سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جلسه 1067 (سوره حجرات آیه 2) قسمت چهارم: شأن نزول آیه + احادیث

 

شأن نزول

1) درباره آیه قبل شأن نزولی مطرح شد که همانجا اشاره شد بسیاری از کتب اهل سنت آن را به عنوان شأن نزول آیه دوم مطرح کرده‌اند (و به نظر می‌رسد ناظر به هر دو آیه بوده است). در اینجا نمونه‌ای از روایاتی که آن را به عنوان شأن نزول آیه دوم ذکر کرده تقدیم می‌شود:

هیأتى از بنى‌تمیم نزد پیغمبر (ص) آمدند. ابوبکر گفت: قعقاع بن معبد بن زراره را بر ایشان امیر کن.

عمر گفت: خیر؛ بلکه اقرع بن حابس را امیر کن.

ابو بکر به عمر گفت: تو جز مخالفت با من کاری نمی‌کنی!

عمر پاسخ داد من قصد مخالفت تو را نداشتم.

با هم به جدل و مراء پرداختند که این آیه نازل گردید که «صداهایتان را از صدای پیامبر ص بلندتر نکنید» (حجرات/2)

البحر الزخار (مسند بزار، م292)، ج6، ص145؛ أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص402[1]

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعِیدٍ الْجَوْهَرِیُّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ حَسَنِ بْنِ الصَّبَّاحِ، قَالَا: نا حَجَّاجُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: نا ابْنُ جُرَیْجٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، أَنَّ ابْنَ الزُّبَیْرِ، حَدَّثَهُمْ، قَالَ:

قَدِمَ رَکْبٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ.

فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَمَرَ الْقَعْقَاعُ بْنُ مَعْبَدٍ.

وَقَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَمَرَ الْأَقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ.

فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: مَا أَرَدْتَ إِلَّا خِلَافِی.

فَقَالَ عُمَرُ: ‌مَا ‌أَرَدْتُ ‌خِلَافَکَ.

‌فَتَمَارَیَا فَنَزَلَتْ «لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ» [الحجرات/2].

 

2) مرحوم طبرسی شأن نزولی را برای از این آیه تا آیه 5 آورده است که شروعش این است که این آیات در مورد گروهی از بنی‌تمیم نازل شد که سراغ پیامبر ص آمدند و از وراء حجرات [غرفه‌ها] ایشان را صدا زدند...؛ که واضح است که این عبارت کاملا ناظر به آیه 4 است؛ و واحدی نیز در اسباب النزول همین داستان را به عنوان شأن نزول آیه 4 آورده است؛ از این رو، این شأن نزول ذیل آیه 4 خواهد آمد.

 

3) گفته‌اند که این آیه درباره‌ی ثابت‌بن‌قیس‌بن‌شماس نازل شد؛ که گوشش سنگین بود و صدای بلندی داشت؛ و با هرکسی که می‌خواست صحبت کند صدایش را بالا می‌برد و گاه با رسول الله ص سخن می‌گفت و رسول خدا ص از صدای او اذیّت می‌شد.

أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص402

نزلت فی ثابت بن قیس بن شِمَاس، کان فی أذنه وَقْر، و کان جَهْوَرِیَّ الصَّوت، و کان إذا کلم إنساناً جهر بصوته، فربما کان یکلم رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و [آله و] سلم فیتأذى بصوته، فأنزل اللَّه تعالى هذه الآیة.

اما مطابق با روایتی که خود واحدی در ادامه همین نقل، از انس نقل کرده (ر.ک: حدیث1) واضح می‌شود که این شأن نزول آیه نبوده است؛ زیرا بخوبی معلوم می‌شود که نگرانی ثابت بن قیس از اینکه مشمول این آیه بشود، بعد از نزول این آیه بود؛ در حالی که شأن نزول واقعه‌ای است که قبل از نزول آیه وجود دارد و آیه به مناسبت آن نازل شده است.

 

حدیث

- ناظر به بلند کردن صدا نزد پیامبر ص

1) الف. از انس‌بن‌مالک نقل‌شده: هنگامیکه این آیه نازل شد، ثابت‌بن‌قیس ناپدید شد. رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) سراغش را گرفت؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از حال او باخبر ساختند؛ حضرت ثابت را نزد خویش فرا خوانده و از او [درباره‌ی علّت ناپدید شدنش] پرسید.

