سفارش تبلیغ
صبا ویژن

990) سوره واقعه (56) آیه 23 کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

990) سوره واقعه (56) آیه 23

کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ

8-10 رمضان 1441

ترجمه

همچون دُرّ مکنون؛

اختلاف قرائت

اللُّؤْلُؤِ / اللُّولُؤِ / اللُّولُو / اللُّؤْلُو[1]

نکات ادبی

اللُّؤْلُؤِ

ماده «لألأ» یا «لؤلؤ» و بلکه دوحرف «لأ» در اصل دلالت دارد بر صفاء و براق بودن (معجم مقاییس اللغه، ج‏5، ص199)  و به تعبیر دیگر، متمرکز شدن صفا و آنچه از درخشندگی بدان مربوط می‌شود و منحصر شدنش در یک مکانی به نحوی که از آن امتداد یابد اثری قوی که منتشر می‌شود (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1941[2]) و برخی هم گفته اند که دلالت دارد بر درخششی همراه با اضطراب (تکان) که بر نوری که از مروارید ویا ستاره و ماه و آتش و برق دیده می‌شود که یک نحوه اضطراب و حرکتی دارد اطلاق می‌شود (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص169).

کلمه «لؤلؤ» به معای در و مروارید درخشان است و کلمه تلألؤ به معنای درخشندگی از این ماده مشهور است که گفته اند درخششی است همچون درخشش مروارید (مفردات ألفاظ القرآن، ص752)

این کلمه در قرآن کریم هم درباره درّ و مروارید در دنیا (یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ؛ الرحمن/22) و نیز درّ و مرواریدهای بهشتی (یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً، حج/23؛ فاطر/33) به کار رفته است؛ و هم در تشبیه حورالعین‌های بهشتی (وَ حُورٌ عِینٌ؛ کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُو الْمَکْنُونِ؛ واقعه/22-23) و هم در تشبیه خدمتکاران بهشتی که از آنان با تعبیر «غلمان» (وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ؛ طور/24) و «ولدان» (وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً؛ انسان/19) یاد شده است؛ که گفته اند از باب شدت صفاء و جذابیت و نورانیت چنین تشبیه شده‌اند. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص170)

این ماده تنها با همین کلمه «لؤلؤ» و 6 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

الْمَکْنُونِ

قبلا بیان شد که ماده «کنن» در اصل به معنای پوشاندن و حفظ کردن است؛ و برخی توضیح داده‌اند پوشاندن در امری توخالی و محکم که بپوشاند و حفظ و حمایت نماید «أَکْنَنْتُ» به معنای «مخفی کردم» می‌باشد: «ما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فی‏ أَنْفُسِکُمْ» (بقره/235) «یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ» (نمل/69).

«کِنّ» آن است که در آن، چیزی حفظ می‌شود، و جمع آن «أکنان» است (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً؛ نحل/81).

«کِنان» پوششی است که چیزی برای حفاظت در درون آن قرار می گیرد و جمعِ آن، «أَکِنَّة» است، (وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ؛ أنعام/25، اسراء/46، کهف/57)

«مکنون» اسم مفعول است یعنی چیزی که درون «کِنّ» (ستر و حفاظ) قرار داده شده است (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عین‏، کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ، صافات/49؛ وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ، طور/24؛ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریم‏، فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ؛ واقعه/78)

در تفاوت آن با ماده «ستر» گفته‌اند که در «مکنون» تاکید اصلی بر صیانت و حفاظت است در حالی که در «مستور» تاکید اصلی بر پوشیده و مخفی ماندن است؛ لذا وقتی می گویند «درّ مکنون» یعنی مرواریدی که سزاوار است محافظت شود و یا وقتی می‌گویند زن در حجاب مکنون است یعنی در آن مصونیت دارد؛ نه اینکه لزوما مخفی و نهان باشند.

و در تفاوت آن با «سرّ» گفته‌اند که تفاوتشان این است که «سر» مخفی کردن چیزی است که خود شیء ‌اقتضای مخفی بودن دارد؛ اما «اکنان» سِرّ را حفظ و صیانت کردن و به هیچ عنوان افشا نکردن است که دو آیه «أَکْنَنْتُمْ فی‏ أَنْفُسِکُم» (بقره/235) و «یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ» (نمل/69) موید این تحلیل است.

