سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جلسه 1067 (سوره حجرات آیه2) قسمت هفتم (تدبر)

 

تدبر

1) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ»

از ناهنجاری‌های مهم در ارتباطات اجتماعی این است که بخواهیم با بلند کردن صدای خود بر دیگری، بر او غلبه کنیم. ظاهرا این ناهنجاری در آن زمان هم - مثل امروز- شیوع داشته (کجهر بعضکم لبعض) است.

چنانکه در مقدمه اشاره شد به نظر می‌رسد محور مباحث سوره حجرات، ارتباطات اجتماعی است؛ و جالب این است که به عنوان اولین معضل - حتی قبل از نزاع و تمسخر دیگران و غیبت و تجسس و ... - مساله «صدا بلند کردن در هنگام صحبت» را مطرح کرده است.

 

2) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ ...»

امروزه اگرچه وهابیت احترام گذاشتن به مقبره اولیاء الله را تقبیح می‌کند و آن را شرک می‌خواند! اما حقیقت این است که این باور هیچ ربطی به شرک ندارد؛ زیرا وقتی قرآن کریم در مورد شهدا صریحا می‌فرماید که آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌گیرند (آل عمران/169)[1]، قطعا پیامبر ص و امامان و انسانهای این‌چنینی که مراتب بالاتری نزد خداوند دارند نیز در عوالم بالاتر زنده‌اند.

از این رو، در تاریخ اسلام، یکی از آداب دینی که در میان شیعه و سنی رواج داشته، احترام گذاشتن به اولیاء الله است حتی بعد از رحلتشان؛ و جالب اینجاست که برخلاف تبلیغات وهابیت، حرمت نهادن بر قبر پیامبر ص و اولیای دین مختص شیعه نبوده و بسیاری از علمای اهل سنت از قدیم از این آیه کراهت صدا بلند کردن در کنار قبر رسول الله ص را برداشت کرده بودند؛ و حتی برخی از علمایشان فتوایشان این بوده که نه فقط در کنار مقبره رسول الله ص نباید صدا را بلند کرد، بلکه همان طور که وقتی قرآن خوانده می‌شود باید ساکت بود و گوش داد (وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا؛ اعراف/204) وقتی حدیثی از رسول الله ص روایت می‌شود نیز با توجه به این آیه کسی نباید صدایش را بلند کند (به نقل از تفسیر الثعالبی = الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج5، ص268[2]).

حکایت

روایت شده است که بین مالک بن انس (رئیس فرقه مالکی اهل سنت) و منصور دوانیقی در مسجد النبی (که مرقد مطهر پیامبر ص هم همانجاست) بحثی درگرفت و منصور صدایش را بلند کرد. مالک گفت: ای امیر! صدایت را در این مسجد بلند نکن زیرا خداوند قومی را ادب کرد و فرمود: «صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید» (حجرات/2) و گروهی را مدح کرد و فرمود «همانا کسانی که صدایشان را نزد رسول الله پایین می‌آورند ...» (حجرات/3) و گروهی را مذمت کرد و فرمود «و کسانی که ندا می‌دهند تو را ...» (حجرات/4) و همانا حرمت او بعد از مرگش همانند حرمت او در زندگی‌اش است؛ و منصور دوانیقی خجالت کشید و تسلیم شد.

الشفا بتعریف حقوق المصطفى (للیحصبی) ج2، ص41؛ إتحاف الزائر (لابن عساکر) ص115[3]؛ بحار الأنوار، ج‏17، ص33

الْأَشْعَرِیُّ وَأَبُو الْقَاسِمِ أَحْمَدُ بن بَقِیٍّ الْحَاکِمُ وَغَیْرُ وَاحِدٍ فیما أجازونیه قالو أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بن عُمَرَ بن دِلْهَاثٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بن فِهْرٍ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بن أَحْمَدَ بن الفَرَجِ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَبْدُ اللَّهِ بن المُنْتَابِ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بن إِسْحَاقَ بن أَبِی إِسْرَائِیلَ حَدَّثَنَا ابن حمید قال:

ناظرا أَبُو جَعْفَرٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنینَ مَالِکًا فِی مَسْجِدِ رسول الله ص، فقال لَهُ مَالِکٌ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ‌لَا ‌تَرْفَعْ ‌صَوْتَکَ فِی هَذَا المَسْجِدِ؛ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَدَّبَ قَوْمًا فَقَالَ «لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ ‌فَوْقَ ‌صَوْتِ ‌النبی» الآیَةَ، وَمَدَحَ قَوْمًا فَقَالَ «إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رسول الله» الآیَةَ، وَذَمَّ قَوْمًا فَقَالَ «إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ» الآیَةَ؛ وَإِنَّ حُرْمَتَهُ مَیتًا کَحُرْمَتِهِ حَیًّا. فَاسْتَکَانَ لَهَا أَبُو جَعْفَرٍ.

 

3) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون»

اهمیت «ادب معاشرت» برای دیندار بودن تا حدی است که بی‌ادبی (بلند صحبت کردن) با پیامبر ص می‌تواند اعمال خوب و ثوابهای انسان را از بین ببرد (حبط اعمال).

ظاهرا ریشه این بی‌ادبی در محضر پیامبر، رعایت نکردن ادب و احترام افراد بین خودشان است (کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ). شاید بر همین اساس است که لقمان حکیم به عنوان یک دستور کلی، فرزندش را از بلند کردن صدا با همگان برحذر می‌دارد: «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیر» (لقمان/19) چرا که وقتی کسی با افراد هم‌رتبه خویش ادب را رعایت نکند، این امر چنان برایش به صورت یک رویه عادی در‌می‌آید که دیگر محضر پیامبر ص و غیرپیامبر نمی‌فهمد؛ و آنگاه وقتی در قبال رسول الله ص چنین کرد اعمالش حبط می‌شود.

آیا هیچ توجه کرده‌ایم که عدم رعایت ادب در همین ارتباطات ساده اجتماعی می‌تواند زمینه‌ای برای حبط اعمال باشد؟!.

تبصره

به نظر می‌رسد یکی از مهمترین ریشه‌های شخصیتی بی‌ادبی، پست و حقیر بودن شخص است؛ چرا که از کسی که حقیر و پست است امکان سر زدن هر بدی وجود دارد؛ از امام هادی ع روایت شده است: «مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّهُ: کسی که نزد خودش پست شده از شر او ایمن مباش» (تحف العقول، ص484).

 

4) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون»

حتی کسانی که خداوند آنها را جزء «کسانی که ایمان آوردند» خوانده (یا ایها الذین آمنوا)، ممکن است خطاهای از نظر ما پیش‌پاافتاده‌ای (و أنتم لاتشعرون) مرتکب شوند، که روز قیامت معلوم شود عمل خوبی برایشان نمانده است (تحبط أعمالکم).

از این رو، در مورد هیچ انسانی - مگر کسانی همچون پیامبر ص و امامان ع که عصمت آنان با دلیل اثبات شده است - هرچقدر هم کارهای خوب و ارزشمندی کرده باشد، نمی‌توان مطمئن بود که عاقبتش حتما بهشتی خواهد بود.

نکته تاریخی- جامعه‌شناختی

می دانیم که بسیاری از فتوحات اسلام (از جمله ایران) در زمان سه خلیفه اول، بویژه عمر بن خطاب رخ داد، او از کسانی بود که در زمانه سختی دینداری در مکه مسلمان شد و در بسیاری از وقایع مهم زمان پیامبر ص حضور داشت، در زمان خلافتش بر اجرای بسیاری از احکام شرع اصرار می‌ورزید، حتی شخصا سبک ساده‌زیستی در پیش گرفت و بر کارگزارانش (البته به استثنای معاویه) در خصوص ساده‌زیستی و اجرای احکام سخت‌گیری می‌کرد؛ و همه اینها موجب شده بود که از جهات متعدد مورد تحسین بسیاری از مسلمانان، بویژه تازه‌مسلمانانی که از سوابق وی خبر نداشتند، قرار گیرد.

