سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جلسه 1067 (سوره حجرات آیه2) قسمت هشتم (ادامه تدبر)

 

 

12) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون»

در حدیث 5 بر اساس معتبرترین منابع اهل سنت دیدیم که عمر صدایش را در محضر پیامبر ص بالا برد که نگذارد پیامبر ص وصیتش را بنویسد؛ و عده‌ای هم با او همراهی کردند و موضع وی را تقویت نمودند؛ و این آیه صریحا از حبط اعمال کسانی که صدای خود را فوق صدای پیامبر ص بردند سخن می‌گوید.

نکته تاریخی: عدالت همه صحابه یا ارتداد برخی از آنها

بسیاری از اهل سنت حدیثی را [از قول عمر] به پیامبر ص نسبت می‌دهند که «اصحاب من همچون ستارگان آسمانند و به هریک اقتدا کنید هدایت می‌شوید» (مثلا: ر.ک: شرح مختصر الطحاوی (للجصاص) ج8، ص22) و بر همین اساس به عدالت همه صحابه قائلند. شیعه این حدیث را چون مخالف صریح آیات قرآن (از جمله همین آیه 2 سوره حجرات است) جعلی می‌داند و به خاطر این گونه مخالفتهای برخی از صحابه در مقابل رسول الله ص، آنها را غیرقابل اقتدا می‌شمرد؛ و جالب اینجاست که این حدیث که امروزه یکی از پایه‌های اصلی تفکر وهابیت -و بسیاری از اهل سنت- است، از نظر امام حنابله (احمد بن حنبل) و نیز حدیث‌شناس معروف وهابی (البانی) حدیثی جعلی است! (ر.ک: الجامع لعلوم الإمام أحمد، ج5، ص102؛ ج15، ص137)[1].

جالبتر اینجاست که که درست نقطه مقابل این مفهوم، مفهوم «ارتداد اصحاب» (به همین معنا که عده‌ای از اصحاب بعد از رسول الله ص هرچند در ظاهر مسلمان بودند، اما حقیقتا از مرام اسلام واقعی بیرون رفتند و عملا سزاوار جهنم شدند) است؛ و این مطلب نه فقط در کتب شیعه، بلکه صریحا در معتبرترین کتب اهل سنت نیز آمده است؛ فقط در صحیح بخاری (که بعد از قرآن کریم معتبرترین کتاب نزد اهل سنت است) این حدیث نبوی 16 بار با سندهای مختلف (فقط برای 3 بار آن 3 سند مستقل آورده) از هفت نفر از صحابه (ابن عباس، حذیفه، عبدالله بن عمر، انس بن مالک، سهل بن سعد، ابوسعید خدری، ابوهریره، عقبه و اسماء بنت ابوبکر) این مضمون در موقعیتهای مختلف از پیامبر اکرم ص روایت شده است (صحیح البخاری؛ تحقیق مصطفی البغا؛ ج4، صفحات1691 و 1766؛ ج5، صفحات 2391 و 2404[2] و 2406[3] و 2407[4] و 2409[5]؛ ج6، ص2587[6]) (لازم به ذکر است که این مطلب در سایر کتب اهل سنت از قول بسیاری دیگر از صحابه هم روایت شده است؛ مثلا از قول عمر بن خطاب در (مسند عمر بن الخطاب (ابن شیبة)، ص84[7])

در اینجا فقط دو نقل از این مضمون را که در صحیح بخاری (و بسیاری دیگر از منابع اهل سنت) آمده، تقدیم می‌کنیم:

الف. ابن عباس خطبه‌ای را از رسول الله ص نقل می‌کند تا به این جمله ایشان می‌رسد که فرمودند:

بدانید که همانا مردانی از امتم را می‌آورند و آنان را به سمت چپ [= محل اصحاب الشمال؛ جهنم] می‌برند.

من می‌گویم: پروردگارا ! اینها اصحاب من‌اند؟!

گفته می‌شود: تو نمی‌دانی که بعد از تو چه‌ها کردند؟!

پس من همان چیزی را می‌گوید که آن بنده صالح گفت: «و من شاهد بر آنان بودم مادامی که در میانشان بودم؛ ‌پس چون مرا توفی فرمودی تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی شاهدی» (مائده/117).

