1064) جمع بندی سوره واقعه (2)
ج) درباره دستهبندی سهگانه (آیات 7-10؛ 11-56؛ 83-94)
در این سوره محور دستهبندی انسانها را یک تقسیم سهگانه قرار داد که سه بار در این سوره بر اساس این دستهبندی سهگانه درباره وضعیت انسانها بحث کرد؛ یعنی . ما عموما انسانها را از حیث نحوه زندگیشان در دنیا که باطنش در آخرت آشکار می گردد به دو دسته خوب و بد تقسیم میکنیم؛ اما قرآن میخواهد افق تحلیل ما را از این دوگانه به یک فهم سهگانه برساند؛ که قبلا اشاره شد که شاید بدین وسیله میخواهد تذکر دهد که افق نگاهتان در زندگی صرفا این نباشد که در دسته خوبان قرار بگیرید؛ بلکه حواستان باشد به اینکه: آنان که خوبند دو دستهاند: یک دسته همانهایند که از فرط خوبی دیگر بعد از مرگ هیچ مسالهای نخواهند داشت؛ ولی دسته دیگر، با اینکه جزء خوبان محسوب میشوند، اما هرچه باشد همانند مقربان نخواهند بود. (جلسه 1057، تدبر1 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-90/).
اکنون میافزاییم که مساله به همین نکته محدود نمیشود، بلکه در نحوه چینش این سه دسته، و نیز نحوه تعبیر از آنان در این سه فراز تغییراتی داد، که توجه به این تغییرات میتواند ما را متوجه حقایقی سازد؛
از جمله:
4) با اینکه از همان ابتدای سوره اشاره کرد که میخواهد از یک دستهبندی سهگانه سخن بگوید (آیه7)، و سهبار هم درباره این دستهها سخن گفت؛ اما بحث را با تعابیر و چینشی خاص آغاز کرد که نظم آن را در ادامه بحث تغییر داد. یعنی با اینکه در دو فراز دوم و سوم، ابتدا از وضعیت مقربان، سپس اصحاب یمین و سپس اصحاب شمال سخن گفت، اما در فراز اول که میخواهد به اصل این سه دسته اشاره کند و ذهن مخاطب را متوجه این سه کند (آیات8-10) اولا ابتدا خوبان و بدان عادی را با تعبیر اهل یمن و برکت، و اهل شومی و بیبرکتی یاد کرد، و ثانیا سوال «آنان کیستند» را در موردشان مطرح نمود؛ اما مقربان را با تعبیر سبقتگیرندگان یاد کرد؛ و نیز از تعبیر «آنان کیستند» برایشان استفاده نکرد، بلکه فقط کلمه «سابقون» را تکرار کرد؛ و البته هم در فراز دوم در مقام شرح وضعیت اخروی آنان و هم در فراز آخر در مقام وضعیت لحظه مرگ آنان، شرح حال و روز آنان را بر دو گروه دیگر مقدم داشت. گویی میخواهد نشان دهد که این تغییر دیدگاه از دستهبندی دوگانه رایج (انسانهای خوب و انسانهای بد) به دستهبندی سهگانه قرآنی نهتنها ضروری است؛ بلکه اقتضائاتی هم دارد؛ مثلا:
الف. اینکه صرفا قسم سومی بر تقسیم دوگانه رایج اضافه نشده؛ بله، از این جهت که افرادی که از خوبها هم خوبترند، تمایزشان از خوبهای عادی غالبا یا مورد غفلت قرار میگیرد، فقط بر وجود آنان تاکید کرد (که قسم سومی هم در کار است) اما وقتی تاکید بر همان دو دستهای که ما عادتا همان دو دسته خوب و بد میدانیم را با تعبیر «این خوبان کیستند و آن بدان کیستند» بیان میکند چهبسا میخواهد بفرماید که همین دوتا هم آن طور که شما تحلیل میکنید، نیست؛ و لذا این دستهبندی را صرفا در افق دانستههای پیشین خود درباره انسانهای خوب و بد، تحلیل و فهم نکنید؛ بلکه خوب گوش دهید که چه تصویری از اینها ارائه میشود.
ب. ...