با این حال، همه این افتخارات و سابقه خوب، چرا شیعه او را قبول ندارد؟

دیدگاه شیعه، برگرفته از آموزه‌های قرآن کریم، این است که انجام کارهای خوب زمانی واقعا دلیل بر خوبی کسی می‌شود که:

اولا همراه با حُسن فاعلی (برخاسته از ایمان واقعی) باشد (نساء/124)[4]، و

ثانیا در ادامه کاری نکند که آن عملش حبط و تباه شود (حجرات/2).

شاید ما- بدون بیانی از جانب معصوم ع- نتوانیم درباره حسن فاعلی و نیت درونی افراد قضاوت کنیم،

اما بر اساس آیات قرآن می‌توانیم درباره اینکه آیا عمل کسی بر اساس کارهای بعدی‌اش حبط شده یا خیر قضاوتی داشته باشیم.

این آیه صریحا بلند کردن صدا در برابر پیامبر ص را موجب حبط اعمال انسان برمی‌شمرد؛ و نه‌تنها در شأن نزول آیه دیدیم که حتی منابع سنی هم دلالت داشت که این آیه در خصوص رفتار عمر (و ابوبکر) نازل شده؛ بلکه حتی اگر کسی مدعی شود که این دو بعد از نزول آیه، توبه کرده باشند - که جالب است که هیچ منبع شیعه و سنی‌ای (حتی هیچ حدیث ضعیف و بی‌سندی) یافت نشد که وقوع چنین توبه‌ای توسط این دو را نقل کرده باشد - باز مساله بسیار مهم این است که اینان در اواخر عمر رسول الله ص با بلند کردن صدایشان در محضر پیامبر اکرم ص مانع انجام مهمترین وصیت پیامبر ص برای گمراه نشدن امت بعد از خود شدند (نقل این واقعه چنانکه در حدیث 5 گذشت در معتبرترین منابع اهل سنت بارها تکرار شده است) و قطعا از این کارشان توبه نکردند.

با این مقدمه معلوم می‌شود که ما نمی‌گوییم که ابوبکر و عمر کارهایی که حسن فعلی داشته باشد انجام نداده‌اند؛ بلکه تمام حرف شیعه بر اساس آیات صریح قرآن این است که هر شخصی که برهان بر عصمت او نداشته باشیم، حتی برترین خدمات را به اسلام کرده باشد، می‌تواند با انجام کارهایی تمامی اعمال خوب خود را حبط و تباه سازد؛ و اگر این مساله در خصوص هرکس ثابت شود، ولو درخشانترین سابقه را در گسترش اسلام داشته باشد، وقتی اعمالش حبط و تباه شد آن سابقه‌اش نمی‌تواند ذره‌ای برای وی مفید باشد؛ هرچند بسیاری از مردم وی را به خاطر کارهایش مدح کنند.

تبصره

با این توضیح شاید بتوان فهمید که چرا امام باقر ع درباره مرگ عمر بن عبدالعزیز (تنها خلیفه اموی که در ظاهر آدمی خوب و اهل عدالت‌ورزیدن بود) فرمودند: «فَیَبْکِی عَلَیْهِ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ یَلْعَنُهُ أَهْلُ السَّمَاء: اهل زمین بر او گریه می‌کنند و اهل آسمان او را لعن و نفرین» (الأصول الستة عشر، ص150[5]؛ الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص276[6])

 

5) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون»

این عادت زشتِ «غلبه بر دیگران با بلند کردن صدای خود»، خصوصا در مقابل کسی که می‌خواهد سخن خدا را به گوش ما برساند، مانع دریافت حقیقت خواهد شد، و شاید بدین جهت است که اعمال فرد حبط و تباه می‌شود؛ زیرا با بلند کردن صدای خود، سخن دین را درست نمی‌شنود و راه سالم نگه داشتن ثواب عمل خود را یاد نمی‌گیرد.