پس گفته شود: اینان از زمانی که از تو جدا شدند دائما به جانب عقبه‌ی خود مرتد شدند و عقب عقب رفتند.

صحیح البخاری، ج4، ص1691 و 1766[8]؛ ج5، ص2391[9] (ح 4349 و 4463 و 6161) (ت البغا)

... حدثنا شعبة: أخبرنا المغیرة بن النعمان قَالَ: سَمِعْتُ سَعِیدَ بْنَ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عباس رضی الله عنهما قال:

خطب رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم فقال: ...[10] ألا وإنه یُجاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ.

فأقولُ: یا رَبِّ أُصَیْحابی؟!

فَیُقَالُ: ‌إِنَّکَ ‌لَا ‌تَدْرِی ‌مَا ‌أَحْدَثُوا ‌بَعْدَکَ.

فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ: «وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیداً ما دُمْتُ فیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنی‏ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ».

فَیُقال: إنَّ هؤُلاءِ لَمْ یَزالوا مُرْتَدّینَ عَلى أعْقابِهِمْ مُنْذُ فارَقْتُهُم.

ب. ابوهریره از رسول الله ص روایت کرده که ایشان فرمودند:

یکبار خوابیده بودم که [صحنه‌ای از قیامت برایم آشکار شد] که در برابر جمعیتی هستم. وقتی آنان را شناختم مردی بین من و آنان بیرون آمد و [به آنان] گفت: راه بیفتید!

گفتم: کجا؟

گفت: والله به سوی جهنم!

گفتم: مگر چکار کرده‌اند؟

گفت: همانا آنان بعد از تو مرتد شده، به پشت سر خود عقب عقب رفتند.

سپس در مقابل گروه دیگری قرار گرفتم. وقتی آنان را شناختم مردی بین من و آنان بیرون آمد و [به آنان] گفت: راه بیفتید!

گفتم: کجا؟

گفت: والله به سوی جهنم!

گفتم: مگر چکار کرده‌اند؟

گفت: همانا آنان بعد از تو مرتد شده، به پشت سر خود عقب عقب رفتند.

پس ندیدم از آنان خلاص شوند جز به اندازه «همل النعم»*

*پی‌نوشت:

«همل النعم» به تک و توک شتران از کار افتاده‌ای گوید که شتربان آنها را به حال خود رها می‌کند و دیگر کاری به کارشان ندارد: کلمه «مهمل» از همین ماده گرفته شده است.

صحیح البخاری، ج5، ص2407، ح6212 (ت البغا)

حدثنی إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْحِزَامِیُّ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فلیح: حدثنا أبی قال: حَدَّثَنِی هِلَالٌ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ،

عن النبی صلى الله علیه و [آله و] سلم قال: بینا أنا نائم إِذَا زُمْرَةٌ؛ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ.

فَقُلْتُ: أَیْنَ؟

قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ.

 قُلْتُ: وَمَا شَأْنُهُمْ؟

قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى.

ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رجل من بینی وینهم، فَقَالَ: هَلُمَّ.

قُلْتُ أَیْنَ؟

قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ.

قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟

قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى.

فَلَا أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ ‌إِلَّا ‌مِثْلُ ‌هَمَلِ ‌النَّعَمِ.

تبصره

تعابیری مانند «مُرْتَدّینَ عَلى أعْقابِهِمْ» و «ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى» که در این دسته از احادیث تکرار می‌شود، انسان را به یاد این آیه قرآن کریم می‌اندازد که:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا الَّذینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ: ای آن کسانی که ایمان آوردند، اگر کسانی که کفر ورزیدند اطاعت کنید شما را به پشت سرتان برمی‌گردانند، پس [از وضعیت سوددهی] به زیانکاری زیر و رو می‌شوید. (آل عمران/149)[11]

 

13) «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ»

آیه دیگری که دستور به رعایت ادب در پیشگاه پیامبر اکرم ص دارد و به لحاظ مضمونی به این آیه نزدیک است آن است که می‌فرماید «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً: مبادا خطاب قرار دادن پیامبر ص در میان شما به نحوی باشد که همدیگر را مورد خطاب قرار می‌دهید» (نور/63)؛ تا حدی که برخی بر این باورند که اصلا معنای این آیه نیز همین است که ایشان را مثل همدیگر خطاب نکنید، بلکه با تعظیم و تجلیل ایشان را خطاب کنید (به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص196[12])

با توجه به اینکه این معنا به عنوان یکی از احتمالات آیه می‌تواند مطرح باشد، در اینجا حکایتی تقدیم می‌شود که افراد بتوانند مقایسه کنند بین آن بلند کردن صدا توسط برخی از صحابه در پیشگاه رسول الله ص از سویی، و رعایت حرمت ایشان از جانب اهل بیت علیهم‌السلام از سوی دیگر.