گفت: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! این آیه نازل شد و من هم شخصی هستم که صدای بلندی دارم، می‌ترسم که عملم نابود شود [به‌همین‌خاطر در محضر شما حاضر نمی‌شوم]».

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «تو مصداق این آیه نیستی، تو به خیر و نیکی زندگی خواهی کرد و به نیکی خواهی مُرد و از اهل بهشت خواهی بود».

تفسیر جوامع الجامع، ج‏4، ص150

عَنْ أَنَسٍ: لَمَّا نَزَلَتِ الْآیة فَقَدَ ثَابِتٌ، فَتَفَقَّدَهُ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَأُخْبِرَ بِشَأنِهِ .فَدَعَاهُ فَسَأَلَهُ.

فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) لَقَدْ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآیَة وَ إِنِّی رجل جهیر [جَهُورِیُّ] الصَّوْتِ. فَأَخُافُ أَنْ یَکُونَ عَمَلِی قَدْ حَبِطَ!

فَقَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله): لَسْتَ هُنَاکَ؛ إِنَّکَ تَعِیشُ بِخَیْرٍ وَ تَمُوتُ بِخَیْرٍ وَ إِنَّکَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّة.

ب. همین مطلب با دو سند مختلف از قول خود ثابت بن قیس چنین نقل شده است:

هنگامی‌که این آیه نازل شد، ثابت‌بن‌قیس گفت: من بودم که صدایم را از صدای رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) فراتر برده [و در برابر او بلند سخن می‌گفتم؛ اعمال من نابود شد؛ پس] من اهل دوزخم.

این مطلب به گوش رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) رسید. حضرت‌فرمود: [چنین نیست] او از اهل بهشت است.

أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص402

أخبرنا أحمد بن إبراهیم المُزَکَّی، قال: أخبرنا عبید اللَّه بن محمد الزاهد، قال: أخبرنا أبو القاسم البغوی، قال حدَّثنا قَطَن بن نُسَیْر، قال: حدَّثنا جعفر بن سلیمان الضبعی، قال: حدَّثنا ثابت عن أنس، قال:

لما نزلت هذه الآیة «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ» قَالَ ثَابِتُ‌بْنُ‌قَیْسٍ: أَنَا الَّذِی کُنْتُ أَرْفَعُ صَوْتِی فَوْقَ صَوْتِ النبی (صلی الله علیه و آله) وَ [أَجْهَرُ لَهُ بِالْقَوْلِ؛ حَبِطَ عَمَلِی] أَنَا مِنْ أَهْلِ النَّارِ.

فَذُکِرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ: هُوَ مِنْ أَهْلِ الجنة.

رواه مسلم عن قطن بن نُسَیر.

 

2) از امام کاظم (علیه السلام) روایت شده است:

وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وارد مدینه شد، بسیاری از مهاجر و انصار اطراف وی جمع می‌شدند و پیوسته مراجعات مردم به ایشان افزایش می‌یافت و او را با لقبهای شایسته و بزرگ‌منشانه مورد خطاب قرار می‌دادند و این بدان جهت بود که خداوند متعال به آنان دستور داده بود: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید، و همانند صدا بلند کردنتان برای همدیگر، با صدای بلند با او سخن مگویید، تا در حالی که شما احساس نمی‌کنید اعمالتان نابود شود!» (حجرات/1).

و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز نسبت به آن‌ها مهربان و برای آنان دلسوز بود و پیوسته می‌کوشید که آنان به گناه نیفتند، به‌طوری‌که به حال هرکسی که باو صحبت می‌کرد می‌نگریست و می‌کوشید صدای خود را از او بلندتر نماید مبادا آن مؤمن مشمول تهدید خداوند در خصوص حبط عمل قرار گیرد.

تا جایی که یکبار عربی بادیه‌نشین از پشت دیوار با صدایی بلند ایشان را صدا زده گفت: یا محمّد (صلی الله علیه و آله)!

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم با صدای بلندتری او را پاسخ داد که می‌خواست آن عرب بادیه نشین به خاطر بلند نمودن صدایش به گناه دچار نگردد.