 

6) «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ»

صرف یک عمل خارجی (نه لزوما ایمان و جهت گیری درونی) می‌تواند منجر به تباه شدن همه اعمال انسان گردد.

حبط عمل در قرآن

تعبیر «حبط عمل» صریحا در 16 آیه از آیات قرآن کریم به کار رفته است؛ که علل آن را بر اساس سه ساحت وجودی انسان، می‌توان در سه دسته اعتقادی و گرایشی و رفتاری قرار داد:

ظاهرا عمده آنها (11 آیه) ناظر به مسأله اعتقادی (عدم بهره‌مندی از ایمان و کفر ورزیدن، نفاق، شرک، تکذیب آیات الهی و قیامت) است؛

4 آیه مربوط به بعد گرایشی (دنیاطلبی، دلدادگی به غیرمسلمانان و تولای غیرمؤمنان، ناخشنودی از آنچه خدا نازل کرده و بدان رضایت داده) می‌باشد؛

و هرچند در برخی از آنها به عملی هم در کنار این گرایش اشاره شده؛ و تنها یک آیه مستقیما فقط به یک عمل (صدای خود را بالای صدای پیامبر بلند کردن) اشاره کرده است:

الف. اعتقادی
الف.1) عدم بهره‌مندی از ایمان و کفر ورزیدن
  • أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیراً (احزاب/19)
  • وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (بقره/217)
  • إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیم‏؛ أُولئِکَ الَّذینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ (آل عمران/21-22)
  • وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ (مائده/5)
  • إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى‏ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ (محمد/32)
الف.2) نفاق
  • وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیم‏؛ کَالَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَ أَکْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ کَالَّذی خاضُوا أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (توبه/68-69)
الف.3) شرک
  • وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (انعام/88)
  • ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدینَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ (توبه/17)
  • وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (زمر/65)
الف.4) تکذیب آیات و قیامت
  • وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (اعراف/147)
  • أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً (کهف/105)
ب. گرایشی
ب.1) دنیاطلبی
  • مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُون‏؛ أُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (هود/15-16)
ب.2) دلدادگی به غیرمسلمانان و تولی غیرمؤمنان
  • یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (51) فَتَرَى الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى‏ أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلى‏ ما أَسَرُّوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ (52) وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرینَ (مائده/53)
ب.3) ناخشنودی از آنچه خدا نازل کرده و بدان رضایت داده
  • ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (محمد/9)
  • ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (محمد/28)
ج. عمل خارجی

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (حجرات/2)

اگر در این آیات دقت کنیم مشاهده می‌شود تنها موردی که قرآن کریم مستقیما یک فعل و رفتار خارجی را برای حبط عمل کافی بداند (بدون اینکه درباره همراهی یا عدم همراهی آن با ایمان و گرایشات درونی سخنی بگوید) همین آیه مربوط به صدا بلند کردن بر پیامبر و با او با صدای بلند سخن گفتن است.

در میان بقیه موارد قبل، شاید در خصوص دو مورد دیگر نیز بتوان رگه‌هایی از حضور عمل را دید؛ یعنی ظاهرا آن اعتقاد یا گرایش باید به نحوی با عمل مرتبط شود تا مشمول حبط عمل گردد: یکی در مورد کراهت از رضوان الله (محمد/28)، چرا که این را عطف کرده به پیروی از آنچه خدا را ناراحت می‌کند؛ و دوم در مورد کفر به ایمان (مائده/5)، چرا که در احادیث توضیح داده‌اند که این در جایی است که عملی را که به اقتضای ایمان باید انجام دهد، ترک کند (سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» قَالَ: تَرْکُ الْعَمَلِ الَّذِی أَقَرَّ بِهِ، مِنْ ذَلِکَ أَنْ یَتْرُکَ الصَّلَاةَ مِنْ غَیْرِ سُقْمٍ وَ لَا شُغُلٍ. الکافی، ج‏2، ص384).[7]

