سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1070) سوره حجرات (49)، آیه5 - ادامه احادیث (صبر تا خروج امام ع)

 

 

10) عبدالله بن فضل هاشمی گوید: شنیدم که امام صادق ع فرمود: همانا صاحب این امر غیبتی دارد که گریزی از آن نیست، در آن هر باطل‌پیشه‌ای به تردید می‌افتد.

گفتم: فدایت شوم؛ چرا؟

فرمود: به خاطر امری که به ما اذن نداده‌اند که بر شما آشکارش کنیم!

گفتم: چه حکمتی در غیبت او هست؟

فرمود: همان حکمتی که در غیبت‌های حجت‌های پیشین خداوند متعال بوده است؛ همانا حکمت آن آشکار نمی‌شود مگر بعد از ظهورش، همان گونه که حکمت آن کارهایی که خضر انجام داد - از سوراخ کردن کشتی و کشتن آن پسرک و برپا داشتن آن دیوار - برای حضرت موسی ع آشکار نشد مگر در زمان جدایی آن دو از هم. ابن فضل! همانا این امر، امری از امر خداوند متعال، و سرّی از سرّ خداوند، و غیبی از غیب خداست؛ و هنگامی که دانستیم که خداوند عز و جل حکیم است تصدیق می‌کنیم که کارهایش تماماً بر اساس حکمت است هرچند که وجه آن بر ما ناآشکار باشد.

کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص482؛ علل الشرائع، ج‏1، ص246؛ الخرائج و الجرائح، ج‏2، ص956؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص376؛ منتخب الأنوار المضیئة فی ذکر القائم الحجة علیه السلام، ص81[1]

حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی‏عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ سُلَیْمَانَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمَدَائِنِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ قَالَ:

سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع یَقُولُ: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَةً لَا بُدَّ مِنْهَا یَرْتَابُ فِیهَا کُلُّ مُبْطِلٍ.

فَقُلْتُ: وَ لِمَ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟

قَالَ: لِأَمْرٍ لَمْ یُؤْذَنْ لَنَا فِی کَشْفِهِ لَکُمْ.

قُلْتُ: فَمَا وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِی غَیْبَتِهِ؟

قَالَ: وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِی غَیْبَتِهِ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِی غَیْبَاتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ. إِنَّ وَجْهَ الْحِکْمَةِ فِی ذَلِکَ لَا یَنْکَشِفُ إِلَّا بَعْدَ ظُهُورِهِ کَمَا لَمْ یَنْکَشِفْ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِیمَا أَتَاهُ الْخَضِرُ ع مِنْ خَرْقِ السَّفِینَةِ وَ قَتْلِ الْغُلَامِ وَ إِقَامَةِ الْجِدَارِ لِمُوسَى ع إِلَى وَقْتِ افْتِرَاقِهِمَا. یَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَیْبٌ مِنْ غَیْبِ اللَّهِ[2]؛ وَ مَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَکِیمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ کُلَّهَا حِکْمَةٌ وَ إِنْ کَانَ وَجْهُهَا غَیْرَ مُنْکَشِفٍ.[3]

 

11) از امام صادق ع از پدرانشان روایتی نقل شده است که رسول الله ص وصایای مفصلی به امیرالمومنین ع فرمودند. در فرازی از آن آمده است:

ای علی! بدان که اعجاب‌آورترین مردمان به لحاظ ایمان و عظیم‌ترین مردمان به لحاظ یقین، کسانی‌اند در آخر الزمان که به پیامبر ص نرسیدند و و حجن [=امام]شان هم [خود را] از آنان پوشیده داشته است؛ پس بر اساس سیاهه‌ای روی سفیدی‌ای* ایمان آوردند.

*پی‌نوشت: ظاهرا مقصود از «سَوَادٍ عَلَى بَیَاضٍ» نوشته‌های روی کاغذ است.

کمال الدین و تمام النعمة، ج‏1، ص288؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص366

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ [بْنُ‏] عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ الْفَقِیهُ الْمَرْوَرُوذِیُّ بِمَرْوَرُوذَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو یَزِیدَ أَحْمَدُ بْنُ خَالِدٍ الْخَالِدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ صَالِحٍ التَّمِیمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ الْقَطَّانُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو عَنِ الْإِمَامِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ فِی وَصِیَّةِ النَّبِیِّ ص یَذْکُرُ فِیهَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لَهُ:

 یَا عَلِیُّ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَعْجَبَ النَّاسِ إِیمَاناً وَ أَعْظَمَهُمْ یَقِیناً قَوْمٌ یَکُونُونَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ یَلْحَقُوا النَّبِیَّ وَ حَجَبَتْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَى بَیَاضٍ.