حکایت

از امام صادق ع روایت شده است که خود حضرت زهرا س فرمودند:

وقتى آیه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً: خطاب قرار دادن رسول الله ص را در میان خود همچون خطاب دادنی که نسبت به همدیگر دارید قرار ندهید» (نور/63) نازل شد، من که تا پیش از این پیامبر را با تعبیر «یا ابتِ» (معادل تعبیر خودمانی «بابا جونم» در فارسی) خطاب می‌کردم، تصمیم گرفتم از آن پس با عنوان «یا رسول اللَّه» ایشان را صدا کنم. دو سه بار چنین گفتم و پیامبر ص جوابم را نداد؛ سپس به من فرمود:

فاطمه جان! این آیه نه در مورد تو نازل شده و نه در مورد خانواده و نسل تو؛ تو از منی و من از توام؛ همانا این در مورد افراد جفاپیشه و خشن و متکبر و خودبزرگ‌بینِ قریش نازل شده است. تو به من «بابا جونم» بگو که این برای زنده شدن دل و رضایت پروردگارم بهتر است.

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص320

الْقَاضِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْکَرْخِیُّ فِی کِتَابِهِ عَنِ الصَّادِقِ ع:

قَالَتْ فَاطِمَةُ: لَمَّا نَزَلَتْ «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً»، هِبْتُ رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أَقُولَ لَهُ «یَا أَبَتِ»، فَکُنْتُ أَقُولُ «یَا رَسُولَ اللَّهِ».

فَأَعْرَضَ عَنِّی مَرَّةً وَ اثْنَتَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً؛ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ فَقَالَ: یَا فَاطِمَةُ إِنَّهَا لَمْ تَنْزِلْ فِیکِ وَ لَا فِی أَهْلِکِ وَ لَا فِی نَسْلِکِ أَنْتِ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکِ إِنَّمَا نَزَلَتْ فِی أَهْلِ الْجَفَاءِ وَ الْغِلْظَةِ مِنْ قُرَیْشٍ أَصْحَابِ الْبَذَخِ وَ الْکِبْرِ. قُولِی «یَا أَبَتِ» فَإِنَّهَا أَحْیَا لِلْقَلْبِ وَ أَرْضَى لِلرَّبِّ.

 

14) «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ»

در آیه قبل که می‌خواست از تقدم و جلو افتادن از پیامبر نهی کند تعبیر «رسول» را به کار برد (لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ) و در این آیه که می‌خواهد از بالا بردن صدا فوق صدای پیامبر نهی کند از تعبیر «نبی» استفاده کرد. این تفاوت تعبیر برای چیست؟

(یادآوری: در نکات ادبی بیان شد که کلمه «نبیّ» اگر از ماده «نبو» باشد دلالت دارد بر «کسی که مقامی رفیع دارد»، و اگر از ماده «نبأ» باشد دلالت دارد بر «کسی که خبر مهمی به او داده شده»؛ یعنی در هر دو صورت، ناظر است به شخصیت خود پیامبر ص؛ اما کلمه «رسول» دلالت دارد بر رساندن یک رسالت و ابلاغ یک پیام؛ ‌به تعبیر دیگر درتعبیر «نبی» تاکید بر این مقام معنوی خود آن شخص است و در تعبیر «رسول» برعهده گرفتن بار رسالت و وظیفه اجتماعی وی مورد تاکید است.)

الف. چه‌بسا بتوان گفت که می‌خواهد نشان رعایت ادب در پیشگاه پیامبر اکرم ص از هر جهت لازم است؛ چه از این جهت که وی پیام خدا را ابلاغ می‌کند و چه از جهت جایگاه معنوی شخص او. (موید این برداشت آیه بعد است که باز از تعبیر «رسول» استفاده می‌کند؛ و نیز آیه بعد که اساسا از تعبیر «ک: تو» استفاده می‌کند.