تبصره 1: اشاره‌ای به سایر «عمل»های حبط‌کننده اعمال در احادیث و سایر آیات

لازم به ذکر است که اینها مواردی بود که در آیات قرآن صریحا از تعبیر «حبط عمل» استفاده شده است؛ وگرنه اگر معنای کلی حبط را در نظر بگیریم (یعنی اینکه به خاطر یک امر ارادی -خواه از جنس ایمان و گرایش یا از جنس عمل- که از انسان سر می‌زند، اعمال خوب انسان بر باد رود)، باید گفت: هم در احادیث، اعمال متعدد دیگری (غیر از بلند کردن صدا نزد پیامبر ص) مطرح شده که مایه حبط عمل می‌شوند (مثلا احادیث 6 تا 18)؛ و هم آیات فراوانی وجود دارد که اگرچه عبارت «حبط عمل» در آنها نیامده، اما مضمونشان دلالت بر تباه شدن عمل به خاطر یک عمل دیگر دارد؛ مانند:

  • یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ کَالَّذی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ (بقره/264)
  • یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا الَّذینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ (آل عمران/149)
  • وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فی‏ طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (انعام/110)
  • مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فی‏ یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى‏ شَیْ‏ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ (ابراهیم/18)
  • قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالا؛ الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا (کهف/103-104)
  • یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ (محمد/33)
  • ...
تبصره 2: آیا حبط عمل در این آیه فقط ناظر به خود همین عمل است؟

برخی مفسران ظاهرا با توجه به اینکه در بسیاری از آیات حبط عمل ناشی از کفر معرفی شده و از نظر آنان بلند کردن صدا بر پیامبر ص اصلا قابل مقایسه با کفر ورزیدن نیست، توجیهاتی ارائه کرده‌‌اند که گویی حبط عمل در این آیه صرفا ناظر به خود همین عمل است؛ یعنی اگر انسان ادب محضر پیامبر ص را رعایت کند ثوابی می‌برد و کسانی که این ادب را رعایت نمی‌کنند، این عملشان (رسیدن به محضر پیامبر ص و درک ثواب آن)‌ حبط می‌شود!

صرف نظر از اینکه این دیدگاه بسیار تکلف‌آمیز است، باید گفت که خود آوردن تعبیر «أعمالکم» به جای «عملکم» شاهد خوبی است بر نادرست بودن این دیدگاه؛ و علامه طباطبایی هم به تفصیل بطلان توجیهات آنها را نشان داده است؛ بویژه که تعبیری که در این آیه به کار رفته هیچ تفاوتی با تعبیری که در سایر آیات (که از حبط عمل به خاطر کفر سخن گفته) ندارد؛ و تذکر داده‌اند که در این آیه خود بلند کردن صدا [به عنوان یک عمل فیزیکی] نیست که مایه حبط عمل می‌شود؛ ‌بلکه مساله آن اذیت کردنی است که نسبت به پیامبر ص رخ می‌دهد؛ که آزار ایشان به منزله کفر ورزیدن است که حبط‌کننده اعمال می‌باشد (المیزان، ج‏18، ص308-309[8])؛ و طبق توضیحاتی که بیان شد چه‌بسا مساله اصلی، نه صرف ایذاء پیامبرص، بلکه این باشد که سخن پیامبر ص تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و عملا فرایند هدایت و ارائه حقیقت به انسانها دچار اختلال می‌شود؛ که این دقیقا از مصادیق کفرورزیدن است؛ ‌زیرا که اصل کفر ورزیدن نیز همان پوشاندن حقیقت و ممانعت از هدایت است.