 

تدبر

1) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَکانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»

اینکه انسان به حرمت پیامبر ص اندکی صبر کند تا خود پیامبر ص از منزل بیرون آید، بهتر است از اینکه به خاطر عجله‌ای که دارد حرمت پیامبر ص را زیرپا بگذارد و با صدا بلند کردن از بیرون خانه بخواهد پیامبر ص را خطاب قرار دهد.

این مطلب هم به عنوان یک رفتار عادی در ارتباطات اجتماعی قابل فهم است (تدبر2) و هم به عنوان مبنایی برای نوع مواجهه با پیام الهی (تدبر3).

 

2) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَکانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»

متناسب با اینکه اسم کان در عبارت «لکان خیرا لهم» چه باشد، دست کم دو معنا برای آیه قابل تصور است:

الف. اسم کان را «صبر» بدانیم: اگر آنان به جای اینکه از ورای حجره‌ها تو را صدا می‌زدند صبر می‌کردند تا خودت نزد آنان بیرون بیایی این صبر کردن برایشان بهتر بود، هم از جهت ثواب اخروی و هم در دنیا از جهت اینکه به خاطر رعایت ادب در محضر پیامبر الهی در زمره عاقلان محسوب می‌شدند (مجمع البیان، ج‏9، ص197[4]؛ مفاتیح الغیب، ج‏28، ص97) و این موجب آن می‌شد که مشمول مغفرت و رحمت خداوند قرار گیرند (المیزان، ج‏18، ص311[5]).

ب. اسم کان را «خروج» بدانیم: در شأن نزول بیان شد که اینان عده‌ای از بنی‌عنبر (تیره‌ای از بنوتمیم) بودند که برای فدیه پرداخت کردن و آزاد کردن اسیرانشان آمده بودند، و پیامبر نیمی از آنان را آزاد کرد و برای نیمی فدیه گرفت؛ اکنون آیه می‌فرماید اگر صبر می‌کردند تا خود پیامبر خارج می‌شد، اینکه خود پیامبر خارج می‌شد برایشان بهتر می‌بود زیرا وی همه را [بدون فدیه] آزاد می کرد (به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص197[6]؛ مفاتیح الغیب، ج‏28، ص97[7]).

 

3) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَکانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»

چنانچه در تدبرهای پایانی آیه قبل اشاره شد اگر فقط مساله ادب ظاهری باشد شاید انسان فرقی نبیند بین اینکه در محضر پیامبر ص بلند سخن بگوید با اینکه از بیرون حجره‌ها با صدای بلند ایشان را خطاب کند؛ از این رو، شاید مساله اصلی، نه صرف رعایت ادب یا عدم رعایت آن، بلکه نحوه مواجهه با پیام خدا و میزان اعتنای انسان به دین الهی است.

در واقع، چه‌بسا در محضر پیامبر بودن یا نبودن، حکایتگر از این باشد که انسانها علی‌القاعده از دو حال خارج نیستند:

الف. یا در موقعیتی هستند که در محضر پیامبرند؛ یعنی دقیقا می‌دانند شرعاً چه وظیفه‌ای دارند و خداوند از آنها چه خواسته است، که آیات 2 و 3 توضیح می‌دهند که در این صورت، دو گونه موضع‌گیری فرض دارد و اینها دو دسته می‌شوند:

الف.1) یا صدای خود را روی صدای پیامبر ص بلند کنند و نظر خود را ترجیح دهند، که در این صورت، تمام کارهای خوب خود را هم بر باد داده‌اند؛ و

الف.2) یا صدایشان را در محضر پیامبر ص فرومی‌کاهند و مطیع محض دین خدا هستند، که اینان دلشان از آزمون تقوی سربلند بیرون آمده، و به مغفرت و اجر عظیم می‌رسند؛

ب. یا در موقعیتی هستند که هنوز به محضر پیامبر ص و دین نرسیده‌اند؛ یعنی درست نمی‌دانند شرعاً چه وظیفه‌ای دارند و خداوند از آنها چه خواسته، که آیات 4 و 5 توضیح می‌دهند که در این صورت نیز، دو گونه موضع‌گیری فرض دارد:

ب.1) اگر در حالی که موضع پیامبر ص را نمی‌دانند موضعی بگیرند و صدا بلند کنند، به احتمال زیاد [= أکثرهم] از کسانی‌اند که -برخلاف ظاهر روشنفکرمآبانه‌شان- اهل عقل‌ورزی نیستند؛

ب.2) اما اگر صبر می‌کنند تا محضر پیام‌آور الهی را درک کنند و دقیقا از وظیفه خود باخبر شوند، این قطعا برایشان بهتر است، [چرا که موجب می‌شود به جای اینکه بر اساس رأی شخصی و حدس و گمان کارهایشان را پیش ببرند تصمیم درستی بگیرند] و خداوند هم آنان [و اشتباهاتی را که چون هنوز به محضر دین نرسیده بودند. مبتلا می‌شدند] مورد مغفرت و رحمت خاصه خویش قرار می‌دهد.

 

4) «صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ»

مسئولیتهای اجتماعی نباید مانع رسیدگی به امور خانوادگی شود (تفسیر نور، ج9، ص166).

 

5) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَکانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»

چرا با اینکه این واقعه در گذشته رخ داده، نفرمود «حتی خرجت الیهم» (شبیه آیه «فَصَبَرُوا ... حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا» (انعام/34) که مربوط به گذشته بود و مطلب بعد از «حتی» را با فعل ماضی آورد) و فعل بعد از «حتی» با فعل مضارع آورد؟

الف. شاید می‌خواهد با این بیان به یک رویه اشاره کند که باید ادامه داشته باشد؛ نه فقط یک واقعه‌ای که در گذشته رخ داده است.

ب. اگر آیه را نه یک مساله ادب شخصی، بلکه ناظر به مواجهه با پیام الهی ببینیم (تدبر3) آنگاه:

ب.1. شاید می‌خواهد مساله انتظار کشیدن برای درک حقیقت را پررنگ کند (حدیث3). یعنی چه بسا می‌فرماید: ای پیامبر! تو (که مظهر ارائه پیام الهی به مردم هستی) هنوز آن گونه که باید و شاید بر آنها خارج نشده‌ای (و آنها حقیقت دین کما هو حقه را مشاهده نکرده‌اند) که این همه اشکال به دین خدا وارد می‌کنند؛ اگر انسانها صبر می کردند تا خروج تو و حقیقت دین تو از پس پرده (= ظهور و رجعت) رخ می‌داد، می‌دیدند چقدر این دین الهی برایشان بهتر است، تا اینکه به خیال خود بخواهند الان که دوره غیبت است تمامیت اسلام در نظر و عمل را بدون حضور امام و پیامبر ص بررسی کنند.

ب.2. شاید می‌خواهد به خروج و قیام صاحب اصلی دین اشاره کند؛ یعنی آنان که الان عجله می‌کنند و در حالی که شما (= امام برحق از شما) هنوز در پس پرده هستید می‌خواهند شما بیرون بیایید و اوضاع را به دست بگیرید، (و چون نمی‌آیید از جانب خودشان اقداماتی می‌کنند)، اکثرشان عقل‌ورزی مناسبی ندارند؛ اما اگر صبر می‌کردند تا زمان خروج شما برسد و خودتان خروج می‌کردید قطعا می‌دیدند که آن برایشان بهتر است. (احادیث 4 تا 9)

ج. ...

 

6) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَکانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»

اگر مقام معنوی و جایگاه تکوینی حضرت محمد ص و اهل بیت ایشان را درک کنیم - که خداوند صریحا فرمود که پیامبر ص و اهل بیت ایشان شاهد تمامی اعمال امت (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون‏؛ توبه/105)، و بلکه شاهد بر همه امتها (وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیداً عَلى‏ هؤُلاءِ؛ نحل/89) هستند- آنگاه این مساله که ایشان ما را به حال خود واگذار نکرده و به حال و روز ما توجه دارند (إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاءُ: قطعا ما مراعات شما را مهمل نگذاشته و یاد شما را به فراموشی نسپرده‌ایم؛ که اگر غیر از این بود شدت‌ها بر شما نازل می‌شد و دشمنان شما را مستأصل می‌کردند؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص498) برایمان جدی می‌شود.