5) دستهبندی فراز اول سوره با تعبیر «سابقون» و «اصحاب میمنه» و «اصحاب مشئمه» بود، سپس برای دو گروه اول، در فراز دوم و سوم، از تعبیر «مقربان» و «اصحاب یمین» استفاده کرد؛ اما برای گروه آخر در فراز دوم از تعبیر «اصحاب شمال» و در فراز سوم از تعبیر «المکذبین الضالین» استفاده کرد. (و البته در همان فراز آنان را با تعبیر «الضالون المکذبون» مخاطب قرار داده بود که مطمئن باشیم این فراز آخر اشاره به همان گروه سوم است). چرا؟
الف. با توجه به اینکه فراز دوم ناظر به وضعیت نهایی آنان در آخرت است و فراز سوم ناظر به وضعیت پس از مرگ آنان، چهبسا بتوان گفت فراز اول چهبسا ناظر به وضعیت دنیوی آنان است؛ آنگاه این تفاوتها در تعبیر نشان میدهد که:
الف.1. نوع شناسایی انسانها در دنیا و بعد از دنیا فرق میکند؛ در دنیا باید گفت خوبان انسانهای خوشیُمناند و بدها بدیُمن؛ و یک دستهاند که از خوشیُمنی هم سبقت میگیرند؛ اما در بعد از دنیا بر اساس مقرب و یا دست راست و دست چپ بودنشان (موقعیتهای اخرویشان) دستهبندی میشوند؛
الف.2. در بعد دنیا، درباره سبقتگیرندگان، از تعبیر مقربان (چه برای وضعیت نهایی و چه برای پس از مرگ) استفاده کرد؛ یعنی آنان چون با سبقتگرفتن به مقام قرب رسیدند دیگر همین تنها شاخصه شناسایی آنان است؛ اما کاربرد دو تعبیر «اصحاب یمین و اصحاب شمال» در فراز دوم کاملا ناظر به تعیین تکلیف آنان (بر اساس نامه عملشان) در قیامت است که یک دسته نامه عملشان را به دست راستشان میدهند و یک دسته به دست چپشان؛
الف.3. درباره چرایی یکسان بودن تعبیر خوبان (اعم از مقربان و اصحاب یمین) در دو فراز دوم و سوم (آخرت و برزخ) و متفاوت بودن تعبیر بدها در این دو مقطع (اصحاب شمال و مکذب ضال) شاید بتوان گفت که چون هرکس که بهشتی میشود به فضل خداست، نه صرفا با عمل خود: «لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» (نور/21)؛ و هرکس که جهنمی میشود «صرفا» به خاطر عمل خودش است: «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون» (طور/16 و تحریم/8)، حتی در خصوص عذاب جاودانه: «ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ» (یونس/52) «ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون» (سجده/14)، پس در لحظه مرگ در خصوص دو گروهی که بهشتی شدند صرفا به واژهای که نشان دهنده وضعیت آنان است (مقرب خدا بودن و نامه را به دست راست دریافت کردن) اشاره شد؛ اما در خصوص جهنمیان به چرایی جهنمی شدنشان (تکذیب کردن و گمراه بودن) (برای این بند «ثالثا» احتمالات دیگری نیز در جلسه 1059، تدبر2 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-92/ مطرح شد).
ب. ...