جلسه 638 http://yekaye.ir/al-kahf-18-57/

حدیث

1) از امام صادق ع از قول رسول خدا ص حدیثی بسیار طولانی روایت شده در وصف مراحلی که مومن از قبض روح تا عالم قبر و برزخ و سپس حشر در قیامت و ورود در بهشت و ... سپری می‌کند، که فرازهایی از آن قبلا گذشت.[3] در فرازی از آن رسول الله ص فرمودند:

هیچ مؤمنی وارد بهشت نمی‌شود، مگر اینکه همسرانی دارد ... که همانند درّ مکنون می‌باشند. معنای مکنون این است که مانند مروارید در داخل صدف می‌باشند که دست‌ها آن را لمس نکرده و چشم‌ها آن را ندیده‌اند.

الإختصاص، ص352

حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى قَالَ حَدَّثَنِی سَعِیدُ بْنُ جَنَاحٍ عَنْ عَوْفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا أَرَادَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَبْضَ رُوحِ الْمُؤْمِن‏ ...

قَالَ وَ مَا مِنْ أَحَدٍ یدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا کَانَ لَهُ مِنَ الْأَزْوَاجِ ...[4] کَأَنَّهُنَّ اللُّؤْلُؤُ الْمَکْنُونُ وَ تَفْسِیرُ الْمَکْنُونِ بِمَنْزِلَةِ اللُّؤْلُؤِ فِی الصَّدَفِ لَمْ تَمَسَّهُ الْأَیدِی وَ لَمْ تَرَهُ الْأَعْینُ ... .

 

2) الف. از ابن‌عباس روایت شده که یکی از علمای یهود به نام عبدالله بن سلام خدمت پیامبر ص آمد و سوالاتی پرسید. از جمله به ایشان عرض کرد: یا محمد! حور العین را برایم توصیف کن!

فرمودند: ای ابن السلام! حور العین دارای رخساره‌ای سفید و چشمانی درشت‌اند و مژگان چشمانشان همچون پر کرکس است: صفا و درخشش آنان همچون صفای مروارید سفیدی است که در صدف و دست نخورده باشد.

بحار الأنوار، ج‏57، ص257

مَسَائِلُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ وَ کَانَ اسْمُهُ إِسْمَاوِیلَ فَسَمَّاهُ النَّبِیُّ ص عَبْدَ اللَّهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:

قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَصِفْ لِیَ الْحُورَ الْعِینَ.

قَالَ رسول الله: یَا ابْنَ سَلَامٍ الْحُورُ الْعِینُ بِیضُ الْوُجُوهِ فِحَامُ الْعُیُونِ بِمَنْزِلَةِ جَنَاحِ النَّسْرِ صَفَاؤُهُنَّ کَصَفَاءِ اللُّؤْلُؤِ الْأَبْیَضِ الَّذِی فِی الصَّدَفِ الَّذِی لَمْ تَمَسَّهُ الْأَیْدِی‏.

ب. شبیه این مضمون در منابع اهل سنت از ام سلمه روایت شده است که از رسول الله ص سوالاتی می‌پرسد. از جمله اینکه می‌گوید گفتم: یا رسول الله ص! به من خبر بده از این سخن خداوند که فرمود «و حور عین»؟

فرمودند: حوریانی سفیدرو با چشمانی درشت؛ که مژگان چشمشان همچون پر کرکس است.

گفتم: مقصود از این سخن خداوند که می‌فرماید «همانند درّ مکنون‌اند» چیست؟

فرمود: صفا و درخشش آنان همچون صفای مروارید سفیدی است که در صدف و دست نخورده باشد.

الدر المنثور، ج‏6، ص150 (الشامله: ج7، ص720)؛ جامع البیان (طبری)، ج‏23، ص37[5]؛ المعجم الأوسط (طبرانی) ج3، ص278[6]؛ تفسیر ابن کثیر (ط العلمیة) ج8، ص21[7]؛ البدایة والنهایة، ج20، ص336-337

أخرج ابْن جریر وَالطَّبَرَانِیّ وَابْن مرْدَوَیْه عَن أم سَلمَة قَالَت: قلت: یَا رَسُول الله أَخْبرنِی عَن قَول الله «وحور عین».

