سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1067 (سوره حجرات آیه 2) قسمت سوم: ادامه نکات ادبی

 

أَعْمالُکُمْ

ماده «عمل» در اصل دلالت بر یک نحوه فعل و رفتار دارد؛ و شاید نزدیکترین کلمه بدان «فعل» باشد؛ اما درباره اینکه چگونه فعلی است و اساسا تفاوتش با «فعل» چیست و کدام اعم یا اخص است بین اهل لغت اختلاف است:

- ابن‌فارس ظاهرا[1] آن را شامل هر کار (= فعل)ی که انجام شود، دانسته است (معجم مقاییس اللغه، ج‏4، ص146[2]).

- عسکری هم بر این باور است که عمل، ایجاد اثری در چیزی است (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ؛ صافات/96)؛ در حالی «فعل» در خصوص هر چیزی، ایجاد آن چیز است به وسیله‌ای [موید این معنای ایجادی: «وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ» (قمر/52)]؛ و اصل «عمل» در لغت «دؤوب» [= پیگیری و جدیت در کار] می‌باشد و به همین جهت به «راحلة» [=شتر نیرومندی که برای باربری استفاده می‌شود] «یعملة» گویند است (الفروق فی اللغة، ص127-128[3]).

- راغب آن را اخص از «فعل» دانسته‌اند با این بیان که «عمل» هر کاری است که که از حیوان (بالمعنی العام، که شامل انسان هم می‌شود) و با قصد انجام شود، و خیلی کم رخ می‌دهد که بر رفتارهای جمادات «عمل» اطلاق گردد؛ در حالی که «فعل» به کارهای بدون قصد [=غیرارادی] حیوانات و نیز رفتارهایی که از جمادات سر می‌زند هم اطلاق می‌گردد (مفردات ألفاظ القرآن، ص587[4])؛ که اگر این دیدگاه را بپذیریم «فعل» معادل «رفتار» و «عمل» معادل «کنش» در فارسی می‌شود؛

- اما مرحوم مصطفوی دقیقا معکوس راغب نظر داده؛ یعنی «عمل» را در اصل عبارت دانسته از آنچه از فعل در خارج ظاهر می‌شود؛ و بر این باورست که‌ به افاضات و اظهارات خارجیه‌ای که به اقتضای حالات باطنی رخ می‌دهد، اگر به لحاظ انتسابش به فاعل و از حیث صدورش نظر شود، «شأن»، و اگر از حیث وقوع و تحققش در خارج در نظر گرفته شود، «عمل» اطلاق می‌گردد؛ و توضیح داده که «فعل» آن حیث وقوع خارجیِ کار (=فعل)ی است؛ اما «فعل» صدور عمل است که با اختیار و از روی قصد انجام شده باشد؛ و «فعل» است که مخصوص انسان و حیوانات می‌باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص224-225[5]).

- نظر حسن جبل این است که معنای محوری این ماده عبارت است از جهد و تلاشی مادی (اعم از اینکه از موجود زنده یا جماد صادر شود) که به احداث چیزی یا هیأتی و یا حرکتی منجر شود[6]؛ و البته ظاهرا مقصودش از «مادی» صرف عینی و خارجی بودن است؛ زیرا در ادامه توضیح می‌دهد که عمل شامل هم افعال جوارجی و هم افعال قلبی [=جوانحی] می‌شود؛ و می‌افزاید که عمل برای اموری به کار می‌رود که یک نحوه امتدادی در زمان داشته باشند. وی عملا با آوردن تعبیر «اعم از موجود زنده یا جماد» گویی ماده «عمل» را شامل کارهای غیرارادی هم می‌داند؛ اما پس از نقل عبارات کسانی که معتقدند که «عمل» اختصاص به مواردی دارد که با فکر و رویه از عامل صادر می‌شود، توضیح می‌دهد که این ویژگی به نحوی متمم یا لازمه لحاظ امتداد زمانی عمل است؛ و نهایتا چنین جمع‌بندی می‌کند که عمل عبارت است از تلاشی مادی و تاثیر اشیاء در همدیگر، و با آن از چیزی تعبیر می‌شود که یک نحوه امتداد زمانی داشته و ورای آن فکری [= قصدی] در کار باشد.