6) در هنگام برشمردن پاداشها و عذابهای اخروی مقربان و اصحاب شمال را ناشی از عمل خودشان معرفی کرد؛ در خصوص مقربان که صریحا از تعبیر «جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» (واقعه/24) استفاده کرد و در خصوص «اصحاب شمال» ذکر سابقه بدشان کاملا دال بر تعلیل جهنمی شدنشان است: «لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ؛ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ؛ وَ کانُوا ...» (واقعه/44-47)؛ اما درباره اصحاب یمین هیچ نکتهای که دلالت کند این جزای عملشان است نفرمود. چرا؟[1]
در تدبر 5 با استناد به آیات قرآن کریم نشان داده شد که هرکس که بهشتی میشود به فضل خداست، نه صرفا با عمل خود؛ و هرکس که جهنمی (و حتی عذاب جاودانه) میشود صرفا به خاطر عمل خودش است. این توضیح ، وجه این مطلب را که چرا جزای اصحاب شمال را ناشی از عمل خودشان دانست ولی برای اصحاب یمین این را به عمل خودشان مرتبط نکرد آشکار میکند. آنگاه این سوال میماند که چرا پاداش مقربان (به عنوان عدهای از بهشتیان) را به عمل خودشان مرتبط کرد؟
الف. قرآن کریم در جای دیگر میفرماید: «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصین؛ و جزا داده نشدید جز [به ازای] آنچه انجام داده بودید؛ مگر بندگان مخلَص خدا» (صافات/39-40). لازمه معنایی این آیه آن است که مخلَصین بر اساس عملشان پاداش نمیگیرند؛ و از آنجا که شک نداریم که بالاترین مراتب بهشت از آن مخلَصین است؛ توجیه مطلب این است که چون آنان از مقام مخلِصین (خالصکنندگان: کسانی که در مسیر اخلاص گام برمیدارند) هم گذر کرده و وارد مقام مخلَصین شدهاند (خالصشدگان: کسانی که خداوند آنان را خالص کرده) دیگر ارادهای از خودشان ندارند که عملی به خودشان نسبت داده شود؛ پس پاداش آنان نه بر اساس عمل خودشان، بلکه بر اساس افاضه محض الهی است؛ چنانکه در عرصهای که همگان را برای حساب و کتاب احضار میکنند آنان احضار نمیشوند: «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُون؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصین؛ پس همانا آنان احضارشدگاناند؛ مگر بندگان مخلَص خدا» (صافات/127-128). اگر این آیات را کنار آیات سوره واقعه بگذاریم (با توجه به اینکه قبلا در بحث از آیات 10 و 11 همین سوره [جلسات 977 و 978] احادیث و شواهد قرآنی متعددی ارائه شد که که «مقربان» همان «مخلَصان»اند) چهبسا در سوره واقعه میخواهد بفرماید این مقدار نعمتهای بهشتی که برای مقربان و مخلَصان برشمردیم صرفا نعمتهایی است که محصول عملشان است (اعم از عملی که قبل از رسیدن به مقام مخلَص شدن انجام دادهاند؛ ویا اگر هم همچون اهل بیت ع از ابتدا معصم و مخلَص بودهاند، همان اثر وضعی عمل آنان)؛ وگرنه بدانید بهشتی که برای مقربان تدارک دیده شده بسیار فراتر از این نعمتهایی است که در این سوره برای آنان برشمرده شد.
در واقع، وقتی در این سوره این نعمتها را برای مقربان برمیشمرد و سپس میفرماید این جزای عملشان است؛ میخواهد بفرماید ما فقط نعمتهایی که در افق جزای عملشان است را برای شما ذکر کردیم وگرنه بهشتی که برای آنان تدارک دیده شده بسیار بسیار بالاتر از تصور و فهم شما و بالاتر از آن است که در کلام آید؛ بویژه که اگر اضافه کنیم که افق کامل بهشتهایی که محصول عمل انسانهاست نیز فراتر از درک و فهم انسانهاست (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُون: پس هیچ کس نمىداند چه چیزهایى از مایههاى روشنىبخش دیدگان، به پاداش کارهایى که مىکردهاند براى آنها پنهان داشته شده است؛ سجده/17) چه رسد به این بهشت ویژه مخلَصین، که بر طبق آیات 39-40 سوره صافات جزای واقعیشان ربطی به عملشان ندارد.
تکمله
با این توضیح چهبسا وجه دیگری برای این مطلب معلوم گردد که چرا برای در لحظه مرگ، قرآن کریم اشاره کرد که این مقربان بلافاصله به روح و ریحان و جنت نعیم میرسند، و مکذبان گمراه به جهنم؛ ولی در خصوص اصحاب یمین به همین که آنان به پیامبر سلام میفرستند [یا آنان نسبت به پیامبر در سِلم و صفا بودند] بسنده نمود؟ و آن این است که این دو گروهی که این مقدار از جایگاهشان به پاداش عملشان نسبت داده شد تکلیفشان در لحظه مرگ کاملا معلوم شده است؛ اما اصحاب یمین احتمالا قرار است مواقفی را در برزخ و قیامت طی کنند و مورد حساب و کتاب قرار بگیرند و بعدا فضل و رحمت خدا شامل حالشان شود و نامه عملشان به دست راستشان داده شود.