قَالَ: حور بیض عین ضخام الْعُیُون شفر الْحَوْرَاء بِمَنْزِلَة جنَاح النسْر (وَفِی لفظ لِابْنِ مرْدَوَیْه: شفر الجفون بِمَنْزِلَة جنَاح النسْر)

قلت: یَا رَسُول الله أَخْبرنِی عَن قَول الله «کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ»[8].

قَالَ: صفاؤهم کصفاء الدّرّ الَّذِی فِی الأصداف الَّذِی لم تمسه الْأَیْدِی.[9]

تدبر

1)‌ «کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ»

در قرآن کریم تشبیه به «لؤلؤ» (مرورارید) سه بار به کار رفته است:

یکبار با تعبیر «لُؤْلُؤ مَنْثُور» است در وصف «ولدان بهشتی»: «وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً» (انسان/19) (که وصف منثور به معنای «پراکنده» است؛ برخی آن را کنایه از «مروارید غلتان» دانسته‌اند (ترجمه مشکینی) و برخی گفته‌اند چه‌بسا برای اشاره به حالت خدمتگذاری آنان است که دائما این سو و آن سو می‌روند که اگر همه به یک صف ایستاده بودند تعبیر «لُؤْلُؤ منظوم» به کار می‌رفت. مجمع البیان، ج‏9، ص251).

و دو موردش با همین تعبیر «اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ» است: که یکی در همینجا در وصف حورالعین است؛ و دیگری در وصف غلمان بهشتی در آیه «و یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ» (طور/24)؛ و تعبیر دیگر  و وصف «مکنون» برای مروارید را عموما به معنای در صدف بودن مروارید دانسته‌اند که حکایت دارد از اینکه کسی بدان دست نزده است (حدیث2؛ ونیز مجمع البیان، ج‏9، ص327) و یا صفا و درخشندگی‌اش را کاملا حفظ کرده و هنور نور خورشید و مجاورت با هوا قرار نگرفته که حتی ذره‌ای از درخشندگی‌اش کاسته شود. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص398)

اما درباره تشبیه حور العین به «لؤاؤ مکنون» باید گفت:

تعبیر «لؤلؤ» (درّ و مروارید) ظاهرا برای دلالت بر صفا و درخشندگی و ارزشمندی و زیبایی آنان است؛

اما تعبیر «مکنون» یک ظهورش این است که دلالت دارد بر پاکدامنی آنان (تفسیر نور، ج9، ص423) و مصون و محفوظ بودنشان از دسترس نامحرمان و عدم ابتذال آنان (البحر المحیط، ج‏10، ص81[10])؛ اما به نظر می‌رسد در اینجا چیزی بیش از این مد نظر است. در واقع، اگرچه از اوصاف زنان بهشتی این است که باکره‌اند و هیچکس با آنان تماسی نداشته، اما کاربرد مکنون در خصوص غلمان بهشتی نشان می دهد که مساله لزوما و منحصرا از جنس باکره بودن نیست. شاید به همین مناسبت بوده که برخی از اهل تفسیر این کلمه را تاکید بر همان شدت صفا و درخشندگی دانسته‌اند چنانکه مرواریدی که در صدف است چون در معرض آفتاب و هوا نبوده درخشندگی اش خیلی بیشتر است (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص398[11]؛ المیزان، ج‏19، ص123)

اما به نظر می‌رسد می‌تواند این کلمه را بیش از تاکید دانست؛ و بگوییم اشاره است به مصون و محفوظ بودن از دسترس نااهلان (نه فقط نامحرمان)؛ یعنی مکنون بودن عمدتا ناظر به یک نحوه مصون و محفوظ بودن چیزی است که به خاطر تعالی و رفعت مقامش از دسترس همگان دور است چنانکه این تعبیر در همین سوره درباره حقیقت ماورایی قرآن هم آمده است که اگرچه خود قرآن در دسترس همگان است؛ اما آن اصل و حقیقتش در کتابی مکنون است: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ؛ فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ؛ لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه/79)

شاید قرآن کریم با استفاده از تشبیه حور العین به  «اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ» می‌خواهد به ما توجه دهد که درست است که زیبایی و جذابیت و صفای حور العین خیره‌کننده است؛ اما اینها فقط یک وجهه از این نعمت الهی‌ای است که برای مقربان آماده شده است؛ وجهه دیگرش این است که آنان از جنس حقایق مکنون‌اند دور از دسترس همگان و بلکه دور از دسترس فهم رایج و عادی بشر.