ب. آنجا که بحث تقدم و جلو افتادن مطرح است، از کلمه «رسول» استفاده کرد که نشان دهد که این تقدم به خاطر این نارواست که به نحوی دارد دین الهی را کنار می‌زند (شاهدش هم اینکه در آیه قبل «رسول» را به «الله» عطف کرد و از پرهیز از تقدم بر هر دو سخن گفت)؛ اما اینجا که بلند کردن صداست جنبه بی‌احترامی نیز در آن برجسته می‌شود؛ از این رو از تعبیر «نبی» که دلالت بر مقام ارزشمند پیامبر دارد، که بنوعی تشویق بیشتر به رعایت ادب دارد؛ چرا که هر عاقلی وقتی در برابر یک شخصیت متعالی قرار می‌گیرد بیشتر رعایت ادب می‌کند تا در برابر افراد عادی.

ج. چه‌بسا با عوض کردن تعبیر در این آیه می‌خواهد جلوی این تلقی نادرست - که متاسفانه در زمان پیامبر ص به کرات مشاهده می‌شد- را بگیرد که وقتی پیامبر ص توصیه‌ای می‌کرد بین رسالت وی و شخصیت ایشان فرق می‌گذاشتند و می‌گفتند اگر این دستور خداست اطاعت می‌کنیم اما اگر نظر شخصی خودت است ما هم برای خود نظری داریم. یعنی نه‌تنها از این نظر که او رسول است و پیامی ابلاغ می‌کند نباید از او جلو بیفتید، بلکه از نظر شخصیت خود وی نیز نباید صدایتان را بر او بلند کنید و با بهانه‌هایی مانند اینکه کتاب الله در دست ما هست و همان کافی است، نظر او را تحت‌الشعاع قرار دهید.

نکته تاریخی - عقیدتی: مخالفت با پیشنهاد پیامبر ص!

احادیث پیامبر اکرم ص درباره تعیین حضرت علی ع به عنوان جانشین خود بقدری فراوان است که بسیاری از منصفان اهل سنت این را منکر نیستند (مثلا تواتر حدیث غدیر که بویژه بعد از تلاش گرانسنگ مرحوم علامه امینی دیگر امروزه جای انکار ندارد). لیکن یکی از توجیهاتی که می‌آورند این است که این فرمایشات صرفا یک پیشنهاد بود و چون صحابه این پیشنهاد را قبول کردند و حضرت علی ع هم اگرچه ابتدا مخالفت کرد اما بعد از شهادت حضرت زهرا از ایشان بیعت گرفته شد، لذا ایشان خلیفه چهارم است نه خلیفه اول. (مثلا به توضیحات ابن‌ابی‌الحدید در دفاع از مشروعیت خلفای سه‌گانه مراجعه کنید: شرح نهج البلاغة، ج‏10، ص212-231؛ ‌بویژه ص227)

به نظر می‌رسد این دو آیه دقیقا همین منطق را زیر سوال می‌برد؛ یعنی با اینکه در همان واقعه غدیر خم تاکید شد که این دستور و رسالت الهی است: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» (مائده/67)، اما حتی اگر انتصاب حضرت علی ع یک نظر شخصی بود این آیات سوره حجرات صریحا می‌فرماید نه فقط از او از این جهت که ابلاغ رسالات الهی می‌کند نباید جلو بیفتید، بلکه به خاطر نبی و مقام ارجمندی که وی دارد نیز نباید صدایتان را روی صدای او بلند کنید و نظر او را تحت‌الشعاع رأی خودتان قرار دهید.

 

و أنتم لا تشعرون

15) «أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون»

اعمال آثار وضعی دارد و این آثار ربطی به دانستن و ندانستن ما ندارد (تفسیر نور، ج9، ص157).