ب. ...
د) مقایسهای بین وضعیت و پاداشها و عذابهای مطرح شده برای این سه گروه (آیات11-56؛ 88-94)
به نظر میرسد که مقایسهای بین وضعیت و پاداشها و عذابهای مطرح شده برای این سه گروه میتواند ابعاد دیگری از امور مربوط به این سه دسته را آشکار سازد؛ که وقتی هریک بتنهایی مورد توجه قرار میگیرند انسان شاید متوجه آن ابعاد نشود. اگر بخواهیم یک مقایسه مختصری بین آنها انجام دهیم باید گفت:
مقربان در جنات نعیماند؛ اصحاب یمین در سدر مخضود و طلح منضود و ظل ممدود و ماء مسکوب، و اصحاب شمال در سموم و حمیم و آتشی از یحموم؛ و برای هر سه گروه به نحوی از سابقه دنیویشان، از خوردنی و آشامیدنیشان؛ و موقعیت مکانیشان و نحوه پذیرایی از آنان سخن گفته شده؛ در خصوص بهشتیان (مقربان و اصحاب یمین) از همسران خاص بهشتی هم سخن گفته شده؛ و در خصوص مقربان، علاوه بر همسران بهشتی، از ولدان مخلدونی که دائم در پیرامون آنان در گردش و آماده به خدمتاند نیز سخن گفته شده است.
میتوان وضعیت دنیوی و اخروی اینان را با توجه به شباهت نوعیشان این گونه دستهبندی کرد:
|
الْمُقَرَّبینَ |
أَصْحابُ الْیَمینِ |
أَصْحابُ الشِّمالِ |
سابقهشان در دنیا: قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ |
السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ... ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلینَ وَ قَلیلٌ مِنَ الْآخِرینَ؛ |
ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلینَ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمینِ |
إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیمِ وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ؛ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ؛ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبینَ الضَّالِّینَ |
جایگاه اصلی/موقعیت مکانی |
فی جَنَّاتِ النَّعیمِ ...عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ مُتَّکِئینَ عَلَیْها ... فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعیمٍ |
فی سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ |
فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ؛ فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ وَ تَصْلِیَةُ جَحیمٍ |
ارتباطات با انسانهای دیگر |
[مُتَّکِئینَ عَلَیْها] مُتَقابِلینَ؛ لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا تَأْثیماً إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً |
أَصْحابُ الْیَمینِ |
أَصْحابُ الشِّمالِ |
خوردنی و آشامیدنی |
[من] مَعینٍ لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ؛ و فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ |
فی ... طَلْحٍ مَنْضُودٍ ... وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ وَ فاکِهَةٍ کَثیرَةٍ |
لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمیمِ |
نحوه پذیرایی |
یَطُوفُ عَلَیْهِمْ ... بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ ...
|
لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ |
فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ؛ فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ وَ تَصْلِیَةُ جَحیمٍ |
اطرافیان (همسر و فرزند و خدمنکار) |
[مُتَّکِئینَ عَلَیْها] مُتَقابِلینَ؛ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ (یَطُوفُ عَلَیْهِمْ) ؛ حُورٌ عینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ |
فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ؛ إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً عُرُباً أَتْراباً |
|
با توجه به جدول فوق اکنون میتوان به نکاتی اشاره کرد از جمله:
د.1) مقایسه این سه از حیث سابقه دنیویشان
7) در خصوص سابقه این سه گروه در دنیا ابتدا به نظر میرسد که فقط درباره سابقه جهنمیان سخن گفته شده؛ اما اگر دقت کنیم درباره زندگی دنیوی مقربان و اصحاب یمین هم غیرمستقیم سخنی گفته شده است؛ در واقع:
- در مورد مقربان در دنیا دو نکته گفته شده است: آنان کسانی بودند که بشدت اهل سبقت بودند که به قرینه مقام و نیز به قرینه آیات دیگر قرآن (که قبلا نشان داده شد که همه سبقت گرفتنهایی که در قرآن مدح شده یا سبقت در ایمان بوده یا سبقت در خیرات ویا ثمره آنها یعنی سبقت به سوی مغفرت و بهشت؛ ر.ک: در جلسه 977 تدبر2 ) معلوم میشود که این سبقت، سبقت در ایمان و خیرات است؛ یعنی مقربان کسانیاند که در دنیا اهل سبقت در ایمان و خیرات بودهاند؛ آنان عموما از اولین بوده و تنها اندکی از آنان از آخرین بودهاند.