تبصره

شاید تفاوت استفاده از تعبیر «کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ» (طور/24) در مورد غلمان بهشتی (که ظهور اولیه آیاتش این است که برای مطلق بهشتیان است نه فقط برای مقربان)، با استفاده از تعبیر «کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ» در مورد حور العینی که برای مقربان بوده است، نیز حاوی نکته‌ای باشد. اگرچه غالبا تعبیر «کَأَمْثالِ» را به همان معنای تاکید حرف «ک‍» (یعنی مبالغه در تشبیه) می‌دانند (مثلا: مفاتیح الغیب، ج‏29، ص398)؛ اما این احتمال هم منتفی نیست که در اینجا تشبیه به تشبیه در کار باشد؛ آنگاه ثمره این تفاوت آن می‌شود که غلمان بهشتی شبیه «دُرّ مکنون»اند؛ اما حور العینی که برای مقربان است، تشبیه شده‌اند به چیزیهایی که «شبیه دُرّ مکنون» باشند. یعنی بقدری درک اینها سخت است که مستقیما تشبیه نشده‌اند بلکه ما این تشبیه (چیزی شبیه دُرّ مکنون باشد) را تاحدودی می‌شناسیم؛ و آیه چه‌بسا می خواهد بفرماید درک حقیقت این حور العین‌ها بقدری از ذهن شما دور است که فقط می‌توانیم بگوییم اینها تاحدودی به این تشبیهی که در ذهن شما هست (نه حتی به خود «درّ مکنون»)، شما شباهت دارد.

 

«کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ»

همچون دُرّ مکنون؛

 

 

 

 


[1] . قرأ بإبدال الهمزة الأولى واواً أبو عمرو بخلاف عنه والیزیدی وأبو بکر عن عاصم وأبو جعفر والسوسی «اللولؤ».

ووقف علیه حمزة بإبدال الأولى کأبی عمرو وکذا الثانیة على القیاس «اللولو».

. وبإبدال الثانیة واوا مکسورة ثم تسکن للوقف فیتحد الوجهان .

ویجوز الروم، والتسهیل کالیاء على تقدیر روم حرکة الهمزة.

. وکذا قرأ هشام بخلف عنه فی الثانیة. (معجم القراءات ج9، ص298)

[2] . ترکّز الصفاء و ما الیه من اللمعان و انحصاره فی حیّز بحیث یمتد منه أثر قوی منتشر

[3] . جلسه 328 حدیث1 http://yekaye.ir/al-hajj-22-23/

جلسه 734 پاورقی 4   http://yekaye.ir/al-fater-35-34/

جلسه 917، حدیث3 http://yekaye.ir/ale-imran-3-194/

[4] . خَمْسُمِائَةِ حَوْرَاءَ مَعَ کُلِّ حَوْرَاءَ سَبْعُونَ غُلَاماً وَ سَبْعُونَ جَارِیةً کَأَنَّهُمُ اللُّؤْلُؤُ الْمَنْثُورُ وَ

[5] . حدثنا أحمد بن عبد الرحمن بن وهب، قال: ثنا محمد بن الفرج الصَّدَفی الدِّمْیاطی، عن عمرو بن هاشم، عن ابن أبی کریمة، عن هشام بن حسان، عن أبیه، عن أم سلمة زوج النبی صَلَّى الله عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ أنها قالت: قلت: یا رسول الله أخبرنی عن قول الله: «حُورٌ عِین» قال: العِینُ: الضِّخَامُ العُیونِ؛ شُفْر الحُورَاء بمَنزلَة جَناحِ النِّسْرِ.