کسی که این شناخت را از پیامبر ص (و امام زمان خود) داشته باشد‌ به جای اینکه عجله کند و از جانب خود دست به اقدامی بزند؛ ویا حتی دنبال این باشد که هرچه سریعتر پیامبر ص را ببیند و سوالش را از ایشان بپرسد؛ صبر می‌کند که خود پیامبر ص بر ایشان خارج شود و حتی خود ایشان شروع به بیان مطلب کنند؛ و این حتما برایش بهتر خواهد بود؛ و در میان اصحاب پیامبر ص بودند کسانی که به این درک رسیده بودند:

حکایت

براء بن عاذب (از اصحاب رسول الله ص و از راویان حدیث غدیر، که بعد از شهادت ایشان، از بیعت با ابوبکر خودداری کرد، و بعدها از یاران وفادار امام علی ع شد و در هر سه جنگ در رکاب ایشان بود) گفته است:

من می‌خواستم درباره آن امر [ظاهرا امر حکومت و جانشینی پیامبر ص] از رسول الله ص سوال کنم؛ اما سالها از هیبت ایشان این را به تاخیر انداختم؛ در حالی که هر روز ایشان را می‌دیدم.

الفقیه والمتفقه (الخطیب البغدادی م463) ج2، ص196[8]؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفى (قاضی عیاض یحصبی م544)، ج2، ص40؛ بحار الأنوار، ج‏17، ص32

 

7) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَکانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»

از ابتدای تاریخ بشر، جز مقاطع بسیار محدودی (همچون دوره حکومت ذوالقرنین و معدودی از پیامبران بنی‌اسرائیل مانند داوود و سلیمان، و دوره بسیار محدود حکومت رسول الله ص در مدینه)، همواره آنچه مشاهده می‌شده غلبه قدرت اهل باطل و ضلالت اکثریت مردم بوده است. حتی در همین دوره‌ها نیز اگر نیک بنگریم معلوم نیست که بتوان براحتی از غلبه قدرت اهل حق و هدایت اکثر مردم سخن گفت؛ ‌زیرا نه‌تنها این بزرگواران - غیر از ذوالقرنین- در همان زمان خویش هم در محدوده بسیار مختصری از کل کره زمین چنین قدرتی داشتند، بلکه همگی در همان محدوده حکومت خود نیز با انحرافات و ضلالتهای فراوانی مواجه بودند؛ بارزترینش دوره خود رسول الله ص است که به محض اینکه سر بر بالین خاک نهاد آن انحرافات عظیم رقم خورد؛ که این نشان می‌دهد حق در متن جامعه آن طور که باید و شاید غالب نشده بود.

این مساله گاه شبهه مهمی را در ذهن بسیاری از افراد رقم می‌زند که: اگر واقعا دین الهی و پیامبران حق‌اند، چرا غالبا نه تنها غلبه ظاهری از آنِ آنان نیست؛ بلکه اغلب مردم در زمان آنها از آنها بی‌خبرند و از هدایت آنها ظاهرا بی‌بهره می‌مانند؟! شاید از بهترین تقریرهای این شبهه، همان باشد که فرعون در برابر حضرت موسی ع گفت. وقتی حضرت موسی ع پروردگار را با این ویژگی معرفی کرد که او کسی است که هر موجودی را آفرید و سپس هدایت کرد: «قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه/50) بلافاصله فرعون اشکال کرد که: پس تکلیف نسلهای گذشته چه می‌شود: «قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‏» (طه/51)؟ یعنی چگونه ادعا می‌کنی که خدا بنا بر هدایت انسانها و برقراری عدالت و ... دارد در حالی که دیده‌ایم بسیاری از نسلهای گذشته از هدایت محروم بوده‌اند: آمدند و چند صباحی مشرکانه و در میان ظلمها زیستند و رفتند و خبری هم نشد.

حضرت موسی ع پاسخ را به علم الهی به همه امور برمی‌گرداند (قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فی‏ کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى‏؛ طه/52)؛ گویی می خواهد بگوید این مساله‌ای نیست که پاسخش بدین سادگی قابل فهم باشد؛ و اگر خدا خداست چیزی را فروگذار نکرده است (طه/53-54)؛ و به نظر می‌رسد این آیه سوره حجرات را هم اگر در افق کلان انتظار (که از بنیادهای معارف شیعی است)‌ ببینیم، پاسخی به همین شبهه است در عمیق‌ترین لایه‌های معرفتی.