- در مورد اصحاب یمین هم دو نکته گفته شده: یکی در فراز پایانی سوره است که فرمود از جانب آنان بر تو سلام؛ که یک معنای بسیار محتمل آن این است که اصحاب یمین کسانیاند که هیچ گونه گزندی از آنان به پیامبر ص (و اهل بیت ایشان که قرآن کریم مودت با آنان را اجر رسالت پیامبر ص دانست: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» (شوری/23) و خود حضرت هم آزار ایشان را آزار خود معرفی نمود (الأمالی( للصدوق)، ص487[2]؛ صحیح بخاری، ج5، ص21[3]؛ صحیح مسلم، ج4، ص1903[4])؛ و دیگر اینکه اینان هم در میان اولین جماعت زیادی داشتند و هم در میان آخرین.
- اما در مورد اصحاب شمال توضیحات بیشتری داده شده: آنان قبلا رفاهزده بودند؛ بر گناهی عظیم اصرار میورزیدند؛ در برانگیخته شدن تردید میکردند؛ و در یک کلام آنان گمراه و تکذیبکننده بودند.
چنانکه قبلا هم بیان شد این نحوه معرفی نشان میدهد که تا زمان مرگ تنها در خصوص جمع اندکی از انسانها میتوان با قاطعیت قضاوت کرد که در قیامت به عنوان مقربان یا اصحاب یمین و یا اصحاب شمال محشور میشوند؛ یعنی فقط انسانهایی که به وضوح اهل سبقت در ایمان و عمل صالحاند؛ انسانهایی که هیچ گزندی از آنها به پیامبر ص نمیرسد؛ و انسانهای رفاهزدهی گناهکاری که در قیامت تردید دارند و اهل تکذیب حق و حقیقتاند؛ اما کسانی که نمیتوان یکی از این سه ویژگی را در آنها یافت ضرورتا نمیتوا درباره وضعیت اخرویشان قضاوت کرد.
به نظر میرسد این نوع بیان (که هم عرصههایی از آن واضح است؛ و هم در بسیاری از عرصهها تطبیقش بر افراد ابهام دارد)یک خاصیت مهمش این است که از سویی در مورد دیگران تا کاملا تکلیفش از یکی از این سه زاویه آشکار نشده سریع دست به قضاوت نزنیم (یعنی با دیدن برخی گناهان در کسی و یا برخی خوبیها در کسی سریع حکم به خوب بودن یا بد بودن وی نکنیم)؛ و از سوی دیگر، در مورد خودمان حساس شویم که مبادا ویژگیهای اصحاب شمال در ما پیدا شود؛ و اگر نمیتوانیم در ایمان و عمل صالح گوی سبقت را از هم برباییم لااقل برنامه زندگیمان را طوری تنظیم کنیم که کمترین گزندی از ما به پیامبر ص و اهل بیت ع ایشان نرسد.
تذکر اخلاقی
آزار پیامبر ص و اهل بیت ع، صرفا به آزار جسمانی منحصر نمیشود که بگوییم امروز موضوعیتی ندارد؛ بلکه هر موضعگیری ناصواب در قبال آموزههای دینی (هر چالشی در ایمان) و هر گناهی (هر چالشی در عمل صالح) موجب آزار آنان خواهد بود.