[6] . حَدَّثَنَا بَکْرٌ قَالَ: نا عَمْرُو بْنُ هَاشِمٍ الْبَیْرُوتِیُّ قَالَ: نا سُلَیْمَانُ بْنُ أَبِی کَرِیمَةَ، عَنْ هِشَامِ بْنِ حَسَّانَ، عَنِ الْحَسَنِ، عَنْ أُمِّهِ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجِ النَّبِیِّ ...

[7] . وَقَالَ أَبُو الْقَاسِمِ الطَّبَرَانِیُّ: حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ سَهْلٍ الدِّمْیَاطِیُّ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ هَاشِمٍ الْبَیْرُوتِیُّ، أخبرنا سُلَیْمَانُ بْنُ أَبِی کَرِیمَةَ عَنْ هِشَامِ بْنِ حَسَّانَ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ أُمِّهِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ...

[8] . در متن کنونی الدرالمنثور «کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤ مَکْنُون» نوشته (که آیه‌اش ناظر به ولدان است نه حور عین) و در متن کنونی المعجم الاوسط طبرانی «کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ» نوشته و در متن تفسیرطبری هم چنانکه در پاورقی‌های قبل گذشت، این فراز را اصلا ندارد. اما ابن کثیر هم در تفسیرش و هم در البدایه و النهایه که از طبرانی نقل کرده همین را درست آورده و لذا آن مبنا قرار داده شد

[9] . این حدیث ادامه دارد و در ادامه‌اش فرازهایی هست که در متون شیعه هم روایتی از امام صادق ع هست (که فرازی از آن در حدیث اول گذشت) که در آن اشاره‌ای می‌کنند به وجود سوال و جوابهایی بین ام سلمه و رسول الله ص و آن موارد را مطرح می‌کنند:

ثُمَّ ذَکَرَ النَّبِیُّ ص الْحُورَ الْعِینَ فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ مَا لَنَا فَضْلٌ عَلَیْهِنَّ قَالَ بَلَى بِصَلَاتِکُنَّ وَ صِیَامِکُنَّ وَ عِبَادَتِکُنَّ لِلَّهِ بِمَنْزِلَةِ الظَّاهِرَةِ عَلَى الْبَاطِنَةِ وَ حَدَّثَ أَنَّ الْحُورَ الْعِینَ خَلَقَهُنَّ اللَّهُ فِی الْجَنَّةِ مَعَ شَجَرِهَا وَ حَبَسَهُنَّ عَلَى أَزْوَاجِهِنَّ فِی الدُّنْیَا عَلَى کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُنَّ سَبْعُونَ حُلَّةً یَرَى بَیَاضَ سُوقِهِنَّ مِنْ وَرَاءِ الْحُلَلِ السَّبْعِینَ کَمَا تُرَى الشَّرَابُ الْأَحْمَرُ فِی الزُّجَاجَةِ الْبَیْضَاءِ وَ کَالسِّلْکِ الْأَبْیَضِ فِی الْیَاقُوتِ الْحَمْرَاءِ یُجَامِعُهَا فِی قُوَّةِ مِائَةِ رَجُلٍ فِی شَهْوَةِ مِقْدَارِ أَرْبَعِینَ سَنَةً وَ هُنَّ أَتْرَابٌ أَبْکَارٌ عَذَارَى کُلَّمَا نُکِحَتْ صَارَتْ عَذْرَاءَ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ یَقُولُ لَمْ یَمَسَّهُنَّ إِنْسِیٌّ وَ لَا جِنِّیٌّ قَطُّ فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ یَعْنِی خَیْرَاتِ الْأَخْلَاقِ حِسَانَ الْوُجُوهِ کَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ یَعْنِی صَفَاءَ الْیَاقُوتِ وَ بَیَاضَ اللُّؤْلُؤ. (الإختصاص، ص351-352)

[10] . و قال الشاعر، یصف امرأة بالصون و عدم الابتذال، فشبهها بالدرة المکنونة فی صدفتها فقال: «قامت ترا أی بین سجفی کلة  /  کالشمس یوم طلوعها بالأسعد / أو درّة صدفیة غواصها / بهج متى یرها یهل و یسجد»

[11] . اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ إشارة إلى غایة صفائهن أی اللؤلؤ الذی لم یغیر لونه الشمس و الهواء.