْظُرُوا مَا فِی نَفْسِهِ قَالَ فَخَشِیَ الْقَوْمَ فَرَجَعَ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ [یَا رَسُولَ اللَّهِ] إِنَّ بَنِی وَلِیعَةَ أَرَادُوا قَتْلِی وَ مَنَعُوا لِیَ [إِلَیَ] الصَّدَقَةَ.
فَلَمَّا بَلَغَ بَنِی وَلِیعَةَ الَّذِی قَالَ لَهُمْ الْوَلِیدُ بْنُ عُقْبَةَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ کَذَبَ الْوَلِیدُ وَ لَکِنْ [کَانَ] بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ شَحْنَاءُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَخَشِینَا أَنْ یُعَاقِبَنَا بِالَّذِی بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ.
قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ [رَسُولُ اللَّهِ] لَتَنْتَهُنَّ یَا بَنِی وَلِیعَةَ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَیْکُمْ [لَکُمْ] رَجُلًا عِنْدِی کَنَفْسِی یَقْتُلُ مُقَاتِلِیکُمْ وَ یَسْبِی ذَرَارِیَّکُمْ هُوَ هَذَا حَیْثُ تَرَوْنَ. ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى کَتِفِ [أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ] عَلِیِّ [بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع] وَ أَنْزَلَ اللَّهُ فِی الْوَلِیدِ آیَةً «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ».
2) در شأن نزول دومی که برای آیه ذکر شد واقعه از تفسیر علی بن ابراهیم نقل شد؛ و اشاره شد که اصل واقعه در کتب اهل سنت هم مکرر ذکر شده است. علی بن ابراهیم در ذیل آیه «إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ» (نور/11) همین مضمون را با سند متصل در گفتگویی بین زراره و امام باقر ع میآورد (تفسیر القمی، ج2، ص99-100[1])؛ و در تفاسیر روایی نیز احادیث فراوانی درباره این واقعه ذیل همان 11 سوره نور آمده است؛ که ان شاء الله بقیه موارد، ذیل همان آیه خواهد آمد. اما ظاهرا[2] در نسخهای از تفسیر قمی که در دست مرحوم سید شرف الدین استرآبادى (م 940) بوده، این شأن نزول نقل شده از جانب زراره و امام باقر ع با تفصیل بیشتری آمده و در پایانش نکتهای دارد و حدیث دیگری نیز آمده که به نحوه جمع این دو شأن نزول اشاره دارد؛ که این دو را در اینجا تقدیم میکنیم:
الف. زراره گوید: از امامباقر (علیه السلام) در مورد آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَثَبَّتُوا[3] ...؛ حجرات/6] پرسیدم؟ حضرت فرمود:
عایشه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «پسر عموی ماریه بسیار نزد او میآید» و ماریه را به رابطه نامشروع متّهم کرد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خشمگین شد و به او فرمود: «اگر راست میگویی، هرگاه آن مرد پیش او رفت به من اطّلاع بده».
عایشه، حجره ماریه را تحت نظر گرفت و زمانیکه پسر عمویش نزد او رفت این امر را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) اطّلاع داد. در این هنگام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) امیرالمؤمنین (علیه السلام) را فرا خواند و به او فرمود: «ای علی (علیه السلام)! این شمشیر را بردار و هرگاه او را دیدی، گردنش را بزن!»
امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمشیر را برداشت و فرمود: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! هرگاه مرا برای انجام کاری میفرستی آیا مانند آهن گداختهای که میان پشمی افتاده است، باشم [= بیمعطلی اقدام کنم]، یا مقداری درنگ کنم [و اوضاع را بررسی نمایم]؟
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «نه! درنگ کن».
امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمشیر بهدست بهراه افتاد. وقتی به درب خانه رسید، آن را بسته دید. چون آن قبطی، متوجه آمدن حضرت علی (علیه السلام) شد، ترسیده و از دیوار فرار کرد و از نخلی بالا رفت. علی (علیه السلام) نیز [به دنبال او] رفت. چون قبطی شمشیر را در دست حضرت علی (علیه السلام) دید عورتش را آشکار کرد و اختهبودنش نمایان شد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از او روی برگرداند و [نزد رسولخدا (صلی الله علیه و آله)] بازگشت و آنچه دیدهبود به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اطّلاع داد.