 

7) «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون»

ممکن است برخی اعمالی که از نظر ما (حتی ما مؤمنان!) پیش‌پاافتاده باشد (= اثر آن را جدی نمی‌گیریم: «و انتم لاتشعرون»)، تمام اعمال خوبمان نابود کند.

شاید یکی از علل توصیه‌های شدید به کوچک نشمردن هیچیک از گناهان[9]، همین باشد که چه‌بسا ما آن را کوچک می‌شمریم؛ در حالی که نزد خداوند عظیم است: «تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیم‏» (نور/15)

 

8) «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ»

معنای اولی که از این عبارت برداشت می‌شود این است که بلند کردن صدایتان بر صدای پیامبر موجب حبط اعمال شما می‌شود؛ یعنی تعبیر «أن تحبط أعمالکم» بیان علت چرایی این نهی از بلند کردن صداست.

اما احتمال دیگری که در اینجا مطرح شده این است که این عبارت، نه تعلیل نهی، بلکه تعلیل منهی عنه است؛ ‌یعنی ابتدا توصیه می‌کند که صدا بلند نکنید و بعد توضیح می‌دهد که انجام دادن این کار بد توسط شما (که مورد نهی قرار گرفته) به خاطر آن است که عملتان حبط شده است (به نقل از المیزان، ج‏18، ص308[10])؛ یعنی این رفتارتان ثمره گناهان قبلی‌ای است که موجب حبط عملتان شده است؛ یعنی درست است که قبلا ایمان آوردید (که ما با خطاب یا ایها الذین آمنوا با شما سخن گفتیم) اما کارهایی کرده‌اید که مایه حبط عملتان شده؛ و نتیجه آنها این است که این طور بی‌ادبانه با رسول الله سخن می‌گویید؛ که ما باید این رعایت ادب را به شما تذکر دهیم.

 

9) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون»

علاوه بر ابلاغ وحی و تزکیه انسانها، اصلی‌ترین وظیفه پیامبر ص تعلیم وحی الهی است؛ چنانکه قرآن کریم صریحا می‌فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» (آل عمران/164)

و نیز می‌فرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» (جمعه/2)

اگر این نکته را ضمیمه کنیم به جاودانه بودن قرآن کریم از سویی، و نیز رحلت پیامبر ص از سوی دیگر، می‌توان نتیجه گرفت که از بارزترین مصادیق تخلف از این آیه دوم سوره حجرات، «تفسیر به رأی» است، بویژه در جایی که با بهانه‌گیری‌ها برای کنار گذاشتن احادیث همراه باشد.

ثمره اجتماعی: ضدیت «قرآنیون» با دستور قرآن!

چنانکه در حدیث 5 اشاره شد تعبیر «حسبنا کتاب الله» اساسا برای تحت‌الشعاع قرار دادن صدا و نظر پیامبر ص بود؛ و متاسفانه امروزه نیز عده‌ای با برچسب ناصواب «قرآنیون» دنبال همان رویه باطل‌اند؛ یعنی به جای اینکه به سخن رسول الله ص گوش دهند و فهم صحیح قرآن را از پیامبر ص و کسانی که پیامبر ص در حدیث ثقلین آنان را همتای قرآن معرفی کرده بگیرند و هرجا که اختلاف شد نظر پیامبر ص (و اهل بیت ع) را فصل‌الخطاب قرار دهند (که این دستور صریح خود قرآن است در آیه 65 سوره نساء[11])، با جار و جنجال و سخنوری و به بهانه اختلاف قرائات و مناقشه‌های عوام‌پسندانه در اعتبار احادیث، نظر و برداشت شخصی خود را به عنوان معنای مورد نظر قرآن و دین خدا القا می‌کنند؛ همان مطلبی که در آیه 16 همین سوره با تعبیر «آیا شما به خدا دینتان را آموزش می‌دهید؟!» مذمت شده است.