به تعبیر دیگر، تعبیر «و انتم لا تشعرون» اشاره دارد که مواظب باشید که این حبط عمل به نحوی رخ می‌دهد که شما متوجهش نیستید؛ و این از آن جهت مهم است که گاه انسان گناه می‌کند اما متوجه گناه خود هست و در مقام توبه برمی‌آید؛ اما در این مورد، به گونه‌ای است که توبه هم نمی‌کند و اعمالش همگی تباه می‌شود در حالی که خودش می‌پندارد ترازوی عملش سنگین است (مفاتیح الغیب، ج‏28، ص94[13])

 

16) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون»

برخی از مفسران بر آن‌اند که این تعبیر «و أنتم لاتشعرون» مربوط به قبل از نزول این آیه است؛ یعنی زمانی که آنها به این توجه داشتند که این کار، کار بدی است؛ اما احساس نمی کردند که این اندازه بد است که موجب حبط اعمالشان شود و از این جهت شبیه آیاتی است همچون «وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ: آن را کم‌اهمیت حساب می‌کنید در حالی که نزد خداوند عظیم است» (نور/15) و «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ: و برایشان از جانب خداوند چیزی آشکار شد که حسابش را نمی‌کردند» (زمر/47) (المیزان، ج‏18، ص310[14]).

در عین اینکه شباهت بین این آیات قابل قبول است؛ اما اینکه بگوییم چون آیه نازل شد اکنون دیگر می‌دانند موجب حبط عمل می‌شود؛ و لذا این مربوط به قبل از نزول آیه بوده، چندان قابل قبول نیست؛‌بویژه که آیه از تعبیر «لا تشعرون» استفاده کرد؛ نه «لا تعلمون». و حقیقت این است که بسیاری از انسانها حتی اگر به نحو علم حصولی مطلبی را بدانند کاملا محتمل است که در هنگام عمل واقعا متوجه آن مطلب نباشند و لذا «انتم لا تشعرون» حتی بعد از نزول این آیه هم در بسیاری از موارد صدق می‌کند.

 

ربط این آیه و آیه قبل:

17) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ... یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ»

در این دو آیه سه دستور داد؛ چرا برای دستور دو بار (برای دستور اول و و دوم) تعبیر «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» را تکرار کرد؛ اما در مورد دستور سوم تکرار نکرد؟

الف. دو دستور دوم و سوم هر دو از یک جنس (قول: بلند کردن صدا) بود، اما دستور دوم از جنسی دیگر (فعل: جلو افتادن) بود (مفاتیح الغیب، ج‏28، ص94[15])

ب. ...

 

18) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ... یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ ...»

در آیه قبل با تعبیر «جلو نیفتید» از اینکه مؤمنان خودشان را هم‌وزن رسول الله ببینند و جایگاهی برای امر و نهی‌های خودشان در قبال امر و نهی رسول الله قرار دهند برحذر داشت. در این آیه هم با تعبیر «صدایتان را روی صدای پیامبر بلند نکنید» به نظر می‌رسد عملا بر همین مضمون توصیه می‌کند. ثمره این تکرار چیست؟

الف. فخر رازی چند ثمره بر این تکرار مترتب دانسته است:

- دلالت بر شدت مهربانی دارد نسبت به مخاطبی که قرار است هدایت شود شبیه تعبیر لقمان به فرزندش که فرمود: «یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ» (لقمان/13) و «یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ ...» (لقمان/16) و «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ» (لقمان/17)؛

- این ندای مجدد موجب می‌شود که شنونده کاملا حواسش جمع شود؛

- موجب می‌شود که شنونده گمان نکند که مخاطب مطلب قبل غیر از مخاطب این آیه است. (مفاتیح الغیب، ج‏28، ص92-93[16])

ب. در آیه اول دارد مساله کلی را مطرح می‌کند، اما در آیه دوم یکی از مصادیق بارز آن که بسیار مورد ابتلاست و در حفظ دینداری بسیار اساسی است برمی‌شمرد.

ج. ...

 

 


[1]. عبارت احمد بن حنبل (که مصحح کتاب در ذیل آن تصریح کرده که البانی این حدیث را «موضوع» (ساختگی) می داند در این دو فراز به ترتیب چنین است:

قال إسماعیل بن سعید: سألت أحمد عمن احتج بقول النبی -صلى اللَّه عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ-: "‌أصحابی ‌کالنجوم فبأیهم اقتدیتم اهتدیتم"، فقال: لا یصح هذا الحدیث.» الجامع لعلوم الإمام أحمد، ج5، ص102 ؛

«ما جاء فی الاقتداء بأصحاب النبی -صلى اللَّه عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ- حدیث عمر بن الخطاب -رضی اللَّه عنه-: "‌أصحابی ‌کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم." قال الإِمام أحمد: لا یصح هذا الحدیث» ج15، ص137.