اگر بخواهیم با توجه به کاربردهای این واژه در قرآن قضاوتی داشته باشیم به نظر می‌رسد حق با راغب اصفهانی باشد تا مرحوم مصطفوی؛ ‌چرا که:

(1) عموما کلمات «صلاح» و «فساد» و «حسن» و «سوء» با کلمه «عمل» ترکیب (وصفی یا اضافی) شده‌اند (خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً، توبه/102؛ أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً، فاطر/8؛ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه، فاطر/10؛ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدینَ، یونس/81)، نه با «فعل»؛ البته کلمات مشتق از این مواد به صورت مفعول (باواسطه یا بی‌واسطه) برای هر دو به کار رفته است؛ مثلا: «عَمِلُوا الصَّالِحات»، «مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِه‏» (نساء/123)، «وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ» (نساء/127)، «کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ» (مائده/79)، «وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (حج/77).

(2) همواره «عمل» (نه فعل) قرین «ایمان» مطرح شده است: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات». (واضح است که در دو آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (حج/77) و « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» (صف/2) اگرچه تعبیر «فعل» در کنار «ایمان» آمده، اما مثال نقضی بر مراد ما نیست).

(3) اگرچه گاه درباره اینکه خداوند به «فعل» شما آگاه است (مثلا: وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلیماً؛ نساء/127) و حتی اینکه انسانها را از فعلشان مطلع خواهد کرد (ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ؛ انعام/159) سخن گفته شده، اما پاداش و عقاب اخروی، غیر از دو مورد که چه‌بسا همانها هم قابل مناقشه باشند (فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ، بقره/85؛ هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ؛ مطففین/36) همواره ناظر به «عمل» مطرح شده است (مثلا: حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ، اعراف/147؛ لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى، نجم/31؛ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدیداً إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ، مجادله/15؛ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ، تغابن/9)

که همه اینها شواهدی است که در «عمل» قصد و اراده لحاظ شده است؛ و منظور از قصد و اراده هم همان فکر و رویه است؛ و

(4) شاید به همین لحاظ است که «عمل» در مورد انسان (عمده آیات مربوطه) و جن (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّه‏؛ سبأ/12) به کار رفته اما هرگز در مورد خداوند به کار نرفته است (تنها موردی که به کار رفته بوضوح کاربرد مجازی آن است: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ؛ یس/71)؛ در حالی که کلمه «فعل» که ظاهرا بر جلوه بیرونی و خروجی عمل (صرف نظر از نیت و اراده آن؛ مثلا: قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ، صافات/102؛ وَ ما أَدْری ما یُفْعَلُ بی‏ وَ لا بِکُم، احقاف/9؛ تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ، قیامت/25) دلالت دارد در مورد خداوند (ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ، نساء/147؛ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُریدُ، هود/107؛ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاء، ابراهیم/27؛ لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ، انبیاء/23؛ أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ، فجر/6) بلکه در مورد فرشتگان (عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ؛ تحریم/6) و کل موجودات (وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ؛ یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ؛ نحل/49-50)  هم به کار رفته است؛ و

(5) شاید با همین ملاحظه (یعنی لحاظِ قصد و اراده فاعل در معنای «عمل»، و عدم آن در معنای «فعل») است که همواره از «حبط عمل» سخن گفته شده و نه از «حبط فعل». (البته برای تکفیر عمل با اینکه عموما از تعبیر «تکفیر سیئات»(مثلا: یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِه؛ تغابن/9) و یکبار از تعبیر «لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذی عَمِلُوا» (زمر/35) به کار رفته؛ اما یک مورد از تعبیر «فعل» استفاده شده است: «وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ» (آل عمران/115) که در همینجا هم اگر توجه کنیم که قرآن کریم همواره برای نابودی «عمل خوب» از تعبیر «حبط»، و برای نابودی «عمل بد» از تعبیر «تکفیر» استفاده می‌کند، همین مورد که برای «نابودی کار خوب» از ترکیب تعبیر «تکفیر» با «فعل» استفاده می‌کند چه‌بسا موید اصل ادعای ماست؛ و

(6) جالب اینجاست که با اینکه در معدود مواردی از تعبیر "خداوند به «فعل» شما آگاه است" استفاده شده؛ اما اولا آن تعبیری که بسیار در قرآن رایج است تعبیر "خداوند به «عمل» شما آگاه است" می‌باشد و ثانیا موارد متعددی هست که از «فعل» ما انسانها سخن گفته و بلافاصله با تعبیر خداوند به «عمل» ما آگاه است به این فعل اشاره شده: «فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ... وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (بقره/85)، «وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ» (زمر/70) ، «فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ» (مجادله/13)؛ اما هیچگاه عکس این رخ نداده است.

از دیگر ماده‌هایی که به «عمل» نزدیک است ماده‌های «صنع» و «جعل» است:

در تفاوت «صنع» و «عمل» گفته‌اند که صنع اخص از عمل است، «عمل» به هر کار ارادی‌ای که از انسان سر بزند (ولو آگاهی خوبی هم از نحوه انجام آن نداشته باشد) ‌اطلاق می‌گردد؛ اما «صنع» در جایی است که عملی مرتب و محکم و نیکو انجام شود و به نحوی مستند به آگاهی و درایت و تدبیر باشد؛ لذا به نجار «صانع» می‌گویند اما به «تاجر» خیر؛ زیرا نجار قبل از عمل می‌داند که دقیقا چه می‌خواهد بکند؛ اما تاجر نمی داند آیا واقعا به سودی که می‌خواهد می‌رسد یا خیر؛ و به همین جهت است که به کارگزاران حکومتی «عامل» [إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها، توبه/60] و «عمال» گویند، نه «صانع»؛ چون فقط انجام کارشان برایشان مهم است و غالبا آگاهی از ثمراتی بر کارشان مترتب خواهد شد ندارند (الفروق فى اللغة، ص128[7]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص493[8]).

در تفاوت آن با «جعل» هم گفته‌اند «عمل» ایجاد اثری در چیزی با استفاده از چیز دیگری است؛ اما «جعل» تغییر صورت چیزی است اعم از اینکه از طریق ایجاد اثری در آن باشد یا غیر آن؛ لذا با اینکه در ساختن کوزه از گِل هم تعبیر جعل به کار می‌رود و هم تعبیر عمل، اما برای امر ساکنی را متحرک کردن فقط تعبیر جعل به کار می‌رود نه عمل (تقول: جعل الساکن متحرکا و لا تقول: عمل الساکن متحرکا)؛ زیرا حرکت اثری نیست که به وسیله آن در چیزی اثر بگذارند؛ و به همین مناسبت است که جعل برای پدید آوردن هم به کار می‌رود: «وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» و قوله تعالى «وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ» اما عمل که نیازمند انجام کاری به وسیله چیزی است برای پدید آوردن به کار نمی‌رود (الفروق فی اللغة، ص128-129[9]).[10]

ماده عمل و مشتقات آن جمعا 360 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ

برای تبین نحوی این عبارت چند وجه بیان شده است:

یکی اینکه جمله در مقام نصب و مفعول له برای فعل «ترفعوا» باشد؛

دوم اینکه حرف «ل» (لام غایت) در تقدیر باشد (لأن تحبط أعمالکم) و کل جمله محلاً مجرور باشد؛

و یک دیدگاه هم این است که تقدیر کلام «لأن لا تحبط» باشد (مجمع البیان، ج‏9، ص194[11]

 هرچند برخی این قول اخیر را ضعیف و بلکه خطا دانسته‌اند (اعراب القرآن (للنحاس)، ج‏4، ص140[12])؛ اما باید گفت که اگر این «ان تحبط اعمالکم»، غایتِ «رفع صوت» باشد (غایت بالا بردن صدا، حبط عمل است)، همان «لأن تحبط» درست است؛ اما ظاهرا قول مذکور مبتنی بر این است که این عبارت، غایت برای نهی (عدم رفع صوت) ‌باشد. (غایت بالا نبردن صدا، این است که عملتان حبط نشود).

تبصره:

تعبیر «أن تحبط» می‌تواند مفعول له برای «ترفعوا» باشد و می‌تواند متعلق به «تجهروا» باشد (یعنی عین تحلیل فوق نسبت به «لا تجهروا» هم پیاده می‌شود) و اصطلاحا اینجا از باب تنازع است؛ یعنی هر دو فعل مذکور اقتضای اینکه این مفعول له برایشان باشد را دارند؛ هرچند در تنازع، کوفیان آن را متعلق به فعل اول و بصریون آن را به فعل دوم می‌گیرند. (الدر المصون فی علوم الکتاب المکنون، ج10، ص5[13])

 


[1] . اینکه بیان شد «ظاهرا» زیرا وی فقط همین یک جمله را درباره این ماده گفته و در ادامه صرفا عبارات خلیل در کتاب العین (ج‏2، ص154) را آورده و در پایان صرفا عبارت «والله اعلم» افزوده است. متن وی در پاورقی بعدی.

[2] . العین و المیم و اللام أصلٌ واحدٌ صحیح، و هو عامٌّ فى کلِّ فِعْلٍ یُفْعَل. قال الخلیل: عَمِل یَعْمَلُ عَمَلًا، فهو عامل؛ و اعتمل الرّجل، إذا عمِل بنفسه. قال: «إنّ الکریم و أبیکَ یَعتَمِلْ / إن لم یَجِد یوماً على مَن یتَّکِلْ» و العمالة: أجر ما عُمِل. و المعاملة: مصدرٌ من قولک عاملته، و أنا أُعامِله معاملةً. و العَمَلَة: القوم یعملون بأیدیهم ضُروباً من العمل، حفراً، أو طیَّا أو نحوه. و من الباب: عامِلُ الرُّمحِ و عامِلتَهُ، و هو ما دون الثَّعلب قلیلًا مما یلى السِّنان، و هو صدره. قال: «أطْعَن النَّجْلاءَ یَعوِى کَلْمُها /عامِلُ الثَّعلبِ فیها مَرْجَحِنّ‏» قال: و الرّجل یعتمل لنفسِه، و یعمل لقَومٍ، و یستعمل غیره، و یُعْمِل رأیَه أو کلامه أو رُمْحه. و البنّاء یستعمل اللّبِن، إذا بنَى به. قال: و الیَعْمَلة من الإبل: اسمٌ لها اشتُقَّ من العَمَل، و الجمع یَعْمَلات. و لا یقال ذلک إلّا للأُنثى، و قد یجوز الیَعَامِل. قال ذو الرُّمّة  أو غیرُه: «و الیَعْمَلات على الوجى /یَقطعن بیداً بعد بیدِ» و اللَّه أعلم.

[3] . (الفرق) بین الفعل و العمل‏: أن العمل ایجاد الأثر فی الشی‏ء یقال فلان یعمل الطین خزفا و یعمل الخوص زنبیلا و الأدیم سقاءا، و لا یقال یفعل ذلک لأن فعل ذلک الشی‏ء هو ایجاده على ما ذکرنا [= الانشاء ابتداء الایجاد من غیر سبب، و الفعل یکون عن سبب‏] و قال الله تعالى (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ) أی خلقکم و خلق ما تؤثرون فیه بنحتکم ایاه أو صدغکم له، و قال البلخی رحمه الله تعالى: من الافعال ما یقع فی علاج و تعب و احتیال و لا یقال للفعل الواحد عمل، و عنده أن الصفة لله بالعمل‏ مجاز، و عند أبی علی رحمه الله أنها حقیقة، و أصل العمل فی اللغة الدؤوب و منه سمیت الراحلة یعملة و قال الشاعر: «و قالوا قف و لا تعجل/و إن کنا على عجل‏ /قلیل فی هواک الیو /م ما نلقى من العمل‏» أی من الدؤوب فی السیر، و قال غیره «و البرق یحدث شوقا کلما عملا» و یقال عمل الرجل یعمل و اعتمل إذا عمل بنفسه و أنشد الخلیل: «إن الکریم و أبیک یعتمل /إن لم یجد یوما على من یتکل‏»

[4] . الْعَمَلُ: کلّ فعل یکون من الحیوان بقصد، فهو أخصّ من الفعل، لأنّ الفعل قد ینسب إلى الحیوانات التی یقع منها فعل بغیر قصد، و قد ینسب إلى الجمادات، و العَمَلُ قلّما ینسب إلى ذلک، و لم یستعمل العَمَلُ فی الحیوانات إلّا فی قولهم: البقر الْعَوَامِلُ، و الْعَمَلُ یستعمل فی الْأَعْمَالِ الصالحة و السّیّئة، قال: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» (البقرة/277)، «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ» (النساء/124)، «مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ‏» (النساء/123)، «وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ‏» (التحریم/11)، و أشباه ذلک. «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ‏» (هود/46)، «وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ»، و قوله تعالى: «وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها» (التوبة/60]: هم المتولّون على الصّدقة، و الْعَمَالَةُ: أجرته، و عَامِلُ الرُّمْحِ: ما یلی السّنان، و الْیَعْمَلَةُ: مشتقّة من الْعَمَل‏.

[5] . أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو ما یتظاهر من الفعل فی الخارج. و سبق فی الشأن: إنّ الإفاضات و الإظهارات الخارجیّة باقتضاء الحالات الباطنیّة، من جهة أنّها منتسبة الى الفاعل و بلحاظ الصدور: یطلق علیها الشأن. و إذا لوحظت منتسبة الى جانب الوقوع و التحقّق فی الخارج، یطلق علیها العمل.

فَالْعَمَلُ: ما یکون واقعا فی الخارج من الفعل، إذا لوحظ من حیث هو واقع و متحقّق.

و الفعل عبارة عن صدور العمل باختیار و إیجاده عن قصد، و هو مخصوص بالإنسان و کلّ من الحیوان فی مورد قدرته و اختیاره.

و العمل الصالح: کما فی. وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً- 17/ 9.

و العمل السیّئ: کما فی-. فَلا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏- 18/ 84.

و مطل العمل: کما فی-. وَ إِنَّ کُلًّا لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ‏- 11/ 111. وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ‏- 2/ 139.

فَالْعَمَلُ: ما یتکوّن و یتحصّل من الفعل الاختیارىّ، من حیوان، أو انسان، أو جنّ، أو شیطان- فانّ الاختیار هو من آثار القدرة. و کلّ عمل صالحا أو سیّئا: فله أثر طبیعىّ، و أثر جزائىّ و إلهىّ...

[6] . جهد مادی (من حی أو جماد) یؤدی إلی إحداث شیء أو هیأة أو نقلة إلخ.

[7] . (الفرق) بین العمل و الصنع‏: أن الصنع ترتیب العمل و إحکامه على ما تقدم علم به و بما یوصل الى المراد منه، و لذلک قیل للنجار صانع و لا یقال للتاجر صانع لأن النجار قد سبق علمه بما یرید عمله من سریر أو باب و بالأسباب التی توصل الى المراد من ذلک و التاجر لا یعلم اذا اتجر أنه یصل الى ما یریده من الربح أو لا فالعمل لا یقتضی العلم بما یعمل له ألا ترى أن المستخرجین و الضمناء و العشارین من أصحاب السلطان یسمون عمالا و لا یسمون صناعا اذ لا علم لهم بوجوه ما یعملون من منافع عملهم کعلم النجار او الصائغ بوجوه ما یصنعه من الحلى و الآلات، و فی الصناعة معنى الحرفة التی یتکسب بها و لیس ذلک فی الصنع، و الصنع أیضا مضمن بالجودة، و لهذا یقال ثوب صنیع و فلان صنیعة فلان اذا استخصه على غیره و صنع الله لفلان أی أحسن الیه و کل ذلک کالفعل الجید.

[8] . الصُّنْعُ: إجادةُ الفعل، فکلّ صُنْعٍ فِعْلٌ، و لیس کلّ فعل صُنْعاً.

[9] . (الفرق) بین الجعل و العمل‏: أن العمل هو ایجاد الأثر فی الشی‏ء على ما ذکرنا، و الجعل تغییر صورته بایجاد الأثر فیه و بغیر ذلک ألا ترى أنک تقول جعل الطین خزفا و جعل الساکن متحرکا و تقول عمل الطین خزفا و لا تقول عمل الساکن متحرکا لأن الحرکة لیست بأثر یؤثر به فی الشی‏ء، و الجعل أیضا یکون بمعنى الاحداث و هو قوله تعالى (وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ) و قوله تعالى (وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ) و یجوز أن یقال إن‏ ذلک یقتضی أنه جعلها على هذه الصفة التی هی علیها کما تقول جعلت الطین خزفا، و الجعل أیضا یدل على الاتصال و لذلک جعل طرفا للفعل فتستفتح به کقولک جعل یقول و جعل ینشد قال الشاعر: «فاجعل تحلل من یمینک انما /حنث الیمین على الأثیم الفاجر» فدل على تحلل شیئا بعد شی‏ء، و جاء أیضا بمعنى الخبر فی قوله تعالى (وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً) أی أخبروا بذلک، و بمعنى الحکم فی قوله تعالى (أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ) أی حکمتم بذلک، و مثله جعله الله حراما و جعله حلالا أی حکم بتحلیله و تحریمه، و جعلت المتحرک متحرکا، و له وجوه کثیرة أوردناها فی کتاب الوجوه و النظائر، و الجعل أصل الدلالة على الفعل لأنک تعلمه ضرورة و ذلک أنک اذا رأیت دارا مهدمة ثم رأیتها مبنیة علمت التغیر ضرورة و لم تعلم حدوث شی‏ء إلا بالاستدلال‏.

[10] . در الفروق فی اللغة، ص183 فقر ولایت و عمالة هم مطرح شده که چون این کلمه دوم در قرآن نیامده است؛ فقط در پاورقی عبارت وی را نقل می‌کنیم:

(الفرق) بین الولایة و العمالة: أن الولایة أعم من العمالة و ذلک أن کل من ولی شیئا من عمل السلطان فهو وال فالقاضی وال و الأمیر وال و العامل وال و لیس القاضی عاملا و لا الأمیر و إنما العامل من یلی جبایة المال فقط فکل عامل وال و لیس کل وال عاملا و أصل العمالة أجرة من یلی الصدقة ثم کثر استعمالها حتى أجریت على غیر ذلک.

[11] . «أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ» فی محل النصب لأنه مفعول له و یجوز أن یکون فی محل جر باللام المقدرة أی لأن تحبط أعمالکم و قیل تقدیره کراهة أن تحبط أو حذار أن تحبط.

[12] . أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ «أن» فی موضع نصب فقال بعض أهل اللغة: أی لئلا تحبط أعمالکم، و هذا قول ضعیف إذا تدبّر علم أنه خطأ، و القول ما قاله أبو إسحاق هو غامض فی العربیة قال: المعنى لأن تحبط و هو عنده مثل: فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً [القصص8]

[13] . قوله: {أَن تَحْبَطَ} : مفعولٌ من أجلِه. والمسألةُ من التنازعِ لأنَّ کُلاًّ مِنْ قولِه: «لا تَرْفَعوا» و {لَا تَجْهَرُواْ لَهُ} یَطْلُبه من حیث المعنى، فیکون معمولاً للثانی عند البصریین فی اختیارِهم، وللأولِ عند الکوفیین. والأولُ أَصَحُّ للحَذْفِ من الأولِ أی: لأَنْ تحبطَ. وقال أبو البقاء: «إنها لامُ الصیرورة» ولا حاجةَ إلیه.