تبصره:

تحلیل فوق منافاتی با این ندارد که در میان آنچه به اسم حدیث در دست ماست، احادیث غیرمعتبری وجود دارد که واقعا از معصومین صادر نشده است و متخصصان دینی باید در بحثهای خود دقت کنند که از احادیث غیرمعتبر استفاده نکنند. تذکر فوق ناظر به کسانی است که بدون تخصص و صرفا به بهانه اینکه در میان مجموعه‌های حدیثی، احادیث غیرمعتبر هم هست، اساسا رفتن به سراغ احادیث را تخطئه می‌کنند و ادعای بسنده کردن به قرآن را می‌کنند تا عملا سخنان معلمان اصلی قرآن را تحت‌الشعاع قرار دهند و صرفا و صرفا در جایی که به نفعشان باشد سراغ احادیث می‌روند.

 

10) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون»

در خصوص مقصود از «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ» چند احتمال مطرح است (که البته همگی می‌تواند مراد از آیه باشد) و به تبع هر احتمال، معنای خاصی برای «لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ» می‌توان فهمید:

الف. «لا ترفعوا» به معنای کاملا ظاهری خودش مد نظر باشد؛ از این باب که صدا بلند کردن اقدامی است که مصداق بی‌احترامی نسبت به پیامبر ص می‌باشد (مفاتیح الغیب، ج‏28، ص93-94[12])، آنگاه در تعبیر دوم مقصود این است که آن طور که دیگران را با صدای بلند صدا می‌کنید با ایشان چنین نکنید. (در تدبرهای 2 و 3 بر اساس این معنا تحلیل شد)

ب. مقصود از اولی این باشد که مفاد سخن خود را به نحوی بیان کند که سخن وی مهمتر سخن پیامبر قلمداد شود (اقتباس از مفاتیح الغیب، ج‏28، ص93[13]) به نحوی که با سخن خود سخن پیامبر ص را تحت‌الشعاع قرار ندهید؛ یعنی کاری نکنید که صدای شما در جامعه فوق صدای پیامبر قرار گیرد که در این صورت مراد از تعبیر دوم این است که حتی درصدد این برنیایید که سخن شما هم‌رتبه سخن ایشان قرار گیرد. (در تدبرهای 5 و 9 بر اساس این معنا تحلیل شد)

ج. مقصود از اولی زیاد سخن گفتن باشد؛ زیرا کسی که زیاد سخن می‌گوید عملا مانع سخن گفتن طرف مقابلش می‌شود و در واقع مخاطب را به سکوت وادار کرده و صدایش را فوق صدای او قرار داده است؛ و در این معنا، مقصود از تعبیر دوم این می‌شود که رویه‌ای که با دیگران در هنگام سخن در پیش می‌گیرید با ایشان در پیش نگیرید و در گفتگو با ایشان به حداقل کلام بسنده کنید (مفاتیح الغیب، ج‏28، ص93-94[14]).

د. ...

 

11) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ»

با اینکه ابتدا فرمود «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ» مجددا تعبیر «لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ» را آورد. حداقل خاصیت این تکرار آن است که شبهه امکان همتا بودن افراد با پیامبر ص را تخطئه کند؛ یعنی شاید اگر به اولی بسنده می‌کرد برخی مدعی می‌شدند که فقط برتری‌جویی بر پیامبر ص ممنوع است؛ اما در عرض پیامبر ص بودن اشکالی ندارد؛ با این تعبیر اخیر می‌فرماید آن وضعی که شما در عرض هم هستید را نیز نباید در مواجهه با پیامبر ص به کار ببرید. (مفاتیح الغیب، ج‏28، ص93-94[15])

در ذیل آیه قبل (جلسه 1066) در تدبر 7 بیان شد که در کمال تعجب با وجود چنین آیاتی که از نظر خود علمای اهل سنت، نه فقط برتر دانستن، بلکه همتا دانستن افراد با پیامبر ص تخطئه شده است؛ اهل سنت در روایات خود احادیثی با عنوان «موافقات عمر» می‌آورند و در آنها مدعی می‌شوند که در موارد متعدد نظر عمر بالاتر از نظر پیامبر ص بود؛ و خدا نظر عمر را بر نظر پیامبر ص ترجیح داد و آیه‌ای را موافق نظر عمر فرستاد.