تحلیل عقیدتی: جایگاه انتظار در تاریخ بشریت

ابتدا باید مقدمه‌ای قرآنی را در ذهن حاضر نمود که:

نظام آفرینش برپا شده و انسان در دنیا آمده است تا اساسا انسان امتحان شود (وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ هود/7) تا نشان دهد که برتر از اغلب مخلوقات (فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا؛ اسراء/70) و سزاوار مقام خلیفة‌اللهی (بقره/30) است. از این رو، خداوند همگان را هر ساله در فتنه‌ها و آزمایش‌های سخت می‌افکند (وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فی‏ کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْن‏؛ توبه/126) و هرلحظه که هرکس ادعای ایمان کند به انواع فتنه‌ها و بلاها آزمایش می‌شود (أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون‏؛ عنکبوت/2)، و البته به محض استقامت ورزیدن و قبولی در هر امتحانی، فتنه و امتحان دیگری در پیش خواهد داشت (وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً؛ لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ؛ جن/16-17)، ولذا بسیار اندکند کسانی که در این امتحانات به خلوص کامل برسند و از همه این امتحانات سربلند بیرون آیند و به مقام مخلَصین - که شیطان هیچ راهی برای اغوای آنان ندارد: «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین‏؛‌ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصین‏» (ص/82-83) -  نائل شوند.

اما اغلب انسانها این حقیقت را در خود نمی‌یابند؛ از این رو، بسیاری از مردم افق زندگی را در راحت زیستن- یا کسانی که دغدغه‌مندترند: حصول عدالت اقتصادی و اجتماعی و ظلم نشدن- می‌بینند، و برای آن تلاش می‌کنند. آنان می‌خواهند وضعیت آرمانی مورد نظر خویش را در متن جامعه محقق سازند، در حالی که آرمانهایی همچون عدالت و آزادی اجتماعی هم تنها با تحقق آن افق والای انسانی (آزادی معنوی) قابل وصول است؛ لذا حتی اگر آرمانشان به لحاظ ذهنی درست هم باشد، مقدمات کار مهیا نیست، زیرا هنوز بر نفس خویش غلبه نکرده‌اند. بسیاری از اینان وقتی قدرت در اختیار ظالمان است با جدیت و فداکاری با ظالمان می‌جنگند؛ اما همین که آن ظالمان سرنگون شدند، کم‌کم قدرت، اینان را شبیه قبلی‌ها می‌کند؛ حتی وقتی عثمان را به خاطر ظلمهایی که روا داشته کنار می‌زنند، از علی ع هم انتظار دارند دست آنان در عرصه اعمال قدرت باز بگذارد! و این جامعه‌ای که آماده نیست، عملا حکومت علی ع را هم چند صباحی بیشتر تحمل نخواهد کرد؛ جنگها بر او تحمیل می‌کنند و نهایتا از یاریش دست می‌کشند؛ تا معاویه بیاید و دوباره حسرت روزگار علی ع را بخورند.

مساله یک چیز است: انسانی که به فکر جهاد اکبر نیست یا در آن ناکام مانده، اگر در جهاد اصغر هم بر ظالمان پیروز شود، عملا تغییر خاصی در نظام اجتماعی رخ نخواهد داد؛ و ظلم در لباسی دیگر همچنان غلبه خواهد داشت. از این روست که مکرر به صبر و انتظار دعوت شده‌ایم. بله، درست است که انتظار، آماده شدن است، نه دست روی دست گذاشتن و کاری نکردن؛ اما آمادگی‌ای که اساسا در پیوند برقرار کردن با فرستاده مخلَص (خالص‌شده) خدا (= امام معصوم ع که حکومت حق تنها با او ویا به اذن اوست) معنی دارد؛ از این رو، انتظار پیش‌دستی کردن هم نیست؛ منتظر با جهاد اکبر خود را آماده ظهور کرده و همواره دست به شمشیر است؛ اما شمشیرش در نیام است و می‌داند که کاری که امام باید انجام دهد را فقط او می‌تواند انجام دهد. و این مساله است که از ابتدای تاریخ تا امروز هنوز برای انسانها حل نشده است[9]: افراد یا دست روی دست می‌گذارند و عملا با ظالم همکاری می‌کنند، یا در حالی که شرایطش (بویژه جهاد اکبر و اتصال به امام ع) را مهیا نکرده‌اند می‌خواهند خودشان ریشه ظلم را برکنند.

اینجاست که ائمه اطهار ع شیعیان خود را از همراهی با کسانی که می‌خواستند چنان قیامی علیه ظلم رقم بزنند برحذر می‌داشتند؛ می‌گفتند درست است که اینان علیه ظلم قیام کرده و سختیها را به جان می‌خرند، اما ما می‌دانیم که هوای نفس در کارشان است (حدیث5) و اگر واقعا کارشان درست بود بر ما سبقت نمی‌جستند (حدیث6)؛ یعنی همین که ما اقدام نکرده‌ایم بدانید که موقعیت قیام مهیا نشده است؛ و حتی در مورد کسانی که بعد از اشاره به قیامشان، تایید می‌کنند که کشتگانشان شهیدند، می‌فرمایند ما اگر باشیم باز خودمان را برای صاحب این امر نگه می‌داریم (حدیث7). این گونه بود که ایشان شیعیان را از هرگونه عجله کردن پیش از ظهور برحذر می‌داشتند؛ علائم قطعی ظهور را معرفی می‌کردند، تا کسی آن قیام اصلی را با نسخه‌های بدل اشتباه نگیرد (حدیث8 و9) و جانش را بیهوده هدر ندهد (حدیث4).

به تعبیر دیگر، پاسخ آن شبهه فرعون شاید این است: مردم به هر اندازه آماده شوند همان قدر هم هدایت می‌شوند؛ مردمان در زمان 124000 پیامبر بسیار ادعا کردند اما هیچگاه آن طور که باید و شاید آماده نشدند؛ و لذا اگرچه همواره مردم را به اطاعت پیامبران (قبول حکومت ایشان)‌ فراخواند؛ و اگرچه در مقاطعی هم معدودی از پیامبران حکومت را به دست گرفتند، اما همان هم دیری نپایید که از دست رفت. نهایتا خداوند برترین مخلوق خود، پیامبر خاتم ص را هم فرستاد تا حجت را بر همگان تمام کند؛ اما باز نشان دادند که آماده نیستند؛ همه دلشان می‌خواهد امور دست خودشان باشد نه دست امام حق؛ و لذا با شهادت ایشان، باز همان آش و همان کاسه. اگر غیر امامی به نام زید هم قیام کرد و ائمه ع علی‌رغم اینکه وی را برحذر می‌داشتند، اما شخصیت وی را تخطئه نکردند، به خاطر این است که این اندازه بر نفس خویش غلبه کرده بود که اگر به حکومت برسد آن را یکسر به امام ع واگذارد و خودش کاملا کنار بکشد؛ اما حتی در اینجا هم، صرف نظر از اینکه هیچیک از یارانشان را به شرکت جستن در رکاب زید تشویق نکردند (حدیث4)، گفتند کو کسی که همچو زید باشد؟! (حدیث5)

این گونه است که انسانها چون عجله دارند، نمی‌توانند حقیقت غیبت را درک کنند؛ و چون حقیقت غیبت را درک نمی‌کنند نمی‌فهمند که «اگر صبر کنند تا تو بر آنان بیرون آیی برایشان بهتر است» (حجرات/5)، بلکه عجله می‌کنند که خودشان عدالت را علی‌رغم نواقص معنوی خویش و آن هم در حد فهم خود محقق کنند؛ و این گونه است که تحقق عدالت همواره فدای قدرت‌طلبی‌ها یا کج‌فهمی‌های مدعیانش می‌شود.

در چنین شرایطی اینکه کسی که پیامبر و امامش را ندیده، بتواند با سیاهه‌ای بر روی صفحه‌ای سفید، ایمانش را نگه دارد بسیار عجیب و ستودنی است. (حدیث11)

تبصره

این سخنان به هیچ عنوان به معنای شانه خالی کردن از وظایف و مسئولیتهای اجتماعی نیست. کسی که به بهانه جهاد اکبر در انجام وظیفه اجتماعی‌اش سستی بورزد، در این جهاد از همان ابتدا شکست خورده است. اگر مسلمانی صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد مسلمان نیست؛ اگر صدای مظلومی را بشنود و بتواند یاریش کند و کاری نکند دین ندارد. قطعا در اسلام سیاست‌ورزی جزیی از دیانت است؛ بلکه تمام سخن این است که مواظب باشیم که مبادا شعار «سیاست ما عین دیانت ماست» سردهیم اما در حقیقت «دیانتمان عین سیاستمان شود»؛ و در حالی که خود را نساخته‌ایم ویا عدالت را آن گونه که باید و شاید نمی‌شناسیم، وارد میدان قدرت شویم و عدالت را آن طور که فهم ناقصمان اقتضا می‌کند پیگیری کنیم؛ که خروجی‌اش آن نیست که قرار بود باشد. همه سخن این است که قدر و اندازه خود را بدانیم، اگر واقعا خود را برای کاری نساخته‌ایم، به بهانه احساس تکلیف، وارد آن نشویم؛ و آنجا که باید صبر کنیم تا او خروج نماید، نخواهیم که پیش‌دستی کنیم!