8) در خصوص پراکندگی جمعیتی مقربان در میان اولین و آخرین اشاره کرد که جماعتی در اولیناند و اندکی در آخرین؛ در باره اصحاب یمین نسبت آنان در میان اولین و آخرین را تقریبا با تعبیر یکسان بیان کرد و در مورد اصحاب شمال اصلا از این نسبت سخنی نگفت. در واقع،وقتی در خصوص مقربان و اصحاب یمین تعبیر «الاولین» و «الآخرین» به میان آمد برای برشمردن نسبت مقربان و اصحاب شمال در میان اولین و آخرین بود؛ اما در خصوص اصحاب شمال این تعبیر وقتی مطرح شد برای اشاره به این بود که خداوند همه اولین و آخرین را در میقات یوم معلوم جمع میکند. درباره چرایی این تفاوت قبلا نکاتی در ذیل آیه 40 (جلسه 1007 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-40/) گذشت؛ اما چرا این دستهبندی را درباره اصحاب شمال مطرح نکرد وبه همین که خداوند اولین و آخرین را جمع میکند بسنده کرد؟
الف. شاید این مویدی است بر نکتهای که قبلا اشاره شد که به نظر میرسد که کارکرد اصلی این دستهبندی سوره برای هشدار به خود انسان است؛ نه برای قضاوت درباره دیگران. اگر چنین باشد اقتضای جمع خوف و رجا این است که از سویی با گفتن اینکه مقربان در گذشتگان خیلی بیشتر بودند مانع غرور بیجا در مخاطب (که علیالقاعده خود را از متاخران میداند) میشود؛ و افراد خیلی سریع خود را در زمره مقربان قلمداد نخواهند کرد؛ و از سوی دیگر با بیان اینکه اصحاب یمین در گذشته و حال زیاد بوده مانع یاس و دلسردی کال مومنا از خویش میشود و با خود میگویند اگر توفیق مقرب بودن را نیافتیم لااقل امید به اینکه اصحاب الیمین باشیم زیاد است. و از آنجا که نمیخواهد افراد به قضاوت درباره دیگران بنشینند، از گفتن اینکه در میان گذشتگان چقدر جزء اصحاب الشمال بودند و نسبت آنان به اصحاب الشمال امروزی چقدر است اجتناب شده؛ چرا که بر گفتن این مطلب، چهبسا ثمرهای جز رفع کنجکاوی، و اقدام نابخردانه برای قضاوت درباره دیگران مترتب نباشد. اما چون اصحاب شمال اسمی از آباء اولینشان به میان آوردند خداوند تذکر داد که ما هم آن اولین و هم شما که بعدیهای آنها هستید را جمع میکنیم.
ب. ...
د.2) مقایسه از حیث جایگاه اصلی و -با اندکی تسامح- «موقعیت مکانی» آنان
9) در مورد مقربان هم در اول بحث و هم در آخرین توصیف آنان از بودن آنها در بهشت نعمت سخن گفت؛ و در خصوص جهنمیان از بودن آنها در جهنم (جحیم) نام برد؛ اما نه در ابتدای بحث؛بلکه به عنوان آخرین چیزی که آنان بدان میرسند (تَصْلِیَةُ جَحیمٍ)؛ و در خصوص اصحاب یمین هم صرفا به اینکه در باغ و بوستان و آبشارهایند اشاره کرد و اگرچه اینها اوصاف بهشت است اما نامی از بهشت نبرد. چرا؟
الف. مقربان کسانیاند که در همین دنیا به مقام مخلَصین رسیدند؛ پس نهایت راه را همینجا دست یافتند؛ لذا چنانکه قبلا هم اشاره شد حتی از احضار در صحنه محشر هم معافاند: «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُون؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصین» (صافات/127-128). پس ابتدا و انتها آنان در بهشت نعیماند؛ بلکه تعبیر قرآن شاید از این هم لطیفتر باشد؛ ابتدا از بودن آنان در بهشتهای نعیم سخن میگوید: «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ» اما در انتها چنان سخن میگوید که گویی بهشت نعیم، تجلی وجود خود آنان است؛ نه محل آنان (فرمود «ف ... جَنَّةُ نَعیمٍ»؛ و نفرمود «فی جَنَّةِ نَعیمٍ») اما اصحاب شمال کمکم به سوی جهنم اصلی برده میشوند و شاید بدین جهت دوبار از «نُزُل» (پیشکشی) آنان سخن گفت و تنها در پایان سوره به «افتادن و سوختن در جحیم» اشاره کرد؛ در خصوص اصحاب یمین هم این نکته که عملا اوصاف متعارف بهشت را گفت اما اسم بهشت را نبرد - اگر توجه کنیم که صفت همواره از ذات متاخر است - شاید دلالت دارد در حد و بهره آنان از بهشت؛ یعنی افق فهم آنان بالاخره به حد مقربان نمیرسد که حقیقت جنت نعیم در آنان متجلی شود؛ بلکه آنان فقط در حد همین فهم عرفی از بهشت (باغات و میوهها و آبشارها و ...) به بهشت میرسند.