آن بادیه‌نشین پرسید: به من از توبه بگو، که تا کی پذیرفته می‌شود؟

رسول الله ص فرمود: ای برادر عرب! باب توبه برای فرزند آدم باز است و بسته نمی‌شود تا وقتی که خورشید از مغرب طلوع کند؛ و این همان سخن خداوند متعال است که فرمود: «آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند، یا پروردگارت بیاید، یا پاره‏اى از آیات پروردگارت بیاید؟ روزى که پاره‏اى از آیات پروردگارت آید« که منظور همان طلوع خورشید از مغرب است «کسى را ایمانش سودی نمی بخشد که قبلًا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده باشد. بگو: «منتظر باشید که ما [هم‏] منتظریم.» (انعام/158)

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص477-478

قَالَ الْإِمَامُ ع: قَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع:

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا قَدِمَ الْمَدِینَةَ کَثُرَ حَوْلَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ، وَ کَثُرَتْ عَلَیْهِ الْمَسَائِلُ، وَ کَانُوا یُخَاطِبُونَهُ بِالْخِطَابِ الشَّرِیفِ الْعَظِیمِ الَّذِی یَلِیقُ بِهِ ص، وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى کَانَ قَالَ لَهُمْ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا- لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ- أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ».

وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِهِمْ رَحِیماً، وَ عَلَیْهِمْ عَطُوفاً، وَ فِی إِزَالَةِ الْآثَامِ عَنْهُمْ مُجْتَهِداً حَتَّى إِنَّهُ کَانَ یَنْظُرُ إِلَى کُلِّ مَنْ یُخَاطِبُهُ، فَیَعْمَلُ عَلَى أَنْ یَکُونَ صَوْتُهُ ص مُرْتَفِعاً عَلَى صَوْتِهِ لِیُزِیلَ عَنْهُ مَا تَوَعَّدَهُ اللَّهُ [بِهِ‏] مِنْ إِحْبَاطِ أَعْمَالِهِ، حَتَّى إِنَّ رَجُلًا أَعْرَابِیّاً نَادَاهُ یَوْماً وَ هُوَ خَلْفَ حَائِطٍ بِصَوْتٍ لَهُ جَهْوَرِیٍّ: یَا مُحَمَّد! فَأَجَابَهُ بِأَرْفَعَ مِنْ صَوْتِهِ، یُرِیدُ أَنْ لَا یَأْثَمَ الْأَعْرَابِیُّ بِارْتِفَاعِ صَوْتِهِ.‏

فَقَالَ لَهُ الْأَعْرَابِیُّ: أَخْبِرْنِی عَنِ التَّوْبَةِ إِلَى مَتَى تُقْبَلُ؟

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صیَا أَخَا الْعَرَبِ! إِنَّ بَابَهَا مَفْتُوحٌ لِابْنِ آدَمَ لَا یُسَدُّ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ، یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ» وَ هُوَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا «لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْرا».

 


[1].  قال ابن أبی ملیکة: کاد الحِیَّران أن یهلکا: أبو بکر و عمر، رفعا أصواتهما عند النبی صلى اللَّه علیه و [آله و] سلم، حین قدم علیه رکب [من‏] بنی تمیم، فأشار أحدهما بالأَقْرع بن حَابِس، و أشار الآخر برجل آخر، فقال أبو بکر لعمر: ما أردتَ إلا خِلَافی، و قال عمر: ما أردت خلافک، و ارتفعت أصواتهما فی ذلک، فأنزل اللَّه تعالى [فی ذلک‏] لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ ... الآیة.

در تعلیقه اسباب النزول بر این شأن نزول، این اسناد هم برای نقل مذکور آمده است:

أخرجه مسلم فی الإیمان (188، ص119) ص 110؛ و أخرجه البخاری فی المناقب (3613) و فی التفسیر (4846) من طریق موسى بن أنس عنه به؛ و زاد السیوطی نسبته فی الدر (6، ص84) لأحمد و أبی یعلى و البغوی فی معجم الصحابة و ابن المنذر و الطبرانی و ابن مردویه و البیهقی فی الدلائل.