با اینخبر چهرهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) از شادمانی درخشید و فرمود: «سپاس خدایی که پیوسته ما خاندان را از تهمتی که به ما میزنند حفظ میفرماید». در آن هنگام خداوند این آیه را بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل فرمود: یَا أَیُّهَا الذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَومًا بِجَهَالةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی مَا فَعَلتُمْ نَادِمِینَ».
زراره عرضکرد: عامه [= اهلسنّت] معتقدند این آیه دربارهی ولیدبنعقبهبنابیمعیط نازل شده است؛ در آنهنگام که به سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و به آن حضرت اطّلاع داد که بنیخُزیمه از اسلام برگشتهاند!
امام فرمود: زراره! مگر نمیدانی که هیچ آیهای از قرآن نیست مگر اینکه ظاهری و باطنی دارد؟ آنچه در دست مردم است ظاهر آیه است و آنچه من برایت بیان کردم باطن آن.
تبصره:
با اینکه در تعبیر امام ع این دو شأن نزول به ظاهر و باطن آیه ارجاع شده، اما با توجه به نقل هر دو واقعه در کتب فریقین ظاهرا این تعبیر باطن، ناظر به معنایی است که اهل سنت غالبا بدان اهتمام نمیورزند؛ نه اینکه معنایی که خلاف ظاهر آیه باشد؛ چنانکه اشاره شد که اهل سنت وقتی این واقعه را نقل میکنند اولا آن را ذیل این آیه بحث نمیکنند و ثانیا و مهمتر اینکه هیچ اشارهای به اینکه شخص عایشه متهم ردیف اصلی این واقعه بوده نمینمایند؛ و ظاهرا همین امور موجب شده که امام ع تعبیر «باطن» را برای این شأن نزول مطرح کند.
تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص584-585
و قوله تعالى «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ» تأویله مَا ذَکَرَهُ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی تَفْسِیرِهِ صُورَةً لَفْظُهُ قَالَ: [عن زراره قال:] سَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ فَقَالَ:
إِنَّ عَائِشَةَ قَالَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص: إِنَّ مَارِیَةَ یَأْتِیهَا ابْنُ عَمٍّ لَهَا؛ وَ لَطَخَتْهَا بِالْفَاحِشَةِ.
فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ: إِنْ کُنْتِ صَادِقَةً فَأَعْلِمِینِی إِذَا دَخَلَ إِلَیْهَا.
فَرَصَدْتُهَا فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهَا ابْنُ عَمِّهَا أَخْبَرْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص؛ فَقَالَتْ: هُوَ الْآنَ عِنْدَهَا.
فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِیّاً ع فَقَالَ: یَا عَلِیُّ خُذِ السَّیْفَ فَإِنْ وَجَدْتَهُ عِنْدَهَا فَاضْرِبْ عُنُقَهُ.
قَالَ فَأَخَذَ عَلِیٌّ ع السَّیْفَ وَ قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِذَا بَعَثْتَنِی فِی الْأَمْرِ أَکُونُ کَالسَّفُّودِ الْمَحْمِیِّ فِی الْوَبَرِ أَوْ أَثَّبَّتُ؟
فَقَالَ: لَا بَلْ تَثَّبَّتُ.
قَالَ فَانْطَلَقَ ع وَ مَعَهُ السَّیْفُ. فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى الْبَابِ وَجَدَهُ مُغْلَقاً فَأَلْزَمَ عَیْنَهُ نَقْبَ الْبَابِ. فَلَمَّا رَأَى الْقِبْطِیُّ عَیْنَ عَلِیٍّ ع فِی الْبَابِ فَزِعَ وَ خَرَجَ مِنَ الْبَابِ الْآخَرِ؛ فَصَعِدَ نَخْلَةً وَ تَسَوَّرَ عَلَى الْحَائِطَ. فَلَمَّا رَأَى الْقِبْطِیُّ عَلِیّاً ع وَ مَعَهُ السَّیْفُ حَسَرَ عَنْ عَوْرَتِهِ؛ فَإِذَا هُوَ مَجْبُوبٌ.
فَصَدَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِوَجْهِهِ عَنْهُ ثُمَّ رَجَعَ فَأَخْبَرَ رَسُولَ اللَّهِ ص بِمَا رَأَى.
فَتَهَلَّلَ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَزَلْ یُعَافِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ مِنْ سُوءِ مَا یُلَطِّخُونَّا بِهِ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ».
فَقَالَ زُرَارَةُ: إِنَّ الْعَامَّةَ یَقُولُونَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی الْوَلِیدِ بْنِ عُقْبَةَ بْنِ أَبِی مُعَیْطٍ حِینَ جَاءَ إِلَى النَّبِیِّ ص فَأَخْبَرَهُ عَنْ بَنِی خُزَیْمَةَ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ.
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: یَا زُرَارَةُ أَ وَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَیْسَ مِنَ الْقُرْآنِ آیَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ؟ فَهَذَا الَّذِی فِی أَیْدِی النَّاسِ ظَهْرُهَا وَ الَّذِی حَدَّثْتُکَ بِهِ بَطْنُهَا.
ب. عبداللهبنبکیر میگوید: «خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «فدایت شوم! آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دستور داد تا آن قبطی را بکشند، درحالیکه میدانست که بر وی دروغ بستهاند؟ یا اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نمیدانست و خداوند به وسیلهی درنگ کردن امیرالمؤمنین (علیه السلام) کشته شدن را از آن قبطی دفع کرد»؟
فرمود: آری! به خدا سوگند میدانست؛ که اگر دستور کشتن آن قبطی با قصد قطعی از جانب رسول الله (صلی الله علیه و آله) صادر شده بود، قطعاً امیرالمؤمنین (علیه السلام) بدون کشتن وی برنمی گشت. لیکن رسول الله (صلی الله علیه و آله) آن کار را کرد تا آن زن [= عایشه] از گناهش [حسادت با ماریه و تهمت زدن به وی] برگردد. امّا او برنگشت [= توبه نکرد] و کشته شدن یک فرد مسلمان به خاطر دروغ او برایش اهمیّتی نداشت.
تفسیر القمی، ج2، ص319
وَ فِی رِوَایَةِ عَبْدِ اللَّهِ [عُبَیْدِ اللَّهِ] بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ رُشَیْدٍ [رَاشِدٍ] عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاکَ! کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَرَ بِقَتْلِ الْقِبْطِیِّ وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّهَا قَدْ کَذَبَتْ عَلَیْه؟ أَوْ لَمْ یَعْلَمْ وَ إِنَّمَا دَفَعَ اللَّهُ عَنِ الْقِبْطِیِّ الْقَتْلَ بِتَثَبُّتِ عَلِیٍّ ع؟
فَقَالَ: بَلَى قَدْ کَانَ وَ اللَّهِ أَعْلَمَ وَ لَوْ کَانَتْ عَزِیمَةً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص الْقَتْلُ، مَا رَجَعَ عَلِیٌّ ع حَتَّى یَقْتُلَهُ، وَ لَکِنْ إِنَّمَا فَعَلَ [ذَلِکَ] رَسُولُ اللَّهِ ص لِتَرْجِعَ عَنْ ذَنْبِهَا. فَمَا رَجَعَتْ وَ لَا اشْتَدَّ عَلَیْهَا قَتْلُ رَجُلٍ مُسْلِمٍ بِکَذِبِهَا.
3) الف. در منابع اهل سنت روایت شده است که وقتی این آیه نازل شد رسول الله ص فرمودند:
درنگ کردن از خداوند است و عجله از شیطان است.
المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز (تفسیر ابن عطیه)، ج5، ص: 147
قال قتادة: و قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم عند ما نزلت هذه الآیة: التثبت من اللّه و العجلة من الشیطان.
* اگرچه در منابع شیعه ذیل این آیه این حدیث نیامده است؛ اما این مضمون از پیامبر اکرم ص به صورتهای مختلف نقل شده است؛ از جمله:
ب. از امام باقر ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند: تانی کردن از خداوند است و عجله از شیطان است.