ب. ...
10) در خصوص مقربان توصیفی که از موقعیت مکانی آنان در قبال نعمتهای بهشتی شد با تعبیر «علی» بود (عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَة ...)؛ اما هم در خصوص اصحاب یمین و هم اصحاب شمال، ذکر نعمتها و نقمتهایشان را با تعبیر «فی» آغاز کرد (فی سِدْرٍ مَخْضُود و ...؛ فی سَمُومٍ وَ حَمیم و ...). چرا؟
الف. شاید میخواهد که نشان میدهد در خصوص مقربان، اشراف و برتری و فوق این نعمتها بودن در کار است؛ اما اصحاب یمین و اصحاب شمال در افق همین نعمتها و عذابهایند نه فوق آنها.
ب. ...
[1] . خود این تفاوت موید دیگری است بر اینکه اشاره شد که خداوند میخواهد علاوه بر افزودن قسم سومی به تقسیمبندی رایجِ دوگانه انسانها به خوب و بد، ما را متوجه تفاوتهای دیگری هم درباره افق فهم خود این اقسام بکند.
[2] . حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْأَهْوَازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُوسَى ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ أَکْرَمُ النَّاسِ عَلَیَّ فَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمْ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُمْ وَ وَالِ مَنْ وَالاهُمْ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَ أَعِنْ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ اجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِینَ مِنْ کُلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِینَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ أَیِّدْهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْکَ ثُمَّ قَالَ ص یَا عَلِیُّ أَنْتَ إِمَامُ أُمَّتِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْهَا بَعْدِی وَ أَنْتَ قَائِدُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى ابْنَتِی فَاطِمَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى نَجِیبٍ مِنْ نُورٍ عَنْ یَمِینِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ عَنْ یَسَارِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ خَلْفَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ تَقُودُ مُؤْمِنَاتِ أُمَّتِی إِلَى الْجَنَّةِ فَأَیُّمَا امْرَأَةٍ صَلَّتْ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ حَجَّتْ بَیْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ وَ زَکَّتْ مَالَهَا وَ أَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَلِیّاً بَعْدِی دَخَلَتِ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ ابْنَتِی فَاطِمَةَ وَ إِنَّهَا لَسَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص أَ هِیَ سَیِّدَةٌ لِنِسَاءِ عَالَمِهَا فَقَالَ ص ذَاکَ لِمَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَأَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَهِیَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِی مِحْرَابِهَا فَیُسَلِّمُ عَلَیْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ یُنَادُونَهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ الْمَلَائِکَةُ مَرْیَمَ فَیَقُولُونَ یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمِینَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى عَلِیٍّ ع فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی یَسُوؤُنِی مَا سَاءَهَا وَ یَسُرُّنِی مَا سَرَّهَا وَ إِنَّهَا أَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَأَحْسِنْ إِلَیْهَا بَعْدِی وَ أَمَّا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَهُمَا ابْنَایَ وَ رَیْحَانَتَایَ وَ هُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیُکْرَمَا عَلَیْکَ کَسَمْعِکَ وَ بَصَرِکَ ثُمَّ رَفَعَ ص یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی مُحِبٌّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُمُ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُمْ.
[3] . حَدَّثَنَا أَبُو الوَلِیدِ، حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، عَنِ المِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ [و آله] وَ سَلَّمَ، قَالَ: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی.
[4] . حَدَّثَنِی أَبُو مَعْمَرٍ إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْهُذَلِیُّ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَمْرٍو، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ [و آله] وَ سَلَّمَ: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا.