1066) سوره حجرات (49)، آیه1 (مطلب11) ادامه تدبر: سمیع علیم
سمیع علیم
11) «إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»
در نکات ادبی اشاره شد که در قرآن کریم کلمه «سمیع» 32 مورد به صورت ترکیب «سمیع علیم» و 11 مورد به صورت ترکیب «سمیع بصیر» به کار رفته است. (کلمه «بصیر» هم بتنهایی 28 مورد و به صورت «خبیر بصیر» 5 مورد به کار رفته است)
از ظاهر فرمایش برخی از مفسران چنین برمیآید که تفاوت آنها در این است که:
ترکیب «سمیع بصیر» برای جایی است که آگاهی خداوند در مورد «اقوال» (سخنان) و «افعال» بندگان مورد توجه است؛ [مثلا از گفتن سخنی ویا از انجام کاری نهی میشود و سپس تذکر داده میشود که این نهی را رعایت کنید زیرا که خداوند همه سخنان شما را میشنود و همه کارهای شما را میبیند]؛
چنانکه در مواردی که فقط خود فعل مد نظر بوده فقط از تعبیر «بصیر» استفاده شده است: «إِنَّ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (بقره/110)؛
همچنین وقتی به صورت «سمیع علیم» به کار میرود برای تاکید بر این است که اولا مراعات «سخن» را بکنید؛ و سپس مراعات مطلق اعمال (اعم از قول و فعل)را (المیزان، ج18، ص306-307[1]).
ظاهرا باید این نکته ایشان را صرفا ناظر به عنوان مواردی مانند آیه حاضر دانست که قبل از آن، تعبیر «اتقوا الله» به کار رفته است؛ وگرنه در بسیاری از موارد، کاربردهای قرآنی «سمیع علیم» یا «سمیع بصیر» اصلا بحث ناظر به وظایف انسان ولزوم مراعاتش نسبت به سخن و رفتارش نیست؛ بلکه یا ناظر به عرصههای آفرینش و ... است (مثلا: ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیر، لقمان/48؛ وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیم، انعام/13) یا ناظر به استجابت دعا توسط خداوند است (مثلا: رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیم، بقره/127) ویا ... .
البته برخی دیگر از مفسران تعبیر «سمیع علیم» را در اینجا نیز به ترتیب به معنای آگاهی خداوند به اقوال و اعمال تطبیق دادهاند (مجمع البیان، ج9، ص196[2]) که شاید چنین فرقی بین «سمیع علیم» با «سمیع بصیر» را جدی نمیدانند؛ چرا که ذیل آیات «سمیع بصیر» هم عموما همین تعبیر را آوردهاند (مثلا:مجمع البیان، ج3، ص99؛ ج6، ص611).
12) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»
فرمود جلو نیفتید و تقوا پیشه کنید؛ اینها هر دو از جنس اقدام هستند (که بیشتر «دیده» میشوند، تا «شنیده»)؛ پس چرا در پایان فرمود: خدا شنوای داناست؛ و نفرمود که «خدا بینای داناست»؛ یا حداقل چرا نفرمود: «خدا شنوای بیناست»؟ (توضیح تفاوت اینها در تدبر 11 گذشت)
الف. مهتمرین بُعدِ این جلو افتادن، در حوزه سخن است؛ یعنی حکمی را ابراز کنیم؛ لذا ابتدا تاکید را بر شنیدن قرار داد، سپس با تعبیر «علیم» مطلق اعمال را مد نظر قرار داد.
ب. چهبسا تذکر دادن به «سمیع» بودن خداوند نه صرفا ناظر به این آیه، بلکه ناظر به کل بحث سوره باشد؛ یعنی محور ارتباطات انسانی این است که انسان اهل گفتگو باشد؛ و برای اهل گفتگو بودن در قبال دیگران، مهمترین مساله این است که انسان گوش شنوایی داشته باشد؛ و در این سوره قرار است مهمترین ادب اهل گفتگو (یعنی شنوا بودن) را نسبت به رسول الله ص (عدم صدا بلند کردن در گفتگو) و نسبت به سایر مومنان (اعتنا به نقلهای مومنان و عدم اعتماد به نقل فاسق بدون تحقیق) و نسبت به عموم انسانها (تعارف) بیان دارد؛ از این رو، از باب ضرورت تخلق به اخلاق الله، در ابتدای سوره به صفت «شنوا» بودن خداوند اشاره کرد.
ج. ...
13) «إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»
با توجه به اینکه «شنوا» بودن خودش مصداقی را دانا بودن است، چرا بعد از سمیع، تعبیر «علیم» را آورد؟
الف. ذکر عام بعد از خاص، برای تاکید است.
ب. چهبسا در مقام یاد دادن ادب گفتگوست؛ ما غالبا میپنداریم که «تنها زمانی که چیزی را نمیدانیم باید به سخن مخاطبمان گوش دهیم؛ و اگر چیزی را میدانیم دیگر نیازی به گوش دادن نیست»! در اینجا تاکید میکند که خداوند در حالی که علیم است اهل گوش دادن است و از گوش دادن ابایی ندارد؛ پس شما هم حتی اگر میدانید که مخاطبتان چه میخواهد بگوید باز دلیل نمیشود که به سخنش گوش نسپارید.
ج. ...
14) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»[3]
[1]. و بذلک یظهر أن المراد بقوله: «لا تُقَدِّمُوا» تقدیم شیء ما من الحکم قبال حکم الله و رسوله إما بالاستباق إلى قول قبل أن یأخذوا القول فیه من الله و رسوله أو إلى فعل قبل أن یتلقوا الأمر به من الله و رسوله لکن تذییله تعالى النهی بقوله: «إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» یناسب تقدیم القول دون تقدیم الفعل و دون الأعم الشامل للقول و الفعل و إلا لقیل: إن الله سمیع بصیر لیحاذی بالسمیع القول و بالبصیر الفعل کما یأتی تعالى فی کثیر من موارد الفعل بمثل قوله: «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»: الحدید: 4 ....
و فی قوله: «إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» تعلیل للنهی و التقوى فیه أی اتقوه بالانتهاء عن هذا النهی فلا تقدموا قولا بلسانکم و لا فی سرکم لأن الله سمیع یسمع أقوالکم علیم یعلم ظاهرکم و باطنکم و علانیتکم و سرکم
[2]. «إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ» لأقوالکم «عَلِیمٌ» بأعمالکم فیجازیکم به
[3]. در کتاب «الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج1، ص73» دو مطلب از کتب اهل سنت نقل شده است؛ که اگر این دو نقل در کتب آنها باشد حجتی است علیه آنان در اینکه کسی را برای حکومت تعیین کردهاند. اما در خصوص مطلب اول در حدی که در نرمافزار المکتبة الشامله در تمامی آثار ابن جریر طبری جستجو شد این واقعه یافت نشد. بله، واقعه دوم در کتاب اعلام النبوة (ص100) یافت شد؛ اما برای چنین استدلالی آنچه مهم و اساسی است واقعه اول است که در آن تعبیر «الأمر لله إن شاء کان فیکم أو فی غیرکم» آمده است؛ لذا این مطلب در متن نیامد؛ مگر اینکه سند مذکور یافت شود. عبارت مرحوم عاملی نباطی (مولف الصراط المستقیم ...) چنین است:
و ذکر ابن جریر الطبری أن بنی کلاب قالوا للنبی نبایعک على أن یکون الأمر لنا بعدک فقال ص الأمر لله إن شاء کان فیکم أو فی غیرکم.
و روى الماوردی فی أعلام النبوة أن عامر بن الطفیل قال للنبی ص ما لی إن أسلمت فقال ص ما للمسلمین قال أ لا تجعلنی الوالی بعدک قال لیس ذلک لک و لا لقومک.
فدل هذان الحدیثان و تانک الآیتان بتفسیرهم على المنع من الاختیار و قد قال سبحانه و تعالى «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ» «و یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ» «و اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ» «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ» «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ» و فی الاختیار تقدیم بین یدی الله و رسوله فهو دخول فی نهی کتابه.