ج. از امام باقر ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند: همانا عجله است که مردم را هلاک می کند؛ و اگر مردم درنگ می کردند احدی هلاک نمیشد.
المحاسن، ج1، ص215
عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ الْأَزْدِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَیَابَةَ عَنْ أَبِی النُّعْمَانِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: الْأَنَاةُ مِنَ اللَّهِ وَ الْعَجَلَةُ مِنَ الشَّیْطَانِ.
عَنْهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ بُزُرْجَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّمَا أَهْلَکَ النَّاسَ الْعَجَلَةُ وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ تَثَبَّتُوا لَمْ یَهْلِکْ أَحَدٌ.
[1] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ [مُحَمَّدُ] بْنُ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ لَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص حَزِنَ عَلَیْهِ حُزْناً شَدِیداً فَقَالَتْ عَائِشَةُ مَا الَّذِی یَحْزُنُکَ عَلَیْهِ فَمَا هُوَ إِلَّا ابْنَ جَرِیحٍ، فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِیّاً وَ أَمَرَهُ بِقَتْلِهِ فَذَهَبَ عَلِیٌّ ع إِلَیْهِ وَ مَعَهُ السَّیْفُ وَ کَانَ جَرِیحٌ الْقِبْطِیُّ فِی حَائِطٍ وَ ضَرَبَ عَلِیٌّ ع بَابَ الْبُسْتَانِ فَأَقْبَلَ إِلَیْهِ جَرِیحٌ لِیَفْتَحَ لَهُ الْبَابَ فَلَمَّا رَأَى عَلِیّاً ع عَرَفَ فِی وَجْهِهِ الْغَضَبَ فَأَدْبَرَ رَاجِعاً وَ لَمْ یَفْتَحِ الْبَابَ فَوَثَبَ عَلِیٌّ ع عَلَى الْحَائِطِ وَ نَزَلَ إِلَى الْبُسْتَانِ وَ اتَّبَعَهُ وَ وَلَّى جَرِیحٌ مُدْبِراً فَلَمَّا خَشِیَ أَنْ یُرْهِقَهُ صَعِدَ فِی نَخْلَةٍ وَ صَعِدَ عَلِیٌّ ع فِی أَثَرِهِ فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ رَمَى بِنَفْسِهِ مِنْ فَوْقِ النَّخْلَةِ فَبَدَتْ عَوْرَتُهُ فَإِذَا لَیْسَ لَهُ مَا لِلرِّجَالِ وَ لَا مَا لِلنِّسَاءِ فَانْصَرَفَ عَلِیٌّ ع إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِذَا بَعَثْتَنِی فِی الْأَمْرِ أَکُونُ فِیهِ کَالْمِسْمَارِ الْمُحْمَى فِی الوتر [الْوَبَرِ] أَمْ أَثَّبَّتُ قَالَ فَقَالَ لَا بَلِ اثَّبِّتْ، فَقَالَ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ مَا لَهُ مَا لِلرِّجَالِ وَ لَا مَا لِلنِّسَاءِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یَصْرِفُ عَنَّا السُّوءَ أَهْلَ الْبَیْت.
[2] . اینکه گفتیم «ظاهرا» بدین جهت است که اگرچه شروع مطلب وی با این جمله است که «مَا ذَکَرَهُ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی تَفْسِیرِهِ صُورَةً لَفْظُهُ قَالَ»؛ و متاخرین وی هم با همین عبارت از کتاب وی نقل کردهاند؛ اما می دانیم که یکی از منابعی که وی علاوه بر تفسیر علی بن ابراهیم، از آن استفاده میکرده تفسیر ابن ماهیار (محمد بن عباس بن مروان بن علی بن ماهیار) است که وی معاصر مرحوم کلینی بوده (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص10 و 12) و چنانکه خود مرحوم استرآبادی تصریح کرده از آیه 73 سوره اسراء به بعد مکرر به این تفسیر ارجاع میدهد (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص277) و عموما با تعبیر «ابن ماهیار» یا «محمد بن العباس» از او یاد میکند. بسیار میشود که روایتی که از کتاب وی نقل کرده با روایتی که از کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قمی نقل میکند نزدیک است (مثلا: تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص309). با توجه به اینکه این تفسیر در دست مرحوم استرآبادی (م940) بوده، اما حدود یک و نیم قرن بعد (بحرانی، صاحب تفسیر البرهان متوفی 1107 است) دیگر یافت نمیشده، این احتمال هست که اینجا سهوالقلمی از جانب خود مولف یا ناسخ این کتاب واقع شده باشد. البته چیزی که این احتمال را تتقویت میکند این است که گاه دیگران از آن به طور اختصار به تفسیر علی بن ماهیار تعبیر میکنند؛ و با توجه به اینکه همگان تصریح دارند که وی بیشترین استفاده را از تفسیر ابن ماهیار کرده این احتمال هست که لااقل برخی از مواردی که در کتاب تعبیر فوق آمده تصحیفی از جانب مصححان و ناسخان بوده باشد.