[2]. 6161 - «وحَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ عَلِیٍّ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ الْمُغِیرَةِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ: (أَنَا فَرَطُکُمْ عَلَى الحوض، ولیرفعنَّ رِجَالٌ مِنْکُمْ ثُمَّ لیختلجنَّ دُونِی، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أَصْحَابِی؟ فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ).

تَابَعَهُ عَاصِمٌ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ.

وَقَالَ حُصَیْنٌ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ، عن النبی صلى الله عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ.

«6205 - حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ: حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ سُلَیْمَانَ، عَنْ شَقِیقٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: (أَنَا فَرَطُکُمْ عَلَى الْحَوْضِ).

وحَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ عَلِیٍّ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ الْمُغِیرَةِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ: (أَنَا فَرَطُکُمْ عَلَى الحوض، ولیرفعنَّ رِجَالٌ مِنْکُمْ ثُمَّ لیختلجنَّ دُونِی، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أَصْحَابِی؟ فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ).

تَابَعَهُ عَاصِمٌ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ.

وَقَالَ حُصَیْنٌ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ، عن النبی صلى الله عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ»

[3]. «6211 - حَدَّثَنَا مُسْلِمُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ: حَدَّثَنَا وُهَیْبٌ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ، عَنْ أَنَسٍ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ: (لَیَرِدَنَّ عَلَیَّ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِی الْحَوْضَ، حَتَّى عَرَفْتُهُمُ اخْتُلِجُوا دُونِی، فأقول: أصیحابی؟ فیقول: لا تدری ما أحدثوا بعدک)»

6212 - حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ أَبِی مَرْیَمَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مطَّرف: حَدَّثَنِی أَبُو حَازِمٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ:

قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: (إِنِّی فَرَطُکُمْ عَلَى الْحَوْضِ، مَنْ مَرَّ عَلَیَّ شَرِبَ، وَمَنْ شَرِبَ لَمْ یَظْمَأْ أبدا، لیردنَّ علی أقوام أعرفهم ویعرفوننی، ثُمَّ یُحَالُ بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ).

قَالَ أَبُو حَازِمٍ: فَسَمِعَنِی النُّعْمَانُ بْنُ أَبِی عَیَّاشٍ فَقَالَ: هَکَذَا سَمِعْتَ مِنْ سَهْلٍ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ، فَقَالَ: أَشْهَدُ عَلَى أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، لَسَمِعْتُهُ وَهُوَ یَزِیدُ فِیهَا: (فَأَقُولُ: إِنَّهُمْ مِنِّی، فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ: سُحْقًا سُحْقًا لِمَنْ غیَّر بَعْدِی)

[4]. «6213 - وَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ شَبِیبِ بْنِ سَعِیدٍ الْحَبَطِیُّ: حَدَّثَنَا أَبِی، عَنْ یُونُسَ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ المسیَّب، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ: أَنَّهُ کَانَ یُحَدِّثُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ: (یَرِدُ عَلَیَّ یَوْمَ القیامة رهط من أصحابی، فیجلون عَنِ الْحَوْضِ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أَصْحَابِی؟ فَیَقُولُ: إِنَّکَ لَا عِلْمَ لَکَ بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، إنهم ارتدوا على أدبارهم القهقرى)»

«6214 - حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ صَالِحٍ: حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ قَالَ: أَخْبَرَنِی یُونُسُ، عَنْ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ ابْنِ المسیَّب أَنَّهُ کَانَ یُحَدِّثُ، عَنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: أَنَّ النَّبِیَّ صلى الله عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قال: (یرد علی الحوض رجال من أصحابی، فیحلَّؤون عَنْهُ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أَصْحَابِی؟ فَیَقُولُ: إِنَّکَ لَا عِلْمَ لَکَ بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى).

وَقَالَ شُعَیْبٌ: عَنْ الزُهری: کَانَ أَبُو هُرَیْرَةَ یُحَدِّثُ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: (فَیُجْلَوْنَ). وَقَالَ عُقَیْلٌ: (فیحلَّؤون).

وَقَالَ الزُّبَیْدِیُّ، عَنْ الزُهری، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی رَافِعٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صلى الله عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ»

مورد بعدی‌اش در متن خواهد آمد.

[5]. «6220 - حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ أَبِی مَرْیَمَ، عَنْ نَافِعُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: حَدَّثَنِی ابْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ، عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَتْ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: (إِنِّی عَلَى الْحَوْضِ حَتَّى أَنْظُرَ مَنْ یَرِدُ عَلَیَّ مِنْکُمْ، وَسَیُؤْخَذُ نَاسٌ دُونِی، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ مِنِّی وَمِنْ أُمَّتِی، فَیُقَالُ: هَلْ شَعَرْتَ مَا عَمِلُوا بَعْدَکَ، وَاللَّهِ مَا بَرِحُوا یَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ). فَکَانَ ابْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ یَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ أَنْ نَرْجِعَ عَلَى أَعْقَابِنَا، أَوْ نُفْتَنَ عَنْ دِینِنَا»

[6]. «6641 - حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ السَّریِّ: حَدَّثَنَا نَافِعُ بْنُ عُمَرَ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ قَالَ: قَالَتْ أَسْمَاءُ، عَنِ النبی صلى الله عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قال: (أنا عَلَى حَوْضِی أَنْتَظِرُ مَنْ یَرِدُ علیَّ، فَیُؤْخَذُ بناس من دونی، فأقول: أمتی، فیقول: لَا تَدْرِی، مَشَوْا عَلَى الْقَهْقَرَى). قَالَ ابْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ: اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ أَنْ نرجع على أعقابنا، أو نفتن»

«6642 - حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ مُغِیرَةَ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: قال النبی صلى الله عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: (أنا فرطکم على الحوض، فلیرفعنَّ إلیَّ رِجَالٌ مِنْکُمْ، حَتَّى إِذَا أَهْوَیْتُ لِأُنَاوِلَهُمُ اخْتُلِجُوا دُونِی، فَأَقُولُ: أَیْ ربِّ أَصْحَابِی، یَقُولُ: لا تدری ما أحدثوا بعدک)»

«6643 - حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ بُکَیْرٍ: حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِی حَازِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ یَقُولُ: (أَنَا فَرَطُکُمْ عَلَى الحوض، من وَرَدَهُ شَرِبَ مِنْهُ، وَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ لَمْ یظمأ بعده أبداً، لیردنَّ علیَّ أقوام أعرفهم ویعرفوننی، ثُمَّ یُحَالُ بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ).

قَالَ أَبُو حَازِمٍ: فَسَمِعَنِی النُّعْمَانُ بْنُ أَبِی عَیَّاشٍ وَأَنَا أحدِّثهم هَذَا، فَقَالَ: هَکَذَا سَمِعْتَ سَهْلًا؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: وَأَنَا أَشْهَدُ عَلَى أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ لَسَمِعْتُهُ یَزِیدُ فِیهِ قَالَ: (إِنَّهُمْ مِنِّی، فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا بدَّلوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ: سحقاً سحقاً لمن بدَّل بعدی)»

[7]. ثَنَا مُحَمَّدٌ ، قَالَ: ثَنَا جَدِّی ، قَالَ: فَحَدَّثَنَاهُ أَبُو غَسَّانَ مَالِکُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ النَّهْدِیُّ، قَالَ: ثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیُّ، عَنْ حَفْصِ بْنِ حُمَیْدٍ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: " إِنِّی ‌مُمْسِکٌ ‌بِحُجَزِکُمْ ‌عَنِ ‌النَّارِ وَتَغْلِبُونِی، تَقَاحَمُونَ فِیهَا تَقَاحُمَ الْفَرَاشِ، وَالْجَنَادِبِ فَأُوشِکُ أَنْ أُرْسِلَ حُجَزَکُمْ وَأُفْرِطَ لَکُمْ، عَنْ أَوِ عَلَى الْحَوْضِ فَتَرِدُونَ عَلَیَّ مَعًا وَأَشْتَاتًا، فَأَعْرَفُکُمْ بِأَسْمَائِکُمْ، وَسِیمَاکُمْ کَمَا یَعْرِفُ الرَّجُلُ الْغَرِیبَةَ مِنَ الْإِبِلِ فِی إِبِلِهِ وَیُذْهَبُ بِکُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، وأَنَاشدُ فِیکُمْ رَبَّ الْعَالَمِینَ عَزَّ وَجَلَّ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ رَهْطِی، أَیْ رَبِّ أُمَّتِی، وَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، إِنَّهُمْ کَانُوا یَمْشُونَ بَعْدَکَ الْقَهْقَرَى، وَلَأَعْرِفَنَّ أَحَدَکُمْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ شَاةً لَهَا ثُغَاءٌ، یُنَادِی: یَا مُحَمَّدُ، یَا مُحَمَّدُ، فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا قَدْ بَلَّغْتُ، وَلَأَعْرِفَنَّ أَحَدَکُمْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ بَعِیرًا لَهُ رَغًا، فَیَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ، یَا مُحَمَّدُ، فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا قَدْ بَلَّغْتُ، وَلَأَعْرِفَنَّ أَحَدَکُمْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ فَرَسًا لَهُ حَمْحَمَةٌ، فَیَقُولُ یَا مُحَمَّدُ، یَا مُحَمَّدُ، فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا قَدْ بَلَّغْتُ، وَلَأَعْرِفَنَّ أَحَدَکُمْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ قَشْعَا مِنْ أَدَمٍ یُنَادِی: یَا مُحَمَّدُ، یَا مُحَمَّدُ، فَأَقُولُ لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا قَدْ بَلَّغْتُ "

[8]. حدثنا سلیمان بن حرب: حدثنا شعبة، عن المغیرة بن النعمان، شیخ من النخع، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس رضی الله عنهما قَالَ: خَطَبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ فقال: (إنکم محشورون إلى الله حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا: {کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نعیده وعدا علینا إنا کنا فاعلین}. ثم إن أول من یکسى یوم القیامة إبراهیم، ألا إنه یجاء بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فأقول: یارب أصحابی، فیقال: لاتدری ‌مَا ‌أَحْدَثُوا ‌بَعْدَکَ، فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصالح: {وکنت علیهم شهیدا ما دمت - إلى قوله - شهید}. فیقال: إن هؤلاء لم یزالوا مرتدین على أعقابهم منذ فارقتهم)

[9]. حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ: حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ ...

[10]. یا أیها الناس، إنکم محشورون إلى الله حفاة عراة غرلا، ثم قال: «کما بدأنا أول خلق نعیده وعدا علینا إنا کنا فاعلین» إلى آخر الآیة، ثم قال: ألا وَإِنَّ أَوَّلَ الْخَلَائِقِ یُکْسَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبْرَاهِیمُ

[11] . این تعبیر یکبار دیگر هم در قرآن کریم آمده است که نشان می‌دهد این کفر نه لزوما کفر به معنای انکار خدا، بلکه در حد همان دین را بازیچه قرار دادن است:

وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها أُولئِکَ الَّذینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ؛ قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ (انعام/70-71)

[12]. و قیل معناه لا تقولوا له یا محمد کما یخاطب بعضکم بعضا بل خاطبوه بالتعظیم و التبجیل و قولوا یا رسول الله

[13]. و قوله تعالى: وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ إشارة إلى أن الردة تتمکن من النفس بحیث لا یشعر الإنسان، فإن من ارتکب ذنبا لم یرتکبه فی عمره تراه نادما غایة الندامة خائفا غایة الخوف فإذا ارتکبه مرارا یقل الخوف و الندامة و یصیر عادة من حیث لا یعلم أنه لا یتمکن، و هذا کأن للتمکن فی المرة الأولى أو الثانیة أو الثالثة أو غیرها، و هذا کما أن من بلغه خبر فإنه لا یقطع بقول المخبر فی المرة الأولى، فإذا تکرر علیه ذلک و بلغ حد التواتر یحصل له الیقین و یتمکن الاعتقاد، و لا یدری متى کان ذلک، و عند أی خبر حصل هذا الیقین، فقوله وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ تأکید للمنع أی لا تقولوا بأن المرة الواحدة تعفی و لا توجب رده، لأن الأمر غیر معلوم فاحسموا الباب، و فیه بیان آخر و هو أن المکلف إذا لم یحترم النبی صلى اللّه علیه و سلم و یجعل نفسه مثله فیما یأتی به بناء على أمره یکون کما یأتی به بناء على أمر نفسه، لکن ما تأمر به النفس لا یوجب الثواب و هو محبط حابط، کذلک ما یأتی به بغیر أمر النبی صلى اللّه علیه و سلم حینئذ حابط محبط و اللّه أعلم.