 

 

 


[1] . وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون‏.

[2]. وکَرِهَ العلماءُ ‌رفعَ ‌الصوت ‌عند ‌قبر النبی صلّى الله عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ وبحضرة العَالِمِ وفی المساجد، وفی هذه کلها آثار قال ابن العربیِّ فی «أحکامه» : وحُرْمَةُ النبی صلّى الله عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ مَیِّتاً کحرمته حَیًّا، وکلامه المأثور بعد موته فی الرِّفْعَةِ مِثْلُ کلامه المسموع من لفظه، فإذا قُرىءَ کلامُه وجب على کل حاضر أَلَاّ یرفعَ صوتَهُ علیه، ولا یُعْرِضَ عنه، کما کان یلزمه ذلک فی مجلسه عند تَلَفُّظِهِ بِه، وقد نَبَّهَ اللَّه تعالى على دوام الحُرْمَةِ المذکورة على مرور الأزمنة بقوله: وَإِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا [الأعراف/204] وکلام النبی صلّى الله عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ هو من الوحی، وله من الحُرْمَةِ مِثْلُ ما للقرآن، انتهى.

[3]. «وفی مناظرة المنصور مالک بن أنس الإمام رضی الله عنه، وقول مالک له: ‌لا ‌ترفع ‌صوتک فی مسجد رسول الله صلى الله عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ. فإن الله سبحانه أدب قوماً فقال: {لا ترفوا أصواتکم ‌فوق ‌صوت ‌النبی ولا تجهروا له بالقول} . ومدح قوماً فقال: {إن الذین یغضون أصواتهم عند رسول الله أولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوى} . وذم قوماً فقال: {إن الذین ینادونک من وراء الحجرات أکثرهم لا یعقلون}»

[4]. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیراً

[5]. عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ، قَالَ: کُنْتُ آخِذاً بِیَدِ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: وَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ مُمَصَّرَانِ، قَالَ: فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ: أَمَا إِنَّهُ سَیَلِی ثُمَّ یَمُوتُ، فَیَبْکِی عَلَیْهِ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ تَلْعَنُهُ [یلعنه] أَهْلُ السَّمَاء.

[6]. قَالَ أَبُو بَصِیرٍ کُنْتُ مَعَ الْبَاقِرِ ع فِی الْمَسْجِدِ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ مُمَصَّرَانِ مُتَّکِئاً عَلَى مَوْلًى لَهُ فَقَالَ ع لَیَلِیَنَّ هَذَا الْغُلَامُ فَیُظْهِرُ الْعَدْلَ وَ یَعِیشُ أَرْبَعَ سِنِینَ ثُمَّ یَمُوتُ فَیَبْکِی عَلَیْهِ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ یَلْعَنُهُ أَهْلُ السَّمَاءِ فَقُلْنَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَیْسَ ذَکَرْتَ عَدْلَهُ وَ إِنْصَافَهُ قَالَ یَجْلِسُ فِی مَجْلِسِنَا وَ لَا حَقَّ لَهُ فِیهِ ثُمَّ مَلَکَ وَ أَظْهَرَ الْعَدْلَ جُهْدَه‏.

[7]. در خصوص تولی کفار (مائده/51-53) هم با توجه به اینکه ابتدا فقط از عدم هدایت آنان سخن گفت و بعد از عملشان تعبیر حبط عمل را آورد شاید بتوان گفت صرف دلدادگی به آنها- اگر با هیچ عملی توام نشود - منجر به حبط عمل نشود؛ هرچند که بر این تحلیل می‌شود مناقشاتی داشت و لذا در متن نیاوردم.