[3]. مطالعه متن حدیث (بویژه سوالی که امیرالمومنین ع از پیامبر ص میپرسد) بخوبی نشان میدهد که امام باقر ع این آیه را در اینجا با قرائت «فَتَثَبَّتُوا» مد نظر قرار دادهاند.
[4] . اینکه این آیه در وصف ولید و امیرالمومنین ع است در اهل سنت هم مشهور بوده است چنانکه ابن ابیالحدید به مناسبت بحثی درباره ولید آورده است:
الف. فی الولید نزل قوله تعالى «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ» فالمؤمن هاهنا أمیر المؤمنین ع و الفاسق الولید على ما ذکره أهل التأویل.» (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج3، ص18)
ب. قال شیخنا أبو القاسم البلخی من المعلوم الذی لا ریب فیه لاشتهار الخبر به و إطباق الناس علیه أن الولید بن عقبة بن أبی معیط کان یبغض علیا و یشتمه و أنه هو الذی لاحاه فی حیاة رسول الله ص و نابذه و قال له أنا أثبت منک جنانا و أحد سنانا فقال له علی ع اسکت یا فاسق فأنزل الله تعالى فیهما أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ «2» الآیات المتلوة و سمی الولید بحسب ذلک فی حیاة رسول الله ص الفاسق فکان لا یعرف إلا بالولید الفاسق. (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج4، ص80)
ج. قال أبو الفرج و حدثنی إسحاق بن بنان الأنماطی عن حنیش بن میسر عن عبد الله بن موسى عن أبی لیلى عن الحکم عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال قال الولید بن عقبة لعلی بن أبی طالب ع أنا أحد منک سنانا و أبسط منک لسانا و أملأ للکتیبة فقال علی ع اسکت یا فاسق فنزل القرآن فیهما «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ». قلت قد لمح ابن عبد البر صاحب کتاب الإستیعاب فی هذا الموضع نکتة حسنة فقال فی حدیث الخلوق هذا حدیث مضطرب منکر لا یصح و لیس یمکن أن یکون من بعثه النبی ص مصدقا صبیا یوم الفتح قال و یدل أیضا على فساده أن الزبیر بن بکار و غیره من أهل العلم بالسیر و الأخبار ذکروا أن الولید و أخاه عمارة ابنی عقبة بن أبی معیط خرجا من مکة لیردا أختهما أم کلثوم عن الهجرة و کانت هجرتها فی الهدنة التی بین النبی ص و بین أهل مکة و من کان غلاما مخلقا بالخلوق یوم الفتح لیس یجیء منه مثل هذا قال و لا خلاف بین أهل العلم بتأویل القرآن أن قوله عز و جل إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أنزلت فی الولید لما بعثه رسول الله ص مصدقا فکذب على بنی المصطلق و قال إنهم ارتدوا و امتنعوا من أداء الصدقة قال أبو عمر و فیه و فی علی ع نزل أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ «1» فی قصتهما المشهورة قال و من کان صبیا یوم الفتح لا یجیء منه مثل هذا فوجب أن ینظر فی حدیث الخلوق فإنه روایة جعفر بن برقان عن ثابت عن الحجاج عن أبی موسى الهمدانی و أبو موسى مجهول لا یصح حدیثه. (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج17، ص238-239)