 

8) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَکانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»

هدف از آوردن تعبیر «و الله غفور رحیم» چیست؟ (این تعبیر ناظر به چه مطلبی است)؟

الف. ناظر به صبری است که در همین آیه ذکر شد؛ یعنی اگر صبر داشته باشید مشمول مغفرت و رحمت خدا واقع می‌شوید (المیزان، ج‏18، ص311[10]؛ مفاتیح الغیب، ج‏28، ص97[11])

ب. می‌تواند ناظر به عبارت «اکثرهم لا یعقلون» در آیه قبل باشد؛ یعنی آن بی‌ادبی‌ای که از آنان سر زد نه کاری عامدانه و مغرضانه، بلکه ناشی از قصود و نفهمی آنان بود و خداوند در این گونه موارد با غفاریت و رحمتش از آنان می‌گذرد (المیزان، ج‏18، ص311[12]؛ مفاتیح الغیب، ج‏28، ص97[13]).

ج. چه‌بسا برای تشویق پیامبر ص است که این بی‌ادبی را بر آنان ببخشد؛ یعنی آن جمله «اکثرهم لا یعقلون» نوعی عذرتراشی برای آنان است و در مجموع می‌فرماید: ای پیامبر! آنان کم‌عقلی کردند و چون خدا غفور و رحیم است، تو هم بر آنان ببخش. (مفاتیح الغیب، ج‏28، ص97[14]) به تعبیر دیگر دارد آموزش می دهد که:

در برابر افراد بی‌ادب، از باب رحمت، گذشت و مهربانی وارد شویم و آنان را مأیوس نکنیم. خداوند ضمن سرزنش کسانی که پیامبر را با فریاد صدا می‌زدند، مغفرت و رحمت خود را مطرح می‌کند تا یکسره مأیوس نشوند و فرصت تغییر رفتار داشته باشند (تفسیر نور، ج9، ص166).

د. خدا می داند که ما اهل عجله هستیم و گاه نمی‌توانیم صبر کنیم (ر.ک: تدبر7)؛ اما اشکال ندارد؛ اگر گاهی عجله کردیم و انتظار نکشیدیم، و بعدا فهمیدیم که عجله کرده بودیم، توبه کنیم که خداوند غفور و رحیم است.

ه. ...

 

9) «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

چرا غفور را مقدم بر رحیم آورد؟

الف. چه‌بسا می‌خواهد نشان دهد تا از گناه پاک نشویم نمی‌توانیم رحمت خداوند را دریافت کنیم (اقتباس از مفاتیح الغیب، ج‏28، ص97[15])؛ بویژه که اینجا سخن از رحمت «رحیم»ی است؛ یعنی رحمتی که خاص مومنان است (کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً؛ احزاب/43)؛ یعنی آن مغفرت آنان را ابتدا در زمره مومنان قرار می‌دهد و سپس این رحمت شامل حال آنان می‌شود.

ب. ...

تبصره

در قرآن کریم حدود 90 بار تعبیر «رحمت» و «مغفرت» در کنار هم آمده است. غیر از 6 مورد، در همه این موارد مغفرت مقدم بر رحمت ذکر شده است؛ که:

در 2 مورد از این 6 مورد، اگرچه ابتدا رحمت آمده، اما در مقام توصیف خداوند، باز مغفرت مقدم شمرده شده است:

1.    قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (زمر/53)

2.    یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (حدید/28)

 و در 3 مورد فقط در متن آیه است که رحمت مقدم آمده:

3.    فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ (آل عمران/159)

4.    قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (اعراف/149)

5.    الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیمِ (غافر/7)

و تنها 1 مورد هست که در مقام توصیف خداوند رحمت بر مغفرت مقدم آمده است:

6.    یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها وَ هُوَ الرَّحیمُ الْغَفُورُ (سبأ/2)

 

 


[1] . این حدیث قبلا در جلسه 664 (حدیث2) گذشت (https://yekaye.ir/the-story-of-moses-and-khidr-in-the-quran/) ولی به مناسبت آیه مجددا تقدیم می‌شود.

[2] . در همین راستا این حدیث هم که در کمال الدین و تمام النعمة، ج‏1، ص288 آمده قابل توجه است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِینَارٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‏ ص إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع إِمَامُ أُمَّتِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْهَا مِنْ بَعْدِی وَ مِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِی یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً إِنَّ الثَّابِتِینَ عَلَى الْقَوْلِ بِهِ فِی زَمَانِ غَیْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الْأَحْمَرِ فَقَامَ إِلَیْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِلْقَائِمِ مِنْ وُلْدِکَ غَیْبَةٌ قَالَ إِی وَ رَبِّی وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ یَا جَابِرُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ مَطْوِیٌّ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ فَإِیَّاکَ وَ الشَّکَّ فِیهِ فَإِنَّ الشَّکَّ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کُفْرٌ.

[3] . این حدیث که در علل الشرائع، ج‏1، ص244 آمده نیز در همین راستا قابل توجه است:

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ سَدِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ فِی الْقَائِمِ سُنَّةً مِنْ یُوسُفَ قُلْتُ کَأَنَّکَ تَذْکُرُ خَبَرَهُ أَوْ غَیْبَتَهُ قَالَ لِی وَ مَا تُنْکِرُ مِنْ [هَذَا] هَذِهِ الْأُمَّةُ أَشْبَاهُ الْخَنَازِیرِ إِنَّ إِخْوَةَ یُوسُفَ کَانُوا أَسْبَاطاً أَوْلَادَ أَنْبِیَاءَ تَاجَرُوا بِیُوسُفَ وَ بَاعُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ هُمْ إِخْوَتُهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ فَلَمْ یَعْرِفُوهُ حَتَّى قَالَ لَهُمْ یُوسُفُ أَنَا یُوسُفُ فَمَا تُنْکِرُ هَذِهِ الْأُمَّةُ الْمَلْعُونَةُ أَنْ یَکُونَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ یُرِیدُ أَنْ یَسْتُرَ حُجَّتَهُ لَقَدْ کَانَ یُوسُفُ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ مَلِکِ مِصْرَ وَ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ وَالِدِهِ مَسِیرَةُ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ یَوْماً فَلَوْ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُعَرِّفَ مَکَانَهُ لَقَدَرَ عَلَى ذَلِکَ وَ اللَّهِ لَقَدْ سَارَ یَعْقُوبُ وَ وُلْدُهُ عِنْدَ الْبِشَارَةِ تِسْعَةَ أَیَّامٍ مِنْ بَدْوِهِمْ إِلَى مِصْرَ فَمَا تُنْکِرُ هَذِهِ الْأُمَّةُ أَنْ یَکُونَ اللَّهُ أَنْ یَفْعَلَ بِحُجَّتِهِ مَا فَعَلَ بِیُوسُفَ وَ أَنْ یَکُونَ یَسِیرُ فِی أَسْوَاقِهِمْ وَ یَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ هُمْ لَا یَعْرِفُونَهُ حَتَّى یَأْذَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُعَرِّفَهُمْ نَفْسَهُ کَمَا أَذِنَ لِیُوسُفَ حِینَ قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی.

 

[8] . أَخْبَرَنِی أَبُو الْقَاسِمِ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ النَّجَّارُ ، نا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ الْمُعَدِّلِ ، ثَنَا أَبُو عُثْمَانَ سَعِیدُ بْنُ مُحَمَّدٍ أَخُو زُبَیْرٍ ، نا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَقِیقٍ ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِی ، یَقُولُ: أنا أَبُو حَمْزَةَ ، عَنْ جَابِرٍ ، عَنْ عَامِرٍ الشَّعْبِیِّ ، عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ ، قَالَ: «لَقَدْ کُنْتُ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص عَنِ الْأَمْرِ ، فَأُوَخِّرُهُ سَنَتَیْنِ ، مِنْ هَیْبَتِهِ ، وَلَقَدْ کُنْتُ أَلْقَاهُ کُلَّ یَوْمٍ».

[9] . اگر این را فهمیدیم، درمی‌یابیم که قیام حقیقی‌ای که به تحقق حق آن گونه که باید و شاید، منجر شود، تنها و تنها از آن امام، و کسی است که با امام باشد؛ شاید از همین روست که در آیه «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى» (سبأ/46) «مثنی» را بر «فرادی» مقدم شمرد؛‏ انسان همواره باید با امام باشد؛ اگر خودش امام نیست (که قاطبه مردم چنین‌اند) باید همراه با امام (دوتایی: مثنی) قیام کند؛ واگر امام است می‌تواند فرادی قیام کند (فَقاتِلْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَک‏؛ نساء/84)؛ و اگر غیر از آن باشد ممکن است به صورت مقطعی فوایدی داشته باشد، اما به ثمره لازم و جامع نمی‌رسد.